‑
اميد) زرهى است كه هر كس آن را در بر كند، رويين تن مىگردد و (يأس)
پاشنه ى (آشيلى) است كه هركس گرفتارش شود، سرنگون خواهد شد. جبران خليل
جبران از زبان همه ى انسانها به خويشتن خود چنين خطاب مىكند:
اى من، اگر اميد
نداشتم، هرگز به آهنگى كه روزگار مىنوازد، گوش نمىسپردم، بلكه از هم
اكنون ادامه ى حياتم را قطع، و نمايش وجودم را در عرصه ى هستى به رازى
پنهانى تبديل مىكردم كه گورها آن را بپوشانند... چه تنگ است روزگار
آدمى اگر اميد گشايش نباشد.[25]
مهدى، ساحل سبز اميد
نكته
ى حايز اهميت اين است كه هر چند (بايستگى اميدوارى و اجتناب از يأس و
نوميدى) اصلى كلّى، يقينى و كاملا روشن و قابل پذيرش است، ليكن چيزى
اصيل و حقيقى و دست يافتنى بايد كه بتوان بدان دل بست و اميّد ورزيد.
تا متعلَّق اميد، امرى حقيقى و غير موهوم نباشد، اميدى ريشهدار و
اعتماد آفرين در دل يك فرد يا جامعه جوانه نمىزند و سايه گستر
نمىشود. تا دريچهاى به سوى نور در شبستان تاريك جان يك امّت باز
نشود، لزوم اميدوار بودن، نور اميد را به جان وى نمىتابد. چلچراغ
اميد، دهليزهاى بىفروغ آن قلبى را آذين مىكند كه گذرگاه مشعلدارى از
تبار نور باشد؛ گذرگاه مردى كه (قبسى) از (زيت مضىء) و نور ذاتى وجودش
را براى برافروختن شمعهاى چلچراغ اميد، هديه آورده باشد.
گرماى
جانبخش اميد، يخهاى اندام كرخت شده ى آن سايه نشينانى را ذوب خواهد
كرد كه در سپهر اقبالشان، آفتابى عالم تاب در پس نقاب ابرها، رخ نهان
كرده باشد.
آرمان
تشكيل حكومتى عدل پرور و فضيلت گستر و تحقّق جامعهاى شرافت پرور و حق
محور، انديشمندان زيادى را بر آن داشته كه به طرّاحى مدل آن شهر طلايى
و مدنيّت مشعشع و ايده آل بپردازند و جامعه ى بشرى را بدان بشارت دهند
يا براى نيل به آن تشويق كنند:
افلاطون نقشه ى (اتوپيا) را تهيه كرد.
ابونصر فارابى تابلوى (مدينه ى فاضله) را ترسيم كرد.
توماس
كامپانلا ماكت (شهر آفتاب) يا (كشور خورشيدى) را طرّاحى كرد.
تاس
مور (بهشت زمينى) را نويد داد.
و
كارل ماركس (جامعه بى طبقه) را وعده گاه آخرين منزل تاريخ دانست.
بارى
قاطبه ى انسانها كه فطرت تكامل جو و كمال طلبشان، آنان را از وضع
نامطلوب كنونىِ حاكم بر جوامع بشرى گريزان ساخته، به نيكشهرى
مىانديشند كه بستر مناسبى را براى شكوفايى گرايشهاى عميق فطرى آدمى و
رشد فضايل ناب انسانى فراهم سازد[26]
و چنان كه اشاره رفت برخى از متفكرانْ بر اساس نظام ارزشى مورد نظرشان
به توصيف آن نيز پرداختهاند، اما نكته ى در خور توجه و مسئله ى اساسى
و حياتى اين است كه هيچ يك از ايشان، راهكارى عملى و تضمين شده جهت
برون رفت از حالت نابسامان مستقرْ و رسيدن به وضعيت مطلوبْ ارايه
نكردهاند.
دغدغه
ى بنيادين در هر طرح پيشنهادى و سياست راهبردى براى نيل به تحول و
دگرديسى همه جانبه ى نهادهاى مدنى و ساختارِ جوامع كنونى و دستيابى به
تمدّن بالنده ى آرمانى، (بحران ضمانت اجرايى) است. ريشه ى بحران
اينجاست كه لازمه ى ايجاد حكومت و جامعه ى قسط پرور و حق محور، برچيدن
بساط ظلمهاى رسمى و غير رسمى و حق كشىهاى قانونى و غير قانونى و
براندازى همه ى حاكميتهاى جائرانه و ريشهكنكردن همه ى اقسام استعمار
و استثمار و استخدام (با مفهومى كه علامه طباطبايى؛ از واژه اخير اراده
كردهاند)[27]
و استكبار است.
اينْ
يعنى درگيرشدن با تمامى موجوديت و منافع ظالمان و قدرت پرستان و حق
ستيزان، اينْ يعنى نبردى تمام عيار با جبهه ى استكبار جهانى و ستيز با
قدرت اهريمنى نظام سلطه بين المللى.
همگان
مىدانيم كه در درون مجموعه ى عوامل طبيعى جبهه ى حق، عامل اجرايى
ضمانت كننده ى تفوّق كامل و برترى نهايى بر جبهه ى باطلْ وجود ندارد و
با خيال پردازى هم نمىتوان لشگر پرعِدّه و عُدّه ى باطل را در هم
كوبيد.
پس با
كدام نيرو مىتوان معادله ى توازن قواى كنونى را - كه به نفع جبهه ى
باطل است - بر هم زد؟ و نه تنها شاخههاى اين شجره ى خبيثه را شكست،
بلكه ريشه ى آن را از دل جامعه ى بشرى بر كند؟ با اين وصف چگونه
مىتوان اميدى ريشه دار و توانبخش در دلْ و شورى مجاهدت آفرين بر سر
داشت؟
اينجاست كه مكتب اسلام - اين حلقه ى نهايى وحى آسمانى - كه دستورالعمل
جامعِ (حيات طيّبه) بوده و بر اساس حكمت بالغه ى الهى همه ى لوازم حيات
طيّبه ى آدمى را پيشبينى و فراهم كرده است، موهبت (اميد) - اميدى
پربركت و سازنده، پرحرارت و گدازنده، ايمانزا و جهت بخش، آرمانساز و
اعتمادآفرين، شورآور و مجاهد پرور - را در سه مرحله به خيرالأمم (امت
مرحومه ى رسول اللّه صلى الله عليه و آله ) ارزانى داشته است:
الف -
لزوم اميد داشتن به مدد و رحمت الهى؛
(وَلا تَيأسُوا مِن رَوحِ اللّه).[28]
ب -
وعده ى وراثت و امامت صالحان و مستضعفان؛
(ونريدُ أن نمُنَّ على الذَّينَ استُضعِفوا فى الأرضِ
ونجعلَهم ائمَّةً ونجعلَهم الوارثين)[29]
‑
و خواستيم بر مستضعفان منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و
ايشان را وارث زمين كنيم).
و
نيز:
(ولَقَد كتبْنا فى الزَّبُور من بعدِ
الذِّكر أَنَّ الارضَ يَرِثُها عبادىَ الصّالحون)[30]
(و
بىترديد در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ى ما به
ارث خواهند برد).
ج -
تأمين ضمانت اجرايى وعده ى فوق با ظهور منجى آخرالزّمان، مهدى
موعودعليه السّلام و تشكيل آرمانشهر آسمانى (دولت كريمه) به دست
حضرتش؛
(بقيَّةُ اللهِ خيرٌ لُكم ان كنتم مؤمنين)[33]
(اگر
باور داشته باشيد، ذخيره ى الهى براى شما [از هركس و هر چيز ديگر] بهتر
است).
(وانّه لَعلمٌ للساعةِ فلا تمترُنَّ بها واتَّبعونِ
هذا صراطٌ مستقيم)[34]
(بىترديد او (حضرت بقيّةالله) نشانهاى بر (فهم) رستاخيز است، پس
زنهار در آن ترديد مكن و از من پيروى كنيد كه اين است راه مستقيم).
آرى!
امام مهدى (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) عامل اجراى وعده ى الهى است،
او كه پيروزىاش را خود خداوند سبحان ضمانت كرده است. در زيارت آل يس -
توقيعى از ناحيه ى مقدسه كه براى جناب حميرى فرستاده شده - خطاب به
ساحت مقدّس ولى الله االاعظم(عجلّ الله تعالى فرجه) عرضه مىداريم:
(السلامُ عليكَ يا خليفةَ اللّهِ
وناصرَ حقِّه... السلامُ عليكَ يا حجّةَ اللّهِ ودليلَ ارادتهِ...
السّلامُ عليكَ يا بقيّة اللهِ فى أرضِه، السّلامُ عليكَ يا ميثاقَ
اللّهِ الذى اخَذَه ووَكَّدَه، السّلامُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ
الذى ضَمنه...)[1]
همچنان كه ملاحظه مىشود در پايان فراز نقل شده ى فوق، عرضه
مىداريم: سلام بر تواى وعده ى تضمين شده ى الهى! از امام جوادعليه
السّلام روايت شده كه فرمود:
(القائم من الميعاد واللهُ لا يخلف
الميعاد)[2]
‑
منجىِ موعود، وعده ى الهى است و خداوند، خلف وعده نمىكند).
موالات و عشق ورزيدن به مهدى و سر نهادن به فرمان او، ميثاقى است
مستحكم كه خداى سبحان در پگاه ازل در عالم ذرّ از همه ى بنى آدم
گرفته، و آن را مؤكد ساخته است.[3]
بارى آن مِهر خوشمنظر، پورحيدر، امام منتظر، دست مشيّت قاهره ى
الهى است كه از آستين غيب برون خواهد شد و با انحناى دَم
ذوالفقارش، قامت خميده ى عدالت را راست خواهد كرد و چون آذرخشِ قهر
از آسمانِ غضبِ حضرت ذوالجلال بر سر باطل پيشه گان و مستكبران حق
ستيزْ فرود خواهد آمد و زمين را از لوث وجودشان پاك خواهد كرد.
يامن هو مَظهَر العجائب
يامن هو مُظهِر الغرائب
يا من هو حاضر وناظر
يا من هو شاهد و غائب
يا من هو قاتل الطواغيت
يا من هو قامع الكتائب
اى تيغ تو همچو برق لامع
وى
تير تو چون شهاب ثاقب
برنا به تن و به عقل پير است
شير است نه بلكه شير گير است
× × ×
شمشير تو در غلاف تا كى
گيتى به تو در خلاف تا كى
آن خال به زير زلف تا چند
وين نافه نهان به ناف تا كى
اِكسير نمط، نهفته تا چند
سيمرغ صفت به قاف تا كى
تا ديده رفت بگِرد اين كوى
چون كعبه همى طواف تا كى
از ديده ى مردم ار چه دورى
در مردم ديده عين
نورى[4]
مهدىعليه السّلام براى طوفانزدگانِ كشتى شكسته و غريقانِ
گردابهاى فتنه در دوران بربريّت مدرن، ساحل امن اميّد است. و اين
اميد، بزرگترين هديهاى است كه جامعه ى بشرى در اين دوران دريافت
داشته است و هديه كننده ى آن حقّى بس عظيم بر گردن آدميان دارد.
به قول گوستاولوبون: (بزرگترين خدمتگزاران عالم همان اشخاصى هستند
كه توانستهاند بشر را اميدوار نگاه دارند).
در ادبيات دينى مكتب حيات بخش اسلام، گلواژه ى (انتظار) مفهومى بس
ژرف و پر ارج دارد. گويا (انتظار) زيباترين و كاملترين جلوه ى
بندگى حق تعالى است، به گونهاى كه رسولخداصلى الله عليه و آله
(طبق نقل محدّث شهير سنّى ابراهيم بن محمدبن مؤيد جوينى با إسناد
خود از علىبن ابىطالبعليه السّلام ) چنين مىفرمايد:
(أفضلُ العبادَةِ انتظارُ الفَرَج)[5]
‑
انتظارِ فرج، برترينِ عبادات است).
همين مطلب را امام ترمذى و صدوق الطائفه و علامه ى مجلسى با اين
عبارت از رسول مكرم اسلام صلى الله عليه و آله نقل كردهاند:
(أفضَل أعمالِ اُمّتى، انتظارُ الفَرَجِ مِن
اللّهِ عزَّوجلَّ)[6]
‑
برترين كارهاى امت من، انتظار فرج از خداوند است).
به همين تناسب، در فرهنگ دينى ما، منتظران از جايگاه والا و
ممتازى برخوردارند و تعابير فخيمى در تجليل از مقام و مرتبت ايشان
وارد شده است كه نمونهاى از آن بيان مىشود؛
امام علىبن ابىطالبعليه السّلام فرمود:
(الآخِذُ بأمرنا مَعَنا غَدا فى حَظيرة القدس
والمنتظرُ لِأَمرِنا كالمتشحِّطِ بِدَمهِ فى سَبيلِ اللّهِ)[7]
‑
متمسكين به امر ما، فردا در فردوس برين با ما خواهند بود و منتظران
آن مانند كسانى هستند كه در راه خدا به خون خود غلطيدهاند).
[(أمر) در اين حديث هم مىتواند مفرد (أوامر) باشد و هم مفرد
(أمور). بنابر احتمال دوّم، وجه استشهاد به حديث شريف واضحتر است
و تلقى بزرگان حديث نيز، ظاهرا همين فرض دوم است. از اين رو، آن را
در باب (انتظار الفرج فى غيبة ولىالعصرعليه السّلام ) ذكر
كردهاند].
سيدالساجدين زين العابدين علىبن الحسين عليهما السّلام فرمود:
(تمتدّ الغيبة بولىّ الله الثانى عشر من أوصياءِ
رسُول اللهِصلى الله عليه و آله ،... انّ اهل زمان غيبته
القائلونَ بإمامَته المُنتظرونَ لِظُهورِه، أفضَلُ أهلِ كلِّ
زمانٍ؛ لِأنَّ اللّهَ تعالى ذِكرُه أعطاهم مِن العُقولِ والأفْهامِ
والمَعْرفَةِ ماصارَت به الغيبةُ عِندَهم بِمَنزِلَةِ المُشاهَدَةِ
وجَعَلَهُم فى ذلِكَ الزمانِ بِمَنزِلَةِ الُمجاهِدين بينَ يَدى
رسول اللّهِصلى الله عليه و آله بالسَيفِ، أولئِكَ المخلِصونَ
حقّا وشيعتُنا صِدقا والدُعاة الى دينِ اللّهِ سِرّا وجَهرا)[8]
‑
دوران غيبت بر دوازدهمين وصى رسول خدا از ائمه ى پس از وى، طولانى
خواهد گشت. اهل اين زمان كه معتقد به امامت او و منتظر ظهورش
هستند، برترين مردمان همه ى روزگارانند. زيرا خداوند متعال عقل و
فهم و معرفتى به آنان عطا مىفرمايد كه شرايط غيبت در چشمشان چون
زمان حضور مىگردد و به مجاهدان پيكارگرى مىمانند كه در پيش روى
رسول خدا با شمشير نبرد مىكنند. آنان مخلصان واقعى و شيعيان
راستين و دعوت كنندگان به دين خدا در پنهان و آشكارند).
امام كاظم
عليه
السّلام فرمود:
(طُوبى لِشيعتِنا المُتَمسّكينَ بحَبلِنا فى
غيبَةِ قائِمنا، الثابتينَ على مُوالاتِنا والبَراءَةِ من أعدائنا،
اولئك منّا ونحنُ مِنهُم، قد رَضوا بنا أئِمَّةً ورَضينا بهم
شيعَةً، فَطوبى لَهم ثمَّ طوبى لَهُم، هم وَاللّهِ مَعَنا فى
دَرَجَتِنا يومَ القيامَةِ)[9]
(خوشا به حال شيعيان ما كه در زمان غيبت قائممان به ريسمان ماچنگ
مىزنند و بر دوستى ما و دشمنى دشمنان ما ثابت مىمانند. ايشان از
ما و ما از ايشان هستيم. آنان به امامت ما خشنود و ما به پيروى
آنان خرسنديم [ايشان راضىاند كه ما امامانشان هستيم و ما هم رضايت
دادهايم كه آنان شيعيان ما باشند] خوشا و خوشا به احوالشان! به
خدا سوگند، آنان در روز قيامت، در مرتبه ى ما و با ما خواهند بود).
به راستى، سرّ برخوردارى (منتظران) از چنين جايگاه رفيع و منزلت
بىبديلى كه فرشتگان مقرب الهى نيز به آنان غبطه مىخورند، در چه
چيزى نهفته است؟ هر چه هست به حقيقت (انتظار) باز مىگردد. مگر
انتظار چيست كه تا اين پايه تكامل بخش و كمال آفرين است؟ اين چه
سكّويى است كه پرش آدمى از فراز آن تا سدرة المنتهى اوج مىگيرد؟
شايد مفهوم (انتظار) به درستى دريافت نشده است. پس جا دارد كه بار
ديگر اين سؤال را با دقت مطرح كنيم كه به راستى انتظار يعنى چه؟
در پاسخ بايد گفت: از مجموعه ى معارف بلندِ وحيانى كتاب و سنت
چنين بر مىآيد كه (انتظار) حقيقت شگرفى است كه با يك يا دو كلمه
نمى توان به عمق آن راه يافت. (انتظار) چونان منشورى چند ضلعى،
داراى زواياى متعددى است كه حتى با يك جمله و دو جمله نيز نمىتوان
گستره ى همه ى ابعاد آن را در آيينه ى سخن منعكس ساخت. ليكن (آب
دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد.)
كالبد شكافى (انتظار)
شايد در چند سطر بتوان انتظار را اينگونه معنا كرد:
انتظار يعنى پرچم مقاومت و ايستادگى.
انتظار يعنى شعار عدالتخواهى و آزادگى.
انتظار يعنى تبلور آيه ى (فطرت) و رهآورد حديث (كنز).
انتظار يعنى قصه ى شوريدگى عاشقان حضرت دوست.
انتظار يعنى پاسداشت شرافت و كرامت انسانى.
انتظار يعنى حماسه ى تبر ابراهيم و ذوالفقار علىعليهما السّلام .
انتظار يعنى تفسير خون نامه ى نينوا.
انتظار يعنى ضمانت نامه ى پيروزى هابيليان.
انتظار يعنى دريچهاى رو به بساتين ملكوت.
انتظار يعنى بهانهاى براى تپيدن قلب تاريخ.
انتظار يعنى زورقى عرشپيما در گرداب شهوات و موجخيزِ هواهاى
نفسانى.
انتظار يعنى واحه ى سبز معنى در برهوت ماده.
و
انتظار يعنى چكامه ى شورانگيز يكتاپرستى.
از پيامبر مكرم اسلامصلى الله عليه و آله دو روايت معروف نقل
شده است كه با مقايسه ى آن دو مىتوان به يكى از ويژگىهاى مهمِ
(انتظار) پى برد؛
(أفضَلُ الأعمالِ أحمزُها)[10]
و (أفضَلُ أعمالِ اُمَتى، انتظار الفَرَج)[11]
پىنوشتها:
[1]
جهاد / مرتضى مطهرى / ص
48
[2]
مجموعه ى آثار / ج /
2انسان
و ايمان / ص
24انتشارات
صدرا همچنين ر. ك. گفتارهاى معنوى / ص
200پاسخ
استاد به نقد كتاب مسئله ى حجاب / ص
160حكمتها
و اندرزها / ص
45و
نيز الميزان / سيد محمد حسين طباطبايى / ج /
18ص
23
[3]
ر.
ك. مجالس صدوق / ص
88الكافى
/ ج /
8
229بحارالانوار
/ ج /
36ص
.41
[5]
بحارالانوار/ ج /
102ص
110
[6]
الغيبة / نعمانى / ص
152
[7]
خصال صدوق / ج /
2ص
635
[8]
الكافى / ج /
4
314مجالس
صدوق / ص
201
[9]
بحارالانوار
/ ج /
53ص177
[10]
الغيبة / نعمانى / ص
159بحارالانوار
/ ج /
102صص
110
-
102
[12]
جمال
الاسبوع / سيدبن طاووس / ص
493
[13]
الاقبال
/ سيدبن طاووس / ص .687
[14]
معانى الأخبار / شيخ صدوق / ص /
408ح
.87
[15]
مجله ريدزدايجست / تاريخ انتشار: ماه مه /
1969آمريكا.
[19]
اين
شرايط سخت در حديث (لوح فاطمه سلام الله عليها) كه حديث قدسى
مفصّلى است، تشريح شده است. براى اطلاع بيشتر ر.ك. موسوعة الكلمة /
آيت الله شهيد سيد حسن شيرازى / ج /
1ص
119به
نقل از: عيون الأخبار، المجالس شيخ طوسى، مشارق انوار اليقين رجب
حافظ برسى و الكافى.
[21]
نگاه
كنيد به: فرهنگ انقلاب اسلامى/ شهيد دكتر محمد جواد باهنر / صص
.349
-
346
[23]
امير
بيان، علىبن أبيطالبعليه السّلام مىفرمايد:
(أعظم البلاء، انقطاع الرجاء) و (قَتَلَ القنوطُ صاحَبه)
(بزرگترين مصيبت، نااميدى است. نااميدى، نااميد را مىكشد)
غررالحكم / كلمات:
2860و
.6731
[24]
ديوان
پروين اعتصامى / ص .16