مهدى موعود

سيد عبد الحسين دستغيب

- ۴ -


ايمان به غيبت وامتحان مردم

از منافع غيبت امام (عليه السلام) امتحان مردم در ايمان به غيبت است، اساس دين عقيده به غيبت است. در اول سوره البقره مى فرمايد: اين قرآن اسباب هدايت براى پرهيزگاران است آنان که به غيبت ايمان مى آورند.(1) ايمان به غيب يعنى ايمان به چيزى که از حس خارج است کسانى که به امام زمان (عليه السلام) ايمان مى آورند با اينکه او را به چشم نمى بينند بلکه بواسطه آيات ورويات واخبار بزرگان که بوجود آن بزرگوار خبر داده اند يقين پيدا مى کنند. همانطور که نسبت بمبدء ومعاد چنين است لذا خود اين غيبت وسيله اى براى ترقى مؤمنين است تا بهره مند شوند وايمان محکم وقوى پيدا نمايند.

سعى در عبادت وترک معصيت

از جمله منافع وجود مبارکش، خوددارى مردم است از گناه وروى آوردن به اطاعت وعبادت حق به اين شرح: پس از آنکه مؤمنين به حکم قرآن مجيد باور کردند که اعمالشان به نظر امام زمان مى رسد لذا سعى مى کنند گناهى از آنان سر نزند بلکه در نامه اعمالشان عباداتى باشد که موجب خوشنودى ولى عصر گردد. قران مجيد مى فرمايد:(2) بگو عمل کنيد پس بزودى خداوند مى بيند کارتان را وپيغمبرش ومؤمنين. مؤمنين در آيه شريفه مطابق تفسيرى که رسيده است ائمه هدى عليهم السلام وامام در هر زمان است.

حاجاتى که به برکت آن حضرت روا مى شود

از جمله منافع وجودى امام (عليه السلام) قضاء حوائج به برکت آن بزرگوار است. خدا داند چه اشخاصى در هر وقت او را ميان خود وخداى خود واسطه قرار داده واز خداوند به برکت او حاجت خود را مى طلبند وخداوند نيز حاجتشان را روا مى فرمايد. چه دعاهائى که به برکت توسل به آن بزرگوار مستجاب مى شود. آنچه در کتب نوشته شده، قطره اى است از درياى بى پايان کرامات آن بزرگوار. نماز استغاثه به آن بزرگوار مشهور ومجرب نيز مى باشد تا شيعيان بهره مند گردند.

قضيه ابوراجح حمامى را عرض کردم که به برکت توسل به آن بزرگوار عمر دوباره يافت وخداوند او را جوان وزيبا کرد وچند فرزند پسر نيز به او عنايت فرمود: قبلا نيز قضيه اى را که صاحب کشف الغمه نمود ودر زمان خودش حدود 635 هجرى قمرى واقع گرديد گفتم. مى نويسد: در تمام عراق اين قضيه مشهور شد وآن قضيه اسماعيل بن حسن هرقلى است که در زمان رياست جناب سيد بن طاووس در حله واقع گرديد وخلاصه اش گذشت.

سنت پيغمبران در حضرت حجة

شيخ صدوق در کتاب اکمال الدين واتمام النعمه روايتى بسند صحيح از حضرت سجاد عليه السلام نقل نموده که مى فرمايد در قائم ما يعنى حضرت مهدى (عليه السلام) سنتى از آدم ونوح وسنتى از ابراهيم وسنتى از موسى وسنتى از عيسى وسنتى از يوسف وخلاصه سنتى از پيغمبران گذشته است هر کدام را ذکر مى فرمايد ما هم در اين ايام مبارک(3) روايت مزبور را عنوان مى کنيم، شباهت هائى که در حضرت حجه از انبياى گذشته است. راستى به مضمون اين شعر لطيف:

حسن يوسف، دم عيسى يد وبيضا دارى
آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى

طول عمر شباهتى با آدم ونوح

سنتى که از آدم ونوح در حضرت مهدى (عليه السلام) است، طول عمر است. در ميان پيغمبران حضرت نوح لقب شيخ الانبياء دارد يعنى پيرمرد پيغمبران. پيرترين انبياء ظاهرا ايشان است حسب نص قرآن مجيد مدت پيغمبريش پيش از جريان طوفان نهصد وپنجاه سال بوده است(4) اما مدت عمرش از يک هزار وپانصد سال کمتر نوشته نشده است، دو هزار سال نيز نوشته اند.

دنيا خانه دو در است

مروى است هنگامى که عزرائيل خواست جان نوح را بگيرد، گفت اى شيخ الانبياء، اى کسى که عمرت از همه پيغمبران بيشتر بوده است دنيا را چگونه يافتى؟ فرمود دنيا را چون خانه اى دو در يافتم که از يک در وارد شدم واز ديگر مى خواهم خارج گردم. در حالاتش نيز ذکر کرده اند خانه اش کوخى بوده بطورى که وقتى در خانه اش مى ايستاد سر وگردنش بيرون بود يعنى به اندازه قامتش نبود.

اصحاب کهف مؤيد طول عمر مهدى

غرض طول عمر حضرت نوح است که امام سجاد (عليه السلام) سنت نوح در حضرت مهدى (عليه السلام) را طول عمر آن حضرت دانسته است. خداوندى که قادر است دو هزار سال نوح را نگه دارد مى تواند حضرت مهدى (عليه السلام) را نيز هر مقدار بخواهد نگهدارد. همانگونه که بنص قرآن مجيد اصحاب کهف سيصد ونه سال در آن غاز ماندند(5) بدون اينکه تغييرى در لباسشان واقع شود. سيصد سال يکنواخت خوابيدن وبعد بيدار شدن وبراى مرتبه دوم خوابيدن تا زمان حضرت خاتم الانبياء محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) که به امر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) على (عليه السلام) بر بساطى نشست ودر کهف مزبور رفت وبرايشان سلام کرد وايشان جواب دادند وبراى سومين مرتبه به خواب رفتند تا زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) وفرج او حسب روايات در رکاب حضرت باشند. آيا کسى که چنين قدرت نمائى مى کند، چه مانعى دارد آن حضرت را ساليان متمادى جوان وقوى نگهدارد.

داستان عزير والاغش با انگور

از اين شگفت تر داستان جناب عزير والاغ وانگورش مى باشد که در قرآن مجيد بيان فرموده است(6) يک صد سال خوشه انگور لطيف را نگهداشت وبدن عزير را نيز در اين يک صد سال بدون هيچ گونه تغييرى حفظ کرد(7) اما الاغش به حسب جريان طبيعى مرد وبدنش پوسيد.(8) انگور را يک صد سال تر وتازه وسالم نگهداشتن مهمتر است يا بدن حجه بن الحسن را دو هزار سال مثلا.

جسدهاى موميائى چطور مى ماند؟

مرحوم آقاى سيد محسن عاملى مشهور به علامه از علماى بزرگ متاخرين وچند سالى است به رحمت خدا واصل شده است، کتابى درباره حضرت حجه عليه السلام دارد بنام البيان فى برهان صاحب الزمان ودر اين کتاب نظائرى براى اين مطلب (طول عمر وبقاء حضرت مهدى عليه السلام) ذکر نموده است.

از آن جمله مى نويسد: اجساد فراعنه مصر پس از گذشتن هزاران سال کشف گرديد در حالى که اين بدنها کاملا سالم مانده بود. از جمله در کشفى که خودم حضور داشتم ومشاهده کردم، جسدى بود که در صندوقى گذاشته بودند با سفره خوراک وميوه هائى که مشغول خوردن آن بود. تاريخ اين بدن قبل از ولادت حضرت مسيح است که بطور حتم تا کنون دو هزار سال بيشتر است.

علم وقدرت بشر از خداست

مى فرمايد: جائى که بشر عادى با پى بردن بخواص گياهان مى تواند هزار سال جسدى رانگهدارد با موميائى يا مواد شيميائى ميوه را هزاران سال سالم نگهدارد آيا خداوند رب العالمين وآفريدگار بشر وآن گياهان وخواص آنها نمى تواند کسى را ساليان سال وقرنها سالم وجوان ونيرومند نگهدارد؟ با اينکه علم وقدرت وکمال بشر وهر خاصيتى در هر موجودى از خداست وبس.

چشم خفاش نور آفتاب را نمى تواند ببيند

آنان که در اين مسئله در شکند، چون غرق در گثافات ماده وطبيعت اند، لذا حقائق به اين واضحى را نمى توانند درک نمايند.

به تعبير ديگر خفاش صفاتند که در مقابل نور حقيقت غير از اظهار عداوت چيزى ندارند اظهار کنند، نقص در بيننده است نه در حقيقت.

آيا اين همه شواهد کافى نيست؟

اين همه اخبار وروايات از پيغمبر اکرم وائمه هدى درباره وجود مقدس مهدى (عليه السلام) وغيبت صغرى وکبرى واين همه خوبانى که هر کدام در روزگار خود نمونه بودند واظهار داشتند به خدمتش رسيده ايم واو را زيارت کرده ايم کافى نيست. اين همه گرفتارهائى که با توسل به او، رفع گرفتاريشان شد وحاجتشان برآورده گرديد براى اثبات وجودش کافى نيست؟

پنهان ماندن ولادت چون ابراهيم

صحبت درباره حديث شريفى از حضرت سجاد (عليه السلام) بود که فرمود در قائم ما يعنى حضرت مهدى (عليه السلام) از پيغمبران گذشته سنتى است که سنت آدم ونوح طول عمر بود که گذشت. اما سنت ابراهيم پنهان ماندن مولودش بود همانگونه که تولد حضرت ابراهيم خليل الرحمن مخفى نگهداشته شد، ولادت حضرت مهدى (عليه السلام) نيز مستور وخود آن حضرت نيز از انظار مخفى بود وجز به صالحين از اصحاب وخواص ياران، امام عسکرى (عليه السلام) او را نشان نمى داد.

بچه اى که سلطنت نمرود را بهم مى زند

در کيفيت آن چنين ذکر شده که به سلطان وقت خبر دادند که پسرى متولد مى شود وبساط سلطنت ترا بهم مى زند. دستور داد در آن ايامى که منجمين خبر داده بودند نطفه بچه منعقد مى شود، هيچ مردى نزديک همسرش نشود. اما در آن شب به او خبر دادند بالاخره نطفه آن پسر منعقد گرديده است. لذا در صدد بر آمد هر بچه اى که پسر متولد شود او را بکشد لذا جاسوسهائى معين کرد که اگر زنى پسر زائيد، او را بکشند وقابله ها هم ماموريت يافتند گزارش بدهند.

ابراهيم بت شکن متولد مى شود

خداى تعالى ابراهيم را در شکم مادر حفظ کرد تا وقتى هنگام وضع حمل شد، قابله اى براى کمک آمده بود تا ابراهيم متولد شد، مادرش لرزيد، قابله پرسيد چه بر سرت آمد؟ مادر گريه کرد وگفت پس از نه ماه رنج وزحمت اين پسر را مى کشند. خداوند دل آن زن قابله را گردانيد بقسمى که ترحم کرد وقول داد گزارش ندهد. تارخ پدر ابراهيم به مادرش گفت هر چند اين زن قابله خبر نداد، اما بودن اين پسر در خانه ما خطرناکست.

ابراهيم تنها در غار رشد مى کند

مادرش گفت او را در کهفى به خدا مى سپارم. بچه را در کوه آورد در غارى گذشت، پس از چند روز به ديدارش رفت ببيند چه بر سرش آمده است. ديد ابراهيم انگشت ابهامش را در دهان گذشته وشير مى نوشد. بلى همان کس که از پستان مادر شير مى دهد، از انگشت ابهام نيز مى تواند هنگام نبودن اسباب شير بدهد. ابراهيم را در بر گرفت وشير داد سپس با يک عالم حسرت همانجا او را گذاشت واطرافش را سنگ چين کرد ورفت.

حکومت طاغوتى را سرنگون مى کند

به هر حال سنتى که در حضرت قائم (عليه السلام) از ابراهيم خليل است، مخفى بودن ولادت آن جناب مى باشد چون خليفه عباسى کاملا در صدد يافتن واز بين بردن آن بزرگوار بود وجاسوسهائى نيز براى خبر گرفتن از آن حضرت معين نموده بود وعلتش هم رواياتى که بحد تواتر از پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه (عليهم السلام) رسيده بود که آقائى ظاهر مى شود وطاغوتها را از بين مى برد وحکومت حق وعدل بر پا مى دارد لذا هر طاغوتى با او در ستيز است از همان اول مى خواهد نگذارد چنين آقائى پيدا شود همان گونه که نسبت به ابراهيم چنين بود.

سنت موسى غائب شدنش از انظار

اما نسبت به سنت جناب موسى غائب شدنش از ميان قومش مى باشد که چندين مرتبه واقع گرديد. يک بار از ميان قومش بيست وهشت سال غائب شد به قسمى که بنى اسرائيل اصلا از حال او خبر نداشتند وجرات نداشتند اسمش را ببرند، در گوشه وکنار، گاهى در بيابان گرد مى آمدند وعالمى که داشتند اوصاف موسى را برايشان مى خواند وبه آنها مژده مى داد آن پيغمبرى که خدا براى نجاتشان خواهد فرستاد چنين اوصافى دارد. هنگامى که پس از بيست وهشت سال موسى (عليه السلام) در ميان قومش پيدا شد(9) جريان قتل قبطى ونزاعش با ديگرى پيش آمد که به او خبر دادند دستگاه حکومتى فرعون در صدد دستگيرى تو است، هر چه زودتر فرار کن. لذا موسى (عليه السلام) مجددا غائب شد وبه مدين رفت وده سال نيز در آنجا ماند واز انظار بنى اسرائيل غائب بود.

فرمايش حضرت مهدى به شيخ صدوق

شيخ صدوق عليه الرحمه در اول کتاب اکمال الدين واتمام النعمه مى نويسد: در عالم رويا ديدم به مسجد الحرام مشرف شدم وبا حالت احرام طواف خانه کعبه مى کنم، در طواف چهارم چشمم به جمال عديم المثال حضرت مهدى (عليه السلام) روشن شد. حضرت به من فرمود: اى شيخ چرا کتابى درباره من وغيبت من نمى نويسى تا سبب تقويت قلوب وايمان مردم گردد؟ عرض کردم کتابهاى متعدد درباره شما نوشته ام. حضرت فرمود: مى دانم ولى کتابى بنويس ودر آن غيبت انبياى سلف را بيان کن تا مردم بدانند غيبت من تازگى ندارد. لذا شيخ عليه الرحمه در کتاب اکمال الدين واتمام النعمه از غيبت آدم تا حضرت خاتم الانبياء (صلى الله عليه وآله وسلم) را ذکر کرده است که هر پيغمبرى مدتى از ميان قومش غائب بوده است.

اختلاف مردم در سرنوشت عيسى

اما سنتى که از حضرت مسيح (عليه السلام) در حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه است اختلاف خلق در او است همان طورى که درباره مسيح اختلاف واقع شد برخى گفتند عيسى را بدار زدند وکشتند بعضى ديگر گفتند نه چنين است بلکه شبيه او را بدار زدند.(10) همچنين درباره حضرت مهدى (عليه السلام) عده اى منکر وکافر شدند وگروهى مؤمن وثابت ماندند برخى گفتند اگر مهدى (عليه السلام) بود تا کنون پوسيده شده واز بين رفته بود وجمعى گفتند در جنب قدرت حق، پايدار ماندنش شگفى نيست.

قيام به سيف واستقرار توحيد

اما سنتى که از جدش خاتم الانبياء محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) دارد اين است که پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) با قوه الهى قيام کرد وشرک را از شبه جزيره العرب برد سيصد وشصت بت را از کعبه کند وهمه را نابود ساخت وصداى اشهد ان لا اله الا الله طنين انداز شد. همچنين وقتى مهدى (عليه السلام) ظاهر مى شود بتدريج شرک را از روى زمين بر مى دارد وهر صداى شرک آميزى خفه مى شود وعده خدا بر چهانگير شدن اسلام وپيروزيش بر همه اديان تحقق خواهد يافت.(11)

ناشناس ماندن همچون يوسف

اما سنتى که از يوسف پيغمبر در مهدى عليه السلام است ناشناس ماندنش براى مردم است خلق او را مى ديدند ولى نمى شناختند برادرانش مدتى با او آميزش داشتند ولى او را نمى شناختند بر بساطش قدم مى گذاشتند واو نيز بر آنها وارد مى شد اما کسى او را نمى شناخت.

ساليان متمادى ناشناخته ماند

کنعان جزء فلسطين است وتا مصر در آن روزگار 18 روز مسافت بود که با سرعت مى توانستند نه روزه آن را طى نمايند با اين کمى مسافت مع الوصف بيست وهشت سال يوسف در مصر بود وپدر وبرادران در کنعان اهالى مصر اصلا او را نمى شناختند خيال مى کردند غلام عزيز است. از اين شگفت تر چند مرتبه آمد ورفت برادران يوسف به مصر ورسيدنشان خدمت يوسف بود که او را نشناختند داستانش را قرآن مجيد در سوره يوسف بيان فرموده است.

يوسف خودش را معرفى کرد

شنيده ايد هفت سال در مصر باران فراوانى آمد وارزاق زياد شد، يوسف دستور داد گندم ها را ذخيره کنند وپس از آن، هفت سال قحطى شد. از جمله کسانى که در هفت سال قحطى محتاج به يوسف شدند وبه خدمتش آمدند برادرانش بودند نخست بن يامين برادر مادرى يوسف را نمى آوردند بعد که يوسف او را طلبيد، بن يامين را نيز آوردند. هيچ کدام حتى بن يامين، يوسف را نشناختند تا خودش را به برادر مادريش معرفى کرد.

پس از ماجراهائى، آن وقت به ساير برادرنش فرمود آيا دانستيد که با يوسف وبرادرش هنگامى که جاهل بوديد چه کرديد؟ اينجا بود که ناگهان دانستند خودش يوسف است.(12)

مؤمنين به مهدى يقين دارند

صدوق مى فرمايد تنها پدرش يعقوب به الهام خداوندى مى دانست که يوسف زنده است اما ديگران باور نمى کردند لذا گفت اى فرزندم برويد واز يوسف جستجو کنيد واز رحمت خداوند نوميد نباشيد.(13) حال مؤمنين در زمان غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) نيز چنين است، مؤمنين يقين به وجودش دارند مانند يعقوب نسبت به يوسف هر چند او را نمى بينند. وقتى خداوند بخواهد کسى را از انظار مخفى بدارد برايش کارى ندارد ونظائرى نيز دارد.

کافران محمد را نديدند

در ضمن تفسير آيه شريفه: وهنگامى که قرآن خواندى قرار داديم ميان تو وکسانى که به آيات ما ايمان نمى آورند حجاب پوشيده شده اى را (14) ذکر شده که شبى ابوجهل ورفقايش تصميم گرفتند به مسجد الحرام بروند وپيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را از بين ببرند. وقتى که آمدند رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را نديدند، هر چند گشتند او ر نيافتند با اينکه رسول خدا در مسجد سرگرم خواندن قرآن بود. پس از نزول سوره تبت وهجو ابى لهب وهمسرش ذکر شده که حماله الحطب (همسر ابى لهب) که زن بسيار شريرى بود، با حربه اى به سرغ پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در خانه رفت با اينکه پيغمبر تشريف داشت واو هم در همان اطاق وارد شد، مع الوصف رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را نديد وخداوند او را از نظرش پنهان داشت.

وهابيه سيد صاحب تفسير کبير را نديدند

در بعضى تواريخ نوشته اند: در سالى که طايفه وهابيه حمله کردند وکربلا را غارت نمودند. سيد صاحب تفسير کبير در آن زمان مرجع تقليد وبزرگ عراق بود، مى خواستند او را بکشند، بلکه از عداوتى که به ايشان داشتند او را قطعه قطعه کنند. در آن شرائط حساس سيد بزرگوار زن وبچه ها را از خانه بيرون فرستاد ومى خواست خودش هم بيرون برود متوجه شد يک بچه شير خوار در خانه مانده است. همين قدر که خواست بچه را با خودش بردارد وبرود که وهابيه به خانه ريختند. سيد بچه را بغل کرد ودر انبارى که در آن هيزم جمع آورى مى کردند، پنهان گرديد. مهاجمين تمام جاها را گشتند وبا اينکه چند مرتبه چند نفر به همان انبار آمدند، سيد وبچه را نديدند. از اين شگفت تر تا وقتى مهاجمين در خانه بودند، بچه شيرى اصلا صدا نداد.

تا خود امام نخواهد او را نمى شناسند

به هر حال در اين روايت امام (عليه السلام) مى فرمايد مهدى (عليه السلام) را مى بينند اما او را نمى شناسند، همچون يوسف صديق واين سنت از يوسف در حضرت مهدى (عليه السلام) است. متجاوز از يکصد نفر را ذکر کرده اند که در حين ملاقات آن حضرت را نشناخته وبعد متوجه شده اند که آن آقا امام زمان (عليه السلام) بوده است. از همه واضحتر حکايت حاج على بغدادى است که در سالهاى اخير واقع شده ومرحوم حاجى نورى در کتاب النجم الثاقب مى نويسد: اگر نبود در کتاب ما غير از اين يک روايت وداستان واقعى کافى بود از لحاظ نزديکى زمان واقعه وديگر صحت آن کما وکيفا. مرحوم حاج شيخ عباس قمى نيز اين داستان را در مفاتيح الجنان ذکر فرموده ودر اختيار همگان است دقيقا بخوانيد تا چشمتان روشن شود.

حاجى على بغدادى حضرت را مشاهده کرد ومدتى با ايشان بود اما چون خود حضرت نخواست، ايشان را نشناخت. وراستى آثار صدق وشواهد درستى اين جريان بر هيچ کس پوشيده نيست زيرا اصلا داعى گذب در گوينده اش راه ندارد.

مدعيان دروغين در زمان غيبت

مروى است پيش از ظهور حجه بن الحسن (عليهما السلام) شصت نفر از دروغگويان، مدعى مقام نبوت مى شوند ويکصد نفر دعوى امامت ومهدويت مى کنند ودوازده نفر دعوى نيابت خاصه مى نمايند. لذا براى پيشگيرى از فريب خوردن مردم علاوه بر توصيف آن حضرت به اسم ورسم خود وپدرانش وخصوصيات شکل واندامش، نشانه هائى هم براى ظهور آن حضرت ذکر شده که حتما بايد اهل ايمان بدانند وما هم قبلا يادآورى کرديم وعلائم حتمى که مقارن با ظهور آن حضرت است، مختصرا بيان نموديم.

نشانه هاى غير حتمى متعدد است

اينک به بعضى از نشانه ها که غير حتمى است يعنى در رويات تصريح نشده به اين که از محتومات ومسلميات است وبدا در آن راه ندارد وشيخ مفيد در ارشاد وطبرسى در اعلام وديگران نيز نقل نموده اند. بعضى از نشانه هاى مربوط به زمان غيبت به طور سربسته هست يعنى مقارن ظهور آن جناب نيست وبيشتر آنها واقع شده نظير انقراض حکومت بنى العباس يا خراب شدن کوفه وفتنه وفساد در بصره وطغيان دجله. البته شکى نيست هر کس وقت ظهور آن حضرت را معين کند، دروغگو وملعون است کذب الوقاتون. اينجا به بعضى از خصوصيات آخر الزمان که در روايات رسيده است اشاره کنم.

ميگسارى وربا خوارى علنى در آخر الزمان

چند گناه است که در روايات ذکر شده در آخر الزمان قبح آن از بين مى رود واز آن نهى هم نمى شود. از آن جمله خريد وفروش شراب وميگسارى علنى وعادى است که متاسفانه در اين زمان فراوان شده است. ديگر رباى علنى است با اينکه در حکم جنگ با خداست(15) مع الوصف آشکارا اينکار را مى کنند. بانکها در اين دوره بر اساس رباخوارى علنى ايجاد شده است.

از آن جمله غناء است، آوازه خوانى وموسيقى است که توسط راديو در اين زمان نيز فراوان وعادى شده است(16) واز آن جمله زنا ولواط است که در روايتى اين طور تعبير مى فرمايد: همچون سگها که نر وماده به پشت هم سوار مى شوند، قبح اين عمل از بين مى رود، همچون بهائم، عمل جنسى برايشان حلال وحرام مطرح نيست.(17)

جنگ سوم جهانى وذهاب ثلثين

از جمله نشانه هاى ظهور حضرت که قبل از قيام آن حضرت واقع مى شود واز آن در رويات بموت احمر يعنى مرگ سرخ تعبير شده است، کشتار عجيبى است که عده کثيرى از جهانيان از بين مى روند وپس از آن بيمارى طاعون پيش مى آيد که دو ثلث بشر از بين مى روند يعنى اگر در آن روز مثلا جمعيت بشر شش ميليارد است، چهار ميليارد آن از بين مى رود وذهاب ثلثين مى گردد. شايد جنگ سوم جهانى با اين اسلحه هاى عجيبى که امروز کشف شده، بمب اتم وئيدرژنى وغيره چنين فجايعى را ايجاد کند.

تسلط زنها بر امور اجتماعى

از جمله امورى که واقع مى شود، اين است که حکومت با زنها مى شوند وزنها مصادر امور مى گردند وراى اجتماع بر طبق ميل آنها واقع مى شود. بديهى است که اين مطلب مستلزم چه مفاسدى خواهد بود بگذريم. از علامات حتمى الوقوع (که قبلا مشروحا بعضى از آنها مورد بحث قرار گرفت) نيز يادآورى نمايم.

نماينده مهدى را مى کشند

از علامات حتمى الوقوع که پانزده روز قبل از ظهور آن حضرت است، قتل نفس زکيه بين رکن ومقام است. حضرت سيدى عابد وزاهد را از طرف خود مامور دعوت مردم مى نمايند. وقتى اهالى مکه متوجه مى شوند اين سيد بزرگوار را بين رکن ومقام (کنار کعبه وسيط مسجد الحرام) بقتل مى رسانند.

صيحه هاى متعدد آسمانى

از آن جمله صيحه آسمانى است، اصل آن از مسلميات واز علائم حتمى است اما کيفيتش: اولا يک نفر از افراد بشر باقى نمى ماند مگر اينکه اين صيحه را مى شنود،  ثانيا اين صدا مردمان را طورى بفزع در مى آورد که اگر خواب است از خواب جستن مى کند، اگر نشسته است، از وحشت بر مى خيزد. ثالث هر کس به لغت خود آن را مى شنود.

چگونگى صيحه به حسب روايات

در کتاب غيبت، شيخ طوسى وصدوق روايات چندى نقل کرده اند. مجملا آنکه صيحه آسمانى چند مرتبه واقع مى شود، در ماه رجب سه مرتبه از آسمان ندا بلند مى شود که بگوش همه مى رسد. ندى اول: الا لعنه الله على القوم الظالمين. هر آينه لعنت خدا بر قوم ستمگرانست. مرتبه دوم: در همان ماه منادى ندا نمى کند: ازفت الازفه آنچه بايد واقع شود شد، يعنى مهدى (عليه السلام) ظهور فرمود. مرتبه سوم: ندا بلند مى شود که مهدى آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) براى از بين بردن ستمگران آمد. نداى ديگر در شب 23 رمضان از بدنى که در قرص آفتاب نمايان است شنيده مى شود وفرياد مى زند هذا محمد بن العسکرى (عليهما السلام) وصريحا نام مبارک حضرت را مى برد.

لذت منتظران از نداى آسمانى

هر کس در انتظار است، اين ندا برايش مسرت بخش است وهر چه بيشتر منتظر فرج بود شاد تر مى گردد. از سيصد وسيزده نفر نخستين که طبق بعضى از روايات از افراد نخبه روزگارند وشايد بوسيله طى الارض، خود را در کمترين فرصتى به آقا مى رسانند. تعدادشان نيز در روايات ذکر شده، از شيراز هفت نفر واز طالقان که از همه جا بيشتر است، بيست وچهار نفر که از آنان تعبير به گنج شده است وخلاصه از اطراف واکناف قراء وقصبات کم وبيش هستند، افرادى که اين نداها آنان را بحرکت مى آورد.

دعاء براى تعجيل ظهور لازم است

يکى از وظائف شيعيان ودوستداران، دعاء براى تعجيل در ظهور آن حضرت است. نگوئيد آنچه مقدر است مى شود ودر همان وقتى که خداوند مصلحت دانسته، آن حضرت را ظاهر مى فرمايد. ممضون روايتى که از حضرت صادق (عليه السلام) در اين زمينه رسيده همين است که خداوند قادر است ظهور آن حضرت را نزديکتر فرمايد لذا بايد براى تعجيل ظهور آن حضرت دعا کنيد وآرزو داشته باشيد که در رکابش باشيد. خود همين تمنا وآرزو، عبادت است وانتظار فرج از بزرگترين اطاعتها است. اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه واجعلنا من اعوانه وانصاره برحمتک يا ارحم الراحمين.

امامت برترين مقامات

مقام امامت از نظر شيعه، برترين مقامات معنوى است که حتى از مقام نبوت نيز والاتر است. درباره حضرت ابراهيم خليل الرحمن در قرآن مجيد پس از طى همه کمالات وگذشتن از مقام خلت ونبوت انگاه خداوند او را براى مردمان امام قرار مى دهد.(18) حضرت ابراهيم پيغمبر بود وامام همانطور که حضرت خاتم الانبياء (صلى الله عليه وآله وسلم) پيغمبر بود وامام يعنى با حفظ مقام تشريع وگرفتن وحى آسمانى ورساندنش به مرم، ولايت کلى الهى وحکومت از طرف خدا را نيز دارا بود.

خليفه خدا بودن وهمه کمالات

درباره حضرت آدم(19) وداود(20) نيز در قرآن عنوان خليفه الله را بکار برده است جانشين ونماينده خدا در زمين لوازمى دارد. آن کس که برگزيده الهى واز طرف خداوند براى مردم به عنوان نماينده او تعيين مى شود، بايد از همه کمالات وصفات حسنه الهى برخوردار باشد تا بتواند مردم را به منوب عنه خود يعنى خداوند راهبرى نمايد، بتوان از آنچه خداوند از خزينه بى پايان خودش به او عنايت فرموده است به مردمان ببخشد وتشنگان معرفت حق را از درياى وجود خويش بهره مند سازد. آن کس را که خداوند بر مردم حکومت مى دهد حتما بخاطر امتيازاتى است که ديگران از آن محرومند نه اينکه تنها به جهت اداره امور مادى مردم باشد زيرا زندگى مادى قطع نظر از معنى از نظر اسلام وحقيقت مطلب، سرابى بيش نيست وبه تعبير قرآن مجيد تنها بازيچه واسباب سرگرمى است(21) وجز متاع فريب چيزى نيست.(22)

بايد معارف را به مردم برساند

پس بايد امام جهات معنوى وکمالات مردم را تامين نمايد واز موقعيتى که خداوند به او عنايت فرموده، يعنى رياستى که بر همه مردمان به او داده است حد اکثر استفاده را براى اين غرض اساسى بنمايد. لذا بايد خودش از لحاظ معارف وکمالات کاملا بهره مند باشد وگر نه:

ذات نايافته از هستى بخش * * * کى تواند که شود هستى بخش
خشک ابرى که بود ز آب تهى * * * نايد از وى صفت آب دهى

امامت به ستمگر وگنهکار نمى رسد

ازقرآن مجيد نيز اين معنى استفاده مى شود، آنجا که ابراهيم مقام شامخ امامت را براى بعضى از فرزندانش از خداوند مسئلت مى نمايد، به او پاسخ مى فرمايد: عهد (ولايت وامامت) من به ستمگران نمى رسد.(23) به ضميمه آيه ديگر که شرک را ستم بزرگ مى نامد(24) وکسانى را که به آنها کتاب داده شده (اهل کتاب) بر سه دسته تقسيم مى فرمايد آنان که بخود ستم کننده اند وکسانى که ميانه رو مى باشند وآنان که به خيرات ونيکيها پيشى گيرندگانند.(25) پس مى فهميم کسى که مشرک يا گنهکار است، صلاحيت امامت را ندارد ومعلوم است گناه ناشى از کمبودها وشهوات وهوسها است وامام بايد از اين امور پاک باشد تا بتواند مردم را بخيرات بخواند واز بديها باز دارد.

پاورقى:‌


(1) (الم * ذلک الکتاب لا ريب فيه هدى للمتقين الذين يؤمنون بالغيب) سوره البقره 2 آيات 1 تا 3.
(2) (وقل اعملوا فسيرى الله عملکم ورسوله والمؤمنون) سوره توبه 9 آيه 105.
(3) اين سخنرانى در تاريخ 1/ 1/ 36 شمشى مطابق 19 شعبان بوده ومتاسفانه چندين سخنرانى قبل از آن در نيمه شعبان وتولد حضرت حجه (عليه السلام) به دست نيامده اميد است نوشته هاى مزبور پيدا شود ودر تجديد چاپ اين اثر نفيس شهيد محراب آيت الله دستغيب از آن استفاده گردد. ناشر.
(4) (فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما فاخذهم الطوفان...) سوره عنکبوت 29 آيه 14.
(5) (فلبثوا فى کهفهم ثلث ماه سنين وازدادوا تسعا) سوره کهف 18 آيه 25.
(6) در کتاب معاد از بيانات شهيد آيت الله دستغيب مشروحا در اين آيات صحبت شده است به اين کتاب بى نظير مراجعه شود.
(7) (بل لبثت مأة عام فانظر الى طعامک وشرابک لم يتسنه) سوره البقره 2 آيه 259.
(8) (وانظر الى حمارک... کيف ننشزها ثم نکسوها لحما...) سوره البقره 2 آيه 259.
(9) (قال يا موسى ان الملأ يأتمرون بک ليقتلوک فاخرج انى لک من الناصحين) سوره قصص 28 آيه 20.
(10) وحسب قرآن مجيد قول دوم صحيح است آنجا که مى فرمايد (وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبه لهم وان الذين اختلفوا فيه لفى شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن وما قتلوه يقنيا بل رفعه الله اليه وکان الله عزيزا حکيما) سوره نساء 4 آيه 157 و156.
(11) (هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين کله). سوره توبه 9 آيه 33 سوره فتح 48 آيه 28.
(12) (قال هل علمتم ما فعلتم بيوسف واخيه اذا انتم جاهلون قالوا ءانک لانت يوسف قال انا يوسف وهذا اخى...) سوره يوسف 12 آيه 89.
(13) (قال با بنى اذهبوا فتحسسوا من يوسف واخيه ولا تياسوا من روح الله) سوره يوسف 12 آيه 88.
(14) اينک که بيست سال از ماجراى خرداد 42 مى گذرد، هنوز افراد بسيار هستند که در ماجراى شب 16 خرداد آن سال در کنار منزل شهيد آيت اله دستغيب ناظر ماجراى حيرات آورى بودند. با اينکه اطراف منزل محاصره وکماندوهاى گارد سلطنتى وجاسوسهاى شهربانى آن روز از داخل وخارج فعاليت داشتند، مع الوصف آن شهيد بزرگوار را به خانه همسايه منتقل کردند وهمه فهميدند که چگونه خداوند چشمانشان را از ديدن آن بزرگوار کور فرمود. از اين شگفت تر تا دو روز بعد تا چند طرف خانه هاى همسايه ها را بازجوئى مى کردند، ولى بسراغ آن خانه نمى رفتند. ضيه ديگران آن شهيد در سال 57 وچندماه پيش از پيروزى انقلاب بود. دستگاه جبار، منزل آن بزرگوار را محاصره کرده بود در حالى که لحظاتى قبل از محاصره، آن بزرگوار از خانه خارج شده بود وهيچ کدام از مامورين که اين طور دقيق ايشان را تحت نظر داشتند وچند لحظه قبل او را ديده بودند که وارد خانه شده، نديدند. وباز شگفتى از اين عجيبتر، مراجعت ايشان در شب جمعه به مسجد جامع است که با ماشين سوارى از دروازه قرآن تا درب مسجد از اين همه خيابان وحتى بازارچه نزديک مسجد (منصوريه) گذشتند وهيچ يک از مامورين ايشان را نديد وآن سخنرانى جالب را در مسجد ايراد کرد در حالى که مامورين خانه خالى را محاصره کرده بودند. راستى کراماتش بسيار بود، روانش شاد باد. بسيارى از کراماتش در يادواره اش که اخيرا منتشر شده است، ذکر گرديده است.
(15) (فأذنوا بحرب من الله ورسوله) سوره البقره 2 آيه 279.
(16) حتما خوانندگان عزيز متوجهند که اين مطالب ودرد دلها مربوط به سالهاى قبل از پيروزى انقلاب اسلامى است که تعداد شراب فروشيها از کتاب فروشيها بيشتر بود ومجالس لهو وفسق وفجور ومراکز فحشاء آزادانه بکار حرام مشغول بودند، راديو با برنامه هائى کذائى مردم را به انحراف مى کشانيد. البته در تاريخ اين سخنرانيها (بيست وچند سال قبل) هنوز تلويزيون در ايران بکار نيفتاده بود وگر نه از فجايع بيشتر آن نيز سخن مى رفت بانکها به ربا خوارى علنى وبعضى از صرافها در بازار مسلمين رسما اين حرام را مرتکب مى شدند. اما چقدر خداوند را بايد سپاسگزارى باشيم که نمرديم وديديم با انقلاب اسلامى به رهبرى مرد الهى وفقيه واراسته از هوى وهوس، چگوئنه رژيم ستم شاهى ساقط شد واحکام اسلامى يکى پس از ديگرى پياده گرديد واميدواريم خداوند بر توفيقات وطول عمر وعافيت رهبر اسلامى ما امام خمينى عزيز بيفزايد تا روز به روز جمهورى اسلامى ماهيت واقعى اسلام خودش را دريابد واحکام مقدس قرآن آن طورى که سزاوار است پياده شود براستى آيا آنان که دم از ديانت مى زنند وبا اين جمهورى ناسازگارند چگونه فکر مى کنند؟ آيا مى توانند منکر اين اقدامات شايسته شوند؟ آيا فحشا ومنکرات علنى گذشته را بهتر مى پسندند؟ ودر عين حال دعوى ديندارى مى نمايند...
(17) در سال 56 ماه مبارک رمضان در شيراز طبق معمول هر ساله مراسم جشن فرهنگ وهنر برگذار شد ودر خيابانهاى شيراز از هر شب ضمن برنامه نمايش خوکها عمل جنسى را جلو چشم تماشاچيان انجام مى دادند وآن شهيد بزرگوار از فراز منبر فريادها زد وبا اتمام حجتى که کرد، به اين ترتيب اگر امشب اين کار را انجام دادند دستور مى دهم مردم بريزند وبساطشان را درهم بريزند ومقامات استان نيز فهميدند مطلب جدى است، برنامه را تعطيل کردند. روانش شاد ويادش گرامى باد.
(18) (انى جاعلک للناس اماما) سوره البقره 2 آيه 118.
(19) (انى جاعل فى الارض خليفه) سوره البقره 2 آيه 28.
(20) (يا داود انا جعلناک خليفه فى الارض) سوره ص 38 آيه 25.
(21) (انما الحيوه الدنيا لعب ولهو) سوره محمد 47 آيه 38.
(22) (وما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور) سوره آل عمران 3 آيه 182.
(23) (قال لا ينال عهدى الظالمين) سوره البقره 2 آيه 118.
(24) (يا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم) سوره لقمان 31 آيه 12.
(25) (ثم اورثنا الکتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخيرات باذن الله) سوره فاطر 35 آيه 29.