شناخت امام عصر يا چهل حديث

احمد سياح

- ۲ -


حديث 02

عن کفاية الاثر- عن ابى امامة قال: قال رسول الله لا تقوم الساعة حتى يقوم قائم الحق منا، وذلک حين يأذن الله عز وجل فمن تبعه نجى، ومن تخلف عنه هلک، فالله الله عباد الله ايتوه على الثلج!! فانه خليفة الله، قلنا يا رسول الله متى يقوم قائمکم؟ قال: اذا صارت الدنيا هرجا ومرجا وهو التاسع من صلب الحسين (عليه السلام).

حديث دوم - ابى امامه گفت: رسول خدا فرمود: قيامت برپا نشود تا اين که قائم ما بر حق قيام نمايد، واين هنگامى است که خداى تعالى اذن فرمايد، لذا کسانى که پيروى او کنند نجات يابند وآنان که سرپيچى نمايند هلاک گردند، سپس فرمود: به خدا قسم بندگان خدا مى آيند بر روى برف ويخ، همانا او خليفه خداى تعالاست، گفتيم اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) چه وقت قيام نمايد قائم شما؟ فرمود (صلى الله عليه وآله وسلم): زمانى است که دنيا به هرج ومرج وبه هم ريخته شود، او نهمين از ذريه حسين (عليه السلام) است.

ايضا حديث عن کتاب يوم الخلاص قال محمد الباقر (عليه السلام)، يخرج بعد غيبة وحيرة، لا يثبت فيها على دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا، وکتب فى قلوبهم الايمان وايدهم بروح منه ترجمه حديث - حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: ولى عصر بعد از غيبت وحيره ظهور مى کند در آن وقت ثابت نيستند در آن حيرت بر دينشان مگر آنان که خالصند ومباشرند به روح يقين آنچنانى که خداوند از آنها عهد وپيمان گرفته به ولايت ما ونوشته بر دلهاشان ايمان را ومؤيد به روح الامرى هستند.

از موحديان (اميد)

نا خدا

يا صاحب الزمان که پناهى مرا بيا
خون شد دلم ز طعنه بيگانگان ونيست
عمرم گذشت ودولت وصلت نشد نصيب
تا راهيان کرببلا بار بسته اند
تا کى به چنگ مرحب دوران حريم قدس
فلک نجات ماست حسين وتو نا خدا
طوفان فتنه موج فکن شد در اين محيط
ما را ميان اين همه دشمن ز شرق وغرب
اکنون که بهر شيعه به کيش ستمگران
تا انتقام خون شهيدان بى گناه
اى حجت زمان به زمان تو کى رواست
از پيروان مکتب خونين کربلا
اى روى حق نماى تو روح (اميد) جان
  دستم بگير تا نفتادم ز پا بيا
اکنون مرا به غير تو کس آشنا بيا
تا سر بگيرم عمر خود از ابتدا بيا
اى ره گشاى قافله کربلا بيا
اى جانشين حيدر خيبر گشا بيا
اى ناخداى کشتى خون خدا بيا
بهر نجات شيعه ز گردابها بيا
اکنون که نيست جز به خدا اتکا بيا
جرم وخطاست مهر وولاى شما بيا
گيرى ز خصم بهر تسلاى ما بيا
ريزد به خاک اين همه خون ناروا بيا
بنگر به وضع زمان اينهمه شور ونوا بيا
بنماى روى که جان کنمت رونما بيا

حديث 03

عن کفاية الاثر عن عمار بن ياسر قال: کنت مع رسول الله فى بعض غزواته وقتل على عليه السلام اصحاب الألوية وفرق جمعهم وقتل عمرو بن عبد الله الجمحى، وقتل شيبة بن نافع، اتيت رسول الله فقلت له: يا رسول الله ان عليا قد جاهد فى الله حق جهاده فقال (صلى الله عليه وآله وسلم): لانه منى وانا منه، وارث علمى، وقاضى دينى ومنجز وعدى والخليفة بعدى، ولولاه لم يعزف المؤمن المحض بعدى، حربه حربى وحربى حرب الله، وسلمه سلمى وسلمى سلم الله، الا انه ابو سبطى والائمة بعدى من صلبه يخرج الله تعالى الأئمة الراشدين، ومنهم مهدى هذه الامة، فقلت بابى انت وامى يا رسول الله ما هذا المهدى؟ قال (صلى الله عليه وآله وسلم): يا عمار اعلم ان الله تبارک وتعالى عهد الى انه يخرج من صلب الحسين ائمة تسعة والتاسع من ولده يغيب عنهم وذلک قول الله عز وجل (قل ارأيتم ان اصبح ماءکم غورا فمن يأتيکم بماء معين (سوره ملک 30) يکون له غيبة طويلة، يرجع عنها قوم ويثبت عليها آخرون، فاذا کان فى آخر زمان يخرج فيملأ الدنيا قسطا وعدلا، ويقاتل على التأويل کما قاتلت على التنزيل وهو سميى واشبه الناس بى

حديث سوم - عمار ياسر گفت: من با رسول خدا در يکى از جنگها بودم که على عليه السلام صاحبان علمهاى مشرکين را گشت (چون الويه جمع لواء به معناى علم است) وآنان را متفرق نمود وعمر بن عبد الله جمحى را هم از پاى درآورد وهمينطور شيبه را، آمدم خدمت رسول خدا وگفتم: يا رسول الله، على (عليه السلام) جادى کرد در راه خدا که حق جهاد را ادا نمود، رسول خدا فرمود: همانا على از منست ومن از اويم، او وارث علم منست وادا کننده دين من ووعده مرا انجام دهد، وخليفه بعد از منست، واگر نبود على مؤمن خالص شناخته نمى شد، جنگ با او جنگ با منست وجنگ با من جنگ با خدا، وتسليم او تسليم من وتسليم من تسليم خداوند است، آگاه باش او پدر دو سبط منست وامامان بعد من از صلب او خارج مى شوند، خداى تعالى امامان راشدين را از صلب او آورد واز ايشانست مهدى اين امت، عمار گفت: پدر ومادرم قربانت اى رسول خدا کيست ابن مهدى فرمود: اى عمار بدان خداى تعالى عهد وپيمان بر من گرفت که خارج نمايد از صلب حسين امامان نه گانه را ونهمين آنان از صلب حسين غيبت مى کند واين قول خداوند آيه 30 سوره تبارک (بگو اى رسول به ديده تأمل بنگريد که اگر آب مايه زندگانى شما است، صبحگاهى هم به زمين فرو رود جز خدا کيست که باز آب گوارا براى شما پديد آرد)، مى باشد براى قائم غيبت طولانى، که برمى گردند گروهى از او وثابت مى مانند بر آن گروهى ديگر، پس زمانى که در آخر زمان ظهور کرد همانا پر مى کند دنيا را از عدل ومقاتله مى کند بر تأويل قرآن کما اين که من مقاتله کردم بر نزول قرآن واو هم اسم منست وشبيه ترين مردم است به من

از صغير اصفهانى

واسطه فيض

اى فلکت پايه ى کاخ وقار
واسطه فيضى وخلاق جود
شاه وگدا جمله، غلام تواند
ابر به فرمان تو بارد همى
خسرو عدلت چو فرازد علم
مهروش آفاق مسخر کنى
خواست صغير اى شه عالى جناب
  اى ملکت چاکر وخدمتگزار
عالم امکان به تو دارد وجود
ريزه خور سفره ى عام تواند
خار به حکم تو گل آرد همى
ظلم نهد روى به سوى عدم
عالمى از چهره ى منور کنى
ختم به نام تو شود اين کتاب

موحديان قمى

قباى فرج

بيا که ديده براه تو شد سپيد بيا
ز فرط، درد جدائى ورنج تنهائى
ز طول شام سپاه فراقت اى همه حسن
بجاى اشک روانى که سوخت ز آه سحر
براى ديدنت اى آفتاب چرخ کمال
دل شکسته ز پا شد ولى ز گلشن وصل
در امتداد ره انتظار منتظرا
  بزير بار غمت پشت ما خميد بيا
دل رميده دمى را نيارميد بيا
بسان روى تو شد موى ما سپيد بيا
ز ديده در شب هجر تو خون چکيد بيا
به اشتياق دل از ديده سر کشيد بيا
به دست ديده گل آرزو نچشيد بيا
ز خون منتظران لاله ها دميد بيا

حديث 04

عن کتاب البيان - اتيت ابا سعيد الخدرى فقلت له هل شهدت بدرا فقال: نعم فقلت: الا تحدثنى بشيى ء مما سمعته من رسول الله فى على وفضله؟ فقال بلى اخبرک ان رسول الله مرض مرضة نقه منها، فدخلت عليه فاطمة عليهاالسلام تعوده، وانا جالس عن يمين رسول الله ص، فلما رأت ما برسول الله من الضعف خنقتها العبرة حتى بدت دموعها على خدها فقال: لها رسول الله ما يبکيک يا فاطمة اما علمت ان الله تعالى اطلع الى الارض اطلاعة فاختار منها اباک فبعثه نبيا، ثم اطلع ثانية فاختار بعلک فاوحى الى فانکحته واتخذته وصيا، اما علمت انک بکرامة الله تعالى اياک زوجک اعلمهم علما واکثرهم حلما واقدمهم سلما فضحکت واستبشرت فاراد رسول الله ان يزيدها مزيد الخبر کله الذى قسمه الله لمحمد وآل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) فقال: لها يا فامة ولعلى ثمانية اضراس يعنى مناقب: ايمان بالله ورسوله وحکمته وزوجته، وسبطاه الحسن والحسين، وامره بالمعروف ونهيه عن المنکر، يا فاطمة انا اهل بيت اعطينا ست خصال لم يعطها احد من الاولين ولا يدرکها احد من الآخرين غيرنا اهل البيت، نبينا خير الانبياء وهو ابوک ووصينا خير الاوصياء وهو بعلک، وشهيدنا خير الشهداء وهو حمزة عم ابيک ومنا سبطا هذه الامة وهما ابناک، ومنا مهدى الامة الذى يصلى عيسى خلفه ثم ضرب على منکب الحسين، فقال: من هذا مهدى الامة، ورواه الشيخ فى غيبته قال: رسول الله والذى نفسى بيده ان مهدى هذه الامة الذى يصلى عيسى خلفه منا ثم ضرب يده على منکب الحسين وقال: من هذا من هذا.

حديث چهارم - در کتاب بيان وعيون المعجزات (علم الهدى) وغيبت (شيخ طوسى) ودلائل الامامه از ابى سعيد خدرى نقل مى کنند ابى هارون عبدى گفت آمدم نزد ابى سعيد وبه او گفتم آيا حاضر بودى در جنگ بدر، او گفت: بلى، گفتم آيا حديث مى کنى چيزى از آنچه شنيده ئى از رسول خدا درباره ى على (عليه السلام) وفضل او؟ گفت بلى خبر دهم ترا که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در بيمارى موت بود که فاطمه (عليها السلام) وارد شد ومن نشسته بودم طرف راست رسول خدا ص، وقتى فاطمه (عليها السلام) پدر را به آن حالت ضعف مشاهده نمود گلويش از گريه گرفت تا اين که اشکش به صورتش جارى شد، رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چرا گريانى اى فاطمه جان، آيا مى دانى خداى تعالى نظر افکند به زمين واختيار نمود پدرت را ومبعوث نموده او را به رسالت، سپس نظر کرد وشوهرت را اختيار نموده ووحى کرد به من که تو را به نکاح او درآورم، واو را وصى خود قرار دهم، آيا مى دانى تو از کرامت حق تعالائى که شوهر ترا اعلم امت قرار داد از لحاظ علم وحلم ومقدم داشت اسلام آوردنش را، فاطمه (عليها السلام) تبسم نمود ورسول خدا زياد کرد براى او زيادتهاى خير وخوبى را، سپس فرمود: اى فاطمه جان براى على هشت منقبت است، ايمان به خدا ورسول، حکمت، زوجه اش، دو پسرش، امر به معرف، ناهى از منکر، اى فاطمه جان من که از اهل بيت هستم خداوند عطا نموده به من شش خصلت که به احدى عطا ننموده از اولين ودرک نخواهد کرد کسى از آخرين غير از ما اهلبيت، پيامبرش بهترين پيامبران که پدر تست ووصى ما بهترين وصيين واو شوهر تست، وشهيد ما بهترين شهداء واو حمزه عموى پدت است، واز ما دو سبط اين امت است وآن دو فرزندان تست واز ما است مهدى (صاحب الزمان) اين امت آن کسى که عيسى نماز خواند پشت سر او، سپس زد بر کتف حسين (عليه السلام) وفرمود: از اين است از اين است.

از محمد صالح مازندرانى مقيم سمنان يک از ده بند او

اى که در جمع ائمه همه ممتازى ومفرد
کوکبت ديد فروزنده به معراج محمد (ص)
مى درخشيد ز تو عالم انوار مجرد
مرحبا گفت خداوند بدان عيد مؤيد
بتو بخشم بتو گيرم بتو هم فتح وبتو رسد
زادگاه تو چراغى است که خاموش نگردد
وان چراغى است که تا روز ظهور تو درخشد
از لقبهاى تو دارند ملايک همه مشهد
تو بهر بحر وبرى حاضر وسرداب تو معبد
نام تو شد به همه کام ملل قند مجدد
از ظهور تو خبر داده کتاب الله احمد
حجة بن الحسن اى آنکه ولى الله مائى
  گرچه هست از تو على وحسنين افضل وامجد
حلقه بر گرد تو يک سلسله خوش يازده بر زد
او ملک برده ز مهدت به سراپرده ايزد
به تو اعمال پذيرم به تو اعمال کنم رد
بتو روزى وهمى تنگ وفراخ از خوش واز بد
نام آن خانه حمد است وبه حمد است محمد (ص)
بيعت هيچ که بر گردن تو بند نبندد
اوصيا را نشد اينان لقبى ورد وزبان زد
هست آيات وعلامات تو ناچار صدش عد
واستمع يوم ينادى سخن از روز تو گويد
تا که بر پاى به دستت علم حمد نمائى
تو بزرگى ودر آئينه کوچک ننمائى

از صدر الشريعه تنکابنى

روح مجسمى که بدش لا مکان مکان
روحى که ساخت کالبدش را بدست خويش
روح است اى عجب ز چه رو پس مجسم است
آن علتى که ممکن واجب نما بود
انسان کاملى که بود منشأ کمال
عنقاى قاف سرمدى وموجد عقول
سبط رسول نجل على زاده بتول
مولاى عصر حجت حق صاحب الزمان
  جسم مجردى که بدش در سما قرار
نقاش قدرت ازلى پشت نه حصار
جسم است از چه رو نبود پس علاقه دار
وآن حجتى که واجب وامکانيش شعار
ام الکتاب شاهد غيبى هشت وچار
مصداق اسم اعظم ودر قاف حق نگار
پور حسن سليل حسين دوده ى کبار
مهدى خلق قائم موعود کردگار

ايضا- حديث عن کتاب يوم الخلاص قال موسى الکاظم عليه السلام: طوبى لشيعتنا المتمسکين بحبنا فى غيبة قائمنا، الثابتين على موالاتنا والبرائة من اعدائنا اولئک منا ونحن منهم، وقد رضوا بنا ائمة ورضينا بهم شيعة، طوبى لهم! هم والله معنا فى درجتنا يوم القيامة.

ترجمه حديث - حضرت موسى الکاظم (عليه السلام) فرمود: خوشا به حال شيعيان ما که تمسک به دوستى ما دارند در غيبت قائم ما، آنان ثابت اند بر دوستى وموالات ما وبيزارند از دشمنان ما، آنان از مايند وما از ايشان، ومحققا راضى اند به ما وما هم راضى هستيم به آنان که شيعه اند، خوشا به حال ايشان، ايشان والله با مايند در درجات ما روز قيامت.

حديث 05

عن الروضة، عدة من اصحابنا عن معاوية بن عمار عن أبى عبد الله (عليه السلام) قال: خرج النبى (صلى الله عليه وآله وسلم) ذات يوم وهو مستبشر يضحک مسرورا فقال: له الناس اضحک الله سنک يا رسول الله وزادک سرورا، فقال رسول الله: انه ليس من يوم ولا ليلة الا ولى فيها تحفة من الله، الا وان ربى اتحفنى فى يومى هذا بتحفة لم يتحفنى بمثلها فيما مضى ان جبرئيل اتانى فاقرأنى من ربى السلام وقال: يا محمد ان الله عز وجل اختار من بنى هاشم سبعة لم يخلق مثلهم فيمن مضى، ولا يخلق مثلهم فيمن بقى، انت يا رسول الله سيد النبيين وعلى بن ابى طالب وصيک سيد الوصيين، والحسن والحسين سبطاک سيد الاسباط، وحمزة عمک سيد الشهداء وجعفر بن عمک الطيار فى الجنة يطير مع الملائکة حيث يشاء ومنکم القائم يصلى عيسى بن مريم خلفه اذا اهبطه الله الى الارض من ذرية على (عليه السلام) وفاطمة (عليها السلام) من ولد الحسين (عليه السلام)

حديث پنجم - عده ئى از اصحاب شيعه از معاويه بن عمار از امام صادق (عليه السلام) نقل مى کنند که فرمود: روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) خارج شد خندان ومسرور، مردم گفتند خداوند ترا دائما خندان ومسرور نمايد وزياد کند سرور ترا، رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: روز وشبى نيست مگر آن که برايم تحفه ئى از طرف خداى تعالى مى رسد، آگاهيد که پروردگارم تحفه ئى امروز به من عطا نمود ومانندش در گذشته نبود، جبرئيل آمد وگفت خدايت سلام مى رساند اى محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) خداوند از بنى هاشم هفت کس را اختيار نمود که در گذشته مانندش را نيافريده ودر آينده هم نيافريند، تو رسول خدا بزرگ پيامبرانى وعلى بن ابيطالب وصى تو بزرگ وصيين، وحسن وحسين دو سبط تو آقاى اسباط وحمزه عموى تو سيد الشهداء وجعفر پسر عمويت طيران کند در بهشت با ملائکه هر جائى که بخواهد، واز شما قائم است که عيسى نماز کند پشت سر او در زمانى که هبوط دهد خداوند او را به زمين از ذريه على وفاطمه واز اولاد حسين است.

حديث 06

عن کتاب ينابيع المودة عن سعيد بن جبير ورواه الصدوق فى کمال الدين عن ابن جبير عن ابن عباس قال: قا رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): ان عليا امام امتى من بعدى ومن ولده القائم المنتظر الذى اذا ظهر يملأ الارض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما والذى بعثنى بالحق بشيرا ونذيرا. ان الثابتين على القول بامامته فى زمان غيبته لاعز من الکبريت الاحمر، فقام اليه جابر بن عبد الله الانصارى فقال يا رسول الله لولدک القائم غيبة؟ قال اى وربى ليمحصن الذين آمنوا ويمحق الکافرين، يا جابر ان هذا الامر من امر الله وسر من سر الله مطوى من عباد الله فاياک والشک فيه فان الشک فى امر الله عز وجل کفر.

حديث ششم - سعيد بن جبير از ابن عباس حديث کند که گفت رسول خدا فرمود: همانا على امام امت منست بعد از من واز اولاد او قائم منتظر است که وقتى ظاهر گردد وپر کند زمين را از عدل همانطور که پر شده از ستم وظلم، به آن کسى که مرا مبعوث به حق وبشارت دهنده وترساننده گردانيد، آنان که ثابت وپابرجا باشند بر قول به امامتش در زمان غيبتش از کبريت احمر عزيزترند، سپس جابر برخاست وگفت اى رسول خدا مگر براى فرزند شما قائم غيبت است؟ فرمود: بلى خداى من همانا آزمايش نمايد مؤمنين را ومحو نمايد کافران را، اى جابر اين امر از امرهاى خداوند وسرى از اسرار خداونديست که مخفى است از بندگان خدا، پس بر تو باد از شک در آن، هر آينه شک در امر خداوند عز وجل کفر است.