و همانا غير از عذاب بزرگ
تر، از عذاب نزديك به آنان مى چشانيم .
مفضّل گويد: درباره آيه
و
لنذيقنهم ... از امام صادق عليه السلام سؤ ال كردم و او فرمود:
عذاب نزديك ، گرانى قيمت ها و عذاب بزرگ تر شمشير مهدى است .(47)
الّذين ان مكّنّا هم فى الارض اقاموا الصّلاة و آتوا الزّكوة و امروا
بالمعروف و نهوا عن المنكر و للّه عاقبة الامور(48)
كسانى كه چون در زمين به آنها قدرت داديم ، نماز را بر پا مى دارند و
زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند. و پايان همه امور
از آن خداست .
امام باقر عيله السلام درباره آيه
الذين ان مكّنّاهم ... فرمود: اين آيه براى آل محمد عليهم
السلام تا آخرين امام و مهدى و اصحاب اوست . خداوند مشرق تا مغرب زمين
را به تسخير آنها در مى آورد و دين را به وسيله او زنده مى كند و بدعت
ها و باطل را به وجود او و يارانش از ميان مى برد همان گونه كه افراد
نادان ، حق را از ميان برده بودند به صورتى كه ديگر ظلمى در جايى ديده
نمى شود و امر به معروف و نهى از منكرمى كنند.(49)
قل
جاء الحقّ و ذهق الباطل
(50)
بگو حق آمد و باطل نابود شد.
امام باقر عليه السلام درباره
قل
جاء... فرمود: وقتى قائم قيام كند دولت باطل از ميان مى رود.(51)
آيه هجده سوره سباء و آيه نود و هفت آل عمران نيز به امام مهدى عليه
السلام مربوط مى شوند كه در بحث امنيّت عصر ظهور به آنها اشاره خواهد
شد.
فصل سوم : عصر غيبت
خداى تعالى :
به وسيله قائم ، زمين را
از دشمنانم پاك مى گردانم .(52)
آغاز عصر غيبت
امام مهدى عليه السلام داراى دو غيبت صغرى و كبرى است . اين
غيبت پر رمز و راز كه همان پنهان شدن از چشم ديگران بود در دو مرحله
انجام گرفت . مرحله اول كه از تاريخ تولّد او در سال 255 هجرى قمرى و
يا از تاريخ شهادت پدر بزرگوارش در سال 260 آغاز گرديد، غيبت كوتاه
ناميده مى شود كه تا سال 329 به طول انجاميد. در اين مدت اگر چه مردم
او را نمى ديدند امّا ارتباط آنها به طور كامل قطع نبود و نايبان خاصّ
آن حضرت به محضر او مى رسيدند و نيازهاى مردم را به بركت وجود او برطرف
مى ساختند.
غيبت صغرى با زمينه سازى هاى قبلى به وسيله امام دهم و يازدهم آغاز
گرديد. آنها ارتباط خود را به تدريج با مردم كاهش دادند و تا حد زيادى
روابط مكاتبه اى را جايگزين ارتباط حضورى كردند تا با فرا رسيدن عصر
غيبت ، مردم حيران نشوند.
امام زمان عليه السلام هم يكباره ، غيبت كامل خود را به مرحله اجرا
نگذارد، بلكه آن را به صورت تدريجى آغاز كرد. اگر چه در شروع عصر غيبت
، مشاهده امام عليه السلام جز براى نوّاب خاص او امكان پذير نبود، امّا
ارتباط غير مستقيم او با مردم استمرار داشت وآنها مى توانستند به واسطه
نايبان خاصّ آن حضرت ، با او ارتباط داشته باشند.اين وضعيت قريب به
هفتاد سال ادامه يافت تا غيبت كبرى آغاز گرديد.
در حقيقت محدوديت ارتباط امام دهم و يازدهم زمينه ساز غيبت صغرى و غيبت
صغرى ، زمينه ساز غيبت كبرى و غيبت كبرى ، زمينه ساز ظهور مهدى آل
محمّد عليهم السلام مى باشد.با فرا رسيدن غيبت كبرى ، باب مكاتبات و
سخنان با واسطه امام زمان عليه السلام بسته شد و ديگر كسى به عنوان
نايب خاص او معرّفى نگرديد بلكه در يك سخن كلّى كه از سوى آن حضرت صادر
شد به شيعيان خود فرمودند:
و
امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانّهم حجّتى عليكم
و انا حجّة اللّه عليهم .(53)
در حوادثى كه براى شما پيشامد مى كند به راويان حديث ما مراجعه كنيد.
به راستى كه آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنها مى باشم
.
در عصر غيبت كبرى كه شيعيان از امام خود دور شدند و عملا ارتباط خود را
با او از دست دادند سختى هايى پديد آمد و اين خود به امتحانى بزرگ
تبديل گرديد. امام عليه السلام نيز عزلتى بزرگ را آغاز كرد كه اين عزلت
مى توانست سختى هايى را براى او در پى داشته باشد، امّا به لطف
پروردگار عالم اين سختى ها كاهش يافت .
امام صادق عليه السلام فرمود:
براى صاحب اين امر غيبتى است كه ناگزير در آن عزلتى خواهد داشت .
بهترين منزل براى او مدينه ، در كنار سى تن از يارانش مى باشد و با
وجود آنان ، اضطراب و نگرانى نخواهد داشت .(54)
و امام رضا عليه السلام فرمود:
خضر آب حيات نوشيد و همواره زنده خواهد ماند. او نمى ميرد تا در صور
دميده شود. خضر نزد ما مى آيد و بر ما سلام مى كند. ما صوت او را مى
شنويم امّا شخص او را نمى بينيم . هر جا ذكرش به ميان آمد حاضر مى شود
پس هر كس از شما نامش مى برد بر او سلام كند. خضر در مراسم حج حاضر مى
شود و تمام مناسك آن را انجام مى دهد. در عرفات وقوف مى كند و به دعاى
مؤمنين آمين مى گويد و خداوند وحشت و تنهايى قائم ما را به الفت با او
برطرف مى سازد.(55)
درباره ازدواج حضرت مهدى عليه السلام در زمان غيبت دو نظر وجود دارد،
برخى معتقند به خاطر شرايط خاصى كه در اين زمان دارد ازدواج نمى كند و
عدّه اى با ذكر شواهدى نظر بر تاءهل آن حضرت دارند و اين موضوع در هاله
اى از ابهام باقى خواهد ماند تا عصر ظهور فرا رسد. نكته ديگرى كه بايد
در اين بحث به آن پرداخته شود اين است كه غيبت امام مهدى عليه السلام
اولين غيبت يك مرد آسمانى نيست بلكه برخى از انبياء گذشته هم مدتى از
چشم مردم غايب مى شدند. بنابراين ، اصل غيبت براى برخى از پيشوايان
امّت هاى گذشته نيز تحقق يافته است كه ما به ذكر يك نمونه آن اكتفا مى
كنيم .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
صالح پيامبر عليه السلام مدتى از قوم خود غايب شد. زمانى كه او غيبت
كرد مردى كامل بود و داراى شكمى هموار و قيافه اى زيبا، محاسنى انبوه و
گونه هايى لاغر و قامتى متوسّط بود، امّا وقتى به قوم خود بازگشت او را
نشناختند و مردم در مواجهه با او به سه دسته تقسيم شدند:
گروهى او را انكار كردند و گروهى به شك و ترديد افتادند و عدّه اى يقين
كردند كه او صالح پيامبر عليه السلام است . وقتى با ترديد كنندگان
روبرو شد به آنها گفت : ((من صالح هستم )) امّا آنها او را تكذيب كردند
و مورد بدگويى و آزار خود قرار دادند و گفتند: ((خداوند از تو بيزار
است و صالح ، چهره اى غير از چهره تو داشت )).
وقتى صالح از آنان گذشت و نزد گروه منكران آمد، آنها نيز سخن او را
نپذيرفتند و به شدت اظهار تنفّر كردند تا اين كه نزد گروه سوم رفت كه
اهل يقين بودند. به آنها گفت : ((من صالح پيامبر هستم )). گفتند: خبرى
به ما ده كه در تو شك نكنيم و بپذيريم كه تو صالح هستى ، زيرا ما ترديد
نداريم كه خداوند قادر است انسان را به هر صورتى كه بخواهد تغيير دهد و
به ما خبر رسيده كه قائم به هنگام آمدن چه نشانه هايى دارد و اگر خبرى
آسمانى براى ما بياورد از او مى پذيريم . صالح در جواب گفت : ((من همان
صالح هستم كه ناقه را براى شما آوردم )) گفتند: درست گفتى و اين همان
چيزى است كه ما به ديگران مى آموختيم ، علامت آن شتر چيست ؟ صالح پاسخ
داد: ((يك روز او از آب استفاده مى كرد و يك روز شما)) آنها هم گفتند:
((ما به خدا و آنچه تو از سوى او آوردى ايمان داريم .))(56)
فلسفه غيبت
غيبت واى عصر عليه السلام از امورى است كه بر اساس حكمت هاى
الهى صورت گرفته است ، چه آن حكمت ها را بدانيم يا ندانيم و يا اجازه
دانستن آنها را داشته باشيم يا نداشته باشيم . از روايات استفاده مى
شود كه غيبت ، حكمت هاى مختلفى دارد و برخى از آنها ذكر شده اند امّا
برخى ار آنها نه تنها بيان نشده اند بلكه در رواياتى تصريح شده است كه
مصلحت نيست كسى از آنها آگاهى يابد. عبداللّه بن فضل هاشمى گويد: از
جعفر بن محمد عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
براى صاحب اين امر غيبتى است كه حتما پيش خواهد آمد و اهل باطل در آن
به ترديد مى افتند.
عرض كردم : چرا چنين غيبتى پيش خواهد آمد؟
فرمود: به خاطر چيزى كه ما اجازه بيان آن را نداريم .
عرض كردم : پس چه حكمتى در غيبت اوست ؟
حضرت فرمود: حكمت آن همان حكمتى است كه در غيبت حجّت هاى الهى گذشته
بوده است . حكمت غيبت او كشف نمى گردد مگر بعد از آن كه ظهور كند همان
گونه كه حكمت كارهاى خضر از سوراخ كردن كشتى ، كشتن كودك و ساختن ديوار
براى موسى كشف نگرديد مگر هنگام جدايى او از موسى عليه السلام . اى
عبداللّه بن فضل ! اين امر يك امر الهى و سرّى از اسرار خدا و غيبى از
امور غيبى اوست و وقتى ما دانستيم كه او حكيم است مى پذيريم كه همه
افعال او بر اساس حكمت است اگر چه علت آن براى ما روشن نباشد.(57)
هم چنين حضرت مهدى عليه السلام در توقيع خود به اسحاق بن يعقوب فرمود:
امّا درباره علّتى كه غيبت براى آن واقع شد خداى -عزّ و جلّ- مى
فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد از چيزى سؤ ال نكنيد كه اگر
براى شما آشكار گردد شما را ناراحت مى كند.))(58)
از رواياتى كه بيان شد معلوم گرديد علّت اصلى غيبت براى ائمّه عليهم
السلام معلوم است امّا فهم آن به مصلحت مردم نمى باشد. در عين حال به
برخى از حكمت هاى غيبت اشاره شده است كه به آنها مى پردازيم .
1- امتحان
يكى از سنّت هاى الهى ، امتحان بندگان خداست . اين سنّت در امت
هاى گذشته بوده و در امّت اسلامى هم جارى است . امتحان هاى الهى براى
اين است كه سعادت و شقاوت انسان ها از روى دليل باشد. با امتحان است كه
مراتب خوبى و بدى مردم آشكار مى گردد و خداوند بر اساس آن با آنان
رفتار مى كند. از جمله آزمايش هاى الهى كه براى امّت هاى گذشته بوده
است و براى امت اسلامى هم تكرار مى شود غيبت حجّت خداست .
جابر گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم : فرَج شما چه هنگام
خواهد بود؟ فرمود:
هيهات ، هيهات لا يكون فرجنا حتى تغربلوا ثم تغربلوا ثم تغربلوا حتّى
يذهب الكدر و يبقى الصّفو.(59)
دور است و دور است ؛ فرج ما پيش نخواهد آمد تا اين كه غربال شويد، باز
غربال شويد و باز هم غربال شويد تا اين كه ناخالصى برود و صافى باقى
بماند.
و امام كاظم عليه السلام فرمود:
براى صاحب اين امر امتحانى است تا جمعى از كسانى كه به آن اعتقاد دارند
برگردند. غيبت امتحانى از سوى خداى -عزّ و جلّ- است كه خلقش را به آن
مى آزمايد.(60)
2-اتمام حجّت
بدون شك حكومتى برتر و شايسته تر از حكومت آل محمد عليهم السلام
روى زمين نخواهد بود. تنها آنها هستند كه مى توانند حكومت عادلانه و
مورد رضاى خدا و مردم را برقرار كنند امّا اين حقيقت براى همه معلوم
نيست و عدّه اى معتقدند كه مى توانند با تكيه بر افكار بشرى ، حكومتى
پديد آورند كه به حاكميت حق و عدالت بينجامد. حال براى آنكه ثابت شود
غير از آل محمد عليهم السلام و غير از راه و رسم آنها، كسى نمى تواند
حكومت عادلانه و حق طلبانه داشته باشد، خداى -تعالى - اين فرصت را براى
بشر فراهم آورد تا همه افكار و انديشه هاى سياسى و حكومتى و اصناف
مختلف مردم به حاكميّت دست يابند و ضعف آنها آشكار گردد، آن گاه حجّت
خدا ظهور كند و به حق و عدالت جامه عمل بپوشاند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
ما
يكون هذا الامر حتّى لا يبقى صنف من النّاس الّا و قد ولّوا على النّاس
حتّى لا يقول قائل انّا لو ولّينا لعدلنا ثم يقوم القائم بالحق و
العدل .(61)
ظهور تحقق نمى يابد تا اينكه گروهى نماند مگر اين كه بر مردم حكومت
كرده باشد تا كسى نگويد اگر ما حكومت داشتيم به عدالت رفتار مى كرديم ،
آن گاه قائم به حق و عدل قيام مى كند.
3-تهديد به قتل
امام مهدى عليه السلام حجّت خداست و بايد باقى بماند تا زمين از
حجّت خالى نشود. اگر او آخرين وصىّ رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نبود
ضرورتى بر غيبت او وجود نداشت و چنانچه به شهادت مى رسيد با وجود امام
پس از او زمين از حجّت برخوردار بود، امّا با توجّه به اين كه او آخرين
امام و حجّت الهى است و با وجود شرايط سياسى زمان او قطعا به شهادت مى
رسيد غيبت او يك ضرورت تخلّف ناپذير بود كه صورت گرفت .
در روايات متعددّى آمده است كه مهدى عليه السلام فرزند امام حسن عسكرى
عليه السلام است و او خواهد آمد و حاكمان طغيان گر را از ميان خواهد
برد و حكومت حق و عدل را به پا خواهد كرد. از اين رو حاكمان ستمكار
زمان ائمّه عليهم السلام حساسيت شديدى نسبت به امامان معصوم عليهم
السلام داشتند و بلكه نابودى آنها را در سر مى پروراندند تا مهدى عليه
السلام كه وعده آمدن او داده شده بود پا به عرصه وجود نگذارد. بر همين
اساس بود كه ائمّه عليهم السلام را مى كشتند در حالى كه مى توانستند
آنها را در محدوديت هاى ديگرى قرار دهند. البته وقتى به زمان امامت او
نزديك شدند وحشت بيشترى وجود آنها را فرا گرفت و براى همين بود كه
خلفاى ستمكار عبّاسى ، امام حسن عسكرى عليه السلام را به سامره آوردند
تا او را تحت كنترل بيشترى قرار دهند و مهدى موعود را به هنگام تولّد و
حتّى قبل از آن ، در شكم مادر به قتل برسانند تا حكومت جبّاران از سوى
او تهديد نشود و مشكل بزرگ آنها براى هميشه حل شود. با اين شرايط بود
كه خداى متعال او را از ديده ها غايب كرد و حجّت خود را از كشته شدن
حفظ نمود تا روزى او را حاكم زمين گرداند.
امام حسن عسكرى عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
بنى اميّه و بنى عبّاس به دو دليل ما را هدف شميرهاى خود قرار دادند:
يكى آن كه مى دانستند حقّى در خلافت بر مردم ندارند و از ادّعاى ما بر
حكومت و قرار گرفتن آن در مركز اصلى خود مى ترسيدند. و ديگر اينكه آنها
به اخبار فراوانى مبنى بر نابودى حكومت جبّاران و ستمكاران به دست قائم
ما برخورد كرده بودند و شك نداشتند كه خود از جبّاران و ستمكارانند. از
اين رو سعى در قتل اهل بيت رسول خدا عليهم السلام و نابودى نسل او
داشتند تا اين كه از تولّد قائم جلوگيرى كنند يا او را به قتل برسانند.(62)
نوّاب خاصّ امام زمان
عليه السلام
نايبان زمان غيبت صغرى كه توسط امام زمان عليه السلام انتخاب مى
شدند، نايب خاص و فقهاى واجد شرايط زمان غيبت كبرى ، نايب عام آن حضرت
محسوب مى شوند.
اولّين نايب منتخب امام عصر عليه السلام ((عثمان بن سعيد)) بود. او
مردى عادل ، موثّق ، پارسا و از مفاخر شيعه و دانشمدان زمان خود بود كه
سخنان امام عليه السلام را به شيعيان مى رساند و پيش از امام زمان عليه
السلام نيز مورد تاءييد امام دهم و يازدهم بود و امام زمان عليه السلام
نيز وكالت قبلى او را از سوى پدرش تاءييد و تمديد كرد. وقتى عمر
گرانمايه او به پايان رسيد، حضرت ، فرزندش ((محمد بن عثمان )) را به
نيابت از خود برگزيد. او نيز مردى دانشمند، عادل و مورد اعتماد بود و
به خوبى وظايف خود را انجام مى داد.وقتى پدرش رحلت كرد ولى عصر عليه
السلام طى نامه اى اين گونه به او تسيلت گفت :
((... ما از خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم . تسليم فرمان او و
راضى به قضاى او هستيم . پدرت حيات و مرگى سعادتمندانه و شايسته داشت .
خداوند او را مورد رحمت خود قرار داد و به اوليائش ملحق گرداند. او
همواره در انجام دستورات ما ((ائمّه عليهم
السلام )) كوشا بود و در آنچه او را به خدا و
آنها نزديك مى كرد تلاش مى نمود. خداوند چهره او را شاد و خرّم كند و
از لغزش و خطاى او درگذرد.
خداوند پاداش تو را زياد نمايد و عزاى او را براى تو نيكو قرار دهد. تو
و ما هر دو مصيبت زده شديم و فراقش ما را اندوهگين ساحت . خداوند او را
در جايى كه بازگشت كرده است ، شاد گرداند.
از كمال سعادت او اين بود كه خداوند فرزندى مثل تو به او عطا فرمود تا
بعد از او بماند و جانشين وى گردد و برايش طلب رحمت كند. خدا را سپاس ،
دل ها به وجود تو و آنچه خدا در تو و نزد تو قرار داده است شادمانند.
خداوند ياريت دهد و به تو توان و توفيق بخشد و نگهدار، حافظ، كفايت
كننده و ياورت باشد.))(63)
با وفات محمد بن عثمان ، حسين بن روح نوبختى ، عهده دار نيابت
افتخارآميز امام عصر عليه السلام گرديد. او نيز همانند دو نايب قبلى
فردى ممتاز بود و همه مردم او را به علم و عدالت و امانت دارى مى
ستودند.
پيش از آن كه محمد بن عثمان رحلت كند امام زمان عليه السلام به او
دستور داد جانشين خود را به مردم معرفى كند. از اين رو بزرگان شيعه را
دعوت كرد و در جمع آنها فرمود:
((اگر من از دنيا رفتم امر نيابت با حيسن بن روح نوبختى خواهد بود، به
من دستور رسيد او را جانشين پس از خود قرار دهم ، به او مراجعه كنيد و
در كارها بر او اعتماد و تكيه داشته باشيد.))(64)
هم چنين وقتى لحظه هاى آخر عمر خود را طى مى كرد بزرگان شيعه نزد او
اجتماع كردند و از او پرسيدند: اگر براى تو پيشامدى شد چه كسى جانشين
تو خواهد بو؟ و او جواب داد: حسين بن روح نوبختى جانشين من و سفير ميان
شما و صاحب الامر خواهد بود. او وكيل ، مورد اعتماد و امين صاحب الامر
است در كارهاى خود به او مراجعه نماييد و در كارهاى مهم خود به او
اعتماد كنيد. به من دستور رسيد او را معرفى كنم و اين پيام را به شما
رساندم .(65)
پس از گذشت بيست و يك سال از نيابت حسين بن روح ، در سال 326 هجرى
بدرود حيات گفت و نوبت به چهارمين نايب خاصّ صاحب الامر عليه السلام
يعنى ((على بن محمد سمرى )) رسيد. او نيز از بزرگان ، دانشمندان و
پرهيزكاران مورد اعتمادى بود كه وظيفه ارتباط بين مردم و امام عصر عليه
السلام را به عهده گرفت تا اين كه زمان رحلت او نيز فرا رسيد. پس از او
ديگر كسى به عنوان نايب خاصّ امام عليه السلام به بزرگان شيعه معرفى
نشد بلكه او نامه اى را از آن حضرت دريافت كرد كه در آن آمده بود:
((اى على بن محمد سمرى ! خداوند پاداش برادران دينى ات را در رحلت تو،
بزرگ گرداند. تو تا شش روز ديگر وفات خواهى كرد، به كارهايت رسيدگى نما
و به كسى به عنوان جانشين خود وصيت نكن ، زيرا زمان غيبت كامل فرارسيده
و ديگر ظهورى جز با گذشت مدتّى طولانى و سخت شدن دل ها و پر شدن زمين
از ظلم و جور نخواهد بود.))(66)
حكمت گزينش نواب خاص
با حلول زمان غيبت كوتاه امام زمان عليه السلام افراد ممتاز و
موجهّى به مسئوليت افتخارآميز نيابت آن حضرت بار يافتند. تعيين اين
افراد و ارتباط با مردم ، آثارى داشت كه از جمله آنها اثبات وجود حضرت
براى شيعيان و بلكه همه مسلمانان بود. اگر غيبت صغرى نمى بود و به يك
باره غيبت كبرى آغاز مى شد چه بسا مردم از وجود حجّت خدا بى اطلاع مى
ماندند و اين سبب مى گرديد كه اعتقاد به او ناديده گرفته شود و باور
كنند از دنيا رفته و يا او را كشته اند و دشمنان نيز به فضاى ترديد و
فتنه دامن مى زدند و مسئله مهدويّت را به كلّى منتفى مى كردند.
تعيين چهار نايب از سوى امام عليه السلام سبب گرديد تا اصل موضوع غيبت
و وجود ولىّ عصر عليه السلام و حيات او، در طول هفتاد سال تثبيت گردد و
انتظار فرج كه از ضروريات تشيع و بلكه اسلام است ، آشكار شود و آثار
مثبت آن جوامع اسلامى را فراگيرد. البتّه ادامه وضعيت غيبت صغرى ممكن
بود امّا لازم نبود، زيرا غيبت كوتاه جنبه مقدمى و زمينه سازى داشت و
اين كار در طول ده ها سال به خوبى اثبات گرديد.
پايان عصر غيبت
بدون شك ، شب غيبت به پايان مى رسد و صبح ظهور فرا خواهد رسيد و
خدا مى داند كه آن زمان كى خواهد آمد. امّا آيا غير از خدا هم كسى مى
داند پايان غيبت در چه تاريخى اتفاق خواهد افتاد؟
بنا بر حكمت الهى ، پاسخ اين سؤ ال را كسى جز خدا نمى داند و هر كسى هم
زمانى براى آن تعيين كند سخن او راست نخواهد بود بلكه گمانى است كه مى
برد يا دروغى است كه مى گويد.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
مثل قائم ، مثل ، قيامت است كه جز خداوند كسى از وقت آن آگاهى ندارد.
اين واقعيت بر آسمان و زمين سنگين است و او ناگهانى خواهد
آمد.(67)
و امام باقر عليه السلام فرمود:
دروغ مى گويند تعيين كنندگان وقت ، دروغ مى گويند تعيين كنندگان وقت ،
دروغ مى گويند تعيين كنندگان وقت !(68)
دلايل عدم تعيين وقت ظهور
عدم بيان تاريخ ظهور از سوى خداى متعال دلايلى دارد كه ما به
چند مورد آن اشاره مى كنيم .
الف )انتظار فرج
از زمانى كه امام زمان عليه السلام غيبت كرده است نور اميد به
ظهور او دل مؤمنين را روشن نگاه داشته است . هم اكنون اين انتظار وجود
دارد و روز به روز بر شدّت و قوّت آن افزوده مى شود و هر مؤمنى آرزو
دارد عصر ظهور را درك كند. امّا اگر زمانى براى پايان غيبت تعيين مى
گرديد چنين انتظار و اميدى به ظهور منجى عالم نبود و نا اميدى و
افسردگى قلوب مؤمنين را فرا مى گرفت زيرا همه آنها جز عدّه اى كه در
آستانه عصر ظهور قرار مى گرفتند نااميد مى شدند و ديگر نه دعايى براى
ظهور منجى عالم مى شد و نه شوقى به آمدن او دل ها را فرا مى گرفت .
ب )تسهيل دوران غيبت بر
امام عليه السلام
عدم اعلام زمان ظهور، هر لحظه وجود مقدّس امام زمان عليه السلام
را آماده و با نشاط نگاه مى دارد؛ زيرا اين احتمال را مى دهد كه هر
لحظه زمان غيبت به پايان رسد، امّا اگر مدّت معينى براى ظهور او اعلام
مى شد، گذشت اين مدت بسيار سخت و جانكاه بود به ويژه با عزلت و غربتى
كه با دوران غيبت آن حضرت همراه است .
ج )خودسازى و آمادگى
مؤمنين
با ابهام زمان ظهور يك حركت اصلاحى و زمينه سازى اخلاقى در ميان
منتظران او شكل خواهد گرفت زيرا هر لحظه ممكن است خورشيد دل ها از پشت
ابرهاى غيبت طلوع كند و آنها بايد آماده پذيرايى از او باشند. در حالى
كه اگر وقت ظهور معلوم مى شد اين همه حركت هاى ارزشى و نشاط بخش و
سازنده به وجود نمى آمد، زيرا تمام مؤمنين به جز آنان كه در آستانه عصر
ظهور قرار مى گيرند مى دانستند دوران درخشان ظهور را درك نخواهند كرد.
د)بداء
بداء آن تغيير و تحولى است كه در يكى از مقدّرات الهى صورت مى
گيرد. همان گونه كه در قرآن آمده است .(69)
قرار شد موسى عليه السلام سى شب به كوه طور برود امّا ده روز به آن
اضافه گرديد و به چهل روز رسيد. در اين مدت ده روز كه موسى عليه السلام
ديرتر بازگشت ، سامرى از فرصت استفاده كرد و آن گوساله را ساخت و به
عنوان خداى بنى اسرائيل معرّفى كرد و بسيارى از مردم را كافر گردانيد.
محمد حنفيه درباره فلسفه عدم تعيين وقت مى فرمايد: وقتى بازگشت موسى از
وقت معيّن به تاءخير افتاد، مردم گفتند: موسى ما را فريب داد و گوساله
را پرستيدند.(70)
اگر زمان ظهور، مورد بداء قرار گيرد -كه البتّه چنين احتمالى وجود
دارد- و بر اثر دعاى مؤمنين زمان غيبت كوتاه شود و يا شرايط ظهور به
شكلى زودتر فراهم گردد و يا به عكس به خاطر عدم وجود شرايط به تاءخير
افتد و امام عليه السلام زودتر يا ديرتر از وقت معيّن ظهور كند اختلاف
و انحراف ، مردم را فرا خواهد گرفت و به وعده هاى الهى بد گمان خواهند
شد و مهدى هاى ساختگى زياد شده و مردم به جاى يارى رساندن به منجى عالم
به جدال و منازعه مى پردازند.
رؤ يت امام زمان عليه
السلام در عصر غيبت
با غيبت ولى عصر عليه السلام ديدن او به صورت عادى منتفى گرديد،
امّا مشاهده آن حضرت به صورت موردى ادامه يافت و ملاقات هاى فراوانى كه
در طول تاريخ غيبت صورت گرفته است هر گونه ترديدى را در اين زمينه
برطرف مى سازد. با اين حال روايتى وارد شده است كه :
امام زمان عليه السلام فرمود:
كسى از شيعيان من خواهد آمد كه ادّعاى ديدن را دارد. بدانيد هر كس قبل
از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادّعاى رؤ يت مرا داشته باشد دروغگو است
و به من افترا بسته است .(71)