نگاهى تحليلى به زندگى حضرت مهدى عليه السلام

جمعى از نويسندگان

- ۲ -


حکمت ودلائل غيبت

بديهى است که خود موضوع غيبت امام زمان (عليه السلام) حتماً از روى حکمتى وبا در نظر گرفتن دلايلى صورت گرفته است، که مى توان بعضى از وجوه حکمت اين امر عظيم را به صورت زير برشمرد.

کوتاهى مردم

يکى از وجوه حکمت غيبت امام زمان (عليه السلام) کوتاهى کردن مردم است وتوضيح آن مهم اين است که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) پس از مجاهدتهاى عظيم وتحمل مشقتها وصبر وپايدارى شديد، ونبردهاى سخت با موانع بزرگ بالاخره با توفيقات الهى توانستند، دين واحکام الهى را به واقعيت درآورند وبه اين صورت وحى الهى در قالب قرآن به صورت نوشته درآمد. پس از اتمام حيات ظاهرى آن وجود مقدس قرآن به صورت (ميراث) براى بشريت ماند.

در قرآن رئوس مطالب، مغز حقايق وکليات امور در عين فصاحت وبلاغت، به طورى مختصر وخلاصه ودر نهايت ايجاز ذکر شده است. قرآن احتياج به مفسر واحکام آن احتياج به معلم ومعضلات حقايق آن احتياج به شکافنده دارد. طرح کلى ونقشه اساسى قرآن احتياج به پياده کننده وبرنامه قرآن احتياج به مجرى دارد. همه اينها در وجود امام خلاصه مى شود که جانشين پيامبر است وخداوند او را براى اين منظور در نظر گرفته است وتنها کسى است که لياقت وشايستگى اين کار را دارد وبيشتر وبهتر از هر کسى به قرآن، خدا وسنت وروش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آشناست. نه خطا مى کند ونه دچار اشتباه مى شود. امام سرپرست مردم است، همانطور که خداند درباره رسول خدا فرموده است که آن حضرت بيشتر از خود مردم اختيارشان را دارد. امام هم که جانشين همان رسول است همان وضع را نسبت به مردم دارد ومانند پدرى که در خانواده خير افراد خانواده را در نظر مى گيرد وخطرها را ا آنها دفع مى کند وچيزهائى را که خير آنها در آن است در اختيارشان قرار مى دهد امام هم دنيا وآخرت مردم را نگهدارى کرده وآنها را از خطرات دنيوى واخروى حفظ نموده وخود آنها را در صراط مستقيم به امر خدا هدايت مى نمايد. اين در هنگامى است که مردم ايشان را اطاعت نموده وبه اوامرشان عمل کرده واز نواهى ايشان اجتناب کنند. در صورتيکه مردم دور امام را بگيرند واو امر او را اطاعت نمايند ودشمن را از او دفع کنند ودر راه حق او را يارى نمايند. در آن صورت، بر امام واجب مى شود مردم را در راه خداوند هدايت کند وآنها را در راه حق رهبرى نمايد. اما وقتى که مردم مطيع امام نباشند وامر او را انجام ندهند وبرعکس نهى او را انجام بدهند، براى وى جايز است که از مردم کناره گيرى کرده وسکوت اختيار نموده وبه کارهاى مذکور نپردازند.

شايد يکى از دلايل غيبت امام زمان (عليه السلام) همين امر باشد. زيرا در عين حاليکه از طرفى زمان آن امام (عليه السلام) زمان خيلى سختى بوده، از طرف ديگر اطاعت مردم هم از آن وجود مقدس بسيار کم بود واصلا چنان مردم از وادى حقيقت پرت بودند وآنقدر به وظايفشان بى توجهى مى نمودند که امام قبلى، روى يارى مردم حسابى نمى کردند وامام حسن عسكرى به طورى نسبت به مردم بى اعتماد بودند که حتى وجود وتولد چنين شخصيتى را هم يعنى فرزندشان را که قرار بود بعد از ايشان امام گردد از مردم کتمان مى کردند به طوريکه فقط عده کمى از اصحاب خيلى خاص ايشان از آن اطلاع داشتند. آرى امام، ياور وناصر قابل توجهى نداشتند وبرعکس اوضاع زمان هم خيلى سخت بود وخليفه ودشمنان هم قوى ودرصدد جستجوى آن وجود مقدس واز بين بردن ايشان بودند.درچنين اوضاع واحوالى امام از انظار پنهان شده ودر پس پرده غيبت قرار ميگيرد واگر مردم در انجام وظيفه کوتاهينميکردند.دشمنان هم جرأت نميکردند آنقدر گستاخ شوند، تا اينکه حکمت خداوند برغيبت آن وجود مقدس تعلق بگيرد.

قدرت دشمنان

چنانکه قبلا هم به اختصارديديم،زمان آن حضرت بسيارسخت بود وعقايد شيعيان کاملا منتشر شده بودوحکومت عباسى ميدانست که براى امام حسن عسكرى (عليه السلام) قرار است فرزندى متولد شود که به دست او ظلم وستم وفساد ريشه کن شده وعدل وصلح جهانى گردد. باين ترتيب آن دشمنان خدا در آن ايام به شدت از اين موضوع مى هراسيدند ومانند فرعون که به زعم خود مى خواست از تولد ورشد موسى (عليه السلام) جلوگيرى کند وبه خيال خود گمان کرده بود که اگر نوزادان ذکور بنى اسرائيل را سر ببرد، به منظور خواهد رسيد خليفه عباسى همزمان با حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) هم فکر مى کرد که اگر فرزند آن امام را به چنگ آورده وبه قتل برساند، به موفقيت نائل آمده وخطر را از بين خواهد برد. ولذا بر اهل بيت امام حسن عسكرى (عليه السلام) جاسوس گمارده بود تا به محض اينکه پسرى براى ايشان متولد شد فوراً او را خبر نمايند واو بتواند با صدور دستور قتل آن پسر به خواب وخيال خود جامعه عمل بپوشاند. اما چنانکه قبلا هم ديديم خواست خداوند چيز ديگرى بود والبته همواره اين نادانان مرتکب اين اشتباه مى شوند که اگر اراده خداوند بر چيزى تعلق گرفته باشد به هيچ وجه نمى توان آنرا حتى ذره اى هم از مسير ومجرايش منحرف نمود. لذا فرزند امام حسن عسكرى (عليه السلام) متولد هم شد وجز عده اى از خاصان آن امام (عليه السلام) کسى نفهميد وحتى پس از مدتى خود امام حسن عسكرى (عليه السلام) هم به شهادت رسيد وخليفه با اينکه يقين به وجود فرزند وتولد او نداشت با تمام قوا در جستجوى فرزند برآمد واقدامات مختلفى هم براى دست يافتن بر او نمود اما البته هيچکدام به نتيجه نرسيد. اما خطر همواره وجود داشت واگر آنحضرت در معرض قرار مى گرفت همواره جان مبارکش در خطر بود ولذا خداوند همانطور که در موارد مشابه در سابق عمل مى نمودند وبه طور خلاصه ذکر شد، عمل نمودند وآنحضرت به امر خداوند غايب شدند.

چنانکه ديديم حضرت موسى (عليه السلام) همچون خبردار شد که قصد دارند او را بکشند، به (مدين) نزد حضرت شعيب (عليه السلام) هجرت نمود ونيز رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) هم بنابر وحى از جانب خداوند متوجه لزوم هجرت گرديد ودر وقتيکه چهل شمشير برهنه آماده آسيب رساندن به ايشان بود آنحضرت به وسيله هجرت با موضوع مقابله نمودند.

مى توان فهميد که امام زمان (عليه السلام) هم در زمانى زندگى مى کردند که مانند زمان توطئه فرعونيان عليه حضرت موسى (عليه السلام) ونيز توطئه مشرکين مکه عليه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) سخت بود وبراى ماندن ودر معرض خطر قرار گرفتن مناسب نبود. وچنانکه در مورد آن دو وجود بزرگوار ديديم، آنها در زمانه سخت با هجرت، با اوضاع محيط وسختى زمان خود مقابله صحيحى مى نمودند، در مورد حضرت امام زمان (عليه السلام) هم واکنش صحيح در مقابل سختى زمان معاصر ايشان کارى شبيه آنان يعنى غيبت ودر معرض ودر دسترس نبودن بوده است. خلاصه اينکه مى توان اينطور فهميد که خداوند متعال همانگونه که به وسيله هجرت، حضرت موسى (عليه السلام) ورسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را در مقابل نقشه هاى شوم قوم معاصر آنها حفظ نموده اين بارهم خداوند براى حفظ حجت خود وبازمانده پيامبران وآخرين وصى آخرين پيامبر خود، دستور غيبت وپنهان شدن صادر فرموده باشد. لذا يکى از وجوه حکمت غيبت ايشان سختى زمان بوده که البته هنوز هم ادامه دارد وهنوز هم اوضاع واحوال براى ظهور ايشان آماده نيست واگر ايشان ظهور کنند ومردم را به راه وروش صحيح دين حق وکتاب خدا وسنّت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وشيوه ائمه (عليهم السلام) دعوت نمايند، مردم اجابت نخواهند کرد بلکه ممکن است به فکر کشتن ايشان هم بيفتند زيرا مردم امروز ميل قلبى شان به باطل بيشتر است تا به حق ولذا آن حضرت بازهم بى ياور مى مانند ولذا مخالفين آن حضرت که اغلب صاحبان نيروى جنگى، نيروى اقتصادى وبعضى ديگر از اشکال نيروى انسانى هستند، چون آنحضرت را بدون ياور وناصر کافى مى بينند گستاخ تر مى شوند وآماده اجراى مقاصد شوم خود شده وقصد قتل آن وجود شريف را مى نمايند.

آزمايش مردم

هنگامى که چيزى به طور محسوس وملموس در اختيار آدمى باشد، راحت تر وجود خدا را ابراز کرده وعقل وحواس شخص را تسخير مى کند. اما چيزيکه وجود داشته باشد ولى وجود آن طورى نباشد که با حواس ظاهرى حس شود ووسايل ديگرى نظير عقل، تجربه، ايمان وغيره، براى علم به وجود آن لازم باشد، البته پى بردن به حقيقت وجود چنين چيزى به آن آسانى مورد سابق نيست ولذا عده کمترى به وجود آن پى خواهند برد. مثلا در تاريخ اسلام، قبل از هجرت پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آنهمه آيات وبينات ونشانه هاى روشن که دلالت بر پيامبرى او مى نمود آورد. اما عده کمى به او ايمان آورده اند. اما پس از اينکه همين پيامبر با نيروى 12 هزار نفرى خود، به راحتى وبدون هيچگونه مقاومتى مؤثر ناگهان مکه را گشودند. اکثريت همان مردمى که تا چند روز پيش با جديّت به تکذيب ايشان مشغول بودند به پيامبرى ايشان اعتراف نمودند.

از آنجا که خداوند براى ايمان صحيح، پاداش بزرگى قرار داده است، وجود آن پاداشها وذکر آنها مى تواند براى عده کثيرى وسوسه کننده باشد وسعى کنند وبخواهند خود را در رديف استفاده کنندگان از آن مواهب وآن پاداشها قرار دهند. اما اگر امتحانى در کار بيايد معلوم مى شود که باور کننده واقعى کم ولافزن ومدعى بى حقيقت زياد است. شايد يکى از علل غيبت امام (عليه السلام) وطولانى شدن مدت آن، امتحان چنين اشخاصى باشد. زيرا در صورتيکه ايمان به وجود امام وظهور حتمى ايشان وبرافکندن نهايى بساطهاى فساد وظلم، در اعماق دل وجان شخص ريشه کرده باشد هرچند هم که غيبت طول بکشد، وسوسه وشکى بدل راه نخواهد يافت اما اگر ايمان شخص ظاهرى وفقط در حد اعتراف به زبان بوده وبا عمل مويد نشده باشد در اثر غيبت وطولانى شدن آن دچار شک ووسوسه وغيره خواهد گرديد. لذا چنين اشخاصى بعد از مدتى که از هزار واندى سال از آغاز غيبت هم گذشته است پيش خود ونيز با همانندهاى خود مثلا چنين خواهد گفت:

مگر مى شود پس از اين همه مدت کسى زنده بماند. مگر مى شود يک نفر جهانى را دگرگون کند. به اين صورت با اظهار اين جملات امتحان مى شوند تا آن کسى که پس از آن مدت طولانى همچنان با قوت وشدت اعتقاد واطمينان ويقين به وجود وظهور آن سرور عالميان دارد ومنتظر او نيز هست وهمه اقدامات لازم را براى آماده بودن ودر رکاب او با دشمنان خدا جنگيدن انجام داده است از چنين اشخاصى مشخص وجدا گردد.

به اين ترتيب با روشن شدن اين مطلب که غيبت وسيله خوبى است براى امتحان اشخاص داراى ايمان حقيقى وجدا شدن آنها از اشخاص فاقد آن، قسمتى ديگر از وجوه حکمت غيبت روشن مى گردد.

تأمين فرصت

هر چيزى براى پيدايش خود به بعضى مقدمات وبه زمان کافى نياز دارد. البته اين موضوع خيلى روشن است واحتياج به بحث زياد ندارد ولذا فقط به ذکر مثالى اکتفا مى شود. مثلا پيدايش خرما، اولا احتياج به کاشتن هسته خرما در زمين مساعد وشرايط جوى (مانند حرارت وغيره) مناسب دارد. ثانياً زمان کافى لازم است واز وقتيکه هسته کاشته شد (تازه در صورتيکه شرايط مساعد باشد) چندين سال زمان لازم است تا خرما به دست آيد.

ظهور امام زمان (عليه السلام) به معنى آغاز عصر جديدى در تاريخ بشريت است وپس از ظهور ايشان، چنان تغييراتى در همه شئون زندگى بشرحادث خواهد شدکه اصلا قابل تصور نيست وچنين حادثه وواقعه عظيمى چيزى نيست که بتواند ناگهانى وبى مقدمه وبدون(رسيدن) موقع آن انجام شود.بايد مقدمات آن فراهم شود. بايد زمان کافى بگذرد تا شرايط فراهم آيد. ازجمله شرايط آن بنابر احاديث معتبر اين استکه در زمان ظهور امام (عليه السلام) به محض دعوت ايشان 313 نفر از اشخاص کاملا آماده به ايشان ميپيوندند وبه مرور اشخاص ديگريکه آنها هم آماده جانبازى وفداکارى تا سرحدّ گذشتن از همه چيزخود در راه امام وهدفهاى او هستند به ايشان پيوسته وپس از مدت کمى تعداد آنان به ده هزار نفر ميرسد وپس از اينکه رقم آنان به اين مقدار رسيد آن امام (عليه السلام) با آن مردان خدا خروج ميکند. از اين احاديث معلوم ميشود که در آن زمان، لااقل ده هزار نفر آدم ديندار واقعى دين فهم امام شناس وحاضر به فداکارى پيدا ميشود. واين سخن بزرگيست! براى تهيه اين تعداد، ديندار واقعى زمان لازم است. کار يکروز دو روز ويک سال دو سال نيست. خيلى مقدمات وشرايط قبلى بايد تحقق يابد تا لااقل آن تعداد ديندار واقعى تهيه شود.در صدراسلام، پيشرفت ظاهرى اسلام خيلى سريع بود به طورى که به معجزه شباهت داشت. زيرا قومى وحشى وپراکنده ومتفرق به برکت اسلام در مدت زمانى کمتر از 25 سال اختلافات داخلى خود راکنارگذاشتند ومتحد شدند وتوانستند بر دو (ابر قدرت) آنروز جهان يعنى ايران وروم غالب شوند.چنين پيشرفت عظيميچيزيستکه درهيچ زمان ومکان ديگرى سابقه نداشته وفقط وفقط نتيجه برکت وجود مقدس رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) ودعوت اسلام وقدرت ونيروى نهفته در وحى الهى بود.

اين بود گوشه اى از پيشرفت وحرکت ظاهرى اسلام، اسلام داراى يک حرکت باطنى هم بوده است وآن تغييرى است که در باطن وشخصيت افراد مى دهد. برادرکشى ودروغ ودزدى وزنا وغيره وغيره را ريشه کن مى کند وبه جاى آن اخلاق وملکات عاليه ايجاد مى نمايد. مسلمانان، در ظاهر، بتها را شکستند وبا نيروى مادى خود، سرزمينها وقلمروهاى مشرکين وگمراهان را تسخير کردند وآنها را از عبادت بتها به عبادت خداى يگانه درآوردند. اما در حرکت باطنى مى بايد با نيروى معنوى اسلامى به قلمروهاى شيطان در درون خود يورش برده ودر ملک هستى خود با دشمن داخلى بجنگند.

چنانکه از واقعيتهاى تاريخ برمى آيد، همچنانکه پيشرفت مسلمين در جبهه خارجى خيلى عظيم، فوق العاده وبى سابقه بود. در جبهه داخلى نيز پيشرفتهاى عظيمى داشت، بت پرستان را مسلمان کرده بود، شرب خمر وزنا ودزدى وجنگهاى قبايلى ودخترکشى از ميانشان رخت بربسته بود. نماز وزکات وحج رايج شده بود اما پيشرفت داخلى از اين فراتر نرفت. البته دليل اين امرهم آن است که مردم هنوز تربيت اسلامى پيدا نکرده بودند زيرا پس از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) بلافاصله جانشين واقعى او يعنى على (عليه السلام) در اثر بعضى حرکتهاى مرتجعانه اجتماعى مردم نتوانست رهبرى مردم را در دست بگيرد. سه خليفه اول ودوم وسوم، به تدريج مردم را در بسيارى از مواضع به دوران جاهليت برگرداندند ولذا تربيت اخلاقى اسلامى مردم تا حدود زيادى متوقف ماند.

به هرحال عده کمى وجود داشتند که آمادگى زيادترى داشتند وهمان مدت کوتاه اما بسيار پرثمر حيات ظاهرى پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) هم براى تربيت آنها کافى بود وآنها آنطور که بايد وشايد به وسيله اسلام تربيت شدند. اينها همان کسانى هستند که پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) اطراف حضرت على (عليه السلام) را گرفتند. اينها سلمان وابوذر ومقداد وعمار وبه طور خلاصه اصحاب خاص آن حضرت بودند. اينها دينداران حقيقى بودند که حقيقت را مى شناختند ومى فهميدند وبه آن عمل هم مى کردند. در ميان آن همه مسلمان (غير از اهل بيت) فقط اين اشخاص معدود بودند که در وجود آنها دين اسلام به هدفهاى خود رسيده بود. همين چند نفر تعدادشان از هزارها نفر هم بيشتر است. همان ابوذر بود که به تنهايى هم معاويه وهم عثمان را به ستوه آورده بود به طوريکه نتوانستند او را تحمل کنند وتبعيدش کردند وبراى خود ننگى هميشه به جان خريدند. موضوع بحث حاضر اين است که تعداد اين نوع افراد يعنى دينداران حقيقى، در طول زمان رو به افزايش است حتى اگر ظاهراً هم چنين به نظر بيايد که دين وديندارى دارد از بين مى رود باز مى توان فهميد که اين فقط ظاهر فضيه است. حقيقت اين است که تعداد دينداران واقعى که واقعاً دين را نگه ميدارند وباعث تقويت آن هستند، در طول زمان رو به افزايش است وشواهد تاريخى نيز اين موضوع را تأييد مى کنند. مثلا همانطور که ديديم پس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ديندار واقعى (غير از اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)) انگشت شمار بودند. اما در حدود 50 سال بعد يعنى در دوره امام حسين (عليه السلام) ووقايع کربلا، آنها که تا پاى جان در راه امام حسين (عليه السلام) که همان راه خدا ودين واقعى بود، استقامت کردند وجان نيز برکف نهادند ولحظه اى حقيقت را تنها نگذاشتند. بنا بر اقوال مشهور، 72 نفر بودند. البته در اثر فاجعه کربلا، دين واقعى نيروى بيشترى گرفت وهم اکنون، نيز دين واقعى، ديندارانى واقعى دارد وروز به روز زيادتر هم مى شوند. بعضى از کوتاه فکران ممکن است بگويند که دين از بين خواهد رفت. آنها فقط ظاهر قضيه را مى بينند ونمى دانند که حرکت باطنى پيشرفت اسلام به آرامى اما به محکمى پيش مى رود. به طوريکه در احاديث معتبر هست. هنگام ظهور امام زمان (عليه السلام) 313 نفر ابتداً و10000 نفر پس از مدت کمى به ايشان مى پيوندند واين موضوع نشان مى دهد که در آن دوره 10000 نفر ديندار واقعى وجود دارد ونيز نشان مى دهد که اين تعداد براى از نو ساختن جهانى کافى است ونيز نشان مى دهد که اکنون در تمامى جهان در ميان يک ميليارد مسلمان يا بيشتر هنوز تعداد دينداران واقعى به 10000 نفر نرسيده است.

از اينجا نتيجه مى گيريم که بر خلاف نظر سخيف آنها که گفته اند براى تسريع ظهور آن حضرت بايد به ظلم وفساد کمک کرد معلوم مى شود که نه خير، بايد به ازدياد تعداد دينداران واقعى همت گماشت وجبهه حرکت باطنى دين را تقويت کرد تا دينداران واقعى به حد نصاب رسيده وحضرت امام زمان (عليه السلام) از پس پرده غيبت ظهور کنند.

تجربه ويأس

يعنى مشاهده شدن آمدنها ورفتنهاى مکاتب ومذاهب وفرقه هاى مختلف وديده شدن آنها وآزمودن آنها ومعلوم شدن عدم کفايت ولياقت آنها ظهور يأس وبدبختى نسبت به تمام آنچه که غير من عندالله است.

چنانکه رايج است وامروزه با آن مواجه هستيم، قيل وقالها زياد است وانواع مکاتب وفرقه ها ودسته ها وگروهها هر کدام حرفى مى زنند وصدايى در مى آورند وداعيه رهبرى مردم جهان را دارند واز مردم دعوت مى کنند که زير پرچم آنها بروند وبرنامه آنها را اجرا کنند ووعده هائى مى دهند وهر کدامشان مى گويند ما چنين وچنان مى کنيم واگر فلان وبهمان طور بشود دنيا را بهشت مى کنيم وتمام مسائل بشريت را حل مى کنيم البته معلوم است که دروغ مى گويند ووقتيکه بر سر کار آمدند يکى از صدها را هم که وعده داده اند نمى توانند انجام بدهند وفقط وعده اى بوده که داده اند تا بر سر کار بيايند. مردم هم که مى بينند اين طور است پس از مدتى از اينها دلسرد مى شوند يا دنبال کسى يا کسانى ديگر راه مى افتند که حرف ديگرى مى زنند ووعده ديگرى مى دهند تا اينکه بالاخره معلوم مى شود که آنها هم صادق نيستند واين جريان به همين صورت پيش مى رود تا اينکه بشريت همه نوع از اينها را ديده باشد وهمه نوع (وعده هاى طلائى) را شنيده وانجام نشدنش را آزموده باشد وديگر گوشش پر شود ودروغ بودن وپوچى اين نوع وعده ها وسستى اين بناها بر او آشکار شده وبه طور کلى از آنچه که غير از جانب خداست مأيوس شود وبا پيداکردن چنين يأسى، با تمام قلب وجان مشتاق چيزى شود که فقط از جانب خداست واشتياق کسى را پيدا کند که جز آنچه خدا ورسول او فرموده اند، حرفى وکارى وبرنامه اى و.... ندارد ومردم را فقط در راه خدا راه مى برد پس از اينکه چنين تشنگى براى راه خدا وبراى مرد خدا پيدا شد. جستجوى حقيقت انجام مى شود وفرارسيدن چنين زمانى جداً مايه روشنى چشم است. جستجوگران اينجا وآنجا، در اين کتاب وآن کتاب پاى اين تريبون خطابه وآن منبر وعظ، در اين مقاله وآن نوشته حقيقت را جستجو مى کنند به سخنها گوش مى دهند وسبک وسنگين مى کنند، اشخاص را مى بينند ومقايسه مى کنند وعده ها را مى شنوند وآنها را مى سنجند. در اين راه عده اى هدايت مى شوند وخودشان بعداً سبب هدايت عده ديگرى مى شوند واين جريان به طور زنجيرى، يک روند دائم التزايدى پيدا مى کند.

از آنجا که نبودن امام (عليه السلام) در بين مردم وغيبت آن وجود مقدس، مآلا باعث ايجاد چنين حالتى مى شود وچنين تشنگى اى را باعث مى شود ومردم را متوجه چنين فقدانى مى کند نشان دهنده يکى از وجوه حکمت غيبت آن حضرت است واز همين جا وظيفه مومنين را در دوره غيبت مى توان استنباط نمود.

رشد

رشد دينى مردم در فهم حقايق وقوى شدن آنها در مطالب اعتقادى خود وگول اين نظريه وآن نظريه را نخوردن، يعنى اينکه واقعيت اين است که شبهه القاء شده توسط آن نوکران بى مزد ومواجب شيطان جز يک مغالطه ولفاظى بيش نيست. آنها مى گويند: اى مردم براى اينکه حق وحقيقت دائمى مستقر شود، شما به طرف راه باطلب وفساد برويد! مى گويند: براى اينکه راه خدا کاملا شناخته شود وهمه به آن راه بروند، شما مدتى در راه شيطان قدم بزنيد! اين مغاطله ولفاظى بى مزه البته ممکن است براى ذهن هاى ساده ومهم هاى پائين وصحيح وجالب باشد اما براى اهل فهم واهل دقت ونظر، گيرائى اى ندارد وفوراً ضعف وسستى آن آشکار مى شود.(1)

مقدمه

امام صادق (عليه السلام): (المُنتظِر للثانى عَشَر کالشاهِر سَيفَهُ بَين يدَى رسول اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) يَذُبُّ عنه)

منتظر دوازدهمين امام مانند کسى است که شمشير از نيام کشيدهو پيش روى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از آن حضرت دفاع مى کند.

کتابى که از نظر شما خوانندگان گرامى مى گذرد، مجموعه اى است درباره معارف اسلامى وبحث هاى اعتقادى مربوط به مهدويت که در عين ايجاز واختصار از جامعيت نسبى نيز برخوردار است. مؤلفين محترم کتاب تلاش کرده اند تا در هر فصل وذيل هر عنوان با بيانى روشن والبته موجز ومختصر به تبيين انديشه مهدويت ومسائل مرتبط با آن پرداخته وهيچ نکته مهمى را نا گفته نگذارند.

آشنايى با امام مهدى (عليه السلام)، وبحث هاى اعتقادى درباره غيبت آن حضرت از دو جهت اهميت دارد:

1- مسائل مربوط به آن حضرت، يکى از مهم ترين بحث هاى فلسفى وکلامى حوزه تفکر اسلامى است وهمواره بايد مورد بحث وبررسى وکنکاش قرار گيرد. البته در عصرى که مکاتب الحادى جهان از تصوير آينده بشريت عاجز مانده، يا با بد بينى به ترسيم فرداى کره زمين مى پردازند ويا با فلسفه بافى هاى سراب گونه انسانها را اسير اوهام خويش مى کنند، بحث درباره مهدويت اهميت يافته است.

در تفکر اسلامى، خصوصاً تفکر اسلامى ـ شيعى آينده بشريت به روشنى ترسيم شده وراه هرگونه بدبينى وکج انديشى سد شده است. انسان مؤمن ومنتظر گرچه با واقعيات تلخ هستى مواجه مى شود اما هرگز دچار يأس وبدبينى نمى شود وهرگز زندگى مؤمنانه خويش را رها نمى سازد واز طرف ديگر با اين پندار غلط که بى مدد غيب هم مى توان راه سعادت را پيمود، خود را در دام توهمات فلسفه بافان نمى افکند.

کتاب حاضر تلاش کرده است تا با استناد به منابع اسلامى وحتى منابع ديگر اديان توحيدى، عمق وسابقه واهميت اعتقاد به مهدى موعود را روشن سازد وآنرا به عنوان يکى از اصول جهانبينى اسلامى وجهانبينى دينى تبيين نمايد.

2- هرگونه کج فهمى در موضوع مهم مهدويت ومسايل مرتبط با آن خسارتهاى جبران ناپذيرى بر جامعه اسلامى ما تحميل خواهد کرد.کم نبوده اند کسانى که به نام انتظار فرج در گوشه عزلت وبى تفاوتى خزيده اند ودر برابر ستمکاران وجباران زمان بجاى قيام وامر به معروف ونهى از منکر به تسليم وذلت تن در داده اند.

تفسير ناصحيح از موضوع انتظار وديگر موضوعات اسلامى مانند: صبر وتوکل وتقيه و... تاکنون منشأ اشتباهات فراوانى در ميان مسلمانان شده است. بيان صريح وصحيح معارف مربوط به امام مهدى (عليه السلام) مى تواند راه را براى کج فهمى ها سد کرده وآن را به عنصرى حرکت ساز وظلم شکن وعزت آفرين تبديل کند. کتاب حاضر در اين زمينه هم تلاشى در خور تحسين کرده ودر بحث هاى مختلفى به تبيين وظايف ومنتظران ومفهوم حقيقى انتظار پرداخته است.

دبيرخانه اجلاس دوسالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) اميدوار است که انتشار اين کتاب زمينه شناخت بيشتر شما خوانندگان گرامى با امام مهدى (عليه السلام) را فراهم کند وامت اسلامى ما وخصوصاً جوانان عزيز را با معناى صحيح انتظار آشنا سازد.

خداوند به همه ما توفيق انتظار حقيقى واصلاح جامعه وخويشتن را عنايت فرمايد که منتظران مصلح خود بايد صالح باشند.

در پايان از کليه عزيزانى که در تهيه اين مجموعه ما را يارى کردهاند مخصوصاً برادران رضا حبيبى، سيد جواد نبوى، حسين سلطانى، محمد حسين حيدرى، حسن اسدى وخواهر هدى بنکدار صميمانه قدردانى وتشکر مى نماييم.

کميته علمى دبيرخانه دايمى اجلاس دوسالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى (عجل الله فرجه)

مقدمه

قرآن وروايات متواتره اسلام وکتب مقدسه آسمانى عموماً ونوشته هاى گروهى از مدعيان نبوت احياناً، به الحان گوناگون وتعبيرات مختلف، بشريت را به يک آينده درخشان وعصر مشعشعى نويد وبشارت داده اند، که جهان در آن عصر، روضه رضوان شود، نمونه اى از حيات در بهشت برين در همين جهان تشکيل گردد که گويى جهان، آفرينش نوينى به خود گرفته است.

در آن عصر، زمام اجتماع کبير جهانى از دست بيدادگران بيرون رود وحکومت وداورى بدست با کفايت برگزيدگان خدا وپرهيزکاران افتد. ورياست ودولت حقّه الهيه وزمامدارى جهان بشريت، به امر لازم الاجراء الهى در آن زمان، مخصوص موعود کل ملل ومرغوب عموم طوائف، حضرت مهدى قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)، حجة بن الحسن العسکرى خواهد بود.

قرآن کريم که مهمترين منبع اسلامى است، در اين زمينه يک بحث کلى واصولى دارد، بدون اينکه وارد جزئيات مسأله بشود; يعنى خبر از تحقق يک حکومت عدل جهانى در سايه ايمان مى دهد.

انتظار از ديدگاه قرآن

چند نمونه از آياتى که اين بحث را مطرح ساخته ذيلا از نظر مى گذرانيم:

1ـ (وَعَدَ اللّهُ الَذين آمَنُوا مِنکُم وعَمِلُوا الصالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الأَرضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الذَينَ مِن قَبلِهِم ولَيُمَکِّنَنَّ لَهُم دينَهُمُ الَذى ارْتَضى لَهُم ولَيُبَدِّلَهَّنُم مِن بَعْدِ خَوفِهِمِ أَمْناً يَعْبُدُونَنى لا يُشرکونَ بى شَيئاً ومَن کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الفاسِقون).(2)

(خداوند متعال آن دسته از شما مردم را که ايمان آورده وکارهاى شايسته انجام دادند وعده داده که قطعاً ايشان را حکمران روى زمينى خواهد کرد همان گونه که به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد ودينى را کبر براى آنان پسنديده پا بر جا خواهد ساخت وخوف ايشان را تبديل به ايمنى خواهد کرد...).

مواردى که در اين آيه از جانب خدا به انسانهاى صالح که اعمال شايسته انجام داده اند وعده داده شده اين امور سه گانه است: 1 ـ استخلاف فى الارض 2 ـ تمکين دين 3 ـ تبديل خوف به امنيت. نبى اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (خواهد آمد روزى که عهد ذلت وخوارى ظالمان ومنافقان وملحدان است وروز عزت ورفعت وعبادت وبندگى مؤمنان وآن روز، روز ظهور مهدى است که از تمام مراتب دين چيزى نباشد که نداند ويا داند ونفرمايد).(3) از حضرت باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه آمده است که فرمود: اين آيه اشاره به قيام قائم (عليه السلام) است.(4)

2ـ (هُوَ الَذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى ودينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدينِ کُلِّهِ...).(5)

(او کسى است که پيامبرش را با هدايت ودين حق فرستاد تا بر تمامى اديان پيروزش گرداند...).

امير مؤمنان على (عليه السلام) هنگامى که آيه (هو الذى ارسل رسوله بالهدى...). را تلاوت فرمود، از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزى ظاهر شده است؟ عرض کردند: آرى! فرمود: (نه، سوگند به کسى که جانم به دست اوست اين پيروزى آشکار نمى شود مگر زمانى که هيچ آبادى روى زمين باقى نماند مگر اينکه صبح وشام بانگ (لا اله الا الله) از آن بگوش رسد).(6)

حضرت امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: (اين پيروزى به هنگام قيام مهدى از آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) خواهد بود، آنچنان که هيچ کس در جهان باقى نمى ماند مگر اينکه اقرار به محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) خواهد کرد).(7)

3ـ (وقاتِلُوهُم حَتى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ ويَکُونَ الدينُ کُلـُه لِلّهِ...).(8)

(وبا آنان بجنگيد تا فتنه اى بر جاى نماند ودين يکسره از آن خدا گردد...).

محمد بن مسلم مى گويد به امام باقر (عليه السلام) عرض کردم تأويل اين سخن پروردگار متعال که در سوره انفال مى فرمايد (وقاتلوهم حتى...). چيست؟ حضرت فرمودند: (هنوز تأويل اين آيه نيامده است پس زمانى که تأويل آن فرا رسد با کافران پيکار شود ومشرکان کشته شوند تا به توحيد وخداى يگانه ايمان آورند ومشرکى باقى نماند واين به هنگام ظهور قائم اهل بيت (عليه السلام) است).(9)

4ـ (قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعينُوا بِاللّهِ واصْبِرُوا اِنَّ الاَْرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ والْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين).(10)

در کتاب (غيبت) نعمانى از امام باقر (عليه السلام) روايت شده که فرمود: (دولتنا آخرالدول; دولت ما آخرين دولتهاست واهل بيتى که براى ايشان دولتى باشد باقى نمى مانند مگر آنکه پيش از ما سلطنت خواهند کرد تا اينکه نگويند هرگاه سير وسلوک ما را آنگاه که سلطنت ميکرديم مى ديدند هر آينه سلوک مى نموديم مثل سلوک اين جماعت. واين است قول خداى عز وجل (والعاقبة للمتقين)(11))... پيامبر اسلام فرمود: (القائم المهدى هو وارث الارض وما فيها).(12)

5ـ (اِعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ يُحْيى الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها...).(13)

امام باقر (عليه السلام) فرمود: (خداوند زمين را بوسيله قائم (عليه السلام) زنده کند پس او در زمين، عدل ودادگرى کند وزمين را پس از مرگش از ظلم بوسيله عدل زندگى وحيات بخشد).(14)

6ـ (...وَلَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمواتِ والاَْرضِ طَوْعاً وکَرْهاً واِلَيْه يُرجَعُون).(15)

رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: (روزى که مهدى موعود امام قائم قيام کند به عدالت حکومت کند ودر دوران حکومت او در روى زمين از جور وستم اثرى يافت نشود... وپيرو هيچ دينى در روى زمين باقى نمى ماند مگر اينکه اسلام مى آورد... آيا نشنيده ايد که خداوند سبحان مى فرمايد: (وله اسلم من فى السموات والارض...).(16)

7ـ (ولَقَدْ کَتْبنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِکْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِى الصّالِحُونَ).(17)

(وما بعد از ذکر تورات در کتاب زبور ـ داود ـ نوشتيم که بندگان صالحمان وارثان زمين خواهند بود).

در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه فوق از امام باقر (عليه السلام) نقل است: (هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان)(18) اين آيه ونظاير آن تصريح مى کنند که بشارت دولت حقه امام زمان (عليه السلام) در کتب انبياء گذشته نيز ذکر شده است.

8ـ (ونُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ ونَجْعَلَهُم اَئِمَةً ونَجْعَلَهُمُ الوارِثين - وَنُمَکِّنَ لهم فِى الاْرْضِ ونُرِى فِرَعَونَ وهامانَ وجُنُودَهُما مِنْهُم ما کانُوا يَحْذَرُون).(19)

(ما اراده کرده ايم که: بر ضعفاى زمين منت نهاده پيشوا ووارث زمينشان گردانيم ودر زمين قدرتشان دهيم...).

رواياتى چند در اين باره در تفاسير مجمع البيان والميزان تصريح به اين دارد که (الذين استضعفوا فى الارض) اهل بيت مکرم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه هدى (عليه السلام) مى باشند(20) وآخرين ايشان حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) است که در اولين لحظات پس از ولادتشان اين دو آيه شريفه را تلاوت فرمودند.(21)

9ـ (أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ ويَکْشِفُ السُّوءَ ويَجْعَلُکُم خُلَفاءَ الاَْرضِ أَاِلهُ مَعَ الّلهِ قَليلا ما تَذَکَّروُن).(22)

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: اين آيه نازل شده در حق قائم اوست والله مضطر هرگاه دو رکعت نماز بخواند در مقام ابراهيم (عليه السلام) وخداى را بخواند پس اجابت مى کند او را وبر طرف مى کند سوء را واو را خليفه زمين مى گرداند.(23)

10 ـ (بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَکُم اِنْ کُنْتُم مُؤمِنين).(24)

از اين آيات وآيات بسيار ديگر(25) که با استشهاد از روايات، در شأن حضرت صاحب الامر نازل شده استفاده مى شود دنيا روزى را در پيش دارد که حکومت جهان بدست صالحان خواهد افتادوشر وفساد بکلى از عالم انسانى رخت خواهد بست. چنانکه رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در بشارت به اصحابشان مى فرمايند: (أبَشِّرکُمْ بِالْمَهْدى يَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْراً).(26)

بدين ترتيب وبا توجه به اين نکته که زمان ظهور نيز معلوم نيست وهر آن ممکن است اتفاق بيفتد، بنابراين امتهاى مختلف بجاى مأيوس شدن ودست روى دست گذاشتن بايد با جديت هر چه بيشتر در اصلاح امر خويش وتربيت ديگر افراد صالح جهت فراهم آوردن نيروهاى لازم براى تسخير عالم وپاکسازى دنيا از لوث وجود فاسدان ومفسدان، کوشا، جدى ومصمم باشند وهيچ گونه توجيه ودليلى براى مأيوس شدن ندارند.

انتظار از ديدگاه اديان وکتب مقدسه

1ـ در تورات وکتب دينى بنى اسرائيل (مزاميز داود و...). 2 ـ در اناجيل (متى، لوقا، مرقس، يوحنا و...).

3ـ درکتب زرتشت (زند، جاماسب نامه و...). 4ـ در کتب هندوها (وشن جوک، ددانگ و...).

5ـ در کتب قديم چين ومصر و... 6ـ در غرب وکتب غربى (کتاب نهضت منجيگرى آمريکايى و...).

على اکبر_ ياسر. م

پاورقى:‌


(1) برگرفته از کتاب وظيفه مردم در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام) زير نظر قوام الدين وشنوى، ص 66 ـ 111.
(2) نور / 55.
(3) نجم الثاقب ـ ميرزاحسين نورى ص 128.
(4) مهدى انقلابى بزرگ ـ ناصر مکارم شيرازى ص 124.
(5) توبه/ 33، فتح / 28، صف / 9.
(6) همان، ص 135.
(7) عصر ظهور ـ على کورانى، ترجمه عباس جلالى ص 357.
(8) انفال / 39.
(9) منتخب الاثر، باب 34 ص 290.
(10) اعراف / 128.
(11) نجم الثاقب ـ ص 140.
(12) نجم الثاقب.
(13) حديد / 17.
(14) نجم الثاقب ص 81 ـ بقية الله ص 217.
(15) آل عمران / 83.
(16) ارشاد مفيد ص 4 ـ 343 بحار الانوار، ج 52، ص 217.
(17) انبياء / 105.
(18) مجلد 4 ـ چاپ بيروت ـ بخش دوم ص 67.
(19) قصص / 5 ـ 4.
(20) الميزان ج 16 ص 11 ـ چاپ دار الکتب الاسلامية.
(21) نجم الثاقب ص 31.
(22) نمل / 62.
(23) نجم الثاقب ص 8 ـ 87.
(24) هود / 86.
(25) برخى از آيات ديگر که در شأن حضرت (عليه السلام) حجة نازل شده اند:

(واسبغ عليکم نعمه ظاهرة وباطنة) / (لقمان ـ 20)

(فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس) / (تکوير ـ 15)

(يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم ويَاْبَى اللّهُ اِلاّ ان يتم نوره ولو کره المشرکون) / (توبه ـ 32)

(واشرقت الارض بنور ربها) / (زمر ـ 69)

(يسئلونک عن الساعة ايان مرسيها قل انما علمها عند ربى) / (اعراف ـ 187)

(وذکّر هم بايام الله) / (ابراهيم ـ 5)

(والشمس وضحيها) / (شمس ـ 1)

(هُدى للمتقين الذين يؤمنون بالغيب) / (بقره ـ 2 و3)

(...حتى مطلع الفجر) / (قدر ـ 5)

(ومن قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليه سلطاناً فلا يسرف فى القتل انه کان منصوراً) / (اسراء ـ 33)

(وفى السماء رزقکم وما توعدون) (فورب السماء والارض انه لحق مثل ما انکم تنطقون)/ (ذاريات ـ 22 و23)

(فاذا نقر فى الناقور) / (مدثر ـ 8)

(والنهار اذا جليها) / (شمس ـ 3)

(الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة کانها کوکب دُرِّى يوقد من شجرة مبارکة زيتونة لاشرقيه ولا غربيه يکاد زيتها يضئ ولولم تمسسه نار نور على نور يهدى الله لنوره من يشاء.) / (نور ـ 35)

(سنريهم اياتنا فى الافاق وفى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق) / (فصلت ـ 53)

(واستمع يوم يناد المناد من مکان قريب) / (ق ـ 41)

(يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلک يوم الخروج) / (ق ـ 42)

(يوم تبدل الارض غير الارض...) / (ابراهيم ـ 48)

(انک من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم) / (ص ـ 81)

(يغن الله کلا مِن سعته) / (نساء ـ 130)

براى اطلاع از تأويل آيات مذکوره مراجعه شود به کتاب نجم الثاقب ميرزا حسين طبرسى نورى (ره) باب دوم وسوم ونيز جهت آگاهى از ساير آياتى که در شأن آن حضرت وارد شده به کتاب المحجة فى ما نزل فى القائم الحجة وموسوعة امام المهدى مراجعه شود.

(26) بحار الانوار ج 51 ص 81 / مسند احمد حنبل ج 3، ص 37.