از آنچه
گذشت مىتوان دو نكته را كه هر يك مكمل ديگرى است، اسنتناج كرد:
1 - تشويق
ائمه هدىعليهم السّلام به دعا براى تسريع فرج، بيانگر آن استكه حصول فرج
و فرا رسيدن ظهور داراى يك زمان صد در صد تعيين شده و غير قابل تغيير نيست؛
بر اين پايه، نشانه
هايى كه براى زمان
ظهور بيان شده (غير از علايم حتميّه) و در مرتبه
ى قدر و در لوح محو
و اثبات مضبوطند، قابل تغيير و تبدّل و تقدّم و تأخّر بوده و بداء در آنها
محتمل است.
2 - محتوم
معرفى شدن برخى از علايم از سوى ائمه هدىعليهم السّلام كه به دلالت
التزامى بيانگر غير قطعى و محتمل الوقوع بودن برخى ديگر از نشانه
هاى ظهور است، نويد
بخش اين حقيقت مسئوليت
آور و شورآفرين است
كه مهدىباوران بايد مسئله دعا براى تعجيل در ظهور حضرت ولى عصرعليه
السّلام را به شكل خيلى جدى و اميدوارانه پى بگيرند و بيش از پيش بر روى
آن سرمايهگذارى كنند و باور كنند كه خداوند سبحان استجابت ادعيه را ضمانت
فرموده است؛ (أُدعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ)[1]
و مىدانيم
كه
(اِنَّ اللّه لايُخْلِفُ الميعاد).[2]
مسئله
دوم: علايم حتمى
روايات
زيادى وارد شده كه دستهاى از نشانه
ها را در كنار
يكديگر به عنوان علايم تخلف
ناپذير ظهور معرفى
كرده است. اينجا در ضمن نقل روايات ياد شده به ذكر علايم مورد نظر
مىپردازيم:
+ فضل بن
شاذان به اسناد خود از امام باقرعليه السّلام روايت مىكند كه حضرت فرمود:
خروج سفيانى و نداى آسمانى و اختلاف بنىعباس بر سر حكومت و به قتل رسيدن
نفس زكيّه و طلوع خورشيد از مغرب، حتمى است.[3]
+ حمران بن أعين از امام صادق
عليه السّلام نقل
مىكند كه حضرت ابراز داشتند:
امورى كه
پيش از قيام قائم [عليه السّلام] قطعا به وقوع مىپيوندد، عبارت است از:
خروج سفيانى، فرو رفتن زمين در منطقه
ى البيداء، قتل نفس
زكيه و نداى آسمانى.[4]
+ شيخ
صدوق 1به اسناد خود از عمر بن حنظلة حكايت مىكند كه شنيدم امام صادقعليه
السّلام فرمود: پنج علامت قطعى وجود دارد كه پيش از قيام قائم [عليه
السّلام ] رخ خواهد داد: قيام يمانى، خروج سفيانى، صيحه
ى آسمانى، به قتل
رسيدن نفس زكيّه و فرو رفتن زمين در البيداء.
[5]
اخبار
زيادى نيز در دست است كه برخى از اين علايم را به تنهايى، نشانه
ى قطعى معرفى كرده
اند؛ مثلاً خروج
سفيانى، يا صيحه ى آسمانى و يا كشته شدن نفس زكيه يا خسف بيداء علايمى
هستند كه هر يك محتوم شمرده شده
اند.
مسئله سوم) نكاتى
در باره
ى برخى از نشانه
هاى مهم
نكته
يكم: نفس زكيّه و سيد حسنى
مشهور آن
است كه نفس زكيّه[6]
در مكّه
و ميان ركن و مقام ابراهيم در 25ذى الحجّه به قتل مىرسد و ميان قتل او و
ظهور بيش از پانزده شب فاصله نيست[7]
. او
جوانى است كه در مدينه براى يارى و نصرت آل محمد (صلوات اللَّه عليهم
اجمعين) به پا مىخيزد -از اين رو در برخى از احاديث از وى با عنوان
(مستنصر)[8]
ياد شده
است- و هنگامى كه سپاه سفيانى به مدينه مىرسد، برادر او را مىكشد[9]
و وى به
حرم امن الهى - مكّه - مىگريزد و در آنجا مظلومانه ذبح مىشود و اين هتك
حرمت حريم امن الهى و جنايت وحشيانه، سبب نزول غضب الهى بر سفيانيان
مىگردد[10]
. در برخى
احاديث، اسم او (محمد بن الحسن) ضبط و معرفى شده است.[11]
لكن افزون
بر (نفس زكيّه)، در روايات باب از دو تن ديگر نيز ياد شده است: سيد حسنى و
فردى هاشمى.
در ميان
محققان و مهدى پژوهان متأخّر و معاصر در تشخيص اين سه تن، اختلاف نظر به
چشم مىخورد؛ در باره نفس زكيّه و دو تن ديگر چهار نظريه وجود دارد:
1 - نفس
زكيّه شخصى است به نام محمد بن الحسن كه ميان ركن كعبه و مقام ابراهيم كشته
خواهد شد. از فحواى اين نظريه و تعابير قائل آن چنين استنباط مىشود كه نفس
زكيّه، از سادات حسنى و در واقع همان سيد حسنى است.[12]
2- نفس
زكيّه، فردى به نام محمدبن عبدالله
بن الحسنبن
الحسنبن، علىبن ابى طالب بوده و همان علوى به پاخاسته
ى زمان ابى جعفر
منصور، خليفه ى عباسى است. او معاصر با امام صادقعليه السّلام بود و پس
از قيام به دست منصور كشته شد.[13]
3 - نفس
زكيّه مجاهدى است از زمره ى بسترسازان ظهور كه رهبرى عدّهاى از عاشقان
امام مهدىعليه السّلام را بر عهده دارد و در راه حضرت در ميان هفتاد تن
از علماى زمانه در منطقه
اى پشت شهر كوفه
به شهادت مىرسد.
او غير از
سيد هاشمى تبارى است كه در مكه و بين ركن كعبه و مقام ابراهيم
عليه السّلام سر
از تنش جدا مىشود و اين هر دو، غير از سيد حسنى هستند كه به قتل مىرسد.[14]
4 - نفس
زكيّه، سيّدى والا تبار و حسينى نسب است و هموست كه مظلومانه در 25ذى
الحجه سر مباركش در حرم امن الهى مكه مكّرمه از تن جدا مىشود و كمى پيش از
ذبح شدن وى، سيّدى هاشمى و حسنى تبار در كوفه به همراه هفتاد تن از علماى
امت به دست سپاهيان سفيانى و در اثناى ورود سپاه مجاهد خراسانى از طريق
شهرهاى قصر شيرين و خانقين به شهادت مىرسد. طبق اين نظريه، رجل هاشمى و
سيد حسنى يك تن مىباشند.[15]
نكته
دوّم: يمانى، حق جو يا باطل پيشه
يمانى
فردى است كه از يمن قيام مىكند. او از نسل زيد بن على بن الحسين
عليهما السّلام
مىباشد.[16]
او و
سفيانى و خراسانى هر سه در يك روز حركت خود را آغاز مىكنند و پرچمهاى خود
را برمىافرازند.[17]
از ائمه
طاهرين
عليهم السّلام
رواياتى نقل شده مبنى بر اين كه در ميان اين سه پرچم، لوايى هدايتگرتر از
پرچم يمانى نيست. زيرا او به حق و صراط مستقيم دعوت مىكند[18]
. از اين
رو توصيه شده به سوى وى بشتابيد و در سلك او درآييد و حرام است كسى با وى
مقابله كند كه هر كس چنين كند از اهل آتش خواهد بود.
(قابل
توجه اين كه مىدانيم خراسانى هم چهره ى مثبتى بوده و از زمينه
سازان ظهور و
داعيان به سوى صاحب الامرعليه السّلام است. بر اين پايه، يمانى داراى
فضايل بيشترى است كه پرچمش نزديكتر به حق و صواب معرف شده است).
با اين
همه در كتاب وزين (حديقه الشيعة) -كه اكثر قريب به اتفاق كتابشناسان آن را
اثر فقيه متبحّر و عالم برجسته مرحوم مقدس اردبيلى صاحب مجمع الفائدة و
البرهان (متوفاى 993ه’ ق) مىدانند- مىخوانيم: (...سفيانى ملعون كه از
اولاد عقبة بن ابى سفيان ملعون است و يمانى نيز كه ملعون ديگر است [؟!] ،
هر دو در يك سال خروج كرده باشند...)[19]
و اين
قضاوتى است كه نگارنده ى اين سطور، تا به حال مؤيدى براى آن نيافته است.
نكته سوّم: اختلاف
كدام بنى العباس و بر سر كدام حكومت
پيش از
اين رواياتى را نقل كرديم كه نشانه
هاى ظهور را بيان
مىداشتند و از جمله اين نشانه
ها به اختلاف بنى
العباس بر سر مسئله حكومت تصريح شده بود، پرسشى كه به ذهن خطور مىكند اين
است كه مگر بنى العباس منقرض نشده
اند؟ اگر جواب مثبت
است، پس مقصود چيست؟ در مقام پاسخ گويى به اين سؤال، يكى از دو جواب ذيل را
مىتوان مطرح ساخت:
پاسخ
نخست: آنچه منقرض شد دستگاه خلافت عباسى بود و نه نسل بنى العباس و با
عنايت به اين نكته، جاى هيچ گونه استبعادى وجود ندارد كه از تبار عباسيان،
طايفه
اى پديدار شوند و
در زمان ظهور بر سر دستيابى به قدرت با يكديگر به نزاع بپردازند؛ نسل آنان
نيز به موازات نسل بنى اميه و سفيانيان - كه سفيانى نيز بر پايه ى روايات
از همين خاندان است - و نيز نسل هاشم - ذرارى زهراى بتول
عليها السّلام -
امتداد خواهد يافت. ابن ابى زينب نعمانى 1حديثى را روايت مىكند كه طى آن
حسن بن جهم از ثامن الائمه (عليه الآف التحية و الثناء) مىپرسد:
(خدايتان توفيق دهاد!
مردمان گويند: سفيانى پس از سقوط عباسيان بر خواهد خاست. امام
عليه السّلام مىفرمايند: دروغ مىگويند؛ او
زمانى بپاخيزد كه آنان هنوز بر مركب قدرت سوارند).[20]
پاسخ
دوّم: طرح سؤال فوق از يك پيش داورى نادرست ناشى شده است و آن اين كه
نشانه
هاى ظهور همگى
مقارن با ظهور يا كمى پيش از آن و متصل بدان رخ خواهند داد، در حالى كه اين
چنين نيست. زيرا پارهاى از علايم ظهور، منفصلاند. روز موعود - روزى كه
وعده
ى حاكميت صالحان و
مستضعفان تاريخ به موحدان و عدالتخواهان
داده شده است - بشارتى بوده كه تمامى اديان و كتب آسمانى آن را پيشبينى
كرده و از آن خبر دادهاند و خداوند سبحان، نشانه هاى نزديك شدن تدريجى آن
روز را در امتداد خط سير تاريخ منتشر ساخته است تا فروغ اميدى باشد در دل
منتظران؛ و در اين ميان يكى از نشانه
هاى منفصل، بروز
تفرقه و اختلاف بين يكى از سلسله
هاى استكبارى به
نام عباسيان و زوال دولت ايشان بوده است چنانكه هنگام سيطره
ى تركان سلجوقى و
آل بويه، اختلافات و ضعف آنان بالا گرفت تا آن كه سرانجام آخرين خليفه
ى عباسى (المستعصم
باللَّه) به سال 656هجرى قمرى به دست هولاكو خان مغول از اريكه خلافت غصبى
به زير كشيده شد.[21]
و به همين
صورت، وقوع جنگهاى صليبى ميان مسلمانان و مسيحيان اروپا به عنوان يكى ديگر
از نشانه
هاى ظهور در اخبار
وارد شده است[22]
همان
گونه كه زوال دولت بنى اميه نيز در مأثورات و اخبار اين باب پيشبينى شده
است[23]
و علايم
ديگرى كه به تدريج و هر از چندگاه رخ مىدهند و تسلسل تاريخى نشانه
هاى ظهور را باعث
مىشوند.[24]
لازم
به ذكر است كه اين پاسخ هنگامى قابل پذيرش است كه مستندات پاسخ اوّل به
لحاظ سندى و يا جهت صدور، غير قابل قبول شناخته شود ولى چنانچه آن
روايات، صحيح و غير متعارض با مدارك ديگر باشند، آنگاه پاسخ دوّم از
درجه اعتبار ساقط خواهد شد.
[3]
الارشاد / ج / 2ص
371اعلام
الورى / ص
426و
قريب به آن: الغيبة / طوسى / ص
435بحارالانوار
/ ج / 52ص 206
[4]
الغيبة / نعمانى / ص 176
[5]
اكمال الدين / ج / 2ص 650و همين روايت بدون كلمه ى (قطعى) در
منابع زير نيز آمده است: الغيبة / طوسى / صص 436و
437الكافى
/ ج / 8ص
258بحارالانوار
/ ج / 52صص 203و 204و 209و
304الخصال
/ ص
303الغيبة
/ نعمانى / ص
169اثبات
الهداة / ج / 3صص 720و 726و 731و 735
[6]
علامه
سيد محمد صدر معتقد است صفت (زكيّه) در وهله ى اول مىتواند به يكى
از اين دو معنا باشد:
الف - نفس كامل ومهذّب .
ب - فردى كه
دستش به خون ديگرى آلوده نشده است، سپس در ادامه معناى اوّل را
ترجيح مىدهد، همچنين در خود (نفس زكيّه) دو معنا را محتمل
مىداند:
_
مقصود كشته شدن نوع انسانهاى بى گناه باشد.
_
مقصود كشته شدن فرد صالح معيّنى باشد و اين بار احتمال دوّم را بر
مىگزيند.
براى مطالعه بيشتر: ر.ك. تاريخ الغيبة الكبرى / صص 504و .505
[7]
إكمال الدين / ج / 2ص
649الارشاد
/ ج / 2ص
374الغيبة
/ طوسى / ص 445
[8]
الملاحم و الفتن / ص
57بشارة
الاسلام / ص 39
[9]
الحاوى للفتاوى / ج / 2ص
151بحار
/ ج / 52ص
208عقد
الدرر / ص
99الملاحم
و الفتن / ص 61و در برخى روايات به جاى (برادر) از كشته شدن (پسر
عموى) وى سخن به ميان آمده است: ر.ك بشارة الاسلام / ص 187و در
پارهاى از اخبار، قاتلان شهيد مدينه را (بنو فلان) (احتمالاً بنى
العباس) معرفى كردهاند: ر. ك: الكافى / ج / 1ص ( 337چاپ تهران -
1377ه’ ق)؛ الزام الناصب / ص 80
[10]
الغيبة
/ طوسى / ص
464اعلام
الورى / ص
406كشف
الغمّه / ج / 3ص
324الغيبة
نعمانى / صص 172و 173و در منابع اهل سنت: الحاوى للفتاوى / ج /
2ص 135
[11]
بشارة الاسلام / ص
100مثير
الاحزان / ص
298منتخب
الاثر / ص 454و در برخى روايات اسم وى: محمد بن عبداللَّه بن
الحسن وارد شده است ر.ك. مقاتل الطالبيين / ابو الفرج الاصفهانى /
صص 184و 189
[12]
نظر آيت اللَّه صافى گلپايگانى ر.ك. منتخب الاثر / ص 454
[13]
نظر علامه سيد محمد صدر ر.ك. تاريخ الغيبه الكبرى / صص 511 -
506
[14]
نظريه ى امام ابو عبداللَّه محمد بن نعمان عكبرى ملقّب به شيخ
مفيد ر.ك. الارشاد / ج / 2ص 368
[15]
نظر كامل سليمان ر.ك. يوم الخلاص / صص 638 - 633و صص 668 -
661
[16]
بشارة الاسلام / ص 175و در منابع اهل سنت: نور الابصار /
شبلنجى / ص .172
[17]
اعلام الورى / ص
429الارشاد
/ ج / 2ص
375الغيبة
/ طوسى / ص 446
[18]
الغيبة / نعمانى / ص
171اعلام
الورى / ص
429الارشاد
/ ج / 2ص
375الغيبة
/ طوسى /صص 446و
227الزام
الناصب / ص
184بحار
الانوار / ج / 52ص 210و در منابع اهل سنت: البيان / ص 77
[19]
حديقة الشيعة / ج / 2ص .997در كتاب (السفيانى و علامات
الظهور) نيز احتمال تعدّد يمانى و قيام يمانى مشهور پس از خروج
سفيانى، مطرح و جدّى تلقى شده است ولى دليلى بر صدق اين ادعا اقامه
نشده است. ر.ك. السفيانى و علامات الظهور / محمد فقيه / ص 53
[20]
الغيبة
/ ص
205نيز
ابى بكر حضرمى طى حديثى از امام باقر (عليه السّلام ) نقل مىكند
كه حضرت پس از اشاره به اختلاف و نزاعهاى بنى العباس مىفرمايند:
(... سفيانى از غرب و يمانى از شرق بر خاسته و پيش روى كنند تا هر
دو به كوفه برسند و در آنجا عباسيان را نابود سازند...) ر.ك.
الغيبة / نعمانى / ص 173
[21]
دليل خارطة بغداد / دكتر مصطفى جواد و دكتر احمد سوسة / ص 277
[22]
سنن ابى داود / ج / 2ص
425سنن
ابن ماجة / ص
1369الكامل
فى التاريخ / ابن اثير / ج / 7صص 44و 241
[23]
الغيبة / نعمانى / ص 175بر پايه ى روايتى از امام پنجم عليه
السّلام .
[24]
ر.ك. موسوعة الامام المهدى / سيد محمد صدر / ج ( 3تاريخ
الغيبة الكبرى) / صص 458 - 452و صص 461و 462و 472