شرح چهل حديث از حضرت مهدی (ع)

على اصغر رضوانى

- ۲ -


حديث يازدهم:

(فضيلت تسبيح تربت سيدالشهداء(عليه السلام))

(مِنْ فَضْلِه، أَنَّ الرَّجُلَ يَنْسى التَّسْبيحَ وَيُديرُ السُّبْحَةَ فَيُكْتَبُ لَهُ التَّسْبيحُ) [1].

از فضايل تربت حضرت سيّدالشهداء(عليه السلام)آن است كه چنان چه تسبيح تربت حضرت در دست گرفته شود، ثواب تسبيح و ذكر را دارد، گر چه دعايى هم خوانده نشود.

شرح

اين حديث از جمله پاسخ هايى است كه امام زمان(عليه السلام) در جواب سؤال هاى محّمد بن عبداللّه حميرى بيان فرموده اند. او در سؤالى از حضرت(عليه السلام) مى پرسد: آيا جايز است كه از خاك قبر امام حسين(عليه السلام)تسبيح بسازيم؟ آيا در آن فضيلتى هست؟

حضرت(عليه السلام) ابتدا در جواب سؤال مى فرمايد:

تسبيح خود را از تربت مزار امام حسين(عليه السلام)بسازيد و با آن خداوند را تسبيح نماييد; زيرا براى تسبيح، چيزى بهتر از تربت امام حسين(عليه السلام)نيست. از جمله فضايل اين تربت اين است كه اگر كسى ذكر را فراموش كند و تسبيح تربت را فقط در دست خود بگرداند، براى او ثواب ذكر تسبيح نوشته مى شود.

درباره ى فضيلت تسبيح با تربت حسينى، شايسته است به دو نكته اشاره كنيم:

1. تربت امام حسين(عليه السلام) از جمله تربت هايى است كه خداوند متعال آن را مبارك گردانيده است; زيرا از قطعه زمينى است كه جسد پاك و مطهّر حضرت سيدالشهداء(عليه السلام) را در برگرفته است. از جمله اغراض و مقاصد عالى در استحباب تسبيح با تربت حسينى، آن است كه وقتى شخص تسبيح كننده ى با تربت، آن را در دست مى گيرد، به ياد فداكارى امام حسين(عليه السلام) در پيشگاه خداوند مى افتد و اين كه چگونه يك انسان مى تواند در راه عقيده و مبدأ، اين گونه فداكارى و با ظالمان مقابله كند. انسان در اين حال به ياد آن ارواح پاك و مقدّس و مطهّرى مى افتد كه در راه معشوق حقيقى فدا شدند و به ملكوت اعلى پركشيدند. در اين هنگام و با اين تفكّر، حالت خضوع و خشوع در او ظاهر شده، دنيا و آن چه در آن است در نظر او حقير جلوه مى كند، و حالت عرفانى و معنوى خاصّى در نفس او پديد مى آيد و اين به خاطر توسل و ارتباط با امام حسين(عليه السلام)از طريق تربت اوست; از اين رو در روايات مى خوانيم كه سجده بر تربت حسينى حجاب هاى هفت گانه را پاره مى كند.

2. يكى ديگر از آثار و بركات تسبيح با تربت امام حسين(عليه السلام) ـ كه اهل بيت(عليهم السلام)در پى آن بودند ـ شناساندن مظلوميّت امام حسين(عليه السلام) به مردم است; زيرا شخص نمازگزار هر روز بعد از نماز و بهره مندى از آن، هنگامى كه چشمش به تربت حسينى مى افتد، به ياد امام حسين(عليه السلام)و فداكارى هاى او و اصحاب و اهل بيتش مى افتد; و معلوم است كه يادآورى چنين الگوهايى ـ از حيث روان شناسى ـ اثر تربيتى و معنوى عجيبى در نفس انسان مى گذارد، انسان ها را حسينى بار مى آورد و روح و خون حماسه ى حسينى را در وجود انسان به جنبش مى آورد.

حديث دوازدهم:

(برآوردن حاجات مردم)

(مَنْ كانَ في حاجَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ كانَ اللّهُ في حاجَتِهِ) [2].

هر كسى كه به دنبال حاجت خداوند عزّوجلّ باشد، خداوند نيز دنبال كننده و برآورنده ى حاجت او خواهد بود.

شرح

اين حديث را شيخ صدوق(رحمه الله) از پدرش، از سعد بن عبدالله، از ابى القاسم بن ابى حليس (حابس)، از امام زمان(عليه السلام) نقل مى كند. حضرت در پيامى به حليسى به خلوص او، و به صورت كلّى، به اين نكته ى اخلاقى اشاره مى فرمايد كه: هر كس درصدد برآوردن حاجت خداوند باشد، خداوند نيز دنبال كننده ى حاجات او خواهد بوده و خواسته هايش را برآورده خواهد ساخت.

هر چند مراد از حاجت خداوند در بخشى ديگر از اين روايت، زيارت امام حسين(عليه السلام) با نيت خالص، مشخص شده است; ولى حضرت، يك اصل كلّى را بيان كرده و زيارت امام حسين(عليه السلام)را مصداقى از آن قرار داده اند; يعنى اگر انسان كارى را انجام دهد كه اجرايش مطلوب و خواسته ى خداوند باشد، و از اين رو بتوان آن را «حاجت و خواسته ى خداوند» خواند، مى تواند خداوند نيز كارهاى او را اصلاح مى كند.

شايسته ى يادآورى است كه خداوند، محتاج به هيچ كس نيست، بلكه اين مردم اند كه سرتاپا محتاج به قاضى الحاجات اند. خداوند متعال مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ)[3]; اى مردم! شما محتاجان به سوى خداونديد و خداوند، همان غنّى ستايش شده است.

تعبير حاجت خداوند در اين حديث به اين جهت است كه حاجت خداوند در حاجت خلق است; و به تعبير ديگر، كسى كه حاجات مردم را برآورد، گويا حاجت خداوند را برآورده است.

احتمال ديگر در مورد اين حديث اين است كه مقصود از «حاجت خدا»، دستورهاى خداوند، اعمّ از اوامر و نواهى باشد كه خواست خداوند است، و اگر كسى در برابر آن مطيع باشد، خداوند نيز حاجت او را بر مى آورد.

حديث سيزدهم:

(استغفار، سبب غفران)

(إِذا اسْتَغْفَرْتَ اللّهَ فَاللّهُ يَغْفِرُ لَكَ) [4]

اگر از خداوند، طلب مغفرت  كنى، خداوند نيز تو را خواهد آمرزيد.

شرح

مرحوم كلينى(رحمه الله) اين حديث شريف را در ضمن حديثى از امام زمان(عليه السلام) نقل كرده است. حاصل حديث آن است كه شخصى به نام يمانى به سامرا وارد مى شود. از طرف امام زمان(عليه السلام)كيسه اى كه در آن دو دينار و دو لباس بود، به دست او مى رسد. او به سبب كمى هدايا آن ها را رد مى كند; ولى بعد از مدّتى از اين عمل خود پشيمان مى گردد و نامه اى مى نويسد و پوزش مى خواهد و در دل خود، ضمن توبه، نيت مى كند كه اگر دوباره اين هديه براى او فرستاده شود، آن را بپذيرد. بعد از مدّتى، هديه به دست او مى رسد، و در توقيعى، حضرت(عليه السلام) به يمانى اشاره كرده، مى فرمايد:

تو، با ردّ هديه ى ما، اشتباه كردى و اگر طلب مغفرت از خداوند كنى، خداوند تو را خواهد بخشيد.

از اين توقيع شريف دو نكته استفاده مى شود:

1. امام زمان(عليه السلام) عالم به سرّ و خفيّات است و از اعمال و حتّى نيّات ما آگاه است; لذا در روايتى، امام صادق(عليه السلام)، در ذيل آيه ى شريفِ: (قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ) [5]. مى فرمايد:

«مراد از مؤمنين امامان اند»[6].

2. طلب مغفرت از خداوند عزّوجلّ، سبب غفران گناهان است. با در نظر گرفتن اين كه طلب، امرى قلبى است و احتياج به لفظ ندارد، از حديث شريف چنين استفاده مى شود كه مجرّد طلب مغفرت (پشيمانى و عزم بر عدم بازگشت به گناه) در تحقّق مغفرت الهى و قبولى توبه كافى است. البتّه توبه ى كامل شرايطى دارد، كه اميرالمؤمنين(عليه السلام)، در حديثى، به آن اشاره كرده است[7].

حديث چهاردهم:

(استغفار در حق يكديگر)

(لَوْ لا إِسْتِغْفارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْض لَهَلَكَ مَنْ عَلَيْه) [8]

اگر طلب مغفرت و آمرزش برخى از شما براى يكديگر نبود، تمام اهل زمين هلاك مى گشتند.

شرح

امام زمان(عليه السلام) در حديثى طولانى خطاب به فرزند مهزيار، شيعيان را به استغفار و دعا در حقّ يكديگر ترغيب مى كند; زيرا از آثار و بركات آن رفع عذاب از روى زمين و اهل آن است.

از آيات قرآن استفاده مى شود كه دو چيز عامل ايمنى زمين از عذاب الهى در اين دنياست:

1. وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): خداوند متعال مى فرمايد:

(ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فيهِمْ)[9]; تا تو در ميان مردم هستى، هرگز خداوند آنان را عذاب نخواهد كرد.

2. استغفار: خداوند متعال مى فرمايد:

(ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ)[10]; خداوند آنان را در حالى كه استغفار مى كنند، هرگز عذاب نخواهد كرد.

از اين حديث دو نكته استفاده مى شود:

الف) گناه باعث هلاكت و عذاب مردم در همين دنيا مى شود.

ب) استغفار سبب مغفرت است، خصوصاً اگر در حقّ همديگر استغفار كنند.

حديث پانزدهم:

(بهره مندى انسان از امام غائب)

(أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بي في غَيْبَتي فَكَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَيَّبَتْها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ) [11]

امّا چگونگى استفاده از من در غيبتم، همانند استفاده از خورشيد است هنگامى كه ابرها آن را از ديدگان پنهان نگاه دارد.

شرح

اين كلام امام زمان(عليه السلام)، در حديثى، در پايان پاسخ پرسش هاى اسحاق ابن يعقوب آمده است، و شيخ صدوق و شيخ طوسى(رحمهما الله)نيز آن را نقل كرده اند. در اين حديث شريف، وجود حضرت در عصر غيبت كبرا، به خورشيد در پس ابر تشبيه شده است.

در اين تشبيه، نكات جالبى  نهفته است كه به بعضى از آن ها اشاره مى كنيم:

1. حضرت وجود خود را به خورشيد تشبيه كرده است. همان گونه كه خورشيد، منشأ حيات موجودات و مايه ى گرمى و حرارت و نور و حركت و ... است و با نبود آن، حيات و زندگانى از موجودات رخت برمى بندد، حيات معنوى جامعه، از وجود امام زمان(عليه السلام)، و بقاى آن نيز به بقاى وجود آن حضرت وابسته است. در روايات اسلامى وارد شده است كه امامان معصوم(عليهم السلام)اهداف غايىِ ايجاد مخلوقات اند.

2. همان گونه كه خورشيد يكى از مخلوقات و در عين حال واسطه ى بهره گيرى موجودات از نور و حرارت است، امام نيز واسطه ى اعلا براى فيض برى موجودات است و فيض الهى، مانند نعمت و هدايت و ...، به واسطه ى او به عموم خلايق مى رسد.

3. همان گونه كه مردم، هر آن، انتظار خارج شدن خورشيد از پَسِ ابرها را دارند، تا تمام و كامل، از وجود و ظهورش استفاده ببرند، در ايّام غيبتِ آن حضرت نيز، مردم، منتظر ظهور و خروج اويند و از ظهورش مأيوس نمى گردند.

4. منكر وجود آن حضرت، همانند منكر وجود خورشيد است، هنگامى كه در پشت ابرها از ديده ها پنهان گردد.

5. همان گونه كه ابر، كاملاً خورشيد را نمى پوشاند و نور خورشيد به زمين و زمينيان مى رسد، غيبت هم مانع كامل و تمامى براى بهره دهى حضرت نيست. مردم در زمان غيبت، حضرت را نمى بينند، امّا از وجود مبارك او بهره مى برند. توسّل يكى از راه هاى بهره بردن از آن امام است.

6. همان گونه كه در مناطقى كه هوا غالباً ابرى است، گاهى خورشيد ابرها را مى شكافد و خود را از لابه لاى آن ها بيرون مى آورد و به عده اى از مردم نشان مى دهد، هر از چند گاهى نيز، عدّه اى شرف ياب محضر مبارك امام زمان(عليه السلام)مى شوند و از وجودش استفاده مى برند، و از اين راه، وجود آن حضرت(عليه السلام)براى عموم مردم به اثبات مى رسد.

7. همان گونه كه از خورشيد، همگان، از دين دار و بى دين، نفع مى برند، آثار و بركات امام عصر(عليه السلام)، همه ى عالم را در برمى گيرد، هر چند مردم او را نشناسند و قدرش را ندانند.

8. همان گونه كه شعاع خورشيد، به مقدار روزنه ها و اندازه ى پنجره ها، داخل اتاق ها مى شود و مردم از آن بهره مى برند، مقدار بهره ى مردم از وجود و آثار و بركات آن حضرت نيز، به اندازه ى قابليّت آنان است. انسان هر اندازه موانع را از خود دور كند و قلب خود را بيش تر بگشايد، از وجود و آثار و بركات بيش ترى بهره مى گيرد.

9. همان گونه كه ابرها خورشيد را نابود نمى كنند، و تنها مانع رؤيت اويند، غيبت امام زمان(عليه السلام) نيز فقط مانع رؤيت اوست.

حديث شانزدهم:

(علّت تأخير در ظهور امام(عليه السلام))

(وَلَوْ أَنَّ أشْياعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ) [12]

اگر شيعيان ما ـ كه خداوند توفيق طاعتشان دهد ـ در راه ايفاى پيمانى كه بر دوش دارند، همدل مى شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نمى افتاد، و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مى گشت، ديدارى بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از آنان نسبت به ما; علّت مخفى شدن ما از آنان چيزى نيست جز آن چه از كردار آنان به ما مى رسد و ما توقع انجام اين كارها را از آنان نداريم.

شرح

اين جملات، قسمتى از نامه اى است كه از ناحيه ى مقدّس امام زمان(عليه السلام) براى شيخ مفيد(رحمه الله)فرستاده شده است. حضرت(عليه السلام)در اين نامه، بعد از سفارش هاى لازم به شيخ مفيد(رحمه الله)ودستورهايى به شيعيان، به امر مهمّى كه سبب غيبت ايشان شده است، اشاره مى كنند. حضرت، نبود صفا و يك دلى در بين شيعيان را سبب غيبت خود مى شمرند.

تاريخ نشان داده است كه تا مردم نخواهند و تلاش نكنند، حق بر جاى خويش قرار نمى گيرد و حكومت به دست اهلش نمى رسد. تجربه ى حضرت على و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام)، دليل بسيار آشكارى بر اين مطلب است. اگر مردم بر خلافت حضرت على(عليه السلام)پافشارى مى كردند، الآن، تاريخ مسير ديگرى را مى پيمود، ولى دنياخواهى و ترس و ... مردم آن زمان سبب شد از آن زمان تا آينده اى كه معلوم نيست چه هنگام به پايان مى رسد، جهانيان و خصوصاً شيعيان، جز ظلم و آزار چيزى نبينند. متأسفانه كوتاهى ما، بلكه عملكرد بدمان سبب شده است كه آن محروميت تا كنون ادامه يابد.

طبق اين حديث، وظيفه ى ما براى تسريع و تعجيل در ظهور حضرت، اين است كه آن حضرت را بر خويش و خويشان مقدم داريم و با اجراى دستورهاى اسلامى و گسترش و ترويج عملى اسلام، آن امام(عليه السلام) را به جهانيان بشناسانيم و دل ها را به سوى آن حضرت معطوف كنيم، تا به خواست خداوند، هرچه زودتر، زمينه ى پذيرش مردمى و جهانى آن امام(عليه السلام) فراهم شود.

از اين حديث شريف نكاتى استفاده مى شود:

1. خداوند متعال از شيعيان عهد و پيمان گرفته كه از امامان پيروى كنند و اين پيروى سبب تشرّف به لقاى امام زمان خواهد بود.

2. اعمال ناشايست شيعيان سبب دورى آن ها از امامشان شده است; و لذا اعمال شايسته مى تواند در تسريع ارتباط با امام زمان(عليه السلام) مؤثر باشد.

حديث هفدهم :

(غيبت از مقدرات الهى است)

(أَقْدارُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لا تُغالَبُ وَإِرادَتُهُ لا تُرَدُّ وَتَوْفيقُهُ لا يُسْبَقُ) [13]

تقديرهاى خداوند عزّوجلّ مغلوب نمى شود، و اراده اش برگشت ندارد، و بر توفيق او هيچ چيز پيشى نمى گيرد.

شرح

اين عبارت، بخشى از كلمات امام زمان(عليه السلام) است كه در توقيعى به دو سفير خود، عثمان بن سعيد و فرزندش محمّد بن عثمان فرستاده است. امام(عليه السلام) در اين توقيع به مسئله ى غيبت خود اشاره كرده، مى فرمايد: اين موضوع از تقديرهاى الهى است و اراده ى حتمى اش به آن تعلق گرفته است.

امام(عليه السلام) در اين توقيع به چند نكته اشاره دارند:

1. هيچ كس نمى تواند بر تقدير الهى پيروز شود; زيرا او «مقدِّر كلّ قَدَر» و قدرت او فوق همه ى قدرت هاست.

2. اگر اراده ى حتمى خداوند متعال، به چيزى تعلّق گيرد، كسى نمى تواند بر اراده ى او غلبه كند و مانع اجرايش گردد; زيرا اراده اى فوق اراده ى او نيست. در دعايى از امام سجّاد(عليه السلام)مى خوانيم:

پروردگارا! حمد، مخصوص توست كه مقتدرى هستى كه هرگز مغلوب نمى شود.[14]

3. كارسازى فقط براى خداست. تا خدا نخواهد، هيچ تدبير و تلاشى سود نمى دهد. براى انجام دادن هر كارى، بايد چشم اميد به خدا داشت و از او مدد گرفت و با واسطه قرار دادن محبوبان درگاهش، موفّقيّت را طلب نمود.

حديث هجدهم:

(رجوع به فقها در عصر غيبت)

(أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعوُا فيها إِلى رُواةِ حَديثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيْهِمْ) [15]

امّا در رويدادهاى زمانه، به راويان حديث ما رجوع كنيد. آنان، حجت من بر شمايند و من، حجّت خدا بر آنانم.

شرح

اين حديث، از جمله مطالبى است كه امام زمان(عليه السلام) در جواب مسائل اسحاق بن يعقوب فرموده اند. در اين حديث شريف، حضرت به وظيفه ى شيعيان در حوادث پيش آمده در عصر غيبت اشاره كرده اند.

حضرت، شيعيان را براى فهميدن احكام شرعى و ساير مسائل اجتماعى، به راويان احاديث، كه همان فقهاى شيعه هستند، ارجاع مى دهد; زيرا آنان هستند كه احاديث را خوب فهميده اند، و عام و خاص، محكم و متشابه، و صحيح و باطل را مى شناسند.

«روات حديث» از نظر حضرت(عليه السلام) كسانى نيستند كه روايت را فقط نقل مى كنند بدون اين كه آن را درست بفهمند; زيرا چنين افرادى، نمى توانند گره از مشكلات فقهى و ... بگشايند.

رجوع به فقها در عصر غيبت، نه يك امر مستحب، بلكه يك واجب شرعى است; زيرا، آنان منصوب امام براى اين كار هستند و از فرمان حضرت نمى توان تخلّف كرد.

حديث نوزدهم :

(زكات، پاك كننده ى نفس)

(أمّا أَمْوالُكُمْ فَلا نَقْبَلُها إِلاّ لِتَطَهَّرُوا، فَمَنْ شاءَ فَلْيَصِلْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَقْطَعْ، فَما آتاني اللّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ) [16]

امّا اموال شما، پس آن ها را نمى پذيريم، مگر به خاطر اين كه پاك شويد. پس هر كه مى خواهد، بپردازد، و هر كه نمى خواهد، نپردازد. آن چه خدا به ما عطا كرده، از آن چه به شما عطا نموده بهتر است.

شرح

اين عبارت، بخشى از مطالبى است كه امام زمان(عليه السلام)در جواب سؤال هاى اسحاق بن يعقوب، در توقيع مبارك خود مرقوم فرموده اند. اسحاق بن يعقوب مى گويد: سؤال هايى را گرد آوردم و به سفير دوم حضرت، محمد بن عثمان عمرى، عرضه كردم و از او خواستم كه آن ها را خدمت آن حضرت برساند و پاسخشان را نيز درخواست كند. حضرت(عليه السلام) در توقيعى، به خط مبارك خود، بعد از تذكّر امورى، چنين فرمودند:

امّا اموالتان، پس هرگز، ما آن ها را قبول نمى كنيم، مگر براى آن كه پاك شويد; حال، هر كه مى خواهد مالش را بفرستد و هر كه نمى خواهد، نفرستد. آن چه خدا به ما عطا كرده، از آن چه به شما عطا شده، بهتر است.

حضرت(عليه السلام) در اين كلام مبارك، به اين نكته اشاره مى كند كه ثمره ى پرداخت حقوق مالى واجب، به خود انسان برمى گردد و امام(عليه السلام) اين اموال را مى گيرد تا نفسِ پرداخت كنندگان پاك شود، نه اين كه امام به آن ها محتاج باشد. قرآن كريم نيز در آيه ى زكات به اين نكته اشاره كرده است:

(خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكّيهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ)[17]; از اموال آنان، صدقه (زكات) اخذ كن تا آنان را پاك گردانى و تزكيه كنى; و بر آنان درود بفرست و دعا كن، كه دعاى تو مايه ى آرامش آنان خواهد بود.

حديث بيستم:

(تقوا، ثمره ى پرداخت حقوق واجب مالى)

(أَنَّهُ مَنِ اتَّقى رَبَّهُ مِنْ إِخْوانِكَ فِي الدّينِ وَأَخْرَجَ مِمّا عَلَيْهِ إِلى مُسْتَحِقّيهِ، كانَ آمِناً مِنَ الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ، وَمِحَنِهَا الْمُظْلِمَةِ الْمُظِلَّةِ وَمَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِما أَعارَهُ اللّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلى مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإِنَّهُ يَكُونُ خاسِراً بِذلِكَ لاُِولاهُ وَآخِرَتِهِ) [18]

همانا، كسى كه در حقوق برادران دينى تو، حريم الهى را نگه دارد و حقوق مالى اى را كه بر گردن دارد، به مستحقش برساند، از فتنه اى كه انسان را به راه باطل مى كشاند، و از محنت هاى تاريكى كه سايه بر آن افكنده، ايمن خواهد بود، و كسى كه بخل ورزد و از نعمت هايى كه ايزد، به عاريت، در اختيار او گذاشته است، به مستحقش ندهد، در دنيا و آخرت زيانكار خواهد بود.

شرح

اين كلام، قسمتى از نامه ى دوم امام زمان(عليه السلام) به شيخ مفيد(رحمه الله)است. حضرت، در اين قسمت از نامه ى خود، به لزوم پرداخت واجبات مالى به مستحقان و آثار خيرى كه اين كار در پى دارد اشاره كرده است. آن حضرت(عليه السلام) براى كسانى كه اهل تقوايند و حقوق مالى اى را كه بر گردنشان است (مانند خمس و زكات و ...)، به مستحق مى دهند، ضمانت مى كند كه پاداش اين عمل خداپسندانه، ايمنى از فتنه ها و محنت هاست و كسانى كه نسبت به واجبات مالى خود كوتاهى مى كنند و در پرداخت حقوق شرعى بخل مىورزند، چيزى جز خسارت دنيايى و آخرتى نصيبشان نخواهد شد.

به هنگام پرداخت حقوق واجب مالى، شيطان به وسوسه ى انسان مى پردازد و او را از فقر مى ترساند. حضرت، با اين بيان به ما مى فهماند، واقعيت و حقيقت اين است كه نپرداختن خمس و زكات و ... است كه موجب فقر است، نه بخشش در راه خدا.

با پرداخت حقوق واجب مالى، بلكه با اداى حقوق مستحب مالى، نه تنها مال انسان افزايش مى دهد، بلكه روزى معنوى اش نيز افزون مى گردد، به گونه اى كه در مسيرهاى ظلمانى، چراغ هدايت را به دستش مى دهند تا راه را از چاه بشناسد.

پى‏نوشتها:‌


[1]. احتجاج، ج 2، ص 312; بحار الأنوار، ج 53، ص 165، ح4.

[2]. كمال الدين، ج2، ص493، ح18 ; الخرائج و الجرائح، ج1، ص443، ح24 ; بحارالأنوار، ج51، ص331، ح56 .

[3]. سوره ى فاطر، آيه ى 15 .

[4]. كافى، ج1، ص521، ح13 ; كمال الدين، ج2، ص490، ح13 ; ارشاد، ج2، ص361 ; إعلام الورى، ج2، ص264 ; كشف الغمة، ج3، ص251 ; بحارالأنوار، ج51، ص329، ح52 و مدينة العاجز، ج8، ص85 .

[5]. سوره ى توبه، آيه ى 105; بگو عمل كنيد! پس به زودى، خداوند و رسولش و مؤمنان، عمل شما را مى بينند.

[6]. تفسير برهان، ج2، ص838، ح2 .

[7]. ر.ك: نهج البلاغة، حكمت417 ; بحارالأنوار، ج6، ص36 ـ 37، ح59 .

[8]. دلائل الامامة، ص297 .

[9]. سوره ى انفال، آيه ى 33 .

[10]. همان .

[11]. كمال الدين، ج2، ص485، ح10 ; الغيبة، شيخ طوسى، ص292، ح247 ; احتجاج، ج2، ص284 ; إعلام الورى، ج2، ص272 ; كشف الغمة، ج3، ص340 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1115 و بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10 .

[12]. احتجاج، ج2، ص315 ; بحارالأنوار، ج53، ص177، ح8 .

[13]. كمال الدين، ج2، ص511، ح42 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1111 ; بحارالأنوار، ج53، ص191، ح19 .

[14]. صحيفة سجادية، دعاى49، رقم14 ; مهج الدعوات، ص222 ; بحارالأنوار، ج92، ص428، ح43 .

[15]. كمال الدين، ج2، ص484، ح10 ; الغيبة، شيخ طوسى، ص291، ح247 ; احتجاج، ج2، ص284 ; إعلام الورى، ج2، ص271 ; كشف الغمة، ج3، ص338 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1114 ; بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10 ; و وسائل الشيعة، ج27، ص140، ح33424 .

[16]. كمال الدين، ج2، ص484، ح4 ; الغيبة، طوسى، ص290، ح247 ; احتجاج، ج2، ص283 ; إعلام الورى، ج2، ص271 ; كشف الغمة، ج3، ص339 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1114 ; بحارالأنوار، ج53، ص180، ح10 .

[17]. سوره ى توبه، آيه ى 103 .

[18]. احتجاج، ج2، ص325 و بحارالأنوار، ج53، ص177، ح8 .