نجم الثاقب

مرحوم حاج ميرزا حُسين طبرسى نورى (ره )

- ۲۲ -


صدقه دادن براى حفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام  
چهارم : صدقه دادن است به آنچه ميّسر شود در هر وقت براى حفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام و ما اين مطلب را در كتاب (كلمه طيّبه ) توضيح نموديم به اينكه : هر صدقه كه انسان مى دهد، به هركس ، براى هر فايده و غرضى كه در نظر گرفته يا براى نفس ‍ خود است يا براى محبوب عزيزى كه گرامى است در نزد او و متوقف است به حسب ظاهر اصلاح بسيارى از امور معاش و معاد او به وجود سلامتى او، چون معلم ناصح و والدين و فرزند و عيال و اخوان و امثال ايشان . مثلا در حالت مرض يا سفر كردن يكى از ايشان صدقه مى دهد به جهت صحّت و سلامتى او و خير آن بالاخره راجع مى شود به خود او، زيرا صحّت عالم سبب سلامتى دين اوست . و سلامتى فرزند باعث قلّت يا برطرف شدن زحمت و كلفت و بقاى نام نيك او و استمرار طلب مغفرت براى اوست و هكذا.
و چون به برهان عقل و نقل و وجدان هيچ نفسى عزيزتر و گراميتر نيست و نبايد باشد از وجود مقدّس امام عصر عليه السلام بلكه محبوبتر از نفس خويش كه اگر چنين نباشد در ايمان ، ضعف و نقصان و در اعتقاد، خلل و سستى است .
چنان كه به اسانيد معتبره از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت است كه فرمود: (ايمان نياورده احدى از شما تا اينكه بوده باشم من و اهل بيت من محبوبتر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم .) و چگونه چنين نباشد. و حال آنكه وجود و حيات و دين و عقل و صحّت و عافيت و ساير نعم ظاهريّه و باطنيّه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدّس و اوصياى اوست صلوات اللّه عليهم و چون ناموس عصر و مدار دهر و منير آفتاب و ماه و صاحب اين قصر و بارگاه و سبب آرامى زمين و سير افلاك و رونق دنيا از سمك تا سماك حاضر در قلوب اخيار و غايب از مردمك اغيار در اين اعصار، حضرت حجّة بن الحسن صلوات اللّه عليهما است و جامه صحّت و عافيت ، اندازه قامت موزون آن نفس مقدّس و شايسته قدّ معتدل آن ذات اقدس است .
پس بر تمامى خودپرستان كه تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سلامتى نفس خويش است ، چه رسد به آنان كه جز آن وجود مقدّس كسى را لايق هستى و سزاوار عافيت و تندرستى ندانند، لازم و متحتّم است كه مقصوداولى و غرض اهم ايشان از چنگ زدن به دامان هر وسيله و سببى كه براى بقاى صحت و استجلاب عاقبت و قضاى حاجت و دفع بليّت مقرّر شده ، چون دعا و تضرع وتصدق و توسّل سلامتى و حفظ ان وجود مقدّس باشد.
و از مضامين ادعيه سابقه و آنچه ذكر نكرديم معلوم مى شود شدّت اهتمام و تاءكيد در طلب حفظ و سلامتى آن وجود معظم روحنا فداه از شرّ جن وانس و طول عمر و ساير نِعم الهيّه دنيويه و اخرويّه بلكه گذشت كه سالها قبل از ولادت آن مولود مبارك در عقب نماز غير آن چنين مى كردند و فرقى نيست در وسيله ميان دعا و صدقه و از اينجاست كه سيّد جليل ، على بن طاووس رحمه الله كه افعال و اقوال او در امثال اين مقام مقبول و متّبع بلكه برهان و حجّت است ، در كتاب (كشف المحجه ) بعد از وصاياى چندى به فرزندش و امر به تمسّك و راستى در موالات آن جناب فرموده كه : (مقدّم دار حوايج آن جناب را بر حوايج خود در وقتى كه نماز حاجت مى خوانى و صدقه از جانب او را پيش از صدقه از جانب خود و از هركسى كه گرامى است نزد تو و دعا كردن براى آن جناب را پيش از دعا براى خود و مقدّم دار آن جناب را در هر چيز كه اين عمل وفاست براى او يعنى وفاست به عقد بيعت و عهد بندگى كه بستى با او و مقتضى است مر اقبال او را بر تو و احسان آن جناب را به سوى تو. الخ )
و در كتاب (امان اللاخطار) در ضمن دعايى كه براى صدقه دادن وقت سفر كردن ذكر كرده چنين فرمود:
اللّهم ان هذه لك ومنك وهى صدقة عن مولانا م ح م د عجل اللّ ه فرجه وصلى عليه بين اسفاره وحركاته وسكناته فى ساعات ليله ونهاره وصدقة عما يعنيه امره وما لايعنيه وما يضمنه وما يخلفه .
و مخفى نماند كه رسول خدا وائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم به جهت سلامتى و حفظ وجود مقدس خود از شرّ ارضى و سماوى و جنّى و انسى براى جلب منافع دنيويّه و اخرويّه در صبح و شام ونيم شب و اول ماه و اول سفر و غير اينها از حالات و اوقات ، صدقه مى دادند و در آن اهتمام داشتند. چنان كه اخبار آن در (كلمه طيّبه ) استيفا شده با علم ايشان به منايا و بلايا و آجال و ساير حوادث .
و هر كدام براى ديگرى مى دادند و در اين جهت فرقى نباشد در صدقه دادن خود براى دفع بليّه يا دادن يكى از رعايا براى دفع آن بليّه از آن وجود مقدس جز در دارا بودن اول تمامى شروط تاءثير صدقه را و تخلف بسيارى از آن در بسيارى از صدقه ديگران . و اين مانع نتواند شد از رجحان اين فعل و اداى تكليف . پس توهّم نرود، زيرا حضرت حجّت عليه السلام مستغعنى و بى نياز بلكه منزّه و مبراست از صدقه رعايا، چه اين تكليف از شئون بندگى و اداى حق بزرگى و تربيت آن جناب است . پس هرچه مقام ولىّ منعم بالاتر و مرتبه رعيت پست تر، اهتمام اين تكليف و ساير آداب و عبوديّت بيشتر خواهد بود چنان كه بر صاحب دانش پوشيده نيست .
حجّ كردن و حجّه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام  
پنجم : حجّ كردن و حجّه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام چنان كه در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم و آن جناب تقرير فرمودند.
چنان كه قطب راوندى رحمه الله در كتاب (خرايج ) روايت كرده كه : ابو محمّد دعلجى دو پسر داشت كه يكى از آن دو صالح بود و او را ابوالحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد و پسر ديگر او مرتكب مى شد محرّمات را و مردى از شيعيان زرى به ابومحمّد مذكور داد كه به نيابت حضرت صاحب الامر عليه السلام حجّ كند چنان كه عادت شيعيان در آن وقت چنين بود و ابو محمّد قدرى از آن زر را به آن پسر فاسد داد و او را با خود برد كه براى حضرت حجّ كند.
وقتى كه از حجّ برگشت نقل كرد كه : (در موقف ، يعنى عرفات ، جوان گندم گون نيكو هياءتى را ديدم كه مشغول تضرّع و ابتهال و دعا بود و چون من نزديك او رسيدم به سوى من التفات نمود و فرمود: (اى شيخ ! آيا حيا نمى كنى ؟)
من گفتم : (اى سيّد من ! از چه چيز حيا كنم ؟)
فرمود: (به تو حجّه مى دهند از براى آن كسى كه مى دانى و تو آن را به فاسقى مى دهى كه خمر مى آشامد. نزديك است كه اين چشم تو كور شود.)
پس بعد از برگشتن ، چهل روز نگذشت مگر آنكه از همان چشم كه به آن اشاره شد جراحتى بيرون آمد. از آن جراحت ، آن چشم ضايع شد.
برخاستن از براى تعظيم شنيدن اسم مبارك امام عصر عليه السلام
ششم : برخاستن از براى تعظيم شنيدن اسم مبارك آن حضرت ، خصوص اگر به اسم مبارك قائم عليه السلام باشد، چنانچه سيره تمام اصناف اماميّه كثرهم اللّه تعالى بر آن مستقر شده در جميع بلاد از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم و اين خود كاشف باشد از وجود ماءخذ و اصلى براى اين عمل ، اگرچه تاكنون به نظر نرسيده ولكن چند نفر از علما و اهل اطلاع مسموع كه ايشان ديدند خبرى در اين باب . بعضى از علما نقل كرده كه اين مطلب را سوال كردند از عالم متبحّر جليل ، سيّد عبداللّه سبط محدث جزايرى و آن مرحوم در بعضى از تصانيف خود جواب دادند كه خبرى ديدند كه مضمون آن اين است كه : ( روزى در مجلس حضرت صادق عليه السلام اسم مبارك آن جناب برده شد، پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن برخاست و در اهل سنّت اين عادت مرسوم است براى اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و آله .)
سيّد احمد مفتى شافعى مكّى معاصر در سيره خود گفته : (جارى شد عادت بر اينكه مردم چون مى شنوند ذكر وصف آن جناب را صلى الله عليه و آله برمى خيزند به جهت تعظيم آن حضرت و اين برخاستن مستحسن است چون در آن برخاستن است تعظيم پيغمبر صلى الله عليه و آله را به جا آورده اند اين كار را بسيارى از علماى امّت كه به ايشان بايد اقتدا نمود.)
حلبى از علماى اهل سنّت در سيره گفته كه : (بعضى حكايت كرده امام سبكى جمع شد در نزد او بسيارى از علماى عصر او، پس ‍ خواند قصيده خوانى كلام صرصرى را در مدح آن جناب صلى الله عليه و آله :
قليل لمدح المصطفى الخط بالذهب


على ورق من خط احسن من كتب


وان تنهض الاشراف عند سماعة


قياماً صفوفا او جثيا على الركب


پس در اين حال برخاست امام سبكى و جمع كسانى كه در مجلس بودند؛ پس وجد عظيمى در آن مجلس شد.) انتهى .
تضرع و مساءلت از خداوند به جهت حفظ ايمان و ...  
هفتم : از تكاليف در ظلمات ايّام غيبت ، تضرّع و مساءلت از خداوند تبارك و تعالى به جهت حفظ ايمان و دين از تطرق شبهات شياطين و زنادقه مسلمين كه زندقه و كفر خود را پوشانيده اند به لباسى ، از جمله از كلمات حقه چون دانه كه صياد در زير دام خوش ‍ هياءت و رنگى پنهان كند و پيوسته به آن ضعفا را صيد كنند و اباطيل خود را به وسيله آن چند كلمه حقّه در قلوب داخل كنند.
چنان كار را بر اهل ديانت مشكل و مشتبه نمودند كه راست شده و عده اى كه صادقين عليهم السلام دادند چنان كه نعمانى در غيبت خود از جناب صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: (بدرستى كه از براى صاحب اين امر غيبتى است كه متمسك در آن غيبت به دين خود مانند كسى است كه به دست خود خار درخت خاردار را بتراشد تا هموار شود.)
آنگاه زمانى اندك ، سر مبارك را به زير انداختند. آنگاه فرمود: (بدرستى كه از براى صاحب اين امر غيبتى است . پس هرآينه بپرهيز از خداوند در زمان غيبت او و هر آينه متمسك باشد به دين خود.)
و از اين جهت امر فرمودند به خواندن جمله اى از دعاها و جمله اى از آنها را نقل مى كنيم .
اول شيخ نعمانى در (غيبت ) و كلينى در (كافى ) به اسانيد متعدده روايت كردند از زراره كه گفت : شنيدم كه ابوعبداللّه عليه السلام مى فرمايد كه : (بدرستى كه از براى قائم عليه السلام غيبتى است پيش از آنكه خروج كند.)
پس گفتم : (از براى چه ؟)
گفت : (مى ترسد.) و اشاره فرمود با دست خود به شكم مبارك .
آنگاه فرمود: (اى زراره ! و اوست منتظر و اوست كسى كه شك مى شود در ولادتش . پس بعضى از مردم مى گويند كه پدرش مُرد و جانشينى نگذاشت و بعضى از ايشان مى گويند كه حمل بود و بعضى از ايشان مى گويد: كه او غائب است و بعضى مى گويد كه متولّد شد پيش از وفات پدرش به دو سال و اوست منتظر غير اينكه خداوند خواسته كه امتحان كند قلوب شيعه را. پس ، در اين زمان به شك مى افتد مبطلون .)
زراره گفت : (پس گفتم : فداى تو شوم ! اگر درك كردم آن زمان را كدام عمل را بكنم ؟)
فرمود: (اى زراره ! اگر درك كردى آن زمان را پس بخوان اين دعا را:
دعاى امام صادق عليه السلام در باره ايّام غيبت  
اللّهم عرّفنى نفسك فانّك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك .
اللّهم عرّفنى رسولك فانّك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجّتك .
اللّهم عرّفنى حجّتك فانّك ان لم تعرفنى حجّتك ضللت عن دينى .
(109)
آنگاه فرمود: (اى زراره ! لابد است از كشته شدن جوانى در مدينه .)
گفتم : (فداى تو شوم ! آيا نيست آنكه او را مى كشد لشكر سفيانى ؟)
فرمود: (نه ! ولكن مى كشد او را لشكر بنى فلان كه خروج مى كند تا آنكه داخل مدينه مى شود و مردم نمى دانند كه براى چه آمده ، پس ‍ مى گيرد آن جوان را و مى كشد، پس چون او را به ظلم و عدوان كشت ، خداوند ايشان را مهلت نمى دهد؛ پس در آن حال منتظر فرج باشيد.)
دعاى دوم : شيخ طوسى در (غيبت ) و نيز صدوق در (كمال الدين ) به اسانيد معتبره صحيحه روايت كردند كه : شيخ ابوعمر و عمروى رحمه الله كه نايب اوّل حضرت صاحب الامر عليه السلام است ، املا فرمود به ابو على ، محمّد بن همام و امر فرمود او را كه اين دعا را بخوان و آن دعايى است در غيبت قائم عليه السلام :
اللّهم عرّفنى نفسك فانّك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف رسولك .
اللّهم عرّفنى رسولك فانّك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجّتك .
اللّهم عرّفنى حجّتك فانّك ان لم تعرفنى حجّتك ضللت عن دينى .
اللّهم لاتمتنى ميتة جاهلية ولا تزغ قلبى بعد اذ هديتنى اللهم فكما هديتنى بولاية من فرضت طاعته على من ولاة امرك ، بعد رسولك صلواتك عليه وآله حتى واليت ولاة امرك اميرالمؤ منين على بن ابيطالب والحسن والحسين وعليا ومحمدا وجعفرا وموسى وعليا ومحمدا وعليا والحسن والحجّة القائم المهدى صلوات اللّه عليهم اجمعين .
اللّهم فثبتنى على دينك واستعملنى بطاعتك وليّن قلبى لولىّ امرك وعافنى مما امتحنت به خلقك وثبّتنى على طاعة ولىّ امرك الّذى سترته عن خلقك فباذنك غاب عن بريّتك وامرك ينتظر وانت العالم غير معلم بالوقت الّذى فيه صلاح امر وليّك فى الاذن له باظهار امره وكشف سرّه و صبرنى على ذلك حتى لا احبّ تعجيل ما اخرت و لا تاءخير ما عجلت ولا اكشف عما سترت ولا ابحث عما كتمت ولا انازعك فى تدبيرك ولا اقول لم وكيف وما بال ولى الامر لا يظهر وقد امتلات الارض من الجور و افوض امورى كلها اليك .
اللّهم انّى اسئلك ان ترينى ولى امرك ظاهرا نافذا لامرك مع علمى بان لك السلطان والقدرة والبرهان والحجّة والمشيّة و الارادة والحول والقوّة فافعل ذلك بى و بجميع المؤ منين حتّى ننظر الى وليّك صلواتك عليه وآله ظاهر المقالة واضح الدلالة هاديا من الضلالة شافيا من الجهالة ، ابرز يا ربّ مشاهده وثبت قواعده واجلعنا ممن تقر عيننا برؤ يته واقمنا بخدمته وتوفّنا على ملّته واحشرنا فى زمرته .
اللّهم اعذه من شر جميع ما خلقت وبرئت و ذراءت و انشاءت و صورت واحفظه من بين يديه ومن خلفه وعن يمينه وعن شماله ومن فوقه ومن تحته بحفظك الّذى لا يضيع من حفظته به واحفظ فيه رسولك و وصى رسولك عليهم السلام .
اللّهم و مد فى عمره و زد فى اجله و اعنه على ما اوليته واسترعيته وزد فى كرامتك له فانّه الهادى المهدى والقائم المهتدى الطاهر التقى الزكى النقى الرضى المرضى الصابر المجتهد الشكور.
اللّهم ولا تسلبنا اليقين لطول الامد فى غيبته و انقطاع خبره عنّا و لا تنسنا ذكره و انتظاره و الايمان به و قوة اليقين فى ظهوره و الدعاء له و الصلوة عليه حتى لا يقنطنا طول غيبته من ظهوره و قيامه و يكون يقيننا فى ذلك كيقيننا فى قيام رسول اللّه صلى الله عليه و آله و ما جاء به من وحيك و تنزيلك و قوّ قلوبنا على الايمان به حتى تسلك بنا على يده منهاج الهدى و الحجة العظمى و الطريقة الوسطى وقونا على طاعته و ثبتنا على مشايعته واجعلنا فى حزبه واعوانه و انصاره و الراضين بفعله و لا تسلبنا ذلك فى حيوتنا و لا عند وفاتنا حتى تتوفانا و نحن على ذلك غير شاكين و لا ناكثين ولا مرتابين و لامكذبين .
اللّهم عجل فرجه وايده بالنصر و انصر ناصريه واخذل خاذليه و دمدم على من نصب له وكذب به واظهر به الحق و امت به الجور و استنقذ به عبادك المؤ منين من الذل و انعش به البلاد و اقتل به الجبابرة الكفرة و اقصم به رؤ س الضلالة وذلل به الجبابرة و الكافرين و ابر به المنافقين و الناكثين و جميع المخالفين و الملحدين فى مشارق الارض و مغاربها و برها و بحرها و سهلها و جبلها حتى لا تدع منهم ديارا و لا تبقى لهم آثارا و تطهر منهم بلادك و اشف منهم صدور عبادك و جدّد به ما امتحى من دينك و اصلح به ما بدل من حكمك و غير من سنتك حتى يعود دينك به على يديه غضا جديدا صحيحا لا عوج فيه و لا بدعة معه حتى تطفى ء بعدله نيران الكافرين فانه عبدك الذى استخلصته لنفسك و ارتضيته لنصرة دينك و اصطفيته بعلمك و عصمته من الذنوب و براءته من العيوب و اطلعته على الغيوب و انعمت عليه و طهرته من الرجس و نقيته من الدنس .
اللّهم فصل عليه و على آبائه الائمة الطاهرين و على شيعتهم المنتجبين و بلغهم من امالهم افضل ما ياملون و اجعل ذلك منا خالصا من كل شك و شبهة و رياء و سمعة حتى لا نريد به غيرك و لا نطلب به الا وجهك .
اللّهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبة ولينا و شدة الزمان علينا و وقوع الفتن بنا و تظاهر الاعداء و كثرة عدونا و قلة عددنا.
اللّهم فافرج ذلك عنا بفتح منك تعجله و بصبر منك تيسرة و امام عدل تظهره اله الحق رب العالمين .
اللّهم انا نسئلك ان تاذن لوليك فى اظهار عدلك فى عبادك و قتل اعدائك فى بلادك حتى لا تدع للجور دعامة الا قصمتها و لابنية الا افنيتها و لاقوة الا اوهنتها و لا ركنا الا هددته و لا حدا الا فللته و لا سلاحا الا كللته و لا راية الا نكستها و لا شجاعا الا قتلته و لا جيشا الا خذلته ، ارمهم يارب بحجرك الدامغ و اضربهم بسيفك القاطع و بباءسك الذى لايرد عن القوم المجرمين و عذب اعدائك و اعداء دينك و اعداء رسولك بيد وليك و ايدى عبادك المؤ منين .
اللّهم اكف وليك و حجتك فى ارضك هول عدوه وكيد من كاده و امكر بمن مكر به واجعل دائرة السوء على من اراد به سوء واقطع عنه مادتهم وارعب له قلوبهم و زلزل له اقدامهم و خذهم جهرة و بغتة و شدّد عليهم عقابك و اخزهم فى عبادك و العنهم فى بلادك و اسكنهم اسفل نارك واحط بهم اشد عذابك واصلهم نارا واحش قبور موتاهم نارا واصلهم حر نارك فانه اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات و اضلوا عبادك .
اللّهم واحى بوليك القرآن و ارنا نوره سرمدا لا ظلمة فيه واحى به القلوب الميتة واشف به الصدور الوغرة واجمع به الاهواء المختلفة على الحق واقم به الحدود المعطلة والاحكام المهملة حتى لايبقى حق الا ظهر و لا عدل الا زهر واجعلنا يا رب من اعوانه و ممن يقوى سلطانه والمؤ تمرين لامره والراضين بفعله والمسلمين لاحكامه و ممن لاحاجة به الا التقية من خلقك انت يا رب الذى تكشف السوء و تجيب المضطر اذا دعاك و تنجى من الكرب العظيم فاكشف الضر عن وليك واجعله خليفة فى ارضك كما ضمنت له .
اللّهم فلا تجعلنى من خصماء آل محمّد عليهم السلام و لاتجعلنا من اعداء آل محمد و لاتجعلنا من اهل الحنق و الغيظ على آل محمّد عليهم السلام فانى اعوذ بك من ذلك فاعذنى و استجير بك فاجرنى اللّهم صلّ على محمّد و ال محمّد واجعلنى بهم فائزا عندك فى الدنيا و الا خرة و من المقربين آمين يا رب العالمين .
(110)
و سيّد رضى الدين على بن طاووس در (جمال الاسبوع ) بعد از ذكر ادعيه ماءثوره بعد از نماز عصر روز جمعه و صلوات كبيره كه مذكور شده ، فرموده : (ذكر دعاى ديگر كه بايد خواند براى حضرت مهدى عليه السلام و آن سزاوار است خوانده شود اگر براى تو عذرى باشد از جميع آن كه ذكر كرديم آن را از تعقيب عصر روز جمعه . پس حذر كن از اينكه مهمل گذارى خواندن آن را. پس ‍ بدرستى كه ما شناختيم اين را از فضل خداوند جلّ جلاله كه مخصوص فرموده ما را به آن ، پس اعتماد كن به آن .)
و در اين كلام نيز اشاره اى است به آنچه در ذيل صلوات سابقه اشاره فرموده ، چنان كه گذشت .
دعاى سوم : و نيز سيّد جليل ابن طاووس رحمه الله در كتاب (مهج الدعوات ) روايت كرده به اسناد خود از محمّد بن احمد بن ابراهيم جعفى معروف به صابونى كه او روايت كرده به اسناد خود در ضمن حديثى كه ذكر شده در آن غيبت مهدى عليه السلام .
راوى گفت : (گفتم : چه كنند شيعيان تو؟)
فرمود: (بر شما باد به دعا و انتظار فرج ! پس بدرستى كه زود است ، زود است كه ظاهر شود براى شما نشانه ، پس هرگاه ظاهر شد براى شما، حمد كنيد خداوند تبارك و تعالى را و متمسّك شويد به آنچه براى شما ظاهر شده .)
گفتم : (پس چه دعا بخوانم ؟)
فرمود: (بگو:
اللّهم انت عرّفتنى نفسك وعرّفتنى رسولك وعرّفتنى ملائكتك وعرّفتنى ولاة امرك .
اللّهم لا اخذ الا ما اعطيت ولا اءقى الاّ ما وقيت .
اللّهم لا تغيبنى عن منازل اوليائك ولاتزغ قلبى بعد اذ هديتنى .
اللّهم اهدنى لولاية من افترضت طاعته .
(111)
دعاى چهارم : و نيز سيّد در آنجا فرموده كه : در خواب ديدم كسى را كه مرا تعليم مى نمايد دعايى كه شايسته است از براى ايّام غيبت و اين است الفاظ آن دعا:
يا من فضل ابراهيم وآل اسرائيل على العالمين باختياره واظهر فى ملكوت السموات والارض عزّة اقتداره واودع محمدا صلى الله عليه و آله واهل بيته غرائب اسراره صل على محمّد واله واجعلنى من اعوان حجتك على عبادك وانصاره .(112)
دعاى پنجم : و نيز سيّد معظم در آن كتاب نقل كرده از كتاب محمّد بن محمّد بن عبداللّه فاطرمين كه گفت : حديث كرد ما را محمّد بن على بن دقاق قمى ، ابوجعفر گفت : حديث كرد ما را ابوالحسن بن محمّد بن على بن حسن بن شاذان قمى . گفت حديث كرد مرا ابوجعفر محمّد بن على بن بابويه قمى از پدرش از عبداللّه بن جعفر از عباس بن معروف از عبدالسلم بن سالم گفت : حديث كرد مرا محمّد بن سنان از يونس بن ظبيان از جابر بن يزيد جعفى ، گفت كه : فرمود ابوجعفر عليه السلام : (هر كس كه بخواند اين دعا را يك مرتبه در روزگار خود، نوشته مى شود در پوست نازكى و بالا برده مى شود در ديوان حضرت قائم عليه السلام . پس چون خروج كرد قائم ما صلوات اللّه عليه آواز مى كند او را به اسم خودش و به اسم پدرش . آنگاه مى دهند به او، آن نوشته را و مى گويند به او، بگير اين نوشته عهدى است كه معاهده كردى با ما در دنيا و اين است قول خداى عزّوجل : الا من اتخذ عند الرحمن عهدا. و بخوان اين دعا را در حالتى كه طاهر باشى . مى گويى :
اللّهم يا اله الالهة يا واحد يا احد يا آخر الاخرين يا قاهر القاهرين يا على يا عظيم انت العلىّ الاعلى علوت فوق كل علو هذا يا سيّدى عهدى وانت منجز وعدى فصل يا مولاى عهدى وانجز وعدى امنت بك واسئلك بحجابك العربى وبحجابك العجمى وبحجابك العبرانى وبحجابك السريانى وبحجابك الرومى وبحجابك الهندى واثبت معرفتك بالعناية الاولى فانّك انت اللّه لاترى وانت بالمنظر الاعلى واتقرب اليك برسولك المنذر صلى الله عليه و آله وبعلى اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه الهادى وبالحسن السيّد وبالحسين الشهيد سبطى نبيّك وبفاطمة البتول و بعلى بن الحسين زين العابدين ذى الثفنات و بمحمّد بن على الباقر عن علمك و بجعفر بن محمّد الصادق الّذى صدق بميثاقك و بميعادك و بموسى بن جعفر الحصور القائم بعهدك و بعلى بن موسى الرضا الراضى بحكمك و بمحمّد بن على الحبر الفاضل المرتضى فى المؤ منين وبعلى بن محمّد الامين المؤ تمن هادى المسترشدين وبالحسن بن على الطاهر الزكى خزانة الوصيين واتقرب اليك بالامام القائم العدل المنتظر المهدى امامنا وابن امامنا صلوات اللّه عليهم اجمعين يا من جل فعظم و اهل ذلك فعفى و رحم يا من قدر فلطف اشكو اليك ضعفى وما قصر عنه املى من توحيدك وكنه معرفتك واتوجه اليك بالتسمية البيضاء و بالوحدانية الكبرى التى قصر عنها من ادبر و تولى وامنت بحجابك الاعظم و بكلماتك التامة العلياء التى خلقت منها دار البلى و احللت من احببت جنة الماوى و امنت بالسابقين و الصديقين اصحاب اليمين من المؤ منين الذين خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا الا تولينى غيرهم و لا تفرق بينى و بينهم غدا اذا قدمت الرضا بفصل الفضاء آمنت بسرهم وعلانيتهم وخواتيم اعمالهم فانك تختم عليها اذا شئت يا من اتحفنى بالاقرار بالوحدانية و حبانى بمعرفة الربوبيه وخلصنى من الشك و العمى رضيت بك ربا و بالاصفياء حججا و بالمحجوبين انبياء وبالرسل ادلاء وبالمتقين امراء و سامعا لك مطيعا.(113) اين است آخر عهد مذكور.
دعاى غريق 
دعاى ششم : شيخ صدوق در كتاب (كمال الدين ) روايت كرده از عبداللّه بن سنان كه گفت : فرمود ابوعبد اللّه عليه السلام كه : (زود است مى رسد به شما شبهه . پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده و نجات نمى يابد در آن شبهه مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را.)
گفتم : (چگونه است دعاى غريق ؟)
فرمود مى گويى : يا اللّ ه ! يا رحمن ! يا رحيم ! يا مقلب القلوب ! ثبّت قلبى على دينك .
پس گفتم : يا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبى على دينك .
پس فرمود: (بدرستى كه خداوند عزّوجلّ مقلّب است قلوب و ابصار را ولكن بگو چنان كه من مى گويم : يا مقلب القلوب ! ثبت قلبى على دينك .)
هفتم : شيخ نعمانى رحمه الله روايت كرده به اسناد خود از عبداللّه بن سنان كه گفت : داخل شدم من و پدرم بر حضرت ابى عبد اللّه عليه السلام . پس فرمود: (چگونه خواهيد بود شما هرگاه مانديد در حالى كه نيست در آن وقت يا نمى بينيد در آن حال امام هدايت كننده و نه راهنمايى كه ديده شود و نجات نمى يابد در آن زمان مگر كسى كه بخواند دعاى حريق را.)
پس پدرم گفت : (اين است واللّه ! بلا. پس چه كنيم ؟ فداى تو شوم !)
فرمود: (چون چنين شود و تو آن زمان را درك نخواهى كرد. پس متمسّك شويد به آنچه در دست شما است تا آنكه امر بر شما واضح گردد. يعنى درآن زمان در دين خود متزلزل نشويد و در عمل متحيّر و سرگردان نگرديد و به آنچه از امامان گذشته به شما رسيده در اصول و فروع متمسك باشيد و عمل به آنها را ترك نكنيد و مرتد نشويد و ايمان نياوريد به آنكه مدّعى امامت و قائميّت است تا امر امامت او بر شما واضح شود به ظهور معجزات بيّنات .)
و از سؤ ال نكردن سنان ، والد عبداللّه از دعاى حريق كه : كدام است ، ظاهر مى شود معهود و معلوم بودن آن دعا نزد اصحاب و آن كه به اين اسم به نظر رسيده دعاى معروفى است كه جمله از علما آن را نقل كردند در ادعيّه صباح ومساء.
و شيخ طبرسى صاحب (مجمع البيان ) در كتاب (عدّة السفر) گفته : (و از جمله دعاها كه جلالت و فضيلت آنها بسيار است و شرايط كمال و خوبى را به غايت جمع نموده و خواندن آنها اختصاص به صبح و شام دارد، دعايى است كه مشهور است به (دعاى حريق ) و از حضرت امام زين العابدين عليه الصلوة والسلام روايت شده است و دعا اين است : اللّهم انى اصبحت اشهدك وكفى بك شهيدا... . تا آخر دعا كه طولانى است و در آخر آن گفته كه :
از جانب حضرت صاحب الامر عليه السلام توقيعى بيرون آمد به سوى محمّد بن صلت قمى رحمه الله كه اين دعا را زيادتى و تتمه هست و تتمه اين است : اللّهم ربّ النور العظيم ... الخ . و آن نيز معروف است .
و بالجمله چون مطمئن نشدم كه مراد همين دعاست و طولانى هم بود و در بسيارى از كتب ادعيه چون (مصباح ) شيخ و كفعمى و (مقياس ) و (بحار) موجود بود، لهذا نقل نكرديم .
استمداد و استعانت و استكفاء و استغاثت به آن جناب  
هشتم : از تكاليف عامّه رعاياى حضرت صاحب الامر عليه السلام استمداد و استعانت و استكفاء و استغاثت به آن جناب است در هنگام شدايد و اهوال و بلايا و امراض و روآوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و اقارب و اجانب و نديدن راه چاره و طريق افتادن در تنگناى مضيق و خواستن از جنابش حل شبهه و رفع كربه و دفع بليّه و سدّ خلّه و نشان دادن راه به مقصود را، به آن نحوى كه خود، صلاح داند و تواند به آن متوسل مستغيث برساند حسب قدرت الهيّه و علوم لدنيّه ربّانيّه را كه داراست . و بر حال هر كس در هر جا دانا و بر اجابت مسؤ ولش توانا بلكه پيوسته فضلش به هركس به اندازه قابليّت و استعداد و مراعات صلاح نظام عباد و بلاد رسيده و مى رسد و از نظر در امور رعاياى خود از مطيع و عاصى و عالم و جاهل و شريف و دنى و قوى و ضعيف غفلت نكرده و نمى كند.
و خود آن جناب در توقيعى كه براى شيخ مفيد فرستادند، مرقوم داشتند كه : (مااگر چه منزل كرديم در مكان خودمان كه دور است از مساكن ظالمين بر حسب آنچه به ما نمانده آن را خداى تعالى از صلاح براى ما و براى شيعه مؤ منين ما در آن مادامى كه دولت دنيا براى فاسقين است . پس به تحقيق كه علم ما محيط است به خبرهاى شما و غايب نمى شود از علم ما هيچ چيز از اخبار شما و معرفت ما به بلايى كه به شما مى رسد.)
و شيخ كلينى و نعمانى و ديگران به سندهاى خود روايت كردند كه اميرالمؤ منين عليه السلام در يكى از خطبه هاى طولانى خود فرمود: (بار خدايا ! لابد است كه بوده باشد براى تو حجّتها در زمين تو. حجّتى بعد از حجّتى بر خلق تو كه هدايت كنند ايشان را به سوى دين تو و بياموزند به ايشان علم تو را تا اينكه پراكنده نشوند اتباع و اين حجج بعضى يا گاهى ظاهرند كه كسى اطاعت ايشان را نمى كند يا پنهان ترسان كه مرتقب است زمان ظهور خود را اگر شخص او غايب است از مردم در حال آسايش و آرامى ايشان در دولت باطل ، پس غايب نيست از مردم ، علم ايشان . و آراء يا آداب ايشان در قلوب مؤ منين گسترده شده و مؤ منين به آنها عمل كننده اند. انس مى گيرند به آنچه وحشت دارند از آن تكذيب كنندگان و ابا مى كنند از آن مسرفين .
قسم بخداى كه اين كلامى است كه كيل مى شود بى بها اگر كسى بود كه به گوش دل خود آن را مى شنيد، پس مى فهميد آن را ، پس ‍ باور مى كرد آن را و پيروى مى كرد آن را و بر آن منهاج سير مى كرد. پس به سبب او رستگار مى شد. الخ )
و شيخ جليل ، على بن حسين مسعودى در كتاب (اثبات الوصية ) روايت كرده از حضرت ابى محمّد، امام حسن عسگرى عليه السلام كه آن جناب فرمود: (چون حضرت صاحب عليه السلام متولّد شد، خداوند تبارك و تعالى دو ملك را فرستاد؛ پس برداشتند آن جناب را و بردند تا سرادق عرش تا اينكه ايستاد در حضور خداوند تبارك و تعالى . پس خداوند فرمود به او: مرحبا ! به تو عطا مى كنم و به تو مى آمرزم و به تو عذاب مى كنم .)
و شيخ طوسى رحمه الله در كتاب (غيبت ) روايت كرده به سند معتبر از ابوالقاسم ، حسين بن روح ، نايب سوم كه گفت : (اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غير آن . پس رفتم نزد ابى طاهر بن بلال در ايّام استقامتش . يعنى پيش از آنكه بعضى مذاهب باطله اختيار كنند. پس آن اختلاف را به او فهماندم .
گفت : (مرا مهلت ده !)
پس او را مهلت دادم چند روز. آنگاه معاودت كردم به نزد او. بيرون آورد حديثى به اسناد خود از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: (هرگاه اراده نمود خداى تعالى امرى را، عرضه مى دارد آن را بر رسول خود صلى الله عليه و آله آنگاه اميرالمؤ منين و يكايك يعنى از ائمه عليهم السلام تا آنكه منتهى بشود به سوى صاحب الزمان عليه السلام . آنگاه بيرون مى آيد به سوى دنيا و چون اراده نمودند ملائكه كه بالا برند عملى را به سوى خداوند عزّوجلّ، عرض مى شود بر صاحب الزمان عليه السلام آنگاه بر هريك تا اينكه عرض مى شود بر رسول خدا صلى الله عليه و آله . آنگاه عرض مى شود بر خداوند عزّوجلّ. پس هرچه فرمود مى آيد از جانب خداوند بر دست ايشان است و آنچه بالا مى رود به سوى خداوند عزّوجلّ بر دست ايشان است و بى نياز نيستند از خداوند عزّوجلّ به قدر به هم زدن چشمى .)
و سيّد حسين مفتى كركى سبط محقق ثانى در كتاب (دفع المناوات ) از كتاب (براهين ) نقل كرده كه او روايت نموده از ابى حمزه از حضرت كاظم عليه السلام كه گفت : شنيدم آن جناب مى فرمايد: (نيست ملكى كه خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امرى مگر آنكه ابتدا مى كند به امام عليه السلام پس معروض مى دارد آن را بر آن جناب و بدرستى كه محل تردد ملائكه از جانب خداوند تبارك و تعالى ، صاحب اين امر است .)
و گذشت در باب سابق در حديث ابوالوفاى شيرازى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود به او كه : (چون درمانده وگرفتار شدى ، پس استغاثه كن به حجّت عليه السلام كه او تو را در مى يابد و او فريادرس است و پناه است از براى هركس كه به او استغاثه كند.)
و شيخ كشى و شيخ سفار در (بصاير) روايت كرده اند از رميله كه گفت : (تب شديدى كردم در زمان اميرالمؤ منين عليه السلام پس در نفس خود خفتى يافتم در روز جمعه و گفتم نمى دانم چيزى را بهتر از آنكه آبى بر خود بريزم يعنى غسل كنم و نماز كنم در عقب اميرالمؤ منين عليه السلام .)
پس چنين كردم . آنگاه آمدم به مسجد. چون اميرالمؤ منين عليه السلام بالاى منبر برآمد، آن تب به من معاودت نمود. وقتى اميرالمؤ منين عليه السلام مراجعت نمود و داخل قصر شد، داخل شدم با آن جناب و فرمود: (اى رميله ! ديدم تو را كه بعضى از اعضاى تو (و به روايتى پس ملتفت شد به من امير المؤ منين عليه السلام و فرمود: اى رميله ! چه شده بود كه تو را ديدم كه بعضى ازاعضايت در بعضى ) درهم مى شد؟)
پس نقل كردم براى آن جناب ، حالت خود را در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب .
پس فرمود: (اى رميله ! نيست مؤ منى كه مريض شود مگر آنكه مريض مى شويم ما به جهت مرض او و محزون نمى شود مگر آنكه محزون مى شويم به جهت حزن او و دعا نمى كند مگر آنكه آمين مى گوييم براى او و ساكت نمى شود مگر آنكه دعا مى كنيم براى او.)
پس گفتم به آن جناب : (يا اميرالمؤ منين ! فداى تو شوم ، اين لطف و مرحمت براى كسانى است كه با جناب تواند در اين قصر، خبر ده مرا از حال كسانى كه در اطراف زمينند.)
فرمود: (اى رميله ! غايب نيست يا نمى شود از ما مؤ منى در مشرق زمين و نه در مغرب آن .)
و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران به سندهاى بسيار روايت كرده اند از جناب باقر و صادق عليهما السلام كه فرمودند: (بدرستى كه خداوند نمى گذارد زمين را مگر آنكه در آن عالمى باشد كه مى داند زياده و نقصان را در زمين . پس اگر مؤ منين زياد كردند چيزى را، برمى گرداند ايشان را (و به روايتى : مى اندازد آن را) و اگر كم كردند، تمام مى كند براى ايشان و اگر چنين نبود مختلط مى شد بر مسلمين ، امور ايشان (و به روايتى : حق از باطل شناخته نمى شد).)
در (تحفة الزائر) مجلسى و (مفاتيح النجاة ) سبزوارى است كه : (هر كه را حاجتى باشد، آنچه مذكور مى شود بنويسد در رقعه و در يكى از قبور ائمه عليهم السلام بيندازد يا ببندد و مهر كند و خاك پاك را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهرى يا چاهى عميق يا غدير آبى اندازد كه به حضرت صاحب الزمان صلوات اللّه عليهم مى رسد و او به نفسه ، متولى برآوردن حاجت مى شود.)
نسخه رقعه حاجت  
نسخه رقعه مذكوره :
بسم اللّه الرحمن الرحيم 
كتبت يا مولاى صلوات اللّه عليك مستغيثا وشكوت ما نزل بى مستجيرا باللّه عزّوجلّ ثمّ بك من امر قد دهمنى واشغل قلبى واطال فكرى وسلبنى بعض ‍ لبى وغيّر خطير نعمة اللّه عندى اسلمنى عند تخيل وروده الخليل وتبرء منى عند ترائى اقباله الىّ الحميم وعجزت عن دفاعه حيلتى وخاننى فى تحمله صبرى وقوتى فلجاءت فيه اليك وتوكّلت فى المسئلة للّه جلّ ثناؤ ه عليه و عليك فى دفاعه عنّى علما بمكانك من اللّه ربّ العالمين ولىّ التدبير ومالك الامور واثقا بك فى المسارعة فى الشفاعة اليه جلّ ثناؤ ه فى امرى متيقنا لاجابته تبارك وتعالى ايّاك باعطاء سؤ لى وانت يا مولاى جدير بتحقيق ظنى وتصديق املى فيك فى امر كذا و كذا (و بجاى كذا و كذا نام حاجت خود برد) فيما لاطاقة لى بحمله ولاصبر لى عليه وان كنت مستحقا له ولاضعافه بقبيح افعالى وتفريطى فى الواجبات الّتى للّه عزّوجلّ فاغثنى يا مولاى صلوات اللّه عليك عند اللهف و قدم المسئلة للّه عزّوجلّ فى امرى قبل حلول التلف وشماتة الاعداء فبك بسطت النعمة على واسئل اللّه جل جلاله لى نصرا عزيزا وفتحا قريبا فيه بلوغ الامال و خير المبادى وخواتيم الاعمال والامن من المخاوف كلّها فى كل حال انّه جل ثناؤ ه لما يشاء فعال وهو حسبى ونعم الوكيل فى المبدء والماءل .
آنگاه بر بالاى آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يكى از وكلاى حضرت نمايد: يا عثمان بن سعيد العمرى يا ولد او محمّد بن عثمان يا حسين بن روح يا على بن محمّد السمرى و يكى از اين جماعت را ندا كند وبگويد: يا فلان بن فلان ، سلام عليك اشهد انّ وفاتك فى سبيل اللّه وانّك حىّ عنداللّه مرزوق وقد خاطبتك فى حيوتك الّتى لك عند اللّه عزّوجلّ و هذه رقعتى وحاجتى الى مولانا عليه السلام فسلمها اليه فانت الثقة الامين .(114)
پس نوشته را در چاه يا نهر يا غدير اندازد كه حاجت او برآورده مى شود.
واسطه بودن نواب خاص در ايّام غيبت صغرى و كبرى  
و از اين خبر شريف چنين مستفاد مى شود كه آن چهار شخص معظم چنان كه در غيبت صغرى واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوايج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقيعات ، در غيبت كبرى نيز در ركاب همايون آن جناب هستند. و به اين منصب بزرگ مفتخر و سرافرازند. پس معلوم شد كه خوان احسان و جود و كرم و فضل و نعم امام زمان عليه السلام در هر قطرى از اقطار ارض براى هر پريشان درمانده و گم گشته وامانده و متحيّر نادان و سرگشته حيران گسترده است و باب آن باز و شارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم با صفاى طويت و اخلاص سريرت . اگر نادان است شربت عملش بخشند و اگر گم شده است به راهش ‍ رسانند واگر مريض است لباس عافيتش پوشند.
چنان كه از سير در حكايات و قصص گذشته ظاهر و هويدا مى شود نتيجه مقصود در اين مقام و اين كه حضرت صاحب الامر عليه السلام حاضر در ميان عباد و ناظر بر حال رعايا و قادر بر كشف بلايا و عالم بر اسرار و خفايا به جهت غيبت و ستر از مردم از منصب خلافتش عزل نشده و از لوازم و آداب رياست الهيّه خود دست نكشيده و از قدرت ربّانيّه خويش ، عجز به هم نرسانيده ؛ اگر خواهد حل مشكل كه اندر دل افتاده ، كند بى آنكه از راه ديده و گوش چيزى به آنجا رساند. و اگر خواست دلش را به آن كتاب يا عالمى كه دواى دردش در آن و نزد آن است مايل و شايق كند گاهى دعايش تعليم كند و گاهى در خواب دواى مرضش را به او آموزد.
و اين كه ديده و شنيده شده كه با صدق ولاء و اقرار به امامت چه بسيار شده كه ارباب اضطرار و حاجت در مقام عجز و لابه و شكايت برآمدند و اثر اجابت و كشف بليّت نديدند، علاوه بر دارا بودن اين مضطر موانع دعا و قبول را غالبا يا از جهت اشتباه در اضطرار است كه خود را مضطر مى داند و نيست و گم گشته و متحيّر مى داند و راهش را به او نمايانده اند، مثل جاهل به احكام عمليّه كه عالمش ارجاع فرمود.
چنان كه در توقيع مبارك است كه در جواب مسايل اسحق بن يعقوب مرقوم فرمود كه : (و اما حوادثى كه به شما روى دهد، پس ‍ مراجعه كنيد در آنها به راويان احاديث ما، بدرستى كه آنها حجّت من هستند بر شماها و من حجّت خدايم بر ايشان ، پس مادامى كه جاهل دستش به عالم برسد هر چند به مهاجرت و مسافرت باشد يا به كتاب او در احكام خود مضطرّ نباشد و همچنين عالمى كه حل مشكل و دفع شبهه و تحيّر خود را تواند از ظواهر و نصوص كتاب و سنّت و اجماع كند، عاجز درمانده نباشد.
و آنانكه اسباب زندگى و معاش خويش را از حدود الهيّه و موازين شرعيه بيرون بردند و بر آن مقدار ممدوح در شرع ، اقتصاد و قناعت ننمودند به جهت نداشتن بعضى از آنچه قوام تعيش متعلق نيست بر آن ، مضطر نباشد.
و هكذا از مواردى كه آدمى خويشتن را عاجز مضطرّ بيند و پس از تاءمل صادقانه خلاف آن ظاهر مى شود و اگر در اضطرار صادق باشد شايد صلاح او يا صلاح نظام كل در اجابت او نباشد، چه هر مضطرى را وعده اجابت ندادند. بلى !اجابت مضطرّ را جز خداى تعالى يا خلفايش نكند، نه آنكه هر مضطرّ را اجابت كنند و در ايّام حضور و ظهور در مدينه و مكّه و كوفه و غير آن از همه اصناف مضطرين و عاجزين از مواليان و محبين غالبا بودند و بسيار بود كه سؤ ال مى كردند و اجابت نمى شد. چنان نبود كه هر عاجز در زمان هر چه خواست به او دهند و رفع اضطرارش نمايند. زيرا اين مورث اختلال نظام و برداشتن اجرها و ثوابهاى عظيمه جزيله اصحاب بلا و مصايب است كه بعد از مشاهده آن در روز جزا آرزو كنند كه كاش گوشت بدنهاى ايشان را در دنيا با مقراض بريده بودند و خداى تعالى با آن قدرت كامله و غناى مطلق و علم محيط به ذرّات و جزئيات موجودات با بندگان خود چنين نكرده .
بالجمله تكليف رعيت آن جناب عليه السلام در ايّام غيبت پس از اضطرار و حاجت و نرسيدن دست به آنچه خود معيّن فرمودند و قرار دادند براى رفع تحيّر و قضاى حاجت توسل و استغاثه به آن جناب است و خواستن حاجت خويشتن است از آن جناب و دانستن و اعتقاد داشتن آن جناب را عالم و قادر بر انجام مرام با نبودن موانع در او، بلكه دانستن آن جناب را سبب و واسطه رسيدن هر خيرى و برطرف شدن و نيامدن هر شرّى و بلايى ، حسب مضامين اخبار بسيار كه به بعضى از آنها اشاره شد.
شيخ صدوق در (كمال الدين ) روايت كرده از جابر از رسول خداى صلى الله عليه و آله كه آن جناب ذكر فرمودند اسامى يكايك از ائمه عليهم السلام را تا آنكه فرمود: (پس سمىّ من و هم كنيه من ، حجة اللّه فى ارضه وبقيته فى عباده پسر حسن بن على عليهم السلام اين كسى است كه فتح مى كند خداى تعالى ذكره ، بر دست او مشارق زمين و مغارب آن را، اين كسى است كه غيبت مى كند از شيعه و اولياى خود غيبتى كه باقى نمى ماند در آن بر قول به امامت او مگر كسى كه امتحان كرده خداوند، دل او را از براى ايمان .)
جابر گفت : (يا رسول اللّه ! پس آيا منتفع مى شوند شيعه به او در غيبت او؟)
فرمود: (آرى ! قسم به آنكه مرا به پيغمبرى مبعوث كرده كه ايشان هر آينه منتفع مى شوند به او و استضائه مى كند به نور ولايت او را در غيبت او مثل انتفاع مردم به آفتاب هر چند بپوشاند او را ابر. الخ )
توقيع حضرت به محمّد بن عثمان 
شيخ طبرسى در (احتجاج ) روايت كرده كه توقيعى از آن جناب بيرون آمد به دست محمّد بن عثمان و در آنجا مرقوم فرمودند كه :
(اما وجه انتفاع مردم به من مانند انتفاع خلق است به آفتاب ، در وقتى كه ابر آن را فرو گيرد و از نظرها غايب گرداند.
بدرستى كه من امانم براى اهل زمين ، چنان كه ستارگان امانند براى اهل آسمان .)
و در روايت ديگر مذكور است كه سليمان گفت : به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه : (چگونه مردم منتفع مى شوند به حجّت غايب مستور؟)
فرمود: (چنانچه منتفع مى شوند به آفتاب در وقتى كه ابر آن را ستر نمايد.)
مخفى نماند كه از براى آفتاب علوّ و ارتفاع و انفراد و نور و شعاعى است كه مردم به آن اهتدا مى يابند در امور دنيايى خود و تاءثير و تربيتى است در عناصر و مركبات و قهر و غلبه اى است بر ساير كواكب نيره ، بلكه جماعتى نور تمام كواكب را از آفتاب دانسته و براى آن برهان اقامه نمودند و اتم و اكمل تمامى اين صفات و خصايص به زيادتى تربيت عقول و ارواح و نفوس و دين و ايمان و صفات حسنه و سبب بودن از براى حيات جاودانى و رسيدن به مقام انسانى در وجود امام عصر عليه السلام است .
وجه تشبيه وجود مقدّس امام عصر عليه السلام به آفتاب  
و در وجه تشبيه آن وجود مقدّس به (آفتاب زير ابر) چند وجه گفته اند:
اول : آنكه نور وجود و علم و هدايت و ساير فيوض و كمالات و خيرات به بركت آن جناب به خلق مى رسد و به بركت و شفاعت و توسل به آن جناب ، حقايق و معارف بر مواليانش ظاهر مى شود و بلاها و فتنه ها از ايشان رفع مى شود، چنان كه در عصر هر حجّتى چنين بوده ، خداى تعالى مى فرمايد:
وَما كانَ اللّهُ لِيُعذِّبَهُمْ وَاَنْتَ فِيهِمْ.(115)
رسم خداوندى چنين نيست كه خلق را عذاب كند و حال آنكه تو كه رحمة للعالمينى در ميان ايشانى .
و به تواتر از آن جناب صلى الله عليه و آله رسيده كه فرمود: (اهل بيت من ، امان اهل زمينند، چنانكه ستارگان امان اهل آسمانند.)
و هركه ديده دلش اندكى به نور ايمان منوّر شده ، مى داند كه هرگاه ابواب فرج بر كسى مسدود گردد و چاره كار خود را نداند يا مطلب دقيقى و مساءله غامضه اى بر او مشتبه گردد، چون متوسّل شود به آن جناب به اندازه توسّل ، البته ابواب رحمت و هدايت مفتوح گردد.
دوم : چنان كه آفتاب به ابر محجوب شد با وجود انتفاع خلق به ضوء او در هر آن و منتظر رفع سحاب و كشف حجاب هستند، همچنين مخلصين و مؤ منين و موقنين ، پيوسته در ايّام غيبت ، منتظر فرج هستند و ماءيوس نيستند و به آن انتظار، ثواب عظيم مى برند.
سوم : آنكه وجود آن حضرت با وجود سطوع انوار امامت و ظهور آثار ولايت مانند منكر وجود آفتاب است هرگاه محجوب شد به سحاب .
چهارم : آنكه چنانكه محجوب بودن آفتاب به سحاب ، گاه هست كه از براى عباد اصلح و انفع است ، غيبت آن حضرت نيز براى شيعيان با وجود انتفاع به آثار او شايد اصلح باشد از براى بسيارى از ظهور آن جناب .
روايت عمار ساباطى در مورد امام عصر عليه السلام  
شيخ صدوق در (كمال الدين ) روايت كرده از عمار ساباطى كه گفت : به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه : (عبادت كردن با امامى از شما كه ظاهر نباشد در زمان دولت باطل ، افضل است يا عبادت كردن در زمان ظهور حق و دولت حق با امام ظاهر از شما؟)
حضرت فرمود: (اى عمّار! صدقه در پنهانى افضل است از صدقه آشكار و علانيّه و چنين است عبادت شما در پنهان با امام غير ظاهر در دولت باطل افضل است از براى ترسيدن شما از دشمنان در زمان دولت باطل . و بهتر است از آنكه عبادت خدا كنيد در زمان ظهور حق با امام ظاهر.
بدانيد كه هر كه از شما نماز كند يك نماز واجب را در پنهانى از دشمن خود و آن نماز را در وقت آن بجا آورد و تمام كند، حق تعالى بنويسد از براى او ثواب بيست و پنج نماز. و اگر يك نافله را در زمان آن به جا آورد، حق تعالى از براى او ثواب ده نافله بنويسد و هركه از شما حسنه اى بجا آورد، حق تعالى از براى او بيست و پنج حسنه بنويسد و حق تعالى مضاعف مى گرداند حسنات مؤ من از شما را وقتى كه عمل نيكو بجا آورد و ديندارى كند به تقيّه براى ترسيدن بر امام خود و ترسيدن بر جان خود و نگاه دارد زبان خود را به اضعاف مضاعفه بسيار؛ بدرستى كه خداى عزّوجلّ كريم است .)
عرض كردم كه : (جانم فداى تو باد! مرا راغب گردانيدى به عمل و تحريص بر آن نمودى وليكن مى خواهم بدانم كه چگونه اعمال ما افضل است از اعمال اصحاب ظاهر در دولت حق با آنكه ما و ايشان همه بر يك دين مى باشيم ؟)
فرمود: (بدرستى كه شما ايشان را پيشى گرفته ايد در داخل شدن در دين خداى عزّوجلّ و سبقت گرفته ايد ايشان را در ادا كردن نماز و روزه و حجّ و به دانستن ساير امور دين و اطاعت امام پنهان مى كنيد و با امام ، خود را شريك كرده ايد در صبر كردن در دولت باطل و مى ترسيد از پادشاهان بر امام خود و بر جانهاى خود و حق امام خود و حق خود را بر دست ظالمان .
مى بينيد كه شما را از حق خود منع كرده اند و مضطر گردانيده اند به مشقّت كشيدن در دنيا و طلب معاش كردن با صبر كردن بر دين خود و عبادت خود و طاعت كردن پروردگار خود و ترسيدن از دشمنان خود. پس به اين اسباب ، حق تعالى ثواب اعمال شما را مضاعف گردانيده است . پس گوارا باد اين ، از براى شما !)
عرض كردم كه : (جان من به فداى تو باد! هرگاه چنين است پس ما چرا آرزو كنيم كه از اصحاب حضرت قائم عليه السلام باشيم با ظاهر بودن حق و با آن كه ما امروز در زمان امامت تو و مشغول طاعت تو باشيم و اعمال ما بهتر باشد از اعمال اصحاب صاحب دولت حق ؟)
حضرت فرمود: (سبحان اللّه ! آيا نمى خواهى كه خداى عزّوجلّ حق و عدل را در بلاد خود ظاهر گرداند و حال همه خلق نيكو گردد و كلمه خدا جمع گردد و مردم همه اجتماع نمايند بر دين حق و الفت والتيام در ميان قلوب مختلفه به هم رسد و كسى در زمين معصيت خدا نكند و حدود خدا در ميان خلق جارى گردد و حق به سوى اهلش برسد و حق را اظهار نمايد و چيزى از حق به جهت خوف خلق پنهان نگردد؟
بدان واللّه اى عمار! كه احدى از شما نمى ميرد به اين حالت دوستى ما مگر آنكه او افضل است نزد خداى عزّوجلّ از بسيارى آنهايى كه در جنگ بدر و احد حاضر شدند. پس بشارت باد شما را.)

next page

fehrest page

back page