مهدى موعود

سيد عبد الحسين دستغيب

- ۳ -


زمين خالى از حجت نيست

(ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادى الصالحون).

از مطالب مسلم که در مذهب شيعه ضرورى است وعلاوه بر برهانهاى عقلى که بر آن اقامه شده است دليلهاى نقلى وروايات متعدد نيز رسيده اين است که از ابتداى آفرينش تا قيام قيامت هيچ وقت زمين از حجت خدا خالى نيست خواه پيغمبر يا وصى او يعنى امام. اگر زمين از حجت خالى بماند، دستگاه آفرينش بهم مى خورد.

کشاندن بندگان بسوى خدا

زيرا غرض از آفرينش کشانيدن بندگان بسوى خدا است ولازمه آن وجود حجت الهى مى باشد. اگر پيغمبر يا امام نباشد که خلائق را بسوى خدا سوق دهد، نقض غرض مى شود نيست يعنى ممکن است بدا در آن واقع شود.(1) در جلد 13 بحار الانوار ونجم الثاقب حاجى نورى ودار السلام نيز که به فارسى نوشته شده، درباره علائم غير حتمى مشروحا بحث شده است وراستى سزاوار است علاقمندان از اين کتابها بهره ببرند.

يعنى وقتى راهنماى الهى در ميان خلق نباشد مردم رو به گمراهى وشهوات مى روند واز معنويات وروحانيت باز مى مانند، حجت الهى هم بر آنها تمام نيست دنيا را يک پارچه شهوات وماديات فرا مى گيرد.

اول امام سپس مأموم

لذا فرمود اگر روى زمين بيش از دو نفر وجود نداشته باشد يکى از آنها امام است وديگرى ماموم. هنگامى که خداوند مى خواهد خلائق را بيافريند نخست آدم، نماينده وخليفه خود را مى آفريند، آنگاه از نسل او آدميان را. نخست بايد راهبر وراهنما معين شود سپس کسانى که براى رو به خدا آمدن وسوق الى الله آفريده مى شوند ابتدا بايد مدير ومدبر مشخص گردد، بعد دستگاه. از نسل اول تا زمان خاتم الانبياء رشته نبوت وامامت متصل بوده است. هر کس شرح مفصل آن را مايل است به کتاب اثبات الوصيه مسعودى عليه الرحمه مراجعه نمايد.

اتصال امامت به روز قيامت

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) تا حجه بن الحسن العسکرى (عليه السلام) نيز در دين مقدس اسلام مشخص است وتا قيام قيامت اين امامت متصل است. هيچ وقت امام از دنيا نمى رفت مگر اينکه امام پس از خودش را تعيين کرده بود. در کتابهاى روايت اين معنى از مسلميات است. هر يک از امامان ما نص صريح درباره جانشين خود داشته اند بويژه حضرت مهدى عليه السلام که از انبياى گذشته واز خاتم الانبياء وهر يک از آباء عظامش بر امامتش وخاتم الاوصياء بودنش روايات متعدد رسيده است وهمه مژده به آمدن آن آقائى داده اند که وعده الهى بدست او انجام مى گيرد که غيز از گوينده لا اله الا الله محمد رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) نباشد، آن وعده اى که خدا به همه انبياء داده که زمين را روزى از لوث شرک پاک مى کنم زمين را به بندگان صالح مى سپارم(2) عملى شدنش بدست حجه بن الحسن (عليهما السلام) است، فسق وفجور از زمين ريشه کن مى شود وجز خير وخوبى، عدل واحسان نمى ماند. شهوترانى حرص وحسد، کينه وبخل کنار مى رود ومعنويت وروحانيت جايش قرار مى گيرد، در آن زمان است.

بى نيازى به برکت نور ولايت

زمان عجيب وبى نظير است که همه انبياء واولياء انتظار مقدمش را مى کشيدند وآرزوى درک چنين زمانى را داشتند.

از جمله امورى که در زمان حضرت واقع مى شود، به برکت نور ولايت، بى نيازى نصيب مؤمنين مى شود يعنى چنان دلشان روشن مى گردد که ظلمت حرص از آنها بيرون مى رود، هر کس که خوراک معمولى خودش را داشته باشد، ديگر حرص نمى زند وخودش را نيازمند نمى بيند.

خوشى به برکت قناعت

مروى است کسى که مى خواهد زکوه واجبش را بپرازد بدنبال مستحق مى گردد، جار مى زند، اعلان مى کند، تا يک هفته عقب نيازمند مى گردد کسى پيدا نمى شود زکوه او را بگيرد. چون به برکت نور علم وولايت، همه خود را بى نياز مى بينند لذا قانعند وراستى قناعت به آنچه خدا عنايت فرموده است موجبى دلخوشى مى شود وروزگارشان را به خوشى مى گذرانند چه روزگار مبارکى است.

وسائل سريع در خدمت امام زمان

خداوند، حجه بن الحسن (عليهما السلام) را براى آن زمان خاص، ذخيره فرموده است تا مقتضيات ظهورش فراهم گردد، مردم استعداد درک آن وجود مقدس را داشته باشند. حسب روايات شريف ومستفاد از اخبار آن است که خداوند براى پيشرفت ظاهرى آن حضرت وسائل سريعه را در اختيار او قرار مى دهد که مقدمات آن از ماشين وهواپيما فراهم شده است. وبه سرعت نور عدل را در جهان مى گستراند بقسمى که ديگر جنگ ونزاع پايان مى پذيرد حتى حيوانات متضاد ديگر با هم درگيرى ندارند.

مهدى به اتفاق مورخين حجة بن الحسن است

آن بزرگوار که مژده آمدنش را پيغمبران وامامان داده اند وخصوصيات زمان پر برکتش را نقل کرده اند، به اتفاق بسيارى از مورخان وراويان، شخص حجه بن الحسن العسکرى (عليه السلام) است. ابن صباغ مالکى در کتاب فصول المهمه اش وگنجى شافعى در کتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان وحافظ ابونعيم در کتاب اربعين ومحيى الدين اعرابى در کتاب فتوحات مکيه اش مخصوصا تصريح مى نمايد که آن حضرت محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم الصلوه والسلام مى باشد. حاجى نورى در کتاب النجم الثاقب نام علمائى را که درباره آن حضرت تاليفات دارند ذکر کرده است.

تولد مهدى مطابق کلمه نور

آن بزرگوار بنابر اشهر در سال 256 هجرى قمرى متولد گرديد که به حساب ابجد تاريخ تولدش مطابق کلمه نور مى شود. پدرش حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام) او را مخفى داشت مگر نزد خواص اصحابش. پس از فوت آن حضرت معتضد خليفه عباسى جاسوس هائى به خانه آن حضرت فرستاد تا اگر فرزندى از آن جناب باشد دستگير سازند در همان روز حضرت از انظار غائب گرديد وهر چه گشتند او را نيافتند. در مدت 74 سال غيبت صغرى چهار نفر بعنوان نايب خاص آن حضرت معين شدند که قبلا تذکر داده شد.

ملاقات با مهدى در زمان غيبت

ديدن حضرت حجه در زمان غيبت کبرى تا خود آن حضرت نخواهد محال است اگر خود حضرت صلاح بداند خودش را به کسى نشان بدهد يا بشناساند وگر نه غير ممکن است. البته بزرگان وصالحانى بوده وهستند که به اين فضيلت وشرافت مفتخر شده ومى شوند. آنچه مسلم است کسى بعنوان سفارت ونيابت خاص از طرف آن حضرت به ايشان ملاقات نخواهد کرد وهر کس دعوى چنين ملاقاتى را بکند دروغگو است. اما براى مصالح متعدد واز آن جمله اعتقاد بيشتر اهل تقوى وشيعيان آن حضرت براى بزرگانى در هر زمان اين سعادت پيش مى آيد.(3)

نور ولايت در شب تار نورافشانى مى کند

از جمله کسانى که در اوائل غيبت کبرى به اين سعادت نائل شدند ابراهيم بن مهزيار على بن مهزيار اهوازى است در جلد 13 بحار الانوار واکمال الدين واتمام النعمه صدوق والغيبه شيخ طوسى ذکر کرده اند. ابن مهزيار از طايفه اى است که آباء واجدادش با اهل بيت اردت خاصى داشتند همه پيروان ولايت بودند. جدش خدمت حضرت هادى (عليه السلام) مشرف مى شد شبى در بيابان تاريک جهت پيدا کردن آب براى وضو مى گشت ناگهان از مسواکى که در دست داشت نورى تابيد ومنظره آب را بوسيله اين نور پيدا کرد. نخست وحشت کرد بعد متوجه شد اين نور طورى نيست که سوزش داشته باشد وضو گرفت ونمازش را خواند وپس از مدتى آن نور خاموش گرديد. وقتى خدمت حضرت هادى (عليه السلام) رسيد جريانش را گفت وسوال کرد اين نور چه بود؟ حضرت فرمود اين نور ولايت ما اهل بيت مى باشد غرضم ابن مهزيار پسر زاده چنين بزرگوارى است که ولايت را به ارث از آبائش برده است.

بيست سال سفر مکه به شوق ديدار مهدى

پس از آنکه غيبت کبرى شد ابراهيم يا على بن مهزيار بيست سال از خودش سلب آسايش کرد وهمه ساله مکه مشرف مى شد از نخستين افرادى بود که به مکه مى آمد واز آخرين افرادى بود که از مکه خارج مى شد چون مى دانست که ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف هر ساله در مراسم حج مخصوصا در موقف عرفات حضور خواهد داشت تمام شوقش در اين بيست سال ديدار آن حضرت بود. کوشش بسيار نمود تضرع زياد کرد به درگاه خدا ناليد پس از بيست سال شبى در خواب به او گفتند امسال به حج برو که به مقصد خودت مى رسى. بيدار شد وسائل سفر را آماده کرد به کوفه آمد واز آنجا راهى مدينه وسپس مکه گرديد.

شبى قبل از تاريک شدن هوا در حال طواف جوان زيبائى را ديد که نور عبادت از پيشانيش آشکار است ودو حله سفيد پوشيده است به ابن مهزيار رسيد وبا هم مصافحه کردند. از ابن مهزيار پرسيد اهل کجائى کفت اهواز - پرسيد از ابن خضيب چه خبر دارى؟ (ابن خضيب از مخلصان اهل بيت ومردى مجتهد، سحر خير وشب زنده دار بود) ابن مهزيار گفت فوت شده سه مرتبه فرمود رحمت خداوند بر او باد چه شبهائى که بر مى خاست ورو بدرگاه خدا مى آورد رحمت خدا بر او باد. آنگاه پرسيد از ابن مهزيار چه خبر دارى؟ گفت من هستم - فرمود توئى ابن مهزيار گفت آرى فرمود امانتى که از ابا محمد حسن العسکرى (عليه السلام) باقى مانده کو؟ انگشترى که به ارث به او رسيده بود به آن بزرگوار داد بوسيد وگريه کرد. آن وقت فرمود: رستگار شدى، به چه قصد آمدى؟ ابن مهزيار گفت: بيست سال است به اميد ديدار امام محجوب (در حجاب غيبت) مى آيم. فرمود امام که محجوب نيست، شما محجوب هستيد اعمال بد شما باعث شده که از او محجوب شويد. آن وقت فرمود به من اذن داده شده که ترا خدمت امام برسانم، امشب وقتى که ستارگان کاملا روشن شدند، نزد کوه صفا بيا تا ترا خدمت آن حضرت ببرم.

گويد آن جوان سر موعد آمد، همراه آن بزرگوار به راه افتاديم. مقدارى از پستى وبلنديها گذشتيم. فرمود وقت سحر وموقع نماز شب است. دو نفرى ايستاديم ونماز شب خوانديم، باز حرکت کرديم، طليعه فجر طالع گرديد، فرمود پياده شو نماز صبح را اول وقت بخوانيم. سپس حرکت کرديم به يک وادى رسيديم که نور از دور ساطع بود وبوى مشک وعطر به مشام مى رسيد. وسط وادى خيمه اى بر پا بود که از آن نور به آسمان بر مى خاست، اينجا که رسيديم فرمود پياده شود مرکبت را رها کن، اينجا وادى امن است. مقدارى که نزديک شديم، فرمود اينجا بايست تا برايت اذن دخول بگيرم، رفت وبرگشت وگفت موفق بهر خيرى شدى. دامن خيمه را بالا زدند، نور چهره مبارکش چشمم را خيره کرد، نزديک شد مدهوش شوم، عرض ادب وارادت کردم حضرت احوال شيعيان عراق را پرسيد. فرمود من در گوشه وکنار که آبادى ورفت وآمد مردم نباشد زندگى مى کنم. هميان زر را تقديم امام (عليه السلام) مى کند. مى فرمايد ما را احتياجى نيست، خودت بردار که به آن نياز پيدا مى کنى وهمين طور هم شد.

مژده آمدن مهدى در کتب آسمانى

(ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادى الصالحون).

مسئله امامت وخلافت امام دوازدهم حضرت مهدى عليه السلام وغايب شدن وسپس ظاهر شدن وجهان را پر از عدل کردن بقدرى مهم است که در کتابهاى آسمانى از آن خبر داده شده وپيغمبران گذشته امتهاى خود را مژده مى دادند که در آخر الزمان آقائى داعى الهى ظهور مى کند. وجز اهل صلاح بر زمين باقى نمى ماند. در آيه شريفه اى که تلاوت شد صريحا مى فرمايد: در زبور نوشتيم که زمين را بندگان صالح من وارث مى گردند.(4)

در اين آيه از زمان مهدى (عليه السلام) خبر مى دهد که زمين يک پارچه عدل وداد است وديگر از کفر وفسق وفجور خبرى نيست. در صحف ابراهيم وتورات موسى وانجيل عيسى وچند جاى قرآن مجيد از اين جريان خبر مى دهد. واراده کرديم به کسانى که در زمين مستضعف شدند منت گذاريم وآنان را پيشوايان قرار داده ووارثين شان گردانيم.(5)

مفاسد اخلاقى از بشر برداشته مى شود

خداوند وعده فرموده است که زمين را پر از عدل وداد کند جميع ملل عالم را خبر دار کرده است که اين کره زمين عاقبت بخير خواهد شد. غير از مؤمن صالح بر روى آن نخواهد بود، ظلم وجور، فساد ونفاق، حسد وکينه ديگر نمى ماند. مروى است از ابتداى آفرينش بشر که قابيل بر هابيل حسد برد واو را کشت تا زمان ظهور حجه بن الحسن العسکرى (عليه السلام) اين مرض در ميان بشر خواهد بود. اما با ظهور حضرت، بقدرى علم قوى وايمان محکم مى گردد که در دلى ذره اى کينه وحسد نمى ماند، همه برادر وار مى گردند، مثل اعضاى يک بدن بدرد هم مى خورند وبا هم دوستى مى ورزند، ولذا برکات ظاهرى نيز بر آنها نازل مى شود وبه برکت حضرت وفور نعمت بحد نهايت مى رسد از آن جمله.

زمين گنجهايش را بيرون مى ريزد

حسب رواياتى که در اين زمينه رسيده است زمين گنجهايش را بيرون مى دهد، نمى ماند گنجى در جوف زمين مگر اينکه آن را بيرون مى ريزد. آرى زمانى است که نور حجه بن الحسن (عليهما السلام) جهان را اداره مى کند(6) بشر مستغنى مى شود، هر جا برود نور مهدى (عليه السلام) است، مثل ساير زمانها نيست، قطعه اى خاص از زمان است که خداوند چنين اراده فرموده است.

نيروى قواى بدن در زمان مهدى

مروى است که در آن زمان جميع قواى بدن افراد تغيير مى کند، چشم وگوش قوى مى شود، به قدرى بينائى قوى مى شود که تا چهار فرسخ را به آسانى مى بيند واگر حضرت حجه بن الحسن (عليهما السلام) بر سر چهار فرسخى سخن بفرمايد گوشها مى شنود وچشمها جمالش را مى بيند. نسبت به قواى بدنى مثل دست وپا مروى است به قدرى قوى مى شوند که کوهها را با دست جدا مى کنند.

راستى که حقيقت بهشت در روى کره زمين در آن زمان تحقق پيدا مى کند. بى خود نيست که انبياء واولياء آرزوى چنين ايامى را مى گردند وبراى تعجيل آن دعا مى نمودند.

دعاى امام صادق در تعجيل فرج

در کتاب اقبال سيد بن طاووس از جناب محمد بن مسلم روايت مى کند که گفت شب قدر (بيست وسوم ماه مبارک رمضان) رفم خدمت حضرت صادق (عليه السلام) تا احياء بعبادت را در خدمت حضرت بگذرانم از اول شب تا آخر حضرت دعا ونماز مى خواند من هم پشت سر آقا بودم هر کارى مى کرد من هم مى کردم. پس از نماز صبح حضرت دعائى طولانى با حالت تضرع خواند از آن جمله در ضمن دعا چنين خواند: خدا شتاب کن در فرج کسى که بفرج او براى دوستانت گشايش است.(7) پس از آن پرسيدم آقا او کيست؟ فرمود فرزند زاده من نام او نام جدم است (يعنى خاتم الانبياء محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) مهدى موعود است که در زمان او عدل بر پا مى گردد ظلم وجور، فسق وفجور از بين مى رود. لذا در شب بيست وسوم در هر حال مستحب است دعاى فرح حضرت ولى عصر (عليه السلام) خوانده شود.(8)

ثواب شهادت براى منتظران مهدى

بايد شب وروز چشم براهش بود همانطور که شيوه اخيار وابرار بوده است. اگر کسى جدا آرزوى ولى عصر (عليه السلام) را داشته باشد وبه اين آرزو بميرد مثل اين است که در خيمه ولى عصر است. کسى که با اين تمنا بميرد مثل کسى است که در راه خدا در رکاب ولى عصر شهيد شده است.

جاى شبهه براى کسى نمانده است

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه هدى عليهم الصلوات والسلام بقدرى درباره آن حضرت سخن فرموده اند در مکانهاى متعدد وبه مناسبتهاى مختلف درباره مهدى (عليه السلام) بيان فرموده اند که جاى شبهه اى براى کس باقى نمانده است. اسمش را بيان فرمود که هم اسم من است (م ح م د) وکنيه اش کنيه من يعنى ابوالقاسم است وفرمود نهمين فرزند اين حسين (عليه السلام) است واشاره به حضرت ابى عبد الله الحسين کرد يملا الارض قسطا وعدلا بعدما ملئت ظلما وجورا زمين را پر از عدل وداد خواهد کرد پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد. خصوصياتش را بيان فرمود بقسمى که هيچ گونه ابهام واجمالى در کار نباشد از آن جمله.

اصحاب مهدى به عدد اصحاب بدر

عدد اصحابش را سيصد وسيزده نفر بيان مى فرمايد البته اين افراد نخستين هستند وبعدا به آنها ملحق مى کردند بعدد اصحاب بدر در رکاب خاتم الانبياء (صلى الله عليه وآله وسلم). واين هم لطيفه اى است که ياران نخستين اسلام وکسانى که در ابتداى ظهور اسلام در رکاب پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) حاضر به فداکارى شدند به همان تعداد در رکاب فرزندش مهدى (عليه السلام) نيز براى تجديد حيات اسلام واجراء احکام قرآن جمع گردند.

ظهورش از مکه وملائکه يارش مى باشند

محل ظهورش از مکه معظمه خواهد بود وسلطنتش عالمگير مى شود حکومتش تمام کرده زمين را فرا خواهد گرفت. هنگامى که ظهور مى فرمايد جبرئيل طرف راستش وميکائيل طرف چپش، اسرافيل در پيش وعزرائيل در عقبش روان اند وملائکه يارانش مى باشند. در اين زمينه در کتابهاى تاليف شده درباره آن حضرت زياد قلمفرسائى شده است.

رفع حوائج مردم به وسيله نواب اربعه

در زمان غيبت صغرى هفتاد وچهار سالى که بود وعرض شد چهار نفر بترتيب عهده دار نيابت از حضرت بودند عثمان بن سعيد ومحمد بن عثمان وحسين بن روح وعلى بن محمد سمرى که اکنون قبر شريف ايشان در کنار بازار بغداد موجود ومزار مى باشد. در زمان نواب اربعه از اطراف واکناف هر کس از شيعيان مطلبى داشت به وسيله نواب با امام (عليه السلام) تماس مى گرفت ورفع مشکلش مى گرديد. پس از غيبت کبرى ورجوع به علماء عاملين حسب فرمايش خود امام بشرحى که قبلا گذشت عذرى براى کسى باقى نمى ماند بايد در عبادات واحکام دينى به فقهاء عدول مراجعه نمايند.

عمل به احتياط هم بايد به نظر علماء باشد

کسى نمى تواند بگويد من به علماء کارى ندارم ودر مسائل شرعى عمل باحتياط مى کنم يا خودم رجوع به اخبار مى کنم واز روايات تکليفم را مى فهمم. بايد دانست که فهميدن تکليف شرعى از روى روايات وقرآن مجيد کار همه کس نيست هر چيزى را اهلى است ودر هر کارى عقلاء به اهلش مراجعه مى کنند ودر فقه نيز بايد به اهل خبره مراجعه کرد. عمل به احتياط کار هر کس نيست اصلا شناختن راه احتياط را بايد خود علماء معين نمايند پس در خود عمل به احتياط نيز احتياج به رجوع به علماء است چه بسا کارهائى مى کند وبنظرش خوب ومطابق احيتاط است در حالى که احتياط در ترک آن کار بوده است يا کارهائى را ترک مى کند به خيالش احتياط کرده در حالى که احتياط در بجاى آوردنش بوده است.

يکهزار وصد وپنجاه وشش حديث درباره ظهور مهدى

اينک اشاره اى هم از علائم حتمى ظهور حضرت بکنم علاماتى که در اخبار از آن ياد شده ومقارن با ظهور آن حضرت است ولازم است همه آن را بدانند تا دروغ بودن ادعاى مدعيان اطل برايشان واضح تر گردد، قبلا نيز اشاراتى شده ودر ضمن صحبتهاى روز گذشته از بعض سخن رفت، اينک به دنباله آن. از طريق اهل بيت قريب يک هزار حديث با سلسله سند امامى مذهب ويکصد وپنجاه وشش حديث به طريق عامه راجع به علائم ظهور وزمان حضرت حجه وکيفيت غيبت وظهور آن حضرت رسيده است وراستى کمتر موضوعى است که اين قدر به ان اهتمام داده باشند. در تعداد علائم حتمى مختلف ذکر شده ده ونه وهفت وپنج نيز ذکر کرده اند.

صيحه آسمانى در ماه رجب ورمضان

از نشانه هاى حتمى، صيحه آسمانى در ماه رجب است که سه مرتبه صدا از آسمان بلند مى شود ازفت الازفه بطورى که همه مى شنوند. ديگر در شب بيست وسوم ماه مبارک رمضان منادى در آسمان ندا مى کند موقع ظهور مهدى آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است. نيست کسى که اين ندا را نشنود، هر کس به زبان ولغت خودش آن را مى شنود، از آسمان اعلان ظهور حضرت بلند مى شود.

هياهوى سفيانى پانزده ماه است

از علائم حتمى قبل از ظهور که قبلا نيز اشاره شد، خروج سفيانى است، پانزه ماه قبل از ظهور حضرت حجه بن الحسن (عليهما السلام) سفيانى ظاهر مى گردد. اسمش عثمان واسم پدرش عنبسه است، نسبتش هم به يزيد بن معاويه مى رسد در وادى يابس حدود شام آشکار مى گردد خيلى زشت رو است، آبله رو ويک چشمى (اعور) است، سرش بزرگ وبه اندازه سر گاو است.

سه شبانه روز در مدينه همچون جدش يزيد، قتل وغارت مى کند، از حضرت مهدى (عليه السلام) تجسس مى کند که در بيابان بيداء لشکريانش به زمين فرو مى روند. مدت سلطنتش ششماه است وهياهو وفتنه اش پانزده ماه مى باشد.

دجال، ساحرى شوم

از ديگر علائم حتى الوقوع، خروج دجال است. در کتاب بحار جلد 13 تفصيلش را ذکر کرده است بطور مجمل، انسانى است مهيب وبه حسب خلقت يک چشم بيشتر ندارد وجاى چشم ديگرش صاف است نه اينکه کور است بلکه جاى چشم ديگرش پوست است. آن يک چشم هم در پيشانيش قرار گرفته است ودر داخل چشمش قطعه خونى نمايان است. دجال ساحرى ماهر وشوم است، از جمله سحرهايش نشان دادان آب ونان به مردم است، انواع نمايشات به همراه دارد که به هر نقشى عده اى را مى فريبد.

اهل ايمان را نمى تواند بفريبد

هر کافر ومنافق وضعيف الايمانى پيرو دجال مى شود اما مؤمن فريب او را نمى خورد ودر روايت چنين رسيده که مؤمن تا به دجال رسيد، سوره اى از قرآن مى خواند وآب دهان به صورتش مى اندازد ورد مى شود. شر وسحر او به اهل ايمان ضررى نمى زند وکارگر نخواهد بود. البته کسى که تکيه اش به خداست هيچ کس نمى تواند ضررى به او بزند مگر آنکه خدا مقدرش فرموده باشد وآنچه هم خدا مقرر بفرمايد خير شخص در آن است.

عيسى در رکاب مهدى

در کتاب صحيح بخارى وصحيح مسلم ومسند ابى داود وغير اينها از کتب معتبر عامه روايت از رسول خدا نقل نموده اند که هنگام ظهور حجه بن الحسن (عليه السلام) عيس ابن مريم از آسمان نازل مى شود وعقب سر امام زمان (عليه السلام) نماز مى خواند فرمود: چگونه ايد شما مسلمانان هنگامى که عيسى بن مريم در ميان شما (به نماز ايستاده است در حالى که) امام جماعت شما مهدى آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است. وهمچنين فرمود گمراه نشود امتى که اولش من وآخرش مهدى ووسطش عيسى است. در روايت صحيح ديگر است که عيسى دست حضرت مهدى (عليه السلام) را مى گيرد (وبا آن حضرت بيعت مى نمايد) حضرت به او مى فرمايد جلو بايست (تا با تو نماز گذاريم) عيسى عرض مى کند شما سزاوارتريد به امامت.

تبليغات فرقه ضاله در دهات

مخصوصا در علائم حتمى ظهور امام زمان تاکيد نمودم تا صداى من بگوش بى خبران برسد مخصوصا در دهات که کمتر با کتاب ومجالس وعظ وعلماء سر وکار دارند لذا فرقه ضاله هم بيشتر تبليغاتش را در اين دهات مى کند. البته من وشما هم مقصريم بايد افراد کتاب خوان وجوانان متعهد بروند اين حقائق را نشر دهند بگوش اين بيچاره هاى بى خبر برسانند کتابهاى مناسب درباره حضرت مهدى (عليه السلام) منتشر نمايند. به اينها برسانند که هيچ يک از علائم حتمى ظهور آقا هنوز واقع نشده است.(9)

ابو راجح حمامى وعمر دوباره

ختم کنم عرايضم را بذکر معجزه اى از حجه بن الحسن که در حله واقع گرديد داستان ابو راجح حمامى که مشروحا در جلد 13 بحار الانوار وکتاب کشف الغمه وغيره ذکر گرديده است وبنده بطور اجمال وخلاصه عرض مى کنم. ابوراجح حمامى از شيعيان مخلص اهل بيت در حله واز ارادتمندان حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف بود بواسطه جريانى مورد غضب حاکم حله واقع گرديد دستور داد او را بزنند تا بميرد. بسختى او را زدند تمام دندانهايش ريخت وسر تا بايش زخم گرديد آن وقت گفت دماغش را سوراخ کردند وبندى از مو در آن کردند سپس گفت بدن نيمه جانش را در کوچه وبازار بکشند در اثناء راه بحال مرگ افتاد حاکم گفت همانجا او را بکشيد. عده اى جمع شدند وگفتند اين بيچاره خودش در حال مرگ است چکارش داريد بگذاريد خودش بميرد وبالاخره او را رها کردند همه منتظر مرگش بودند. خانواده اش خبر دار شدند وبدن نيمه جان ودر حال مرگش را بخانه آوردند. بامداد ملاحظه کردند ابو راجح بر روى سجاده نشسته صحيح وسالم سرگرم تعقيب نماز است. اطرافش را گرفتند جريانت چيست؟ بدنش مثل نقره خام شده از آثار زخم ديروز اصلا خبرى نيست دهان ودندانهايش در کمال سلامتى است بسيار زيبا وجوان شده است. گفت ديشب در همان حال بيچارگى خواستم به حجه بن الحسن (عليه السلام) استغاثه کنم ديدم زبان ندارم دلم شکست با دل شکسته به مولايم توجه کردم که ديدم هوا منور گرديد آقا تشريف آوردند وبا دست مبارک سر تا پا پاى من کشيدند ومرا شفا دادند. ابوراجح آبله رو هم بود ولى پساز اين ماجرا صورتش صاف وبسيار زيبا مى گردد به قسمى که اهل حله مرتبا براى ديدارش مى آمدند. خبر به حاکم دادند از رعب بر خود لرزيد وتوبه کرد واز اين به بعد رو به مقام مهدى (عليه السلام) مودب مى نشست.(10) خداوند علاوه بر عمر دوباره که به ابو راجح داد چندين فرزند ذکور نيز به او عنايت فرمود.

منافع امام غائب کدام است؟

خلاصه بحثهاى گذشته درباره مهدى عليه السلام اين شد که مصلحت الهى اقتضاء مى نمود امام دوازدهم مدتى از انظار غائب بماند وپس از مدت معلوم نزد پروردگار او را آشکار سازد وزمين را از ستم پاک سازد وخداپرستى را رايج فرمايد وهر کس هنگام ظهور امام زمان را معين کند دروغ گفته است واين دانش ويژه خداوند است. همچنين پس از غيبت صغرى ديگر نيابت خاص تمام شده وهر کس بعنوان سفارت ونيابت از آن حضرت دعوى ديدن حضرت را بکند وپيغام آقا را به اين وآن برساند، او نيز دروغگو است. اما مطالبى که بايد اکنون عنوان شود فائده امام غائب است در زمان غيبت کبرى چگونه خلق از او بهره مى برند در حالى که او را نمى بينند ونمى شناسند.

کتب روائى يادگار ائمه

اولا نسبت به تکاليف بندگان، آنان را سرگردان نگذاشتند وهمان گونه که مشروحا گذشت شيعيان را به فقهاى عدول حواله فرمودند. ديگر آنکه کتب اخيار که يادگار ائمه هدى عليهم السلام است در ميان ما است که اهلش مى توانند از آنها بهره هاى کافى ببرند نيست مشکلى مگر اينکه پاسخش را در کتاب هاى روايت مى توان يافت. در رشته هاى مختلف دينى انواع شبهات را پاسخ فرموده اند در باب اصول عقائد ومشکلاتى که ممکنست پيش بيايد اين همه روايت رسيده است که در کتابهاى احتجاج که بزرگان دين ما تأليف کرده اند معظمى از آنها نقل شده است.

نزول رحمتها ودفع بلاها

اما منافع وجود مبارکش قطع نظر از حضور يا غيبتش را نبايد از نظر دور داشت. اصلا وجود امام (عليه السلام) موجب نزول رحمتهاى الهى وواسطه در فيض است. هر خيرى به هر کس که مى رسد به برکت ووسطيت آقا است وبرکات عمومى نيز بواسطه او است. همانطورى که هر بلائى از هر کس دفع مى شود يا بلاهاى عمومى که مرتفع مى گردد، آن هم به شفاعت ووسطيت آن بزرگوار است چه حاضر باشد يا غائب. از حيث روايت، نخستين کسى که اين پرسش را نمود جناب جابر بن عبد الله انصارى بود:

فايده آفتاب از پشت ابر

جابر از صحابه خاص رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) است، پس از آنکه پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خبر داد که وصى دوازدهمين من داراى دو غيبت است غيبت صغرى وغيبت کبرى وخلق از ديدارش محرومند، جابر پرسيد يا رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) آيا مردم در زمان غيبتش از او بهره مى برند؟ فرمود: قسم به خدائى که مرا به پيغمبرى برگزيد، همه مردم از وجودش بهره مى برند مانند بهره بردنشان از آفتاب در روز ابرى. اين تشبيه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) است که پرده غيبت را همچون ابر در برابر نور افشانى آفتاب ذگر مى فرمايد: در روز ابراى درست است که خورشيد نمايان نيست ولى روشنى که هست مردم از ديدن قرص خورشيد محرومند ولى منافعش به آنها مى رسد. نکته ديگر تعبير به استفاده همه مردمان مى فرمايد چه مؤمن وچه کافر، چه شيعه وچه سنى همه از وجود مبارکش بهره مند مى گردند که واسطه در فيض بودنش هست نزول رحمتها ودفع بلاها چه شخصى وچه اجتماعى از برکات وجودى آن بزرگوار است.

پاورقى:‌


(1) بدا به معنى آشکار شدن ودر اصطلاح دگرگونى مقدرات را گويند، آنچه بايد واقع شود نشود وآنچه بنا نبود واقع شود بشود. از ضروريات مذهب شيعه مسئله بدا است که از آيه شريفه يمحو الله ما يشاء ويثبت استفاده مى کنند يعنى خدا هر چه را بخواهد (از مقدراتى که فرموده) محو وآنچه را بخواهد ثبت مى فرمايد. البته اشکالاتى به اين مسئله شده وشبهاتى پيش مى آيد که در ضمن سئوالات 82 پرسش از شهيد آيت الله دستغيب مطرح شده وبا پاسخهاى کافى شافى آن بزرگمرد مکرر به چاپ رسيده است. براى دانستن آن به کتاب 82 پرسش مراجعه فرمائيد. ناشر.
(2) (ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادى الصالحون). سوره انبياء 21 آيه 105.
(3) در کتاب داستانهاى شگفت اثر بى نظير شهيد محراب آيت الله دستغيب داستانهاى واقعى متعددى از اين قبيل بزرگان در زمان حاضر نقل شده است که توسط حضرت مهدى (عليه السلام) چه بيمارها که شفا يافتند وچه درماندگى که رفع گرفتاريشان گرديد وچه حاجتمندانى که نيازشان برآورده شد وراستى همانطور که آن شهيد در مقدمه اش نوشته اين کتاب براى زيادتى ايمان به غيب واميد به خدا وتوسل به اهل بيت بسيار نافع است.
(4) (ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادى الصالحون). سوره انبياء 21 آيه 105.
(5) (ونريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين). سوره قصص 28 آيه 5.
(6) (واشرقت الارض بنور ربها) سوره زمر 39 آيه 69.
(7) اللهم عجل فى فرج من بفرجه فرج اوليائک کتاب اقبال.
(8) اللهم کن لوليک حجه بن الحسن صلوتک عليه وعلى آبائه فى هذه الساعه وفى کل ساعه وليا وحافظا وناصرا ودليلا وعينا حتى تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فيها طويلا. مفاتيح الجنان - اعمال روز جمعه.
(9) البته در صفحات قبل خوانديد بنابر بعض روايات انقراض سلسله خلفاى عباسى قبل از ظهور مهدى (عليه السلام) از نشانه هاى حتمى شمرده شده که قرنها قبل واقع شده است وبر فرض که اين طور بگيريم منظور علائم حتمى مقارن ونزديک ظهور آن حضرت مى باشد.
(10) مقام مهدى (عليه السلام) هم اکنون در حله عراق موجود است ومحل زيارت وعبادت اخيار مى باشد.