نشانه هاى يار و چكامه انتظار

مهدى عليزاده

- ۶ -


د - لزوم اجتناب از توقيت و تطبيق

 پس از آن كه در قسمت‏هاى پيشينِ اين فصل با نشانه‏هاى ظهور و اقسام آن آشنا شديم، شايسته است در پايان به نكته مهمى اشاره كنيم.

مى‏دانيم كه (توقيت) - تعيين وقت مشخص براى ظهور - عملى است كه ائمه هدى‏عليهم السّلام  به شدت از آن نهى كرده و آن را ممنوع اعلام كرده‏اند. در روايات وارد شده كه از امام رضاعليه السّلام  سؤال شد: قائم  [عليه السّلام]  چه وقتى ظهور مى‏كند؟ امام پاسخ فرمودند: (پاسخ گفتن به كى ظهور مى‏كند؟ خبر دادن از وقت است. پدرم از پدرش از پدرانش از على‏عليه السّلام  روايت كرد كه به رسول خداصلى الله عليه و آله گفته شد: قائم شما چه وقتى خروج مى‏كند؟ حضرت پاسخ فرمود: مَثَل قيام و ظهور او مَثَل قيامت است؛

(لا يُجَلّيها لِوَقتها إلاّ هُو، ثَقلتْ فى السمواتِ و الارضِ لا تأتيكم إلاّ بَغتةً)[1]

[از تو در باره ى قيامت مى‏پرسند كه وقوع آن چه وقت است؟ بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است؛ جز او هيچ كس آن را به موقع خود آشكار نمى‏گرداند، اين حادثه بر آسمان‏ها و زمين گران است. جز ناگهان به شما نمى‏رسد].[2]

نيز از امام صادق عليه السّلام  نقل است در پاسخ مفضّل كه سؤال كرد: آيا مى‏توان براى ظهور حجت [عليه السّلام ] وقتى تعيين كرد؟ فرمودند: (اى مفضّل! من براى اين امر زمانى را تعيين نمى‏كنم و اساسا نمى‏توان براى آن وقتى مشخص نمود. هركس براى قيام مهدى ما زمانى تعيين كند، در علم، انباز خدا شده است و در واقع مدعى دست يافتن بر سرّ الهى گشته و...) [3]

نهى از اين عمل تعبّدى نيست، بلكه به علت ترتّب مفاسد نفس الأمريست كه منع به آن تعلق گرفته است؛ آثار منفى و مفاسدى كه در ادامه به آن اشاره خواهيم كرد، ليكن پيش از آن بايد اين نكته را گوشزد كنيم كه تطبيق غير متعهدانه ى نشانه‏ هاى ظهور بر حوادث جارى پيرامونى و مصداق‏يابى غير كارشناسى شده براى آن‏ها نيز به نوبه ى خود شعبه‏ اى از توقيت و به احتمال قوى، محكوم به همان حكم است. زيرا تبعا و خواه ناخواه منتهى به توقيت مى‏گردد.

 نگارنده در اين باب خاطره ى عبرت‏ انگيزى دارد كه ذكر آن را سودمند مى‏انگارد:

 حدود يك سال از جنگ خليج فارس و حمله نظامى عراق به كويت گذشته بود و در آذر ماه و سالگرد شهادت دكتر مفتح؛ و روز وحدت حوزه و دانشگاه بود؛ به همين مناسبت تعداد زيادى از برادران دانشجو از دانشگاه‏هاى مختلف سطح كشور به قم آمده بودند تا طى سه روز اقامت در جوار بارگاه نورانى حضرت فاطمه معصومه عليها السّلام  با برخى از علما ديدار داشته و نيز از برخى مراكز حوزوى بازديد كنند.

 آن سال اين عزيزان در مدرسه‏اى از مدارس علميه اسكان يافتند كه محل بحث و درس صاحب اين قلم بود. مقارن با ايام استقرار برادران دانشجو در مدرسه، يكى از خطباى كهن‏سال كه ده‏ها سال پيش با خطابه‏ ى آتشين خود، بسترساز يكى از قيام‏هاى خونين مردمى عليه رژيم شاهنشاهى شده بود، در كمال گمنامى و تواضع و بى سر و صدا به اين مدرسه تشريف آورده، وقتى برخى از روحانيون قديمى وى راشناختند و آرام آرام خبر آن در مدرسه پخش شد و به گوش عزيزان دانشجو رسيد، به سوى وى شتافتند و از ايشان خواستند كه مطالبى بيان فرمايد. ايشان نيز پذيرفت و شب پس از نماز مغرب و عشا حدود يك ساعت به ايراد سخنرانى پرداخت و سخنان سودمندى با همان لحن گرم و مهارت مورد توقع بيان داشت.

در بخش پايانى گفتار خويش ناگاه از نزديك شدن ظهور حضرت صاحب الامرعليه السّلام  خبر داده و ابراز داشت كه همين صدام حسين خبيث كه منطقه را به آشوب كشيده و نخست ايران و سپس كويت را اشغال كرده از نشانه‏ هاى ظهور است؛ آرى! او (احتمالا) همان سفيانى ملعون است. و بدانيد كه حضرت حجت‏ عليه السّلام پس از دو سال ظهور خواهد كرد!

 اين جانب از سخنان اخير ايشان سخت متأثر شدم بدين جهت كه احتمال اين انطباق را ناچيز مى‏انگاشتم و به دو بعد سال و حالت ناخوشايند تحيّر مخاطبان جوان اين سخنان مى‏انديشيدم.

پس از پايان سخنرانى ايشان به سراغ چند تن از دانشجويان عزيز رفتم كه با يكديگر مأنوس شده بوديم. آنان با حرارت زايد الوصفى از مسئله ظهور و نزديكى آن ياد مى‏كردند. حقير سعى كردم ضمن حفظ احترام شخصيت گوينده‏ ى بزرگوار، به شكل غير مستقيم به آن برادران گوشزد كنم كه اين كلام را جدّى نگيرند. آن ايام سپرى شد و دوستان دانشجوى ما به شهرهاى خود بازگشتند. چند سال بعد به طور اتفاقى در دانشگاه فردوسى مشهد به يكى از آن عزيزان برخوردم و پس از عرض سلام و احوال‏پرسى به اطاق ايشان رفتم و وى در ضمن صحبت‏هاى خود اظهار داشت كه دو تن از دانشجويان كرمانشاهى و سبزوارى كه فرمايش آن شب خطيب محترم مورد قبولشان واقع شده بود، با سپرى شدن دو سه سال از آن تاريخ و اثبات نادرستى آن سخنان، دچار مشكلات روحى و بعضا شبهات دينى شدند و...

بارى توقيت و تطبيق‏هاى اين گونه، آثار و پيامدهاى منفى به دنبال دارند از آن جمله:

1 - تشويق و تحريك شيّادان نيرنگ‏باز براى بهره ‏بردارى سوء از اين گونه تخمين‏ها و باورهاى سطحى.

 2 - يأس و سرخوردگى اين گونه افراد سطحى‏نگر و عجول و اطرافيان ايشان پس از عدم تحقق پيش بينى‏هاى حساب نشده.

3  - داغ شدن تنور شايعات و ايجاد موج بدبينى و دامن زدن به خطر فرقه‏سازى و فرقه‏ گرايى و سرانجام ايجاد دل مشغولى‏هاى بيهوده و بحث‏هاى انحرافى براى ذهنيت جامعه.

آرى! بايد با هوشيارى كامل و دقت نظر زيبنده ى يك مهدى‏باور و منتظر واقعى به وظايف سنگين دوران غيبت و رسالت خطير (انتظار) عمل كرد و بايد دانست كه:

(اِنَّ اللَّهَ -عَزَّ ذِكْرُهُ- لا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبادِ)[4]

خداى تعالى به خاطر شتاب بندگان، در كار خود تعجيل روا نمى‏دارد).

معرّفى منابعى ديگر براى مطالعه ى بيشتر درباره ى علايم ظهور:

الف - كتب اهل سنّت

1  - البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان، تأليف: متقى هندى

2  - علامات المهدى، تأليف: جلال الدين سيوطى

3  - علامات المهدى، تأليف: صدر الدين قونوى

4  - تلخيص البيان فى علامات مهدى آخر الزمان، تأليف: ابن كمال پاشا حنفى

5  - تلخيص البيان فى علامات مهدى آخر الزمان، تأليف: شيخ اقسرايى

6  - المهدى و اشراط الساعة، تأليف: شيخ محمد على صابونى

7  - علامات الساعة، الصغرى والكبرى، تأليف: ليلى مبروك

ب - كتب شيعه

1  - بشارة الاسلام فى علامات المهدى، تأليف سيد مصطفى الكاظمى

2  - السفيانى و علامات الظهور، تأليف: محمد فقيه

3  - علايم ظهور، تأليف: شيخ عباس قمى

4 - علامات الظهور و احوال الامام المستور، تأليف: سيد عبداللَّه شبّر

5  - مسأله‏ ى رجعت و ظهور در آئين دين زرتشت، تأليف: صادق هدايت

6  - نوائب الدهور فى علايم الظهور، تأليف: سيد حسن ميرجهانى

7  - نشانه ‏هاى آخر الزمان، تأليف: عباسعلى جورتانى اصفهانى

8  - نشانه‏ هاى ظهور او، تأليف: محمد خادمى شيرازى

9  - نشانه‏ هاى ظهور، تأليف: على اصغر سادات مدنى

فصل دوم : انتظار سبز

براساس فرهنگ اسلامى و منطق قرآنى، ملاك شرافت و معيار برترى آدمى، پرواى الهى است كه در ذكر حكيم از آن به تقوا تعبير شده است. وحى آسمانى به جامعه ى انسانى اعلام مى‏دارد كه ارجمندترين و گرانمايه‏ترينِ مردمان، متقى‏ترين آنان است. تقوا، سكوى پرواز به سوى كمال و رمز تكامل است.

ايمان به غيب، اولين شاخص تقوى

از سوى ديگر، خداوند سبحان، شاخص‏هاى اين اكسير كمال ‏آفرين را براى انسان‏ها بازگو فرموده است:

(ذلك الكتابُ لا ريبَ فيهِ، هُدىً للمتّقينَ × الَّذينَ يُؤْمِنونَ بالغَيبِ و يقيمونَ الصلاة ومِمَّا رَزَقْناهُم يُنفِقون[5]

*  أولئِكَ عَلى هُدىً من ربّهم واولِئكَ هُمُ المُفلِحون)[6]

اين كتابى است كه در (حقانيت) آن هيچ ترديدى نيست، (و) مايه ى هدايت تقواپيشگان است× آنان كه به غيب ايمان مى‏آورند و نماز را برپا مى‏دارند و از آنچه به ايشان روزى داده‏ايم، انفاق مى‏كنند... آن‏ها برخوردار از هدايت الهى و رستگارانند.

قرآن كريم، (ايمان به غيب) را اولين شاخص (تقوا) بر مى‏شمارد. بر اساس هستى‏شناسى توحيدى، عالم از دو بخش (نشئه ى شهود) و (نشئه ى غيب) يعنى عالم مشهود و محسوس و عالم نامشهود و غير محسوس تشكيل يافته است. موحّدِ متّقى كسى است كه عالم نامحسوسِ (غيب) را به همه‏ ى گستردگى و عناصر و اجزاءش باور داشته باشد.

در اين زمينه، علامه ى طباطبايى 1چنين مى‏فرمايند:

(الغيب خلاف الشهادة ويطلق على ما لا يقع عليه الحسّ وهو الله سبحانه وآياته الكبرى الغائبة عن حواسّنا...)[7]

غيب، ضد شهادت (مشهود) است و بر همه ‏ى امور نامحسوس اطلاق مى‏گردد كه خداوند سبحان و نشانه‏هاى بزرگ پنهانش را شامل مى‏شود).

 از آنجا كه حضرت حجت بن الحسن المهدى‏عليه السّلام ، منجى موعود و منتظَر، از بزرگترين آياتِ[8]

پنهان الهى است -كه خداوند سبحان در قرآن مجيد، ظهور او را وعده ى حتمى خود معرفى فرموده است[9]

- بر پايه ى آيات پيش‏گفته، مى‏توان بدين نتيجه دست يافت كه ايمان به حضرتش از مقوّمات تقوا و عامل رستگارى شمرده مى‏شود.

همچنين علامه‏ ى طباطبايى قدس سره در بحث روايى ذيل همين آيه، اين حديث درخور توجه را از امام صادق‏ عليه السّلام  نقل مى‏كنند:

عن الصادق‏ عليه السّلام  فى قوله تعالى (الذين يؤمنون بالغيب) قال: (من آمن بقيام القائم‏ عليه السّلام ؛ أنّه حق)؛ أقول وهذا المعنى مروى فى غير هذه الرواية.[10]

امام صادق‏ عليه السّلام  درباره‏ ى (الذين يؤمنون بالغيب) فرمودند: (اينان كسانى هستند كه به قيام مهدى‏عليه السّلام  باور دارند و آن را حقّ مى‏شمارند).

تا اينجا ضرورت ايمان به (مهدويت) روشن شد. حال بايد مقوّمات و پيش نيازهاى اين ايمان را جستجو كنيم و به بيان ديگر، بايد ببينيم چه كسى را مى‏توان (مهدى باور) دانست؟ در اين مجال، پرسش اساسى اين است كه آيا شناخت نام و نسب حضرت - حتى شناختى دقيق و كامل - و شناخت نقش، جايگاه، سيره، رسالت و ساير شناخت‏هاى پيرامونى مربوط به قيام ايشان، براى واردشدن در جرگه ى مؤمنانِ به مهدى (عجلّ الله تعالى فرجه) كافى است؟

آيا كسى كه صرفا در راه به دست آوردن اين شناخت‏ها تلاش مقرون به توفيقى را مبذول دارد، (مهدى باور) تلقى مى‏شود؟

براى پاسخگويى بدين سؤال، بايد ماهيت ايمان و مؤلّفه‏ هاى تشكيل دهنده ى آن را بررسى كرد؛ زيرا (مهدى باورى) هم يكى از مصاديق و صغريات پديده‏ ى كلى (باورمندى) است و پر واضح است كه چنانچه مقوّمات مطلقِ (ايمان) باز شناخته شود، ناگزير مقدمات واجب التحصيل ايمان به ولى عصرعليه السّلام  نيز كشف خواهد شد. اما در اين مجال اندك، فرصت بررسى مبسوط و توضيح مشروح اين مطلب وجود ندارد. بنا بر اين، به بيان فشرده‏اى در اين باب اكتفا مى‏گردد:


پى‏نوشتها:

[1]    الاعراف / 187

[2]  اكمال الدين / ج  / 1ص  373عيون اخبار الرضا / ج  / 2ص  265و در منابع اهل سنت: ينابيع المودة / ص 454

[3]     مختصر بصائر الدرجات / ص  179نوادر الاخبار / ص 286

[4]    الغيبة / نعمانى / ص  199بدون عبارت (عزّ ذكره)؛ الكافى / ج  / 1ص  369بحار الانوار / ج  / 52ص  297نهج الفصاحة /ج  / 2ص 526

[5]  بقره/  2و 3

[6]     بقره/ 5

[7]     الميزان / محمد حسين طباطبايى/ ج  / 1ص 49

[8]    در زيارت آل يس كه در توقيع شريف از ناحيه ى مقدسه براى محمدبن عبدالله حميرى صادر شده است، چنين مى‏خوانيم: (السلام عليك يا داعى الله و ربّانى آياته) و در دعاى‏پس از آن، حضرت را (كلمه ى تامّه ى الهى) مى‏ناميم.

[9]      مولانا فيض كاشانى در كتاب منظوم خود، شوق مهدى، در اين خصوص چنين مى‏گويد:

در دل زحق تعالى شكريست بى‏نهايت

كو در كتاب خود كرد، در شأن تو حكايت

در وعده ى وصالت، نستخلفنّهم گفت

جان گر فشانم ارزد، اين لطف و اين عنايت

[10]     الميزان/ ج  / 1ص 50