موعود: در آمدى بر يك نظريه

سيد مجتبى آقايى

- ۲ -


2 ـ 1 ـ (سوشيانت) در (يشت ها).(1)

برخلاف گاثاها، سوشيانت در يشت ها تعريفى کاملاً اختصاصى دارد که شناخت موجزى از او به دست مى دهد:

1 ـ در فروردين يشت (بند 128)، فْرَوَشى(2) سه تن که براساس متون متأخّر زرتشتى، سوشيانت دانسته شده اند، به نيکى ستوده شده اند:

، فروشى پاکدين (اوخشيَت اِرِتَ).(3)

فروشى پاکدين (اوخشيَت نِمَ).(4)

فروشى پاکدين (اَسْتَوَتْ اِرِتَ).(5)

درباره ى زمان وترتيب ظهور اين موعودها، درين يشت وساير قسمت هاى اوستا، هيچ گونه اشاره اى وجود ندارد. ليکن خواهيم ديد که اين موضوع، در کانون ادبيات رمزى وپيش گويانه ى زرتشتى گرى متأخّر قرار دارد.

2 ـ در زامياديشت (بند 92)، سخن از ظهور سوشيانت از درياچه اى به نام (کيانسيه)(6) رفته است:

، بدان هنگام که (اَسْتَوَتْ اِرِتَ)، پيکِ مزدااهوره ـ پسرِويسْپَ تئورويرى(7) آب درياچه کيانسيه برآيد...

3 ـ سوشيانت داراى فِرّکيانى(8)، ولذا شايسته ى فرمان روايى است:

، بدان هنگام که (اَسْتَوَتْ اِرِتَ)، پيکِ مزدااهوره... برآيد، گرزى پيروزى بخش برآورد، (همان گرزي) که فريدونِ دلير(9)،(10) داشت.

(همان گرزي) که افراسياب تورانى(11)،(12) که کِى خسرو(13) سپاهش داشت.

او بدين (گرز)، دروج را ازين جا ـ از جهان اَشَهْ ـ بيرون خواهد راند. (زامياديشت، بندهاى 92 و93)

4 ـ سوشيانت ويارانش، نيک نفسانى هستند که سعادت مادّى ومعنوى را براى جهانيان به ارمغان خواهند آورد:

، ياران (اَسْتَوَتْ اِرِتَ) پيروزمند بدرآيند: آنان نيک انديش، نيک گفتار، نيک کردار ونيک دين اند وهرگز سخن دروغ بر زبان نياورند. (زامياديشت، بند 95)

، منش بد شکست يابد ومنش نيک برآن چيره شود.

(سخن) دروغ گفته، شکست بايد در سخن راست گفته، برآن چيره شود.

خرداد واَمرداد.(14)

اَهريمنِ ناتوانِ بَدْکُنِش، رو در گريز نهد. (زامياديشت، بند 96)

به اين ترتيب ومجموعاً، در (يشت ها) مفهومِ سوشيانت با فرجام محتوى گيتى ـ وهنگام غلبه ى نهايى نيکى بر بدى ـ پيوندى آشکار يافته است; هر چند که هنوز از هنگام ظهور او وچگونگى کنش هايش، صحبتى در کار نيست.

در زامياديشت، سخن از سه موعود رفته است. درين يشت، نکاتى وجود دارد که نشان مى دهد، مباحث مربوط به سوشيانت به راستى قدمتى وراى انتظار دارند. از جمله بايد به توصيفى که از (افراسياب) در آن ـ ودر کنار سوشيانت ـ شده است، توجّه کرد; زيرا در يشتِ مذکور اين دشمن مشهور تورانى، چندان بَدْسِگال واهريمنى، تصوير نشده، بلکه حتّى او با کشتنِ (زِين گاوِدُرْوَنْد)، هم چون ديگر فرّه مندان ذکر شده، بواقع ناجى ايران زمين گشته است. اين امر مى رساند که ترسيم چهره اى مخوف از افراسياب، تحوّلى است که بايستى حداکثر در آغاز زرتشتى گرى انجام شده باشد(15) ودرست به همين خاطر است که جنگ افزار پيروزى بخشى را که سوشيانت با آن دروغ را سرکوب مى کند، در کف او هم مى بينيم. هم چنين بايد از سرنوشتِ (اَژْى دَهاکَ) در زامياديشت ياد شود که برخلاف آن چه بعدها رايج شد، اين جا توسط فريدون کشته شده است(16) (مى دانيم در اساطير ايرانى سخن از به زنجير کشيده شدن او در البرزکوه وسپس خروجش در پايان دنيا، رفته است). بنابراين، مى توان باور داشت که اين بند از زامياديشت، از لحاظ مضمون بسيار قديمى است(17) ولاجرم باور به سوشيانت در آن، نشان از جهان شناختِ آرياييان اوّليه اى دارد که بارى، منتظر ظهور قهرمانى از نسل پهلوانان اساطيرى شان مى بوده اند تا بدى ها را از ميان بردارد.

موضوع قابل ذکر ديگر، اشاره ى اين يشت به از ميان رفتن گرسنگى وتشنگى، خود حکايت از دغدغه هاى مردمان اوّليه اى دارد که با پديده ى کشاورزى وآبيارى ناآشنا بوده وشايد به اندازه ى بدى هاى اخلاقى، از غلبه ى آن ها نگرانى داشته اند... ونکته ى آخر اين که در اوستا اشارات فراوانى مبنى بر ظهور سوشيانت از آب کيانسيه، وجود دارد(18) ليکن بايد دانست که در هيچ جاى اوستا، اشاره اى براين که سوشيانت از تخمه ى (زرتشت) است، يافت نمى شود; هم چنان که در بند 128 فروردين يشت، تصريح نشده که اوخشيت ارت واوخشيت نم واستوت ارت، همان سوشيانت هاى موعود هستند. در واقع، با تطبيق دادن مطالب متون متأخّر زرتشتى با اين بخش هاى اوستاست که معلوم مى شود از تخمه ى زرتشت که در آب کيانسيه نگهدارى مى شود، سه سوشيانت از پى هم برخواهند خاست. بنابراين مى توان پرسيد که چرا سرايندگان يشت ها، از تصريح دقيق وکامل بر اين که سوشيانت از نسل زرتشت است، طفره رفته اند؟ آيا باور به برخاستن (رهاننده ها) از درياچه ى کيانسيه، مقدّم بر زرتشتى گرى است؟ وچرا اين سوشيانت ها به نام مادرانشان ناميده مى شدند، نه پدر نام آورشان زرتشت پيامبر؟

در يشت ها سوشيانت را در امتداد سلسله ى قهرمانان اساطيرى وحتى بقية السيف آنان مى بينيم. او در عين آن که آرمان هاى زرتشتى ـ چون غلبه بر منش بد واهريمن ـ را به انجام مى رساند، نقطه ى اوج پهلوانان وحماسه آفرينان هم هست. اين همه با روح کلّى يشت ها هماهنگى کاملى دارد; زيرا درين سروده ها، همواره کوشش قابل تشخيصى براى آشتى دادن باورهاى کهن وآموزه هاى زرتشت، ديده مى شود.(19) بندهاى ذکر شده از زامياديشت، تلاقى باورهاى کهن آريايى راجع به سوشيانتِ پهلوان، با دين مدارى پس از زرتشت را نشان مى دهد.

3 ـ 1 ـ سوشيانت در متون زرتشتى پس از اوستا

برخلاف اوستا، انديشه ى سه موعوديکه از پيهم خواهند آمد، در متون دينى زرتشتى چون:(بُندَهِشْن)(20)، (دينکِرْت)(21)، (زَنْدِوُهومَن يَسْنْ)(22) و(جاماسب نامه)(23) وغيره... با گسترش فوق العاده اى مطرح شده وشاخ وبرگ فراوانى يافته است.(24) براى آگاهى از روايت هاى اين منابع وبطور بسيار خلاصه مواردى ذکر مى شود:(25)

در جهان بينى زرتشتى، عمر جهان دوازده هزار سال يا چهار دوره ى سه ساله دانسته شده است. سه هزاره ى نخست گيتى روحانى ومينوى بود واهريمن در ژرفاى تاريک خود از آفرينش نيکى ها خبرى نداشت. در سه هزاره ى دوّم، اهريمن بر جهان يورش آورد وهمه جا را به ويرانى کشيد. در پايان اين سه هزاره، غلبه با اهوره مزدا شد واهريمن وديوان به دوزخ خود انداخته شدند، ليکن اينان پيش تر گيتى را آلوده کرده بودند واز اين رو سه هزاره ى سوم وچهارم به حالت (آميخته) بود، آميختگى ميان نيکى ها وبدى ها. سراسر سه هزاره ى سوّم به خيزش شاهان پيشدادى، سلطه ى هزار ساله ى اژى دهاک وشهريارى کيانيان گذشت تا عاقبت در ابتداى آخرين سه هزاره (: چهارم)، زرتشت پا به عرصه ى وجود نهاد. باور زرتشتى چنان است که در اين دوره، عاقبت بدى ها شکست قطعى مى خورند وگيتى از ريم آن ها پالوده مى شود. در پايان هر هزاره از اين دوره، سوشيانتى از تخمه ى زرتشت، براى يارى دين بِهى(26) ومسلّم گردانيدن شکست دشمنان، ظهور مى کند.

در پايان هزاره ى دهمِ خلقت (= اولين هزاره از سه هزاره ى چهارم)، (پَشوتَنْ)،(27) پسر شاه گشتاسپ کيانى ظهور مى کند ورهبرى مؤمنان را به دست مى گيرد. وى با يارى 150 مرد پرهيزگار وشمارى ايزد، نيروهاى اهريمن را خواهد شکست وجهان را از آلودگى پاک خواهد کرد. به اين ترتيب، راه براى زاده شدن (اوخشيَت اِرِتَ) (= اوشيدَر يا هوشيدَر)، نخستين تن از سه پسر رهايى بخش زرتشت هموار مى شود.(28) هوشيدر سپاهى نيرومند بر گرد خود فراز مى آورد ودر نبردى سهمگين تبهکاران را درهم مى شکند ودين زرتشت را دوباره زنده مى کند. هزاره ى يازدهم، دوره ى (اوخشيَت نِمَهْ) دوّمين رهايى بخش است. در اين هزاره، ديو مَلْکوش در اوستا: مَهْرکوسَ(29) ظاهر مى شود وطوفان سهمگينى از تگرگ وبرف پديد مى آورد که همه ى آفريدگان را نابود مى سازد. مردم وجانورانى که به دژ (=وَر) جمشيد(30) پناه جسته بودند از گزندِ ملکوش در امان مى مانند وبار ديگر جهان را از آدمى وجانور پُر مى سازند. امّا به واسطه ى گسترش تبهکارى وکژآيينى ها، باز اهريمن نيرو مى گيرد واژى دهاک را که فريدون در کوه دماوند در بندش کرده بود، برمى انگيزد تا از جهانيان کين خواهى کند. اهوره مزدا نيز به يارى ايزدان، گرشاسپِ دلاور(31)  ـ وشمارى از پهلوانان از جمله کيخسرو وتوس وگيو ـ را از خواب وبى خودى بيدار مى کند. در نبردى که اين چنين در مى گيرد، گرشاسپ با گرز معروفش، اژى دهاک را به قتل مى آورد... اکنون زمان ظهور آخرين وبزرگ ترين سوشيانت فرارسيده که آخرين نبرد را رهبرى کند. او (اَسْتَوَت اِرِتْ در) نام دارد وطى 57 سال مردگان را از کيومرث تا آخرين انسان از گور بر مى انگيزاند. همه ى انسان ها در يک جا بر هم فراز مى آيند وهر کسى به چشم خويش کرده هاى نيک وبدش را به چشم مى بيند. (اَسْتَوَتْ اِرِتَ)، راست کاران را به بهشت برين باز مى فرستد وبدکاران را به دوزخ فرو مى افکند. پس از سه روز، رودى از فلز گداخته مهيّا مى شود که همه ى روآن ها از آن عبور مى کنند. با اين آزمون، گناهان دوزخيان خواهد سوخت وتبه کاران ـ هم چون پاکان ـ از آلودگى هر گناهى پاک خواهند شد.(32) آن گاه سوشيانت در نقش يک مُوبَدْ،(33) گاوى را قربانى مى کند واز پيه آن شربت جاودانگى را آماده مى کند.

هر يک از مردمان با نوشيدن آن، جاودانه مى شوند.(34) سپس سوشيانت هرکسى را به مقتضاى اعمالش، پاداش نيک خواهد داد... اهريمن وديوان شکسته خواهند شد وبه ژرفاى تاريکى خود باز خواهند گشت.(35) اين گونه، زندگى سراسر خوشى آغاز مى شود واهورامزدا رستاخيز جهان را با بازآفرينى زرتشت وساير نيکان به پايان مى برد.

به اين ترتيب وبراساس آن چه گذشت، مى توان انديشيد که پيش از رسالت زرتشت، مردم هندو ايرانى، چشم به راه سوشيانت هايى (در معناى سودرسان ورهاننده) مى بوده اند تا هر از گاهى ظهور کنند وزندگى را سامان بخشند يا بدى ها را ريشه کن کنند.(36) اين (موعودهاى اوّليه)، به مقتضاى نحوه ى زندگى قبيله اى آن دوران، لابد سيمايى پهلوانى واسطوره اى داشته اند. شايد زرتشت با سوشيانت خواندن خود، مخاطره اى عظيم را به جان خريده باشد، زيرا بنا به سنّت او يک (زوئتر)(37) يا روحانى بود ونه حتّى لا اقل يک (نر Nar); وشايد(38) بخشى از مخالفت هايى که او را ـ درگاثاها ـ به گلايه واداشته، ناشى از همين نکته بوده که توده ى مردم توقّع ظهور يک پهلوان در مقام سوشيانت را داشتند ونه يک زوئتر...(39)

بهرحال، چنان معلوم است که پيروان زرتشت، بعدها در تلاش براى آشتى دادن مبانى کيش جديد با آيين کهن، به آن سوشيانتِ منتظَر، سيمايى دينى هم بخشيدند. اين گونه در زامياديشت، (سوشيانت) علاوه بر بهره مندى از فرّکيانى ونقطه ى اوج قهرمانان اسطوره اى بودن ; سيمايى کاملاً دينى وروحانى هم دارد.

امّا جاى گرفتن مفهوم موعود در طرح کيهانى هزاره ها ورواج ادبيات رمزى وپيش گويانه راجع به زمان وعلايم ظهور سوشيانت، احتمالاً دستاورد دوران محنت بارِ سلوکيان (= جانشينان اسکندر مقدونى) است;(40) دورانى که مؤمنان زرتشتى ناراضى از سلطه ى کافران يونانى ـ وفرهنگ يونانى مآبى ـ به خود دل دارى مى دادند که دوام بدى ها فقط تا پايان هزاره ى زرتشت خواهد بود وبزودى پهلوانان اسطوره اى کهن ـ در هيأت ياوران سوشيانت ـ رهايى را به ارمغان خواهند آورد.

کار که بر (ساسانيان) مسلّم شد، انديشه ى موعود، در چارچوب آرمان هاى ملّى (= ايرانشهر) ومذهبى (= زرتشتى گرى ثنوى) آنان، تجلّى تازه اى يافت: اينان، در بازبينى مفهوم سوشيانت، برخلاف آن چه در يشت ها ديديم، کارکردهاى پهلوانى ودينى او را تا حدّى از هم گسستند; ديگر سوشيانت قهرمانى از سُلاله ى يَلان اساطيرى نبود، بلکه (موبدى) ـ از تخمه ى زرتشت پيامبر ـ وانمود مى شد که دست در کار امور رستاخيز دارد. او مردگان را برمى انگيخت; آخرين قربانى گاو را پيش کش اهوره مزدا مى کرد واز پيه آن شربت جاودانگى فراهم مى ساخت; ونيکان را پاداش مى داد... از آن سو پهلوانان اسطوره اى از خواب وبى خودى برمى خاستند واهريمنان را نابود مى کردند تا زمينه براى ظهور سوشيانت نهايى مهيا شود. به اين ترتيب، مى توان ديد که انديشه هاى نوآورانه ى زرتشت راجع به معاد ورستاخيز، در فرآيندى طولانى، بر پيکره ى موعود(هاى) اسطوره اى هندوايرانى تنيده شده ودر داد وستدى شگرف با آن، تکامل يافته است.

مفهوم سوشيانت هم چنان که از گاثاها آشکار است، ريشه در باورهاى بسيار کهن ايرانيان باستانى داشته است وبهره گيرى زرتشت ازين مفهوم نيز در همان چارچوب کهن بود، ليکن با آموزه هاى اصيل زرتشت راجع به معاد ودر هم ترازى با اعتقاد به سال کيهانى بزرگ وفرجام جهان، آخرين سوشيانت اسطوره اى، ديگر نمى توانست فارغ از رخ دادهاى معادِ زرتشتى قلمداد شود وبه نظر نگارنده هرچند باور به سوشيانتِ آخرين قدمتى فراتر از زرتشت دارد، ليکن تجسّم کارکردهاى دينى براى او، محصول دوران پس از زرتشت است.(41)

مسيحا

(مسيح) يا به بيان عبرى (ماشيح)، به معناى تدهين شده با روغن ـ ودر نتيجه تأييد شده بوسيله ى خدا ـ است. باورمندى به نجات بخشى مسيحا در دو دين يهوديّت ومسيحيّت، بر سرتاسر کتاب مقدّس (= عهدين) تأثيرى سترگ نهاده است. يهوديان در سراسر زندگانى پر محنت خود با اميدورزى به ظهور مسيحا، روزگار مى گذراندند ودر روندى رو به تزايد، به ادبيات پيش گويانه راجع به هنگامه ى ظهور او بها مى دادند. مسيحيان نيز باور دارند که عاقبت عيسى بر زمين بازخواهد گشت ونجات وآسايش وبهره مندى را به ارمغان خواهد آورد.

يهوديان او را انسانى همانند انسان هاى ديگر مى شمردند که البته برخوردار از جلوه وجبروت خدايى گشته وبا نور خود جهان را روشنايى مى بخشد:

، وبار ديگر آفتاب در روز نور تو نخواهد بود وماه با درخشندگى براى تو نخواهد تابيد زيرا که يهوه نور جاودانى تو وخدايت زيبايى تو خواهد بود. (اشعياء 60، 19)

بر خلاف سوشيانت، هنگامه ى ظهور مسيحا دانسته نيست وجز خدا کسى از ساعت آن آگاهى ندارد:

، اما از آن روز وساعت هيچ کس اطلاع ندارد حتى ملائکه ى آسمان جز پدر من وبس. (متى 24، 36)

به مانند آن چه پيشتر ديديم، پيش از ظهور مسيحا، جهان مالامال از بى نظمى ورنج وتباهى وگناه است، آن چنان که همه ى دست ها به شرارت آلوده گشته وزبان ها به بدى ولب ها به دروغ گويا مى شوند (اشعياء 59، 3 تا 5). بيدادگرى چنان رواجى مى يابد که که احدى به عدالت فرانمى خواند وانديشه ها جز بر طريق بدى وزشتى نمى پيمايند (اشعيا 59، 4 و8).

عيسى نيز ضمن تأييد موارد فوق پيروانش را از خطر مسيحاى دورغين برحذر مى دارد (متى 6 و7) ونيز اين که:

، (وزلزله ها حادث خواهد شد وقحطى ها واغتشاش ها پديد مى آيد...) (مرقس 13،8)

البته نشانه هايى هم بر هنگامه ى ظهور مسيحا نقل شده است که از جمله ى مهمّ ترين آن ها، خرابى اورشليم (متى 15) وفرارسيدن جنگ هاى بزرگ بين دولت ها است (متى 6). در روز موعود آفتاب تاريک خواهد شد وماه نور خويش را از دست خواهد داد وستارگان از آسمان فرو خواهند ريخت (متى 29) آن گاه است که پسر انسان در آسمان وبر ابرها با قوت وجلال بزرگ خواهد آمد (متى 30) واين دقيقاً همان روزى است که نوح بر کشتى نشسته بود (لوقا27).

پاورقى:‌


(1) يشت Yastبه هر يک از 21 سرودى مى گويند که مجموعاً سوّمين وبلندترين بخش اوستاى کنونى را تشکيل مى دهند. اين يشت ها در ستايش ايزدان کهن ايرانى هستند که روزهاى هر ماه به با آنان نام گذارى مى شد. بيشتر انديشه مندان براين باورند که مضامين اصلى يشت ها، برگرفته از اعتقادات کهن آرياييان است والحاق آن ها به اوستا، نشانه ى تلاش براى آشتى دادن آموزه هاى زرتشت با کيش کهن است. واژه ى (يَشْتَرْ Yastar) به معنى نمازگزار وپرستنده وهم چنين واژه هاى (جشن) و(يزد) از ريشه ى (يشت) به يادگار مانده اند.
(2) فروشى Fravيi يا فْرَوَهرْ Fravahr يا فُروهَر، به قالب مثالى آفريدگان نيک ـ وندرتاً پليد ـ مى گويند که روح وتن بر اساس آن خلق شده اند. در مزداپرستى، اصرار از فروشى ها براى برکت زندگى ودفاع در مقابل دشمنان، جايگاه خاصّى دارد; و(فروردين يشت) در ستايش آنان است.
(3) اوخشيت ارت Uxيyat r ta، در زبان پهلوى (اوشيدَر) ودر فارسى (هوشيدَر) خوانده مى شود وبه معنى (پروراننده ى پرهيزگارى) است.
(4) اوخشيت نم Uxيyat nemah،درزبان پهلوى (اوشيدرماه) ودر فارسى (هوشيدرماه) خوانده ميشود وبه معني(پروراننده ى نماز) است.
(5) استوت ارت Astavat r ta، به معنى کسى است که مظهر وپيکر قانون مقدس باشد.
(6) به تصريح مرحوم پورداوود ونيز بيشتر پژوهندگان، مقصود از کيانسيه همان درياچه ى هامون کنونى است. ر. ک: پور داوود، ابراهيم، سوشيانت موعود مزديسنا، ص ص 19 ـ 23.
(7) ويسپ تئورويرى Vispa-taurvairi، نام مادر سوشيانت است. آن را به (برهمگان پيروز) معنى کرده اند. نام ديگر او، (اِرِدَت فِذْرى) (= کسى که آبروى پدر باشد) است.
(8) فرّ يا خوِرنه يا فَرّه يا خُرّ، فروغ يا موهبتى ايزدى است که هر کس از آن بهره مند بشود، برازنده ى سرورى وسالارى گردد، به شهريارى رسد وآسايش گستر ودادگر بشود. در اوستا معمولاً از دو فرّ، ياد مى شود:(اَيريَنِمْ خَورنُ) (= فرّايرانى) و(کَوئِنِمْ خَوِرنُ) (= فرّکيانى). فرّايرانى، خِرَد ودارايى نيک مى بخشد ودشمنان ايران واهريمنان را درهم مى شکند; وفرّکيانى، بهره ى ناموران وشهرياران واَشَوَنان مى شود تا از پرتو آن به رستگارى وکامرايى برسند. افتخار بهره مندى از فرّکيانى، پس از گشتاسپ شاه کيانى، نصيب هيچ کس نشده ولى اهوره مزدا آن را براى ايرانيان ذخيره کرده است تا در آخرت آن را به سوشيانت عطا کند. اوستا زرتشت را فرّهمندترين کس دانسته است.
(9) فريدون در اوستا، (ثْرَئِتونَ Thraetâona) پسرِ (اَثْويَهْ) Athwya نام دارد. او در زمره ى اساطير هند وايرانى است. مشابه ودايى اوتريت Trita نام دارد که هم چون فريدون، اژدهايى ـ به نام وريسوَروپَ Vrisvarupa ـ را مى کشد. در واقع قهرمانى که مار يا اژدهايى را به قتل مى آورد، بن مايه اى است که در اساطير بسيارى از ملل يافت مى شود. در متون زرتشتى، به جز اوستا آمده است که فريدون جهان را ميان سه پسرش: سلم وتور وايرج تقسيم کرد.
(10) اَژى دَهاکَ Azi Dahâka يا همان ضحّاک، در اوستا (= هات 9 يا هَوم يشت، بند 8; نيز زامياديشت بند 37)، نام اژدهايى سه کلّه وسه پوزه وشش چشم است که مى خواهد جهان را از مردمان نهى کند. تحوّل او - که در اوستا خطرناک ترين مخلوق اهريمن دانسته شده است - به مردى تازى وديوسيرت که دو مار بردوش داشت وهر روز مغز دو جوان را خوراک آنان مى کرد، در ادبيات متأخّر زرتشتى رخ داده وخود موضوع تحقيقى جذّاب وپرکشش است.
(11) افراسياب در اوستا (فْرنگْرَسْيَن Frangrasyan) نام دارد که به معنى هراس انگيز است. گذشته از شخصيت شاه ـ پهلوان او در برخى از بخش هاى اوستاى نو ونيز کتاب هاى دوره ى اسلامى، چنان معلوم است که او در دوران کهن، منشى اساطيرى داشته که خود يادگارى از فرهنگ هندواروپايى است. او در اين کالبد ديرينه، نه يک شاه ـ پهلوان، که در شمار اژدهايان وديوان است ودخيل در نبردهاى کيهانى ميان ايزدان واهريمنان. از طرف ديگر، کارنامه ى او به تمامى سياه وتاريک نيست، زيرا او به خواهش ايرانيان، زين گاوِ دُرْوَنْد را در هم شکست وايران را از شرّ وى رهانيد.
(12) زين گاو يا زَينيگو zainigav، نام يکى از دشمنان ايران است که افراسياب او را به درخواست بزرگان ايران از پاى درآورد. به نوشته ى بندهشن، (زِين گاو) از تازيان بود که شاهى ايرانشهر را از آن خود ساخت. اين نام را (دارنده ى گاو زنده) معنى کرده اند و(دُروند) را دروغ پرست وگمراه وناپاک، گفته اند.
(13) کى خسرو، پسر سياوش است که انتقام قتل ناجوانمردانه ى پدر محبوبش را از افراسياب ستاند. او در فرجام کارش از ديده ها ناپديد شد ودر سلک (باشندگان) درآمد.
(14) خرداد يا هَورْوَتاتَ Haurvatâta، يکى از جلوه هاى مينوى اهوره مزدا وبه معنى (رسايى وکمال) است. امرداد يا اَمْرِتاتَ Ameretâta، جلوه اى ديگر از مزدا ومظهر (جاودانگى وبى مرگى) است.
(15) بويس، مرى، تاريخ کيش زرتشت، (ترجمه ى همايون صنعتى زاده)، ج 3، ص 388.
(16) در (هَوم يشت) (بند 7 و8)، نيز سخن از کشته شدن اژى دهاک رفته است: (فريدون از خاندان توانا...آن که (اژى دهاک) را فرو کوفت; اژى دهاک سه پوزه ى سه کلّه شش چشم را، آن دارنده ى هزار (گونه)...); هم چنين ر. ک: زامياديشت، بند 37.
(17) درباره ى ديگر شواهدى که زامياديشت را در زمره ى کهن ترين يشت ها قرار مى دهند، ر. ک: سن، کريستن، مزداپرستى در ايران قديم، ص ص 78 ـ 82.
(18) ويديو، فرگرد 19، بند 5.
(19) زينر، آر.سى، طلوع وغروب زرتشتى گرى، (ترجمه ى تيمور قادرى)، ص ص 109 ـ 112.
(20) بندهشن را مى توان به (آفرينش آغازين) معنا کرد وکتابى است که در قرن سوّم هجرى توسط (فَرن بغ دادَگى) گردآورى شده است. اين کتاب علاوه بر مباحثى در چگونگى خلقت، اشارات مفصّلى به نجوم دارد.
(21) دينکرت يا دينکرد، بزرگ ترين ومهم ترين کتاب زرتشتى است که در اصل مشتمل بر 9 دفتر بوده است. امروزه دو بخش نخستين آن در دست نيست. مؤلفان آن يکى (آذر فرنبغ) بوده وديگرى (آذرباد) نام داشته است که اين دوّمى کتاب را از نو تحرير وتکميل وتصحيح کرده، ونيز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاريخ انشاى آن را قرن سوّم هجرى دانسته اند.
(22) اين کتاب در اصل براساس (بهمن يشت)، تأليف شده ومشتمل بر پيش گويى هايى از دوره ى آخرالزّمان است. به اعتقاد برخى محققان، زمان نگارش نسخه ى اصلى آن را بايد در دوران پيش از اشکانيان، جستجو کرد; در اين باره ر. ک: تاريخ ايران کمبريج، (گردآورى: احسان ريشاطر)، (ترجمه ى انوشه)، ج 3، ص 27.
(23) موضوع اين کتاب پيش گويى هاى جاماسپ، وزير زرتشتى گشتاسپ شاه کيانى، درباره ى رخ دادهاى آخرالزّمان است.
(24) بايد دانست که اين منابع در شرح پاره اى جزئيات با هم اختلاف هايى دارند ولى در کليات يکى هستند.
(25) منابعى که در نوشتن اين يادآورى از آن ها بهره جسته ام عبارتند از: تاريخ ايران کمبريج، (گردآورى: احسان ريشاطر)، (ترجمه ى انوشه)، ج 3; زندِ وهومن يسن وکارنامه اردشير پايکان (گزارش صادق هدايت); اساطير ايرانى (جان هينلز).
(26) مقصود دين زرتشتى است.
(27) .natuيaP.
(28) زايِش هر سه سوشيانت از يک الگو تبعيت مى کند: مادران آن ها در آب درياى کيانسيه به هنگام تن شويى، از نطفه ى زرتشت ـ که در آن آب وتوسط فروشى 99999 انسان درست کار محفوظ مانده بود ـ باردار مى شوند.
(29) asukrhaM.
(30) وَرِ جمشيد يا وَرِ جَمکَرد، نام قلعه اى زيرزمينى است که جمشيد آن را به فرمان اهوره مزدا ساخت تا در زمستانى که ديوِ مَهرکوسَ پديد خواهد آورد، پناهگاه مردمان وجانداران باشد. (ر. ک: ويديو داد، فرگرد2).
(31) گرشاسپ يا کِرِساسْپَ، به معنى دارنده ى اسب لاغر، پهلوان اصلى اوستا است که شمارِ زيادى از ديوان واژدهايان را از پا درآورده آورده است. در واقع در اوستا نشانى از رستم به دست نمى آيد وهمه ى پهلوانى ها توسط گرشاسپ انجام مى گردد. اين امر، موضوع تحقيقى پردامنه است وبه چگونگى افتراق ميان تاريخ ملّى ودينى ايرانيان بازمى گردد.
(32) نکته ى جالب توجّه اين که روان پاکان نيز بايد از اين رود عبور کنند امّا آنان احساس مى کنند که در شير گرم هستند وسختى نمى بينند.
(33) موبد (در اوستا: مُغوپَيتى)، عنوان پيشوايان دينى کيش زرتشت است. در اوستا گاه واژه ى (رتَو) يا (رَد)، نيز به همين معنى است.
(34) در معادشناسى وجهان بينى زرتشتى، اصولاً بدى ها بى دوام وفرجام پذيرند، از اين رو حتّى عذاب دوزخيان نيز پايانى دارد وجاودانه نيست; بطورى که گذشته از معدودى که مستحق اعدام (= مرگ ارزان) ونابودى هستند، بقيه پس از پاک شدن از گناهان، بخشوده مى شوند.
(35) درباره ى سرنوشت نهايى اهريمن، منابع زرتشتى قطعيتى ندارد.از قرار او از همان سوراخى که وارد گيتى شده بود، به ژرفاى تاريکى خود پرتاپ مى شود ودر آن جا بى هوش مى ماند (والبته مخلوقاتش يکديگر را از ميان برمى دارند)، وبه روايت (دادستان دينيک) اين بى هوشى چنان خواهد بود که تمام تحرکاتش متوقف مى شود.
(36) باور به (آوتار)هاى ده گانه در ميان آرياييان هند، نشانه ى محکمى در وجود سنّت ديرپاى باور به (منجى) است.
(37) .ratoaZ.
(38) جامعه ى کهن هندو ايرانى در دوره ى شبانى، به اين سه گروه تقسيم مى شد: 1ـ (واستر Vastar) يا گلّه بان، 2ـ (زوئتر Zaotar) يا روحانى ومأمور اجراى مراسم نذر وقربانى، 3ـ (نر Nar) يا مردان جنگنده وسپاهى. بويس، مرى، تاريخ کيش زرتشت، (ترجمه ى همايون صنعتى زاده)، ج 1، ص 19.
(39) در اين گمانه، الگوى مسيح بن مريم ويهوديان را مى توان شاهد آورد. کتاب عتيق مملو از پيش گويى ها راجع به موعودى است که زمين وزمان را دگرگونه مى کند، در حالى که شخصيّت مسيح با آن افسانه پردازى ها، تطابقى نداشت.
(40) تاريخ ايران کمبريج، (گرد آورى: احسان ريشاطر)، (ترجمه ى انوشه)، ج 3، ص 27.
(41) در هر صورت بايد توجّه داشت که مقصد نهايى موعود زرتشتى، بازآرايى جهان به همان شکلى آغازين خلقت است (= فرشگرد) واين، جلوه ى عينى آرزوى بازگشت به اسطوره ى عصر زرين است.