موعود غدير

اصغر صادقى

- پى‏نوشت‏ها -


(1) واقعه غدير در 18 ذى الحجه سال 10 هجرى اتفاق افتاد. ورحلت پيامبر صلى الله عليه وآله، درست هفتاد روز بعد، در 28 صفر سال 11 هجرى به وقوع پيوست. بلا فاصله پس از اين حادثه، وقايع جانسوز پس از رحلت صورت گرفته، وچنان دگرگونى شگرف وبى سابقه اى به بار آمد که گوشه اى از آن را مى توان در اين بخش از دعاى ندبه شاهد بود که: والامه مصره على مقته، مجتمعه على قطيعه رحمه واقصاء ولده الا القليل ممن وفى لرعايه الحق فيهم. (امت بر نابودى او پاى مى فشرد، وبر قطع رشته هاى پيوسته به او ودور کردن فرزندانش گرد آمده بود، جز تعداد اندکى که همچنان بر رعايت حق آنان پايدار مانده بودند).
(2) خدايا! دوستداران او را دوست بدار، دشمنان او را دشمن شمار، يارانش را يارى رسان، وآنان که او را وا مى رهانند، تو نيز رها کن. اين عبارت از دعاى ندبه نقل شده، وشبيه به همين مضامين در ديگر آثار واخبار نيز آمده که روايتگر حادثه غدير مى باشد. به عنوان نمونه، در متن خطبه غدير، از قول پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) آمده است که: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه والعن من انکره واغضب على من جحد حقه.
(3) پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) - بخشى از خطبه غدير.
(4) قرآن مجيد، سوره اعراف، آيه 33.
(5) سيد حامد حسين نيشابورى لکهنويى متوفى 1306 قمرى، صاحب کتاب بى نظير عبقات الانوار. براى شناخت کتاب ونويسنده آن، مراجعه شود به گفتار مفصل آقاى سيد على ميلانى در جلد اول کتاب نفحات الازهار فى خلاصه عبقات الانوار.
(6) علامه شيخ عبد الحسين امينى (متوفى 1390 قمرى)، صاحب کتاب بزرگ الغدير. درباره اين کتاب ونويسنده آن، مراجعه شود به دو کتاب حماسه غدير، ويادنامه علامه امينى.
(7) آيه الله شيخ محمد حسين کاشف الغطاء (متوفى 1373 قمرى)، از مراجع تقليد نجف، ودانشمندان بزرگ شيعه در نيمه دوم قرن 13، صاحب کتاب اصل الشيعه واصولها وآثار ديگر. بهترين شرح حال او، در مقدمه کتاب جنه الماوى، (چاپ تبريز 1397)- که مجموع نوشته هاى مختصر وپراکنده آن فقيد است - درج گرديده است.
(8) نام کتابى که مرحوم علامه امينى نوشته، وشرح حال گروهى از عالمان شهيد شيعه را در فاصله قرن چهارم تا چهاردهم آورده است. ترجمه فارسى اين کتاب به نام شهيدان راه فضيلت منتشر شده است.
(9) شهاب الدين احمد بن محمد بن حجر هيتمى مکى (متوفى 973)، از دانشمندان شافعى، که کتاب الصواعق المحرقه را بر رد شيعه نوشته است.
(10) الصوارم المهرقه، از آثار جاودانه شهيد قاضى نورالله شوشترى (شهيد در 1019) که در پاسخ به مطالب ابن حجر نوشته است. اين کتاب، به اهتمام مرحوم سيد جلال الدين محدث ارموى چاپ شده است.
(11) علامه حلى، کتابى به نام نهج الحق وکشف الصدق در اثبات حقانيت تشيع وامامت نگاشت. فضل الله بن روزبهان خنجى، در رد آن، کتاب ابطال الباطل را نوشت. در پاسخ به نوشته هاى فضل بن روزبهان، شهيد بزرگوار قاضى نورالله، کتاب احقاق الحق وازهاق الباطل را نوشت، که با تعليقات مرحوم آيه الله مرعشى نجفى، تا کنون بيش از سى جلد آن منتشر شده است. در مورد شرح حال وآثار ارزشمند قاضى نورالله، مراجعه شود به رساله مرحوم سيد جلال الدين محدث ارموى در مقدمه الصوارم المهرقه ورساله آيه الله مرعشى در مقدمه احقاق الحق که دو ماخذ بسيار مهم ونفيس در شناخت قاضى نورالله به شمار مى رود.
(12) نهج البلاغه خطبه 71، بحار الانوار ج 100 ص 138 حديث 12 وص 272 حديث 13 وص 293 حديث 20: پيامبر - به سلسله نبوت - پايان بخشيده و- راه امامت را براى آينده - گشوده است.
(13) اشاره به آيه 3 سوره فلق: ومن شر النفاثات فى العقد.
(14) دعايى که خواندن آن در روز غدير، در هنگام ديدن برادران دينى وارد شده است. (مفاتيح الجنان).
(15) اين ابيات، از قصيده زيبا وبلند غديريه است که توسط مرحوم آيه الله شيخ محمد حسين غروى اصفهانى سروده شده است.
(16) کتاب انوار ولايت در خطبه غدير، تاليف رضا اصلانى، چاپ مؤسسه نشر علامه طباطبايى.
(17) همان مدرک، ص 78 - 68.
(18) حساسترين فراز تاريخ يا داستان غدير، صفحات 55 تا 61.
(19) همان مدرک، ص 67.
(20) اسرار غدير، محمد باقر انصارى، ص 98 - 95.
(21) مجله الغدير، چاپ بيروت، شماره 8 و9 مقاله عبد العزيز غمارى مغربى.
(22) در اين کتاب، اخبارى روايت شده، که بر اساس آن اخبار، لقب امير المؤمنين ويژه حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) است. ورسول خدا (صلى الله عليه وآله) در زمان حيات خود، حضرتش را با اين لقب، به مسلمانان معرفى فرمود. اين کتاب نفيس، با تحقيق آقايان محمد باقر ومحمد صادق انصارى، توسط دار الکتاب قم منتشر شده است.
(23) اليقين، ص 361 - 343، باب 127.
(24) اين کتاب، به ضميمه کتاب اليقين - که قبلا ياد شد - به چاپ رسيده است.
(25) التحصين (به ضميمه اليقين)، ص 578-590.
(26) بحار الانوار، ج 37، ص 218.
(27) علامه شيخ على بن يونس، زين الدين بياضى عاملى.
(28) وى، از دانشمندان بزرگ قرن هشتم، وبرادر علامه حلى است، که از شهرت او تحت الشعاع شهرت وعظمت علامه قرار گرفته است. على بن يوسف، خطبه غدير را در کتاب خود، العدد القويه (ص 169 به بعد) روايت کرده است.
(29) خطبه غدير: من به بندگى خويش در پيشگاه خداى تعالى اقرار نموده بر ربوبيت حضرتش گواهى مى دهم.
(30) قرآن مجيد، سوره مائده، آيه 67: اى پيامبر، آن چه از سوى خدايت بر تو فرو فرستاده شده به مردم ابلاغ کن واگر چنين نکنى، گويى که اساسا رسالت او را - به مردم - نرسانده اى.
(31) خدا ترا از - شر - مردم محافظت خواهد نمود. (سوره مائده، آيه 67).
(32) خطبه غدير: من از جانب خداى بزرگ گفتم که جز برادم - على (عليه السلام) - کسى امير المؤمنين نيست، وزمامدارى وولايت بر مردم مؤمن پس از من، جز براى او براى هيچ کس ديگر روا نيست.
(33) خطبه غدير: هيچ آيه ستايشى در قرآن مجيد فرستاده نشده مگر آن که او را مورد نظر داشته. ودر سوره هل اتى، جز براى او، براى ديگرى بهشت برين خداوند مورد شهادت واقع نشده است. اين سوره براى ديگرى جز او وبه مدح کسى غير او نازل نگرديده است.
(34) خطبه غدير: اى مردم! سخنى بر زبان رانيد که خدا از شما بدان سخن رضايت داده وبر آن راضى است. وآگاه باشيد که اگر شما وتمام مردم زمين، راه کفر - حق پوشى - پيشه کنيد، هرگز زيانى به خداى متعال وارد نخواهد شد. خدايا مردان وزنان با ايمان را بيامرز، وبر کافران غضب نماى. وسپاس وستايش، خداى عالميان را سزاست.
(35) اين هر دو جمله مدعاى نادرست مخالفان شيعه را در کفايت قرآن - به تنهايى براى ما نشان مى دهد.
(36) دعاى ندبه: پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تمامى درها به مسجد خود را جز در خانه على (عليه السلام) بربست.
(37) حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايند: ذلک القرآن فاستنطقوه ولن ينطق (اين قرآن است، خود سخن نمى گويد، آن را به سخن آوريد. (نهج البلاغه خطبه. 157 کنايه از اينکه به سخن در آوردن قرآن، کار همه کس نيست وانسانهاى والا وکار آزموده اى را مى طلبد که با بهره داشتن از علم الهى، توان گويا کردن اين کلام الهى را داشته باشند که اينان جز معصومين نيستند وتنها اينان دانايان علوم اين کتاب مى باشند.
(38) خطبه غدير: هان اى مردم! على (عليه السلام) وپاکان از فرزندان من، ثقل اصغر وقرآن مجيد ثقل اکبر مى باشند. اين دو هر يک از ديگرى خبر مى دهد وبا آن مطابق است. از يک ديگر جدايى نخواهند داشت تا توامان در کنار حوض کوثر - در بهشت - به من باز گردند.
(39) قرآن مجيد سوره اعراف آيه 157.

(40) قرآن مجيد سوره تغابن آيه 8.
(41) قرآن مجيد سوره مائده آيه. 25 از جانب خداوند نور وکتاب روشن برايتان آمد.
(42) پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله. خطبه غدير: هان اى مردم! به خدا ورسولش، وبه نورى که همپاى او آمده ايمان بياوريد، پيش از آن که دستتان از ميدان عمل کوتاه، واعمالتان بى بها گردد، وبه نشان حسرت وافسوس روى به عقب برگردانيد. هان اى مردم! نور خدائى در من نهاده شده، سپس در على وپس از آن در نسل او تا امام دوازدهم قرار گرفته است. همان کس که حق خداوندى وتمامى حقوقى را که از آن ما بود، باز پس خواهد گرفت.
(43) بحار الانوار ج 35 ص. 404 روايت از امام باقر (عليه السلام).
(44) بحار الانوار، ج 23 ص 310. روايت از امام صادق (عليه السلام).
(45) بحار الانوار ج 9 ص 243. روايت از امام باقر (عليه السلام) ذيل آيه 8 سوره تغابن.
(46) همان مدرک.
(47) مرحوم علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در کتاب شريف بحار الانوار جلد 35 باب 20، رواياتى را ذيل عنوان انه نزل فيه صلوات الله عليه الذکر والنور والهدى والتقى فى القرآن، پيرامون حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) گرد آورده است. همچنين در ج 23 ص 304 باب ديگرى تحت عنوان انهم انوار الله وتاويل آيات النور فيهم عليهم السلام منعقد نموده که در آن ائمه عليهم السلام مصداق کلمه نور قرار گرفته اند. على ابن ابراهيم قمى در اين زمينه در تفسير خود مى گويد: الدليل على ان النور امير المؤمنين (عليه السلام) قوله: واتبعوا النور الذى انزل معه... (بحار الانوار ج 25 ص 48). در مجلدات مزار کتاب بحار، از جمله ج 100 ص 347 وص 352 وج 102 ص 139 برخى زيارات امير المؤمنين (عليه السلام) نقل شده که در بخشهايى از آن، حضرت با همين ويژگى نور فرو فرستاده شده همپاى رسول توصيف شده است.
(48) جملات مندرج در اين قسمت، از خطبه 138 نهج البلاغه نقل وتوضيح داده شده است.
(49) يکى از شارحين غير شيعى نهج البلاغه - ابن ابى الحديد معتزلى - در شرح اين خطبه، پس از بيان يک سلسله مسائل ادبى وتحليل کلام امام (عليه السلام)، مراد از کلمه والى در آن را اين چنين بيان مى نمايد: يعنى الامام الذى يخلقه الله فى اخر الزمان... (يعنى آن پيشوايى که خداوند او را در آخر الزمان خواهد آفريد). ودر توضيح کلمه افاليذ هم مى گويد: وهذا کنايه عن الکنوز التى تظهر للقائم بالامر، وقد جاء ذکر ذلک فى خبر مرفوع فى لفظه: وقادت له الارض افلاذ کبدها. وقد فسر قوله تعالي: واخرجت الارض اثقالها بذلک فى بعض التفاسير (اين کلمه، اشاره به گنجهايى است که براى حضرت صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه ظاهر مى شود ودر خبر اين مطلب نيز آمده که: زمين درون خود را براى او بيرون خواهد ريخت. ودر بعضى تفاسير نيز مراد از آيه 6 سوره زلزال که مى فرمايد: زمين سنگينى هاى درون خود را بيرون مى ريزد همين مطلب دانسته شده است). البته بايد توجه داشت که شارح مذکور - بر اساس عقايد گروهى از اهل تسنن - به غلط امام عصر (عليه السلام) را مولود آخر الزمان مى داند که باورى نادرست است، زيرا - همان طور که در متن نيز به تفصيل بيان شد - اين امام بنا بر آنچه پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله در سخنان راهگشاى خود در غدير فرمودند، ضرورتا بايد در کنار قرآن ودر خارج موجود باشد تا همپايى قرآن وعترت که مورد تاکيد اکيد آن حضرت مى باشد، به درستى واقع شده ومفهوم صحيح خود را پيدا نمايد.
(50) خطبه غدير: اى مردم! من پيامبر هستم وعلى وصى من است. آگاه باشيد، که آخرين امام از ما، قائم، مهدى است.
(51) ابن ابى الحديد معتزلى، شرح نهج البلاغه ج 6 ص 134، ذيل خطبه 70.
(52) قرآن مجيد، سوره هود، آيه 81. اين آيه در داستان حضرت لوط ونزول عذاب بر مردمى است که پيامها ودعوت آن حضرت را نپذيرفته، هدايتهاى او را ناديده گرفته، وبر عمل ناشايسته خويش اصرار مى ورزيدند. اين پافشارى موجب ناراحتى آن حضرت بود، به طورى که به بيان قرآن مجيد، حضرت لوط مى فرمود: لو ان لى بکم قوه او آوى الى رکن شديد (هود - 80) (اى کاش براى من نيروى خاصى بود، يا مى توانستم به رکن قدرتمندى پناه برم - واز او کمک گيرم). در روايات ذيل اين آيه آمده که مراد از قوه، نيروى امام عصر عجل الله تعالى فرجه ومنظور از رکن شديد، سيصد وسيزده تن اصحاب وياران ويژه آن حضرت مى باشند (رجوع کنيد به: معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام) ج 5 ص 172 و173).
(53) نهج البلاغه، خطبه 138.
(54) نهج البلاغه، خطبه 150.
(55) على (عليه السلام)، نهج البلاغه، حکمت شماره 200.
(56) قرآن مجيد. سوره قصص، آيه 5: وچنين اراده مى کنيم که بر ضعيف نگاه داشته شدگان زمين منت نهيم، وايشان را به پيشوايى رسانيده، وآنان را وارثان - زمين - قرار دهيم.
(57) على (عليه السلام)، نهج البلاغه، خطبه 150.
(58) على (عليه السلام)، کمال الدين صدوق، ج 1 ص 303.
(59) على (عليه السلام)، (مدرک بالا).
(60) على (عليه السلام)، (مدرک بالا).
(61) على (عليه السلام)، کمال الدين صدوق، ج 1 ص 289. لازم به ياد آورى است که محدث نامى شيعه مرحوم صدوق در کتاب ارزنده کمال الدين، ذيل باب ما اخبر به امير المؤمنين على بن ابى طالب من وقوع الغيبه بالقائم الثانى عشر من الائمه در جلد اول صفحات 288 تا 305، جمعا 19 روايت از على (عليه السلام) - با ذکر طبقات روات - تنها در زمينه غيبت امام عصر حجه بن الحسن المهدى عجل الله تعالى فرجه آورده است.
(62) دعاى ندبه، خطاب به امام عصر (عليه السلام): کى شود که تو ما را ببينى، وما تو را ببينيم، در حالى که لواى پيروزى را - به گونه مشهود - برافراشته اى؟.
(63) دعاى ندبه: وما بگوييم: حمد، براى خداى جهانها است وبس.
(64) قرآن مجيد سوره اعراف آيه 43. بد نيست بدانيم که پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله در طى خطابه غدير، آنجا که آياتى از قرآن را در فضل وارج وقدر على (عليه السلام) مطرح مى فرمودند، به اين آيه نيز استناد جسته وفرمودند: سلموا على على بامره المؤمنين، وقولوا: سمعنا واطعنا غفرانک ربنا واليک المصير، وقولوا: الحمد لله الذى هدانا لهذا وما کنا لنهتدى لولا ان هدانا الله. بر على (عليه السلام) به عنوان امير المؤمنين سلام دهيد، وبگوييد: شنيديم واطاعت کرديم، اى خداى ما! مغفرت ترا مى خواهيم وبازگشت به سوى توست. وبگوييد: حمد وسپاس خداى را که ما را به اين - امر مهم - هدايت کرد. که اگر خدا راه نمى نمود ما خود راه نمى يافتيم.