متمهديان ومدعيان مهدويت

محمد رضا منصورى

- ۱ -


مقدمه

انديشه مهدويت، از زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وامامان (عليهم السلام) تا کنون، همواره در جامعه اسلامى راسخ وپويا بوده است. اين واقعيت به گونه اى در جامعهِ اسلامى مشهور شده است که کسى نمى تواند به سادگى منکر آن شود.

متأسفانه اين امر در طول تاريخ، دچار آسيب هايى، از جمله مدعيان دروغين شده است. همين امر، دستاويزى براى برخى از به اصطلاح روشنفکران وهابى وغير وهابى شده، تا اصل مهدويت واعتقاد به مهدى موعود (عجل الله فرجه) را زير سؤ ال برند.(1) حال اين که اين مدعيان با اغراض وانگيزه هاى خاصى به وجود آمده اند وطبق اعتقاد اماميه، هيچ کدام مورد قبول نيستند.

در طول تاريخ، مدعيان دروغين فراوان بوده اند؛ که از مقام نيابت خاصه، تا مهدويت واز آن فراتر، تا مقام الوهيت را براى خويش ادعا کرده اند وهر کدام به اندازهِ دايره تبليغ خود، مريدانى به دست آورده اند. گرچه ارباب معرفت وتقوا ومؤمنين آگاه، در هر عصرى وجود دارند؛ اما عناصر بى حقيقت وشيادان جاه طلب ودنياپرست، در طول تاريخ از عقيده وايمان مردم نسبت به معبود واقعى، رهبران الهى، شؤ ون دينى وحقايق آسمانى سوء استفاده کرده وخود را به دروغ داراى مناصب معنوى جلوه داده اند وادعاى کذب نموده اند.

اعتقاد به مهدى، يعنى اعتقاد به شخصى که زمين پر از ظلم وجور شده را پر از عدل وداد مى کند. اين اعتقاد در روايات نقل شده از شيعه وسنى موجود است. به همين جهت عده اى با عوامل وانگيزه هاى مختلف، که به آنها اشاره خواهد شد، در طول تاريخ اسلام، به دروغ ادعاى مهدويت کرده اند يا نسبت مهدويت به کسى داده اند. اينان در متون اسلامى، به نام متمهديان يا مدعيان دروغين مهدويت، ناميده شده اند.(2)

از نظر شيعه، مهدى از آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) واز فرزندان امام حسين (عليه السلام) يعنى نهمين نسل از اوست وفرزند امام حسن عسکرى (عليه السلام)، که در نيمه شعبان سال 255 ق. به دنيا آمده است؛ او زنده است وظهور خواهد کرد.

البته خود دعاوى مهدويت، از مسائلى است که ثابت مى کند داستان مهدويت وظهور يک مصلح غيبى، از موضوعات مسلمى بوده که عموم مسلمانان بدان اعتراف داشته اند. از اين روست که عده اى در طول تاريخ خود را به عنوان مهدى موعود معرفى مى کرده اند. اين خود از دلايل روشن اصالت مهدويت است؛ چرا که اگر اصالت نداشت، هرگز تقلبى آن يافت نمى شد؛ چون همواره نسخه تقلبى را مى سازند، تا به جاى نسخهِ اصل جا بزنند. مثلاً 5000 ريالى يا 10000 ريالى تقلبى وجود دارد؛ ولى هرگز 7000 ريالى تقلبى نبوده؛ چون هر چيزى که اصالت وواقعيت ندارد، تقلبى آن مفهوم ندارد.(3)

از اين رو بايد مدعيان دروغين ونسبت هاى دروغى که به امام زمان يا غير او داده شده، بيان شود وبراى پيشگيرى از فريب خوردن مردم، علاوه بر توصيف حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) به اسم ورسم خود وپدرانش وخصوصيات شکل واندامش، نشانه هايى هم براى ظهور آن حضرت ذکر شود؛ تا عده اى با اغراض متفاوت مدعى اين امر مهم نشوند.

فريب جلوهِ سالوسيان مخور، کاين قوم

به رغم داعيه داران غيب وکشف وشهود

 

اميدشان به خدا نه، به سيم وزر بسته است

خُمى که مخزن سِرِّ خداست، سربسته است(4)

هدف نگارنده اين پژوهش، اثبات اصالت وحقانيت مهدويت از نگاه اماميه است. بر همين اساس، به معرفى متمهديان ومدعيان مهدويت مى پردازيم؛ تا ضمن برداشتن گامى مؤ ثر در راستاى آن هدف، چهره منجى واقعى، که بشر از روزگاران کهن در انتظار اوست، شناخته شود. آنچه اين نوشتار در صدد بيان آن مى باشد، چند امر است:

اول: قائم همان مهدى (عجل الله فرجه) است.

دوم: او آخرين حلقه از معصومين (عليهم السلام) است.

سوم: فرزند امام حسن عسکرى (عليه السلام) است.

چهارم: خروج او بعد از دو غيبت صغرا وکبرا مى باشد.

اين مطالب با صراحت در روايات ائمه (عليهم السلام) پيش از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است.(5)

پنجم: هيچ يک از نشانه هاى ظهور امام مهدى (عجل الله فرجه) در زمان حيات افراد مدعى مهدويت رخ نداده است.(6)

ششم: همگى اين افراد از دنيا رفته اند.(7)

هفتم: هيچ يک از ايشان در آخر الزمان به سر نبرده اند؛ در حالى که فرا رسيدن آخر الزمان، شرط ظهور امام مهدى (عجل الله فرجه) است.(8)

هشتم: هيچ کس نديده که آنان زمين را پر از عدل وداد کنند؛ چنان که از ستم وجور پر شده باشد.(9)

انگيزه هاى مدعيان

اصولاً اعتقاد به ابر مرد نجات دهندهِ بشر، عقيده اى ديرين است. ملت هاى مظلوم واقوام ستمديده، که توان انتقام جويى وتلافى مظالم ستمکاران را نداشتند، در ضمير ناخود آگاه خود، همواره يک رهاننده ونجات دهنده را مى جستند؛ تا روزى به پاخيزد وظالمان وبيدادگران را از ميان بردارد وجهان را پر از عدل وداد کند.

هر قوم وملتى که بيشتر تحت فشار ظلم وستم قرار گيرد، عقيده به مهدى ونجات دهنده در وى راسختر مى گردد.

کسانى که با اين انگيزه ادعاى مهدويت نموده اند، شايد قصد سوئى هم نداشته اند؛ بلکه مى خواستند به اين وسيله از ستمکاران انتقام گيرند واوضاع ملت خويش را اصلاح نمايند.

مشکل اين گروه اين است که صبر وتحمل ندارند، تا مهدى حقيقى ظهور کند؛ از اين رو دنبال منجى مى گردند وعده ايى هم از اين مسئله استفاده مى کنند وبا کمک ديگران، براى رسيدن به هدف خود، مدعى مهدويت مى شوند؛ مثل گروه ها وفرقه هايى که در شمال آفريقا به وجود آمدند؛ که به تفصيل هر کدام را معرفى خواهيم کرد.

گاهى برخى از عوام هم از روى دشمنى، به رويارويى اسلام برخواسته وبا ايجاد هرج ومرج وسوء استفاده از اوضاع پريشان، تکيه بر کرسى رياست زده اند. اينان گاهى آلت دست استعمارگران خارجى وعامل اجراى اهداف شوم آنها مى شوند وضمن خوش خدمتى به آنها، خودشان هم با جمع کردن مريدانى، با اعتقادات خاص، مدعى مهدويت والوهيت مى شوند؛ مانند بابيه، بهائيه وقاديانيه. اين گروه با سياست گام به گام، ابتدا ادعاى بابيت از ناحيه مهدى حقيقى کرده وبعد از اين که مريدانى به دست آورده اند، ادعاى مهدويت را مطرح وگسترش داده اند.

برخى به هواى رياست، از طريق سوء استفاده از احاديث مربوط به مهدى موعود (عجل الله فرجه) وتحريف آنها وفريب دادن افراد ساده لوح، مدعى مهدويت ومقام امامت شده واز جهل عوام ونادانى مردم ظاهربين وبى بصيرت، براى جاه طلبى ودنياپرستى خود ورسيدن به هدف عادى ودنيوى خود، از عقايد پاک وبى آلايش مردم بهره بردارى نموده اند وباعث تفرقه، جدايى وانحراف مردم از اسلام شده اند، مانند فرقه کيسانيه.

گروهى هم که درست مطالب مهدويت براى آنها هضم نشده، به سوى عده ايى مى رفتند که حتى خودشان هم ادعاى مهدويت نداشته اند واز اين ادعا بيزارى مى جستند؛ ولى با همه اين اوصاف، گروهى از روى نادانى، به خاطر شدت گرفتارى يا با انگيزه غلو وشايد هم با عجله، مى گفتند او امام مهدى مى باشد؛ مثل فرقه سبائيه وبرخى فرقه هاى ديگر، که هر امام شيعى، در زندگى يا مرگ، از نظر يکى از فرقه هاى شيعى مهدى تلقى گرديد ودر مورد مرگ او گفته اند که دوباره باز خواهد گشت.

در مجموع، علل ادعاى دروغين مهدويت را مى شود در چهار عنوان بيان کرد:

الف) سوء استفاده از شرايط به وجود آمده در عصر خفقان

مردمى که تحت فشار حکومتى ظالم بوده اند، به مجرّد نغمه اى با عنوان مهدويت، با آن هم ساز شده وبدون تحقيق، شتابان مى پذيرفتند. در اين صورت، مدعى مهدويت، با استفاده ابزارى از نياز مردم، پى اهداف دنيوى خود حرکت مى کند.

ب) کسب پيروزى بر دشمنان

گروهى هم با سعى وتلاش وايجاد اميد به پيروزى در پيروان خود وتقويت روحيه آنان وتکيه بر رواياتى که مى گويد: مهدى جهان را از عدل وداد پر مى کند، مدعى اين مقام مهم مى شدند.

ج) کسب منافع مادى

عده اى با ادعاى مهدويت، در پى جمع آورى اموال مسلمين از بيت المال بودند.

د) پشتيبانى برخى قدرتها از چنين ادعاهايى

حکومتها مدعى مى شدند که او مهدى است؛ آن وقت مهدى دروغين را مى کشتند واعلام مى کردند که مهدى از بين رفته ورفع نگرانى شده وديگر خطرى حکومت را تهديد نمى کند.(10)

حال با توجه به عوامل وانگيزه هاى ياد شده، در اين پژوهش، گروه ها يا فرقه هايى که مهدويت را به دروغ به يک امام يا غير امام نسبت داده اند؛ يا خود مدعى مهدويت شده اند را نقد وبررسى مى کنيم. اين گروه ها را با توجه به ترتيب زمانى، به دو بخش تقسيم مى کنيم.

بخش اول، فرقه ها يا گروه هايى که قبل از امامت حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) مدعى مهدويت شده اند؛ (اين بخش تا زمان امام موسى کاظم (عليه السلام) در همين شماره آمده است)

بخش دوم، مدعيان ومتمهديان بعد از امامت حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه)؛

گرچه هر کدام از اين گروه ها به تفصيل در کتب اديان ومذاهب يا کتابهاى رجالى وتاريخى مورد بررسى قرار گرفته اند؛ ولى به صورت دسته بندى شده ويکجا مورد ارزيابى قرار نگرفته اند. در اين نوشته، اين فرقه ها با توجه به نگاه تاريخى دسته بندى ومورد بررسى قرار گرفته است.

ان شاء الله با معرفى اين مدعيان فريبکار وفرقه هاى دروغين مهدويت، مهدى موعود (عجل الله فرجه) اصلى شناخته شود وسره از ناسره تفکيک شده واماميه از تهمتها وافتراها مبرا گردد.

سبائيه

پيدايش اين فرقه، بعد از شهادت حضرت على (عليه السلام)، سال 40ق، مى باشد. اينان اولين دسته اى هستند که در اسلام قائل به غيبت على (عليه السلام) وبازگشت او شدند وادعا کردند که او نمرده است.(11) آنها مى پنداشتند که على (عليه السلام) تا آخر الزمان باقى است وروزى خروج خواهد کرد وزمين را از عدل پر خواهد کرد؛ چنان که از ظلم پر شده است.(12) اولين بار (عبد الله بن سبأ) قائل به رجعت على (عليه السلام) شد وفکر رجعت را ميان شيعه القا کرد. بغدادى مى گويد: (سبائيه نسبت به على (عليه السلام) غلو کردند وگمان کردند او نبى است وحتى گمان کردند او خداست).(13)

سبائيه غلو را دربارهِ على (عليه السلام) به حد اعلا رسانده بودند ومعتقد به ويژگى خارق العاده على (عليه السلام) بودند. البته بنابر قولى به آنان (طياره)(14) وبنابر قولى (سحابيه)(15) هم مى گويند. آنها معتقدند که على (عليه السلام) نمرده ودر ابرهاست. البته اهل اخبار، مخالفان عثمان را مطلقاً (سبائيه) مى ناميدند.(16)

در مورد خود (عبد الله بن سبا) بايد گفت، که اولين بار نام او در کتاب تاريخ طبرى، با روايت سيف بن عمرو، آمده است، که نقل مى کند: (او مردى يهودى از صنعا، از مادرى سياه پوست بود ودر زمان عثمان مسلمان شد؛ به اين قصد که در پوشش اسلام شروع به فساد کند واسلام را براندازد؛ ودر قتل عثمان هم شريک بود).(17)

ودر جاى ديگر، طبرى بنابر قول سيف بن عمرو روايتى را نقل مى کند که: (دو سپاه على (عليه السلام) وبصره توافق به صلح کردند (در جنگ جمل)؛ اما قاتلان عثمان اين امر را به صلاح خود نمى ديدند؛ از اين رو شبانه توطئه کردند وبه هر دو سپاه حمله کردند وهر دو را به جان هم انداختند).(18)

در ميان مورخان، اولين بار طبرى اين روايات را از زبان سيف بن عمرو نقل کرده وبعد اين افسانه به ديگر تاريخ نويسان رسيده است. البته مورخان بزرگى همچون يعقوبى (متوفي284ه)، بلاذرى (متوفى 279ه)، ابن سعد (متوفى 230ه) از ابن سبا اسمى نياورده اند.

علامه عسکرى در کتاب عبد الله بن سبا (19) به تفصيل درباره شخصيت عبد الله بن سبا سخن گفته است وساختگى بودن آن را ثابت مى کند؛ ودر مورد سيف بن عمرو تميمى (متوفى 170 ق) هم مى فرمايد که، وى عدنانى بوده وسعى فراوانى در تصرف تاريخ نموده است؛ از اين رو عبد الله بن سبا هم از طراحى هاى اوست؛ تا بدين وسيله اختلافات مهم دنياى اسلام وعقايد مهم شيعه را به عبد الله بن سبا نسبت دهد؛ تا چنين وانمود کند که اصل اين عقايد از يهود گرفته شده است.

البته سيف بن عمرو در ميان رجال نويسان اهل سنت متهم به زندقه وکفر شده است.

همان گونه که معلوم شد، سبائيه چنين ادعايى را نسبت به امام على (عليه السلام) داشتند. ولى پر واضح است که هيچ گاه امام على (عليه السلام) چنين ادعايى نکرده بودند.

انگيزه اصلى سبائيه يا سحابيه، غلوگويى نسبت به امام على (عليه السلام) است؛ البته نبايد دست هاى معاندان شيعه در انتساب تحريف گونه اين عقايد به ابن سبا را فراموش کرد. متأسفانه حتى برخى از شيعيان هم (مانند نوبختى در فرق الشيعه واشعرى در المقالات والفرق) بدون توجه به لوازم اين انتساب، در کتب خود نام او را ذکر کرده اند؛ در حالى که جمع کثيرى از اهل سنت وجود ابن سبا را انکار کرده اند؛ مانند: طه حسين(20)، دکتر على وردى(21)، محمد کرد على(22)، احمد محمود(23)، دکتر کامل مصطفى شيبى(24) وبرخى مستشرقان؛ مانند: دکتر برناد لويس، ولهاوزن، فريد ليندر وديگران.(25)

در مورد نام ديگر سبائيه؛ يعنى سحابيه، بايد متذکر شد که اين مطلب موهوم است. اصل مطلب از اين قرار است که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) عمامه اى داشت به نام سحاب، که در عيد غديرخم يا در مناسبت ديگر آن را به امام على (عليه السلام) بخشيد. پس از آن گاهى که امام على (عليه السلام) با آن عمامه بر پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وارد مى شد، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمود: (جاء على فى السحاب)، (على (عليه السلام) در حالى که عمامه سحاب بر سر اوست، آمد) نه اين که على (عليه السلام) که در ابرهاست آمد. بعدها فرقه نويسان اين جمله را تحريف کرده وآن را به طرفداران ابن سباى ساختگى نسبت دادند.(26)

در مورد سبائيه چند نکته قابل ذکر است:

الف) اين طائفه منقرض شده اند وادعاى آنان هم باطل است.

ب) روايات فراوانى وجود دارد، که در آنها به تعداد ائمه (عليهم السلام) تصريح شده است.

ج) مسأ له به شهادت رسيدن حضرت على (عليه السلام)، از مشهورترين حوادث تاريخ است.

د) حضرت على (عليه السلام) در هيچ جا چنين ادعايى نداشته؛ بلکه خبر از آمدن قائم آل محمد (عجل الله فرجه) مى دهد.

اصبغ بن نباته مى گويد:

(نزد امير المؤمنين (عليه السلام) رفتم واو را متفکر وخيره شدهِ به زمين يافتم. عرض کردم: يا امير المؤمنين! چگونه است که شما را متفکر وخيره شده به زمين مى بينم؟ آيا نسبت به آن راغب شده اى؟ فرمود: نه والله! هرگز نه راغب زمين ونه راغب دنيا گشته ام؛ ولى درباره فرزندى که از صلب من ويازدهم از اولاد من است، تفکر مى نمودم. اوست آن مهدى که زمين را پر از عدل وداد مى کند، پس از آن که از ظلم وجور پر شده باشد. او را حيرتى وغيبتى است، که در آن گروهى هدايت وگروهى گمراه مى شوند..).(27)

کيسانيه

کيسانيه از واژه (کيسان) گرفته شده، که صفتى از ماده (کَيِّس)(28)؛ يعنى زيرک، مى باشد ودرباره علت اين اسم گذارى چهار قول است:

الف) لقب يکى از غلامان آزاد شدهِ امام على (عليه السلام) است؛ که در قيام مختار بر ضد بنى اميه نقش اصلى را داشته است؛

ب) لقب (ابوعَمره) رئيس پليس کوفه، در زمان تسلط مختار بر کوفه مى باشد؛

ج) لقب محمد بن حنفيه، فرزند امام على (عليه السلام) مى باشد؛

د) لقب مختار ثقفى است؛ که محمد بن حنفيه به جهت زيرکى به او گفته است؛(29)

و) امام على (عليه السلام) مختار را بر زانوى خود نشاند واو را کيس خواند؛(30)

مراد از کيسانيه، پيروان مختاربن ابى عبيده ثقفى است. اين فرقه پنداشتند که محمد بن حنفيه بعد از حسين بن على (عليه السلام) امام ومهدى موعود (عجل الله فرجه) است ودر کوه رضوا به سر مى برد ونزد او آب وعسل نهاده شده واز آنجا ظهور وقيام خواهد کرد.(31) البته خود محمد بن حنفيه چنين ادعايى نداشته است.(32)

در مورد مختار هم بايد گفت که برخى از عقايد را با انگيزه هاى خاص به وى نسبت داده اند؛ از جمله عقيده به مهدويت ومهدى موعود بودن محمد بن حنفيه؛ در حالى که مختار هيچ ادعاى گزافى نداشته وهيچ عقيده کفرآميزى ابراز نکرده است(33) وهيچ فرقه ومذهبى تشکيل نداده است ونام کيسانيه در آن زمان اصلاً مشهور ومعروف نبوده است. منشأ اين اتهامات ودشمنى ها در مورد مختار وتبليغات بر ضد او را مى توان به چند دسته تقسيم کرد:

الف) عاملان وشرکت کنندگان در واقعه خونين کربلا وامويان کوفه؛

ب) اشراف وبزرگان کوفه. چون جمع کثيرى از سپاهيان مختار غلامان آزاد شده بودند؛

ج) عبد الله بن زبير وطرفداران وياران او؛ که مختار را مانع بزرگى براى خود مى دانستند؛

د) امويان مستقر در شام، به رهبرى عبد الملک بن مروان.(34)

مختار سال 66ه: 685م در کوفه قيام کرد. هدف او انتقام گرفتن از قاتلان کربلا وقيام بر ضد بنى اميه(35) بود. اين قيام 6 سال پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) واقع شد. اين گروه را مختاريه هم ناميده اند.(36)

موالى، که ستون فقرات نهضت مختار بودند، خود را شيعه المهدى يا حزب المهدى مى ناميدند.(37) امام سجاد (عليه السلام) هم بر اساس شرايط ومصالح، از به عهده گرفتن قيام خوددارى کرد؛ ومختار هم قيام خود را منتسب به محمد بن حنفيه نمود. برخى گفته اند محمد بن حنفيه نماينده تام الاختيار امام سجاد (عليه السلام)(38) بوده است. مختار هم بعد از شکست دادن لشکر عبد الملک بن مروان، به سردارى عبيد الله بن زياد، در (نصيبين)؛ در نهايت، در جنگ با مصعب بن زبير در بصره شکست خورد ودر رمضان سال 67 ق. به شهادت رسيد.(39)

در مجموع درباره فرقه کيسانيه مى توان گفت:

اولاً: محمد بن حنفيه اصلاً ادعاى مهدويت نداشته است.

ثانياً: مختار ثقفى هم مدعى مهدويت محمد بن حنفيه نبوده است. اين اتهامى است که عباسيان وبرخى از دشمنان، با انگيزه هايى که به آن اشاره شد، دامن زده اند.

ثالثاً: در رواياتى که در خصوص امامت دوازده امام (عليهم السلام) وپيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از طريق شيعه وسنى بيان شده است، نامى از محمد بن حنفيه نيست.

رابعاً: اين فرقه منقرض شده است وکسى در عصر فعلى اعتقاد به امامت محمد بن حنفيه ندارد.

البته عده اى مثل کُثَيِّرَ عزه (متوفى 105ه: 723م) از شعراى اهل بيت محمد بن حنفيه را مهدى موعود دانستند. او شعر ذيل را سروده است:

فهديت يا مهدينا ابن المتهدى

انت ابن خير الناس بعد النبى

 

انت الذى نرقى به ونرتجى

انت امام الحق لسنا نمترى

پاورقی:


(1) اصول مذهب الشيعه الاماميه الاثنى عشريه عرضٌ ونقدٌ، دکتر قفارى، انتشارات دار الرضا، سه جلدى، جلد 2، ص 1123 - 999.

(2) تاريخ عصر غيبت، مسعود پور سيد آقايى وديگران، ص 406، چاپ اول، 1379، انتشارات حضور، قم.

(3) او خواهد آمد، على اکبر مهدى پور، ص 139، ويرايش دوم، چاپ دهم، پاييز 1379، انتشارات رسالت.

(4) سيماى مهدى موعود (عجل الله فرجه) در آيينه شعر فارسى، استاد محمد على مجاهدى، ص 256، چاپ اول، انتشارات جمکران، زمستان 1380.

(5) اين روايات در کتاب منتخب الا ثر فى الامام الثانى عشر، تأ ليف آيت ا... لطف ا... صافى گلپايگانى، فصل اول، باب 4، ص 97، تحت عنوان (الائمه اثنا عشر اولهم على (عليه السلام) وآخرهم المهدى (عليه السلام)) وباب 5، ص 103، تحت عنوان (والائمه اثنا عشر وآخرهم مهدى) آمده است. (انتشارات معصوميه، چاپ دوم، 1421 ق).

(6) در انتظار ققنوس، سيد ثامر العميدى، ترجمه وتحقيق مهدى على زاده، ص 216، انتشارات مؤسسه امام خمينى (ره)، چاپ اول، زمستان 1379.

(7) همان.

(8) همان.

(9) مهدى منتظر در انديشه اسلامى، سيد ثامر العميدى، ترجمه محمد باقر محبوب القلوب، ص 331، چاپ دهم، پاييز،1380 انتشارات جمکران.

(10) غاليان، نعمت ا... صفرى فروشانى، ص 227-226 (با کمى تغيير)، انتشارات بنياد پژوهش هاى اسلامى، آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1378.

(11) تاريخ شيعه وفرقه هاى اسلام، دکتر محمد جواد مشکور، ص 127، انتشارات اشراقى، چاپ ششم، تهران، 1379.

(12) الغيبه، شيخ طوسى، ص 197، تحقيق عباد الله الطهرانى والشيخ على احمد ناصح، انتشارات مؤسسه المعارف الاسلاميه، قم، چاپ دوم، 1417 ق.

(13) المهديه فى الاسلام، سعد محمد حسن، پاورقى ص 94، طبع مصر، 1353م.: 1373ه.، دار الکتاب العربى.

(14) عبد الله بن سبا، علامه عسکرى، ج 3، ص 209، مترجمان: محمد صادق نجمى وهاشم هريسى، چ اول، انتشارات مجمع علمى اسلامى.

(15) همان.

(16) تاريخ اسلام، دکتر على اکبر فياض، ص 140، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم، بهار 1378.

(17) محمد بن جرير طبرى، تاريخ الرسل والملوک، چاپ اول، بيروت، دار الکتب العلميه، 1407ق، ج 2، ص 647.

(18) تاريخ طبرى، ج 3، ص 38.

(19) عبد الله بن سبا، علامه سيد مرتضى عسکرى، ج 3 (ترجمه فارسى).

(20) طه حسين، الفتنه الکبرى على وبنوه، قاهره، دار المعارف، ص 98.

(21) دکتر على وردى، وعاظ السلاطين، ص 175، بغداد، کليه الاداب والعلوم، 1954 م.

(22) محمد کرد على، خطط الشام.

(23) احمد محمود، نظريه الامامه.

(24) دکتر کامل مصطفى شيبى، الصله بين التصوف والتشيع، چاپ دوم، قاهره، دار المعارف.

(25) غاليان، صفرى فروشانى، ص 79-77.

(26) عبد الحسين احمد امينى نجفى، الغدير فى الکتاب والسنه والادب، ج 3، ص 293-290، چاپ سوم، بيروت، دار الکتاب العربى، 1387 ق.

(27) کمال الدين وتمام النعمه، محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق)، ج 1، ص 289، ح 1، تحقيق على اکبر غفارى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1416ه.

(28) فرهنگ لغت معين، ماده کيّس.

(29) غاليان، صفرى فروشانى، ص 84-83.

(30) تاريخ تحليلى اسلام، سيد جعفر شهيدى، ص 194، چاپ بيست ويکم، 1376، مرکز نشر دانشگاهى تهران.

(31) الغيبه، شيخ طوسى، ص 192، ملل ونحل، ابى الفتح محمد بن عبد الکريم بن ابى بکر احمد شهرستانى، ص 147، ج 1، تحقيق محمد سيد گيلانى دار المعرفه، بيروت 1402ه.: 1982م.: نجم ثاقب، محدث نورى، ص 214، چاپ جمکران، چاپ نهم، پائيز 1381.

(32) تشيع در مسير تاريخ، دکتر سيد حسين محمد جعفرى، ص 305، ترجمه دکتر محمد تقى آيت اللهى، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم، 1378. (به نقل ازطبقات ابن سعد، ج 5، ص 94).

(33) ابن اثير، الکامل فى التاريخ، ج 4، ص 27، چاپ اول، بيروت، دار الکتب العلميه، 1407 ق.

(34) غاليان، صفرى فروشانى، ص 85. (با کمى تغيير).

(35) الکامل، ابن اثير، ج 4، ص 27.

(36) الملل والنحل شهرستانى، ج 1، ص 147، تاريخ شيعه وفرقه هاى اسلام، مشکور، ص 57.

(37) تشيع در مسير تاريخ، دکتر جعفرى، ص 306.

(38) ماهيت قيام مختاربن ابى عبيده ثقفى، سيد ابو فاضل رضوى اردکانى، ص 190، قم، مرکز مطالعات وتحقيقات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم.

(39) الکامل، ابن اثير، ج 4، ص 111.