دکتر رسا
کوکب رحمت
سحر از دامن نرگس برآمد نوگلى زيبا
چه صبح آمد ز درياى کرم برخاست امواجى
خدا را ز آستين آمد برون دست درخشانى
سحر در نيمه شعبان تجلى کرد خورشيدى
قدم در عرصه عالم نهاد آن پاک فرزندى
چه مولودى که همتايش نديده ديده گردون
به صورت شبه پيغمبر به صولت تالى حيدر
رخ او لاله ى رضوان خط او سبزه ى رحمت
شهنشاه قدر قدرت که فرمان همايونش
به ختم انبياء ماند چو خواند خطبه در منبر
لب لعل روان بخشش چو آيد در سخن روزى
جهان پير چون يعقوب شد سرگشته وحيران
بيا اى خسرو خوبان حمايت کن تو از قرآن
شها چشم انتظاران را ز هجران جان به لب آمد
ز حد بگذشت مهجورى ز مشتاقان مکن دورى
شبى در کلبه احزان قدم بگذار تا گردد
تو گر لشگر برانگيزى، سپاه کفر بگريزد
بيا اى کشتى رحمت که دنيا گشته طوفانى
توئى فرمانده ى مطلق امام وحجت بر حق
(رسا) در مقدمت امروز اشک شوق افشاند |
|
گلى کز بوى دلجويش جهان پير شد برنا
که عالم غرق رحمت شد از آن امواج روح افزا
که خط نسخ اعجازش کشيده بر موسا
که از نور جبينش شد منور ديده زهرا
که چشم آفرينش شد ز نورش روشن وبينا
چه فرزندى که مانندش نزاده مادر دنيا
به سيرت حجت داور ولى والى والا
لب او چشمه کوثر قد او شاخه ى طوبى
چه منشور قشا گردد بهر کون ومکان اجرا
به شاه اولياء ماند چو تازد بر صف اعدا
پى بوسيدنش آيد فرود از آسمان عيسا
که شد آن يوسف ثانى به چاه غيب ناپيدا
که شد پامال دين حق ز شر وفتنه اعدا
به تاب اى کوکب رحمت چو خورشيد جهان آرا
رخ ماه اى نکو منظر مپوش از عاشق شيدا
شب تاريک ما روشن لب خاموش ما گويا
تو گر از جاى برخيزى نشيند فتنه وغوغا
چو کشى بان توئى ما را رهان از جنبش دريا
توئى بر شيعيان سرور توئى بر بندگان مولا
به اميدى کز آن خرمن به چيند خوشه ئى فردا
|
از وصاف
سلطان عصر
او را سزاست حمد که ايجاد جان کند
آن ناخدا خداى که اين فلک نه فلک
بر برگ گل نگارد مخفى رموز عشق
آن قادرى که نيشتر نيش پشه را
آن گردگرد گردان آن چرخ چنبرين
بر آن برم سپاس که ز الطاف بيقياس
آن استقطس هستى وآن منبع وجود
بى پاس تو عجب نبود گر به کوه ودشت
دانى که چيست کار شهنشه به روزگار
(وصاف) شد ز رنج روان چهره زعفران |
|
وز قدرت آفرينش کون ومکان کند
جارى مدام بى مدد بادبان کند
بلبل بر او گمارد تا ترجمان کند
کوپال مغز کله پيل دمان کند
گردنده طوق گردن گردنکشان کند
سلطان عصر مهدى صاحب زمان کند
کار کان جود را کرمش پشتبان کند
بر گله گرگ گرسنه خود را شبان کند
روز وشبان به ماتم جدش فغان کند
با آنکه دفع رنج گران زعفران کند |
از حافظ
کمال عدل
بيا که رايت منصور پادشاه رسيد
جمال بخت ز روى ظفر نقاب انداخت
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
ز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن
عزيز مصر به رغم برادران غيور
کجاست صوفى دجال چشم ملحد شکل
صبا بگو که چها بر سرم در اين غم عشق
ز شوق روى تو جانا بر اين اسير فراق
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول |
|
نويد فتح وبشارت به مهر وماه رسيد
کمال عدل به فرياد دادخواه رسيد
جهان به کام اکنون رسد که شاه رسيد
قوافل دل ودانش که مرد راه رسيد
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسيد
بگو بسوز که مهدى دين پناه رسيد
ز آتش دل سوزان وبرق آه رسيد
همان رسيد کز آتش به برگ کاه رسيد
ز درد نيم شب ودرس صبحگاه رسيد |
آزادگان واصل
يار از سفر رسيد
شام دراز هجر عزيزان به سر رسيد
بوى بهشتى گل سيماى مهدوى
زان روح بخش رايحه با همت نسيم
نور ظهور طلعتش از مغرب کمال
اى عندليب خوش نفس گلشن اميد
مقصود حق ز خلق جهان گشت آشکار
خلق ستم رسيده ى مظلوم را بگو
يعقوب را بگو که ميفشان دگر سرشک
از خون پاک پيکر عشاق راه دوست
واصل که باشدش دل خونين گواه عشق |
|
اينک دهيد مژده که يار از سفر رسيد
پيچيده در فضا وبه هر بوم وبر رسيد
عطر وشميم خوبتر از مشگ تر رسيد
تا ديدگاه مردم صاحب نظر رسيد
فرياد زن که منتظران منتظر رسيد
احمد خصال حجت ثانى عشر رسيد
اينک ز راه منتقم دادگر رسيد
بگشاى ديده بهر تو نور بصر رسيد
نخل بلند پايه دين را ثمر رسيد
بر مهر دوست اين سند معتبر رسيد |
مهدى حسينى
بياد مهدى (عجل الله فرجه)
دلم ز هجر تو در اضطراب مى افتد
شبى که بى توام اى ماه محفل افروزم
تو آن مهى که اگر مهر رخ برافروزى
تو آن گلى که ز پاکى طراوتى دارى
به ياد روى تو اى گل عبور خاطر من
اگر به گوشه چشمى نظر کنى اى دوست |
|
بسان زل تو در پيچ وتاب مى افتد
دلم ز هجر تو از صبر وتاب مى افتد
ز چشم اهل نظر آفتاب مى افتد
که گل به پيش تو از رنگ وآب مى افتد
به باغ سبز غزلهاى ناب مى افتد
دعاى خسته دلان مستجاب مى افتد |
حديث 32
عن الارشاد عن المفضل بن عمر الجعفى قال: سمعت ابا عبد الله جعفر
بن محمد عليهما السلام يقول: اذا اذن الله تعالى للقائم فى الخروج
صعد المنبر فدعى الناس الى نفسه، وناشدهم بالله، ودعاهم الى حقه،
وان يسير فيهم بسنة رسول الله ويعمل فيهم بعمله، فيبعث الله جل
جلاله جبرئيل عليه السلام حتى يأتيه فينزل على الحطيم يقول: الى اى
شيئى تدعوا فيخبره القائم فيقول جبرئيل: انا اول من يبايعک ابسط
يدک فيمسح على يده، وقد وافاه ثلثماه وبضعة عشر رجلا فيبايعونه،
ويقيم به مکه حتى يتم اصحابه عشرة آلاف نفس ثم يسير منها الى
المدينه وروى فى کشف الاستار عن الفضل بن شاذان فى کتابه فى الغيبة
بسنده عن ميسر بن عبد العزيز النخعى عن ابى عبد الله مثله الا انه
قال (وان يسير فيهم بسيرة رسول الله) وقال فى آخره (ثم يسير بها
الى المدينة).
حديث سى ودوم - از کتاب ارشاد مفضل بن عمر جعفى گويد: شنيدم حضرت
امام صادق عليه السلام مى فرمود: وقتى که خداى تعالى به قائم اذن
خروج دهد، او بر منبر مکه بالا رود ومردم را به سوى خود بخواند
وقسم دهد مردم را به خداى تعالى وبه سوى حق دعوت نمايد وسير دهد
آنان را به سيرت وسنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وعمل
نمايد در مردم به عمل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وخداوند
بفرستد جبرئيل را تا اين که نزول کند بر حطيم کعبه ومى گويد: به
سوى کدام چيز مى خوانى تو؟ سپس قائم خبر دهد پس جبرئيل مى گويد: من
اول کسى ام که بيعت با تو دستت را دراز کن ومسح کند بر دست او
تحقيقا سيصد وسيزده مرد حاضر شوند وبيعت نمايند ومى ماند در مکه تا
اين که بقيه اصحابش که ده هزار نفراند حاضر شوند آن وقت رو به
مدينه نهد واين حديث را فضل بن شاذان در کشف الاستار از امام صادق
نقل نموده ودر کمال الدين وينابيع الموده هم آمده.
حديث 33
کمال الدين، عن محمد بن سنان عن ابى الجارود عن ابى جعفر الباقر
(عليه السلام) عن ابيه عن جده عليهم السلام قال: قال أمير المؤمنين
وهو على المنبر: يخرج رجل من ولدى فى آخر الزمان ابيض اللون مشرب
بالحمرة مندح البطن عريض الفخذين عظيم مشاش المنکبين، يظهره شامتان
على لون جلده وشامته على شبه شامة النبى له اسمان، اسم يخفى واسم
يعلن، فاما الذى يخفى فاحمد، واما الذى يعلن محمد فاذا هز رأسه
اضاء لها ما بين المشرق والمغرب ويوضع يده على رؤس العباد فلا يبقى
ميت من المؤمنين الا دخلت عليه تلک الفرحة فى قلبه وهو فى قبره وهم
يتزاورون فى قبورهم يتباشرون بقيام القائم.
حديث سى وسوم - حديث از امام باقر عليه السلام از پدرش واز جدش
أمير المؤمنين عليه السلام است که در منبر فرمود: خروج نمايد مردى
از اولاد من در آخر زمان سفيد روى مايل به سرخى، شکم دار ووسيع ران
وسر مرفقين ومنکبين او بزرگ ورشيد وبه پشت او دو خال به رنگ پوستش
وخالى بر روى او مانند خال رسول خدا، وبرايش دو اسم است، اسم مخفى
احمد واسم آشکارش محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وزمانى که سر را
تکان دهد وجنباند روشن شود برايش آنچه بين مشرق ومغرب است وقرار
دهد دستش را بر سر بندگان خدا وباقى نمى ماند مرده ئى از مؤمنين
مگر آن که وارد شود بر دل او اين شعف وسرور واو در قبرش وايشان را
در قبورشان زيارت نمايد ومباشرت کنند به قيام قائم.
حديث 34
الاربعين للخاتون آبادى، قال فضل بن شاذان عن محمد بن مسلم قال:
سأل رجل ابا عبد الله متى يظهر قائمکم؟ قال: اذا کثر الغواية وقل
الهداية، وکثر الجور والفساد، وقل الصلاح والسداد، واکتفى الرجال
بالرجال، والنساء بالنساء، ومال الفقها الى الدنيا، اکثر الناس الى
الاشعار والشعراء، ومسخ قوم من اهل البدع حتى يصيروا قردة وخنازير،
وقتل السفيانى ثم يخرج الدجال وبالغ فى الاغواء والاضلال فعند ذلک
ينادى باسم القائم (عليه السلام) فى ليلة ثلاث وعشرين من شهر رمضان
ويقوم فى يوم عاشوراء فکانى انظر اليه قائما بين الرکن والمقام
وينادى جبرئيل بين يديه: البيعة لله، فتقبل شيعته اليه من اطراف
الارض تطوى لهم طيا حتى يبايعوا، ثم يسير الى الکوفة فينزل على
نجفها ثم يفرق الجنود منها الى الامصار لدفع عمال الدجال فيملأ
الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما، قال: فقلت له يابن رسول
الله فداک ابى وامى ايعلم احدا من اهل مکة من اين يجيى قائمکم
اليها؟ قال: لائم قال: لا يظهر الا بغتة بين الرکن والمقام ورواه
فى کشف الاستار.
حديث سى وچهارم - از کتاب اربعين خاتون آبادى، فضل بن شاذان گويد
(با حذف اسناد) از محمد بن مسلم گفت: پرسيد مردى از حضرت امام صادق
(عليه السلام) چه وقت ظاهر مى شود قائم شما امام فرمود: وقتى که
هوس رانى وگمراهى زياد شود، وهدايت کم گردد، وظلم وستم بسيار شود،
وکم باشد صلاح ودرستى وراستى، واکتفا نمايند مردان به مردان وزنان
به زنان وفقها دنيا پرست شوند، واغلب مردم به شعر وشاعرى روى آورند
ومسخ گردند قومى از بدعت گزاران تا اين که ميمون وخنزير شوند (يعنى
اخلاق آنان را پيدا کنند)، وکشته شود سفيانى وسپس دجال خروج نمايد،
وبسيار در اغواء وضلالت مردم کوشد، در چنين زمانى منادى به نام
قائم در شب 23 رمضان ندا نمايد وقيام نمايد در روز عاشورا ومى بينم
قائم را بين رکن ومقام وجبرئيل ندا نمايد در جلوى او که بيعت کنيد
براى خدا، وشيعيانش از اطراف زمين به سوى او روى آورند با طى الارض
تا اين که بيعت نمايند.
سپس او به سوى کوفه حرکت کند ودر نجف نزول نمايد واز آنجا لشکر به
طرف بلاد متفرق شوند تا عمال دجال را دفع نمايند وزمين را از عدل
وقسط پر نمايد پس از آن که پر شده باشد از ستم وجور، آن مرد گفت
بابن رسول خدا فدايت شود پدر ومادرم آيا از اهل مکه کسى مى داند که
قائم از کجا مى آيد به سوى آنان، فرموده: ظاهر نمى شود مگر ناگهانى
بين رکن ومقام اين حديث در کشف الاسرار هم آمده.
حديث 35
عن کتاب غيبة النعمانى، (با اسقاط اسناد) عن ابى بصير عن ابى عبد
الله عليه السلام قال: قلت له جعلت فداک متى خروج القائم عليه
السلام؟ فقال: يا ابا محمد انا اهل بيت لا نوقت وقد قال محمد صلى
الله عليه وآله کذب الوقاتون، يا ابا محمد ان قدام هذا الامر خمس
علامات، اولهن النداء فى شهر رمضان، وخروج السفيانى، وخروج
الخراسانى، وقتل النفس الزکية، وخسف بالبيداء، ثم قال: يا ابا محمد
انه لابد ان يکون قدام ذلک الطاعون الابيض، والطاعون الاحمر قلت:
جعلت فداک واى شيئى هما؟ فقال: اما الطاعون الابيض فالموت الجارف
واما الطاعون الاحمر فالسيف، ولا يخرج القائم حتى ينادى باسمه فى
جوف السماء فى ليلة ثلث وعشرين فى شهر رمضان ليلة جمعه قلت: بم
ينادى؟ قال: باسمه واسم ابيه، الا ان فلان بن فلان قائم آل محمد
فاسمعوا له واطيعوه، فلا يبقى شيئى من خلق الله فيه الروح الا سمع
الصيحة فتوقظ النائم، ويخرج الى صحن داره، وتخرج العذراء من خدرها
ويخرج القائم مما يسمع وهى صيحة جبرئيل.
حديث سى وپنجم - از کتاب غيبت نعمانى، ابو بصير به امام صادق عليه
السلام گفت فدايت شوم چه وقت قائم ظهور مى نمايد، امام فرمود: اى
ابا محمد (کنيه ابو بصير) ما که اهل بيت هستيم وقتى تعين نمى کنيم
زيرا پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود دروغ مى گويند وقت
تعيين کنندگان، اى ابا محمد اين امر پنج علامت دارد،
1- ابتدا نداء است در شب 23 ماه رمضان
2- خروج سفيانى
3- خروج خراسانى (مشهور به سيد حسنى)
4- کشته شدن نفس زکيه
5- فرو رفتن زمين بيداء (بين مدينه ومکه)،
سپس فرمود اى ابا محمد مقدم بر اين علامات طاعون سفيد وطاعون سرخ
آيد، گفتم فدايت شوم کدامست آن دو، فرمود طاعون سفيد موت وطاعون
سرخ جنگ است، وخارج نمى شود قائم تا اين که منادى به نام او از
آسمان در شب جمعه 23 رمضان ندا نمايد، گفتم به چه ندا کند، فرمود
به نام او ونام پدرش، آگاه باش فلان پسر فلان قائم آل محمد بشنويد
واطاعت کنيد او را، وباقى نماند چيزى از مخلوقات خدا که صاحب روحند
مى شنوند صيحه آسمانى را که هر خوابى بيدار شود وبيايد به صحن خانه
اش، وخارج شوند مخدرات پشت پرده وآن صيحه جبرئيل است.
حديث 36
عن بشارة الاسلام، عن محمد بن على عليهما السلام قال: الصوت فى شهر
رمضان فى ليلة الجمعه فاسمعوا واطيعوا، وفى آخر النهار صوت الملعون
ابليس ينادى ان فلانا قتل مظلوما يشکک الناس، ويفتنهم فکم فى ذلک
اليوم من شاک متحير، فاذا سمعتم ذلک الصوت فى رمضان يعنى الاول فلا
تشکوا انه صوت جبرئيل، وعلامة ذلک انه ينادى باسم المهدى واسم
ابيه.
حديث سى وششم - در کتاب بشاره الاسلام از حضرت امام محمد بن على
عليهما السلام است که فرمود: نداء منادى در ماه رمضان شب جمعه است
پس بشنويد واطاعت کنيد، ودر آخر روز نداى شيطان است که گويد فلانى
مظلوم کشته شده ومردم را به شک اندازد وفتنه مى اندازد، چقدر مردمى
که در اين روز به حال شک وتحير در آيند، لذا وقتى شنيديد نداى اول
را شک نکنيد آن صداى جبرئيل است وعلامتش آن است که ندا نمايد به
نام مهدى ونام پدرش امام حسن عسکرى عليه السلام.