ملاقات در صاريا

سيد جمال الدين حجازى

- ۳ -


دوازده خاتم از آسمان

از امام حسين عليه السلام گزارش شده که فرمودند:

حضور پيامبر وارد شدم. ابى فرزند کعب، نزد آن حضرت بود. رسول خدا رو به من نموده فرمودند: درود وخوش آمد به تو اى اباعبد الله که زينت آسمان ها وزمين هستى.

وقتى ابى اين جمله را شنيد، از روى تعجب پرسيد: اى رسول خدا، چگونه احدى غير از شما، زينت آسمان ها وزمين باشد؟!

حضرت فرمودند: اى ابى، سوگند به خداوندى که مرا به حق برانگيخت ومنصب نبوت بخشيد، قطعا مقام حسين بن على در آسمان، برتر وبزرگ تر ووالاتر از مقامش در زمين است. چه آنکه بر طرف راست عرش الهى نوشته شده:

حسين، فروغ هدايت وکشتى نجات است.

سپس پيامبر اکرم به طور مفصل وبا بيانى گسترده وملکوتى، به شرح صفات وکرامات ومقامات فرزندان معصوم حضرت حسين عليه السلام پرداختند ونيايش هاى هر يک از اين نه امام را تعليم نمودند وآثار وبرکات اين دعاها را خاطر نشان نمودند از جمله درباره ى آخرين جانشين ووصى خود، فرزند امام حسن عسکرى عليه السلام فرمودند:

خداوند متعال، از وى فرزندى پديد آورد پربرکت، تزکيه شده، خوب وپاک وپاکيزه، هر شخص با ايمانى که در عالم ميثاق وجهان قبل از اين دنيا، با خدا پيمان ولايت بست وپروردگار بر ولايت، از او پيمان گرفت، به وجود فرزند امام حسن عسکرى عليه السلام خشنود وخرم دل وراضى گردد وهر منکر وشخص ناباورى به او کافر شود.

آنگاه رسول گرامى، به بيان ويژگيها ونشانه هاى ظهور وبرخى از حوادثى که هنگام قيامش رخ مى دهد پرداختند وضمن آن فرمودند:

اى ابى، خوشا به حال هر که او را ملاقات کند وخوشا به حال هر که وى را دوست بدارد وبه امامت وولايتش معتقد باشد.

بعد درباره ى مقام دوازده امام که جانشينان راستين پيامبر مى باشند، چنين اعلام داشتند:

مثل اين پيشوايان همانند مشک است که بوى خوش ورائحه ى دل انگيزش همه جا را گرفته وهرگز تغيير نيابد ومثل آنان در آسمان، بسان ماه درخشنده وتابناکى است که هرگز فروعش پايان نپذيرد ونورش خاموش نگردد.

در اين هنگام ابى پرسيد: اى رسول خدا، حال اين امامان ومقام آنان در پيشگاه الهى چگونه است؟

پيامبر فرموند: خداوند متعال، دوازده خاتم ودوازده صحيفه براى من فرستاد که نام هر امامى بر خاتمش نقش بسته وصفت هر امامى در صحيفه اش مکتوب گرديده است والحمد لله رب العالمين.

اين رويداد تاريخى وگفتار ملکوتى که حديث نگار نامى، ابراهيم بن محمد جوينى خراسانى، از بزرگان عامه در قرن هفتم وهشتم هجرى، آن را با تفصيل کامل در جلد دوم کتاب (فرائد السمطين) باب سى وپنجم صفحه ى 155 تا 159 ثبت نموده است يکى ديگر از نصوص امامت به شمار مى آيد ودر زمره ى اسنادى است که به روشنى مقام خلافت وجانشينى دوازده امام معصوم را بعد از رسول گرامى اسلام اثبات مى کند.

دو نشانه ى بزرگ

از مجموع مطالب گذشته سه نکته ى مهم واساسى معلوم شد:

1. رهبران الهى کسانى هستند که از هر گناه وخطائى مصون اند. به انتخاب وگزينش خداوند، پيشواى خلق گرديده واز سوى پروردگار مهربان به اين مقام منصوب شده اند.

2. سند اعتبار وپشتوانه ى حجيت آنان، نص خداوند مى باشد که در کلامى روشن وصريح، ايشان را بدين منصب معرفى نموده است. اين نصوص قطعى واسناد آسمانى، به وسيله ى پيامبر يا امام پيشين که حجيتش ثابت شده، نسبت به حجت ورهبر آينده ابلاغ گرديده است چنانکه نمونه هايش ذکر شد.

3. هر پيامبر يا وصى پيامبرى که به حجيتش تنصيص شده است (يعنى منصوب از طرف خدا بوده وبه نص الهى بدين سمت معرفى گرديده است) داراى علم وقدرت موهبتى است واين دو نشانه ى بزرگ نمايانگر راستگويى وپشتوانه ى مقام غيبى وى مى باشد تا مردم، با اطمينان بيشتر وخاطرى آسوده تر به او گرويده، حقايق معنوى ومعارف ربانى را از او فراگيرند.

درباره ى اصل اول ودوم مطالبى به طور فشرده بيان شد، اکنون وقت آن رسيده که پيرامون سومين اصل يعنى علم وقدرت وهبى الهى، شرح کوتاهى خاطرنشان سازيم.

نخست فرق بين نعمت هاى اکتسابى وموهبتى را در ضمن مثال ساده اى بيان مى داريم تا مطلب، واضح تر وروشن تر گردد.

راه ثروتمند شدن

چگونه مى توان به پول وثروت رسيد؟ سرمايه هاى مادى وثروت هاى دنيوى، از دو راه ممکن است نصيب بشر شود. يکى از راه کسب وکار وتلاش هاى اقتصادى مثل تجارت وزراعت وصنعت، ويکى از راه رسيدن به گنج؛ بدون کوشش وزحمت.

راه اول را طريق اکتسابى گويند وراه دوم را، موهبتى وخدادادى خوانند. گرچه هر دو ثروت را خدا داده است. زيرا کاسب وتاجرى که کار مى کند ورنج مى برد تا به سود وسرمايه دست يابد، نيز با فکر ونيروئى که خدا به او موهبت نموده، به اين نعمت دنيوى رسيده است وکافى است به فرمان پروردگار، يکى از رگهاى قلبش مسدود شود يا يکى از شيارهاى مغزش مختل گردد، تا به کلى از زندگى ساقط شود ونه تنها از تجارت ورسيدن به ثروت باز ماند بلکه يکباره از پاى درآيد. اما در صورت اکتساب، خودش با نيرو وفيض خدادادى، زحمت کشيده تا پول وثروتى اندوخته است ولى در فرض دوم، بدون هيچ رنج وتلاشى به ثروت انبوهى رسيده است، مثلا در ضمن کلنگ زدن باغچه يا حفارى زمين، ناگهان بر اثر اصابت نيش کلنگ، گنجى ظاهر شده وچند کوزه پر از جواهرات وسکه هاى زر، نصيبش گرديده است. اين هم ثروت خدادادى است، اما بدون زحمت وکوشش واکتساب. بدين خاطر اين را (موهبت) گويند وطريق نخست را (اکتساب) نامند. به ديگر بيان: در ثروت اکتسابى، کار وتلاش فرد، واسطه ووسيله ى رسيدن به نعمت خدا مى باشد ولى در ثروت موهبتى، بدون واسطه ى زحمت وکوشش، نعمت الهى يکباره نصيب انسان مى شود.

گنجهاى دانش

راه دانشمند شدن ورسيدن به علوم ومعارف نيز دو گونه است:

يکى به طريق اکتساب وتلاش علمى. دوم از راه موهبت ودست يابى به گنج هاى دانش آسمانى؛ بدون زحمت تحصيل ورنج فراگيرى.

راه اکتسابى علوم آن است که زحمت وکوشش فرد، واسطه ى نيل به دانش مى باشد مثلا دانش آموز، دوره ى ابتدائى را طى مى کند. سپس مرحله ى دبيرستان را پشت سر مى گذارد ووارد دانشگاه مى شود وخلاصه پله پله، با زانو زدن در برابر اساتيد ومطالعات پى گير وتلاش هاى شبانه روز، به معادن فرهنگ وعلوم دست مى يابد.

اما طريق موهبت آن است که بدون درس گرفتن واستاد ديدن، وبى زحمت کتاب خواندن ومباحثه کردن، يکباره چشمه هاى جوشان معارف الهى، از عالم غيب سرازير شود ودر وجود انسان جريان پيدا کند وانوار علوم آسمانى به قلبش بتابد.

دانش بشرى، همه از راه اکتساب وتحصيل است، اما علوم پيامبران وامامان عليهم السلام فقط از طريق الهام وموهبت مى باشد.

گرچه هر دو علم را خدا داده وهمچنانکه در مثال ثروت بيان کرديم، هم عالم شدن ساير انسان ها که بر اثر تحصيل وکوشش مداوم است، به فيض ولطف پروردگار ونعمت هاى الهى مى باشد وهم نيل به گنج هاى اسرار ربانى ومعارف عالم غيب وانوار دانش آسمانى، به اراده ى آفريدگان جهان مى باشد. اما راه اول را که همراه با کار وتحصيل خود انسان است، (علم اکتسابى) نامند وطريق دوم را که بدون دخالت بشر وبى زحمت ورنج درس خواندن مى باشد، دانش موهبتى يا (علم وهبى الهى) گويند.

هر پيامبر ووصى پيامبرى، به تعليم الهى آنچه را در مسير رسالت ودر جهت هدايت امت قرار دارد مى داند واين آگاهى از اسرار تکوين وتشريع، آيه ى وبينه اى براى نشان دادن حقانيت وى محسوب مى شود.

البته علم موهبت شده به هر حجتى، در محدوده ى هدايتگرى ووسعت دائره ى رسالت يا وصايتش مى باشد نه آنکه هر پيشوائى به تمام علوم اولين وآخرين دانا باشد. فقط پيامبر اسلام واهل بيت معصومين آن حضرتند که به تعليم خداوندى از جميع اسرار خلقت وتمام علوم آسمان وزمين آگاهند وسراسر، دانش ونور آفريده شده اند.

گزارش هاى فراوان ونصوص پى در پى که در اصطلاح، (اخبار متواتر) ناميده مى شوند از طريق شيعه وغير شيعه، سند زنده ى اين حقيقت است ومدارک اسلامى، سرشار از احاديثى است که بيانگر احاطه ى علمى چهارده معصوم بر تمام مخلوقات مى باشد.

اکنون به طور نمونه قسمتى را خاطر نشان مى سازيم:

نخست چند مورد را که در کتاب (روح هستى) از متون روايى شيعى نقل کرده ايم يادآور مى شويم:

از امام مجتبى عليه السلام روايت شده که فرمودند:

(انا لنعلم ما يجرى فى الليل والنهار)

ما آنچه را در شب وروز جريان مى يابد مى دانيم.

سپس افزودند:

خداوند متعال، حلال وحرام وعلم تنزيل وتاويل را به پيامبرش آموخت، آنگاه رسول خدا صلى الله عليه وآله تمام دانش خود را به على عليه السلام تعليم نمود.

باز از همان بزرگوار گزارش شده که فرمودند:

از جدم رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره ى پيشوايان بعد از او پرسيدم. فرمودند: امامان بعد از من به عدد نقباء بنى اسرائيل، دوازده نفرند که خداوند، دانش وفهم مرا به آنان داده وتو نيز اى حسن از جمله ى ايشان هستى.

پرسيدم: اى رسول خدا، پس قائم ما اهل بيت، کى ظهور خواهد کرد؟

فرمودند: حسن جان، مثل او همانند قيامت است که در آسمان ها وزمين، بس گران باشد. به سراغتان نيايد مگر يکباره وناگهان.

نيز همان امام معصوم عليهم السلام فرمودند:

شنيدم که پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام مى گفت: تو وارث دانش من هستى ومعدن حکمت هايم مى باشى وپيشواى بعد از من خواهى بود. زمانى که شهادتت فرا رسد، پسرت حسن وبعد از شهادت وى فرزندت حسين به امامت رسند. وقتى حسين، شهيد شود پسرش على، امام است زيرا بعد از حسين، نه نفر از نسل او امامان پاک وپيشوايان طاهرين مى باشند.

عرض کردم: اى رسول خدا، نامهاى آن نه نفر چيست؟

فرمودند: على ومحمد وجعفر وموسى وعلى ومحمد وعلى وحسن ومهدى. که از نسل حسين است وخداوند تعالى به وسيله ى او زمين را سرشار از انصاف وعدالت سازد، چنانکه مالامال از ظلم وستم شده باشد.

يک خبر غيبى

حذيفه گويد: از حضرت حسين عليه السلام شنيدم که مى فرمود: به خدا سوگند، بنى اميه به طور حتم بر کشتن من يکدل وهمداستان گردند وپيشاپيش آنان، عمر بن سعد باشد. اين خبر را در زمان حيات پيغمبر از امام حسين عليه السلام شنيدم. بدين خاطر از آن حضرت پرسيدم: آيا رسول خدا اين جريان را به شما گزارش داد؟

فرمود: خير.

سپس خدمت پيامبر شرفياب شدم وماجراى گفتگويم را با امام حسين عليه السلام به عرضش رساندم وآن خبر غيبى را براى آن حضرت بازگو نمودم.

رسول اکرم فرمودند:

(علمى علمه وعلمه علمى)

دانش من، دانش حسين است وعلم او، علم من مى باشد.

در گزارش ديگرى آمده که امام حسين عليه السلام به اصبغ بن نباته فرمودند:

(نحن الذين عندنا علم الکتاب وبيان ما فيه وليس عند احد من خلقه ما عندنا، لأنا اهل سر الله)

ما کسانى هستيم که علم کتاب وبيان آنچه در کتاب است، نزد ما مى باشد وآنچه (از علوم غيبى ومعارف الهى واسرار ربانى) پيش ما اهل بيت است، نزد هيچيک از مخلوقات خدا نيست، زيرا ما اهل راز وصاحب اسرار خداونديم.

اصبغ گويد: آنگاه حضرت حسين عليه السلام در چهره ى من تبسمى نمود وسپس فرمود: ما (اهل بيت عصمت وطهارت) دودمان خدا ووارثان پيامبرش هستيم.

از امام هشتم، حضرت رضا عليه السلام گزارش گرديده که فرمودند: قطعا خداوند، پيامبران وامامان را - که درودهاى الهى بر آنان باد - توفيق بخشيده واز دانش وحکمت هاى مخزون ونهفته ى خويش، آنچه به ديگران عطا نکرده، به ايشان موهبت نموده است. بدين خاطر علم آنان، از دانش اهل هر زمان، برتر مى باشد.

سخنى از آخرين سفير

از آخرين سفير آسمانى وحجت معصوم الهى، حضرت مهدى عليه السلام در اين باره، چنين گزارش شده است:

خداوند سبحان، پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله را ستوده وسعادتمند، ميراند وامر خلافت وولايت بعد از او را در على بن ابى طالب که برادر وپسر عمو ووصى ووارث پيامبر بود قرار داد. سپس جانشينان واوصياء از نسل او را يکى پس از ديگرى به امامت منصوب نمود.

خداوند به وسيله ى اين دوازده امام، دين خود را زنده ساخت ونورش را به اتمام رساند وبين آنان با ساير برادرها وپسر عموها وبستگان پائينترشان، تفاوتى آشکار گذاشت تا حجت الهى از بشر عادى که ب او اقامه ى حجت مى شود ممتاز گردد وامام از ماموم وپيرو شناخته شود.

اين تفاوت وامتياز اقتضا کرد که آنان را از هر گناه ولغزشى مصون داشت واز همه ى عيوب، پيراست، واز هر پليدى، پاک ومطهر ساخت واز تمام شبهات واشتباهات، منزه گردانيد.

(وجعلهم خزان علمه ومستودع حکمته وموضع سره وايدهم بالدلائل).

وآنان را خزانه داران دانش وامانتداران حکمت ومحل راز خويش قرار داد وبا دلائل ونشانه هاى روشن، تاييدشان نمود. اگر چنين نمى بود (وخداى مهربان، با اعطاى اين ويژگى ها، رهبران آسمانى را ممتاز نمى ساخت) همه ى مردم يکسان وبرابر مى شدند. در نتيجه، هر کسى ادعاى امامت مى کرد وخود را خليفة الله وصاحب منصب الهى مى خواند، در اين صورت حق از باطل شناخته نمى شد وعلم ودانش از جهل ونادانى جدا نمى گرديد.

اينها نمونه هائى بود از اخبار شيعه. اکنون به بيان چند گزارش از متون معتبر عامه مى پردازيم.

حيدر على شروانى در صفحه ى 172 کتاب مناقب اهل البيت، از (صحيح مسلم) نقل کرده که پيامبر اکرم فرمودند: من بعد از خود، دو جانشين در بين شما مى گذارم که اگر از آن دو پيروى کنيد، هرگز گمراه نشويد، کتاب خدا واهل بيتم که عترت من مى باشند.

سپس گويد: به اعتراف (ابن حجر) در کتاب (صواعق)، (طبرانى) دنباله ى اين حديث را چنين آورده که رسول گرامى اسلام فرمودند: بر قرآن واهل بيت من، پيشى نگيريد ومقدم نشويد که دچار هلاکت خواهيد شد.

(ولا تعلموهم فانهم اعلم منکم)

وبه اهل بيت وعترت من چيزى نياموزيد که آنان از شما داناتر هستند.

نيز در صفحه ى 173 از (ابن حجر) گزارش نموده که در حديث احمد، از کلام رسول خدا چنين ثبت شده:

(الحمد لله الذى جعل فينا الحکمة اهل البيت)

سپاس وستايش براى خداوندى است که حکمت را در ما اهل بيت قرار داد.

در صفحه ى 175 همان کتاب از (ابن ابى الحديد) گزارش نموده که در جزء نهم شرح نهج البلاغه اش تحت عنوان (خبر دوازدهم) چنين آورده است: پيامبر اکرم فرمودند:

هر که دوست دارد به حيات وزندگى من، زنده شود وبه مرگ من، از دنيا رود ودر بهشت جاودان وباغ فردوس که پروردگارم آفريده است سکونت يابد، بايد بعد از من، على عليه السلام را دوست بدارد وبه جانشين ووصى او نيز مهر بورزد واز پيشوايانى که جانشينان من هستند، اطاعت وتبعيت نمايد. زيرا آنان، عترت وخاندان من مى باشند که از طينت ايشان گرديده است. پس واى بر کسانى از امت من که آنان را تکذيب ومقام امامتشان را انکار کنند وپيوند مرا نسبت به ايشان قطع نمايند! اين منکران امامت وقاطعان پيوند ولايت را خداوند، به شفاعت من نائل نمى گرداند.

ابن مغازلى شافعى در صفحه ى 288 کتاب مناقب على بن ابى طالب عليه السلام از عبد الله مازنى گزارش نموده که گفت:

در زمان پيامبر خدا، حضرت على عليه السلام در مورد قضيه اى، قضاوت فرمود وفصل خصومت نمود. رسول اکرم چنين اظهار داشتند:

سپاس وستايش براى خداوندى است که (حکمت) را در ما اهل بيت قرار داد.

حافظ محب الدين طبرى در صفحه ى 83 کتاب (ذخائر العقبى) گويد:

سعيد بن مسيب گفت: هيچيک از اصحاب رسول خدا اعلام نکرد که هر چه مى خواهيد از من بپرسيد؛ مگر على عليه السلام.

نيز از ابى الطفيل حکايت کرده که گفت:

من خود، شاهد بودم که على عليه السلام پيوسته مى فرمود:

از من سوال کنيد، به خدا سوگند هيچ مطلبى نيست که از من بپرسيد مگر آنکه پاسختان گويم وشما را از آن آگاه سازم. درباره ى حقايق قرآن ومعارف کتاب خدا سوال نمائيد. قسم به خدا، هيچ آيه اى نيست جز آنکه مى دانم در شب فرود آمده يا روز وخبر دارم در زمين نرم وهموار نازل شده يا در کوهستان!

حافظ محمد بن محمد جزرى شافعى، در صفحه ى 70 کتاب (اسنى المطالب) روايت کرده که پيامبر فرمودند:

(انا دار الحکمة وعلى بابها)

من سراى حکمت مى باشم وعلى، در آن است.

نيز در همان صفحه گزارش نموده که رسول خدا فرمودند:

(انا مدينة العلم وعلى بابها، فمن اراد العلم فليأتها من بابها)

من شهر دانش هستم وعلى در آن است. پس هر که جوياى دانش ودر پى علم ومعرفت است از راه ورودش به جستجو بپردازد.

اين اخبار وصدها سند قطعى ديگر که در مدارک اسلامى ثبت است، صريحا دلالت مى کنند بر اينکه پيامبر واهل بيتش عليهم السلام در دانش از همگان برترند وعلوم آنان، از سرچشمه ى وحى وعالم غيب، منشاء گرفته، به تعليم الهى وموهبت خداوندى مى باشد.

اکنون که مساله علم موهبتى روشن شد، به شرح کوتاهى پيرامون قدرت موهبتى که نشانه ى دوم حقانيت سفيران آسمانى است، مى پردازيم وامتياز آن را از قدرت اکتسابى بيان مى داريم.

منتهى براى آنکه جان سخن در مورد توانايى روح واقسام آن که محور اصلى بحث است به خوبى معلوم شود، قبلا توضيح فشرده اى درباره ى توانمندى جسم واقسام آن خاطر نشان مى سازيم.

سرچشمه ى توانمندى ها

قدرت هاى جسمانى از دو سرچشمه پديد مى آيند: يکى تمرين هاى بدنى وورزش هاى دائمى؛ دوم مواهب طبيعى وفطرى.

سرچشمه ى نخست راه تقويت بنيه ى بدن ونيرومند ساختن اندام وتن مى باشد، از اين رو يک فرد عادى که همسان مردم معمولى توانائى دارد مى تواند به وسيله ى ورزش هاى مختلف وتمرين هاى مداوم وگوناگون، بدنش را قوى کند؛ از بازوان پيچيده واندام نيرومند برخوردار گردد، قهرمان وزنه بردارى يا کوهنوردى شود ودر مسابقات يا ميدان هاى رزم، قدرت نمايى کند ومدال بگيرد وبه پيروزى برسد.

نيرويى را که بر اثر تمرين وورزش به دست آمده، قدرت اکتسابى گويند. زيرا بشر، خود در پى تحصيلش برآمده وآن را از راه زحمت وکوشش کسب نموده است.

سرچشمه ى ديگرى که موجب پيدايش توانمندى هاى جسمانى است، مقررات طبيعت واقتضاى فطرت وخلقت مى باشد. بدين خاطر مردمى که در مناطق کوهستانى زندگى مى کنند، از شهرنشينان، قوى تر ومقاوم ترند. درختان کوهستانى وگياهان خودروى بيابانى واشجار جنگلى نيز با آنکه باغبانى ندارند وبه دست بشر آبيارى نمى شوند، از گلها وگياهان شهرى که با مراقبت باغبان وآبيارى مرتب رشد کرده وسايه پرورد شده اند نيرومندتر وسخت ترند.

چنانکه حضرت على عليه السلام در نامه ئى که به فرماندارش، عثمان بن حنيف انصارى نوشت، چنين مرقوم داشت:

متوجه باشيد، چوب درخت بيابانى (که در شرايط دشوار ومحيط صحرا پديد آمده) محکم تر است وپوست درخت هاى سبز وخرم (که در بستان هاى پر آب ودر هواى مساعد رشد کرده ونازپرورده بار آمده) نازک تر وظريف تر مى باشد.

بنابراين محيط طبيعى وشرايط زيستى واقتضاء طبع وسرشت آدمى، بدون دخالت وزحمت شخص، در قدرت بدنى او موثرترند وبدين خاطر، آب وهواى کوهستان، انرژى ونيروى خاصى در انسان پديد مى آورد که مربوط به ورزش وتمرين نيست، بلکه مولود آفرينش ونظام خلقت است.

اين قدرتى را که بدون رنج ورزشگاه رفتن وبى زحمت دويدن وتمرين کردن به وجود آمده، قدرت موهبتى نامند، چون زائيده طبيعت خدادادى وبخشش قانون الهى است وبه اکتساب وتحصيل شخص بستگى ندارد.

اينک که تفاوت توانائى اکتسابى با قدرت موهبتى در زمينه ى جسم آدمى معلوم شد، به راحتى مى توان فرق بين اين دو نيرو را در مورد روح شناخت ودو گونه توان روحى را از يکديگر تميز داد.

قدرت روح

قدرت روح نيز از دو مبدء، ريشه مى گيرد: يکى رياضت هاى نفسانى وتربيت هاى روانى؛ دوم افاضات غيبى ومواهب آسمانى.

توانمندى روح از راه رياضت وسير وسلوک، (قدرت اکتسابى) به شمار مى آيد، ولى نيروى معنوى وتوان روحى از طريق موهبت خداوندى، بدون دخالت تمرين هاى روانى وبى واسطه شدن چله نشينى ها ورياضت هاى نفسانى، (قدرت وهبى الهى) محسوب مى شود.

براى آنکه اساس اين حقيقت که مطلب مهم وپرثمرى است وبسيارى از مشکلات فکرى ومعنوى ومذهبى را در مسائل عرفانى وموضوع نبوت وامامت، حل مى کند روشن تر شود وبه راز روح وقدرت آن، آگاهى بيشترى حاصل گردد، شرح کوتاهى را خاطرنشان مى سازيم.

چگونه مى توان روح را قوى ساخت وکارهاى خارق العاده انجام داد

روح آدمى، در کسب قدرت وتوانمندى، استعداد عجيبى دارد. انسان مى تواند از راه تقويت روح ونيرومند ساختن روان، کارهاى خارق العاده اى انجام دهد. مثلا فکر مردم را بخواند؛ هر که را بخواهد احضار کند ونزد خويش بکشاند؛ در قلب ها تصرف نمايد؛ مطلبى را در ذهن کسى بيندازد؛ جانورى را خشک کند؛ بندهاى عقرب را از هم جدا کند واعمال بهت آور وحيرت انگيزى را انجام دهد.

رمز تمام اين کارها وراز بزرگ قدرت روح، يک کلمه است وآن (رياضت) وحصر نفس مى باشد.

شرح اين راز که کليد اصلى نيروى باطن وتصرف در امور است وخيلى از اسرار را مى گشايد، ضمن چند نکته بيان مى گردد:

1. روح انسان ذاتا قوى است، اما بر اثر قيد وبندهاى بدن وحجاب تن، ضعيف گشته واز کاربرد نفوذ وتوان تصرفش در کائنات، کاسته شده است.

يکى از بندهاى آن، چشم است. ديگرى گوش است. سومين زنجير گران روح، شهوت جنسى است. قيد ديگر، شکمبارگى است، همچنين پاى بندهاى ديگر از قبيل خشم وجاه طلبى وحسد وانتقامجويى وساير احساسات درونى وحواس ظاهرى، هر يک مانعى بر سر راه توانايى روح بوده نيروى آن را مى کاهد.

2. راه نيرومندى باطن وقوى ساختن روان اين است که آدمى، قيد وبندها را از دست وپاى جانش باز کند؛ مرغ روح را از گرفتارى هاى تن، آزاد سازد وزنجيرهاى گران شهوات نفسانى واميال جسمانى را بشکند؛ تا نيروى روح از پراکندگى در حواس بدنى واحساسات درونى، رها شود. ودر يک مرکز خاص، کانون بگيرد. در نتيجه، منشا آثار گردد وقدرت نمائى هاى خارق العاده از او بروز کند.

در يک مثال ساده، مى توان اين حقيقت مهم را بدينگونه توضيح داد: اگر لامپى درون جعبه اى روشن گردد واين جعبه، سوراخ هاى متعددى داشته باشد، بديهى است که نور لامپ به تمام روزنه ها پخش شده واز هر سوراخى، مقدار اندکى تابش مى نمايد وتا مرز کمى را روشن مى سازد. اما اگر همه ى روزنه ها مسدود شوند ونور لامپ، فقط از يک نقطه عبور کند، در واقع، تمام قدرت لامپ، در يک جا تمرکز يافته ونور در يک نقطه ى خاص، کانون گرفته است. يعنى روشنايى از همه جا جمع شده واز تمام اطراف، به يک مرکز، هدايت پذيرفته، در نتيجه، قوى شده، تابش بيشترى پيدا کرده ومحدوده ى زيادترى را روشن مى سازد.

حواس ظاهرى مثل بينايى، شنوايى، بويايى، چشايى وشهوات نفسانى مانند ميل جنسى، رياست خواهى، انتقامجويى، راحت طلبى، روزنه هاى متعددى هستند که قدرت روح را تضعيف نموده شعاع آن را به نقاط مختلف وگوناگونى پراکنده مى سازند.

براى قوى نمودن روح، بايد اين روزنه ها را بست وبه انوار آن، کانون داد، تا بسان ذره بين - که شعاع خورشيد را از اطراف، جمع مى کند ودر يک نقطه، متمرکز مى سازد ودر نتيجه، چنان تاثير مى گذارد که حرارت ايجاد مى کند ومى سوزاند - نيروى روح نيز از تمام جوانب، جمع شود ودر يک نقطه، تمرکز يابد واز يک کانون، عبور کند تا منشا اثر گردد ودر انسان وجهان، تصرف نمايد وکارهاى خارق العاده انجام دهد.

3. مسدود ساختن روزنه هاى حواس ظاهرى واحساسات درونى براى تمرکز قوا وکانون دادن نيروى روح به يک نقطه از طريق رياضت نفس، تحقق مى پذيرد.

يعنى براى آنکه روح از راه نگاه وروزنه ى چشم يا گوش به اين سو وآن سو کشيده نشود، واز راه زبان يا غرائز شهوانى، اين طرف وآن طرف سوق نيابد وخلاصه قوايش پراکنده وکم اثر نگردد، بايد به وسيله ى رياضت وتمرين هاى حساب شده، نفس را محصور کرد؛ فکر را حبس نمود وبا محاصره ى باطن، تمام قواى روان را به يک نقطه کشاند. وقتى تمام نيروى روح در يک جهت قرار گرفت، مثل ذره بين که مى سوزاند وآتش مى زند، اثر مى گذارد وتسخير وتصرف مى نمايد.

مثلا بعضى از کسانى که مى خواهند قدرت روحشان را متمرکز سازند وتنها از کانون چشم عبور دهند تا بتوانند به وسيله ى چشم در ديگران تاثير بگذارند وفردى را تحت نفوذ اراده ى خويش درآورند يا شخصى را به خواب ببرند وتسخير نمايند، براى نيل به اين منظور، ابتدا کاغذى را روى ديوار، مقابل چشم خود نصب مى کنند سپس يک دايره ى کوچک روى کاغذ ترسيم نموده وآن را سياه مى کنند. بعد در فاصله ى معينى از ديوار قرار مى گيرند وبه آن دائره ى سياه رنگ، چشم مى دوزند. آنقدر نگاه مى کنند وبدون پلک زدن، هدف را مى نگرند تا ديدگان خسته شود وبى اختيار، پلک ها فرود آيند يا از چشم، آب بيايد واحساس سوزش نمايند. در اين هنگام، کار را رها مى کنند.

فردا مجددا همين برنامه را انجام مى دهند، البته روز دوم، زمان بيشترى قدرت نگاه کردن بدست مى آورند ونفس، محصورتر از روز قبل مى گردد وتوجه وتمرکز فکر به يک نقطه، شديدتر مى شود.

روزهاى بعد به همين منوال تمرين مى کنند وهر نوبت از دفعه ى پيش، با قدرتى افزون تر وزمانى طولانى تر، هدف را بدون پلک زدن مى نگرند، تا آنکه آرام آرام قدرت روح، بر اثر حبس نفس وحصر فکر، کانون مى گيرد. آنقدر اين روش را ادامه مى دهند که اگر روز نخست، پنج دقيقه توان نگاه کردن داشته اند، کار به جايى مى رسد که پس از چند روز رياضت، دو ساعت بدون وقفه وپلک نهادن، به آن نقطه چشم مى دوزند وآنقدر در اين جهت رياضت مى کشند تا سرانجام دائره ى سياه، سفيد مى نمايد.

وقتى به اين مرحله رسيدند، چشم داراى تاثير گرديده وقدرت روح، از همه ى جوانب به مرکز چشم هدايت شده وکانون گرفته است.

در نتيجه با نيروى چشم ونفوذ نگاه مى توانند در ديگران تاثير بگذارند وفردى را اسير اراده ى خويش سازند ومثلا به خواب ببرند. هيپنوتيزم وتصرف وتسخيرهاى فراتر از آن، همه از اين طريق پديد مى آيند.

بنابراين قدرتى که در چشم پيدا شده، در حقيقت، قدرت روح است که بر اثر محاصره ى نفس تحقق يافته واز اين منفذ، بروز کرده است.