اما اخبار
صدوق در (کمال الدين) وعلى بن محمد خزاز رازى در (کفاية الاثر) از
حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) در ضمن حديثى روايت کرده اند که
فرمود: فرزند نهم از فرزندان برادرم حسين (عليه السلام) را خدا
عمرش را در غيبتش طولانى نمايد، سپس به قدرت خود او را آشکار سازد،
در صورت جوانى که کمتر از چهل سال داشته باشد (وذلک
ليعلم أن الله على کل شيء قدير).(1)
ونيز صدوق از حضرت رضا (عليه السلام) در ضمن حديثى چنين روايت کرده
است:
(القائم هو الذى اذا خرج کان فى سنّ الشيوخ ومنظر الشبّان قوى فى
بدنه(2)
قائم آن کسى است که وقتى ظاهر شود در سن پيران ومنظر وسيماى جوانان
وبا قوت بدن باشد).
واز ابى الصلت هروى منقول است که گفتم به حضرت رضا (عليه السلام):
علامت قائم چيست وقتى ظاهر شود؟
فرمود: علامتش اين است که در سن پيران ومنظر وقيافه جوانان است.
بطورى که کسى که او را ببيند چهل ساله يا کمتر گمان مى کند. واز
علامات او اين است که به گذشت شب وروز پير نمى شود تا آنکه از اين
دنيا رحلت کند.(3)
سخنى با برادران اهل سنت
چنانچه مى دانيم جمعى از مشاهير علماء اهل سنّت به وصايّت وولايت
ائمه اثنى عشر: ايمان دارند وبه مهدويّت حضرت ولى عصر (عليه
السلام) قائل ومعترفند وبعضى از ايشان مدعى زيارت وديدار آن حضرت
شده ومعجزات او را نقل کرده اند.
وبسيارى از آنها هم در تعيين مهدى موعود با شيعه موافقت ندارند اما
در آن تعصب ولجاج نميورزند وآن را يک ماده اختلاف جوهرى بين شيعه
وسنّى نمى دانند بلکه يک اختلاف صغروى ومصداقى مى شمارند وبه اين
اختلاف هرگز به نظر اهميّت نگاه نمى کنند.
چون هر دو فرقه اصل ظهور مهدى را در آخر الزمان مسلّم وحتمى مى
دانند.
ومى گويند در هنگام ظهور با آن علائم ونشانيهاى آشکار مانند نداى
آسمانى به همه معرفى مى شود وآنگاه اين خلاف موضوعى هم مرتفع خواهد
شد.
پس اين عقيده شيعه با آنچه بين فريقين در موضوع مهدى مسلّم ومقطوع
است وروايات متواتر بر آن دلالت دارد، هيچگونه مغايرت ومنافاتى
ندارد واکنون اهل سنّت با شيعه چه معارضه اى در اين مورد داشته
باشد؟
وچرا آن را ماده اختلاف وبحث وجدال قرار دهند؟
وچرا در مقام ردّ شيعه برآيند با اينکه در اين موضوع بر خلاف اجماع
واتفاق مسلمين سخن نگفته اند.
يکى از دانشمندان معاصر اهل سنّت به نام استاد محمد زکى ابراهيم
رائد (عشيره محمديه) در مقاله اى که به مناسبت نيمه شعبان ومهدى
منتظر در مجله (المسلم) ومجله (العشيرة المحمدية) طبع مصر، در
شماره اول سال هجدهم، شعبان1387 نگاشته در فصلى تحت عنوان (موعود
آخر الزمان فى مختلف المذاهب والاديان) مى گويد: مهدى موعود در نزد
برادران شيعى ما شرحى دارد که ما در وقت ديگر بيان مى کنيم ولى
آنچه برادران شيعه ما بر آن رفته اند با جمهور اهل سنّت در اصول
ومبادى اساسى به هم مى رسند وخلاصه آن اصول اين است که بطور حتم
مهدى اهل بيت که آمال مسلمانان را تحقق مى دهد واحوال بشر به او
مستقيم مى گردد ظاهر خواهد شد.
چنانچه ملاحظه مى شود اين دانشمند عقيده شيعه را در مهدويّت با
اصول ومبانى اساسى آن که بين سنى وشيعه مورد اتفاق است موافق شمرده
ودر نهايت ادب بدون اينکه عواطف شيعه را تهييج نمايد وقلم را به
دشنام وسخنان ناسزا آلوده کند اظهار نظر نموده است.
امّا متأسفانه عده اى هم هستند که همواره مانع از اتحاد مسلمانان
ورفع سوء تفاهمات فى ما بين بوده ومى خواهند به آتش اختلاف دامن
زده واين دو فرقه بزرگ اسلامى را که مى توانند در کنار هم با
همکاريهاى صميمانه زندگى کرده ودر برابر دشمنان اسلام همگام وهم
صدا باشند از هم جدا نمايند.
اين افراد مغرض که شايد درعصر ما مزدوران استعمار وصهيونيسم بين
المللى باشند، از آن همه قدر مشترکها وپيوندهاى ناگسستنى ومواد
مورد اتفاق شيعه وسنّى که آنها را به هم مربوط ومتصل ساخته وصاحب
منافع مشترک قرار داده چشم پوشى نموده ويک سلسله مسائلى را که مانع
از هم فکرى مسلمين واتحاد واتفاق آنها مخصوصاً در اين زمان نيست
پيش کشيده وکاهى را کوهى نشان مى دهند وعمداً آنچه را مى گويند ومى
نويسند (براى اين است که کاملاً به ايجاد تفرقه اى که خدا در قرآن
از آن نهى کرده نايل شوند) قلم را به فحش ودشنام ونسبت هاى ناسزا
وافترا وبهتان به شيعه آلوده مى سازند تا بلکه شيعه را تحريک
وعصبانى کنند، آنها نيز معارضه به مثل نمايند ودر اين ميان
بيگانگان واستعمارگران که همه از مقاصد شوم وخوابهاى خطرناک آنها
براى اسلام ومسلمين بيش وکم با خبريم به مقاصد خود برسند وشوکت
وآبروى هر دو فرقه را در معرض زوال قرار دهند وبا جنگ داخلى ميان
مسلمانان وسوء تفاهم کفار را بر آنها مسلط سازند.
ما در اينجا در مقام توضيح زيانهاى اين قلمهاى مسموم وسياستهائى که
مخصوصاً در عصر ما به عناوين متعدد از راه مذهب ومليّت ووطن ونژاد
وزبان عامل تفرقه مسلمانان شده نيستيم.
شرح اين هجران واين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت دگر
بارى يکى از موضوعاتى که بيهوده وفقط براى زياد کردن فاصله بين
سنّى وشيعه در گذشته وحال از طرف بعضى از کسانى که خود را به نام
اهل سنّت معرفى کرده اند مانند (ابن حجر) و(محب الدين خطيب)
دستاويز حمله به شيعه واستهزاء وفحش ودشنام نسبت آنها به جهل
ونادانى شده، مسأله طول عمر حضرت ولى عصر ـ أرواحنا فداه ـ است.
اين افراد براى تجريح عواطف شيعه ومنحرف ساختن افکار، عوام شيعه را
در اين ايمان وعقيده به باد دشنام گرفته ومثل اينکه يک سخن نامعقول
وبى سابقه اى را پذيرفته باشند به آنها اعتراض مى کنند.
ما به اين آقايان مى گوئيم! شما که مسلمان ومؤمن به قدرت خداى
تعالى هستيد، چرا اين اعتراض را به ما مى نمائيد؟
شما جرا کسانى که خدا را قادر وتوانا مى دانند بر اينکه عمر يکى از
بندگان خاص خود را هر چه مصلحت اقتضا کند طولانى نمايد، مسخره مى
نمائيد؟ مگر شما خدا را قادر مطلق نمى دانيد؟
مگر قرآن نخوانده ايد که در شرح احوال نوح مى فرمايد: (فلبث
فيهم ألف سنة الاّ خمسين عاماً).(4)
مگر به صريح اين آيه درنگ نوح در ميان قومش نهصد وپنجاه سال نبوده
است؟
به چه جهت شما شيعه را در مسأله ايمان به طول عمر اين همه سرزنش مى
نمائيد وبه جهل نسبت مى دهيد؟ اين اعتراض ودشنام هاى شما به شيعه
لوازمى دارد که شما بر حسب عقايد خودتان نمى توانيد آن لوازم را
بپذيريد؟
مگر در قرآن نخوانده ايد که خدا ابليس را تا وقت معلوم مهلت داده
است؟
مگر در (صحيح) مسلم خودتان در قسم دوّم از جزء دوم در باب ابن
صياد، در (سنن) ترمذى در جزء دوم، در (سنن) ابى داوود در باب خبر
ابن صائد از کتاب (ملاحم) آن روايات متعدد را راجع به ابن صياد
وابن صائد نديده ايد که پيغمبر احتمال داد، او همان دجال باشد که
در آخر الزمان ظاهر مى شود؟
مگر حديث (تميم دارى) را که مسلم در باب خروج دجال وابن ماجه در
جزء دوّم در ابواب (فتن) وابو داوود در جزء دوّم (سنن) روايت کرده
اند نخوانده ايد که صريح است بر اينکه دجال در زمان پيغمبر زنده
بوده ودر آخر الزمان ظاهر مى شود چگونه شد در باره دشمنان خدا اين
عمر طولانى را باور کرديد وروايت کنندگان اين احاديث را که همه از
بزرگان ورجال خود شما هستند به جهل نسبت نداديد. اما موضوع ولى خدا
وفرزند پيغمبر اين سر وصداها را راه انداخته ايد وباور نمى داريد؟
چگونه شد که عمر بسيار طولانى را براى خضر وادريس وعيسى جايز مى
شماريد اما براى حضرت مهدى موعود با اين همه شواهد وادلّه ومعجزات
وکرماتى که در عصر غيبت صغرى وکبرى از او ظاهر شده وبا اينکه
افرادى که در راستى وصدق گفتارشان شکى نيست او را مکرّر ملاقات
کرده اند جايز نمى شماريد؟
چرا خودتان وهمه مسلمين را در ايمان به بقاء عيسى (عليه السلام)
مسخره نمى نمائيد؟
اگر بنا به استهزا باشد، شما در اصول دين بعضى عقائد داريد که با
عقل مستقيم ونزاهت اسلام که دين توحيد است به هيچ وجه سازگار نيست.
شما نسبت به کسانى که آنها را به اصطلاح از اقطاب واولياء مى
شناسيد، کارهائى نسبت مى دهيد که هر کس از گفتارتان بخنده مى افتد.
ولى چنانچه گفته شد معارضه به مثل صحيح نيست وما راضى نيستيم سخنى
بگوئيم يا کلامى بنويسيم که شما را در انظار بيگانگان خفيف وسبک
سازد. ما مى گوئيم که وضع روزگار وفشارهائى که از طرف استعمار گران
بر مسلمانها وارد شده ومى شود به ما فرصت واجازه نمى دهد که در
اينگونه خلافات، زبان به عيب جوئى يکديگر باز کنيم. در حالى که
دشمنان اسلام با اساس اسلام وقرآن واحکام قرآن، دشمنى مى کنند. در
حالى که احکام اسلام واصول وشعائر مسلّم بين سنّى وشيعه در کشورهاى
اسلامى دستخوش سخت ترين تعرضات وآسيب شده ومسيحى ها ويهوديها وکفار
ديگر براى از رسميّت انداختن احکام اسلام هر روز نقشه هائى طرح
وتوسط مسلمان نماهائى از شيعه وسنّى اجرا مى نمايند؟
خوب است در افکار وآراء خود قدرى مطالعه کنيد وهم چنين از روى بى
طرفى وبا نظر خالى از تعصب به عقايد پاک ومقدس شيعه در اصول وفروع
که از مصادر محکم عقلى وقرآن وسنّت گرفته شده است بنگريد وبيهوده
به القاء شبهات واهى وتهمت وافتراء عواطف شيعه را جريحه دار نساخته
وبرادران سنّى ما را گرفتار سوء تفاهم وبدبينى وبى خبرى از عقائد
وآراء اسلامى ما نسازيد.
سرگذشت معمرين در تاريخ
اگر چه راجع به امکان عمر بسيار طولانى در ضمن مطالب گذشته،
توضيحات کافى داده شد ليکن براى آنکه خوانندگان ارجمند بدانند اين
موضوع از نظر تاريخ هم همواره مورد قبول بشر بوده، خوانندگان را به
کتابهاى معتبر تاريخ وتراجم واعلام ارجاع مى دهيم وياآور مى شويم
که علاوه بر اينکه در ضمن اين کتب شرح احوال بسيارى از معمّرين درج
شده کتابهائى نيز به خصوص در ترجمه معمّرين تأليف شده مانند
(المعمّرون) ابى حاتم سجستانى متوفاى 248 يا 250 که نخست به ضميمه
ترجمه انگليس آن در 1899م در لندن طبع واخيراً نيز طبع آن تجديد
شده ودر کتابهائى نيز مانند کمال الدين وغيبت شيخ وامالى شريف
مرتضى، يک باب يا فصل به اين موضوع اختصاص داده شده است.
هر کس به اين کتابها مراجعه نمايد مى فهمد که (بيهوده سخن به اين
درازى نبود) وبرايش يقين حاصل مى شود که اين همه نقلهاى تاريخى بى
مأخذ ومجهول نمى باشد وبراى عمر بشر حد ومرز معينى نيست وتاريخ
طولانى وپر از عجائب زندگى بشر معمّرين بى شمار ديده ودر روى اين
زمين خيلى افرادى بيش از حضرت ولى عصر ـ أرواحنا فداه ـ عمر کرده
اند.
وبديهى است آنچه ما از تاريخ معمّرين مى دانيم ودر کتب تراجمى که
در دسترس ما است، ضبط شده تاريخ يک قسمت کوچک از اين دنياى بزرگ
است واگر تواريخ ملل ديگر در دست ما بود واگر از آغاز به حفظ
سرگذشت معمّرين به اندازه سرگذشت پادشاهان اهميّت داده شده بود،
اکنون تواريخ سرگذشت معمّرين از تواريخ ديگر مفصل تر بود.
مع ذلک ما مى خواستيم جدولى از اسامى معمّرين از روى کتب ومآخذى که
در دسترس داريم به خوانندگان تقديم نمائيم ولى چون ملاحظه شد
آمارگيرى از عموم معمّرين در تاريخ، در گذشته وحال حتى در حدود
همين تواريخ ومصادرى که در دسترس است، وقت وفرصت زياد لازم دارد،
فقط به ذکر نام عده اى از آنها به عنوان نمونه وبه حکم مثل معروف
(حکم الامثال فيما يجوز وفيما لا يجوز سواء) اکتفا کرديم.
اسامى برخى از معمرين
1ـ آدم، 930 سال.
2ـ شيث، 912 سال.
3ـ انوش، 905 سال.
4ـ قينان، 910 سال.
5ـ مهللئيل، 895 سال.
6ـ يارد، 962 سال.
7ـ اخنوخ، 365 سال.
8ـ متوشالح، 969 سال.
9ـ لامک، 777 سال.
10ـ نوح، 950 سال. (وبنا بر تواريخ وکتب حديث مجموع مدت عمر او پيش
از بعثت وبعد از طوفان 2500 سال شد).
11ـ سام، 600 سال.
12ـ ارفکشاد، 438 سال.
13ـ شالح، 433 سال.
14ـ عابر، 464 سال.
15ـ ابراهيم، 175 سال.
16ـ اسمعيل، 137 سال.
(مدت اعمار اين افراد همه طبق تورات نوشته شد که علاوه بر اين جمعى
ديگر را نيز مانند فالح ورعو وسروج وناحور وغيره ذکر کرده، مراجعه
شود به ترجمع عربى تورات، ط بيروت، 1870م ومنتخب الاثر نگارنده،
ص276 و277 وظاهراً اخنوخ همان ايليا است که يهود ونصارى معتقدند سه
هزار وسيصد وهشتاد ودو سال پيش از ميلاد زنده به آسمان برده شد
والم مرگ نچشيد، رجوع شود به کتاب اظهار الحق، ج2، ص124).
17ـ ربيعة بن ضبيع فزارى، 380 سال، (کمال الدين، ج2، ص233 تا 235).
18ـ اوس بن حارثه، 220 سال، (المعمّرين، ص36).
19ـ عبيد بن شريد جرهمى، 350 سال، (کمال الدين، ج2، ص232).
20ـ برد، 962 سال، (کنز الفوائد، ص245).
21ـ ايوب بن حداد عبدى، 200 سال، (کمال الدين، ج2، ص142).
22ـ ثعلبة بن کعب، 300 سال، (المعمّرين، ص64).
23ـ تيم الله بن ثعلبه، 500 سال، (تذکرة الخواص، ص205 والمعمّرين،
ص31).
24ـ ثوب بن تلده اسدى، 220 سال، (المعمّرين، ص59).
25ـ جعفر بن قرط عامرى، 300 سال، (المعمّرين، ص43).
26ـ جلهمة بن ادد بن زيد، 500 سال، (غيبت شيخ، ص86).
27ـ يحابر بن مالک بن ادد، 500 سال، (غيبت شيخ، ص86).
28ـ زهير بن عتاب کلبى، 300 سال، (کمال الدين، ص246).
29ـ جليلة بن کعب، 190 سال، (المعمّرين، ص65).
30ـ حادثة بن صحر، 180 سال، (المعمّرين، ص49).
31ـ حادثة بن عبيد کلبى، 500 سال، (المعمّرين، ص67).
32ـ حامل بن حادثه، 230 سال، (المعمّرين، ص69).
33ـ حبابه والبيه که از عصر خلافت على (عليه السلام) تا زمان امامت
حضرت رضا (عليه السلام) عمر کرد، (کتابهاى معتبر حديث).
34ـ حارث بن مضاض جرهمى، 400 سال، (غيبت شيخ، ص81. المعمرين، ص42).
35ـ ذوالاصبع العدوانى، 300 سال، (المعمرين، ص82).
36ـ حنظلة بن شرقى، 200 سال، (المعمرين، ص49).
37ـ دريد بن زيد، 450 سال، (المعمرين، ص20).
38ـ ذوجدن حميرى، 300 سال، (المعمرين، ص33).
39ـ دريد بن صمت، 200 سال، (المعمرين، ص22).
40ـ ذو القرنين، 3000 سال، (تذکرة الخواص، ص377، نقل از تورات).
41ـ ربيعه بجلى، 190 سال، (المعمرين، ص68).
42ـ رداد بن کعب نخعى، 300 سال، (کمال الدين، ج2، ص242).
43ـ زهير بن خباب، 420 سال، (المعمرين، ص25).
44ـ سطيح کاهن، 30 قرن، (المعمرين، ص5).
45ـ سيف بن وهب، 300 سال، (المعمرين، ص41).
46ـ شرية بن عبد الله جعفى، 300 سال، (المعمرين، ص39).
47ـ شق کاهن، 300 سال، (کمال الدين، ج2، ص235).
48ـ صيفى بن رياح، 270 سال، (غيبت شيخ، ص80).
49ـ ضبيرة بن سعيد، 220 سال، (المعمرين، ص20).
50ـ عباد بن سعيد، 300 سال، (کمال الدين، ج2، ص255).
52ـ عبد المسيح بن عمرو غسانى، 350 سال، (المعمرين، ص38).
53ـ اوس بن ربيعة اسلمى، 214 سال، (المعمرين، ص66).
54ـ عبيد بن شريد جرهمى، 350 سال، (کمال الدين، ج2، ص232).
55ـ عمرو بن حمة الدوسى، 400 سال، (غيبت شيخ، ص81).
56ـ عمرو بن لحى، 345 سال، (غيبت شيخ، ص86).
57ـ قس بن ساعده، 600 سال، (کنز الفوائد، ص254).
58ـ کعب بن حمة الدوسى، 390 سال، (تذکرة الخواص، ص205 ـ المعمرين،
ص22).
59ـ کعب بن رادة نخعى، 300 سال، (المعمرين، ص66).
60ـ محصن بن عتبان زبيدى، 256 سال، (کمال الدين، ج2، ص255
المعمرين، ص21).
61ـ مرداس بن صبيح، 230 سال، (المعمرين، ص35).
62ـ مستوغر بن ربيعة بن کعب، 330 سال، (المعمرين، ص9. وسيره ابن
هشام، ج1، ص93).
63ـ هبل بن عبد الله کلبى جد زهير بن خباب، 700 سال، (المعمرين،
ص29).
64ـ نفيل بن عبد الله، 700 سال، (تذکرة الخواص ص205).
مخفى نماند که يادداشت کردن نام معمّرينى که شرح حالاتشان در کتاب
المعمّرين وغيبت شيخ وکمال الدين وکنز الفوائد وکتابهاى تاريخ حفظ
شده، سبب اطالع مقاله مى گردد; لذا به همين قدر قناعت کرديم وبر آن
اسامى معمّرين ديگر را از کتابهائى که اخيراً تأليف شده اضافه مى
نمائيم وهمچنين بعضى از معمّرين معاصر را که اتفاقاً وبدون اينکه
در مقام فحص باشيم در روزنامه ها به شرح احوال آنها برخورديم.
65ـ هنرى جنکس، 169 سال، اين مرد در سن 112 سالگى در جنگ فلورفيد
شرک داشت.
66ـ جون بافن بولندى، 175 سال داشت وسه نفر از اولاد خود را که
متجاوز از صد سال داشتند ديد.
67ـ يوحنا سورتنغتون نروژى (متوفاى 1797)، 160 سال.
68ـ طوز مابار، 152 سال.
69ـ کورتوال، 144ـ سال.
70ـ يک فرد زنگبارى، 200 سال.
نام اين چند نفر در تفسير الجواهر، ج17، ص226، ذکر شده است.
71ـ ماتوسالم، 969 سال.
72ـ ملک جزيره (لوکمبانز) 802 سال.
73ـ چند نفر پنجابى، 200 سال.
74ـ مارکوس ابونيوس، بيش از 150 سال.
75ـ اهالى جبل آتوس هر يک، 130 سال.
76ـ دودون، 500 سال.
77ـ سنجرين پادشاه قبرس، 160 سال.
78ـ قديس سيمون، 107 سال.
79ـ قديس تاکريس، 165 سال.
80ـ قديس انطوان، 105 سال.
81ـ البومامطران حبشه، 150 سال.
82ـ توماس بار، 152 سال.
83ـ معمّر ديگرى که در هنگام مرگ فرزندش 140 سال داشت.
84ـ برنوکرتريم، 150 سال.
85ـ يک نفر معمّر اهل سربيا، 135 سال.
86ـ يک نفر ديگر از اهل سربيا، 125 سال.
87ـ معمّر ديگر از اهل سربيا، 290 سال.
88ـ يک نفر معمّر از اهل ليفونيا، 168 سال.
89ـ معمّر ديگر که در لوسرون مرد، 186 سال.
90ـ يک نفر کشاورز ايقاسى، 185 سال.
91ـ معمّر مصرى، 154 سال.
92ـ زار ومعمّر ترکى، 156 سال.
نام اين افراد در مقاله اى که در روزنامه الاهرام، شماره3،
دسامبر1930 تحت عنوان الخلود وطول العمر حوادث مدهشة عن طول
الاعمار ضبط شده است (تفسير الجواهر، ج24، ص86 تا 88).
93ـ شيخ محمد سمحان، 170 سال، (مجله صبا، شماره 29، سال3، از مجله
الاثنين قاهره).
94ـ سيد ميرزا کاشانى، 154 سال، (پرچم اسلام شماره3، سال2).
95ـ جمعه، 140 سال، (کيهان شماره 7253).
96ـ محمود باقر عيوض اف ـ جشن صد وپنجاه سالگى خود را گرفت ووزارت
پست وتلگراف شوروى تمبر يادبودى که عکس عيوض اف بر روى آن نقش شده
چاپ نمود، (اطلاعات، شماره 9603).
97ـ دهقان صربستانى از اهل يوگسلاوى به نام اوچکوويچ متولد1798م که
تا سال 1335 شمسى زندگى داشت، (اطلاعات، شماره9215).
98ـ شير على مسلم اف 164 ساله، در سال 1346 شمسى 162 سالگى خود را
جشن گرفت، اين مرد در اين سن سرزنده وشاداب است ولب به مشروب والکل
در عمرش نزده است، بارها جرايد جهان از طول عمرش سخن گفته وشرح
حالش را انتشار داده اند، (کيهان، شماره 7151 وشماره 7746.
اطلاعات، شماره 11744، 11750، 11871، 11904، 11965، 12882، 12893).
99ـ حاجى محمد بدوئى ابوالشامات، 125 سال، (اطلاعات، شماره 9072).
100ـ شيخ على بن عبد الله، حکمران سابق قطر، 150 سال، (اطلاعات،
شماره 9303).
101ـ سيد محمد الفجال، 136 سال در حفر کانال سوئز شرکت داشت،
(اطلاعات، شماره 9093).
102ـ نوذر باباتا مصطفى يف اهل آذربايجان شوروى چندى پيش صد
وچهلمين سال خود را جشن گرفت، (اطلاعات، شماره 11622).
103ـ محمد انباتوف، 149 سال، پيرترين کانديداى انتخابات آذربايجان
شوروى که بالغ بر صد نفر اولاد ونوه ونتيجه ونبيره دارد، (اطلاعات،
شماره 9431).
104ـ کدخدا قنبر على رستم آبادى، 156 سال. (اطلاعات، شماره 9763
و9873).
105ـ يک زن اهل ترکيه به نام هاجر، 169 سال که يک برادر 113 ساله
هم داشت، (اطلاعات، شماره 11347).
106ـ حسين پيرسلامى فارسى، 146 سال، (اطلاعات، شماره 9746 و9748).
107ـ مردى که در زمان ناپلئون به دنيا آمده ودر سال 1342 شمسى، 163
سال داشت وداراى 150 نوه ويک پسر 110 ساله است وتا به حال لب به
مشروب وسيگار نزده است، نام اين مرده هادى محمد است واکنون در
کازابلانکا زندگى مى کند (کيهان، شماره 5991).
108ـ سيد حسين قرانى، 135 سال، (اطلاعات، شماره 11924).
109ـ محمد ولى مسلمى مراغه اى، 140 سال (اطلاعات، شماره 10000).
110ـ ناوارز زن آرژانتينى، 148 سال، (اطلاعات، شماره 8731).
111ـ پيرمرد اتريشى به نام فرانزواينر، يکصد وچهلمين سال ولادت خود
را جشن گرفت وگفت! تا کنون به ياد ندارم حتى يک بار بيمار شده باشم
وهنوز هم در مزرعه اجدادى خود کار مى کنم، (اطلاعات، شماره 8739).
112ـ مردى به نام اشانکر اهل گرجستان، 147 سال، (اطلاعات، شماره
11187).
113ـ عايشه دختر حاج اسمعيل تونسى، 130 سال، (اطلاعات، شماره
8646).
114ـ بانو گوموکا ساکن دهکده گالون قفقاز، صد وچهل وهفتمين سال
تولد خود را جشن گرفت وهنوز نشاط خود را از دست نداده ودر حس
شنوائى وبينائى او هيچگونه ضعفى حاصل نشده است، (اطلاعات، شماره
8972).
115ـ ديويد فرباندز آمريکائى، 133 سال، (اطلاعات، شماره 8972).
116ـ پير مرد صد وهشتاد وپنج ساله که وقت ولادت ناصر الدين شاه 50
ساله وزمان آغا محمد خان قاجار دوازده ساله بوده است، (کيهان،
شماره 6063).
117ـ کرديف قفقازى، 147 سال، (اطلاعات، شماره 9023).
118ـ يک فرد چينى، 155 سال، (اطلاعات، شماره 11، آبان ماه 1333).
119ـ يک نفر از اهالى آلبانى به نام (خوده) صد وهفتاد سال، (مجله
دانشمند، شماره 61).
120ـ خديجه ننه اهل ترکيه، 168 سال که پزشکان هم اين سن وسال او را
تصديق کرده اند، اين زن در دوران ناپلئون وفتحعلى شاه حيات داشته
وپس از مرگ روبسپير (1794) به دنيا آمده، (اطلاعات، شماره 11105).
121ـ شخصى به نام (راسيارام) اهل پنجاب هند، 140 سال، (اطلاعات،
شماره 8928).
122ـ بانو (کومروبميرنين) اهل ترکيه 173 سال، (اطلاعات، شماره
8745).
123ـ سيد حبيب بن معاطى مراکشى، 147 سال، وى در اين سن وسال به
تمام مشاغل خود اشتغال داشت وسن پسرش سالها است که از صد تجاوز
کرده است (الامالى المنتخبه، ج اول، ط نجف، ص79، نقل از روزنامه
الاخاء بغداد، شماره 757، سال4).
124ـ يک فرد چينى موسوم به دلى چينک، 253 سال (الامالى المنتخبه
مظفرى، ج1، ط نجف، ص79، نقل از سالنامه پارس).
125ـ احمد آداموف، 161 سال، وى با همسرش صدمين سال ازدواج خود را
جشن گرفت، (اطلاعات، شماره 8963).
126ـ محمود باقر اوغلو، صد وهشتاد وچهارمين سال ولادت خود را جشن
گرفت، (اطلاعات، شماره 8963).
127ـ پى ريرارا ياجاوير پيريراپير، 167 ساله از سرخ پوستان آمريکاى
جنوبى که شرح احوالش بطور مفصل در شماره 9236 وبطور مختصر در شماره
9121 و9574 و9575 اطلاعات درج است.
128ـ سيد ابوطالب موسوى فارسى معروف به ذى القرنين 191 ساله که
رياست يک ايل چند صد نفرى را که همه فرزندان ونوه ونتيجه وى هستند
دارد وآخرين همسرش 105 ساله است ومدعى است که پيش از ناصر الدين
شاه زن گرفته ودو مرتبه دندان در آورده است، (اطلاعات، شماره 11179
و11180).
129ـ شيرسوار، مرد 140 ساله فومنى، (اطلاعات، شماره 9741 و9742).
130ـ کربلائى آقا باطنى کرمانشاهى، 140 سال، (اطلاعات، شماره
9780).
131ـ سيد على فريدنى 185 سال ودو فرزند او که بيش از صد سال عمر
کرده وسى سال قبل يعنى در سن صد وپنجاه وپنج سالگى دندان درآورده
وهيئت پزشکى رسمى دولتى او را معاينه کرده وشرح حالش وگزارش هيئت
پزشکى ونامه وزير بهدارى ايران در اطلاعات درج شد، (شماره هاى 9741
و9744 و9765 وشماره 26 مهر 1337).
132ـ ايکورکرويف 157 ساله که درجنگهاى ناپلئون اوّل، عليه ژنران
الکسى ميرمولف روسى، آشپز اين ژنرال بود، (ايکور) از استعمال
مشروبات الکى ودخانيات سخت احتراز داشت، (اطلاعات، شماره 9337).
133ـ مردى که در صد وپنجاه وهشت سالگى آپانديس او را در يکى از
بيمارستانهاى (نايروبى) پايتخت کنيا عمل کردند، اين پيرمرد که در
معنى از جوان ترين جوانان جوانتر است، بين 120 ـ 130 سالگى صاحب 5
فرزند از زن جوانش شد وبزرگترين فرزند وى هم اکنون 125 سال دارد
وپير وخموده است در حالى که خود پدر (پيل افکن) است وبه مانند
پهلوانان اساطيرى ستبر ونيرومند، پيرمرد، فرزند ارشد رئيس قبيله اى
است که به هنگام حيات 39 زن گرفت وصاحب 173 فرزند شد وآگاهى به
احوال اين خانواده طويل العمر وکثير الاولاد ضرب المثل شيرين
خودمان را يادآور است که (دود از کنده برخيزد) (مطبوعات جهان،
اطلاعات، شماره 12672).
134ـ به موجب يک آمار رسمى در گرجستان بيش از دوهزار ويکصد نفر
متجاوز از يکصد سال سن دارند، (اطلاعات، شماره 11178).
135ـ طبق يک آمار در شوروى حدود دويست نفر زن ومرد که سن آنها از
صد وده تا صد وپنجاه است زندگى دارند وپس از رسيدگى معلوم شد اغلب
آنها به تربيت زنبور عسل اشتغال داشته وقسمت مهمى از غذايشان عسل
بوده وبدين جهت نتيجه گرفته شد که عسل در طول عمر اثر بسزائى دارد.
(اطلاعات، شماره 8904).
136ـ تعداد اشخاصى که در آمريکا عمرشان متجاوز از صد سال است به سه
هزار وپانصد نفر تخمين زده شده است، (اطلاعات، شماره 9437).
137ـ در چين، 3384 نفر بيش از صد سال عمر دارند که افراد متجاوز از
صد وپنجاه سال هم در بين آنها هست، (اطلاعات، شماره 11، آبان
1333).
138ـ در اتحاد شوروى، تعداد افرادى که دوّمين قرن زندگى خود را مى
گذرانند تقريباً سى هزار نفرند، (مجله دانشمند، شماره 61).
139ـ يک نفر دهقان مجارى در سال 1724 در سن 185 سالگى درگذشت،
نامبرده تا روزهاى آخر عمرش مانند جوانان کار مى کرد، (دانشمند،
شماره 61).
140ـ شخص ديگرى به نام جان راول، به هنگام مرگ 170 سال داشت وهمسرش
در آن هنگام 164 ساله بود، آنها صد وسى سال با هم زندگى کرده
بودند، (دانشمند، شماره 61).
141ـ زنى به نام آشرااوماروا 159 ساله، (اطلاعات، شماره 12882، ص21).
142ـ چند سال پيش روزنامه ها خبر دادند: يک مرد 207 ساله در
آمريکاى جنوبى فوت شده است، (دانشمند، شماره 61).
در اينجا اين مقاله را پايان مى دهيم ومتذکر مى شويم که اگر کسى
تواريخ ملل وجرايد ومجلات تمام کشورهاى دنيا را در اختيار داشته
باشد، به آمارهاى جالب واطلاعات مهمى دست خواهد يافت.
واز همين مختصر که نگارش يافت معلوم مى شود از نظر تاريخ وبررسى
احوال معمّرين قدماء ومعاصرين، براى عمر بشر حد واندازه اى که از
آن تجاوز ننمايد معلوم نيست وهمانطور که سيد بن طاووس 1 در کشف
المحجه، فصل79 در ضمن آن مثال معروف توضيح داده، نبايد از عمر
بسيار طولانى تعجب کرد وآن را بعيد شمرد زيرا با تکرار وکثرت وقوع
آن وجهى براى تعجب باقى نمى ماند.
در پايان اين مقالات يک بار ديگر نيز يادآور مى شويم که آنچه ما
پيرامون موضوع طول عمر ونواحى مختلف آن شرح داديم براى اين است که
معلوم شود استبعاد عمر بسيار طولانى ناشى از قلّت اطلاع از تاريخ
واحوال معمّرين وجهل به علوم طبيعى وضعف ايمان به خدا ويا عناد
ولجاج وسر پيچى از پذيرفتن حق است.
واگر اين شواهد ودلائل هم در بين نبود ومسأله عمر طولانى بى سابقه
بود وعلوم طبيعى هم امکان طبيعى طول عمر را تأييد نمى کرد، طول عمر
حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ يک موضوع خردپسند وباور
کردنى وثابت بود زيرا با اين همه اخبار وبشارات پيامبر اعظم (صلى
الله عليه وآله وسلم) وائمه طاهرين: وبا آن همه معجزات وخوارق
عاداتى که از آن حضرت در عصر حيات پدر بزرگوارش حضرت امام حسن
عسکرى (عليه السلام) ودر غيبت صغرى وغيبت کبرى صادر شده وبا اينکه
جمعى بسيار از بزرگان که در صداقت وتقوا وورع آنها هيچ شبهه اى
نيست از شرفيابى خود به حضور ولى عصر (عليه السلام) خبر داده اند
وگروههائى که بيش از حد تواتر است به سعادت ديدار ايشان نايل شده
اند، طول عمر وزندگى آن رهبر عدالت گستر جهان ثابت ومحرز است،
همانطور که معجزات انبياء با اينکه خارق عادات است با اتکاء به
تواتر خبر دهندگان وقدرت مطلق الهى ثابت ومسلّم است.
(اللهم انّا نرغب اليک فى دولة کريمة تعزّ بها الاسلام وأهله وتذل
بها النفاق وأهله، وتجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتک والقادة الى
سبيلک وترزقنا بها کرامة الدنيا والاخرة).
پاورقى:
(1)
منتخب الاثر، ص206، ف2، ب10، ح6.
(2)
منتخب الاثر، باب17، ف2، ح2، ص221.
(3)
منتخب الاثر، الباب الحادى والثلاثون فى (انه شاب لا يهرم
بمرور الايام)، ب31، ح2، فصل2.