اميد عدل

هادى نجفى

- ۱۰ -


عبادت در زمان غيبت

به نقل از عمّار ساباطي است که گفت: به ابوعبداللّه (امام صادق) عليه السلام گفتم: (أَيُّما أَفْضَلُ: الْعِبادَةُ فِي السِّرِّ مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمْ الْمسْتَتِرِ في دَوْلَةِ الْباطِلِ؛ أَوِ الْعِبادَةُ في ظُهُورِ الْحَقِّ ودَوْلَتِهِ، مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمُ الظَّاهِرِ؟).

فَقالَ: (يا عَمَّارُ! الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ - واللَّهِ - أَفْضَلُ مِنَ الصّدَقَةِ فِي الْعَلانِيَةِ، وکَذلِکَ - واللَّهِ - عِبادَتُکُمْ فِي السِّرِّ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ في دَوْلَةِ الْباطِلِ، وتَخَوُّفُکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ في دَوْلَةِ الْباطِلِ، وحالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ يَعْبُدُ اللَّهَ - عَزَّ وجَلَّ ذِکْرُهُ - في ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ في دَوْلَةِ الْحَقِّ، ولَيْسَتِ الْعِبادَةُ مَعَ الْخَوْفِ في دَوْلَةِ الْباطِلِ مِثْلَ الْعِبادَةِ والْأَمْنِ في دَوْلَةِ الْحَقِّ.

وَاعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلّي مِنْکُمُ الْيَوْمَ صَلاةَ فَريضَةٍ في جَماعَةٍ، مُسْتَتِراً بِها مِنْ عَدُوِّهِ في وَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ خَمْسينَ صَلاةَ فَريضَةٍ في جَماعَةٍ؛

وَمَنْ صَلّي مِنْکُمْ صَلاةَ فَريضَةٍ وَحْدَهُ مُسْتَتِراً بِها مِنْ عَدُوِّهِ في وَقْتِها فَأتَمَّها، کَتَبَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - بِها لَهُ خَمْساً وعِشْرينَ صَلاةَ فَريضَةٍ وَحْدانِيَّةً؛

وَمَنْ صَلّي مِنْکُمْ صَلاةَ نافِلَةٍ لِوَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِها عَشْرَ صَلَواتٍ نَوافِلَ؛ ومَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ حَسَنَةً، کَتَبَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - لَهُ بِها عِشْرينَ حَسَنَةً، ويُضاعِفُ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - حَسَناتِ الْمُؤْمِنِ مِنکُمْ إِذا أَحْسَنَ أَعْمالَهُ، ودانَ بِالتِّقِيَّةِ عَلي دينِهِ وإِمامِهِ ونَفْسِهِ، وأَمْسَکَ مِنْ لِسانِهِ أَضْعافاً مُضاعَفَةً إِنَّ اللَّهَ - عَزَّ وجَلَّ - کَريمٌ).

قُلْتُ: (جُعِلْتُ فِداکَ! قَدْ واللَّهِ رَغَّبْتَني فِي الْعَمَلِ، وحَثَثْتَني عَلَيْهِ، ولکِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ کَيْفَ صِرْنا نَحْنُ الْيَوْمَ أَفْضَلُ اَعْمالاً مِنْ أَصْحابِ الْإِمامِ الظَّاهِرِ مِنْکُمْ في دَوْلَةِ الْحَقِّ، ونَحْنُ عَلي دينٍ واحِدٍ؟).

فَقالَ: (إِنَّکُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَي الدُّخُولِ في دينِ اللَّهِ - عَزَّ وجَلَّ - وإِلَي الصَّلاةِ، والصَّوْمِ، والْحَجِّ، وإِلي کُلِّ خَيْرٍ وفِقْهٍ، وإِلي عِبادَةِ اللَّهِ - عَزَّ ذِکْرُهُ - سِرّاً مِنْ عَدُوِّکُمْ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ، مُطيعينَ لَهُ، صابِرينَ مَعَهُ، مُنْتَظِرينَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ، خائِفينَ عَلي إِمامِکُمْ وأَنْفُسِکُمْ مِنَ الْمُلُوکِ الظَّلَمَةِ، تَنْظُرُونَ إِلي حَقِّ إِمامِکُمْ، وحُقُوقِکُمْ في أَيْدِي الظَّلَمَةِ، قَدْ مَنَعُوکُمْ ذلِکَ، واضْطَرُّوکمْ إِلي حَرْثِ الدُّنْيا وطَلَبِ الْمَعاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلي دينِکُمْ، وعِبادَتِکُمْ، وطاعَةِ إِمامِکُمْ، والْخَوْفِ مَنْ عَدُوِّکُمْ، فَبِذلِکَ ضاعَفَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - لَکُمُ الْأَعْمالَ، فَهَنيئاً لَکُمْ).

قُلْتُ: (جُعِلْتُ فِداکَ! فَما تَري إِذاً أَنْ نَکُونَ مِنْ أَصْحابِ الْقائِمِ، ويَظْهَرَ الْحَقُّ، ونَحْنُ الْيَوْمَ في إِمامَتِکَ، وطاعَتِکَ، أَفْضَلُ أَعْمالاً مِنْ أَصْحابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ والْعَدْلِ؟).

فَقالَ: (سُبْحانَ اللَّهِ! أَ ما تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ - تَبارَکَ وتَعالي - الْحَقَّ والْعَدْلَ فِي الْبِلادِ، ويَجْمَعَ اللَّهُ الْکَلِمَةَ، ويُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ، ولا يَعْصُونَ اللَّهَ - عَزَّ وجَلَّ - في أَرْضِهِ، وتُقامَ حُدُودُهُ في خَلْقِهِ، ويَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلي أَهْلِهِ، فَيَظْهَرُ حَتّي لا يَسْتَخْفي بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ؛ أَ ما - واللَّهِ - يا عَمَّارُ! لا يَمُوتُ مِنْکُمْ مَيِّتٌ عَلَي الْحالِ الَّتي أَنْتُمْ عَلَيْها، إِلّا کانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ کَثيرٍ مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ وأُحُدٍ، فَأَبْشِرُوا).(262)

(کدام يک برتر است: عبادت پنهان با امامي از شما (اهل بيت)، که پنهام باشد در زمان دولت باطل؛ ويا عبادت با امامي از شما که آشکار باشد، در زمان ظهور حقّ ودولت آن؟).

پس فرمود: (اي عمّار! به خدا سوگند که صدقه پنهاني، برتر از صدقه آشکار است؛ هم چنين است عبادت شما که به خدا سوگند، نهان بودن آن، با امام پنهان، در حال دولت باطل، وبيم شما از دشمن خويش در زمان چيرگي باطل، ودر حال مصالحه، بهتر است از کسي که خداوند عزّ وجلّ را در ظهور حقّ، با امام راستين آشکار، در دولت بر حقّ عبادت مي کند. عبادت با ترس در زمان دولت باطل، همانند پرستش در زمان آسايش، ودر روزگار دولت حقّ نباشد.

وبدانيد هر يک از شما که يک نماز واجب را به جماعت، به جاي آورَد، وآن نماز را پنهان از دشمن خويش، ودر وقت خود، وکامل، ادا کند، خداوند، ثواب پنجاه نماز واجب که به جماعت خوانده شده است را براي وي در شمار آورد. هر کدام از شما که يک نماز واجب را نهان از دشمن خويش بخواند، وآن را کامل به جاي آورد، خداوند عزّ وجل، ثواب بيست وپنج نماز واجب که به فُرادا ادا شده است را برايش ثبت فرمايد، وهرکدام از شما که نماز نافله اي را در وقت خود ادا کند، وکامل به جاي آورَد، خداوند، پاداش ده نماز نافله را به او عطا فرمايد، وهر کدام از شما که حسنه اي انجام دهد، خداوند عزّ وجلّ به وي پاداش بيست حسنه بدهد؛ واو باز هم نيکي هاي مؤمناني را که کارهاي خويش را خوب تر نمايند، وبر طبق تقيّه، وحفظ خود، دين وامامش عمل کنند، وزبانشان را نگاه دارند، دو چندان کند که خداوند عزّ وجل - به راستي - کريم است).

گفتم: (فدايت شوم! به خدا سوگند که به عمل تشويقم کردي، ومرا بر آن داشتي، ولي دوست دارم بدانم، چگونه است که کردارمان در زمان حال، برتر از کردارِ ياران امامي از شما که آشکار باشد، به هنگام دولت بر حقّ است، با آن که ما بر يک دين هستيم؟).

فرمود: (براي آن که شما بدان ها پيشي گرفتيد در وارد شدن به دين خداوند عزّ وجل، وبه اداي نماز، روزه، حجّ، وهر کار خوبي پرداختيد، وخدايتان - عزّ ذکره - را نهان از دشمن خويش پرستش کرديد، در حالي که امامتان غايب است، وشما مُطيع اوييد، وبا وي شکيبايي کنيد، ودر انتظار دولت حقّ به سر بَريد، در حالي که از فرمان روايان ستم کار، بر امام خود، وخويشتن در هراسيد.

شما با چشمان خويش مي نگريد که حقّ امامتان، وحقّ خودتان در دست ستم گران است که آن را از شما بازداشته اند، شما را ناچار به دنبال فوايد مادّي، ووادار به تلاش براي معاش کرده اند.

علاوه بر اين، صبر بر دين داري وعبادت، واطاعت از امامتان، با بيم از دشمن، وبدين سبب است خداوند عزّ وجل، اعمالتان را چندين برابر کرده؛ گوارايتان باد.

گفتم: (فدايت گردم! چرا مي فرماييد که ما بايد از ياران حضرت قائم باشيم، ودولت حقّ، به رهبري او آشکار شود؛ با وجودي که امروز در سرپرستي شماييم، ودر فرمان شما، وکردارمان از ياران دولت حقّ وعدالت، برتر است؟).

فرمود: (سبحان اللّه! شما نمي خواهيد که خداوند، حقّ وعدالت را در تمامي بلاد، آشکار کند، سخنِ همگيِ مردمان را يکي کند، دل هاي گونه گون را با هم درآميزد ومهربان سازد؛ مردم، نافرماني خدا نکنند، در زمين او؛ حدود وقوانينش بر همگان، جاري گردد؛ وخداوند، حقّ را به اهلش باز گرداند، وحق آن چنان آشکار شود که هيچ حقّي از بيم خلق، در زير پرده، پوشيده وپنهان نمانَد؟؛

اي عمّار! به خدا سوگند که هيچ يک از شما در اين وضع کنوني که در آن به سر مي بَريد، نميرد؛ جز آن که به نزد خداوند، از بسياري از شهيدان بدر واُحد، برتر است، مژده باد شما را).

ثواب منتظران مهدي

از ابوبصير ومحمّد بن مسلم از ابوعبداللّه (امام صادق) از پدرانش به نقل از امير مؤمنان عليهم السلام است که: (اَلْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنا کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللَّهِ).(263)

(چشم انتظار امر ما همچون آن کس است که در جهاد در راه خداوند، در خون خويش غلتيده باشد).

آنان که به ديدارش رسيده اند

کليني - رحمة اللّه عليه - در کافي(264) بابي را به نام آنان که حضرت عليه السلام را ديده اند؛

شيخ صدوق - رحمة اللّه عليه - در کمال الدّين وتمام النّعمة(265) بابي را به ذکر کساني که حضرت قائم عليه السلام را مشاهده کرده، ووي را ديده، وبا وي سخن گفته اند؛

شيخ طوسي - رحمة اللّه عليه - در الغيبة(266) فصلي را به روايت هاي آنان که حضرت عليه السلام را ديده اند؛

علّامه مجلسي - رحمة اللّه عليه - در بحارالانوار(267) نيز بابي را به ذکر کساني که آن حضرت - صلوات اللّه عليه - را ديده اند، وهم چنين بخشي نادر را به افرادي که در زمان غيبت کبري ونزديک به زمان ما، به حضور حضرت عليه السلام رسيده اند؛

علّامه نوري - رحمة اللّه عليه - در نجم ثاقب(268)، شيخ علي اکبر نهاوندي در العبقريّ الحسان(269) وعلّامه صافي در منتخب الاثر(270) بابي را بدانان که وي را در زمان غيبت کبري ديده اند، اختصاص داده اند.

شماري از کساني که در اين باره قلم زده اند

برخي از اصحاب ما رساله هاي جداگانه اي را در اين باره پديد آورده اند: علّامه سيّدهاشم بن سليمان نوبلي بحراني - درگذشته به سال 1107ق - تبصرة الوليّ في من رأي المهدي(271) را نگاشت؛(272)

ميرزا محمّدتقي بن کاظم بن عزيزاللّه بن مولي محمّدتقي مجلسي - مشهور به الماسي، ودرگذشته به سال 1159ق - بهجة الاولياء في من فاز بلقاء الحجّة عليه السلام(273) را به فارسي پديد آورد که از انجام، افتادگي دارد؛

سيّدجمال الدّين محمّد بن حسين يزدي حائري طباطبايي - درگذشته در حدود سال 1313ق - بدايع الکلام في من فاز بلقاء الامام عليه السلام(274) را پرداخت؛

علّامه نوري - درگذشته به سال 1320ق - رساله جنّة المأوي في ذکر من فاز بلقاء الحجّة عليه السلام را نگاشت؛

شاگرد او شيخ محمّدباقر بيرجندي - درگذشته به سال 1352ق - کتاب بغية الطّالب في من رأي الامام الغائب(275) را تأليف کرد، وشيخ علي اکبر نهاوندي - درگذشته به سال 1369ق - الياقوت الاحمر في من رأي الحجّة المنتظر را نگاشت.

در کافي در اوّلين روايتي که در باب مورد ذکر، آورده است، مي گويد: به نقل از عبداللّه بن جعفر حِمْيَري است که مي گفت: (اجْتَمَعْتُ أَنَا والشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو - رَحِمَهُ اللَّهَ - عِنْدَ أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ، فَغَمَزَني أَحْمَدُ بْنِ إِسْحاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ؛ فَقُلْتُ لَهُ: (يا أَبا عَمْرٍو! إِنّي أُريدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَيْ ءٍ، وما أَنَا بِشاکٍّ فيما أُريدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ، فَإِنَّ اعْتِقادي وديني أَنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ، إِلّا إِذا کانَ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ بِأَرْبَعينَ يَوْماً؛

فَإِذا کانَ ذلِکَ، رُفِعَتِ الْحُجَّةُ، وأُغْلِقَ بابُ التَّوْبَةِ، فَلَمْ يَکُ <(يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ في إيمانِها خَيْراً(276)

فَأُولئِکَ أَشْرارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ - عَزَّ وجَلَّ - وهُمُ الَّذينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيامَةُ، ولکِنّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدادَ يَقيناً، وإِنَّ إِبْراهيمَ عليه السلام سَأَلَ رَبَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ يُرِيَهُ کَيْفَ يُحْيِي الْمَوْتي؟ (قالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلي ولکِنَّ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي(277)

وَقَدْ أَخْبَرَني أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام قالَ: سَأَلْتُهُ وقُلْتُ: مَنْ أُعامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخذُ، وقَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟، فَقالَ لَهُ: الْعَمْريُّ ثِقَتي فَما أَدّي إِلَيْکَ عَنّي فَعنّي يُؤَدّي، وما قالَ لَکَ عَنّي فَعنّي يَقُولُ، فَاسْمَعْ لَهُ وأَطِعْ، فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ.

وَأَخْبَرَني أَبُو عَلِيٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبا مُحَمَّدٍ عليه السلام عَنْ مِثْلِ ذلِکَ، فَقالَ لَهُ: الْعَمْرِيُّ وابْنُهُ ثِقَتانِ، فَما أَدَّيا إِلَيْکَ عَنّي فَعَنّي يُؤَدِّيانِ وما قالا لَکَ فَعَنّي يَقُولانِ، فَاسْمَعْ لَهُما وأَطِعْهُما، فَإِنَّهُمَا الثِّقَتانِ الْمَأْمُونانِ؛ فَهذا قَوْلُ إِمامَيْنِ قَدْ مَضَيا فيکَ).

قالَ: فَخَرَّ أَبُو عَمْرٍو ساجِداً، وبَکي؛

ثُمَّ قالَ: (سَلْ حاجَتَکَ).

فَقُلْتُ لَهُ: (أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبي مُحَمَّدٍ عليه السلام؟).

فَقالَ: (إي واللَّهِ، ورَقَبَتُهُ مِثْلُ ذا) - وأَوْمَأَ بِيَدِهِ -.

فَقُلْتُ لَهُ: (فَبَقِيَتْ واحِدَةٌ).

فَقالَ لي: (هاتِ).

قُلْتُ: (فَالْاِسْمُ؟).

قالَ: (مُحَرَّمٌ عَلَيْکُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذلِکَ، ولا أَقُولُ هذا مِنْ عِنْدي، فَلَيْسَ لي أَن أُحَلِّلَ ولا أُحَرِّمَ، ولکِنْ عَنْهُ عليه السلام، فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ، أَنَّ أَبا مُحَمَّدٍ مَضي، ولَمْ يُخَلِّفْ وَلَداً، وقَسَّمَ ميراثَهُ، وأَخَذَهُ مَنْ لا حَقَّ لَهُ فيهِ - وهُوَ ذا -، عِيالُهُ يَجُولُونَ، لَيْسَ أَحَدٌ يَجْسُرُ أَنْ يَتَعَرَّفَ إِلَيْهِمْ، أَوْ يُنيلَهُمْ شَيْئاً؛ وإِذا وَقَعَ الْاسْمُ وَقَعَ الطَّلَبُ، فَاتَّقُوا اللَّهَ، وأَمْسِکُوا عَنْ ذلِکَ).

من وشيخ ابوعمرو-(278) رحمهُ اللّه - نزد احمد بن اسحاق بوديم؛ پس احمد بن اسحاق به من اشاره کرد که از او درباره جانشين، پرسش کنم؛ پس به او گفتم: (ابا عمرو! من مي خواهم که از تو چيزي بپرسم، ولي در اين مطلبي که از تو مي پرسم، شکّ نبرده ام؛ پس اعتقاد ودين من آن است که زمين از حجّت، خالي نمي ماند، مگر آن که چهل روز پيش از روز قيامت باشد؛ پس در اين هنگام، حجّت برداشته مي شود، وباب توبه بسته مي گردد؛ پس کسي را ايمانش فايده نبخشد، اگر پيش از آن، ايمان نياورده، ويا در ايمانش، خيري کسب نکرده باشد؛ پس آنان، اشرار خلق خداوند عزّ وجلّ اند، وآنان اند که قيامت براي ايشان به پا مي گردد، ولي من دوست دارم تا بر يقينم افزوده گردد، وابراهيم عليه السلام از پروردگارش پرسيد که مردگان را چگونه زنده مي کند؟،

فرمود: آيا ايمان نياورده اي؟،

گفت: چرا، ولي براي آن که قلبم آرام گيرد؛

وابوعلي احمد بن اسحاق روايت کرد مرا، به نقل از ابوالحسن (امام هادي) عليه السلام که گفت: از او پرسيدم وگفتم: براي چه کسي کار کنم، و(مباني دينم) را از که بگيرم، وبه سخن چه کسي روي کنم؟

پس به او گفتند: عَمري مورد اطمينان من است، هرچه به تو رساند، از جانب من است، وهرچه بر تو گويد، از سوي من است؛ پس به سخنش گوش فراده، وفرمان بُردار او باش که ثقه وامانت دار است.

وروايت کرد مرا ابوعلي که او از ابومحمّد (امام حسن عسکري) عليه السلام سخني همانند آن پرسيد؛ پس او را گفتند: عَمري وپسرش، مورد اطمينان اند، هرچه به تو رسانند، از جانب من است، وهرچه بر تو گويند، از سوي من است؛ پس به سخنانشان گوش فراده، وفرمان بُردار آن دو باش که ثقه وامانت دارند. پس اين، گفتار دو امام درگذشته، درباره تو بود).

گفت: ابوعمرو سجده کرد وگريست؛

سپس گفت: (نيازمندي ات را بپرس).

پس به او گفتم: (آيا تو جانشين پس از ابومحمّد (امام حسن عسکري) عليه السلام را ديده اي؟).

پس گفت: (به خدا سوگند که آري، وگردنش اين گونه بود) - وبا دستش نشان داد -.

او را گفتم: (يک پرسش ديگر مانده است).

پس به من گفت: (بياور).

گفتم: (نامش چيست؟).

گفت: (بر شما حرام است که از آن بپرسيد. اين را من از جانب خويش نمي گويم، من از سوي خويش، حلال وحرام نکنم؛ بلکه از جانب او عليه السلام مي گويم؛ در باور سلطان، چنين است که ابا محمّد درگذشت، وفرزندي از خويش به يادگار نگذاشت، ميراث او را تقسيم کرده، وآن که حقّي در آن نداشته، آن را گرفته، وحال، خاندانش آواره اند؛ کسي جرأت ندارد که خويشتن را به آنان بازشناساند، يا چيزي به ايشان برساند؛ اگر نام امام، فاش شود، به دنبال او مي آيند؛ پس از خدا بترسيد، واز اين خواسته، باز ايستيد).

کليني - رحمهُ اللّه - مي گويد: (وشيخي از اصحاب ما - که نامش را از ياد برده ام - روايتم کرد که ابوعمرو از احمد بن اسحاق نيز چنين پرسشي کرد، واو پاسخي همانند آن گفت).(279)

علّامه مجلسي قدس سره در مرآة العقول در ذيل اين روايت مي نويسد: (نخستين روايت، صحيح است، وسند آن که (در پايان حديث)آمده، مُرسل است).

شمايل مهدي موعود

به نقل از جابر جُعفي است که گفت: از ابوجعفر (امام محمّد باقر) عليه السلام شنيدم که مي فرمود: سَأَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَميرَ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام فَقالَ: (أَخْبِرْني عَنِ الْمَهْدِيِّ مَا اسْمُهُ؟).

فَقالَ: (أَمَّا اسْمُهُ؛ فَإِنَّ حَبيبي عليه السلام عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لا أُحدِّثَ بِهِ حَتّي يَبْعَثَهُ اللَّهُ).

فَقالَ: (أَخْبِرْني عَنْ صِفَتِهِ).

قالَ: (هُوَ شابٌّ مَرْبُوعٌ(280)، حَسَنُ الْوَجْهِ، حَسَنُ الشَّعْرِ، يَسيلُ شَعْرُهُ عَلي مِنْکَبَيْهِ، ويَعْلُو نُورُ وَجْهِهِ سَوادَ شَعْرِ لِحْيَتِهِ ورَأْسِهِ، بِأَبِي ابْنَ خِيَرَةِ الْإِماءِ).(281)

عمر بن خطّاب از امير مؤمنان عليه السلام پرسيد وگفت: (از مهدي آگاهم کن که نامش چيست؟).

پس فرمود: (امّا نام او؛ پس محبوبم(282) به من سفارش کرد تا به نام او - تا زماني که خداوند او را برانگيزد - اشارت نبَرم).

گفت: (پس، از صفتش برايم بگو).

گفت: (او جواني است با قامتي ميانه، وسيما ومويي زيبا، مويش بر دو کتف او آويخته، نور رويش، بر سياهي موي سر وصورتش چيره است، وپدرم فداي فرزند برترينِ زنان باد).