متمهديان ومدعيان مهدويت

محمد رضا منصورى

- ۲ -


يا بن على سِرو من مثل على

(راه يافتى اى مهدى ما پسر راه يافته. تو کسى هستى که ما به تو خشنود واميدواريم. تو پسر بهترين مردم پس از پيغمبرى. تو امام بر حق هستى وما در آن شکى نداريم. اى پسر على! برو؛ وچه کسى مانند على است).(1)

کربيه هم از فرقه هايى است که به عنوان زير مجموعه فرقه کيسانيه در زمان امام باقر (عليه السلام) مطرح شده بود؛ که معتقد بودند محمد بن حنفيه ملقب به مهدى است واو نمرده ونخواهد مرد وهم اکنون غايب است ومکان او معلوم نيست وروزى ظهور خواهد کرد ومالک زمين خواهد شد وتا رجوع او، هيچ امامى نخواهد بود.(2)

بعضى از اين فرقه هم مى گويند محمد بن حنفيه در کوهستان رضوا است وبار ديگر خروج خواهد کرد.(3)

اين گروه، که عده اى از اهل مدينه وکوفه بودند، با انگيزه غلو رو به اين سو آوردند؛ البته تبليغات بنى اميه هم در اين انحراف بى تأ ثير نبود. در ضمن اين گروه مورد لعن امام باقر (عليه السلام) واقع شدند.(4)

يزيديه

اين گروه بر اين عقيده هستند که يزيد به آسمان صعود نموده وبعداً بر مى گردد ودنيا را پر از عدل وداد مى کند.(5) اينان در ولايت موصل عراق وناحيه شيخان، که مهد دولت آشورى بود، وقسمتى از ناحيه حلب (شام)(6)، ارمنستان، ايروان، اطراف تفليس وجنوب غربى ايران ساکن بودند. البته اطلاعات کافى از ريشه وبرنامه دين آنها در دسترس نيست. اسپروا، مستشرق معروف، يزيديه را بقاياى دين مانوى شمرده است.(7)

وجه تسميه گروه يزيديه

دسته اى از مستشرقين اجنبى، ديانت يزيديه را به دين آريايى نسبت داده اند؛ زيرا کلمه يزيدى را از مشتقات يزدان، که مقصود خداست، مى دانند وبرخى آن را به يزيدبن انيسه(8) نسبت مى دهند. ولى نظر درست اين است که منسوب به يزيدبن معاويه مى باشد؛ چون آيين اين گروه را شيخ عدى بن اموى تدوين کرده ويزيد اين آيين را رواج داده وطريقه او را زنده کرده است.(9)

يزيدى ها، اعتقادات خرافى وشيطان پرستى دارند وداراى دو کتاب مقدس مى باشند؛ يکى به نام (جلوه)، که شيخ عدى بن اموى نوشته وديگرى (مصحف رش) (رش به معناى سياه در زبان کردى است) تأ ليف شماس ارميا. يزيدى ها اعتقاد دارند که کتاب جلوه، خطابهاى خداوند است به يزيديان.(10)

سيد مرتضى رازى درباره يزيديه مى گويد:

فرقه ششم اصحاب شافعى، يزيديند؛ وايشان هم مشبهيند(11) وهم خارجى. اين قوم يزيد را خليفه پنجم مى خوانند وامام على (عليه السلام) را به ظاهر سب نمى کنند. مشبهه يزيد را امام مى دانند وخلفاى قبلى را به ترتيب: ابو بکر، عمر، عثمان ومعاويه مى دانند).(12)

روايتى هم از امام باقر (عليه السلام) رسيده است، که مى فرمايد:

(چون قائم قيام کند، حرکت خواهد کرد تا کوفه؛ پس بيرون آيند قومى که ايشان را يزيديه گويند).(13)

اين روايت را طبرسى از ابو الجارود روايت کرده؛ ولى کلمه مورد بحث (البتّريه) نوشته شده است نه (يزيديه).(14)

اين گروه منقرض شده اند والان وجود خارجى ندارند.

هاشميه

هاشميه، پيروان ابو هاشم عبد الله بن محمد بن حنفيه هستند.(15) اين فرقه اعتقاد داشتند که محمد مرده است؛ اما پسرش امام است وبعد از او ابو هاشم مهدى است ونمرده وحتى مى تواند مردگان را هم زنده کند.(16) وى فرد با نفوذ ومرد شجاعى بوده وقيام هاى مخفيانه اى عليه بنى اميه داشته است؛ البته با انگيزه سياسى، نه مذهبى ودر زمان سليمان بن عبد الملک مى زيست. حاکم اموى چون نفوذ شخصيت ابو هاشم را ديد، او را به دمشق فرا خواند ودر راه شيرى زهرآلود به او دادند؛ که بر اثر همين زهر از پاى درآمد.(17) برخى مرگ او را باور نداشتند وقائل به غيبت ومهدويت او شدند.(18) البته مهدويت ابو هاشم از ساخته هاى عباسيان مى باشد.(19) عباسيان با جعل اين فرقه توانستند با مطرح کردن دروغين وصيت ابو هاشم به يکى از سران بنى عباس حق حکومت را از آل على (عليهم السلام) به خود منتقل سازند وبدين وسيله مردم را به تبعيت از خود فرا خواندند.

اين گروه الان وجود خارجى ندارند؛ گو اينکه فرقه بيانيه، پيروان بيان نهدى، که معاصر امام باقر (عليه السلام) بودند هم به مهدويت ابو هاشم اعتقاد داشتند.(20)

البته در زمان خود ابو هاشم چنين اعتقادات مذهبى درباره او نبوده است.

عمر بن عبد العزيز

سعيد بن مسيب قائل به مهدويت وى شده است.(21) عمر بن عبد العزيز، هشتمين خليفه امويان بود، که به مدت دو سال و5 ماه خلافت کرد؛ يعنى از صفر سال 99 ه. تا رجب سال 101 ه.(22) روايت است که وى توسط مروانيان مسموم وبا زهر از پاى درآمد. نسب وى از طرف مادر به عمر بن خطاب مى رسد؛ يعنى مادرش دختر عاصم بن خطاب بوده است(23) وبرادرزاده عبد الملک مروان.

عمر بن عبد العزيز در مدينه ميان مسلمانان پارسا وآشنا به سنت اسلام تربيت شده بود. وى در مدت کوتاه خلافت خود کوشيد تا بدعت هايى را که پيشينيان او نهاده بودند، منسوخ کند. البته خدمات او را بايد با توجه به اوضاع تاريخى بررسى کرد؛ که آيا در واقع نيت او نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) خير بوده، يا نه؟ که اين مقاله جاى بحث آن نيست.

سعيد بن مسيب در سال 94 ه.: 712م. از دنيا رفته است.(24) وى از امام سجاد (عليه السلام) روايت نقل کرده ودر محضر حضرت درس آموخته است.(25) سعيد بن مسيب امام را والاترين فقيه زمان مى دانست واحترام خاصى براى او قائل بود.

منابع وما خذ شيعه، سعيد را يکى از پيروان امام سجاد (عليه السلام) مى دانند؛ ولى اين موضوع نمى تواند درست باشد. در حقيقت گرچه سعيد احترام خاصى به امام سجاد (عليه السلام) مى گذاشت ويکى از دوستان صميمى آن حضرت نيز بود؛ ولى در مسائل حقوقى وشرعى نظريات مشترکى با آن حضرت نداشت؛ وحتى بعد از شهادت امام سجاد (عليه السلام) بر پيکر آن حضرت نماز نخواند.(26)

وى همان گونه که بيان شد، مدعى مهدويت عمر بن عبد العزيز شده بود. در حالى که نشانه هايى که از مهدى موعود در منابع روايى ذکر شده، هيچ کدام در عمر بن عبد العزيز وجود نداشت وچيزى دال بر اينکه خود عمر بن عبد العزيز هم مدعى مهدويت بوده، در منابع يافت نشد.

توجه به اين نکته مناسب است که درگذشت سعيد بن مسيب سال 94 ه. بوده؛ ولى درگذشت عمر بن عبد العزيز سال 101ه. مى باشد.

گروه ويا فرقه اى که پيرو اين ادعا باشند، يافت نشده است وکاملاً منقرض شده اند همچنين در منابع چيزى درباره غرض سعيد از چنين ادعايى يافت نشده است.

باقريه

اين فرقه معتقد بودند که امام باقر (شهادت 114ه). زنده است ومهدى موعود واقعى ايشان مى باشد وظهور خواهد کرد وجهان را پر از عدل وداد خواهد نمود. پيروان اين فرقه آن حضرت را امام مى دانستند؛ ولى رحلت او را قبول نداشتند ومنتظر رجعت (بازگشت) او بودند.(27)

به نظر مى رسد اين گروه همان کيسانيه سابق باشند؛ که ابو هاشم را ترک کرده وبه پيروى امام باقر (عليه السلام) گردن نهاده بودند.(28) اين گروه هم، چه زير مجموع کيسانيه وغير آن باشند يا نباشند، منقرض شده اند واکنون کسى چنين ادعايى ندارد. از خود امام محمد باقر (عليه السلام) هم در هيچ منبعى، حتى غير معتبر، چنين ادعايى ثبت نشده؛ بلکه طبق روايت ابو بصير نقل شده، که امام باقر (عليه السلام) فرمودند: (بعد از حسين (عليه السلام) نُه امام مى آيند، نُهم از آنان قائم ايشان است).(29)

در روايت ديگر، ابراهيم بن عمر کناسى مى گويد: از امام باقر (عليه السلام) شنيدم که مى فرمود:

(همانا براى صاحب اين امر دو غيبت خواهد بود؛ وقائم، قيام مى کند در حالى که بيعت کسى بر گردنش نيست).(30)

زيديه

عده اى با تمسک به روايت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) که فرمودند:

(ان المهدى من ولد الحسين وانه يخرج بالسيف وانه ابن سبيه. مهدى از فرزندان حسين (عليه السلام) است واو با شمشير بپا مى خيزد ومادرش بهترين کنيزان خواهد بود).

زمانى که زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب قيام خود را عليه امويان آغاز کرد، گفتند: چون او از نسل حسين (عليه السلام) است وقيام به سيف عليه ظالمان کرده واز سويى فرزند اسير است، پس او مهدى موعود مى باشد.(31) کنيه زيد ابو الحسن ومادرش کنيزى بود که مختار بن ابى عبيده او را به على بن الحسين (عليهما السلام) بخشيده بود.(32)

اما اين گروه به روايت ديگر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) توجهى نکردند، که فرمودند: (الائمه بعدى اثنا عشر؛ تسعه من صلب الحسين؛ تاسعهم قائمهم).(33) شخص زيد بن على (عليهما السلام) از بزرگان بود وخلفاى اموى را به حق نمى دانست. او بر عليه آنان قيام کرد وبه طرف کوفه رفت وبه همراهى چهار هزار نفر، با حاکم عراق؛ يعنى يوسف بن عمر، به جنگ برخاست. کار زيد در کوفه ده ماه طول کشيد؛ تا اين که در سال 122ه.: 740م. به دست هشام بن عبد الملک اموى به دار آويخته شد وسرش را به دمشق نزد هشام واز آنجا به مدينه بردند.

زيد از سوى امام باقر (عليه السلام) نيز تأييد شده بود وامام (عليه السلام) مى فرمودند:

(خدايا! پشت مرا به زيد محکم فرما). وبا مشاهده زيد، آيه (يا ايها الذين آمنوا کونوا قوامين بالقسط شهداء للّه...).(34) را تلاوت مى کردند ومى فرمودند: (اى زيد! تو نمونه عمل به اين آيه هستى).(35)

پيروان زيد اطراف يحيى وفرزندش را گرفتند. يحيى در خراسان قيام کرد (125 ق). ودر جوزجان کشته شد. پيروان او به فِرق مختلف تقسيم شدند؛ مثل: رافضيّه، جاروديّه، عِجليّه، بتريّه، صالحيه وزيديه، که قائل به مهدويت زيد ومنتظر ظهور او شدند.(36)

زيد از حيث علم، زهد، ورع، شجاعت ودين، از بزرگان اهل بيت به شمار مى رود واين که خود زيد ادعاى امامت يا مهدويت داشته باشد، در منابع يافت نشده است، بلکه روايتى از زيدبن على (عليهما السلام) رسيده است، که مؤ يد عقيده صحيح او در امر مهدويت است. ايشان مى فرمايد: پدرم على بن حسين (عليهما السلام) از پدرش حسين بن على (عليهما السلام) برايم روايت کرد، که فرمود: (رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: اى حسين! تو امامى ونُه تن از فرزندان تو امينان وامامان معصومند ونهمين ايشان، مهدى ايشان است)..(37) از شيخ بهايى، علامه امينى وسيد محسن امين نقل شده است: (ما، گروه شيعه اماميه، در باب زيد بن على سخنى جز خوبى وخير نمى گوييم). در الغدير اين سخن، راى شيعه جمعاً تلقى گرديده است.(38)

احمدبن سعيد روايتى از ابو الجارود نقل کرده، که مى گويد: به مدينه رفتم واز هر که احوال زيدبن على را پرسيدم، گفتند: او حَليف قرآن است؛ يعنى هيچ گاه از قرآن وتلاوت آن جدا نمى شود.(39)

پس از شهادت زيد ويحيى، گروهى از شيعيان وطرفداران خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)، که از ستمگرى حکام وخلفاى اموى به ستوه آمده بودند؛ مخالفت با خاندان اموى را تنها در مبارزه مسلحانه ديدند؛ از اين رو، راه زيد ويحيى را مفيد دانسته، آنان را امام ورهبر تلقى کردند وبه همين سبب به زيديه معروف شدند. زيديه بعدها تفکر واعتقادات خاصى يافتند وبا ديگر طرفداران خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به ويژه شيعه اماميه، اختلاف هاى اعتقادى پيدا کردند.

علامه طباطبايى (ره) دربارهِ عقايد زيديه وفَرق ميان زيديه واماميه مى فرمايد:

زيديه در اصول اسلام مذاق معتزله ودر فروع فقه ابى حنيفه، رئيس يکى از چهار مذاهب اهل سنت، را دارند. فَرق کلى ميان شيعه دوازده امامى وشيعه زيدى اين است، که شيعه زيدى اغلب امامت را مختص به اهل بيت نمى دانند وعده ائمه را به دوازده منحصر نمى بينند واز فقه اهل بيت پيروى نمى کنند؛ بر خلاف شيعه دوازده امامى.(40)

زيديه امامت را خاص خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وفرزندان فاطمه (سلام الله عليها) دانسته، قيام به سيف را از شرايط امامت عنوان کرده اند وفرزندان امام حسن (عليه السلام) وامام حسين (عليه السلام) را در امامت يکسان مى دانند.

زيديه بعدها به مناسبت رهبرانى که پيدا کردند، به گروه هاى مختلف تقسيم شدند وهر گروه عقايد ويژه اى را برگزيدند.

اين فرقه اکنون بيشتر در کشورهاى يمن وسوريه وبرخى از کشورهاى ديگر زندگى مى کنند. اينان عقايد واعتقادات خاص خودشان را دارا هستند؛ البته اينکه مدعى باشند زيد همان مهدى است وروزى ظهور خواهد کرد، را قائل نيستند.

ابو مسلم خراسانى

گروهى از فرقه خرّميّه پيروان بابک خرّمى پنداشتند که ابو مسلم خراسانى (درگذشته 137ه). همان کسى است که بايد زمين را پر از عدل وداد کند؛ وکشته شدنش را به دست ابو جعفر منصور دوانيقى تکذيب نموده وبه انتظار ظهورش بسر مى بردند.(41)

اينکه ابو مسلم که بود واز کجا آمده بود، درست معلوم نيست. اصل او را بعضى از اصفهان وبعضى از مرو مى دانند ودر نژاد او هم اختلاف است؛ برخى عرب وبرخى عجم نوشته اند.(42) مشهور آن است که او غلام عيسى بن مَع­قِل عِج­لى بود ودر سال 124ه. بُکيربن ماهان، يکى از دعات عباسى، در زندان کوفه کفايت وکياست او را ديد واخلاصى را که نسبت به دعوت نشان داد، در او تأثير گذاشت. پس او را از عيسى خريد وبه شام برد وبه امام عباسيان هديه کرد وفنون تبليغ ورموز دعوت را به او آموخت. در نهايت او را براى سرپرستى مسلمانان وتهيه مقدمات خروج عباسيان، به خراسان فرستاد. ابو مسلم نفوذ بسيارى ميان يارانش داشت وعباسيان از کشتن وى بيمناک بودند.(43) صاحب رسائل خوارزمى در مورد ابو مسلم نظر منفى دارد؛(44) وچه بسا اين نظر درست باشد. وى ضمن بر شمردن جنايات ابو مسلم در رسائل خود بيان مى کند که به ابو مسلم بايد گفت ابومجرم؛ چون جنايات زيادى مرتکب شده است.

پس از مرگ ابو مسلم، قيامها ونهضتهايى به خونخواهى او رخ داد. راونديان وبومسلميه (يا مسلميه) وسپيدجامگان در عقايد دينى خويش ابو مسلم را امام خود مى دانستند وبسيارى از ايرانيان او را يگانه امام واقعى خويش مى شمردند ومقام مهدويت وحتى الوهيت برايش قائل بودند.

بنيان گذار فرقهِ خرّميه يا خرّميان، بابک بود. وى ادعاى خدايى داشت ودر دوران مأمون زحمت بسيارى براى دولت عباسى ايجاد کرد. اين زحمت وفتنه تا دوران معتصم ادامه داشت. وى از نژاد مطهر بن فاطمه، دختر ابو مسلم بود، که گروهى از همين فرقه مدعى مهدويت ابو مسلم خراسانى شدند.(45)

اين نظريه وفرقه از نظر اماميه مردود مى باشد؛ چون با توجه به اصل ونسب ابو مسلم ورفتار وجنايات او، مهدى بودن او مضحک است وطرفداران او هم منقرض شده اند والان کسى قائل به مهدويت ابو مسلم نمى باشد.

پاورقی:


(1) تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، ج 1، ص 135، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1375. (به نقل از انساب الاشراف، بلاذرى، ج 3، ص 289)؛ تاريخ شيعه وفرقه هاى اسلام، جواد مشکور، ص 56.

(2) فرق الشيعه، ابو محمد حسن بن موسى نوبختى، ص 44، تعليق سيد محمد صادق بحر العلوم، چاپ چهارم، نجف، مکتبه الحيدريّه، 1388 ق.

(3) تاريخ شيعه وفرقه هاى اسلام، دکتر جواد مشکور، ص 58.

(4) المقالات والفرق، سعد بن عبد الله بن ابى خلف اشعرى قمى، ص 33، تصحيح محمد جواد مشکور، چاپ دوم، مرکز انتشارات علمى وفرهنگى، 1361 ش.

(5) اليزيديه، صدوق الدملوجى، ص 164، طبع موصل، 1368ه.

(6) الملل والنحل، شهرستانى، ج 1، ص 136 وج 2، ص 35.

(7) بررسى عقايد واديان، آيت الله مصطفى نورانى، ص 337، انتشارات مکتب اهل بيت (عليهم السلام)، چاپ چهارم، تير 1375.

(8) يزيد بن انيسه، از طوايف اباضيه خوارج است واز جمله کسانى بود که زمانى که مختار در زندان بود، برايش بيعت مى گرفت.

(9) بررسى عقايد واديان، مصطفى نورانى، ص 338.

(10) همان، ص 347.

(11) اينها مى گفتند: بشر چون به حد اخلاص رسيد، در دنيا وآخرت مى تواند به مصافحه ودست بوسى خدا نايل گردد. اينها براى خدا اعضا وجوارح ثابت مى کنند ومى گويند: خداوند در طوفان نوح آن قدر گريه کرد، تا چشمش به درد آمد. ومى گويند: اکنون هم خدا روى عرش نشسته وبندگانش را تماشا مى کند (بررسى عقايد واديان، نورانى، ص 334).

(12) تبصره العوام، سيد مرتضى داعى حسنى رازى، ص 99، به تصحيح عباس اقبال، 1313، تهران.

(13) گزيدهِ کفايه المهتدى، سيد محمد مير لوحى اصفهانى، ص 299، ح 39، تصحيح وگزينش گروه احياى تراث فرهنگى، چاپ اول.

(14) اعلام الورى، طبرسى، ص432 - 431 (به نقل از گزيده کفايه المهتدى، ص 299).

(15) الملل والنحل، شهرستانى، ج 1، ص 150.

(16) غاليان، صفرى فروشانى، ص 89.

(17) تاريخ سياسى اسلام، حسن ابراهيم حسن، ج 1، ص 435، ترجمه ابو القاسم پاينده، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ هفتم، 1371.

(18) تشيع در مسير تاريخ، دکتر جعفرى، ص 317.

(19) غاليان، صفرى فروشانى، ص 90 وص 140.

(20) فرق الشيعه، نوبختى، ص 48.

(21) المهديه فى الاسلام، سعد محمد حسن، ص 182.

(22) تاريخ سياسى اسلام، حسن ابراهيم حسن، ج 1، ص 402.

(23) همان، ص 403.

(24) معجم رجال الحديث، آيت الله العظمى خويى (ره)، ج 8، ص 137، چاپ سوم، بيروت، 1403 ه.: 1983م.

(25) همان، ص 133-132.

(26) همان، ص 135.

(27) الملل والنحل، ج 1، ص 166.

(28) تشيع در مسير تاريخ، دکتر جعفرى، ص 298.

(29) الغيبه، شيخ طوسى، ص 140.

(30) الغيبه، نعمانى، ص 113، تحقيق على اکبر غفارى، تهران، مکتبه الصدوق.

(31) امام مهدى از ولادت تا ظهور، سيد محمد کاظم قزوينى، ص 568، ترجمه وتحقيق: على کرمى وسيد محمد حسينى، چاپ سوم، الهادى، قم.

(32) مقاتل الطالبيين، ابو الفرج اصفهانى، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 129، تحقيق على اکبر غفارى، کتاب فروشى صدوق، تهران.

(33) الغيبه، شيخ طوسى، ص 140.

(34) نساء، 135.

(35) الغدير، علامه امينى، ج 3، ص 170.

(36) الملل والنحل، شهرستانى، ج 1، ص 154، المهديه فى الاسلام، سعد محمد حسن، ص 107.

(37) کفايه الاثر فى النصوص على الائمه الاثنى عشر، على بن محمد بن على الخزاز الرازى القمى، ص 327، دار الطباعه. نايب ابراهيم، 1305 ق.

(38) سيره وقيام زيد بن على، حسين کريمان، ص 83، شرکت انتشارات علمى وفرهنگى وابسته به وزارت فرهنگ وآموزش عالى، 1364.

(39) مقاتل الطالبيين، ابو الفرج اصفهانى، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، ص 131، تحقيق على اکبر غفارى، کتاب فروشى صدوق، تهران.

(40) شيعه در اسلام، علامه محمد حسين طباطبائى، ص 39-34، تهران، 1348.

(41) المهديه فى الاسلام، سعد محمد حسن، ص 184.

(42) تاريخ شيعه وفرقه هاى اسلام، دکتر مشکور، ص 78.

(43) جنبش هاى دينى ايران در قرن هاى دوم وسوم، غلام حسين صديق، ص 255، تهران، انتشارات پاژنگ، 1372 ش.

(44) تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان، ج 1، ص 93 (به نقل از رسائل خوارزمى، ص 165-164).

(45) تاريخ سياسى اسلام، حسن ابراهيم حسن، ج 2، ص 116-115.