نشانه هاى يار و چكامه انتظار

مهدى عليزاده

- ۹ -


4  - لزوم اصلاح‏ طلبى و ظلم ‏ستيزى

فرد منتظر بايد به سهم خود، در راه اصلاح جامعه و استقرار عدالت و رفع ظلم و تعدى بكوشد؛ آن كه منتظر مُصلح جهانى است، خود نيز بايد صالح و مُصلح باشد. لزوم صالح بودنِ فرد منتظِر در محور شماره ى يك تبيين شد. اكنون توضيح كوتاهى در باب لزوم مصلح‏بودن منتظران ارايه مى‏شود.

در شريعت مقدس اسلام، تأكيدهاى فراوانى مبنى بر لزوم مبارزه با هرگونه فساد اخلاقى - سياسى - اجتماعى وارد شده است. شارع مقدس اين حساسيت حكيمانه را در قالب تقنين به صورت (اصل امر به معروف و نهى از منكر) إبراز كرده است. امر به معروف و نهى از منكر از ديدگاه فقه اسلامى وظيفه ى شرعى و همگانى است. نتيجه ى مستقيم انجام اين فريضه، (إصلاح) و مجرى آن (مُصلح) ناميده مى‏شود.

براى درك اهميت اين اصل در اسلام، به ذكر يك آيه از قرآن كريم و دو حديث از اهل بيت عصمت و طهارت بسنده مى‏كنيم. خداى سبحان مى‏فرمايد:

(كُنتم‏خَيرَاُمّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروُفِ وتَنهَونَ عَنِ‏المُنكَرِ وتُؤمِنونَ بِاللّهِ...)[1]

شما بهترين امّتى هستيد كه براى انسان‏ها پديدار شده است، (چه اين كه) امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنيد و به خدا ايمان داريد...)

همچنين رسول خداصلى الله عليه و آله  فرمود:

(يا أيهاالناس! إنّ اللّهَ يقولُ لكم: مُروا بالمعروف وانْهَوا عَن‏المُنكَرِ، قبلَ أنْ تَدعُوا فلا اُجيبَ لكم وتَسألونى فلا اُعطيكم وتَستَنْصِرُونى فلا أنصُرَكم)[2]

اى مردم! خداوند مى‏فرمايد: امر به معروف و نهى از منكر كنيد پيش از آن كه مرا بخوانيد و به شما پاسخ ندهم و از من درخواست كنيد، شما را محروم سازم واز من يارى طلبيد، شما رايارى نكنم).

امام باقرعليه السّلام  فرمود:

 (إنّ الأمرَ بالمعروفِ والنَهى عَن‏المُنكرِ سبيلُ الأنبياءِ ومِنهاجُ الصُلحاءِ فريضة عظيمة بها تُقام الفرائضُ وتأمَن المذاهبُ وتحلّ المكاسبُ وتردّ المظالم وتعمر الأرضُ ويُنتَصف مِن الأعداء ويَستقيم الأمرُ)[3]

بى‏ترديد امر به معروف و نهى از منكر، راه انبيا و طريقه ى صالحان است. امر به معروف و نهى از منكر، وظيفه‏اى سترگ و خطير است كه ساير واجبات دينى به واسطه ى آن انجام مى‏پذيرد و راه‏ها به وسيله ى آن امنيت مى‏يابد و درآمدها به واسطه ى آن حلال و مشروع مى‏گردند و مظالم دفع مى‏گردد و زمين آباد مى‏شود و از دشمنان انتقام گرفته مى‏شود و امور سامان مى‏يابد).

همچنين روايات فراوانى بيانگر اين نكته است كه چنانچه اين فريضه ترك شود، اشرار بر جامعه حاكم خواهند شد[4]  و عذاب الهى بر آن جامعه نازل خواهد گشت.[5]

امر به معروف و نهى از منكر در عصر غيبت، دو ويژگى دارد:

الف) سطح فردى؛ در هر انقلابى، پس از پيروزى و تثبيت، نياز اساسى و نخستين، ضرورت وجود نيروى انسانى مجرّب و قابل اعتماد است.

از اين رو، تشكّل‏هاى سياسى، احزاب، تراست‏هاى قدرت و... به مسئله ى (كادر سازى) اهميت جدى مى‏دهند. انقلاب عظيم مصلح جهانى هم از اين قاعده مستثنى نيست؛ يعنى رأس مخروط رهبرى انقلاب براى اداره ى كشورى به گستردگى چند قاره و تثبيت پايه‏هاى تمدن نوين خود، به حجم عظيمى از نيروى ورزيده ى قابل اعتماد انسانى نياز دارد و جامعه ى منتظران در عصر غيبت و تا پيش از ظهور حضرت، بايد در درون خود، عمليات بنيادين كادرسازى را آغاز كند.

يكى از شاخص‏هاى اصلى كادر انقلابى حكومت مهدوى، پارسايى و تهذيب نفس و آراستگى به مكارم اخلاق و... است. يقينا در جامعه‏اى كه داعيان به خير و نيكى، و بازدارندگان از شر و زشتى وجود نداشته باشند، نفوس مهذّب بسترى مساعد براى رشد و تكثير پيدا نمى‏كنند؛ به ويژه اگر قرار نباشد كه شكوفايى استعدادهاى معنوى در قالب تنگ استثناها محصور گردد.

بنابراين، امر به معروف و نهى از منكر نسبت به تك تك افراد، پيش نيازى اساسى براى پرورش كادر فرماندهان و كارگزاران حكومت مصلح جهانى است. حكومتى كه به فرماندهان ارشد لشكرى و مديران برجسته ى كشورى بسيارى در مرحله ى اول و فرماندهان و مديران ميانى انبوهى در درجه ى دوم نيازمند است.

ب) سطح حكومتى؛ منتظران مصلح جهانى موظف‏اند با منكرات كلان حكومتى بر خورد فعال و جدّى داشته باشند. از آنجا كه (الناس على دينِ مُلوكهم) (امروزه هر چند مدل حكومت‏هاى پادشاهى آرام آرام به طور كلى از صحنه ى سياسى دنيا خارج شده است، اما مفاد اين كلام هنوز صادق است؛ زيرا دستگاه‏هاى تبليغاتى حكومتى و رسانه‏هاى دولتى به نحوى مؤثرتر از پيش، ارزش‏هاى مورد نظر حاكميت‏ها را به توده‏ها تزريق مى‏كنند) منكراتى كه از سوى دستگاه‏هاى رسمى اشاعه مى‏گردد، تأثيرى به مراتب مخرّب‏تر را دربر دارد.

ازسوى ديگر، يكى از اساسى‏ترين رسالت‏هاى منجى موعود(عجلّ اللّه تعالى فرجه)، بر چيدن بساط ظلم و حق كشى همين حاكميت‏هاى غيرالهى و صاحبان زر و زور است. او مى‏آيد تا بازوان اُختاپوس نظام سلطه ى جهانى را با تبر ابراهيمى خود براى هميشه قطع كند.

به پا خاستن مستضعفان در ركاب منجى عالم و مواجهه ى آنان با صاحبان بمب‏هاى هسته‏اى، موشك‏هاى بالستيك و كلاهك‏هاى اتمى و سلاح‏هاى ميكربى و شيميايى و... نيازمندِ پيش زمينه ى روانى مساعد است.

اگر آنان عمرى را در پذيرش سلطه ى جايران سپرى كرده باشند و اگر كسى را به ياد نياورند كه يكبار به خود جرأت مواجهه با سركردگان استكبار جهانى را داده باشد، مرعوب‏بودن در مقابل حزب الشيطان، چون عادتى ثانوى در وجودشان رخنه خواهد كرد، و اين ضعف عمده ى روحى، در موج خيز خطرات قدم‏هاى آنان را سست خواهد كرد.

امر به معروف و نهى از منكرِ حاكمان و دولت‏ها، يكى از ارزشمندترين اقدامات فرد مسلمان شمرده شده است.

 رسول مكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله  فرمود:

 (أفضلُ الجهادِ، كلمةُ عدلٍ عندَ إمام جائر)[6]

برترين جهاد، سخن عادلانه‏اى است كه در برابر حاكم ستمگرى بر زبان جارى شود).

اميرمؤمنان على‏عليه السّلام  فرمود:

(وانّ الأمرَ بالمَعروفِ والنَّهى عن‏المُنكرِ لايُقرّبانِ من أجلٍ ولا يَنقُصانِ من رزقٍ، وأفضلُ مِن ذلك كلّه كلمةُ عدلٍ عَند إمام جائر)[7]

امر به معروف و نهى از منكر، نه اجلى را نزديك و نه رزقى را كم مى‏كند، [امّا] برتر از آن همه، سخن عادلانه‏اى است كه پيش روى حاكم ستمگرى بر زبان جارى شود).

امام باقرعليه السّلام  فرمود:

(مَنْ مَشى إلى سلطانٍ جائر فأَمَرَه بِتقوى اللّهِ ووَعَظَه وخَوَّفَه، كانَ له مثلُ أجْرِ الثَقَلين مِن الجنّ والأنسِ ومثلُ أعمالِهم)[8]

هركس به سوى حاكم ستمگرى رود و او را به پرواى الهى امر نموده و موعظه‏اش كند و بترساند، خداوند مانند اجر جن و انس و عبادات ايشان را به وى عطا كند).

بارى منتظران واقعى، اين زمينه سازان ظهور با اقتدا به مولاى قائم‏عليه السّلام خود، مشى مبارزاتى و قيام عليه دستگاه جبّاران را پيشه ى خود مى‏سازند. آنان به هنگام شنيدن لقب مولاى خود (قائم) (قيامگر) به پا مى‏ايستند و با اين عمل آمادگى هميشگى خود را اعلام مى‏دارند.

آنان پيام رئيس مذهب، امام صادق‏عليه السّلام  را كه فرمود:

 (لِيُعِدَّ أحدُكُم لخروجِ القائمِ ولو سَهما)[9]

حتما هر يك از شما منتظران براى قيام حضرت قائم سلاح فراهم سازد، هر چند يك تير).

لبيك مى‏گويند و خطاب به خداوند سبحان عرضه مى‏دارند:

(اللّهم إنْ حالَ بينى وبينه الموتُ الذى جَعَلْتَه على عبادِك حَتما مَقْضيا، فأخْرِجنى مِن قَبْرى، مُؤتَزِرا كَفنى، شاهرا سيفى، مُجَرِّدا قَناتى، مُلَبِّيا دعوةَ الداعي فى‏الحاضِرِ والبَادى)[10]

(بارالها! هرگاه ميان من و مولايم مرگ حايل گردد كه سرنوشت حتمى بندگانت قرار داده‏اى، از تو مى‏خواهم كه مرا از قبرم بيرون آرى، در حالى كه كفن به تن كرده، با شمشير بركشيده و نيزه ى برهنه، دعوت آن داعى إلى الخير را در شهر و باديه اجابت كنم و [در ركابش حاضر گردم]).

×               ×               ×

آنچه گذشت مرورى بود گذرا بر عوامل و ريشه‏هاى دشوارى و سترگى وظيفه ى منتظران و تكليف (انتظار) و طبعا همه نمى‏توانند اين راه صعب العبور را تا پايان بپيمايند. بارى

   (عاشقى شيوه ى رندان بلاكش باشد)

از اين رو، در حديثى شريف از حضرت باقرالعلوم‏عليه السّلام  وارد شده است كه:

(هَيْهاتَ هَيْهاتَ لايكونُ فرجُنا حتّى تُغَرْبَلُوا، ثم تغربلوا، ثم تُغَربلوا حتّى يذهبَ الكدرُ ويَبقى الصَّفْو)[11]

بى‏ترديد فرج موعود ما براى [شما] حاصل نشود تا آنكه به سختى غربال شويد تا ناخالصان بروند و خالصان باقى بمانند).

امام صادق‏عليه السّلام  فرمود:

(لايكون هذا الأمر حتّى يذهب ثلثا الناس)[12]

(فرج قائم حاصل نخواهد شد تا زمانى كه دو سوّم مردم كنار بروند).

خداوند سبحان، زمانى منجى موعود را به جامعه بشرى عرضه خواهد كرد كه دل‏هاى منتظران لبريز از تقاضاى واقعى باشد. اين مطلب را خود حضرت ولى عصر(عجلّ الله تعالى فرجه) در توقيعى كه خطاب به شيخ مفيد؛ صادر فرموده‏اند، بيان داشته‏اند:

(...ولو كان أشياعُنا، وفَّقَهم اللهُ لِطاعَته، عَلى اجتماعٍ من القُلوبِ فى الوفاءِ بالعهد عليهم، لَما تَأخَّر عَنهُم اليمنُ بِلقائنا ولتعَّجلَتْ لهم السعادةُ بمشاهدتنا على حقّ المعرفة وصِدقِها منهم بنا، فما يَحبسُنا عَنهم إلاّ ما يَتصلُ بِنا ممّا نُكرِهُ ولا نُؤثره مِنهم...)[13]

اگر شيعيان ما - كه خدايشان بر انجام طاعات موفق بدارد - در وفاكردن به عهد ما همدل و يكنوا بودند، در يمن لقاى ما دچار تأخير نمى‏شدند و سعادت ديدارِ توأم با معرفت ما، به سويشان مى‏شتافت؛ چيزى جز آن چه از ايشان به ما مى‏رسد و از آنان نمى‏پسنديم، ما را از ايشان جدا نكرده است).

الحقّ كه اين شكوه ى جان سوز آقا، چون پاره‏هاى اخگر، جگر عاشقان را چاك چاك مى‏كند.

(منم ابراهيم، آنگاه كه آتش به او پناه مى‏برد.

اسماعيل منم. كعبه از من برافراشت و زمزم به پاى من مى‏ريزد.

صفا، سعى من دارد و مكّى‏ترين آيات قبيله‏ام من.

محمدصلى الله عليه و آله  نياى من است.

منم مهدى، موعود، قائم و منتظر

   ×               ×               ×

گفت شراب اگر خورى، از كف هر خسى مخور

باده بيا مَنَت دهم، پاك شده زخار و خس.

زندگى را از كف هر خسى، خواستگارى نكنيد؛

منم كه شما را خواستارم.

   ×               ×               ×

يار مفروش به دنيا كه بسى سود نكرد

آن كه يوسف به زر ناسره بفروخته بود.

من در قاب پنجره ى شما نشسته‏ام، درها را برهم مزنيد.

اشك‏هاى شما را دانه دانه از زمين بر مى‏چينم، برهم مى‏گذارم و قصرى از بلور مى‏سازم؛

آنگاه شما را به ضيافتى كه در قصرهاى بلورتان بر پاست، مى‏خوانم.

آيا مى‏دانيد يا هنوز مرا باور نكرده‏ايد؟ من شمايان را بيش از پدرانتان و پيش از مادرانتان باور كرده‏ام.

   ×               ×               ×

من مهربانى‏ام را نذر شما كردم؛ شما در كدام بازار به نيم سكه ى زرد، قلب خود را فروختيد؟

من در زمهرير غيبت، كنار هيچ آتش خونگرمى ننشستم كه شما را فراموش كنم؛ شما امّا چه ارزان بر همه ى گرمى‏هاى خود، چوب حراج زديد.

خاطر من از شما مكدّر نيست، كه در آن جا جز نسيم خوشرويى، راه نمى‏داند.

شما نيز چنان نباشيد كه به غمزى بر آشوبيد و به دوغى مست شويد.

بهوش باشيد!

غيبت، منتظر مى‏خواهد نه عزادار).[14]

هشدار مسيح را نيز از پس قرون و اعصار بايد به گوش هوش شنيد:

(بيدار باشيد، زيرا نمى‏دانيد كه صاحب خانه كى مى‏آيد؛ در شام يا بانگ خروس يا صبح! مبادا ناگهان آمده و شمايان را خفته يابد!)[15]

اى كاش همه ى ما در آزمون ورودى به دانشگاه مجاهد پرور (انتظار) قبول مى‏شديم، دانشگاهى كه دانش‏آموختگان آن را امام صادق‏عليه السّلام چنين توصيف كرده است:

(...ورجالٌ كأنَّ قلوبهم زُبُرُ الحديدِ، لا يَشوبُها شكٌّ فى ذاتِ اللّه، اَشدُّ من الحَجر، لَو حَمَلوا على الجبالِ لَأزالوها. لا يَقصدوُن بِراياتِهم بَلْدةً إلاّ خَرَّبُوها. كأنَّ على خُيولِهم العِقْبانَ يَتَمسحُونَ بِسَرجِ الإمام‏عليه السّلام  يَطْلُبونَ بذلك البَرَكَة ويَحُفُّونَ بِه، يَقُونَه بأنفُسِهم فى الحُروبِ ويكْفوُنَه ما يُريدُ فيهم؛ رجال لاينامونَ الليل، لَهُم دَوِىٌّ فى صَلاتِهم كدَوِىِّ النَحْلِ، يَبيتُون قياما عَلى أطرافِهم ويَصبَحُون على خُيولِهم، كأنَّ قُلوبَهم القَناديلُ، وَهُم مِن خشيةِ اللّهِ مُشفِقون، يَدْعونَ بالشهادَةِ، ويَتَمَنَّونَ أنْ يُقتَلوا فى سبيل الله، شِعارُهم: يالثاراتِ الحُسين. إذا ساروا يَسير الرُّعْبُ أمامَهم مَسيرَةَ شَهْر، يمشُون إلى المولى أرسالا، بِهم يَنصُرُاللّهُ إمامَ الحَقِّ)[16]

... ياران مهدى، مردانيند پولاددل، و همه ى وجودشان يقين به خدا، مردانى سخت‏تر از صخره‏ها. اگر به كوه‏ها روى آرند، آن‏ها را از جاى بركنند، درفش پيروزگر آنان به هر شهر و پايتختى روى نهد، آنجا را به سقوط وادار مى‏سازد. گويا آن مردان، عقابان تيز چنگال‏اند كه بر مركب‏ها سوار شده‏اند.

اين شيرمردان پيروز و عقابان تيزچنگ، براى تبرّك و فرخندگى، دست خويش به زين اسب امام مى‏كشند، و بدين سان تبرك مى‏طلبند. آنان او را در ميان مى‏گيرند و جان خويش را، در جنگ‏ها سپر او مى‏سازند و هر چه را اشاره كند، با جان و دل انجام مى‏دهند. اين شيراوژنان به شب هنگام نخوابند و زمزمه ى قرآن و مناجات خويش، چون صداى زنبوران عسل، درهم اندازند و تا بامداد به عبادت خداى بايستند، و بامدادان سوار بر مركب‏ها باشند.

آنانند راهيان شب و شيرانِ روز، و آنانند گوش به فرمان امام خويش، و چون مشعل‏هاى فروزانند و دل‏هاى منوّرِ آنان، بسان قنديل‏هاى نور در سينه‏هايشان آويخته است.

اين مردان، از خدا مى‏ترسند، و فرياد (لا إله إلاّ الله) آنان بلند است. همواره در آرزوى شهادت در راه خدايند. شعار آنان: يا لثارات الحسين (بياييد به طلب خون حسين) است. به هر سو روى آورند، ترسِ آنان، پيشاپيش در دل مردمان افتد (و تاب مقاومت را از همه بگيرد). اين خداجويان، دسته دسته، به سوى مولاى خويش روى آورند و خدا، به دست آنان امام حق را يارى مى‏كند).[17]

اميد كه ما نيز در حلقه ى عاكفان كوى و شوريدگان روى دوست ره يابيم.

چنين باد.


پى‏نوشتها:

[1] (  آل‏عمران /  110به منظور آشنايى با ابعاد ادبى، روايى و اجتماعى آيه ى شريفه به ترتيب، تفاسير ذيل را ملاحظه فرماييد:

جوامع الجامع / طبرسى / ص  / 66چاپ مكتبة الكعبه / تهران -  1362تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب / شيخ محمد بن محمدرضا قمى مشهدى / ج  / 3صص  200 - 199پرتوى از قرآن / سيدمحمود طالقانى / ج  / 3صص  .283 - 275

[2]     الترغيب و الترهيب / منذرى شامى / ج  / 3ص  .233

[3]  الكافى / ج  / 5ص  / 56ح  1التهذيب / طوسى / ج  / 6ص  180و به همين مضمون روايت امام حسين‏عليه السّلام  در تحف‏العقول / ص  .237

[4]  ر. ك. تهذيب الاحكام / طوسى / ج  / 6ص  176الأمالى / صدوق / ص  254الكافى / ج  / 5ص  .56

[5]     ر.ك. ثواب الأعمال / صدوق / ص  304كنزالعمال / ج  / 3ص  66وسايل الشيعة / ج  / 11ص  407الكافى / ج  / 5ص  59الخصال / صدوق / ص  .138

[6]  كنز العمال / متقى هندى / ج  / 3ص  / 66ح  .5576

[7]  نهج البلاغة / حكمت  374و قريب به آن: غرر الحكم / كلمه ى  .3648

[8] مستطرفات السرائر / ابن‏ادريس حلّى / ص  141بحارالأنوار / ج  / 75ص  .375

[9]  بحارالأنوار / ج  / 52ص  .366

[10]  قسمتى از دعاى شريف (عهد) كه از امام صادق‏عليه السّلام  صادر شده است.

[11]  الغيبة / شيخ طوسى /  باب امتحان الشيعة فى حال الغيبة / ص  .206

[12]  پيشين.   

[13]  الإحتجاج / طبرسى / ج  / 2ص  324نوادر الأخبار / فيض كاشانى / كتاب أنباء القائم / باب ما خرج من توقيعاته / ص    .278

[14]     ندبه‏هاى دلتنگى/ رضا بابايى/ قطعه ى (منم مهدى) با تلخيص صص  .24 - 22

[15]  انجيل مرقس / باب سيزدهم.

[16]     بحارالأنوار / ج  / 52ص  .308

[17]  ترجمه از: حكيمى، محمدرضا.