از نصير
خورشيد درخشان
ترسم آخر که شب هجر به پايان نرسد
ماه نو را نزنم با مه روى تو مثل
هر چه از آتش دل سوزم وفرياد کنم
دوش گفتم به طبيبى غم دل را گفتا
دل ديوانه ما گشته چه خوش جاى گزين
آنچنان گشته نهال قدت اى دوست بلند
گو به يعقوب ترا صبر فراوان بايد
خاطر خضر چو جمع است يقين مى داند
آنچنان تيز رود مرکب عمر تو (نصير) |
|
روز وصلت به من بى سر وسامان نرسد
ذره هرگز که به خورشيد درخشان نرسد
کس به داد من غمديده نالان نرسد
درد عشق است يقين دان که به درمان نرسد
شانه ئى کاش بر آن زلف پريشان نرسد
که مرا دست بر آن سيب زنخدان نرسد
يوسف گمشده ات زود به کنعان نرسد
که سکندر به لب چشمه حيوان نرسد
که به گرد سم آن برق شتابان نرسد |
از آزادگان واصل
پيدا شد
شميمى از گل نرجس در اين گلزار پيدا شد
قرائن مژده ى وصل نکار پرده دار آمد
بگو ظلمت ستيزان را که عمر شب به سر آمد
در وديوار اين عالم نشان از ظلم وکين دارد
مهيا تا شود بهر قيامش صحنه گيتى
ز خون بر خاک ره بهر چه مى کارند آلاله
مگر آيينه دلها تجليگاه يار آمد
ز نقد جان خريداران حسن يوسف زهرا
مگو (واصل) همه گفتار ديدم نيست کردارى |
|
بشارت چشم بر راهان نشان از يار پيدا شد
شواهد را نشان از وعده ى ديدار پيدا شد
جهان را از ظهور منتظر آثار پيدا شد
ظهورش را علائم از در وديوار پيدا شد
ز هر سو نصرت اسلام در پيکار پيدا شد
نشان از موکب فرخ فر دلدار پيدا شد
که صدها طوطى گويا شکر گفتار پيدا شد
هزاران لاله پيراهن سر بازار پيدا شد
که در ايندوره در گفتارها کردار پيدا شد |
از حافظ
ماه شعبان
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
ارغوان جام عقيقى به سمن خواهد داد
اين تطاول که کشيد از غم هجران بلبل
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگير
اى دل ار عشرت امروز به فردا فکنى
ماه شعبان منه از دست قدح کاين خورشيد
گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت
مطربا مجلس انس است غزل خوان وسرود
(حافظ) از بهر تو آمد سوى اقليم وجود |
|
عالم پير دگرباره جوان خواهد شد
چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
مجلس وعظ درازست وزمان خواهد شد
مايه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد
که به باغ آمد ازين راه واز آن خواهد شد
چند گوئى که چنين رفت وچنان خواهد شد
قدمى نه بوداعش که روان خواهد شد |
از مجاهدى پروانه
چشمه نو
روى تر از چشمه نور آفريده اند
خورشيد هم به روشنى طلعت تو نيست
پنهان مکن جمال خود از عاشقان خويش
منعم مکن ز مهر خود اى مه که ذره را
خيل ملک ز خاک در آستان تو
عيسى وظيفه خوار لب روح بخش تست
از پرتو جمال تو در کوه وبر وبحر
آلوده ايم وبيم به دل ره نمى دهيم
سرمايه سرور دل ما ز درد تست
عمرى اسير هجر تو بود وفعان نکرد
از نام دلرباى تو همت گرفته اند
عشاق را به کوى وصال تو ره نبود
(پروانه) را در آتش هجران خود مسوز |
|
لعل تو از شراب طهور آفريده اند
آيينه ى ترا ز بلور آفريده اند
خورشيد را براى ظهور آفريده اند
مفتون مهر وعاشق نور آفريده اند
مشتى گرفته پيکر حور آفريده اند
کز يک دم تو نفخه ء صور آفريده اند
سيناى عشق ونخله ى طور آفريده اند
از بس ترا رحيم وغفور آفريده اند
درد ترا براى سرور آفريده اند
بنگر دل مرا چه صبور آفريده اند
تا برج آخرين شهور آفريده اند
اين راه دور را به مرور آفريده اند
کو را براى درک حضور آفريده اند |
از حسين جوهرى
غاية الجود بذل الموجود
ماه شعبان وجهان پر ز گل وياسمن است
ناله ى بلبل شوريده ز هجر رخ گل
ناگوار است خدا ديدن روى اغيار
بلبل ار فرقت گل ليک من زار پريش
يعنى آن باعث ايجاد وشه ملک وجود
حضرت مهدى صاحب ولى عصر وزمان
يادگار نبى ووالى ملک امکان
همچو خورشيد سما از پس ظلمات سحاب
شيعه اندوه مخور از سخن زشت عدو
اندر اين عصر اتم هر که شدش فرمانبر
دوستان مژده که در نيمه ى ماه شعبان
بذل موجود بود غايت جود اى ياران
(جوهرى) منعم مذکور خداوند غفور |
|
رشگ فردوس برين ساحت دشت وچمن است
همچو آن آه جگرسوز شب تار من است
ليک در پرده بود، آنکه چو جانم به تن است
غمم از بهر شهشنشاه زمين وزمن است
سمى حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وپور حسن
است
آنکه چون روح با بدان وچو جان در بدن است
آنکه با نام ويش نصر وظفر مقترن است
شمع هر محفل وزينت ده هر انجمن است
منتظر هر که شدش، همچو اويس قرن است
فارغ از غصه وآسوده ز حزن ومحن است
شب مولودى آن خسرو شيرين دهن است
شب اتمام نعم بر همه ى مرد وزن است
نعمتش حضرت حجت ولى مؤتمن است |
ايضا حديث عن کتاب يوم الخلاص قال الحسن العسکرى (عليه السلام):
اذا قام القائم، امر بهدم المنابر (اى المأذن) والمقاصير فى
المساجد لانها محدثة مبتدعة لم يبنها نبى ولا حجة وقال (عليه
السلام) يکسر کل زجاج خارج فى الطريق، وبهدم شرفات المنازل المطلة
على مسالک الناس وبيوتهم، ولا يترک بدعة الا ازالها ولا سنة الا
اقامها.
ترجمه حديث - امام عسکرى فرمود: زمانى که قائم قيام نمايد. امر کند
به خراب کردن مأذنه هاى مساجد به جهت آن که اينها حادثند وبدعت،
وبناى آن را نه پيامبر ونه حجتى گزارده اند وفرمود: هر شيشه اى که
رو به راه مردم باشد، وخراب نمايد بالکانهاى منازل که بر راه مردم
باشد وهر بدعتى را زائل گرداند وهر سنتى را اقامه کند.
حديث 24
عن ينابيع المودة فى قوله تعالى (قل يوم
الفتح لا ينفع الذين کفروا ايمانهم ولا هم ينظرون) احزاب
30) عن ابن دراج قال: سمعت جعفر الصادق (عليه السلام) يقول: فى هذه
الآيد، يوم الفتح، يوم تفتح الدنيا على القائم (عليه السلام) ولا
ينفع احدا تقرب بالأيمان ما لم يکن قبل ذلک قبل ذلک مؤمنا واما من
کان قبل هذا الفتح مؤمنا بامامته ومنتظرا بخروجه فذلک الذى ينفعه
ايمانه، ويعظم اله عز وجل عنده قدره وشأنه وهذا اجر الموالين لاهل
البيت.
حديث بيست وچهارم - در آيه 30 سوره احزاب (بگو روز فتح ايمان آنان
که کافر بودند سود نبخشد وبه آنها با نظر لطف ورحمت ننگرند) ابن
دراح گفت: شنيدم حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمود: در اين آيه
يوم الفتح، روزيست که مفتوح شود دنيا بر قائم عليهم السلام سود
نبرند کسانى که قبلا ايمان نداشتند وآن وقت خود را به ايمان نزديک
نمايند واما کسى که قبل از چنين روزى مؤمن بود وبه امامت قائم عليه
السلام وانتظار ظهورش را داشته نفع بخشد وخداى تعالى عظمت دهد از
قدرت وشأنش واينست اجر دوستان اهلبيت.
حديث 25
عن کتاب کمال الدين، عن هشام بن سالم عن الصادق جعفر بن محمد عن
ابيه عن ابيه عن جده عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله
عليه وآله: القائم من ولدى اسمه اسمى وکنيته کنيتى وشمائله شمائلى
وسنته سنتى يقيم الناس على ملتى وشريعتى ويدعوهم الى کتاب ربى عز
وجل، من اطاعه فقد اطاعنى ومن عصاه فقد عصانى ومن انکره فى غيبته
فقد انکرنى ومن کذبه فقد کذبنى ومن صدقه فقد صدقنى الى الله اشکو،
المکذبين لى فى امره، الجاحدين بقولى فى شأنه، والمضلين لامتى عن
طريقته (وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب
ينقلبون).
حديث بيست وپنجم - هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام از آباء
گرامش فرمود: پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: قائم از
اولاد من است، اسم او اسم من، وکنيه او کنيه من، وشکل وشمائل او
شمائل من، وسنت ورويه اش مانند من، بر پا دارد مردم را بر ملت
وشريعت من، ومى خواند مردم را به کتاب پروردگار تعالى، هر کس اطاعت
کند او را محققا اطاعت مرا نموده، وهر کس نافرمانى او کند به تحقيق
مرا نافرمانى کرده، وآنان که منکر او شوند در غيبتش همانا انکار
مرا نموده، وکسى که تکذيب او کند مرا تکذيب کرده وآنکه او را تصديق
نمايد مرا تصديق نموده، به خداى تعالى شکايت تکذيب کنندگان را
نمايم، منکرين به گفتار من در شأن او، وگمراهان امت من از راه او
(به زودى خواهند دانست آنان که ظلم کردند چگونه اند).
حديث 26
من کتاب ينابيع المودة قال: جعفر الصادق (عليه السلام) فى قوله
تعالى (ويقولون لو لا انزل عليه آية من ربه
فقل انما الغيب لله فانتظروا انى معکم من المنتظرين) سوره
يونس آيه 20) قال عليه السلام: الغيب فى هذه الآية هو الحجة القائم
عليه السلام.
حديث بيست وششم - امام صادق عليه السلام در قول خداى تعالى فرمود:
مى گويند چرا بر او آيت ومعجزى از جانب خدا نيامد، پاسخ ده که
داناى غيب خدا است شما منتظر باشيد من هم با شما منتظر مى باشم)،
امام فرمود غيب در اين آيه حجت قائم عليه السلام است (همان طور که
در آيه شريفه ذلک الکتاب لاريب فيد هدى للمتقين، الذين يؤمنون
بالغيب ويقيمون الصلوة ويؤتون الزکاة وهم بالاخره هم يوقنون، در
اينجا هم تفسير ايمان به غيب به وجود صاحب الامر شده است).
حديث 27
عن کتاب غيبة النعمانى - عن زرارة بن اعين قال: سمعت ابا عبد الله
يقول للقائم (عليه السلام) غيبة قبل ان يقوم، فقلت: ولم؟ قال (عليه
السلام): يخاف واؤمى بيد الى بطنه ثم قال (عليه السلام): يا زرارة
وهو المنتظر وهو الذى يشک فى ولادته فمنهم من يقول مات ابوه ولا
خلف، ومنهم من يقول حمل ومنهم من يقول غايب، ومنهم من يقول ولد قبل
وفاة ابيه بسنتين وهو المنتظر غير ان الله يمتحن قلوب الشيعة فعند
ذلک يرتاب المبطلون، قال زرارة: فقلت: علت فداک ان ادرکت ذلک
الزمان اى شيئى اعمل؟ قال (عليه السلام) يا زرارة متى ادرکت ذلک
الزمان فلتدع بهذا الدعا (اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک
لم اعرف رسولک، اللهم عرفنى نبيک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف
حجتک اللهم عرفنى حجتک فانک ان لم تعرفنى حجتک ضللت عن دينى) ثم
قال يا زرارة لابد من قتل غلام بالمدينة، قتلت، جعلت فداک او ليس
الذى يقتله جيش السفيانى؟ قال لا ولکن يقتله جيش بنى فلان، يخرج
حتى يدخل المدينة، ولا يدرى الناس فى اى شيئى جاء فيأخذ الغلام
فيقتله فاذا قتله بغيا وعدوانا وظلما لم يمهلهم الله فعند ذلک
يتوقع الفرج وروى فى الکافى وفى کمال الدين بسنده.
حديث بيست وهفتم - زراره گفت شنيدم امام صادق عليه السلام فرمود:
براى قائم (عليه السلام) غيبتى است قبل از قيامش، گفتم براى چه،
فرمود: مى ترسد واشاره نمود به شکم خود، سپس فرمود: اى زراره او
منتظر امر خداوند است واو کسى است که شک کردند در ولادتش، وبعضى مى
گويند پدرش فوت شده وجانشين از خود نگذاشت وبعضى مى گويند او در
شکم مادرش بود، وبعضى مى گويند غايب است، وبعضى مى گويند دو سال
قبل از وفات پدرش متولد شده واوست منتظر، اينست که امتحان مى کند
خداوند قلوب شيعه را ودر اين وقت به شک افتند باطلان، زراره گفت
فدايت شوم اگر چنين زمانى را درک کنم چه بايد کرد فرمود: اگر درک
کردى اين زمان را مداومت کن اين دعا را (خدايا بشناسان به من خود
را واگر نشناسانى خود را هر آينه من پيامبرت را نشناسم، خدايا
بشناسان به من پيامبرت را واگر نشناسانى رسولت را نشناسم حجت ترا،
خدايا بشناسان به من حجت خود را که اگر نشناسانى به من حجت را از
دين تو گمراه خواهم شد) سپس امام (عليه السلام) فرمود: اى زراره
کشتن جوانى در مدينه حتمى است، گفتم فدايت شوم آيا کسى نيست که او
را لشکر سفيانى مى کشد، فرمود: نه لکن مى کشند لشکر بنى فلان خروج
مى کند تا اين که داخل مى شوند به مدينه ونمى دانند مردم که از کجا
آمد، جوان را مى گيرند ومى کشند وزمانى که او را کشتند به ظلم وستم
خداى تعالى مهلت نمى دهد ايشان را، در اين وقت منتظر باشيد فرج
قائم را.
حديث 28
عن کتاب کمال الدين، عن ابى حمزة عن ابى جعفر عليه السلام قال: قال
رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): طوبى لمن ادرک قائم اهل بيتى
وهو يأتم به فى غيبته قبل قيامه ويتولى اوليائه ويعادى اعدائه ذلک
من رفقائى وذوى مودتى واکرام امتى على يوم القيامة وروى فى الخرائج
عن رسول الله حديث بيست وهشتم - ابى حمزه از امام محمد باقر (عليه
السلام) نقل مى کنند که فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)
فرموده: خوشا به حال کسانى که درک قائم اهل بيت مرا بنمايند واو
ثابت باشد به امامتش در غيبت او قبل از قيامش ودوستدار دوستان
ودشمن دشمنان او باشيد، اينان از نزديکان من وصاحب مودت من هستند
وعزيز امت منند در قيامت.
ايضا حديث من يوم الخلاص قال زين العابدين (عليه السلام) فى علامات
آخر الزمان: الناس فى زماننا ست طبقات، اسد، ذئب، ثعلب، کلب،
خنزير، شاة، فامأ الاسد فملوک الدنيا، واما الذئب فتجارکم، واما
الثعلب فهؤلاء الذين يأکلون باديانهم ولا ياکلون فى قلوبهم ما
يصفون بالسنتهم، واما الکلب فهو الذى يهر على الناس بلسانه، ويکرمه
الناس من شر لسانه، واما الخنزير فهؤلاء المخنثون واشباههم، فلا
يدعون الى فاحشة الا اجابوا واما الشاة فالذين تجز شعورهم، ويؤکل
لحومهم، ويکسر عظمهم فکيف تصنع الشاة بين اسد، وذئب، وثعلب، وکلب،
وخنزير.
ترجمه حديث - امام زين العابدين (عليه السلام) فرمود از علامات آخر
زمان اين است که مردم در آن زمان شش طبقه اند، شير، گرگ، روباه،
سگ، خوک، گوسفند، اما شير ملوک وشاهان ورهبران دنيايند واما گرگ
تجار وکسبه شما که بيرحم وخون مردم خورند واما روباه آنانيند که از
راه دين ارتزاق کنند ونمى خورند در دلهاشان آنچه به زبان جارى مى
کنند، واما سگ آنانى هستند که پارس کنند به مردم با زبانشان ومردم
اکرام آنان کنند از شر زبان آنها، واما خوک آنهائى هستند که مخنثند
وشبه آنان که وقتى بخوانند آنها را به فاحشه اجابت کنند، واما
گوسفند آنهائيند که شعورشان کم است وگوشت آنها را مى خورند
واستخوان آنها را مى شکنند.