يارى حضرت
قائم(عليه السلام) باطلب مغفرت وآمرزش براى مؤمنين
طلب مغفرت و آمرزش براى جميع مؤمنين و مؤمنات است ، و اين شامل همه مؤمنين
عالم مى باشد چه آنهائيكه در زمان ائمه معصومين (عليهم السلام
) بوده اند و چه آنهائى كه در حياتند و يا از دنيا رفته اند . و نصرت بودن
آن بر اين وجه است :
مقتضاى تعداد زيادى از اخبار كه در «كافى» و غير آن روايت شده چنين است كه:
خداوند عالم همه آنچه از فرج آل محمّد صلوات الله
عليهم اجمعين را وعده فرموده است كه به ظهور موفور السرور
حضرت خاتم الوصيين
صلوات الله عليه ظاهر فرمايد ، مقدّر بود كه قبل از واقعه كربلا واقع شود ، و چون واقعه
كربلا وقوع يافت غضب الهى بر اهل زمين تشديد گرديد ، امّا اين غضب بر اعداء
بواسطه آن بود كه اساس آن را بر پا كردند ، و امّا بر اهل ايمان بواسطه آنكه
ترك نصرت و يارى كردند تا آنكه اعداء غلبه كردند .
پس اين فرج تأخير شد و مقدّر گرديد كه در سال صد و چهل واقع شود ، پس در
زمان حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) شيعيان تقيّه را ترك كردند ، و اسرار آل
محمّد
صلوات الله عليهم اجمعين را افشاء نمودند ، از آن زمان هم تأخير شد ، و ديگر وقت معينى براى آن بيان
نشد ، و فرمودند: (
يَمْحُوالله ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتابِ ).(
[1]
)
في الكافي عن أبي حمزه الثمالي قال: سمعت أباجعفر (عليه السلام) يقول :
«يا أبا حمزة ! إنّ الله تبارك و تعالى قد كان و قّت هذا الأمر في
السبعين ، فلمّا قتل الحسين (عليه السلام)إشتدّ غضب الله على أهل الأرض فأخّره
إلى أربعين و مائة ، فحدثناكم فأذعتم الحديث فكشفتم قناع السرّ و لم يجعل الله
له بعد ذلك وقتاً عندنا ، (يَمْحُوالله ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ
اُمُّ الْكِتابِ)
قال أبو حمزة: فحدّثت بذلك أبا عبدالله (عليه السلام) ، فقال: قد كان ذلك .(
[2]
)
و در «نجم الثاقب» نيز مضمون همين حديث را از «غيبت» شيخ طوسى و حديث ديگرى
از «خرائج» راوندى ره روايت فرموده.
و نيز در «كافى» روايت فرموده از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام)فرمود:
خداوند
عزّوجلّ
بر شيعه غضب كرد ، پس مرا مخيّر فرمود در آنكه بلاى آنها را خود قبول كنم يا بر
خود آنها وارد شود ، پس والله آنها را به جان خودم محافظت نمودم ، كه بلا بر
خودم وارد شود .(
[3]
)
و از اين حديث چنين فهميده مى شود كه بزرگى گناه ترك تقيّه شيعه و افشاء
نمودن اسرار آل محمّد (عليهم السلام) را نزد دشمنان آنها بر وجهى بود كه علاوه
بر آنكه موجب تأخير فرج شد ، و اگر نبود بواسطه شفاعت حضرت موسى بن جعفر (عليه
السلام)كه خود قبول بلا را فرمودند آنها به عقوبت آن گناه استحقاق بلاهاى شديدى
را ــ كه مستاصل در آن شوند ــ داشتند.
پس به مقتضاى چنين احاديث و نيز قائده كلّى در اين آيه شريفه است
(اِنَّ
الله لا يُغَيِّرُ ما بِقَوم حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ)(
[4]
)
يعنى : بدرستيكه خداوند نعمتهاى خود را كه به جمعى عطا فرموده است تغيير
نمى دهد ، تا زمانى كه خودشان احوال و اعمال خيريه اى را كه دارند و بجاى
مى آوردند; تغيير دهند ، و نيز به مقتضاى اخبار زيادى كه به مضمون اين آيه
شريفه وارد شده است ، در نتيجه اينكه بندگان حال خود را تغيير داده و ترك نصرت
و يارى حضرت ابى عبد الله الحسين (عليه السلام)را نمودند و ترك تقيّه كرده و
اسرار اهلبيت (عليهم السلام)را افشاء كردند ، و حرمت اولياء الهى را هتك
نمودند ، و به اين سبب در زمان حضرت موسى بن جعفر
صلوات الله عليه عاقبت عمل آنها اين شد كه از آنها نعمت عظماى الهى كه فرج كلّى آل محمّد
(عليهم السلام)بود تغيير داده شود ، كه اگر تغيير حال در هريك از آن دو مورد
نشده بود ، خداوند عالم
جلّ شأنه در آن فرج كلّى اذن فرموده بود.
پس اگر امام (عليه السلام) مجادله و مقاتله با همه دشمنان جهان مى فرمودند
همه آنها مخذول مى گرديدند ، و در هر كدام از آن دو موعد; آثار و بركات و
رحمتهاى كامل و نعمتهاى زياد و فراوان الهى كه در زمان ظهور فرج وعده داده شده
است ; ظاهر مى گرديد .
و چون تغيير حال داده شد فرج نيز تاكنون به تأخير افتاد ، و بر حسب تصريح
بعضى از اخبار كَهَنه كه تعجيل و تأخير ظهور آن فرج كلّى بعد از آن دو موعد از
امور بدائى است ، و آنكه هرگاه بندگان جميعاً و بالاتّفاق هم عهد شوند در آنكه
به درگاه حضرت احديت
جلّ شأنه توبه و تضرّع نمايند ، و تعجيل در آن فرج را طلب نمايند ، پس تعجيل در آن
خواهد شد ، و اگر چنين نكنند تأخير خواهد شد. چنانچه در بيان كيفيّت هفتم بعضى
از اخبارى كه در اين مورد وارد گرديده بود ; ذكر كرديم .
و لكن چون هر گناهى واقع شود ; موجب سلب نعمتى مى شود ، بايد اهل گناه از
آن گناه توبه واقعى نمايند تا آن نعمت بر گردد ، و اگر از اين گناه بزرگ; توبه
نكنند يا توبه آنها مورد قبول نشود ; آن نعمت بر نمى گردد ، زيرا اگر توبه بر
وجه صحيح بود ; آن نعمت دو مرتبه عطا مى شد .
و چون در اخبار زيادى وارد است كه : دعاى مؤمن در حقّ برادران مومنين در
غياب آنها; البته مستجاب است ، و از جمله دعاهائى است كه رد نمى شود ، هرچند
دعا كننده دعايش در حقّ خودش بخاطر گناهانش مستجاب نشود ، و هرچند آنهائى هم كه
درباره آنها دعامى شود اگر خود در حقّ خودشان دعا كننده ; مستجاب نشود .(
[5]
)
و همچنين در روايتى است كه هرگاه يكى از شما بندگان دعا مى كند آن را به
نحو عموم قرار دهد ، يعنى ديگران را در آن چيزى كه براى خود طلب مى كند شريك
نمايد ، پس بدرستيكه اين نوع دعا زودتر مستجاب مى شود.(
[6]
)
بنابراين احاديث ; هر گاه مؤمنين در هر زمانى ــ همه آنها يا يك نفر
از آنها ــ علاوه بر توبه از جانب خود ; دعا و طلب مغفرت و آمرزش همه گناهانى
كه از هر كدام از مؤمنين در هر زمانى كه واقع شده است ; نمايند ، پس كمال
اميدوارى در آن است كه اين نوع توبه مورد قبول درگاه الهى شود .
امّا نسبت به ديگران ; بواسطه آنكه گناه خود اين توبه كننده مانع از قبول
توبه و دعاى او در حقّ غير او نمى شود ، و امّا نسبت به خودش بواسطه آنكه همان
توبه و دعايش در حقّ غير خودش از برادرانش وسيله قبول شدن توبه و دعاى او در
حقّ خودش مى شود ، و كمال اميد از فضل الهى در قبولى آن دعا هست ، كه بواسطه
آن زمان فرج يك مرتبه نزديك شود يا آنكه تخفيف در زمان طول تأخير بشود ، مثلا
اگر در واقع تا صد سال است ; پنجاه سال يا كمتر شود .
پس اگر همه بندگان در اين نوع توبه و دعا ; هم عهد و متّفق شوند ; قسم اوّل
خواهد شد ، چنانچه در توقيع رفيع هم از آنحضرت صلوات الله عليه
اشاره به آن شده است ، و ذكر آن توقيع با اخبار ديگر به مضمون آن در كيفيّت
هفتم ذكر شد .
واضح است كه هرگاه مؤمنين در هر زمانى بر اين وجه توبه و دعا كرده بودند و
آن مورد قبول واقع شده بود ; وسيله تعجيل در ظهور فرج گرديده بود ، و اين نصرت
كامله اى از براى امام (عليه السلام) بود ، با بيانى كه در كيفيّت هفتم معلوم
شد.
كسانيكه علاوه بر توبه و دعا از جانب خود ; از جانب مؤمنين هم توبه و دعا
مى كنند ، پس توبه و دعاء آنها از جانب خود يك عنوان و مصداق نصرت و يارى براى
امام (عليه السلام)است ، و توبه و دعا آنها از جانب غير خود يعنى برادران
مؤمنين عنوان ديگرى از نصرت و يارى است ، و عنوان دوّم وسيله تكميل عنوان اوّل
است .
و اين مانند آن است كه هرگاه كسى مسلّح و مهيّاى جهاد باشد ، پس اگر به
ديگران هم اسلحه جنگى داده و آنها را هم مهيّا و آماده جهاد نمايد ، پس مهيا
شدن خود او يك عنوان جهاد است ، و آماده كردن ديگران هم عنوان جداگانه و ديگرى
براى جهاد است ، و بسا باشد كه مهيّا بودن او به تنهائى مصداق جهاد مى شود و
لكن بخاطر تنهائى پيشرفت نكرده و نتواند بر دشمنان پيروز شود ، ولى بواسطه
مهيّا و مسلّح كردن ديگران بر دشمنان غلبه مى نمايد.
همچنين است امر در مورد توبه و دعا كه عنوان نصرت و يارى امام (عليه
السلام)به آن حاصل مى شود ، كه بسا باشد دعاهاى جمعى يا بعضى از جانب خودشان
تأثير كامل ننمايد ، كه نتيجه نصرت و يارى از او حاصل شود ، هرچند همان هم;
ظاهرش عنوان نصرت و يارى است.
و لكن هر گاه ديگران را شريك گردانيده و از جانب آنها هم دعا كنند ، و از
براى آنها طلب مغفرت نمايند ، پس آن سبب تأثير كامل دعا شود ، و از دعا و توبه
او واقعاً نتيجه نصرت و يارى ظاهر شود .
فوائد توبه
ازگناهان و دعا بصورت انفرادى براى تعجيل در ظهور
پس در صورتى كه همه بندگان متفّق و هم عهد نباشند ــ چنانچه تا به حال نشده
اند ــ و لكن بعضى از مؤمنين به تنهائى ــ كه از اهل اخلاص و مودّت حقيقيّه
مى باشند ــ علاوه بر دعا و توبه براى خودش ; اين نوع توبه را انجام دهد ، و
دعا و طلب مغفرت از براى عامه مؤمنين نمايد ، چنين دعاء و توبه اى چند قسم
فائده دارد:
فائده اوّل : آنكه اگر چنين دعا و توبه اى موجب تعجيل در زمان فرج نشود كه يك مرتبه وقت
آن سر آمده و فرج واقع شود ، در اين صورت اميد است كه اين نوع دعاء و توبه
وسيله تخفيف در طول زمان تأخير شود ، كه اگر مثلا دوران آن صد سال بود; چند
سالش كم شود .
فائده دوّم : آنكه هرگاه بعضى از دوستان از براى همه برادران دينى ــ از احياء و اموات
آنها ــ از گناهى كه سبب تأخير فرج شده است ، توبه و طلب مغفرت نمودند ، و با
اين حال دعا كردند ، به مقتضاى آنچه خداوند وعده اجابت دعاء به هريك از بندگان
ــ خصوصاً دعاى در حقّ غير ــ فرموده ، پس اميد است كه در اثر استجابت اين دعا
همه مؤمنين از براى توبه و دعا در امر فرج توفيق يابند ، خصوصاً اگر در دعايش
بر اين وجه قيد نمايد كه از خداوند طلب كند: آنچه وسيله تعجيل در فرج است ميسّر
و فراهم نمايد .
پس توبه و دعاء عموم مؤمنين يك وسيله فرج است ، كه اين وسيله به مستجاب
شدن دعاهاى او فراهم خواهد شد ، و آنها هم موفّق به اين دعا و توبه خواهند
گرديد.
فائده سوّم : آنكه او بواسطه اين توبه و دعا چه از جانب خودش و چه از جانب برادران
ايمانى خودش از جمله انصار و ياران آنحضرت (عليه السلام)محسوب مى شود ، ولو بر
فرض آنكه تأثيرى در تعجيل فرج ــ از عدم جهت اقدام ديگران ــ ننمايد .
و اين مانند آن است كه براى نصرت و يارى امام (عليه السلام) عدّه اى به
مجادله و جنگ با دشمنان مى روند و مغلوب مى شوند ، در اين صورت آنها حتماً از
مجاهدين مى باشند و از انصار و ياران محسوبند ، بلكه در اين حالت مغلوبيّت از
اجر و پاداش بزرگترى برخوردارند ، خصوصاً در صورتى كه عدد مجاهدين كمتر باشد ،
پس اجر و پاداش آنها به چندين برابر بيشتر و برتر از كسانيكه از جهاد تخلّف
كرده اند; خواهد بود .
چنانچه در واقعه عاشورا بعد از آنكه همه مردم در مدينه و در مكّه معظمه و
در راه كربلا گروه گروه و دسته دسته از نصرت و يارى حضرت سيّدالشهداء(عليه
السلام)اعراض كردند ، تا آنكه ايشان ــ بر حسب ظاهر ــ غريب شدند ، پس آن
جماعتِ اندكى كه نصرت و يارى آنحضرت (عليه السلام) را نمودند هر چند اين نصرت و
يارى آنها نفع نبخشيد كه دفع شهادت را از آنحضرت نمايد ، و لكن آنها در يارى آن
جناب (عليه السلام) استقامت نمودند ، تا آنكه شهيد شدند و از انصار الله و
انصار رسول الله (صلى الله عليه وآله) و انصار اميرالمؤمنين و انصار جميع ائمّه
معصومين (عليهم السلام)و از افضل شهداى اولين و آخرين گرديدند.
نتيجه مطلب از اين دو فائده اين است كه چون بر حسب آيات و اخبار ; نصرت و
يارى هر مظلومى خصوصاً وجود مبارك امام (عليه السلام); بر همه اهل ايمان و بر
فرد فرد آنها فرض و لازم است كه : به هر وسيله اى كه با آن يارى ممكن است ;
يارى كنند ، و اين وجوب بر با اين كيفيّت مانند وجوب نمازهاى روزانه ; يقينى و
قطعى است و بر فرد فرد از بندگان واجب است و به ترك بعضى از بعض ديگر ــ در حال
تمكّن و قدرت ــ ساقط نمى شود ، و ترك نمودن بعضى هم موجب ناقص و ضايع بودن فعل
بعضى ديگر كه بجا بياورند ; نمى شود .
و در چنين زمانى كه فعلا مولاى ما صلوات الله
عليه مظلوم واقع شده اند ، بواسطه آنكه حقّ الهى ايشان
ــ كه تصرّف در جميع اُمور دنيوى و اُخروى بندگان است ــ از جهت طغيان ظالمين و
اشرار و قلّت اعوان و انصار مغصوب گرديد ، و از اين جهت غائب شده اند ، و معلوم
شد كه توبه و دعاهاى مؤمنين تأثير در تعجيل در امر فرج ايشان دارد كه يا يك
مرتبه دوران غيبت سر آيد يا تخفيف در آن حاصل شود ، پس اين يك نوع نصرتى است كه
مقدور همه بندگان هست ، و اگر همگى اين نوع نصرت و يارى را انجام مى دادند ،
رفع مظلوميّت از آنحضرت (عليه السلام)مى شد.
چنانچه اگر همه بندگان مؤمن اتّفاق در نصرت و يارى حضرت سيد الشهداء (عليه
السلام)مى كردند ، ايشان مظلوم و مغلوب نمى شدند .
و لكن مادامى كه اين اتّفاق در توبه و دعا از همه بندگان واقع نشود ، پس هر
گاه عدّه اى از بندگان به اين نوع توبه و دعا عمل نمايند ، در واقع عمل به
تكليف واجب خود نموده ، و در زمره انصار واقعى آنحضرت محسوب خواهند گرديد ، و
هم از عقوبت ترك يارى مظلوم سالم خواهند ماند ، كه اگر خداوند در دنيا يا در
آخرت كسانيكه ترك يارى مظلوم و يارى امام (عليه السلام)را كرده اند عذاب و
عقوبت كند ; بر حسب تمكّن حالشان، پس آنها از شرّ آن عذاب و عقوبت الهى در
عافيت خواهند بود .
چنانچه «بحار» از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده كه حضرت به يكى از
مواليان خود ــ در ضمن فرمايشاتى در مورد انتظار فرج و صبر در آن و فضل آن ــ
فرمودند:
و هرگاه ديدى چنين و چنان از فتنه ها و فسادها را از اهل آن زمان ــ بعد از
اينكه بعضى از فتنه ها را بيان كردند ; فرمود : ــ
پس در حَذَر باش ، و از خداوند طلب نجات كن ، و بدان بدرستيكه مردم به سبب
مخالفت امر حقّ و اعراض از آن در سخط و غضب الهى هستند ، پس اگر به آنها عذاب
نازل شد و تو مابين آنها باشى ، آن سبب تعجيل رفتن تو به سوى رحمت الهى
مى شود ، و اگر تو از بلا و عذابى كه به آنها رسيده سالم بمانى ، پس آنها به
جزاى عمل خود رسيده اند ، و تو از كردار زشت آنهاكه ــ از جرئت و بى حيائى آنها
بر خداوند عزّوجلّ ــ بيرون بوده اى .
و بدان همانا خداوند اجر
نيكوكاران را ضايع نمى فرمايد ، و بدرستى كه رحمت خداوند نزديك به نيكو كرداران
است.(
[7]
)
فائده چهارم : آنكه فرج و ظهور آنحضرت (عليه السلام) بر دو قسم است:
قسم اوّل: فرج و ظهور كلّى است ، و آن فرج و ظهور موعود ايشان است بر وجهى
كه رفع شرّ جميع اعداء از جميع عالم مى فرمايند .
قسم دوّم: فرجهائى كه نسبت به قسم اوّل جزئى هستند ، و آن بر طرف شدن بعضى
از هموم و غموم از قلب امام است كه اين هم و غم بواسطه غلبه دشمنان و شدّت ظلم
نسبت به بعضى از شيعيان است.
پس ممكن است كه با دعاى جمعى از شيعيان و دوستان مخلص ، خداوند اين نوع
هموم را ، با هلاكت گروهى از دشمنان از قلب مباركشان رفع بفرمايد.
چنانچه در زمان حضرت رسول و حضرت اميرالمؤمنين(عليهما السلام) خداوند به
دست گروهى از مؤمنين كه به جهاد مى رفتند ; ظالمين و كفار را هلاك مى كرد .
و در هر دو مقام ــ چه هلاك اشرار و كفار به دست آنها و چه با دعاى آنها ــ نصرت و يارى ; از باب
احتياج امام(عليه السلام) نيست ، كه اگرآنهانصرت نكنند ; امام(عليه السلام)از
دفع اعداء به وجه ديگر عاجز مى شوند ، بلكه از آن جهت است كه بندگان بوسيله آن
اتصال و انتساب به وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام) پيدا نموده و مورد فيوضات
كامل الهى ــ كه به يمن وجود مباركشان افاضه مى شود ــ بشوند ، و اين خصوصيّت
در مقدّمه اين رساله ، و نيز در كيفيّت هفتم بيان گرديد.
فائده پنجم : آنكه اين دعا از فرد فرد شيعيان و دوستان به عنوان موالات و مودّت نسبت به
آنحضرت (عليه السلام) خواهد بود ، و بدين وسيله; دعا كننده يك درجه از حقّ
مودّت ايشان را ــ كه اداء آن بر بنابر آيه مباركه (
قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ اَجْراً الاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى)(
[8]
) فرض و لازم است ــ اداء نموده است .
و به اين وسيله ; مورد رحمتهاى مخصوصه ايشان مانند شفاعت و دعاء و غير آنها
واقع خواهد شد ، خصوصاً بر حسب مضمون آيه كريمه : ( هَلْ
جَزاءُ الاِْحْسانْ إلاّ الاِْحْسان )(
[9]
) ، كه به مقتضاى آن پاداش نمودن به هر احسان كننده محبوب و مستحب و نيز
مهمّ است ، و امام (عليه السلام)هم البته در عمل به كتاب الله و به مكارم
اخلاق و همچنين در دعا نمودن در حقّ كسى از ديگران ; اولى است و احسان ايشان
نسبت به آن شخص اصحّ است .
پس هر مؤمن كه به دعا و طلب فرج نمودن از براى وجود مبارك آن حضرت(عليه
السلام)احسان نمايد البته كمال اميد است كه به جزاء اين احسان ; مورد احسان
ايشان واقع ، و به مثل همين احسان آنحضرت هم طلب فرج و خير و رحمت براى او
فرمايند ، يا به نحو ديگر از مراحم از افاضات دنيوى و اُخروى ، كه آشكارا و
پنهان از طرف امام (عليه السلام) به ديگران مى رسد ; شامل او نيز شود .
فائده ششم : آنكه چون وجود مبارك امام (عليه السلام)نعمت عظماى الهى بر بندگان است ،
بلكه اعظم نعمتهاى او مى باشد ، بواسطه آنكه جميع فيوضات دنيوى و اُخروى ،
ظاهرى و باطنى; به يمن وجود مبارك او و بوسيله محبّت و معرفت ايشان عطا
مى شود ، چنانچه در اين آيه مباركه : ( ثمّ لَتُسْئَلُنّ يَومَئِذ
عَنِ النَّعيمِ ) ،(
[10]
) «نعيم» به آنحضرت (عليه السلام) و به ولايت ايشان تفسير شده است .(
[11]
)
و همچنين در بعضى ديگر از آيات و روايت نيز «نعمت» به وجود مبارك امام
(عليه السلام)تفسير شده ، و شكر هر نعمتى علاوه بر آنكه واجب است وسيله بقاء و
دوام نعمت و نيز وسيله انتقاع از آثار و منافع آن ، و وسيله تكميل آثار نعمت
مى باشد ، چنانچه به اين مطلب در اين آيه شريفه (
وَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزيدَنَّكُمْ ) ،(
[12]
)
و نيز در اخبار بسيارى تصريح شده است.
پس وجود مبارك امام (عليه السلام) در جميع فيوضات الهى بر عامّه بندگان
ولىّ نعمت مى باشند ، و اداء شكر وجود مباركشان ; بر همگان فرض و لازم است ، و
هر كس نسبت به درجه شكرش به وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام) ، فيوضات قدسيّه و
معنويه به او خواهد رسيد .
و در روايتى از حضرت سيدالساجدين صلوات الله
عليه نقل شده كه فرمود : يك نوع و يك كيفيّت از شكر ولىّ
نعمت ; دعاى در حقّ او و طلب خير از خداوند براى او است .
چنانچه اين مطلب نيز ازاين آيه كريمه : ( هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانِ
إلاَّ الاِْحْسان)(
[13]
) استفاده مى شود ، بواسطه آنكه مراد اين است كه مجازات هر احسان ــ از هر
كسيكه حاصل مى شود ــ به احسان كردن در حقّ آن مُحسِن است ، و اين مطلب واضح
است كه حقيقت شكر مُنعِم و ولىّ نعمت هم همين است كه بنده جبران هر احسانى را
به احسان بنمايد ، و معلوم است كه دعا و طلب رحمت و خير از خداوند براى هر كسى
احسان كامل در حقّ آن كس است .
پس با دعاى در فرج حضرت صاحب الأمر صلوات الله
عليه هم يك درجه از شكر گذارى نعمت وجود مباركشان حاصل
مى شود ، و بنده به هر اندازه در آن سعى كند آثار و فيوضات وجود اقدسشان در حقّ
دعا كننده بيشتر و تمامتر و كاملتر خواهد شد .
و همچنين شكر قلبى ; هر گاه آن هم واقعاً در دل باشد بر وجهى كه امور لازمه
خود را در قلب پيدا مى كند و براى آنها دعا مى كند ، و چون به زبان مى آورد شكر
لسانى را انجام داده ، و هر گاه به مجالس دعا گوئى ايشان هم حاضر شود ، و
خصوصاً خدمتى هم بنمايد ، شكر فعلى را بجاى آورده است.
فائده هفتم : آنكه بر حسب آنچه از بعضى اخبار ظاهر مى شود ، از جمله روايتى است كه
قبلا بيان كرديم حضرت صادق (عليه السلام)فرمود :
اگر شماها مانند بنى اسرائيل بر دعا و توبه براى فرج ما اجتماع نكنيد ،
غيبت به طول خواهد انجاميد .(
[14]
)
و همچنين در توقيع مبارك بيان كرديم كه حضرتش فرمود :
اگر شيعيان هم عهد شوند و به آن عهدى كه بر ذمّه آنها ثابت شده است ــ يعنى
يارى و موالات ما اهلبيت ــ وفا كنند ، به زودى سعادت ملاقات ما روزى آنها
خواهد شد ، و ما را از آنها مستور و پنهان نداشته; جز اعمال آنها كه نزد ما
مكروه است ، و راضى به آن نيستيم .(
[15]
)
باز روايتى است كه در «نجم الثاقب» از محمّد بن جرير طبرى در قصه على بن
مهزيار نقل شده كه : جوانى كه از خواص حضرت صاحب الامر (عليه السلام)بود ، وقتى
على بن مهزيار را ديد ، به او فرمود: چه مى خواهى اى ابوالحسن؟ گفت :
امام محجوب ـ و مخفى ـ از عالم را .
گفت : آنحضرت از شما محجوب نيست ، و لكن بدى كردارهاى شما آنحضرت را محجوب
كرده است .
پس معلوم مى شود كه سبب اصلى غيبت آنحضرت (عليه السلام) بدى اعمال بندگان
مى باشد ، و ترك توبه و دعا براى فرج ; سبب طولانى شدن زمان غيبت ايشان است ، و
طول غيبت سبب طولانى شدن زمان مظلوميّت و مقهوريّت و ناراحتى اهلبيت اطهار
(عليهم السلام) ، و طولانى شدن زمان پريشانى اوضاع و اساس امر حقّ و احكام
الهى ، و نيز سبب طولانى شدن بقاء و دوام شوكت اهل كفر و ضلال مى شود .
و باعث هر كدام از اينها فعل خود بندگان شده است ، بدين وسيله موجب شدّت
غضب الهى بر آنها شده است ، علاوه اينكه زمان غيبت طولانى شده ، و تأخير در
امر فرج مى شود ; مستحق بلاهاى شديده و فتنه هاى مظلمه مى شوند ، كه بواسطه آن
بلاها و فتنه ها راه هدايت در نظرها ظلمانى و تاريك مى شود ، و امر حقّ و باطل
مشتبه مى گردد ، و بر آنها تشخيص اهل هدايت و اهل گمراهى مشكل مى شود ، و به
اين سبب شكوك و شبهات در دلها ظاهر گردد ، و بر آنها شياطين جنّى و انسى مسلّط
مى شوند ، و امر اسلام و ايمان خطرناك مى شود.
و لكن در اين حال; هر گاه هر كدام از مؤمنين در توبه و دعاى در فرج آنحضرت
(عليه السلام)سعى و اهتمام نمايد ــ چون به وظيفه تكليف خود در مقام نصرت و
يارى و موالات با ايشان و اداء حقّ آن عالى شأن عمل نموده است ــ مورد الطاف و
مراحم خاصّ حضرت احديّت و آنحضرت خواهد شد ، و بدين وسيله از شرّ آن فتنه ها و
بلاها سالم خواهد ماند .
يعنى آنچه از بلاهاى دنيوى; غير حتمى است از او دفع خواهد شد ، بلكه در
معرض آنهم واقع نخواهد شد ، و آنچه حتمى است در آنها پس از اهل رضا و تسليم
خواهد شد ، و به سبب آنها در فتنه ها واقع نخواهد شد ، و آنچه هم از فتنه هاى
اُخروى است ــ بر وجهى كه ذكر شد ــ در هيچ حالى مبتلا نخواهد شد ، پس با شدّت
تاريكى راه هدايت براى اهل دنيا ; براى او از خورشيد هم روشن تر خواهد شد.
و از جمله شواهد بر اين مطلب ; روايتى است از حضرت صادق (عليه السلام) كه
از «بحار» نقل كرديم .
و امّا قوى ترين شاهد ; روايتى است كه از احمد بن اسحاق قمّى (رضي الله
عنه) از حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام)نقل شده است ، كه حضرتش فرمود :
هيچ كس از فتنه ها و فسادها و سختى ها و امتحانات در زمان غيبت آنحضرت
(عليه السلام)نجات نمى يابد ، مگر كسيكه خداوند او را در اعتقاد به امامت ايشان
ثابت قدم فرموده باشد ، و او را در دعا براى تعجيل فرج موفق فرموده باشد.
و اين روايت در كيفيّت هفتم از نصرت و يارى آنحضرت بيان گرديد
فائده هشتم : آنكه از حديث على بن مهزيار و نيز از توقيع مبارك ــ كه در فائده قبلى ذكر
شد ــ استفاده مى شود كه : هر گاه هر كدام از مؤمنين در امر توبه و دعاى در فرج
آنحضرت (عليه السلام) در حالتى كه به وظايف و آداب آن عمل نمايند ــ بخصوص به
آنچه در كيفيّت دوازدهم ذكر مى شودان شاء الله تعالى ــ سعى و اهتمام نمايند ،
پس اگر ظاهراً آن فرج كلّى واقع نشود و لقاء منيرشان براى همه بندگان ظاهر
نگردد ، پس اميد زيادى هست كه بوسيله اين توبه و دعا اگر مانعى ــ يعنى از بدى
اعمال يا جهات ديگر ــ در او هست رفع بشود ، و از براى خصوص اين دعا كننده در
خواب يا بيدارى زيارت جمال آنحضرت (عليه السلام)ميسّر شود ، و به بعضى از مراحم
و الطاف خاصّه آنحضرت مقرون ، و به بعض فيوضات مخصوصه ظاهرى و معنوى از معارف
ربانى و حِكَم الهى از آنحضرت (عليه السلام)بوسيله مكالمه با ايشان يا به نحو
ديگر از افعال و احوالشان مستفيض شود ، و براى بعضى از علماء ابرار يا صلحاء
اخيار چنين حالاتى اتفاق افتاد ، چنانچه شرح وقايع و حكايات آنها در بعضى از
كتب و اسطار بيان شده است.(
[16]
)
فائده نهم: آنكه بنده مؤمن هرگاه فرج و ظهور امر آنحضرت (عليه السلام)را از خداوند
متعال طلب نمايد ــ خصوصاً اگر به آنچه واقع مى شود در حال فرج ايشان از كمال
ظهور امرشان و كشف علوم و اسرار الهيه و حكمت و عرفان و رفع هموم ، و راحتى و
سلامتى كامل قلبى و جسمى; از هر صاحب شرّى از حيوان و انسان ; التفات داشته
باشد ــ اجمالا يا تفصيلا ــ اين دعا وسيله اى از براى تكميل نور معرفت قلب او
نسبت به آنحضرت (عليه السلام) ، و نيز به كمالات ايشان به اعلى مرتبه اى كه از
براى مؤمن معرفت داشتن به ايشان شايسته است; خواهد شد ، و اين معرفت و شناخت به
آن كيفيّتى است كه در حال ظهور ايشان به وجه كامل يا به كمتر از آن حاصل
مى شود .
و نيز اين دعا وسيله اى از براى افتتاح ابواب اسرار و حقائق توحيد و سائر
معارف و حكمتها به سوى قلب او بر آن وجهى كه در حال ظهور آنحضرت (عليه
السلام)به يمن وجود اقدسشان حاصل مى شود ; و خواهد شد ، و هم وسيله اى از براى
مرتبه اى از اطمينان قلب و رفع خوف از اعداء و از هر ذى شرّى ، و نيز فراغت حال
از براى عبادت و بعضى از كيفيّات آسايش و سلامتى و راحتى جسمى و قلبى خواهد شد.
و بر اين مطلب ــ يعنى اثرات چنين دعائى ــ دو شاهد داريم:
شاهد اوّل: مضمون روايتى است كه در «عدة
الداعى» نقل شده كه :
هرگاه بنده مؤمن از خداوند متعال طلب خيرى براى برادر مؤمن خود در غياب او
نمايد ، خطاب مستطاب الهى از فوق آسمانها به او مى رسد كه: من به تو هزار هزار
مقابل آنچه براى برادر مؤمن خود طلبيدى; عطا مى كنم .(
[17]
)
و چونكه بنده در دعا و طلب تعجيل فرج آنحضرت (عليه السلام); از خداوند
تعجيل در عطا فرمودن او همه آن جهات مزبوره را بوسيله فرج ايشان از براى جميع
برادران ايمانى طلب مى نمايد ، پس به مقتضاى اين حديث شريف سريعاً به خود اين
بنده دعا كننده همه اين اُمور به وجه كمال و به اعلا مرتبه آنها يا بعضى از
مراتب كامله آنها به چندين برابر چيزى را كه براى برادران ايمانى طلب نموده;
عطا مى شود ، هرچند تعجيل در عطا شدن از جهات مزبوره را كه طلب نموده به يمن
ظهور آنحضرت (عليه السلام)از براى عامّه عباد ، حكمت تأخيرش باشد.
شاهد دوّم : آنكه چون هرگاه بنده از خداوند
بطور كلّى حوائجى را با مراعات همه آداب آن ــ كه دخالت در استجابت دعا دارد ــ
مسئلت نمايد ، پس اگر حكمت واقعيّه در عطا نشدن بعضى از آن حوائج باشد آن
حكمت ; مانع از عطا نشدن بعضى ديگر از آن حوائج نمى شود .
چنانچه در «بحار» حديثى از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه
فرمودند:
من سه امر را از براى دو فرزندم امامين الحسن و الحسين(عليهما السلام)
درخواست كردم ، پس خداوند متعال دو امر را عطا فرمود ، و يكى را منع فرمود.
« سئلت الله لهما أن يجعلهما طاهرين مطهّرين زكيّين ، فأجابني إلى ذلك ، و
سئلت الله لهما أن يقيهما و ذريّتهما و شيعتهما النار ، فأعطاني ذلك ، و سئلت
الله أن يجمع الاُمّة على محبّتهما»
فقال : « يا محمّد! إنّي قضيت قضاء و قدّرت قدراً ، و أنّ طائفة من اُمّتك
ستفي لك بذمّتك في اليهود و النصارى و المجوس و سيخفرون ذمتك في ولدك ، و إنّي
أوجبت على نفسي لمن فعل ذلك أن لا اُحلّ محلّ كرامتي و لا أسكنه جنتّي و لا
أنظر إليه بعين رحمتي يوم القيامة »(
[18]
)
پس در اين دعا هم چون بنده تعجيل امور را براى خود و ديگران بوسيله ظهور
امر آنحضرت (عليه السلام) طلب مى كند ، پس هرگاه حكمت مقتضى تعجيل عطاء همه اين
امور; به ظهور كلّى ايشان براى جميع بندگان نباشد ، اين جهت مانع نيست كه در
عطا آنها نسبت به اين بنده و داعى بوسيله دعا او تعجيل نشود.
و همچنين در امور قلبى از قبيل كشف علوم و اسرار توحيد و عرفان كه مانع
فعلى جز نقصان خود بنده ندارد ، آن هم بوسيله همين دعا و طلب رفع مى شود .
و در امور دنيوى چون عطاء آنها به وجه كمال در حال غيبت ممنوع است ، پس
بعضى از مراتب آن كه وسيله گشايش باشد ; عطا خواهد گرديد ، به حدّى كه بنده
تحمّل در صبر و شكر و حلم داشته باشد ، و بر او اداء وظيفه عبوديت الهيه بر آن
وجهى كه شايسته است ; ميسّر شود.
البتّه فوائد كلّى مهمّى غير از اين فوائد نه گانه كه ذكر شد; برحسب آنچه
از آيات و اخبار استفاده مى شود خيلى زياد است ، و بسا شمار آن فوائد و فضائل
متجاوز از صد فائده و فضيلت مى شود ; كه در كتب مبسوطه مشروحاً بيان شده است .
و بعد از معرفت و شناخت به اين فوائد مهمّ ، سزاوار نيست كه بنده مؤمن از
آن غفلت كرده و مسامحه نمايد ، و از فيوضات كامله آن محروم بماند ، بلكه در
مضمون بعضى از ادعيه ايكه از آنحضرت (عليه السلام) است آمده : از خداوند متعال
چنين مسئلت نمائيد كه : الهى ; ما را يارى فرما كه ذكر و ياد ايشان و صلوات بر
ايشان و دعا در حقّ ايشان را فراموش نكنيم».
از شرايط سرعت در تأثير دعاى
فرج
تنبيه ; از جمله شرايط تكميل و سرعت در تأثير دعاى در فرج و توبه ــ چه به صورت
دسته جمعى واقع شود يا به صورت انفرادى ، و چه دعا و توبه را هر كس از جانب
خود انجام دهد يا از جانب همه مؤمنين و مؤمنات ، به وجهى كه بيان شد ــ اين است
كه چون ترك بعضى از واجبات و فعل بعضى از گناهان بواسطه شدّت حرمت آنها است ،
پس علاوه بر توبه ; كفّاره هم دارد ، مانند : افطار روزه ماه مبارك رمضان ، يا
قتل نفس محترمه .
پس همچنين است نسبت به اين دو معصيت بزرگ كه از بزرگترين گناهان است ، كه
يكى واقعه كربلا و ديگرى زندانى شدن حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام)باشد و
وقوع اين دو مصيبت عظيم سبب تأخير فرج اهلبيت اطهار (عليهم السلام) شد .
پس لازم است كه علاوه بر توبه ، كفاره هم بدهند ، يعنى به آنچه سزاوار است
نسبت به شأن جليل آن دو امام عاليقدر (عليهما السلام) انجام دهند ، و سزاوار
كفاره در چنين مقامى آن است كه در خصوص نصرت ويارى اين دو بزرگوار در آن جهتى
كه راجع باشد به امر مصيبت آنها ــ كه آن گناه سبب وقوع آن مصيبت شد ــ سعى و
اهتمام كنند ، و نسبت به آنها بيشتر از جميع ائمّه اطهار (عليهم السلام)نصرت و
يارى نمايند ، ازجهت آنكه اين تأخير فرج موجب ابتلاى همه آنها گرديد .
پس در مقام توبه و دعا از براى تعجيل در فرج هم بالخصوص به همين وسيله نصرت
و يارى آن دو بزرگوار كه راجع به امر مصيبت ايشان است ; متوسّل شوند ، و توسّل
خك با سه امر محقّق مى شود :
اوّل : زيارت قبور منورشان ; چه از نزديك يا از دور.
دوّم : اقامه عزاى آن دو بزرگوار.
سوّم : لعن بر قاتلان و دشمنان آن دوبزرگوار .
و هركدام از اينها نصرتى است در عوض آنكه اگر در آن زمان بود; پس در مقام
نصرت و يارى ايشان سعى مى كرد ، و با دشمنانشان جنگ نموده و دفع ضرر از آنها
مى كردد.
نصرت و يارى حضرت
قائم با يارى حضرت سيدالشهداء(عليهما السلام)
كيفيّت دوازدهم ;
نصرت و يارى نمودن حضرت سيد الشهدا عليه آلاف
السلام و التحية و الثناء است ، و اين كيفيّت افضل و اشرف
كيفيّاتى است كه در نصرت و يارى آنحضرت بيان كرديم ، و در اينجا معرفت و شناخت
سه امر لازم و مهم است:
امراوّل : درآنچه ازنظر نقلى و عقلى دلالت
مى كند كه به نصرت و يارى حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام); نصرت و يارى
حضرت صاحب الأمرصلوات
الله عليه حاصل مى شود.
امر دوّم : دربيان چگونگى نصرت و يارى حضرت
سيّدالشهداء
صلوات الله عليه و اقسام آن ، و دربيان اينكه بهترين آن اقسام; زيارت و عزادارى آن بزرگوار
است.
امر سوّم: در بيان بعضى از فضائل و ثوابهاى
مهم دنيوى و اُخروى كه متعلّق به آن دو وسيله بزرگ ــ يعنى زيارت و عزادارى
آنحضرت (عليه السلام) ــ است ، و اين غير از فضيلت نصرت و يارى بودن اين دو
وسيله بزرگ مى باشد.
روايات وارده در
اين باب
امر اوّل : در بيان آنچه دلالت دارد بر آنكه در نصرت و يارى حضرت ابى عبدالله الحسين
(عليه السلام) نصرت و يارى حضرت قائم (عليه السلام) بالخصوص حاصل مى شود ،
امّا از نظر روايتى ; در كتاب «نجم الثاقب» از شيخ جليل جعفر شوشترى (رضي
الله عنه) در «فوائد المشاهد» نقل شده كه حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) در
كربلا به اصحاب خود فرمودند :
« و من نصرنا بنفسه فيكون معنا في الدرجات العالية من الجنان فقد أخبرني
جدّي إنّ ولدي الحسين (عليه السلام) يقتل بطفّ كربلاء غريباً وحيداً عطشاناً ،
فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم (عليه السلام) ، و من نصرنا بلسانه فإنّه
في حزبنا في القيامة ».
يعنى: هر كس ما را به جان خودش يارى نمايد ، پس با ما در درجات عاليه بهشت
خواهد بود ، پس به تحقيق به من جدّ بزرگوارم (صلى الله عليه وآله) خبر دادند
كه: فرزندم حسين (عليه السلام) در زمين كربلا ، در حالتى كه بى كس و تنها و
تشنه باشد شهيد خواهد شد ، پس هر كس او را يارى كند; به تحقيق چنين است كه مرا
يارى كرده است ، و فرزند او حضرت قائم (عليه السلام) را يارى كرده است ، و هركس
مارا به زبان خود يارى نمايد ، پس بدرستيكه او در روز قيامت; در زمره ما خواهد
بود.
پس مفهوم اين فرمايش اين است كه در يارى حضرت ابى عبدالله الحسين صلوات الله عليه
حقيقت و مصداق يارى حضرت صاحب الأمر
صلوات الله عليه حاصل مى شود ، و در واقع وجهى كه در بيان اين مطلب تعقّل مى شود ، بر حسب
آنچه از بعضى از اخبارى كه در احوال و اوصاف و حقيقت امر حضرت سيدالشهداء
صلوات الله عليه ــ ظاهر و واضح مى شود ، خصوص آنچه در واقعه كربلا از ايشان به ظهور
رسيد ــ چنين است كه:
چون از وجود مبارك آنحضرت (عليه السلام) از محبّت خالص و نصرت و يارى كامل;
نسبت به خداوند متعال و در امر دين مبين او ظاهر و آشكار گرديد ، و بوسيله
مهيّا بودن اسباب الهيه از براى ايشان از اهل و اولاد و اصحاب و هم بر حسب
اقتضاى وقت و زمان و اهل آن طورى كه به آن درجه از محبّت و نصرت از احدى از
انبياء و اولياء (عليهم السلام)از اولين و آخرين ظاهر نشد ، گر چه جدّ
بزرگوارشان و پدر عاليمقدار شان و نيز عصمت كبرى و حضرت مجتبى و هم همه اولاد
طاهرينشان از ائمّه معصومين (عليهم السلام) تا وجود مبارك حضرت صاحب الأمر
(عليه السلام) در اصل مرتبه كمال معرفت و خلوص محبت الهيه به همان درجه كمال
حسينى صلوات الله عليه
يا كاملتر و افضل از آنحضرت بودند ، چنانچه در مقام نصرت الهى هم از هركدام در
جهاتى كه مقتضى شد مرتبه كامل و كاملتر از جميع اولياء ظاهر گرديد.
و لكن در مقام ظهور و بروز درجات محبّت و نصرت حضرت احديّت جلّ شأنه به حسب اسباب خاصه در كيفيّات
زيادى حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) از همه ممتاز شدند ، و خداوند متعال هم
در مقام عطاياى خاصّه خود نسبت به آن حضرت(عليه السلام) عامّه قلوب بندگان حتّى
اولياء و انبياء مرسل خود را از اولين و آخرين مجذوبِ ايشان گردانيد ، ومحبّت
ودوستى خاصّه ايشان به شاهد فرمايش نبوى(صلى الله عليه وآله):
« إنّ للحسين (عليه السلام)
محبّة مكتومة في بواطن المؤمنين »(
[19]
) در واقعِ دلها ثابت گرديد.
و چنان همه آنها عاشقانه به آن جناب اشتياق پيدا نمودند; كه بى اختيار
توجّه به جانب ايشان كردند ، و پروانه وار از هر جانب در هر زمان على الدوام از
عرش مجيد در آسمانها و آفاق عالم و اطراف زمينها رو به حرم انور او كرده ، و به
زيارت مرقد منوّر او مشرّف شده و مى شوند كه:
« مامن نبيّ إلاّ و قد زار كربلا بين قبره و بين السماء مختلفة الملائكة
فوج يعرج و فوج ينزل ».(
[20]
)
و به نوعى همه ممكنات محو او گرديدند كه با ذكر مصيبت و بلاى آن مظلوم صلوات الله عليه
قبل از واقع شدن آن مصيبت و بعد از آن ; اهلِ زمين و آسمان همگى محزون و افسرده
شدند ، و هر گوشه اى از اطراف و اكناف عالم اقامه مجالس عزايشان را تجديد بنا ،
و لوا و پرچم مصيبتشان را در هر عهد و زمانى دائمى و مستمر نمودند.
پس بواسطه آن جذبه اى كه خداوند متعال جلّ شأنه از قلوب به جانب آنحضرت (عليه السلام)فرمود ، و آن محبّت حقيقيه ايكه از
ايشان در دلها قرار دارد ، و بوسيله آن سعى و كوششى كه پيدا نمودند به سبب اين
مقام ; محبّت عامّه ممكنات در توجّه به سوى ايشان و اظهار ذكر آنحضرت (عليه
السلام)در محافل و مجالس على الدوام گرديد ، و ذكر توحيد الهى و امر رسالت
حضرت خاتم النبييّن (صلى الله عليه وآله) و ولايت و امامت جميع ائمّه طاهرين
(عليهم السلام)در زبانها و گفتارها جارى شد .
و به اين سبب قلوب همه اهل ايمان به كمال معرفت حضرت احديّت و شناسائى
شريعت و احكام و آداب حضرت ختمى مرتبت صلوات الله
عليه رهنمون شد ، و به فضائل و مناقب و شئونات امامت و
ولايت و خلافت ائمّه اطهار (عليهم السلام)علم پيدا كردند ، و به اين واسطه و
سبب در هر عهد و زمانى اركان توحيد محكم شد ، و امر رسالت و شريعت استقامت پيدا
كرد ، و آثار امامت و ولايت ظاهر و هويدا گرديد ، پس امر آنحضرت عليه صلوات الله و السلام
در هر زمانى نصرت به همه اُمور الهى و همه اولياء او گرديد.
و به اين دليل است كه محبّت و موالات هر كسى با ايشان به منزله محبّت با
همه اهلبيت (عليهم السلام)
و زيارت ايشان زيارت همه است ، و تحت قبّه ايشان بمنزله تحت قبّه همه ، و گريه
بر ايشان به منزله گريه بر همه است ، و اداى حقّ ايشان اداى حقّ همه اهلبيت
(عليهم السلام)است ، چنانچه در «كامل الزيارات» از زراره از حضرت صادق (عليه
السلام)روايت شده كه در ضمن فرمايشاتى فرمودند:
« ما من باك يبكيه إلاّ و قدوصل فاطمة (عليها السلام)وأسعدها عليه و وصل
رسول الله (صلى الله عليه وآله) و أدّى حقّنا ».(
[21]
)
يعنى : هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنه اى نيست كه براى حضرت ابى عبدالله(عليه
السلام)گريه نمايد ، مگر آنكه با فاطمه زهرا (عليها السلام) صله نموده است ، و
ايشان را با اين گريه اش يارى كرده ، و با حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) صله
نموده و حقّ همه ما را اداء نموده است.
و همچنين احيا امر ايشان احياء امر همه است ، و نصرت و يارى ايشان نصرت و
يارى همه است ، چنانچه در فرمايش نبوى (صلى الله عليه وآله) ذكر شد .
و نيز از اين حديث شريف استفاده مى شود كه فرمود با گريه بر ايشان اداى حقّ
همه ما ائمّه را نموده است. و از جمله حقوق اهلبيت (عليهم السلام) يكى حقّ
مودّت و دوستى با آنها است ، و ديگرى حقّ نصرت و يارى آنها است كه هر دو بر
عهده همه مؤمنين ثابت و لازم است.
و از اين جهت است كه گريه كننده گان بر ايشان و زائران قبر منوّر آنحضرت
صلوات الله عليه مورد دعا و طلب مغفرت و وعده و بشارت شفاعت همه ائمّه اطهار (عليهم
السلام)واقع شده اند ، چنانچه به اين مطلب در اخبار بسيارى تصريح شده است .
و همچنين شوق و اشتياق به سوى زيارت ايشان علامت و نشانه محبّت مؤمن به همه
آنها
(عليهم السلام)است ، چنانچه در «بحار» و «تحفة الزائر» روايت شده كه حضرت امام محمّد باقر
(عليه السلام)فرمودند:
«هركس بخواهد بداند كه او از اهل بهشت است ; محبّت ما را بر دل خود عرضه
كند ، اگر قلب او محبّت ما را قبول كند ; مؤمن است ، و هر كس دوست ما است ;
بايد در زيارت قبر امام حسين (عليه السلام) رغبت كند ، زيرا كه هر كس زيارت
كننده آنحضرت صلوات الله
عليه است; ما او را دوست اهلبيت مى دانيم ، و از اهل بهشت
است ، و هركه زيارت كننده آنحضرت نيست ايمانش ناقص است.(
[22]
)
پس با اين بيان آنچه در اخبار زيادى در بعضى از خصوصيّات مذكوره وارد شده
است; روشن مى شود كه ; هركس به هر عنوان و در هر زمان امر حضرت ابى عبد الله
صلوات الله عليه را احياء نمايد ، و ايشان را نصرت و يارى كند ، خصوصاً به عنوان زيارت و
اقامه عزا ، پس امر حضرت قائم صلوات الله
عليه را احياء ، و آنحضرت را نصرت و يارى كرده است .
و بوسيله هرمصداقى كه بنده مؤمن در انصار حضرت سيّدالشهدا (عليه
السلام)داخل شود; به همان وسيله در انصار حضرت قائم (عليه السلام) داخل شده
است ، و به درجه رفيعه و عالى آنها فائز شده است ، خصوصاً اگر بااقامه مجالس
تعزيه و برپا نمودن اساس بكاء و ابكاء وجزع و ندبه و حزن برمظلومى حضرت
ابى عبدالله(عليه السلام)باشد .
بواسطه آنكه مصيبت جان گداز كربلا و آنچه بر اهلبيت اطهار (عليهم
السلام)وارد شد; از جراحت قلوبشان و تألّم خواطرشان و هتك حرمتهايشان و جريان
اشكشان تا قيامت باقى و دائم است ، بخصوص تا زمانى كه خونخواهى آن بزرگوار و
اصحاب و انصار شان نشده است ، چنانچه به اين جمله در اخبار و آثار زياردى كه از
ائمّه اطهار (عليهم السلام)نقل شده ; تصريح شده است .
پس در اين زمان صاحب اين مصيبت عظمى در اين عالم كسى جز وجود مبارك حضرت
صاحب العصر و الزمان (عليه السلام)نيست ، و واضح است كه نوعِ ظاهر از نصرت و
يارى شخص مصيبت ديده و صاحب عزا حضور در مجلس عزاى او و همراهى با او در گريه و
حزن است ، و بهتر از اين ; خدمتگذارى در انجام دادن اساس مجلس عزاى او در هر
جهتى از جهات آن است . چنانچه در حديث زراره فرمود :
«هركس بر آن مظلوم گريه نمايد ; در واقع حضرت صديقه طاهرهسلام الله عليها
را در آن گريه اش يارى نموده است.(
[23]
)
پس اين بيان كه مستفاد از تعداد زيادى ازاحاديث واخبار بود ; واضح شد .
و نيز بالوجدان و العيان در جميع
نظرها و در همه عصرها و در اكثر شهرها; آثار آن ظاهر است كه در اين كيفيّت از
نصرت و يارى حضرت ابى عبدالله (عليه السلام)نسبت به آنحضرت يعنى حضرت صاحب
الامر (عليه السلام) ــ نصرت و يارى محقّق مى شود ، و اين يارى هم نسبت به شأن
رفيع و مقام جليل ايشان است كه بدين وسيله ذكر ايشان در محافل و مجالس دوستان
احياء مى شود ، و فضل ايشان در قلوب اولياء ظاهر مى شود ، و هم نصرت و يارى به
حال شيعيان و دوستان ايشان است ، كه بدين وسيله از جهات مختلف منتفع و مستفيض
مى شوند ، هم در جهت دنيوى كه به بركات ذكر ايشان به رحمتهاى الهيه فائز
مى شوند ، و هم در جهت اُخروى ; كه به ولايت و معرفت آنحضرت (عليه السلام) ; و
نيز به سائر اركان ايمان هدايت مى يابند . و اين بر وجهى است كه بيان شد .
و از همه مهمّتر نصرت و يارى به وجود مبارك آنحضرت صلوات الله عليه
است در جميع اُمور دينى و اركان اسلامى ، بواسطه آنكه معلوم شد كه نصرت و يارى
امر حضرت ابى عبد الله
صلوات الله عليه و ذكر ايشان در هر جهتى ــ خصوصاً سعى در زيارت و اقامه مجالس تعزيه ايشان
ــ وسيله اعلاى كلمه توحيد و استحكام و استقامت امر شريعت و رسالت ، و ظهور
آثار ولايت و امامت و همه اُمور دينى و احكام و آداب ايمانى و اسلامى مى باشد.
و در مطالب گذشته ــ خصوصاً در
مقدمه اين گفتار و در فصل اوّل از باب اوّل آن ــ بيان كرديم كه همه اين اُمور
دينى از جانب خداوند عالم به وجود مبارك امام و حجّت زمان صلوات الله عليه
واگذار شده است ، پس هركس در هر جهتى از آن جهات سعى نمايد ، و در هر وسيله و
سببى از آن وسائل و اسباب اهتمام نمايد ، آن نصرت و يارى به آنحضرت صلوات الله عليه
در امر دين است ، خصوصاً در حالى كه ملتفت اين مطلب بوده و به خصوصه قصد نصرت و
يارى ايشان را بنمايد.
تذكرى لازم در
فرمايش نبوى(صلى الله عليه وآله)
در اوّل عنوان ; فقره اى از فرمايش نبوى (صلى الله عليه وآله) كه :
« فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم (عليه السلام) » بيان كرديم ; پس اگر مراد و مفهوم آن همان
باشد كه در ترجمه آن فقره در اوّل عنوان ذكر كرديم ; پس آن هم ــ علاوه بر
شواهد ديگرى كه از عقل و نقل ذكر شد ــ از جمله شواهد بيان ما خواهد بود ،
يعنى : كلام حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)دلالت دارد بر آنكه با يارى حضرت
ابى عبدالله (عليه السلام) ; يارى جمله ائمّه اطهار (عليهم السلام) و يارى حضرت
صاحب الأمر (عليه السلام)حاصل مى شود .
و اگر مراد چنين باشد كه : هر كس حسين (عليه السلام)را يارى نمايد ، چنان
است كه مرا و فرزندش قائم (عليه السلام)را يارى كرده باشد ، يعنى در فضل و
ثواب ، كه در واقع هم مراد اين است ; كه يارى حضرت سيد الشهدا (عليه السلام)از
اعمال جليله ايست كه بوسيله آن ; اجر يارى حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)و
يارى حضرت قائم (عليه السلام)عطا مى شود ، ولو آنكه خصوصيت مصداق نصرت و يارى
ايشان هم در او حاصل نشود ، پس اين فقره شريفه ; تأكيد بيانِ ما خواهد بود ،
گر چه همان وجه اوّل اظهر است ، و الله العالم بحقيقة كلامه و كلام اوليائه.
چگونگى نصرت
ويارى شهداى كربلادرحق حضرت قائم(عليه السلام)
تنبيه : آنچه از اين بيان ; و بيانى كه در كيفيّت يازدهم ذكر شد ; واضح مى شود
كه : نصرتى كه از شهداى كربلا ــ كه افضل و اشرف انصار الله براى حضرت
سيدالشهدا (عليه السلام)بودند ــ ظاهر گرديد ، نصرت و يارى بودن آن در حقّ حضرت
قائم (عليه السلام)بر دو وجه است:
وجه اوّل: چنانكه قبلا بيان كرديم چون امر
شهادت حضرت ابى عبدالله (عليه السلام)وسيله ظهور امر و دين الهى در همه شهرها و
عصرها گرديد ، و نيز موجب ظهور امر شريعت نبوى و ظهور امر هر يك از ائمّه اطهار
(عليهم السلام) تاكنون بوده ، و وسيله ظهور امر حضرت صاحب الأمر (عليه السلام)
نيز مى باشد ، پس آنانكه آنحضرت را در امر شهادت يارى نموده اند; در واقع جميع
اين اُمور يارى كرده اند ، و از ياران و انصار همه ــ يعنى انصار الله و انصار
دينه و انصار رسوله و انصار اوليائه و انصار خلفائه (عليهم السلام) و همچنين
انصار قائم (عليه السلام) ــ محسوبند.
وجه دوّم : همچنانكه در كيفيت يازدهم گفتيم:
فرجِ كلّى كه وعده داده شده به ظهور موفور السرور حضرت قائم (عليه السلام) ;
مقدّر بود كه قبل از واقعه كربلا و شهادت حضرت سيّدالشهدا (عليه السلام) واقع
شود ، پس اگر همه مردم در آن وقت در يارى ايشان حاضر شده بودند ، اين فرج كلّى
واقع مى شد ، و آن همه ابتلائات به ائمّه اطهار و اولياء اخيار (عليهم
السلام)واقع نشده بود ، و نيزاين غيبت طولانى براى حضرت بقية الله(عليه
السلام)روى نداده بود.
پس در اين حال ; همه مردم در آن عهد و زمان از انصار الله و انصار اولياء
او در باب وقوع اين فرج بودند ، پس آن عدّه از شهدائى كه در مورد اين فرج يارى
كردند ، براى همين امر از انصار الهى و انصار هريك از ائمّه طاهرين (عليهم
السلام)شدند ، و لو آنكه بواسطه اعراض سايرمردم از نصرت و يارى آنحضرت (عليه
السلام)آن فرج وقوع نيافت ، پس آنها از انصار اولياء الهى شدند هم در امر فرج
كلّى آنها ، و هم در فرجهاى الهى در حال و در زمان ابتلاء آنان ، كه آن فرجها
بوسيله امر شهادت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) ــ بر وجهى كه ذكر شد ــ فراهم
شده و مى شود.
چونگى نصرت و
يارى حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)
امر دوّم : در بيان كيفيّت نصرت و يارى حضرت سيد الشهداء
سلام الله
عليه است ، و آن بر دو وجه است:
وجه اوّل : كيفيّتى است كه با همه ائمّه
اطهار (عليهم السلام) مشترك است ، و آن در بعضى از كيفيّات مزبوره بيان شد .
وجه دوّم: آن است كه به وجود مبارك آنحضرت
صلوات الله عليه اختصاص دارد ، و عمده شاهد و مقصود دراينجا همين است ، و اعظم و افضل اين
وجه آن دو امر است :
اوّل : زيارت آنحضرت (عليه السلام) .
دوّم : اقامه تعزية ايشان ، پس در اينجا در دو مقام مطالبى بيان مى كنيم .
عناوينى كه
متعلقّ به مطلق زيارات است
مقام اوّل ; در بيان آنكه با زيارت قبر مطهّر و منوّر حضرت ابى عبدالله (عليه
السلام)نصرت و يارى ايشان حاصل مى شود ، و در اينجا عناوينى را كه تعلّق به
زيارت دارد و بوسيله آن ; نصرت و يارى حاصل مى شود ، در چند جهت بيان مى كنيم.
جهت اوّل: نسبت به وجود مبارك ايشان است ،
كه زيارت موجب شدّت سرور قلب مبارك آنحضرت (عليه السلام) مى شود.
جهت دوّم: نسبت به ظاهر شدن شأن رفيع ايشان
هم در دنيا و هم در آخرت و هم در نظر اعداء است ، كه موجب ذلّت و خوارى و رغم
انف آنهاست ، و هم در نظر اولياء و دوستان از انبياء و ملائكه از اهل زمين و
آسمان (عليهم السلام)مى شود ، چرا كه واضح است كه بيشتر بودن تابعين نسبت به هر
كس ــ خصوصاً به عنوانى كه همه در تحت لواءِ مرحمت او باشند ــ گوشه اى از جلوه
بلندى مقام و علوّ قدر او در چشم بيننده گان خواهد بود.
جهت سوّم: نسبت به متعلقان و شيعيان آنحضرت
(عليه السلام) در آخرت است ، كه بواسطه آنچه در فضل زيارت آنحضرت صلوات الله عليه
آمده است كه زائر ايشان نسبت به سائر دوستان اهلبيت (عليهم السلام) مقام شفاعت
پيدا مى كند ، كه به او ميگويند:
« خذوا بيد من أحببت و أدخله الجنّة »(
[24]
)
«دست هر كسى را مى خواهى بگير و وارد بهشت نما»
بلكه بنابراين امر ; زائر در مقام شفاعت نسبت به آنحضرت دو نوع نصرت و يارى
نموده است .
نوع اوّل : نسبت به وجود مبارك خود ايشان بواسطه آنكه اين شفاعت امرى است
راجع به آن حضرت(عليه السلام) ، پس در انجام جمله اى از اين امر ; ايشان را
نصرت و يارى كرده است ، مثل آنكه اگر در دنيا بود ; آنحضرت (عليه السلام) را
ــ در جهتى كه راجع به ايشان است مانند جهاد ــ نصرت و يارى مى نمود .
ونوع دوّم : نسبت به ايشان در امر دوستان آنحضرت است كه سبب دفع عقوبت از
آنها شده است ، و نيز وسيله رسيدن آنها به رحمتهاى كامله الهى و مقامات عاليه
شده است.
جهت چهارم : نصرت و يارى است نسبت به ابقاء و
احياء امر ايشان ، چه آنكه واضح است كه رفت و آمد شيعيان و دوستان در هر زمانى
و هر عصرى نزد قبرمنوّر ايشان موجب بقاء و دوام ذكر آنحضرت (عليه السلام)بوده ،
و موجب ياد آورى فضائل ومناقب ايشان در قلوب ودر زبان ها; و درمجالس عام و خاص
است.
عناوينى كه
متعلقّ به زيارت حضرت
سيدالشهداء(عليه السلام)است
و امّا عنوانهائى كه تعلّق به زيارت قبر مطهر ايشان دارد ، و به هركدام از
آنها جهات نصرت و يارى حاصل مى شود ; چند عنوان است :
اوّل : آنكه به نفسه تهيه و تجهيز رفتن به كربلا را نموده و خود مشرّف
گردد.
دوّم : ديگران را به زيارت بفرستد ، به آنكه براى آنها اسباب رفتن را مهيّا
نمايد .
سوّم : زوار ايشان را در توشه يا حلّ مشكلات ــ به دفع ظلم و شرّ دشمنان از
ايشان يا به نحو ديگر ــ اعانه و يارى نمايد.
چهارم : قبر منوّره را تعمير نمودن .
پنجم : كمك و احسان به خدّام حرم انور ايشان نمودن .
ششم : تشويق و ترغيب و تحريص نمودن دوستان ايشان را; به امر زيارت آنحضرت
(عليه السلام) ، با ذكر فضائل زيارت ايشان يا به هر وجهى كه اين نتيجه در او
حاصل شود.
هفتم : حفظ فضائل زيارت ايشان ; با تأليف و تصنيف كتاب از براى نقل احاديث
و روايات وارده در آن .
هشتم : حفظ كتبى كه در فضائل و جهات متعلّقه به زيارت آنحضرت (عليه
السلام)از علماء تأليف و تصنيف شده است ، به هر نحوى كه حفظ آنها محقّق شود ،
از قبيل نوشتن و چاپ كردن و انتشار دادن و وقف نمودن .
نهم : محافظت و مواظبت نمودن بر زيارت ايشان از شهرهاى دور ، خصوصاً كسانى
كه تمكّنِ تشرّف به كربلا راندارند .
و اين نوع زيارت هم به منزله زيارت در كربلا از نزديك است ، چنانچه باين
مطلب در اخبار بسيارى تصريح شده است ، و فضائل شريفه اى براى زيارت قبر مطهر و
منوّر وارد شده است ، در اين نوع زيارت هم حاصل مى شود ، در برخى از زيارات
مانند زيارت عاشورا ــ چنانچه در امر سوّم بيان خواهد شد ان شاءالله تعالى ــ
بعضى از آن جهات نصرت و يارى كه در تشرّف به زيارت قبر مطهّر حاصل مى شود ; در
اين نوع زيارت هم حاصل مى شود ، چنانچه اشاره به آن خواهد گرديد ; ان شاء الله
تعالى.
و خلاصه كلام در نصرت و يارى بودن اين امور ده گانه در جهت زيارت ; آن است
كه هر كدام از آنها به عنوانى سبب بقاء و ثبات و ظهور شئونات حرم محترم آنحضرت
(عليه السلام)مى شود ، و به آن سبب امر به زيارت ايشان مستقرّ و بر قرار
مى شود ، و بر آن ; آن نصرتى كه بوسيله زيارت ايشان است و مترتّب شده ، و
عنوان آن در دنيا و آخرت حاصل مى شود.
چگونگى نصرت و
يارى حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) با اقامه عزا
مقام دوّم : در اقامه عزاى آنحضرت (عليه السلام) ، و در آنكه با اين كيفيّت نصرت و يارى
كامله نسبت به ايشان حاصل مى شود ، و نيز در بيان عنوانهاى متعلّقه به اين
كيفيّت است .
و اين مطلب را چنين بيان مى كنيم كه نصرت و يارى مظلوم در سه مقام است ، كه
اگر در هر كدام به او يارى نشود; موجب غربت و مظلوميّت او مى شود.
اوّل : در مقام مقاتله و جنگ با دشمن او است ، و يارى كردن در اين مقام اين
است كه سعى در مجادله نمودن با دشمن او سعى و كوشش كند تا آنكه دشمن مخدول شده
و رفع شرّ ظلم از او شود .
دوّم : بعد از كشته شدن ، و نصرت و يارى در اينجا تقاص حقّ او و خونخواهى
از دشمن او است .
سوّم: بعد از كشته شدن ، با عزادارى و گريه و حزن براى او ، كه اين اقامه
مراسم عزادارى ; براى هر كسى بعد از مردن يا كشته شدن ; تعظيم آشكار و بزرگى
است ، و اگر با غربت و مظلوميّت بميرد يا كشته شود; پس به اين مطلب تدارك و
تلافى غربت او مى شود ، و اين نسبت به حال او نصرت و يارى كامل است .
پس اقامه مجالس عزا از براى حضرت ابى عبدالله (عليه السلام)از طرف دوستان و
اوليائشان; بعد از آنيكه براى آنها نصرت و يارى نمودن در دو مقام اوّل و دوّم
ــ كه مقاتله با دشمنان آنحضرت و تقاص حقّ و خونخواهى ايشان است ــ ميسّر نشد ;
واضح است كه نصرت و يارى نسبت به ايشان در تجليل شأن و توقير و تعظيم قدر رفيع
ايشان در نظر دوستان و دشمنان است ، و نيز موجب رغم انف دشمنان و خذلان آنها
است ، و همچنين نصرت و يارى نسبت به آن جهات سه گانه ديگر است ، كه در باب
زيارتشان بيان شد .
عناوينى كه
متعلقّ به عزادارى آنحضرت (عليه السلام) است
عناوين متعلّق به امر عزاى آنحضرت (عليه السلام)چند عنوان است:
اوّل: مرثيه خوانى و ذكر مصائب ايشان با نظم يا نثر.
دوّم: همّ و حزن قلبى .
سوّم: افسردگى چهره و اظهار حزن .
چهارم: بكاء و گريه با اشك ريختن .
پنجم: بكاء و گريه به ناله كردن .
ششم : ندبه كردن .
هفتم: جزع و بى قرارى كردن .
هشتم: لطمه بر صورت يا بر سينه يا بر سر زدن .
نهم: غش كردن .
دهم: جامه دريدن .
يازدهم: تغيير لباس و تغيير هيئت دادن .
دوازدهم: تقليل در خوردن و آشاميدن و تقليل در خواب و ترك لذائذ و نيز
تقليل در كلام و عزلت از مردم نمودن .
سيزدهم: مجلس عزاى ايشان را بر پا نمودن.
چهاردهم: حضور در مجلس عزا و جلوس در آن .
پانزدهم: مال صرف عزاى ايشان نمودن .
شانزدهم: انشاء شعر در مصيبت ايشان .
هفدهم: در مجلس عزا خدمت نمودن .
هيجدهم :تأليف و تصنيف كتاب در ذكر مصائب ايشان .
( بيان فضائل زيارت و تعزيه سيدالشهداء
(عليه السلام))
امر سوّم : در بيان بعضى از فضائل اين دو وسيله عظمى ــ يعنى زيارت و تعزيه آنحضرت
(عليه السلام) ــ غير از فضيلت نصرت و يارى بودن آن ، و آن فضائل بسيار است ، و
لكن در اينجا در ضمن دو مطلب تيمّناً و تبرّكاً به بعضى از آنها اشاره مى شود
:
مطلب اوّل:
در بعضى از فضائل مهمّ زيارت آنحضرت (عليه السلام) ، و در آن سه فصل است :
فصل اوّل : در فضائل مطلق زيارات .
فصل دوّم : در فضائل زيارت عاشورا .
فصل سوّم : در بيان افضليت اين زيارت از سائر زيارات ، و در افضل بودن اوّل
از دوّمى .
روايات وارده در
فضيلت مطلق زيارات
فصل اول :
در بيان فضائل عامّه زيارات ، و در اين مقام به ذكر هشتاد فضيلت از آنچه منصوص
است ــ خصوصاً در اخبار كثيره ــ اكتفا مى شود ، و اين هشتاد فضيلت بر چهار نوع
است:
نوع اوّل:
فضل و اجرى كه به زائر از زمانى كه از قبر بيرون مى آيد تا حين دخول در
بهشت عطا مى شود ، و آن چهارده امر است :
اوّل : آنكه در وقت بيرون آمدن از قبر ، اوّل كسيكه با او مصافحه مى كند
حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) مى باشد .
دوّم : نورى كه ما بين مشرق و مغرب را روشن نمايد به او عطا مى شود ، و
علامتى در صورت او گذارده شود از نور عرش بر اين وجه:
« هذا زائر قبر ابن بنت خاتم الأنبياء سيّد الشهداء (عليه السلام) »(
[25]
)
كه به اين علامت شناخته شود .
سوّم: نامه عملش را به دست راست او دهند .
چهارم: از هول عظيم روز قيامت ايمن باشد .
پنجم: از گناهانى كه در دار دنيا نموده است نمى پرسند ، گر چه گناهانش به
تعداد ريگ بيابان عالج; و كوههاى تهامه; و كف درياها بوده باشد .
ششم: در قيامت خداوند مقامى به او عطا فرمايد كه همه بر حال او غبطه
خورند ، و آرزو مى كنند كه اى كاش ما هم از زائرين آنحضرت (عليه السلام)بوديم ،
حتّى شهدائى كه در خون خود غلطيده باشند .
هفتم: بر سفره مائده بهشتى كه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) و
اميرالمؤمنين (عليه السلام)و فاطمه زهرا (عليهما السلام)نشسته اند; او را
بنشانند ، و با ايشان غذا بخورد در حالى كه مردم مشغول حسابند .
هشتم: او را بر سر حوض كوثر برند ، و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)با او
در آنجا مصافحه فرمايد ، و از حوض او را سيراب نمايند .
نهم: آنكه آنحضرت كسى را مى فرستند تااو رااز اهوال قيامت عبور دهد.
دهم: حضرت امر فرمايد كه صراط براى او نرم و راحت شود
يازدهم: از آتش جهنم سالم بماند به گونه اى كه آن را با چشم خود هم نبيند .
دوازدهم: در آن روز در زير علم حضرت سيّد الشهدا (عليه السلام)بوده ، و تا
وقت ورود به بهشت; با ايشان هم صحبت مى شود .
سيزدهم: چهل سال قبل از همه داخل بهشت شود .
چهاردهم: در درجه آنحضرت (عليه السلام)ساكن شود.
نوع دوّم :
آنچه عطا مى شود به زائر از زمانى كه از دنيا برود تا وقتى كه از قبر بيرون
آيد ، و آن شانزده امر است :
اوّل: سعادتمند بميرد و جان كندن بر او آسان شود كه تلخى براى او نداشته
باشد .
دوّم: حنوط و كَفَن بهشتى براى او آورده ، و بر روى كفنش مى پوشانند .
سوّم: حضرت جبرئيل و عزرائيل و ميكائيل (عليهم السلام) با عدّه زيادى از
ملائكه بر او نماز مى خوانند .
چهارم: ملائكه جنازه او را مشايعت مى نمايند .
پنجم: ملائكه بعد از مردن ، تا روز قيامت برايش استغفار مى كنند .
ششم: قبر او را به حدّى كه چشم بيند ; وسعت مى دهند .
هفتم: قبر او را به چراغهائى; روشن مى كنند .
هشتم: قبر او را با ريحان بهشتى فرش مى نمايند .
نهم: براى او هول و وحشت قبر نباشد .
دهم: فشار قبر براى او نباشد .
يازدهم :سئوال منكر و نكير بر او آسان گردد .
دوازدهم: از بهشت درى براى او گشوده ، كه تا روز قيامت; بو و رائحه بهشتى
برسد ، ــ و لكن از براى بعضى تا هيجده روز ــ و بعد از آن او را بالا و در
حظيرة القدس برده ، و در آنجا با اولياء الهى (عليهم السلام) باشد .
سيزدهم: ماندن ملائكه بر قبر او و عبادت نمودن براى او تا روز قيامت .
چهاردهم: تشريف فرما شدن حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) در قبر به زيارت
او .
پانزدهم: در هنگام ظهور حضرت قائم (عليه السلام) به دنيا بر گردد ، و از
اهل سعادت در آن روز باشد .
شانزدهم: در آن وقت و آن زمان چون حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) به دنيا
رجعت فرمايد ، و كرسى از نور براى آنحضرت بگذارند و دور آن كرسى نود هزار قبّه
سبز برپا كنند ، و مؤمنان به زيارت آنحضرت (عليه السلام) آيند و زائر آنحضرت از
اين مؤمنان باشد.
نوع سوّم :
آنچه بعد از زيارت به زائر عطا مى شود ; يا براى او در اين دنيا نوشته
مى شود ، و لكن از امور اُخروى است ، و از آنها بيست امر ذكر مى شود :
اوّل: مصافحه ملائكه با او .
دوّم: دعاء آنها و دعا جميع انبياء و رسل و جميع اهلبيت طاهرين (عليهم
السلام)در حقّ او .
سوّم: بشارت غيبى حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) با او به همنشينى با
ايشان در بهشت ، و بشارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)به قضاء حوائج در دنيا
و آخرت .
چهارم: به هر قطره عرقى كه از او بريزد هفتاد هزار ملك خلق شوند كه تا روز
قيامت براى او تسبيح و استغفار نمايند .
پنجم: همه گناهان او ـ چون روزى كه او از مادر متولد شده ـ آمرزيده شود.
ششم :هنگامى كه آماده رفتن به زيارت مى شود ، اهل آسمانها يكديگر را به او
بشارت دهند ، يعنى از جهت كثرت شوق و محبّت به عمل او .
هفتم: براى او ثواب هزار روزه دار نوشته مى شود .
هشتم: ثواب هزار صدقه قبول شده برايش نوشته مى شود .
نهم: ثواب هزار شهيد از شهداى بدر برايش نوشته مى شود .
دهم:ثواب كسيكه در راه خدا هزار بنده آزاد كرده باشد برايش مى نويسند.
يازدهم: ثواب كسيكه هزار اسب در راه خدا به جهاد فرستاده باشد برايش نوشته
مى شود .
دوازدهم: ثواب يك يا ده و دوازده و بيست و بيست و دو و هفتاد و هشتاد و نود
و صد و هزار و صد هزار حجّ برايش و به هر قدم صد حجّ مقبول و صد عمره مبرور
نوشته مى شود; كه در بعضى ثواب حجّ مقبول با حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)از
دو تا ده تا سى تا پنجاه ، و در بعضى ثواب حجّ خود آنحضرت صلوات الله عليه
از يك تا نود با عمره هاى ايشان.
و هر كدام اين مراتب مختلفه به خاطر تفاوت اشخاص در مراتب ايمان و معرفت و
خلوص و محبّت ، يا به جهت دورى و نزديكى راه ، يا جهات ديگر ــ مانند رعايت
آداب ــ است ، و لكن مهمترين علت اختلاف; همان اختلاف مراتب اخلاص و معرفت و
محبّت است .
سيزدهم: در بعضى از زيارات چون عرفه تكميل عقائد حقّه و رفع شبهات شيطانى و
نفسانى مى شود .
چهاردهم: به اين اسماء مباركه مانند كروبيّين و مفلحين و فائزين و صالحين و
زكويّين ; ناميده شود ، و به درجات عاليه آنها فائز مى شود .
پانزدهم: خداوند متعال نزد اهل عرش و ملائكه مقربين به او مباهات فرمايد .
شانزدهم: اسم او در عليّين نوشته مى شود .
هفدهم: به ثواب زيارت خداوند
جلّ شأنه و زيارت حضرت رسول و امير المؤمنين و فاطمه زهرا (عليهم السلام) فائز شود.
هيجدهم: آنكه در جمله وديعه حضرت صادق (عليه السلام)واقع مى شود .
نوزدهم: به هر قدم كه بر مى دارد و مى گذارد ، براى او هزار حسنه نوشته
شود ، و از او هزار سيئه و گناه محو شود ، و مقام او هزار درجه بالا رود.
بيستم: هنگام برگشتن از زيارت ، جمعى از ملائكه و شهداء با او همراهى
كنند.
نوع چهارم :
آنچه از امور دنيوى به زائر عطا مى شود ، و آنها ده امر است :
اوّل: وسعت روزى .
دوّم: حفظ جان او از انواع آفات مانند فرود آمدن سقف خانه ، و غرق شدن و
سوختن و به درنده مبتلا شدن .
سوّم: طول عمر .
چهارم: فرج عاجل در هر شدّتى كه براى او باشد ، و برگشتن با سرور و كشف
هموم و قضاء حوائج .
پنجم: سعادتى در تمام عمرش و در جميع اُمورش .
هفتم: بركت در اهلبيت و اولادش .
هشتم: محفوظ شدن از شرور شياطين .
نهم: سالم ماندن از شرّ دشمنان .
دهم: بركت در مال .
فضائل زيارت
عاشورا
فصل دوّم : در فضائل زيارت عاشورا و عرفه:
امّا فضائل زيارت عاشورا; بر حسب آنچه در فرمايش حضرت امام محمّد باقر
(عليه السلام)و حضرت صادق (عليه السلام)در روايت علقمه و صفوان است ، بيست و دو
امر است:
اوّل: ثواب دوازده هزار حج.
دوم : ثواب هزار هزار جهاد .
سوّم: ثواب دو هزار هزار عمره ; كه همه آنها را با حضرت رسول (صلى الله
عليه وآله)و ائمّه اطهار (عليهم السلام)بجا آورده باشد .
چهارم: ثواب مصيبت هر پيامبرى از اوّلين تا آخرين .
پنجم :ثواب مصيبت هر رسولى .
ششم: ثواب مصيبت هر وصيّى تا روز قيامت .
هقتم:ثواب مصيبت هر صدّيقى تا روز قيامت .
هشتم: ثواب هر شهيدى تا روز قيامت .
نهم: بلندى مقام او صد هزار هزار درجه .
دهم: نوشته شدن هزار هزار حسنه .
يازدهم: محو شدن هزار هزار گناه .
دوازدهم: رسيدن به درجه شهداى با آنحضرت تا حدّى كه به هيئت آنها محشور شود
، و در مقامات آنها داخل شود .
سيزدهم: ثواب زيارت هر پيامبرى.
چهاردهم: ثواب زيارت هر رسولى .
پانزدهم: ثواب زيارت هر كسيكه زيارت نموده است آنحضرت را از آن روزى كه
شهيد شده اند .
شانزدهم: جواب سلام از آنحضرت (عليه السلام) بجهت قبولى زيارت او .
هفدهم: قضاء و بر آورده شدن حوائج هرقدر و هرچند بزرگ باشد .
هجدهم: سرور قلب بر وجه دوام و هميشگى و روشنى چشم بواسطه رسيدن به آنچه
طالب باشد .
نوزدهم: فوز به بهشت .
بيستم: سلامتى از آتش .
بيست و يكم: قبول شدن شفاعت او براى هر كس كه از خويش و بيگانه ، گرچه
مستحق آتش جهنّم باشند ، جز دشمنان اهلبيت (عليهم السلام) .
بيست و دوّم: ضمانت مؤكّده از حضرت صادق (عليه السلام) و از حضرت امام
محمّد باقر (عليه السلام) و از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) و از حضرت
ابى عبدالله (عليه السلام)و از حضرت مجتبى (عليه السلام)و از حضرت اميرالمؤمنين
(عليه السلام) و از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)و از جبرئيل (عليه السلام) و
از حضرت احديّت
جلّ شأنه در حقّ زائر به اين زيارت آنكه زيارت او مقبول و سعى او مشكور ، يعنى كه
هيچ مانعى سبب ردّ آن نشود.
فضائل زيارت امام
حسين (عليه السلام) در روز عرفه
امّا فضائل زيارت عرفه ; پس فضائل مهمّه آن بسيار زياد است ، و در اينجا به
ذكر اين دو حديث شريف كه در «تحفة الزائر» روايت شده ; اكتفا مى شود .
حديث اوّل : از حضرت صادق (عليه السلام) نقل
شده كه فرمود:
هركس قبر امام حسين (عليه السلام) را در روز عرفه زيارت كند ، خداوند براى
او ثواب هزار هزار حجّ كه با قائم آل محمّد (عليهم السلام) كرده باشد ;
بنويسد ، و هزار هزار عمره كه با حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)كرده باشد ، و
نيز ثواب آزاد كردن هزار هزار بنده ، و فرستادن هزار هزار كس به جهاد در راه
خدا براى او نوشته شود ، و خداوند او را بنده تصديق كننده او و ايمان آورده به
وعده او مى نامد ، و ملائكه گويند : فلان مرد صدّيق است ، و خداوند او را در
بالاى عرش عظمت و جلالش ثنا گفته است ، و در زمين او را كرّوبى نامند ، كه لقب
ملائكه مقرّب است.(
[26]
)
حديث دوّم: نيز از حضرت صادق (عليه السلام)
نقل شده كه فرمودند:
هركه پريشان باشد و حَجّة الاسلام ــ يعنى سفر حجّ ــ برايش ميسّر نشود ،
پس روز عرفه را كنار قبر امام حسين (عليه السلام) گذراند كه آن از
حَجّة الاسلام مجزيست ، و نمى گويم كه از حجّ مجزيست مگر براى كسيكه پريشان
باشد ، امّا كسيكه تمكّن دارد ; هرگاه حجّ واجب را بجا آورد و بخواهد كه حجّ يا
عمره مستحبى بجا آورد ، لكن مشغله دنيوى يا علايق او را مانع شد ; در روز عرفه
كنار قبر امام حسين (عليه السلام)برود ، كه او را مجزيست از اداء كردن حجّ و
عمره ، و حقتعالى ثواب او را چندين برابر كند.
راوى پرسيد : ثوابش چند برابر حجّ و عمده است؟
فرمود : ثوابش را نمى توان شمرد .
پرسيد : كه صد برابر؟ فرمود: كى مى شود شمرد . پرسيد: كه هزار برابر؟
فرمود : بيشتر ، پس اين آيه را خواند : (وَ
اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها اِنَ الله لَغَفُورٌ رحيمٌ )(
[27]
) يعنى :« اگر نعمتهاى خدا را بخواهيد بشماريد; نمى توانيد احصاء كرد ،
بدرستيكه خداوند واسع العطايا است .(
[28]
)
افضليّت زيارت
عرفه بر زيارات ديگر
فصل سوّم : در بيان افضليت زيارت عرفه بر همه زيارات ، و افضليت زيارت عاشورا بر آنها
و بر عرفه است .
امّا اوّل : آنكه كليّه فضائلى كه از براى مطلق زيارات وارد شده است ــ كه
بعضى از آنها ذكر شد ــ پس بدون اشكال براى اين زيارت هم ثابت است ، و همچنين
فضائلى هم از براى زيارت مخصوصه ــ چون زيارت در شهر رمضان المبارك و شعبان
المعظم و رجب المكرّم و امثال ذلك ــ نقل شده ; پس مثل و نظير آن نيز براى اين
زيارت نقل شده است ، و علاوه بر اين آنكه عدد حجّ هائى كه در اين زيارت شريفه
ـ يعنى عرفه ـ حاصل مى شود خارج از شمارش است .
فضيلت زيارت
عاشورا بر زيارات و اختصاصات سه گانه آن
امّا افضل بودن زيارت عاشورا بر همه زيارات و بر زيارت عرفه بر اين وجه
بيان مى شود كه اين زيارت شريفه علاوه بر دارا بودن بر همه فضائلى كه براى مطلق
زيارات وارد شده است به سه فضيلت ; اختصاص و امتياز يافته است :
فضيلت اوّل : آنكه مؤمن با اين زيارت; به ثواب
كاملِ زيارات جميع زائرين ــ از انبياء و اوصياء و عامه مؤمنين ــ كه حضرت ابى
عبدالله (عليه السلام)را از روز شهادت زيارت كرده اند; فائز مى شود ، كه از
جمله آن زوّار حضرت خاتم الأنبياء و ائمّه طاهرين
صلوات الله عليهم اجمعين
مى باشند.
فضيلت دوّم : آنكه فوق هر عمل خيرى عمل ديگرى
هست كه افضل از آن باشد تا به جهاد رسد كه فوق جهاد هيچ خيرى نيست . چنانچه به
اين مضمون از «كافى» روايت شده است ،(
[29]
) و شهداى كربلا هم افضل از همه شهداى اوّلين و آخرين هستند ،
كه در روز قيامت همگى غبطه مى خورند كه اى كاش از آنها بودند ، چنانچه در
«بحار» از نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله) روايت شده :
« هم ساداة الشهداء ».(
[30]
)
و همچنين از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده كه فرمود :
« لم يسبقهم سابق و لم يلحقهم لاحق »
يعنى : كه در فضل; احدى از سابقين بر آنها سبقت نگرفته است و به مقام رفيع
آنها احدى از آيندگان نمى رسد .
و نيز از حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) نقل شده كه :
« فإنّى لا أعلم أصحاباً أوفى و لا خيراً من أصحابي و لا أهل بيت أبرّ و
أوصل من أهل بيتي ».(
[31]
)
يعنى: بدرستيكه من هيچ اصحابى را با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمى دانم ،
و هيچ اهلبيتى را نيكوتر و صله كننده تر از اهلبيت خود نمى دانم .
و جامعيّت فضل آنها بر همه شهداى بزرگ از اوّلين و آخرين از اين فقره شريفه
ـ كه ذكر شد ـ استفاده مى شود.
« من نصره ــ يعني الحسين ــ فقد نصرني و نصر ولده القائم (عليه السلام) ».
يعنى: هركه حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) را يارى كند ; به فضل نصرت و
يارى حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) فايز مى شود ، مانند شهداى بدر كه افضل
شهداء بودند ، و نيز به فضل نصرت و يارى قائم (عليه السلام) فائز مى شود كه در
بعضى از احاديث تصريح شده است كه : «انصار آنحضرت (عليه السلام) در كمال و
معرفت ، افضل از مردم همه زمانها مى باشند ، حتّى آنكه برادران رسول (صلى الله
عليه وآله)مى باشند».(
[32]
)
و اين هم واضح است كه شهادت با حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) از افضل
اقسام نصرت و يارى ايشان است ، پس شهداى كربلا; فضل انصار حضرت رسول (صلى الله
عليه وآله) و انصار حضرت قائم (عليه السلام) را بر وجه كاملتر دارا هستند.
پس به مقتضاى اين نوع اخبار ; بعد از مقام ولايت و امامت مقامى فوق مقام
شهداى كربلا و انصار ابى عبدالله (عليه السلام) نيست.
فضيلت سوّم: در بيان فضائل زيارت عاشورا گفتيم كه: دوازدهمين فضيلت; رسيدن
به درجات شهداى با آنحضرت (عليه السلام) است به گونه اى كه به هيئت آنها محشور
شود ، و در درجات آنها داخل شود .
پس جامعيّت اين فضل با دو فضل سابق آن شرافتى است كه اختصاص به اين زيارت
شريفه دارد و فوق آن هيچ فضلى نيست ، پس زيارت عاشورا از همه زيارات و از كافه
عبادات افضل است ، مانند افضليّت خورشيد يا ماه بر سائر ستاره گان.
و در اينجا تنبيهاتى است كه لازم است به آنها اشاره كنيم:
بيان فضل زيارت
عاشورا و فائز شدن بنده به درجات انبياء
تنبيه اوّل : در بيان و توضيح فضل بعضى از اعمال و عباداتى كه بنده بوسيله آنها به مقام
انبياء و اوصياء (عليهم السلام) فائز مى شود ، و به درجات عاليه آنها مى رسد ;
وارد شده.
از جمله آن اعمال ; اين عمل شريف يعنى زيارت عاشورا و نيز كليّه زيارات
حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) است ـ كه ذكرشد ـ كه بنده بوسيله آن به درجات
عاليه انبياء و اوصياء صديقين و شهداء فائز مى شود ، و در اجر مصائب جليله آنها
شريك ، و به ثواب زيارت نمودن آنها حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) را ــ بر
وجهى كه بيان شد ــ نائل مى شود .
سيد جليل رضى الدين على بن طاووس(رضي الله عنه) دركتاب مستطاب «اقبال»
مى فرمايد:
و إذا أوجدت في كتابنا أنّ من عمل كذا فله كذا مثل عمل الأنبياء و الأوصياء
و الشهداء و الملائكة (عليهم السلام) فلعلّ ذلك أنّه يكون مثل عمل أحدهم إذا
عمل هذا الّذي يعمله دون ساير أعمالهم أو يكون له تأويل آخر على قدر ضعف حالك و
قوّة حالهم ، فلاتطمع نفسك بما لا يليق بالانصاف و لا تبلغ بها ما لايصحّ لها
من الأوصاف و لا تستكثر لله جلّ جلاله شيئاً من العبادات ، فحقّه أعظم من أن
يؤدّيه أحد و لو بلغ غايات و يقع الطاعات لك دونه جلّ جلاله في الحياة بعد
الممات ».(
[33]
)
ومطلب ديگرى كه در توضيح و بيان اين امر محتمل است; براين وجه است كه: هر
گاه سلطانى جليل الشأن و عظيم القدر باشد و از براى او رعايا و غلامانى باشد كه
آنها در مراتب و كمالات متفاوت باشند ، پس عطاء و احسان سلطان نسبت به آنها بر
حسب تفاوت مراتب كمالات آنها مختلف است ، هم در كيفيّت و هم در كميّت ، پس بعضى
را لايق است كه درّ و جواهر عطا فرمايد ، و بعضى را لايق است كه دينار عطا
نمايد ، و بعضى را سزاوار است كه درهم عطا كند .
و هر طائفه اى از آنها هم به حسب كميّت مختلف اند ، مثلا به بعضى شايسته
است هزار عدد بدهد ، و به بعضى ده هزار ، و به برخى صد هزار و بيشتر از اين . و
اين مراتب در هر طايفه يا در هر صنفى به جهت كمالى است كه دارند ، از قبيل
معرفت و شناخت به سلطان يا محبّت با او ، يا اطاعت و خدمتگذارى او.
ولكن گاهى بعضى ازكسانيكه در طبقه دوّم و سوّم مى باشند در خصلت هاى حميده
و خصيصه هاى نيكو ممتازند و به طبقه اوّل شباهت دارند ، پس به اين جهت لياقت
پيدا مى كنند كه در حقّ آنها مثل آنچه به طبقه اوّل اختصاص داشت ــ در كيفيّت
كه از درّ و جواهر باشد ــ عطا شوند ، و لكن در كميّت و مقدار نيز هرگاه با بعض
از اهل درجه اولى مساوى شود و در كمالات مماثلت داشته باشند ، و لكن هر گاه با
بعض ديگر از اهل آن طبقه در كمال درجات كمالات مماثلت نداشته باشند ، پس در
عطاياى مخصوصه به آنها هم در كميّت مساوى نمى شوند ، اگر چه در كيفيّت به عطاى
آنها مماثلت پيدا نمايد.
پس بسا باشد كه بعضى از آنها ــ يعنى طبقه اوّل ــ لايق عطا صد هزار از
جواهر ــ بواسطه رفعت كمال ــ باشد ، و لكن اين شخص كه در جمله طبقه اوّل است
بواسطه رفعت و كمال لايق عطا صد هزار از درّ و جواهر است و لكن شخصى كه در جمله
طبقه دوّم و سوّم مى باشد و در بعضى كمالات شباهت با اهل آن طبقه دارد نه در
جميع آن كمالات ; لايق عطا به ده هزار يا كمتر از جنس جواهرات و لآلى باشد.
پس همچنين محتمل است كه عطا پروردگار عمّ نواله در حقّ طبقات بندگان نيز چنين تصور شود ، كه مرتبه اوّل انبياء و اوصياء
(عليهم السلام) ، و بعد از آن طبقه علما و اولياء و اتقياء ، و بعد از آن
مؤمنين از اهل ولاءاند ، كه درجات و مراتب اين طبقات در كمالات و معارف الهى ،
ونيز در خلوص محبّت و در مرتبه تحمّل عبوديت به چندين برابر هر طبقه اى نسبت
بما بعد خود متفاوت است .
پس هر مقام عالى و درجه رفيعى كه در حقّ طبقه اوّل ــ يعنى انبياء و اوصياء
(عليهم السلام) ــ عطا شود; در آن مقامات خصوصياتى است مانند حسن و جلال و جمال
و ضياء ، و نيز زيادى وسعت و رفعت; كه اين خصوصيات از براى طبقه دوّم نيست ، و
همچنين است طبقه دوّم نسبت به طبقه سوّم.
لكن گاهى مى شود كه در طبقه دوّم و سوّم كسى باشد كه به خاطر خصوصيت خاصى
از كمالات يا اعمال صالح از ديگران ممتاز شود; و به آن خصوصيت با اهل طبقه اوّل
مشابهت پيدا نمايد ، پس به اين واسطه لياقت پيدا نمايد كه به او از درجات
عاليات و مقامات رفيعات عطا شود; مانند آنچه به طبقه اوّل ــ در شدّت حسن وجلال
و جمال ــ عطامى شود ، اگر چه به مقام آنها در زيادى كمال و ارتفاع نرسد.
و اين مطلب بر حسب ضرورت; در مذهبِ حقّ ثابت است كه درجات محمّد و آل محمّد
صلوات الله عليهم اجمعين در مقام معرفت و نيز محبّت الهى فوق همه درجات انبياء و اولياء مى باشد ، و
به اين سبب درجات آنها برتر و شريف تر و كامل تر از همه درجات عالى و مقامات
رفيع آنها در جنان است .
و همچنين به مقتضاى احاديث و اخبار روشن است كه برترين و شريف ترين صفت
كمالى و عمل صالحى كه محبوب و مرضى عندالله و موجب رسيدن هر كس به درجات عالى
است; معرفت و شناخت كامل و محبّت خالص است نسبت به ذات مقدس حضرت احديّت جلّ شأنه ، و بزرگترين بلكه عمده ترين اصل
در وصول به اين مقام از معرفت و محبّت الهى; كمال معرفت و خلوص محبّت به آن
انوار طيّبه
صلوات الله عليهم اجمعين مى باشد ، و در احاديث زيادى در حقّ شيعيان و دوستان تصريح فرموده اند كه :
« يدخلون مدخلناو يردون موردنا ».
يعنى : شيعيان در اين درجه معرفت و محبّت مى باشند .
و فقرات زياد ديگرى نيز به اين مضمون وارد شده; از آن جمله; آنچه در حقّ
زوّار حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) وارد شده است ، چنانچه اكمليت مقام و قرب
مقامات انبياء عظام حتّى اولى العزم (عليهم السلام) بر حسب اكمليّت مرتبه معرفت
و محبّت آنها نسبت به ذات مقدّس او است كه بوسيله اكمليّت معرفت و محبّت آنها
نسبت به آن انوار طيبه (عليهم السلام)مى باشد .
پس آن شيعيان كامل و مخلص كه بواسطه مقام معرفت و محبتشان با اهلبيت طاهرين
صلوات الله عليهم اجمعين در اتّباع و پيروى آنها و تسليم شدن امرشان را در بذل جان و مال و عرض و
اولاد كمال سعى و استقامت را دارند ، و بدين وسيله مشابهت و مماثلت در صفات و
كمالات آنها به مراتب كمال معرفت و محبّت و عبوديّت حضرت احديّت جلّ شأنه پيدا مى كنند ، و از اين جهت از
براى مجالست و مؤانست با آنهافائز مى شوند و صلاحيت پيدا مى كنند ، و داخل در
درجات آنها مى شوند. و به آنها ــ يعنى شيعيان و دوستان ــ درجه مماثل و مشابه
با جمله از درجات رفيعه اهلبيت (عليهم السلام) عطا مى شود ، و از نعمتهاى خاص
ايشان; به اين گروه از شيعيان مرحمت مى فرمايند ، و بر سر همان خوان و سفره
طعامى كه آنها تشريف دارند او را بنشنانند .
و امّا بعضى از آن شيعيان به عنوان شهادت ; اظهار اخلاص و محبّت خود را
نمودند ، و در اين طريق بذل جان و اهل و اولاد نمودند ، و جمع ديگرى كه اين نحو
اظهار اخلاص و محبّت برايشان ميسّر نشد ، و لكن بواسطه همان كمال اخلاص و محبت;
اشتياق زيادى دارند كه اين نوع نصرت و يارى; براى آنها هم ميسّر شود ، و آرزو
چنين شهادتى را داردند ، پس آنچه در اين حال براى آنهاميسّر است سعى مى كنند ،
و قبر منّور آنحضرت (عليه السلام) را زيارت مى كنند .
و جمعى ديگر كه هيچ يك از اين دو مرتبه ــ نه بذل مال و جان در مقام
شهادت ، و نه در مقام زيارت قبر منوّر ــ براى آنها ميسّر نشده; و لكن با كمال
اشتياق قلبى واقعى با همان مرتبه معرفت و محبّت خالص و كامل در هر مقام و هر
مكانى كه باشند آنحضرت (عليه السلام) را زيارت مى كنند ، پس بعد از آنيكه
خداوند عالم
جلّ شأنه از صدق نيّت بنده و اشتياق حقيقى او كه از اثر معرفت و محبّت خالصه در قلب
او مى باشد; مطّلع شد ، كه با اين حالت آنحضرت (عليه السلام)زيارت مى كند ، پس
به او از آن فضائل كامله كه به زوّار قبر منوّرش و به شهداى با آنحضرت (عليه
السلام) اختصاص دارد ; عطامى كند ، و او را با آن شهدا و زوّار ; با ائمه
طاهرين(عليهم السلام) در درجات عالى ; داخل مى كند .
چنانچه به اين مطلب حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) با علقمه در
فقره اى در مورد متن عاشوراء مشهوره تصريح فرموده :
« إن استطعت أن تزوره في كلّ يوم بهذه الزيارة فافعل فلك ثواب جميع ذلك »(
[34]
)
يعنى : اگر بتوانى آن جناب (عليه السلام) را به اين زيارت همه روزه زيارت
نمائى پس بجا آور كه همه اين ثوابها كه ذكر شد از براى تو خواهد بود .
و اين فرمايش بعد از آنى است كه آنحضرت (عليه السلام) جمله اى از ثوابهاى
زيارت حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) را در كربلا و در روز عاشورا بيان
فرمودند; از قبيل حجّ و عمره و جهاد و مصائب انبياء و اوصياء و شهدا و صديقيين
به وجهى كه در فضائل زيارت عاشورا و علقمه گذشت .
عرض كرد : اگر چنانچه از شهرهاى دور بخواهم زيارت كنم چه نوع و به چه بيان
زيارت كنم ؟
پس حضرت متن زيارت مشهوره عاشورا را بيان فرمودند ، و جمله اى ديگر از
فضائل زيارت عاشورا را از محو سيّئات و بلندى درجات و عطا حسنات و حشر به هيئت
شهدا آنحضرت (عليه السلام) و دخول در درجات آنها و ثواب جميع زائرين ايشان از
روز شهادت ; بيان كردند ، چنانچه بيان اينها هم گذشت.
و مفاد اين جمله فرمايش در اين مقام با علقمه اين است كه هرگاه اين زيارت
را در هر مكان و زمانى ـ ولو غير كربلا و عاشورا ـ بخواند; همه اين ثوابهائى كه
در كربلا و عاشورا عطا مى شد; به او مرحمت مى شود .
و شاهد ديگر براين امر ; فرمايش حضرت صادق(عليه السلام) به صفوان است كه
مى فرمايد :
« فإنّي
ضامن على الله تعالى لكلّ من زار بهذه الزّيارة و دعا بهذا الدعاء من قرب أو
بعد ، أنّ زيارته مقبولة و سعيه مشكور و سلامه واصل غير محجوب ، و حاجته مقضيّه
من الله بالغاً ما أبلغت و لاَُنجينّه ».(
[35]
)
و باز مى فرمايد:
« و قد اى الله عزّوجلّ من زار الحسين (عليه السلام) بهذه الزيارة من قرب
أو بعد و دعا بهذا الدعا قبلت منه زيارته و شقفت في مسئلته بالغاً ما بلغت و
أعطيت سئوله و أقلبه مسروراً يرأ عينه بقضاء حاجته و الفوز بالجنّة و القسق من
النّار و شفّعته في كلّ من شفّع خلا ناصب لنا اهل البيت »
و باز مى فرمايد:«
يا صفوان! إذا أحدث لك إلى الله حاجة فزر بهذه الزيارة من حيث كنت و ادع الدعاء
و سل حاجتك و بك تأتك من الله »
يعنى : بدرستيكه من از براى هر كسيكه به اين زيارت ; زيارت نمايد و بخواند
اين دعا را از نزديك يا از دور; بر خداى تعالى ضامنم كه زيارت او قبول شود و
سعى او مزد داده شود ، و سلام او به آنحضرت (عليه السلام) برسد ، و چيزى مانع
آن نشود ، و حاجت او از جانب خداوند بر آورده شود ، هر قدر و هر اندازه كه
باشد ، و محروم نفرمايد خداوند او را.
و به تحقيق خداوند عزّوجلّ قسم ياد فرموده است كه: هر كس زيارت كند امام
حسين (عليه السلام)را به اين زيارت از نزديك يا دور و اين دعا را بخواند ; قبول
نمايم زيارت او را و بر آورم خواهش او را ــ هر چند بسيار و بزرگ باشد ــ و
حاجت او را عطا كنم ، و او را در حالى كه خوشحال است برگردانم ، و به سبب بر
آورده شدن حاجتش و فائز گرديدنش به بهشت و آزاد شدنش از آتش چشمش روشن باشد ، و
شفاعتش را درباره هركس به غيراز دشمن ما اهلبيت قبول كنم .
اى صفوان! هرگاه براى تو حاجتى به سوى خداوند روى داد ، پس با اين زيارت در
هر كجا كه باشى زيارت كن ، و اين دعا را بخوان و حاجت خود را از پروردگار خودت
بخواه; كه از جانب خداوند خواهد آمد .
البته ذكر همه اين مثوبات نيز به طريق اجمال گذشت .
و از جمله شواهد بر اين مطلب آنچه در اخبار متعددى در باب مطلق زيارات
واردشده كه: هرگاه كسى از دور ـ هر جاى عالم كه باشد ـ حضرت سيدالشهداء (عليه
السلام) را زيارت نمايد ; پس او واقعاً زائر خواهد بود و به ثوابهاى جليله زائر
فائز مى شود ، خصوصاً در صورتى كه براى او رفتن به كربلا مقدور نباشد.
و نيز از جمله شواهد بر اين مطلب آنچه در اخبار زيادى درباره همه اعمال و
عبادات وارد شده است كه: هرگاه واقعاً بنده مؤمن عملى را قصد و نيّت كند و اصلا
بجا آوردن آن عمل مقدور او نشود ــ تا چه رسد كه بعضى از مقدمات آن را بجا
آورد ــ خداوند اجر كامل آن عمل را بر وجهى كه اگر بجا آورده بود ; به او عطا
مى فرمايد در حالتى كه بداند بنده صدق نيّت دارد و حقيقتاً به آن عمل اشتياق
دارد.
و از آن جمله; اخبار وارده درباره مريض است كه همه اعمالى كه در حال صحّت
بجا مى آورده ; و بواسطه مرض از آنها ممنوع شده ; برايش نوشته مى شود .
و از آن جمله است آنچه در باب افطار دادن به روزه دار وارد شده است ; كه
اگر نتوانست اطعام كند ; اجر كامل اطعام و افطار به او عطا مى شود و گرچه به
شربت آبى افطار دهد.
و از آن جمله است آنچه در باب نماز شب وارد شده است ، كه هرگاه نيّت بيدار
شدن دارد و لكن قهراً بيدار نشد; پس ثواب آن را درمى يابد
و هر نفسى كه مى كشد ثواب تسبيح دارد.
و از آن جمله آنچه وارد است كه هر عملى را كه سبب مقدور نشدن آن; الهى باشد
و بنده در آن تقصير نداشته باشد پس خداوند اولى است به عذر در آن ; عمل كه عذر
او را بپذيرد.
و از آن جمله است آنچه كه در روايتى از حضرت صادق (عليه السلام) گذشت به
اين مضمون كه : بنده فقير آرزو مى كند كه الهى ! به من چنين و چنان از سعه و
قدرت براى اعمال حسنه و خيرات عطا فرما ، پس خداوند اجر كامل آن اعمال را ــ در
صورتى كه مى توانست بجا مى آورد ــ براى او مى نويسد.
واز آن جمله است اين فرمايش نبوى(صلى الله عليه وآله) كه :
« لكلّ امرىء مانوى »
بنابر آن وجهى كه در معناى اين فرمايش است كه: از براى هركس هر عملى را كه
در دل و نيّت داشته باشد ; ثابت است ، چه بجا آوردن آن عمل مقدور او بشود يا
نشود .
و از آن جمله است آنچه در روايتى از حضرت صادق (عليه السلام)در بيان معناى
اين حديث نبوى گذشت كه :
« نيّة المؤمن خير من عمله »
به اين مضمون كه هميشگى بودن مؤمنين در بهشت ; بخاطر نيات آنها در دنيا
است ، كه اگر هميشه در آن باقى باشند اطاعت و عبادت خداوند را نمايند.
و از آن جمله است آنچه از اين آيه شريفه (اِنَّ الله واسِعٌ عليم)(
[36]
) استفاده مى شود.
خلاصه مضمون آن چنين است كه : رحمت و عطاياى خداوند متعال وسعت دارد ، يعنى
نسبت به همه بندگان در همه زمانها به همه درجات آن .
و چونكه مقتضاى حكمت اين است كه هر درجه از رحمت و فيض كامل در محل قابل
عطا شود ، و لهذا از جمله مقام وسعت رحمت الهى و كمال كرم او اين است كه اسباب
و وسائل اعمال خيريّه و عبادات را مقرر و معيّن فرموده ; تا بدين وسيله نفوس
آنها تزكيه و تكميل و قابل براى رحمت كامل الهى شود .
پس هريك از بندگان كه با اشتياق به سوى آن رحمتهاى كامله در مقام عمل كردن
به آن اعمال و وسائل بر آمد كه بجا آورد ، پس قهراً مقدار سعى او در آن وسائل
كاملتر شده ; و صلاحيّت و قابليّت او براى وصول به آن رحمتها كاملتر خواهد شد ،
و لكن هرگاه آن اشتياق را داشته باشد به گونه اى كه هرچه از آن وسائل ميسّر
شود; او سعى كند ، و لكن بجا آوردن آن وسائل و آن اعمال مقدور او نباشد ، پس
مقتضى آن سعه رحمت آن است كه چنين بنده كه از جانب خداوند قادر است و آن حال
اشتياق را هم دارد به وجه مزبور پس بايد او را از آن رحمت كامله كه اگر عمل را
بجا مى آورد به او عطا مى فرمود در اين حالت هم محروم نفرمايد و به وجه كامل
عطا نمايد.
و نيز مؤيّد جميع آنچه ذكر گرديد ، روايتى است كه در «بحار» از حضرت
اميرالؤمنين
صلوات الله عليه به اين مضمون نقل شده كه :
« حقّ تعالى به مؤمنينى كه در زمان غيبت امام (عليه السلام)صبر كرده و
منتظر فرج و ظهور آنحضرت هستند ; بواسطه همين مقدار احكام ظاهرى كه بجا
آورده اند; ثواب احكام و عبادات واقعى را كه به آن دست رسى ندارند و اگر ظاهر
بود بجا مى آوردند ; عطا مى فرمايد .(
[37]
) و غيرازاينها اخبار و روايات زيادى بعنوان مؤيّد براين مطلب
نقل شده است.
خلوص نيّت در
زيارت حضرت سيد الشهداء(عليه السلام)
تنبيه دوّم : در بيان نيّت و خلوص در آن است ، بعد از تحقّق اركان ايمان يعنى توحيد و
امر رسالت و ولايت مهمترين شرطى كه در عبادات و نيز در زيارت حضرت ابى عبدالله
(عليه السلام)مى باشد; نيّت است ، كه هم صحّت آنها و هم درجه قبولى و كمال آنها
موقوف به نيّت است ، كه بعضى از مطالب مربوط به آن ; در كيفيّت خلوص آن; در
مسئله انتظار فرج ذكر شد ، و امّا بعضى از مطالبى كه متعلّق به اين عمل شريف
است بطور اختصار بيان ميشود:
با توجه به اخباريكه نقل كرديم ; واضح گرديد كه اين عمل از اعظم و اشرف و
افضل و اكمل عبادات جليله الهيّه است ، و بنابراين ; هم صحّت و هم قبولى آن
توقف به نيّت و خلوص آن دارد.
و امّا صحّت آن پس مشروط است به اوّلين درجه از خلوص در نيّت ، و مراد از
صحّت آن است كه عمل را طورى انجام دهد كه يك درجه و يك مرتبه از اجر و ثواب
اُخروى بر آن مترتب شود ، و بنده بوسيله آن; مستحق تفضّل آن اجر از خداوند
متعال شود ، يعنى طورى نباشد كه بنده به جهت اخلال در شرايط مهمّه آن بكلّى از
ثوابهاى اُخروى آن محروم و بى نصيب گردد .
و مراد از اوّلين درجه خلوص در نيّت آن است كه نيّت از ريا ــ يعنى حصول
شهرت و خوش آمدن مردمان ــ و از هواى نفسانى و شهوات دنيوى; سالم و خالى باشد ،
و غرض از اقدام به آن عمل مجرّد و محض محبوبيّت آن نزد خداوند باشد.
و امّا درجه قبولى و مرتبه كمال اين عمل شريف مشروط به مرتبه كامله از خلوص
است. و اين مرتبه قبولى و كمال به عنوان كلّى بر دو ميزان است:
ميزان اوّل : آن است كه عمل طورى بجاى آورده
شود كه بر آن; عطا شدن تعداد زيادى از ثوابهاى حجّ و جهاد و صيام و صدقه و ذكر
و حسنه و استقبال و مشايعت نمودن ملائكه او را در ذهاب و اياب ــ خاصه ملائكه
عظام ، چون حضرت جبرئيل و ميكائيل و عزرائيل (عليهم السلام)
و
امثال آنها ــ تا آنكه به هزار و
صد هزار و دويست هزار برسد; بلكه تا به حدّى كه از حدّ شمارش خارج گردد ;
مترتّب شود.
و اين مرتبه كمال در آن مرتبه از خلوص حاصل مى شود كه غرض و نيّت بنده محض
فائز شدن به اين ثوابهاى مهمّ باشد ، و هيچ جهت دنيوى ولو جهات راجحه آن كه
خارج از هواى نفسانى است ; ملاحظه نشود ، و اين در حالتى است كه بنده در قلب
خود به وجه يقين معترف باشد كه همه اين ثوابها و عطاياى بزرگ به جهت انتساب عمل
به وجود مبارك حضرت ولى الله اعظم ــ ابى عبد الله الحسين (عليه السلام) ــ
است ، و در نظر خود استعجاب و استنكار از بزرگى و زيادى آن ثوابهاى اُخروى الهى
كه براى اين عمل شريف وارد شده; ننمايد.
ميزان دوّم : آن است كه عمل به وجهى بجاى
آورده شود كه بنده بوسيله آن علاوه بر ثوابهاى مزبوره به مرتبه مقرّبين از
عبادالله مخلصين ; فائز شود ، مثل آنكه در زمره كرّوبيّين و مفلحين و صدّيقين و
منجين داخل شود ، و مثل آنكه اسم او و عمل او در علّيين نوشته شود ، و مثل آنكه
در سر سفره و خوانى كه مخصوص حضرت رسول و حضرت اميرالمؤمنين و حضرت صدّيقه
طاهره(عليهم السلام)مى باشد ; بنشيند ، و مثل آنكه بر عمل او ثواب حجّ حضرت
رسول (صلى الله عليه وآله)نوشته شود ، و روز قيامت آنحضرت با او مصافحه
فرمايند ، و مثل آنكه در تحت لواء خاص آنها داخل شود ، و در درجات عاليه مخصوصه
اهلبيت (عليهم السلام)به آنها ملحق گردد .
و اين مرتبه از قبولى و كمال در اين مرتبه از خلوص حاصل مى شود ، كه غرض و
نيّت بنده محض اين امر ، يعنى صله با حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)و ائمّه
معصومين (عليهم السلام)باشد ، يا سرور آنها يا نصرت و يارى آنها يا اداء حقّ
واجب از مودّت آنها ، يا اداء حقّ عظيم در شكر ولى نعمت بودن آنها ، يا رغم انف
و مخذوليّت دشمنان آنها ، يا رأفت و رحمت و رقّت بر مقام مظلوميت آنها و امثال
اينها باشد.
در واقع همه آن خصوصيّات و كيفيّات; برگشت به اعتصام و تمسّك به حبل الله و
تعظيم شعائر الله و توجّه به سوى ابواب الله و مَشْى فى سبيل الله و سلوك فى
صراط الله و دعوت به اسماء الحسنى الهيّه دارد ، و نتيجه همه اينها كمال خلوص
در توحيد و ايمان و اسلام و ايقان و عرفان است.
شوق و اشتياق ;
از علائم خلوص در زيارت سيد الشهداء(عليه السلام)
و از جمله لوازم و علائم اين دو مرتبه از خلوص ــ خصوصاً مرتبه دوّم ــ
اين است كه زائر در زيارت آنحضرت (عليه السلام) با حال اشتياق باشد ، چنانچه در
اخبار به آن تصريح شده است ، و از لوازم اين حال اشتياق چند امر است:
اوّل : آنكه انفاق مال در امر زيارت و سفر آن و در هر عنوانى كه تعلّق به
آن دارد; بر او گوارا و سهل باشد .
دوّم: آنكه بر او دورى از وطن و اهل و اولاد گوارا باشد ، و خيال و حبّ
آنها مانع از رفتن يا اقامت زياد او در حرم انور نشود .
سوّم: آنكه آنچه در سفر زيارت است از سرما و گرما و خوف; و ساير سختيهائى
كه بر او وارد مى شود; موجب پشيمانى او نشود ، و موجب ضعف يقين در امر زيارت
آنحضرت (عليه السلام) نشود ، و در مضمون بعضى از اخبار چنين است كه هرگاه
خداوند در حقّ بنده اى اراده خير بنمايد; در قلب او اشتياق زيارت حضرت ابى
عبدالله الحسين (عليه السلام) را قرار مى دهد.(
[38]
)
آداب و شرايط
مهمّ زيارت حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)
تنبيه سوّم ; در بيان بعضى از آداب و شرايط مهمّه است كه بعد از تحقّق خلوص نيّت; اثر
زيادى در كمال زيارت و در ترتّب ثوابهاى عظيم و مراتب جليل دارد ، و آن شرايط
چند امر است كه در احاديث به آنها تصريح و بيان گرديده است .
اوّل: زائر بايد در هنگام رفت و آمد با تواضع و خضوع و خشوع باشد ، خصوصاً
هنگام نزديك شدن به حرم انور ، و به هيئت تكبّر و تجبّر و با لباس اهل كبر و
نخوت نباشد ، و به اين امر در روايات و اخبار تأكيد زيادى شده است .(
[39]
)
دوّم : از هر كار لغوى چه زبانى و چه عملى احتراز نمايد ، و اين شرط هم
مختص به همان حرم انور نيست ، بلكه در همه حالات سفر رعايت آن لازم و مهمّ
است ، گرچه در آن مقام رفيع تأكيدش زيادتر است.
سوّم : ذكر خداى را بسيار نمايد ، و صلوات بر اهل بيت (عليهم السلام)
بفرستد و اين شرط هم به همه حالات زائر تعلق دارد ، و در حرم اقدس و نزد قبر
مقدّس مؤكّد است ، خصوصاً در مقامات خاصه آن ، و ذكرهاى مخصوصه با كيفيّاتى كه
در اخبار مذكور است كه در هنگام وقوف و طواف و بوسيدن حرم انور و صورت بر آن
نهادن و تكيه نمودن و طمأنينه و وقار و امثال آنهامشغول ذكر شود.
چهارم : به طور كلّى از چيزهاى لذيذ احتراز نمايد ، يا در آن تقليل دهد ، و
هرچه مهموم و غبار آلوده و گرسنه و تشنه و در مشقّت و با خوف و اضطراب باشد;
افضل است ، و مثوبات آن كاملتر است .
پنجم : آنكه هميشه با طهارت باشد ، خصوصاً براى حال زيارت ، و در حدّ امكان
غسل نمايد كه در تكميل آن ثوابها تأثير زيادى دارد ، و در روايات تأكيد بسيار
شده است ، و در صورت عدم امكان ; وضو بگيرد ، و نيز با لباسهاى پاك و نظيف
باشد.
ششم: در حقّ برادران ايمانى و زوّار و خدّام آنحضرت (عليه السلام) در اين
سفر زيارتى بسيار احسان و انفاق نمايد.
هفتم: خداوند متعال را با قلب و زبان و فعل و حال خود; بر اين نعمت عظمى و
موهبت و سعادت كبرى شكر نمايد ، كه توفيق تشرّف به اين حرم اعظم الهى پيدا كرده
; حرمى كه انبياء عظام و ملائكه كرام از عرش مجيد و از آسمانها براى تشرّف به
زيارت و طواف آن ; از خداوند متعال اذن و اجازه مى طلبند ، و زيارت آن; وسيله
عالى ترين و كاملترين مراتب همه سعادات و فيوضات دنيوى و اُخروى است.
امّا شكر قلبى آن است كه در قلب خود بيشتر از آنچه به هر نعمت از نعمتهاى
الهى مسرور مى شود; به اين سعادت عظمى مسرور باشد ، بواسطه معرفت اش به اينكه
نفع و فيض او از اين نعمتِ عظيم در دنيا و آخرت از سائر نعمتها ـ حتّى از همه
عبادات و حسنات و اعمال صالح ــ كاملتر و بيشتر است .
و امّا شكر زبانى آن است كه خداوند عزّوجلّ را به آنچه در كلام مجيدش ذكر فرموده: ( اَلْحَمْدُ لله الَّذي
هَدانا لِهذا و ما كنّا لِنَهْتَدِىَ لَولا أنْ هَدانَا الله) ، يا به الفاظ ديگر حمد و سپاس گويد.
و شكر فعلى و حالى دو قسم است
قسم اوّل : آن است كه از براى خداوند سجده شكر نمايد ، و در كتاب «كافى»
حديثى به اين مضمون نقل شده كه:
هرگاه نعمت خداوند متعال را ياد نمودى; پس بر خاك ; سجده شكر كن ، و اگر
سواره باشى و يا محذورى باشد چون ترسِ شهرت ; پس برهمان قربوس اسب سجده كن ، و
اگر آنهم نشود پس بر دست خود سجده نما .(
[40]
)
پس در اين مقام رفيع هم اگر ممكن است نزد حرم انور بر زمين ; سجده شكر
نمايد ، و هرگاه محذورى باشد از كثرت جمعيّت يا ترس شبهه شدن در نظر مردمان كه
سجده بر امام (عليه السلام)نموده ، پس بر حسب مضمون اين حديث شريف ; سجده بر
دست خود نمايد.
قسم دوّم: آنكه مادامى كه در اين مقام رفيع و در اين ارض طيّبه و مباركه
حاضر است ، پس شب و روز ، صبح و عصر بر تشرّف در حرم انور و زيارت و طواف قبر
منوّر با رعايت همه آداب مهمّ آن از خضوع و خشوع ظاهرى و قلبى و طهارت ــ و
ساير آنچه در اين مقام به اجمال اشاره گرديد و در كتب مبسوطه به وجه كمال مشروح
است ــ جهد و سعى كامل داشته باشد.
هشتم: آنكه چون از جمله فضائل جليل و خصوصيّات حرمهاى مبارك و مقدّس ائمّه
اطهار (عليهم السلام) ; استجابت دعا است ، خصوصاً در حرم انور حضرت ابى عبدالله
(عليه السلام) كه در اين مورد از همه آنها اعظم و اكمل است; پس براى مؤمنين
لازم و مهم است در آنجا حوائج بزرگ را متذكّر شده و آنها را از خداوند متعال
طلب نمايند ، چنانچه در روايات نيز اين امر بيان و تأكيد شده است.
و چونكه بزرگترين و مهمترين حوائج ; پيشِ همه اولياء اطهار خداوند متعال;
فرج آل محمّد
صلوات الله عليهم اجمعين و ظهور دولت حقّه آنها مى باشد ، ــ چنانچه در اخبار بسيارى; اين مطلب
بيان شده است ــ پس بر بنده مؤمن لازم و مهم است كه برحسب كمال معرفتش به جلالت
و بزرگى اين امر نزد اولياء الهى و به مقتضاى خلوص محبّت و مودت او نسبت به
مولاى خود حضرت صاحب الأمر صلوات الله
عليه كه در همه حالات و مقامات خصوصاً در چنين مقامى از
ياد آنحضرت غافل نباشد .
و همچنين بر حسب معرفت او به جلالت و عظمت امر آنحضرت كه بايد آن را بر
جميع اُمور خود در همه حالات در مقام دعا ; مقدّم بدارد ، چرا كه از اعظم آنها
است .
و نيز به مقتضاى فرمايش نبوى (صلى الله عليه وآله) كه فرموده اند
« به خدا قسم; ايمان مؤمن حقيقت ندارد و كامل نيست تا آنكه من و امر من و
ذريّه و اهلبيت من در نزد او از نفس و امر و از اهل و اولاد او عزيزتر باشد.
كه بر حسب اين كلام ; بايد امر همچون ذريّه طيّبه و طاهره آنحضرت صلوات الله عليه
در نزد مؤمن مهم تر و عزيزتر از امر خودش باشد .
پس بنابراين خصوصيّات ; بايد بعد از حضور در چنين مقام شريف و تشرف به
همچون حرم انور الهى كمال سعى و كوشش را در طلب تعجيل فرج و ظهور آنحضرت (عليه
السلام)از خداوند متعال بنمايد ، و نيز كليّه فرجها و كشف هموم و رفع غموم و
دفع بليّات را از وجود مبارك ايشان طلب كند.
و از جمله شواهد بر شدّت تأكيد و اهتمام در اين امر نسبت به آن جناب صلوات الله عليه
علاوه بر آن جهات مزبوره ; روايتى است كه در «بحار» از حضرت امام صادق و امام
على النقى (عليهما السلام)قل شده كه:
كسالت و مرضى عارض وجود مباركشان گرديد ، پس امر فرمود: كسى را به كربلا
روانه نموده تا در حرم حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) دعا در حقّ ايشان
نمايد ، و طلب شفا از خداوند متعال كند ، و فرمودند: چونكه خداوند را مقاماتى
است كه دوست مى دارد كه در آنها دعا شود ، و اين حرم منور از آن مقامات است .
و اين روايت را در كيفيّت هفتم بيان كرديم .
بنابر اين حديث ; بايد بنده مؤمن در حين اراده تشرّف به سوى كربلا يا به
سوى حرم انور; امر طلب فرج براى مولاى خود صلوات الله
عليه را از مهمترين مقاصد خود قرار دهد ، زيرا با اين
قصد; كمال خلوص در اين عمل و زيارت حاصل مى شود .
بلكه بنابراين روايت ; سزاوار است كه بنده مؤمن هرچند مدّت كه براى او از
جهت مؤونه ميسّر شود ; مخصوصاً به همين قصد و اراده به حرم انور حضرت ابى
عبدالله (عليه السلام)مشرّف گردد ، اگر چه در بلاد و شهرهاى بعيد و دور باشد.
و از فضائل جليله و خاصّه اين دعا يعنى طلب تعجيل فرج حضرت قائمصلوات الله عليه
در حرم مطهّر ; اين است كه : چون از بزرگترين شرط و خصوصيّتى كه موجب كمال
زيارت زائر ; و وسيله تكميل ثوابهاى آن تا به اعلى درجه ; مى شود ; خلوص موالات
و مودّت و كمال معرفت نسبت به ائمّه اطهار(عليهم السلام)است كه اين خصوصيّت در
اين دعا و طلب فرج در امر آنحضرت (عليه السلام)خصوصاً بر وجه شدّت سعى و اهتمام
در آن و آن را از اعظم مقاصد و هموم خود دانستن حاصل مى شود ، و مصداق موالات و
مودّت و معرفت به وجه كمال نسبت به همه ائمّه اطهار (عليهم السلام) مخصوصاً
نسبت به وجود مبارك حضرت بقية الله صلوات الله عليه
كه افتتاح فرج به دست آنحضرت (عليه السلام) است ; مى باشد .
پس اين دعا براى زائر وسيله كمال مرتبه زيارت و عمل خواهد شد ، و به اعلى
درجه قبولى آن فائز خواهد گرديد .
و بعضى از مطالب در اين مورد ــ يعنى در جهت شدّت اهتمام نمودن در اين دعا
در كلّيه مقامات شريفه خاصه در اين مقام رفيع ــ با بعضى ديگر از فضائل مهمّ آن
در فصل هفتم بيان گرديد ،والله الهادي و هو ولىّ
التوفيق .
و شرح و تفصيل همه اين شرايط و آداب و بعضى ديگر از خصوصيتها در كتابهاى
مفصّل خصوصاً در « بحار» ذكر شده ،(
[41]
) و لكن بايد دانست كه آن آداب و شرايط اگر چه بعضى از آنها
مخصوص به همان حرم انور و زيارت از نزديك است ، لكن رعايت نمودن بسيارى از
آنها ; در همه زيارات ــ ولو از شهرهاى دور ــ و در هر مقامى ; لازم و مهم
است ، و تأثير تمام در قبولى و كمال زيارت دارد .
و از جمله آن آداب مهم كه به نحو اطلاق بيان شده است ; عبارت است از :
خضوع ، خشوع ، طهارت ، احتراز از لهو و لغو ، مهموميّت ، تشنگى ، گرسنگى ، و
نيز انفاق و احسان به برادران ، و سعى و اهتمام در دعا ، خصوصاً در تعجيل فرج
حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) ، به وجهى كه قبلا گفتيم.
حدود و اوقات
زيارت حضرت سيد الشهداء(عليه السلام)
تنبيه چهارم : در بيان حدود و اوقات زيارت آنحضرت (عليه السلام) است ، كه انسان نسبت به
آن حدود و اوقات و ماه ها و سالها دائماً محافظت داشته باشد ، و بيان آنكه آن
همه ثوابهاى مهم و آن مراتب بزرگ موقوف و مشروط است بر عمل نمودن به آن; در حدّ
زمانى كه معيّن گرديده ، و هرگاه با قدرت و اختيار از آن حدّ تعدّى كند; موجب
نقصان در آن مراتب و فضائل خواهد شد .
و اين مثل آن است كه از براى اهل نماز مقامات عالى در بهشت معيّن شده; لكن
موقوف است به آنكه به حدود وقتى و زمانى نماز عمل شود ، و بطور دائم در شبانه
روز; در پنج وقت بجا آورده شود ، و در روزه نيز بايد در هر سال يك ماه بجا
آورده شود ، و همچنين در خمس و زكات و حجّ و سائر فرائض الهى ; اگر در اوقات
مخصوصه انجام نشود ، و با قدرت و اختيار ; نقص در آن وارد كند ، او از اهل آن
عمل محسوب نمى شود ، و از فيوضات و آثار دنيوى و اُخروى آنها محروم مى ماند.
و همچنين است امر زيارت كه اكثر آن فضائل جليله و خاصّه موقوف به آن است كه
بنده به وظيفه حدّ زمانى زيارت بر حسب شب و روز و هفته و ماه و سال عمل نمايد ،
به وجهى كه در اخبار نسبت به دور و نزديك ، و آنكه امكان دارد و يا عاجز است;
معيّن شده است.
حدود زيارت حضرت
سيدالشهداء(عليه السلام) در روايات
اينك حدودى كه در اين مورد در اخبار آمده است; بيان مى نمائيم:
در «بحار» رواياتى از «كامل الزيارات » و «تهذيب» نقل كرده كه:
فرد غنى و ثروتمند لازم است كه در هر سال دو مرتبه به زيارت آنحضرت (عليه
السلام)مشرّف گردد ، و بر شخص فقير سالى يك مرتبه.(
[42]
)
و در چند روايت ديگر نيز از «كامل الزيارات» و از «محاسن» بر وجه اطلاق
فرموده اند:
در هر سال بايد يك مرتبه حرم انور ايشان را زيارت نمائى.(
[43]
)
و در روايت ديگرى نيز از «كامل الزيارات» آمده است :
افراد ثروتمند در هر چهار ماه يك مرتبه زيارت كنند ، و افراد فقير بر حسب
قدرت و توانائى خود(
[44]
).
و در روايات ديگرى نيز از «كامل الزيارات» بدين مضمون آمده كه:
ترك زيارت آنحضرت (عليه السلام)از براى شخصى كه نزديك (كربلا) است ; بيشتر
از يك ماه جايز نيست ، و از براى شخصى كه دور است و كسانى كه در شهرهاى دورند;
بيشتر از سه سال جايز نيست.(
[45]
)
و در بعضى از روايات ديگر آمده است كه :
اگر سه سال بيشتر بگذرد و به زيارت ايشان نرود ; عاق رسول الله (صلى الله
عليه وآله)شده است ، و به ايشان بى حرمتى نموده است .
و معنى «عاق» اين است كه حقّ لازم ايشان را اداء نكند ، كه از جمله آن
حقوق; حقّ مودّت و موالات با ذوى القرباى و ذريّه و اهلبيت ايشان است ، به وجهى
كه در اين آيه شريفه است: (
قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ اَجْراً إلاّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى)(
[46]
)
و در بعضى ديگر از اين روايات آمده است كه:
ملائكهائى كه موكّل بر زوّار ايشان مى باشند ; در بازگشت تا وطن اش او را
همراهى مى كنند ، سپس تا سه سال در خانه او توقف مى كنند ، پس اگر بدون عذر به
زيارت ايشان نرفت ; آن ملائكه مى روند.(
[47]
)
از اين حديث معلوم مى شود كه ترك زيارت بعد از اين مدّت; موجب سلب شرف و
حرمت او نزد خداوند مى شود ، و اين بجهت همان بى حرمتى است كه به امر حضرت رسول
(صلى الله عليه وآله) در ترك زيارت نموده است.
و در چند روايت ديگر آمده است كه فرمودند:
سزاوار نيست از براى مسلمان كه از زيارت آنحضرت بيشتر از چهار سال تخلّف
نمايد.(
[48]
)
و در چند روايت ديگرى نيز اين مضمون نقل شده كه:
كسانيكه تا حرم آنحضرت (عليه السلام) يك روز يا دو روز فاصله دارند; لازم
است در هر هفته يك مرتبه زيارت نمايند ، و الاّ به ايشان جفا و بى وفائى كرده و
حقّ لازم مودّت با ايشان را ترك نموده اند .(
[49]
)
و در روايتى هم در «كامل الزيارات» مذكور است كه:
سئوال شد كه در هر چند روز بايد
ايشان را زيارت نمود ؟ فرمودند: هرچند كه بخواهيد(
[50]
).
نتيجه كلّى از
روايات
و از اين احاديث چنين استفاده مى شود كه بر هرشخص مؤمن لازم است كه بر حسب
قدرت و توانائى خود در مال و حال ; براى رفتن به زيارت حرم آنحضرت چه از نزديك
و چه از دور ; سعى تمام داشته باشد و آنكه ترك كردن آن با حال قدرت موجب هتك
حرمت عظيمه جليله حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) و نيز جفا نسبت به حضرت ابى
عبدالله (عليه السلام) است ، و آنكه منتها درجه اى كه انسان معذور است مانند
كسانيكه دورند و سفر آنها محتاج به مؤونه بسيار است; چهار سال است ، و از براى
كسانيكه نزديك اند ; يك هفته است.
درجات چهارگانه
بندگان نسبت به زيارت سيدالشهدا(عليه السلام)
در اينجا حال بندگان را نسبت به زيارت كه بر چهار درجه است بيان مى كنيم :
درجه اوّل: افرادى كه به نزديك حرم انور آنحضرت (عليه السلام)مى باشند و
مجاورت دارند ، اينها لازم است در شبانه روز; در هر صبح و شب; محافظت و مواظبت
بر زيارت حرم ايشان نمايند.
درجه دوّم: افرادى كه يك روز يا دو روز از حرم انور آنحضرت (عليه
السلام)فاصله دارند ، اينها لازم است كه در همه اوقات شريفه سال و ماه و هفته;
محافظت بر زيارت حرم ايشان نمايند ، كه كمترين آن هر جمعه مى باشد.
درجه سوّم: افرادى كه در شهرهاى دور مى باشند و قدرت و استطاعت حالى و مالى
دارند; لازم است كه در هر ماه يا در هر چهار ماه يا شش ماه يا در هر يك سال يك
مرتبه مشرّف شوند ، بر حسب كثرت و قلّت مؤونه و شغل خود ، و در صورت شدّت و
كثرت مشاغل يا كمى مؤونه; هر سه سال يك مرتبه ، و بعد از اين مرتبه در هر چهار
سال يك مرتبه به زيارت حرم انور ايشان مشرّف شوند.
درجه چهارم: افرادى كه در شهرهاى دور مى باشند ، و براى تشرّف به زيارت حرم
آنحضرت (عليه السلام) قدرت و استطاعت مالى يا حالى ندارند .
و بديهى است كه از اين طايفه هم در اين حال; حقّ زيارت آنحضرت (عليه
السلام)ساقط نمى شود ، زيرا برحسب دليل نقلى قطعى از آيات و اخبار; و هم به
مقتضاى حكم عقل و اعتبار ; حقّ امام (عليه السلام) خصوصاً وجود مقدّس حضرت ابى
عبد الله(عليه السلام)حقّ عظيمى است كه بر عهده هر مؤمن و مؤمنه فرض و ثابت ; و
ترك آن موجب عقوق و جفا و هتك حرمت به حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) و حضرت
ابى عبد الله(عليه السلام)است ; و اين حقّ عظيم در هيچ حالى ساقط نمى شود .
و اداء آن حقّ عظيم ; شرط صحّت ايمان و حفظ و كمال آن مى باشد ، و حقيقت و
كمال اسلام و ايمان براى هر كسى درهر حالى متوقّف بر امر زيارت ايشان مى باشد .
و اين حقّ عظيم ; مانند توقّف امر نماز بر استقبال كعبه معظمه در هر مكانى
است ، پس هر كس كنار حرم محترم كعبه است; واجب است كه در هر نمازى رو به جانب
آن نمايد ، و آنهائى هم كه در شهرهاى دور مى باشند اين امر واجب از آنها ساقط
نمى شود ، بلكه آنها هم در هر نمازى بايد به طرف كعبه رو نمايند .
و همچنين است امر زيارت امام حسين (عليه السلام) ، زيرا حفظ ايمان و كمال
آن موقوف است كه انسان آن را در هر سال و ماه و هفته و شب و روز ــ بنابر قدرت
و تمكّن حال ــ اداء بنمايد ، پس هر گاه در آن مقام رفيع حاضر است يا حضور
برايش ممكن است; لازم است كه حرم انور ايشان را زيارت كند ، و هر گاه در شهرهاى
دور ساكن است و استطاعت و قدرت بر حضور را ندارد ; پس لازم است از همان مكان كه
هست به جانب كربلا توجه نموده و آنحضرت (عليه السلام)را زيارت نمايد ، و از
همان جا هر شب و روز و هر ماه و سال; محافظت و مواظبت نمايد ، و آداب و شرايط
زيارت را رعايت كند همانگونه اى كه در حرم انور آنحضرت (عليه السلام) مراعات
مى كرده .
و بر اين امر در بعضى از اخبار تصريح شده است ، از آن جمله در «بحار» و
«زاد المعاد» و «تحفة الزائر» به سندهاى معتبر از سديرصرّاف نقل شده است كه
گفت: حضرت صادق (عليه السلام)به من فرمود:
چه مانع است ترا از اينكه در هر هفته پنج مرتبه ، يا در هر روز يك مرتبه
قبر امام حسين (عليه السلام) را زيارت كنى ؟
گفتم: فداى تو شوم ! فاصله من و آن حضرت; فرسخهاى بسيار هست.
فرمود: بر بام خود مى روى و توجه به جانب راست و چپ خود مى نمائى ، پس سر
خود را به سوى آسمان بلند مى كنى ، بعد رو به جانب قبر آنحضرت مى كنى و
مى گوئى:
« السّلام عليك يا أبا عبدالله ، ألسّلام عليك يابن رسول الله ، ألسّلام
عليك و رحمة الله و بركاته »
تا اينكه براى تو ثواب حج و عمره نوشته شود .
سدير گفت: بيشتر روزها من بيشتر از بيست مرتبه ; چنين زيارت مى كنم.(
[51]
)
و نيز در «بحار» در حديث معتبر ديگرى منقول است كه: حنّان بن سدير به خدمت
حضرت صادق (عليه السلام) رفت ، و نزد آنحضرت جماعتى از اصحاب او بودند ، پس
حضرت فرمود:
اى حنّان ! آيا هر ماه يك مرتبه امام حسين (عليه السلام) زيارت مى كنى ؟
گفت: نه.
فرمود: هر سال يك مرتبه چطور ؟ گفت: نه .
فرمود: كه بسيار جفا كاريد به سيّد و آقاى خود .
گفت: يابن رسول الله ! مانع من كمى توشه و دورى مسافت است.
فرمود: مى خواهى شما را دلالت كنم به زيارتى كه مقبول باشد هرچند زيارت
كننده دور باشد؟
گفت: چگونه زيارت كنيم يابن رسول الله ؟
فرمود: در روز جمعه يا هر روز كه مى خواهى غسل كن ، و پاك ترين لباسهاى خود
را بپوش ، و بالاى بلندترين بام خانه خود و يا به صحرائى برو ، و رو به جانب
قبر كن و بگو: پس زيارت مختصره اى را بيان فرمودند.(
[52]
)
باز در « بحار » در حديث معتبر ديگرى نقل شده كه : حضرت صادق
7
به سدير فرمود:
آيا قبر حسين بن على (عليهما السلام)را بسيار زيارت مى كنى ؟
گفت: از بسيارى شغل ; مرا مقدور نمى شود.
فرمود: مى خواهى تو را چيزى تعليم نمايم كه هر گاه آن را انجام دهى; از
براى تو زيارت آنحضرت نوشته شود ؟
گفت: بلى فداى تو شوم.
فرمود: در خانه خود غسل كن ، و بالاى بام خانه خود برو ، و اشاره كن به
جانب آنحضرت به سلام كردن ، تا براى تو ثواب زيارت نوشته شود.(
[53]
)
و نيز در همان كتاب از سدير نقل شده كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند:
اى سدير ! آيا هر روز قبر امام حسين (عليه السلام) را زيارت مى كنى؟
گفتم: نه ; فداى تو شوم.
فرمود: بسيار جفا كار هستيد ، آيا او را در هر ماه زيارت مى كنى ؟
گفتم: نه.
فرمود: آيا او را در هر سال زيارت مى كنى .
عرض كردم: گاهى مى شود.
فرمود: اى سدير! چه بسيار جفا كاريد به حسين (عليه السلام) ، آيا نمى دانى
كه از براى خداوند هزار هزار ملك ژوليده مو و غبار آلوده است كه گريه مى كنند و
آنحضرت (عليه السلام)را زيارت مى كنند ، و هيچ وقت سستى پيدا نمى كنند ، و چه
باك است بر تو اى سدير ! كه قبر حسين (عليه السلام) را در هر هفته پنج مرتبه
زيارت كنى، پس بعد حضرت مثل حديث اوّل را بيان فرمودند.(
[54]
)
پس بنده مؤمنِ سعادتمند; با اشتياق قلبى كه به زيارت آنحضرت (عليه
السلام)دارد ــ كه آن هم علامت آن است كه خداوند اراده خير نسبت به او دارد و
نيز از دوستان و اولياء حقيقى اهلبيت اطهار (عليهم السلام) مى باشد ــ البته
چنين بنده اى در هر كجا كه باشد ، سعى تمام در زيارت آنحضرت (عليه السلام)خواهد
داشت .
بلكه علاوه بر آن ميزان ; در همه اوقات خود زيارت خواهدكرد و در آن مسامحه
نخواهد نمود ، مگر بواسطه عذرى كه در امور ضرورى براى او پيش آيد .
بنابراين هركس قدرت واستطاعت براداء حقّ واجب زيارت آن حضرت(عليه السلام)را
در رفتن به كربلا و به قرب حرم انور ايشان ندارد; پس بايد در هركجا كه هست ، از
دور به جانب كربلا توجّه نمايد و زيارت و سلام كند ، و هر روز و شب و هر هفته و
ماه و سال ; به وظيفه حدّ معيّن در زيارت آنحضرت (عليه السلام)عمل نمايد ، بر
آن وجهى كه اگر در كربلا حاضر و مكلّف بود عمل مى نمود ; اداء حقّ زيارت ايشان
را بنمايد ، و در اين حال بر وجه مدام هر روز يا هر صبح و شام ، يا در هر پنج
وقت نماز; بر آن نحو از سلام و زيارت مختصرى كه درفرمايش حضرت صادق (عليه
السلام)براى سديرنقل شد; عمل نمايد.
اوقات شريفه و
ايّام زيارتى حضرت سيدالشهداء (عليه السلام)
و امّا اوقات شريفه و ايّام زيارتى آنحضرت (عليه السلام); چون جمعه و اعياد
و ايّام ذى الحجة و ماه هاى مبارك رجب و شعبان و رمضان و محرّم; پس شدّت اهتمام
در آنها نمايد بر دو وجه:
وجه اوّل: آنكه جمله اى از آداب و شرايط
مهمّه زيارت را رعايت نمايد ، مانند غسل و طهارت و نظافت لباس و بودن بالاى بام
يا صحرا ، يا در مكانهاى شريفه كه افضل آنها نزد قبور امامزاده ها و قبور صلحا
و علماء است (
[55]
) و ديگر خضوع و تواضع و زياد گفتن ذكر خداوند و صلوات ، و
اجتناب از لغويات گفتارى و عملى ; خصوصاً مراء و جدال ، و ديگر تقليل در اكل و
شرب و همه لذائذ ، بلكه ترك آنها اگر ممكن شود ، كه همه اين آداب را در حال
زيارت و قبل از آن از وقتيكه اراده زيارت و سلام نمودن مى كند و بعد از آن
مادامى كه در مكان زيارت حاضر است ; رعايت نمايد.
وجه دوّم: آنكه در الفاظ زيارت و سلام يكى
از زيارات مبسوط و جامع را انتخاب نمايد ، كه با فضيلت ترين و جامع ترين و
كاملترين زيارت; متن زيارت عاشورا است ، كه در روايت علقمه و صفوان از حضرت
امام محمّد باقر (عليه السلام)و از حضرت صادق (عليه السلام)مذكور است و اين
افضليت از دوجهت است:
يكى از جهت جامع بودن آن از زيارات ديگر; بروجهى كه قبلا بيان گرديد .
و ديگر از جهت آنكه در روايت از
آن دو بزرگوار چنين آمده است كه : هر بنده مؤمن كه آن را در هر مكان و زمانى
غير از كربلا و عاشورا بخواند; فضائلِ جليلِ شريفى كه اگر در كربلا و عاشورا
مى خواند درك مى كرد ; درك مى كند.
و بنابراين; اگر كسى آن را هر روز و هر كجا بخواند ; مانند اينست كه در تحت
قبّه منوّره آنحضرت حاضر است و ايشان را زيارت مى كند .
كيفيّت خواندن
زيارت عاشورا
زيارت عاشورا به صورت مفصّل و مختصر; بر چند وجه است ، كه همه آنها به
خصوصه در اخبار منصوص است .
وجه اوّل : آنچه در روايت صفوان از حضرت
صادق
صلوات الله عليه نقل شده كه آن از همه اقسام ديگر ابسط و اجمع در آداب ; و اكمل و افضل در
اجر و ثواب مى باشد ، آن را به وجهى كه رعايت احتياط هم در آن شده باشد بيان
مى كنيم:
در حال شروع اوّل به هر لفظ و بيانى كه بخواهد و بر زبانش جارى گردد با
زيارت و سلام به جانب حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) توجّه نمايد; و اگر
زيارت شريفه امين الله يا زيارت ششم را اختيار نمايد; فضل ثواب آن چندين برابر
خواهد بود ، و بعد از آن دو ركعت نماز زيارت ايشان را بخواند ، سپس به جانب
كربلا توجّه نمايد; و زيارت و سلامى ـ ولو مختصر ـ كه مشتمل بر مبالغه در لعن
بر دشمنان حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) باشد ; بنمايد ، پس از آن دو ركعت
نماز زيارت ايشان را بجا آورد ، و بعد از آن صد مرتبه تكبير بگويد ، بعد شروع
به خواندن زيارت عاشورا تا آخر آن; با صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام بنمايد; تا
منتهى شود به دعاء سجده ، بعد از آن دو ركعت ديگر نماز زيارت بخواند ، سپس
دعائى كه معروف به «دعاء علقمه» است ; بخواند.
امّا جهت اينكه اوّل زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و زيارت مختصره
حضرت ابى عبدالله و صد مرتبه تكبير را قبل از زيارت عاشورا بجاى آورد چنين بيان
مى كنيم كه:
خواندن زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام); به جهت آن است كه ــ بر حسب
روايت صفوان ــ حضرت صادق (عليه السلام) نزد حرم محترم آنحضرت ابتداء به زيارت
ايشان نمودند ، و بعد از آن رخصت خواندن متن عاشورا با آن دعاء مفصلِ بعد از
آن را ; در هرجائى كه باشى; ذكر فرمودند ، و آن دعا مشتمل بر وداع حضرت
اميرالمؤمنين (عليه السلام)است ، چنانچه مشتمل بر وداع حضرت ابى عبدالله(عليه
السلام) نيز هست.
پس از اين امر استفاده مى شود كه اين دعا و وداع چنانچه مسبوق است به زيارت
حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) نيز مسبوق به زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه
السلام)مى باشد ، بر همان وجهى كه حضرت صادق (عليه السلام) عمل بر آن فرمودند ،
و زيارت اميرالمؤمنين (عليه السلام)قبل از زيارت عاشورا مخصوص كسيكه نزد حرم
محترم ايشان حاضر باشد; نيست ، بلكه در هر مقامى زيارت آنحضرت (عليه
السلام)تأثير در ثوابهاى مذكور در روايت صفوان دارد.
و امّا خواندن زيارت مختصره امام حسين (عليه السلام) با مبالغه در لعن; پس
آن به مقتضاى جمعِ مضمون دو روايتى است كه شيخ (رحمه الله) در « مصباح »نقل
كرده و روايت ديگرى كه در «كامل الزيارات» نقل شده بر حسب اختلافى كه در يك
فقره آن واقع شده است به وجهى كه در كتب مبسوطه مذكور است .
و امّا تكبير ; پس اصل آن بر حسب آنچه در صريح روايت شيخ مى باشد
و امّا تعيين به صد مرتبه; چونكه در نقل شيخ كفعمى(رحمه الله) همان صد
مرتبه تعيين گرديده است ، و محتمل است كه مستند به قرينه خاصّه باشد ، و در همه
زيارات ديگر هم; غير عاشورا ، تعيين به صد شده است ، پس اختيار اين عدد در اين
زيارت در حالى كه به قصد رجاء و به عنوان مطلق ذكر گفته شود به صواب اقرب است ،
و الله العالم بحقيقة الاحوال.
و فضيلت مخصوص در اين قسم مذكور بر اين نحو است كه حضرت امام جعفر صادق
(عليه السلام)بعد از بجا آوردن آن فرمودند :
اى صفوان ! بر اين زيارت مواظبت كن ، و اين دعا را بخوان و زيارت كن ، پس
بدرستيكه من بر خداى تعالى از براى هركس كه به اين زيارت; زيارت كند ، و به اين
دعا; دعا نمايد از نزديك يا دور; من ضامن هستم كه: زيارت او قبول شود ، و سعى
او با اجر باشد ، و سلام او برسد ــ يعنى به حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) ــ
و مانعى براى او نباشد ، و حاجت او از جانب خداوند; هر قدر كه بسيار و بزرگ
باشد بر آورده شود ، و از آن محروم نشود.
پس از آن ; ضمانت آباء طاهرينش (عليهم السلام)را تا حضرت رسول (صلى الله
عليه وآله)و ضمانت جبرائيل (عليه السلام)و ضمانت خداوند را از براى اين عمل بر
وجه ضمانت خود ; ذكر فرمود .
سپس فرمودند: به تحقيق كه خداوند عزّوجلّ قسم ياد فرموده كه : هركس حضرت
امام حسين (عليه السلام)را به اين زيارت از نزديك يا دور زيارت نمايد ، و به
اين دعا ; دعا كند ; زيارت او را قبول فرمايم ، و حاجتش را هر چه بزرگ و بسيار
باشد عطا كنم ، و خواهش او را برآورده كنم ، پس از درگاه من محروم باز
نمى گردد ، و او را در حالى كه مسرور باشد; و با بر آورده شدن حاجت; و فائز شدن
به بهشت ، و آزاد شدن از آتش; چشمانش را روشن و باز گردانم ، و براى هر كس
شفاعت كند شفاعت كند ; جز ناصبى و دشمن ما اهلبيت ، قبول مى كنم.
و قسم ياد فرمود به ذات مقدّس خود و شاهد گرفته است ما را ; به آنچه ملائكه
آسمانهايش بر اين امر شاهد مى باشند.
پس جبرئيل عرض كرد: يا رسول الله ! خداوند مرا به سوى شما فرستاده است از
جهت مسرّت و مژدگانى شما و از جهت مسرّت و مژدگانى از براى على و فاطمه و حسن و
حسين و ائمّه (عليهم السلام) و شيعيان شماها تا روز قيامت .
صفوان گويد : حضرت صادق (عليه السلام) به من فرمودند: اى صفوان! هرگاه براى
تو حاجتى از جانب خداوند باشد ، پس هر كجا كه باشى به اين زيارت; زيارت كن ، و
به اين دعا; حاجت خود را از خداوند درخواست كن ، كه از جانب خداوند به تو
مى رسد ، و خداوند در وعده خود كه به رسولش (صلى الله عليه وآله)به فضل و منّت
خود داده ; خلف نمى كند ،
و الحمد لله ربّ العالمين.
و اين فضائل مسطوره مخصوص اين قسم است علاوه بر آنچه در قسم دوّم ذكر
مى شود ، كه آنهم از براى اين قسم ثابت است ، چنانچه در بيان آن واضح خواهد
گرديد.
وجه دوّم : آن وجهى است كه در روايت علقمه
از حضرت امام محمّدباقر (عليه السلام)مذكور است ، و آن موافق است با همان وجه
اوّل جز در دو امر:
اوّل : آنكه زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)جزء آن نيست.
دوّم : آنكه دعاء علقمه جزء آن نيست .
پس اوّلا زيارت و سلامى ـ ولو مختصرا ـ به جانب كربلا مى كنند كه مشتمل بر
مبالغه در لعن بر اعداء در قاتلان حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) باشد ، بعد
از آن دو ركعت نماز زيارت ، بعد از آن صد مرتبه «الله اكبر» ، بعد از آن متن
زيارت عاشورا با صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام تا منتهى شود به دعاء سجده ، و
بعد از آن دو ركعت نماز ديگر ، و عمل تمام مى شود.
و فضيلت اين قسم بر اين نحو است كه حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) به
علقمه ــ بنابر روايت «مصباح» ــ فرمودند:
هر گاه بجا آوردى اين نماز و زيارت را پس دعا كرده اى به آنچه كه ملائكه
زيارت كننده ; به آن دعا مى كنند ، و خداوند از براى تو صد هزار هزار درجه
مى نويسد ، و تو مانند كسانيكه با حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) شهيد
شدند ; مى باشى ، به وجهى كه با آنها در درجاتشان شريك مى شوى ، پس شناخته
نخواهى شد مگر در جمله شهدائى كه با آنحضرت (عليه السلام) شهيد شدند ، و خداوند
از براى تو ثواب زيارت هر نبىّ و هر رسول ; و ثواب هركس كه آنحضرت (عليه
السلام) را از روز شهادت تا به حال زيارت كرده ; مى نويسد.
وجه سوّم: با همين وجه دوّم موافق است ، و
لكن با اختصار در صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام ، و اين اختصار به وجهى كه
موافق باشد با نص و روايت باشد به اين كيفيّت است كه عالم الربانى ملاّ شريف
الشيروانى (رحمه الله)در مجموعه «الصدف المشحون» چنين ذكر فرموده كه:
« يقول الآثم الجاني الشريف الرضا الشيروانى ، حدّثني العالم النبيل و
الفاضل الجليل محمّد بن الحسن الطوسي في الروضة المقدّسة الرضويّة ــ على
دفينها ألف سلام و تحيّة ــ يوم الإثنين رابع محرّم سنة ألف و مأتى و ثمان و
أربعين ، قال: حدّثني رئيس المحدثين و شيخ المتأخّرين العالم الفاضل و المدقّق
الشيخ حسين بن عصفور البحراني ، قال: حدّثني الوالد الماجد المحدّث عن أبيه عن
جدّه يداً بيد ، عن آبائهم المحدّثين من محدّثي بحرين عن سيّدنا الإمام الهمام
علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن
أبي طالب صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ، أنّه قال :
«اللهمّ العنهم جميعاً» تسعاً و تسعين مرّة كان كمن قرء ماة ، و من قرء
سلامها مرّة واحدة ، ثم قال : «السلام على الحسين و على علىّ بن الحسين و على
أولاد الحسين و على أصحاب الحسين» تسعاً و تسعين مرّه كان كمن قرئها تامّة من
أوّلهما و آخرهما »
و در بيان اين روايت دو احتمال داده شده است كه احتمال اوّل كه اظهر است ;
اين است كه مى فرمايد : هرگاه لعن مفصل يك مرتبه خواند شود ، و بعد از آن نود و
نه مرتبه بگويد « اللهم العنهم جميعاً » و سلام مفصل را هم يك مرتبه بخوانند و بعد نود
و نه مرتبه بگويد:
«السّلام على الحسين و على علىّ بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب
الحسين»
و بعد از آن تا منتهى شود به سجده ونماز .
مصادر تحقيق
اقبال الاعمال
امالى مفيد
بحار الانوار
تحف العقول
تفسير الامام حسن عسكرى(عليه السلام)
تفسير برهان
تفسير عياشى
تفسير نورالثقلين
جامع الاخبار
خرائج
خصال
خصائص الحسينية
صحيفه سجاديه
عدة الداعى
عوالى الئالى
غيبت طوسى
غيبت نعمانى
عين الحيوة
فوائد المشاهد
كافى
كامل الزيارات
كمال الدين
لآلى الاخبار
محاسن
مرآة العقول
مستدرك الوسائل
مصادقة الاخوان
مكارم الاخلاق
مكيال المكارم
نور الانوار
نهج البلاغه
وسائل الشيعة