موعود غدير

اصغر صادقى

- ۱ -


پيشگفتار

سلام بر امير مؤمنان وسلام بر غدير وسلام بر استواران بر پيمان غدير. سلام بر آنان که که با صلابت ايستادند ودستاورد غدير را گرامى داشتند. سلام بر آنان که با موج همراه نشدند واسير تند باد حوادث نگرديدند، وتنها به فاصله هفتار روز،(1) برانگيخته غدير را رها نکردند.

ونفرين بر آنان که نه تنها آگاهانه از وى روى برتافتند که پنجه بر رخسارش نيز برکشيدند واز در دشمنى با وى بر آمدند. پيامبر (صلى الله عليه وآله) پيشاپيش ودر همان نيمروز، در ميان همان دشت تفتيده وبر کنار همان آبگير، حال ومال هر دو گروه را روشن فرموده بود که: اللهم وال من والاه وعاد من عاده وانصر من نصره واخذ من خذله(2) سلام بر آنان که پيام غدير را در دل صدها سال درد ورنج وفشار ومحروميت وتحمل شکنجه وآزار، زنده نگهداشتند وبه همان طراوت وشادى، به نسلهاى پس از خود رسانيدند آن سان که گويى اينک گوش جان ما، اين نواى آسمانى پيامبر (صلى الله عليه وآله) را از دل همان صحراى سوزان مى نيوشد که: معاشر الناس، السابقون الى مبايعته وموالاته والتسليم عليه بامره المؤمنين اولئک هم الفائزون فى جنات النعيم.(3)

هان اى مردم، آنان که در بيعت با على (عليه السلام) پيشى گرفته، دوستى او را پيشه کنند وولايتش را گردن نهند، رستگارانى هستند که در بهشت برين جاى دارند. وهمين کلام قاطع است که گامهايمان را در پاسداشت حريم حرمتش استوارتر مى نمايد، وشور واشتياقمان را در دل دوصد چندان مى نمايد. وارج گزارى اين نعمت والا، ما را تا آنجا بالا مى کشد که از عمق جان واز سر ارادت، خداى جهان را سپاس گوئيم که: (الحمد لله الذى هدانا لهذا وما کنا لنهتدى لولا ان هدانا الله)(4) ستايش خدايى را سزاست که ما را بر اين مسير رهنمون گرديد که اگر هدايت او ما را يار راه نمى شد ما خود هرگز چنين راهيابى را نداشتيم ونتوانستيم. وسلام بر همه آنان که پايدار ماندند وماندند، وهيچ گاه تند بادهاى هائل وتفسيرهاى باطل، نتوانست ايشان را بر کرسى مصالحه بنشاند، تا بر سر اسلام امامت معامله نمايند. اينکه آن پيام چه بود وپيامبر (صلى الله عليه وآله) در آن روز چه گفت وچه کرد وبعدها چه شد، با همه روشنى، شفافى، سادگى وصفا، از چنان ژرفائى برخوردار است که گويى از آن آبگير کوچک، اقيانوسى بيکرانه به گستره تاريخ اسلام فراهم آورده که غوطه ورى در اعماق آن، غواصانى کار آزموده چونان مير حامد حسين هندى،(5) وراندن بر امواج بلند آن ناخدايانى طوفان ديده چون علامه امينى(6) را طلب مى کند. کنار زدن پرده هاى تار وکهن تعصب، جهالت، دشمنى وحق پوشى آويخته بر اين صحن وسرا، مردانى چون کاشف الغطاء(7) مى خواهد، ونام وياد سرمايه گذاران از خود گذشته در اين سوداگرى پر مخاطره را بايد در شهداء الفضيله(8) پى گرفت.

سنگدلانى چون ابن حجر را که در الصواعق المحرقه(9) قلم به تجاوز وتعدى بر حريم غدير وغديريان تاريخ گشوده، سزا است که به دست بزرگمردانى چون قاضى نورالله شوشترى سپرد که با الصوارم المهرقه(10) بر مبناى منطق آشنا وديرپاى شيعى به روياروئى با شب پرستان کوردل شتافته اند. هم او که با نگارش احقاق الحق(11) چهره آن حقى را به روشنى نمايان ساخت که پيش از اين، جمعى آن را به تعصبات جاهلى وقوم وقبيله اى، برخى ديگر به دشمنى وحسادت، وگروهى با حرص وولع وخود خواهى وخود بينى، به ابر تيرگى ها گرفتار آورده بودند. وسهل است که همه اين جهد وتلاشها بدان اميد بود که شايد در اين ميانه، برقى بر جهد وگمراهى راه يابد. نام ويادشان هماره زنده باد، وخداى بزرگ همه آنان را پاداشى نيکو دهاد، که تاريخ کهن ديانت ما، بر عرصه فرهنگى با چنين تلاشها وبر چنين پايمردى ها تار وپود از زر گرفته است. بگذريم، خاتميت پيامبر (صلى الله عليه وآله) وگشوده شدن باب ولايت، به مصداق اين کلام که حضرتش الخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل(12) در وصف آمده، بذر اميد بر مزرع دلها افشاند، تا بدانجا که اين دين، ديگر روى رکود وسستى نخواهد ديد. گذران زمان وبسيارى دوران، بر آن گرد کدورت نخواهد نشاند، واز شادابى وطراوتش نخواهد کاست، چرا که همواره تا پايان عمر جهان وبه سر آمدن زمان، خداى محافظانى معصوم وبيدار دل بر آن گماشته تا ساحت دين را از پلشتى هر آلاينده اى بپالايند، وهمگان را به واقعيت دين هشيار دارند، تا رشته هاى وساوس اهريمنان از هم گسسته آمده ودمندگان در گره ها (13) تنها عرض خود ببرند وزحمت مات بدارند. بدين سان آورنده اين دين، از ساحل همان آبگير، جاودانگى مکتب خود را به گوش جان جهانيان رسانيد، وچشم اندازى روشن بر افق آينده جهان به رسم آورد.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) همان روز وبر کنار همان غدير ودر برابر چشمان همان جمع کثير، پيوند جدايى ناپذير قرآن وعترت، وگره خوردن اسلام وامامت را با بانگ رساى خويش ندا در داد. وهمزمان، دور دست آسمان تاريخ را نيز نشان داد که سرانجام، آخرين ستاره از تبار همان پيشوايان معصوم بر دل آن درخشيدن خواهد گرفت، وجهانى کران تاکران داد ودادگرى به ارمغان خواهد آورد. اين نوشته کوتاه، بر آن است که به شرح گونه اى مختصر بر اين ترسيم زيباى پيامبر (صلى الله عليه وآله) از آن آينده در غدير بپردازد، ودر خلال کلمات وعبارات خود، با تکيه بر بخشهايى از خطابه بلند غدير، به نوعى آن طرح نو را از زبان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به خواننده خود بنماياند. واميد که بر اين مهم فائق آيد. بازگرديم به غدير، وشادمانى که سزاست در اين ايام داشته باشيم، وسر بر آسمان برسائيم که: الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکين بولايه امير المؤمنين (عليه السلام) والائمه عليهم السلام.(14) آرى بيائيد تا به شادى، اين ايام را گرامى داريم، به بيدارى، پيام غدير را دريابيم، بر آن پاى بفشاريم واستوارانه بر جاى بمانيم، از حال وروز پيمان شکنان اين عهد الهى عبرت آموزيم، وسرانجام امروز پيام وکلام وواقعيت غدير را به تمامى ويکجا در وجود مولاى بزرگوارمان آن وارث غدير وآن يوسف عزيز حجه بن الحسن المهدى (عجل الله تعالى فرجه) شاهد باشيم. وزير لب زمزمه کنيم که:

نسيم رحمت وزيد، دهر کهن شد جوان
مسند حشمت رسيد به خسرو خسروان
  نهال حکمت دميد، پر ز گل ارغوان
حجاب ظلمت دريد ز آفتاب منير(15)

جايگاه ارزشى حديث غدير

تکيه گاه اصلى اين نوشته، حديث غدير وبخشى از متن سخنان رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) در هيجدهم ذى الحجه سال دهم هجرت در صحراى جحفه وبر کنار آبگيرى به نام خم مى باشد. از اين رو به منظور تبيين جايگاه ارزشى اين حديث شريف در بين مستندات نقلى اسلامى، ياد آور مى شويم که بنا به تحقيقى که به عمل آمده(16) اين حديث را بزرگان اهل سنت از جمله احمد بن حنبل به 40 طريق، محمد بن جرير طبرى به 75 طريق، جزرى مقرى به 80 طريق، ابن عقده به 105 طريق، سجستانى به 120 طريق، جعابى به 125 طريق وامير محمد يمانى به 150 طريق نقل کرده اند. در بين راويان حديث، علاوه بر کسانى نظير ابوهريره وانس بن مالک و... که معمولا سنيان از آنان روايت مى کنند، شخصيتهاى مشترکى نظير ابى بن کعب انصارى، ام سلمه، جابر بن عبدالله انصارى، عبدالله بن عباس وجود دارند که فريقين در آثار خود از آنان نقل حديث مى نمايند. در تحقيق مورد اشاره، نويسنده کتاب، 110 راوى را فهرست نموده است(17) که جملگى اين حديث را نقل کرده اند. در بين آنان - علاوه بر کسانى که به نام آنان اشاره شد - افرادى سرشناس نظير سلمان فارسى، خزيمه بن ثابت، زيد بن ارقم، زبير بن عوام، زيد بن ثابت، حسان بن ثابت، عباس بن عبدالمطلب، اسعد بن زراره خزرجى، اسماء بنت عميس، حذيفه بن يمان، ونيز دو امام والا قدر وبزرگوار شيعه امام حسن وامام حسين عليهما السلام به چشم مى خورند. همچنين در بخشى از کتاب حساسترين فراز تاريخ، يا داستان غدير - نگارش جمعى از دبيران - مقاله اى در باب تلاش علامه مجاهد مرحوم آيه الله امينى رحمه الله عليه در زمينه سند يابى حديث غدير در آثار اهل سنت تنظيم گرديده، که در آن نام يکصد تن از علماى عامه در رشته هاى علمى جداگانه - شامل تاريخ، حديث، تفسير وعقيده شناسى - همراه با نام کتب مربوطه آنها به تفصيل آورده شده است. در پاورقى اين بخش از کتاب، ثمره تحقيقات بعدى صاحب الغدير در اين زمينه، عدد محققان در بين اهل سنت را بالغ بر 700 تن دانسته، که قطعا ميزان در خور توجهى است.(18)

به نظر مى رسد با همين مختصر، جايگاه بلند اين حديث روشن شده باشد. در عين حال، علاقمندان مى توانند به کتاب مذکور وديگر کتبى که در آن زمينه نگاشته شده مراجعه نمايند تا اطلاعات دقيقتر وبيشترى به دست آورند. در تحقيقى که به عمل آمده تا آغاز قرن چهاردهم هجرى، بيش از 100 تن از اصحاب، 84 نفر از تابعين، و353 کتاب معتبر اسلامى مورد شناسايى واقع شده که جملگى حديث غدير را نقل کرده اند.(19) البته محدثان شيعه - مانند شيخ طبرسى، سيد بن طاووس، علامه مجلسى ومحدث بحرانى - متن کامل خطبه، ودانشمندان اهل سنت، تنها گزيده وخلاصه اى از خطبه را نقل وروايت کرده اند.(20) ولى قدر مسلم، آن است که به گفته حافظ عبدالعزيز غمارى - دانشمند معاصر اهل سنت - حديث غدير، در بالاترين درجات تواتر است، وکسى به جز جاهل ومنافق آن را انکار نمى کند.(21) از سوى ديگر چنين کميت چشمگير وبى سابقه - که در کمتر موضوعى از مباحث اسلامى وجود دارد - به يقين جاى هيچ شبهه وترديدى را در اصالت وارج وقدر آن حديث باقى نخواهد گذارد.

در اينجا بد نيست به نکته اى توجه وتاکيد کنيم. وآن اينکه در عرف عرب، هيچ گاه به چند جمله مختصر، خطبه نگفته اند. واز همين جا روشن مى شد که محدثان عامه - به دليل تعصب خود که نخواستند تسليم حق شوند - چگونه گرفتار تناقض شدند. آنان، تنها چند جمله محدود، به عنوان کلام مهم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل کردند، وآن را خطبه نام نهادند. با اين همه، براى اينکه حجت خدا بر همه فرقه ها تمام شده باشد، در ميان محدثان غير شيعه، برخى از آنها اين خطبه را روايت کردند، از جمله احمد بن محمد طبرى معروف به خليلى - از دانشمندان قرن پنجم - که يکى از کتابهاى خود را، به سال 411 در قاهره به پايان برده است. جناب سيد بن طاووس، نسخه اى از آن را در اختيار داشته، ودر کتاب نفيس خود اليقين باختصاص مولانا على (عليه السلام) بامره المؤمنين،(22) باب 120 تا 127، احاديثى از آن نقل کرده، وباب 127 را به خطبه غديريه بر اساس نقل کتاب احمد بن محمد طبرى خليلى اختصاص داده است. مرحوم سيد ابن طاووس در ابتداى اين باب مى نويسد: نرويه برجالهم الذين ينقلون لهم ما ينقلونه من حرامهم وحلالهم، والدرک فيما نذکره عليهم....(23) اين حديث را روايت مى کنيم به رجال آنها (غير شيعه)، که حلال وحرام مورد قبولشان را براى آنها نقل مى کنند. وپيامدهاى نقل وروايت اين حديث نيز بر عهده آنها است جناب سيد ابن طاووس، کتابى ديگر در همان موضوع ياد شده (ملقب بودن حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) به لقب امير المؤمنين) نوشته، که در واقع مکمل کتاب اليقين است، وآن را التحصين لاسرار ما زاد من اخبار کتاب اليقين نام نهاده است.(24) ايشان، در باب 29 اين کتاب، از کتاب نور الهدى والمنجى من الردى تاليف حسن بن ابى طاهر احمد جاوابى - از دانشمندان قرن ششم - خطبه غدير را به روايت زيد بن ارقم نقل مى نمايد. جناب سيد ابن طاووس - قدس سره - در اين مورد مى نويسد: فى ما نذکره من خطبه يوم الغدير، وفيها من رجال المخالفين.... نذکرها من کتاب نور الهدى....(25) در آنچه از خطبه روز غدير ياد مى کنيم، که در اين طريق، بعضى از رجال غير شيعه نيز هستند... وآن را از کتاب نور الهدى... نقل مى کنيم.

علامه مجلسى محدث بزرگ شيعه - رحمه الله عليه - در جلد 37 مجموعه گرانقدر بحار الانوار، باب 52 را ذيل عنوان فى اخبار الغدير، به بيان برخى روايات واخبار مربوط به موضوع غدير اختصاص داده است. و105 روايت اين باب، طى 145 صفحه، از مصادر شيعه وسنى نقل گرديده است. علامه مجلسى پس از نقل کامل خطبه ذيل روايت 86 همان باب، از احتجاج طبرسى، طى بيانى ذيل اين خطبه مى نويسد: روى اکثر هذه الخطبه مما يتعلق بالنص والفضائل، مولف کتاب الصراط المستقيم، عن محمد بن جرير الطبرى باسناده الى زيد بن ارقم، وروى جميعا الشيخ على بن يوسف بن المطهر رحمها الله عن زيد بن ارقم...(26) بخش اعظم اين خطبه را که شامل نصوص - بر امامت - وفضائل على (عليه السلام) است، نويسنده کتاب الصراط المستقيم،(27) از محمد بن جرير طبرى - محدث مشهور اهل سنت - در کتاب الولايه نقل کرده، وآن را به زيد بن ارقم مستند نموده است. وتمام خطبه را شيخ على بن يوسف بن مطهر(28) - رحمه الله عليه - از زيد بن ارقم آورده است.... ظاهرا سند اين بزرگان به زيد بن ارقم، همان سندى است که مرحوم سيد ابن طاووس در کتاب التحصين آورده است. براى آگاهى بيشتر در اين مورد، به کتاب اسرار غدير، نوشته آقاى محمد باقر انصارى، ص 94 - 90 مراجعه شود. بارى در اين نوشته، پس از نگاهى کلى به خطبه - بر اساس روايت حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) - وسيرى گذرا بر اهم مباحث آن، موضوع، به بحث اصلى که کتاب عهده دار طرح آن مى باشد - يعنى سيماى حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه) به روايت غدير - هدايت خواهد گشت.

خطبه غدير در يک نگاه

همگان با غدير، خطبه غدير ومحتواى آن، کم وبيش آشنايى داريم. روز 18 ذى الحجه سال دهم هجرى است، وپيامبر (صلى الله عليه وآله) در بازگشت از آخرين سفر حج خود - موسوم به حجه الوداع - است، آن هنگام که همراهانش در منطقه جحفه از يک ديگر جدا مى شوند وبر سه راهى مدينه، عراق وشامات قرار گرفته اند، تا هر يک راه بلاد خويش پيش گيرند. حضرتش همه را بر کنار آبگيرى به نام خم گرد آورده وضمن خطابه اى طولانى - که بنا به برخى نقل هاى تاريخى، بالغ بر چهار ساعت به طول مى انجامد - مطالب مهم واساسى را به اطلاع آن جمع انبوه از مسلمانان مى رساند.

در يک نگاه گذرا، خطبه با مقدمه سنگين توحيدى آغاز مى شود که مشحون از معارف مبدئى ومعادى است، وبيانگر جايگاه والاى اين اصل اعتقادى مى باشد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) اين مقدمه را با اقرار به بندگى حق تعالى، بدين گونه به پايان مى برند که: اقر له على نفسى بالعبوديه واشهد له بالربوبيه(29) سپس پيامبر در راستاى انجام ماموريت الهى خويش به طرح آيه تبليغ پرداخته، ياد آور مى شوند که در طول راه، سه بار جبرئيل از سوى خداى متعال بر ايشان نازل شده وضمن بر شمردن برخى صفات وامتيازات ويژه على (عليه السلام)، پيام وحى الهى را به اطلاع حضرتش رسانيده است که: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته(30) وبايد على (عليه السلام) را به عنوان جانشين، ولى وامام بعد از خود به مردم معرفى نمائى. آن گاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) اظهار داشتند که من از جبرئيل خواستم که خداوند، مرا از اين امر معاف دارد، زيرا چه بسيارند منافقان وچه اندکند پاکان وپرهيزکاران، که به دنبال اين امر حسادت برانگيز، مشکلاتى به بار خواهد آمد. وچنين بود که خداى متعال مرا با پيام (والله يعصمک من الناس)(31) از پيامدها ومشکلات اين واقعه مطمئن ساخت.

در ادامه خطبه، پيامبر پس از اين مطلب، به اعلام صريح وروشن ورسمى ولايت حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) پرداخته، وموضوع تداوم اين امامت وولايت را در پاکان از ذريه او ياد آور مى شوند، وهمگان را از انحراف نسبت به آن حضرت بر حذر مى دارند. به دنبال آن، به ذکر يک سلسله از ويژگى ها وامتيازات حضرت على (عليه السلام) - آن هم به استناد آيات فراوان قرآن - مى پردازند که بخش اعظم خطابه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را اين قسمت تشکيل مى دهد. آن گاه براى پيشگيرى از هر بهانه جوئى دست برده، بازوى امير المؤمنين (عليه السلام) را گرفته، بالا آورده، وبه همگان نشان مى دهند. وبا صراحتى دوباره کلام پيشين خود در اعلام ولايت وامامت على (عليه السلام) را تکرار مى نمايند. پس از آن با طرح موضوع ثقلين تصريح مى نمايند که اين دو يعنى قرآن وعلى (عليه السلام) واولاد پاک ومعصوم او عليهم السلام تا روز قيامت، با يک ديگر همراهند. سپس بحث را به لقب الهى آن حضرت کشيده واظهار مى دارند: انا قلت عن الله عز وجل انه ليس امير المؤمنين غير اخى هذا ولا تحل امره المؤمنين بعدى لاحد غيره(32) آن گاه پيامبر (صلى الله عليه وآله)، خدا را بر انجام اين ماموريت به شهادت گرفته، نزول آيه اکمال را ياد آور مى شوند. در اينجا حضرت، بار ديگر به طرح مجدد برترى هاى على (عليه السلام) وتحذير از مخالفت با آن حضرت پرداخته، وضمن بيان مطالبى مى فرمايند که: لا نزلت آيه مدح فى القرآن الا فيه، ولا شهد بالجنه فى هل اتى على الانسان الا له ولا انزلها فى سواه ولا مدح بها غيره(33) آن گاه سوره عصر را از آغاز تا انجام تلاوت فرموده، واظهار مى دارند که اين آيات درباره على (عليه السلام) نازل گرديده است وبه دنبال آن تمام سوره حمد را در همين راستا وبا همين عنايت قرائت مى فرمايند.

پيامبر، پس از آن با طرح گسترده ويژگى ياران ائمه عليهم السلام، به استناد قرآن، پاره اى از مختصان دشمنان ايشان را نيز - با همان تکيه به آيات الهى - بيان فرموده، وآن گاه سخن از امام دوازدهم حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه) به ميان مى آورند. وضمن نام بردن با لقب مخصوص از آن حضرت، به ذکر بخشى از اوصاف وامتيازات ايشان مى پردازند. آن گاه از مردم مى خواهند که پس از پايان خطابه، تمامى آنها با حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) بيعت نمايند، ودر عين حال به بيعت شکنان نيز هشدارى سخت مى دهند. در اينجا پيامبر (صلى الله عليه وآله) پيرامون برخى از احکام اسلام - از جمله حج، نماز وزکات - سخن مى گويند. وضمن بر شمردن برخى از فوائد هر يک از اين عبادات، بار ديگر به آگاهى على (عليه السلام) در تبيين حلال وحرام خدا - پس از خود - تصريح مى فرمايند. وپس از اشاره مجدد به حضرت مهدى - آن هم با لقب مخصوص - واينکه آن حضرت پايان بخش ائمه مى باشند، مجددا به موضوع نماز وزکات وامر به معروف ونهى از منکر پرداخته، وياد آور مى شوند که اين مهم يعنى دو فريضه اخير - به صورت تام وتمام - تنها وتنها در کنار امام معصوم، مفهوم واقعى خود را در مى يابد. موضوع ديگرى که تقريبا بر سر تا سر خطبه سايه انداخته، آن است که پيامبر مى کوشند تا موضوع امامت وولايت امير المؤمنين (عليه السلام) وائمه طاهرين عليهم السلام را امرى با ريشه قرآنى بيان فرمايند. لذا در اين بخش، با صراحت اين موضوع را مطرح مى نمايند ونهايتا از مردم مى خواهند که نسبت به مرگ، حساب، ميزان، حسابرسى در پيشگاه خدا وثواب وعقاب به شدت هشيار وبيدار باشند. سپس فرمودند: دست به دست زدن همگان با على (عليه السلام) به نشان بيعت - به علت کثرت فوق العاده جمعيت - ممکن نيست. آن گاه عبارات ويژه اى را شفاها القاء نموده واز مردم مى خواهند که بر اساس چنين تعهداتى با امير المؤمنين (عليه السلام) بيعت نمايند ومجددا آنان را از شکستن اين بيعت بر حذر مى دارند.

در اواخر خطبه، حضرت مى فرمايند که فضايل على (عليه السلام) در پيشگاه خداوند ودر قرآن مجيد، بسيار فراتر از آن است که بتوان همه آنها را در يک مجلس وطى يک خطابه بيان داشت. پس آن گاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) از مردم مى خواهند که آنچه را فرموده اند تصديق وتاييد نمايند، وبيانات مهم وشيوا وزيباى خويش را اين چنين به پايان مى برند که: معاشر الناس قولوا ما يرضى الله به عنکم من القول فان تکفروا انتم ومن فى الارض جميعا فلن يضر الله شيئا، اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات واغضب على الکافرين والحمد لله رب العالمين.(34)

آنچه گذشت، نگاهى تند وگذرا بر خطبه غدير بود، تا خواننده اجمالا در فضاى اين کلام الهى، حال وهواى آن جمع، ونکات اساسى مطرح شده در اين خطابه مهم قرار گيرد. در مقايسه با ديگر خطبه هاى به يادگار مانده از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نظير خطبه يوم الدار، خطبه روز ورود به مدينه، اولين خطبه نماز جمعه در مدينه، خطبه پيش از آغاز جنگ احد، خطبه روز فتح مکه، خطبه در مسجد خيف، خطبه در سرزمين تبوک و... مى بينيم که خطبه غدير، به لحاظ کمى وکيفى از چه ويژگيهايى برخوردار است. همانطور که در پيشگفتار بدان اشاره رفت، بحث دقيق محتوايى پيرامون موضوع غدير وخطبه پيامبر (صلى الله عليه وآله) در آن روز، کارى مفصل وجداگانه مى طلبد که از موضوع وحوصله اين نوشته کوتاه خارج است. اما بايد به اين نکته دقت کرد که پيامبر در اين خطبه، دو سوره کوتاه ومهم قرآن (عصر وحمد) را همراه با بيش از 58 آيه از قرآن مجيد در جاى جاى سخن خود آورده، وهمان طور که ملاحظه شد به آن آيات در حقانيت وتبيين موقعيت الهى حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) استناد جسته، واين خود امرى دقيق وقابل دقت وتوجه است. وتازه اين همه، علاوه بر مقطعاتى از آيات قرآنى است که حضرتش با کلام خويش به طرز زيبايى در آميخته اند. دقت در اين ويژگى، به خوبى مى تواند چهره واقعى کسانى را افشاء نمايد که در گذشته با عبارات کفانا کتاب الله ويا حسبنا کتاب الله(35) از زير بار پذيرش موضوع ولايت شانه خالى کردند، وامروز نيز در پناه جمله ظاهر فريب تفسير قرآن به قرآن - بدون مراجعه به اخبار اهل بيت پيامبر عليهم السلام - در اصل همان انديشه باطل را دنبال مى کنند. وهر دو گروه وگرايش، در واقع ولايت وامامت را هدف گرفته اند. با اندک دقت در خطبه غدير، مى توان به روشنى دريافت که گوئى پيامبر (صلى الله عليه وآله) پيشاپيش فرموده که حتى اگر بخواهيد تنها وتنها به کتاب خدا استدلال بجوئيد، چاره اى نداريد جز اينکه على (عليه السلام) را موضوع ومصداق دهها آيه اى بدانيد که من به الهام الهى، تمامى آنها را در راستاى اعلام ولايت وامامت او، از همين قرآن ودر مقابل چشم وگوش شما به کار گرفتم.