واما کشته شدن حسنى به روايت کافى: حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(روزى که حضرت قائم عليه السلام شمشير را برهنه کند ودرع در تن کند
وعمامه ى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بر سر نهد واز خداوند طلب
رخصت کند براى خروج، پس بعضى از مواليان از حال مطلع شود واراده ى
حضرت را به حسنى برساند، پس حسنى بيايد وآن حضرت او را از اراده ى
خود آگاه کند پس حسنى مبادرت کند به خروج، پس اهل مکه بر وى حمله
کنند واو را بکشند وسر او را به شام فرستند، پس در آن هنگام صاحب
الأمر ظاهر شود ومردم با او بيعت کنند).(1)
اين دو قضيه با هم مباينت تام دارند، پس نمى شود گفت: يکى است
واختلاف کرد که حسنى است يا حسينى، واز تأمل دقيق ظاهر مى شود که
اول نفس زکيه کشته خواهد شد وبعد اين حسنى وبعد از اين حسنى فاصله
زياد نيست. وکشتن اين حسنى هم در مابين رکن ومقام نيست، بلکه چون
او مبادرت به خروج مى کند.
پس ظاهر اين است که در مکه در خيابان ها وبازار باشد.
دو نامه به برائت از
على در کوفه وبصره خوانده شود
(اثبات الهداة) از حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(قائم عليه السلام خروج نکند تا اينکه دو نامه خوانده شود به برائت
از على عليه السلام يکى در کوفه ويکى در بصره).(2)
مظنون اين است که اين علامت قيام وخروج است نه علامت ظهور وديگر
اينکه اين دو نامه از طرف سفيانى خواهد بود وشايد قبل از او از ديگرى
باشد.
سال ظهور وماه وروز آن
حضرت باقر وصادق عليه السلام فرمودند:
(در سال طاق خواهد بود (يک، سه، پنج، هفت، نه)).(3)
وحضرت باقر عليه السلام فرمود:
(سفيانى وقائم در يک سال خواهد بود).(4)
واما به طور مشخص تعيين سال نشده، بلکه نهى هم از تعيين شده وعلم
آن موکول به خداست، چنانکه در مدت غيبت ووقت ظهور گذشت، پس هر کس
هر چه پيش گوئى کند باطل وعاطل است.
واما ماه آن: در مقدمه ى نداهاى آسمانى گفته شد: آنچه مسلم است آن
است که آن حضرت در ماه رمضان در وقت ندا به اسم او، از محل غيبت
خارج شده ودر مکه سکنى گرفته واما آيا پيش از آن خارج شده يا مقارن
ندا وقريب به آن معلوم نيست، مگر آن که از سه نداى در ماه رجب
استفاده شود که از آن وقت است. وهمچنين از حديث کافى از حضرت صادق
عليه السلام فرمود:
(هر گاه رجب شد پس رو بياوريد به سوى ما به نام خدا ويارى خدا واگر
بخواهيد تا شعبان تأخير بيندازيد ضررى ندارد واگر ميل داشته باشيد
روزه در اهل وعيال خود بگيريد، شايد براى شما بهتر باشد وبيشتر سبب
قوت شما باشد واز علامت کفايت مى کند براى شما سفيانى).(5)
از اين که فرموده است: (ماه رجب به سوى ما بيائيد). معلوم مى شود
که امام عليه السلام ظاهر است واينکه تجويز فرموده تأخير شعبان
ورمضان، از جهت اين است که غرض از حضور، نصرت است وقيام بعد از
ذيحجه است. پس فائده نيست مگر صرف اجتماع، ولى باز هم مسلم نيست که
امر به حرکت کردن در رجب از جهت ظهور باشد. بلکه ممکن است از جهت
تسهيل وسرعت درآمدن باشد چنانکه در شوال وذيقعده نيز همين است، چه
اينکه تا ذيحجه ى آن حضرت براى همه ظاهر نيست وقيام هم بعد از
ذيحجه است، پس امر به حرکت دليل نمى شود بر ظهور او.
واما روز قيام وخروج: حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(قائم ما اهل بيت روز جمعه خروج خواهد کرد).(6)
ودر حديث ديگر فرمود:
(قيام مى کند در روز عاشورا).(7)
ودر حديث ديگر فرمود:
(ندا مى شود به اسم او در شب بيست وسوم (يعنى رمضان) وقيام مى کند
در روز عاشورا روزى که حسين بن على عليه السلام کشته شد).(8)
لکن حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(قائم خروج خواهد کرد روز شنبه روز عاشورا همان روزى که حسين عليه
السلام در آن کشته شد).(9)
مولف گويد: بر حسب حساب واستظهار از تواريخ نزد حقير مسلم است که
روز عاشورا جمعه بوده وروى حساب که بيست وسوم ماه رمضان جمعه باشد
نيز عاشورا جمعه خواهد بود.
پس حديث دوم از دو جهت مخالف با واقع است مگر اينکه سه ماه از اين
چهار ماه يعنى ماه رمضان وشوال وذيقعده وذيحجه سى پر باشد تا اينکه
عاشورا در آن سال شنبه شود وروايت حمل شود بر اينکه مراد از شنبه
عاشوراى آن سال است نه عاشوراى شهادت، ولى مع ذلک مخالف با واقع
است ومخالف با حديث حضرت صادق عليه السلام، پس بهترين حملش آن است
که حمل بر اشتباه راوى شود که جمعه را به شنبه اشتباه کرده ويا اينکه
گفته شود امام مطابق عرف راوى فرموده، چون معروف آن بوده که
عاشوراى شهادت شنبه بوده.
واما روايتى که از معلى بن خنيس نقل شده از حضرت صادق عليه السلام
که فرموده:
(نوروز آن روزى است که ظاهر مى شود در وى قائم ما اهلبيت وواليان
امر وظهر مى دهد او را خدا بر دجال، پس او را در کناسه ى کوفه به
دار مى آويزد).(10)
در فصل دجال گفته شد که اعتبارى به اين حديث نيست نه از حيث سند
ونه از حيث متن، ومخالف است با احاديث ديگر در محل کشتن دجال، به
علاوه عجم را نوروز ثابتى نبوده قبل از اسلام بلکه تبديل وتغيير در
وى بسيار شده که محل شرحش اين جا نيست واينکه اکنون ثابت است که
اول حمل است بنا بر خواست سلطان الب ارسلان سلجوقى شد ولهذا او را
نوروز سلطانى گويند.
به علاون نوروز هم روز ظهور باشد وهم روز ظفر يافتن بر دجال معنى
ندارد، در يک سال دو نوروز نيست، مگر اينکه گفته شود ظهور تنها
موافق با نوروز است وذکر دجال از باب شرح حال است، يا بالعکس قتل
دجال در نوروز است وذکر ظهور از باب مقدمه حال است، دوم که معنى
ندارد، اول هم از اتفاقات نادره است. زيرا که اخبار صحيحه دال است
بر اينکه در عاشورا خواهد بود وبسيار به ندرت شود که نوروز عاشورا
باشد آن هم جمعه، واگر گفته شود مقصود صرف ظهور بدون قيام است پس
اگر ظهور در بيست وسوم ماه رمضان باشد، آن هم بسيار بعيد الاتفاق
است که نوروز در بيست وسوم آن هم جمعه، واگر ظهور پيش از آن در روز
غير معين باشد چندان لطفى ندارد تعيين وقت به وقت مجهول.
پس بهترين حمل حديث معلى بر فرض صحت واعتبار اين است که گفته شود:
مراد اين است که نوروز اين نيست که اعاجم براى خود ساخته اند، يا
نوروز ما اهل بيت اين نيست، بلکه نورز ما آن روزى است که قائم ما
ظاهر شد آن روزى است که دجال را بکشند وهمچنين در سائر فقرات، نه
اينکه مراد اين است که قائم ما در روز نوروز عجم ظاهر خواهد شد، آن
هم نوروزى که اصل ثابت ندارد، آن هم اين نوروز سلطانى که بعد ساخته
شده.
مقدمات ودلائل رخصت خداوند به ظهور
سه چيز است: ظهور - قيام - خروج.
ظهور حرکت او است از محل غيبت، قيام آمدن او است براى گرفتن بيعت،
خروج خارج شدن او است براى دعوت وانتقام، گاهى ظهور بر قيام وخروج
نيز اطلاق مى شود.
امير المؤمنين عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم
فرمود:
(مهدى از ما اهل بيت است، خداوند امر او را در يک شب اصلاح مى
کند).(11)
حضرت صادق عليه السلام در آيه: (فاذا نقر فى
الناقور..).(12)
فرمود:
(از ما است امامى که مستتر خواهد شد، پس هرگاه خداوند عز وجل اراده
کند اظهار امر او را، در قلب او بيندازد پس ظاهر شود).(13)
واز امير المؤمنين عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم
فرمود:
(هر گاه وقت خروج او برسد او را شمشيرى هست در غلاف، پس آن شمشير
او را ندا کند که برخيز اى ولى خدا وبکش دشمنان خدا را).(14)
حضرت جواد عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود:
(خروج مى کند از تهامه هنگامى که ظاهر شود براى او دلائل وعلامات).
ابى ابن کعب عرضه داشت:
(يا رسول الله دلائل وعلامات چيست؟)
فرمود: (علمى دارد که هرگاه وقت خروج او شود پرچم آن علم باز شود
وخداوند آن را به نطق آورد، پس علم کند او را: که اى ولى خدا خروج
کن وبکش دشمنان خدا را، واين خود دو آيت وعلامت است وديگر او را
شمشيرى است در غلاف، که چون هنگام خروج او شود از غلاف بيرون آيد
وخداوند عز وجل آن را به نطق آورد، پس او را ندا کند که خروج کن اى
ولى خدا، ديگر نشستن تو براى تو روا نيست، پس خروج کند ودشمنان خدا
را در هر کجا بيابد بکشد وحدود خدا را اقامه کند وبه حکم خدا حکم
کند).(15)
شرح ظهور او تا هنگام قيام براى بيعت اول
به طورى که در مقدمه ى نداهاى آسمانى گذشت، ابتداى ظهور آن حضرت از
همان وقت نداى آسمانى است در بيست وسوم ماه رمضان يا اندکى پيش از
آن ويا در ماه رجب يعنى از محل غيبت خود که کوه رضوى است يا صابر
در اطراف مدينه ويا غير آن، به سوى مکه حرکت مى کند. چنانکه در
حديث کافى حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(چون سفيانى ويمانى وحسنى خروج کنند، صاحب اين امر با ميراث پيغمبر
صلى الله عليه واله وسلم وآن شمشير وزره وبرد وعمامه وقضيب واسب (وبه
روايتى رايت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم) از مدينه به سوى مکه
حرکت کند. پس بيايد ودر کوه ذى طوى که مجاور ومتصل به مکه است ساکن
شود وتا هنگامى که اجازه ى خروج به او داده شود در مکه بماند وبا
مردم به طورناشناس رفت وآمد کند وخود را به کسى معرفى نکند واظهار
دعوت نکند تا اينکه ياران او کم کم بر اثر نداى آسمانى جمع شوند
وچون ايام حج رسد، مردم براى حج از اطراف بيايند وعده اى از جهت
فرار از سفيانى وغير او، نيز به مکه هجوم آورند، در آن وقت قهرا
اجتماع عظيمى در مکه خواهد شد، حضرت همچنان در ميان مردم بر سنت
موسى عليه السلام (خائفا يترقب) زيست کند تا در ماه ذيحجه کم کم به
بعضى از خواص خود را معرفى کند، اصحاب وياران او که بر اثر ندا
آمده اند در جستجوى او باشند تا اينکه بعد از اعمال حج قبل از قيام
به عقب جمعى از آنان بفرستد واز ايشان بيعت بگيرد).(16)
چنانکه در شرح ظهور خواهد آمد.
مقدمات قيام وخروج
از جمله مقدمات، جمع شدن انصار او است از بلاد. وچون صحبت انصار او
است ناگزير بايد شرح همه ى انصار را در رديف هم آورد.
بدان که انصار او هم از ملائکه است وهم از جن وهم از انس، واز
انسيان هم از مردگان است وهم از زنده ها.
سرخيل ملائکه جبرئيل وميکائيل واسرافيل
حضرت جواد عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم، فرمود:
(خروج مى کند در حالتى که جبرئيل از طرف راست او باشد وميکائيل از
طرف چپ وزود باشد که ياد کنيد آنچه را براى شما مى گويم).(17)
(اشاره است به اينکه آنها ديده خواهند شد چنانکه از حضرت صادق عليه
السلام خواهد آمد) وحضرت زين العابدين وحضرت باقر عليهما السلام
نيز فرمودند:
(جبرئيل از طرف راست وميکائيل از طرف چپ).(18)
وحضرت زين العابدين عليه السلام اضافه فرمود:
(واسرافيل در پيش رو).(19)
ولى در حديث ديگر از حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(ميکائيل در طرف راست واسرافيل در طرف چپ وجبرئيل در جلو).(20)
وشايد اين در هنگام جنگ باشد.
نصرت ملائکه
طوائفى از ملائکه آن حضرت را نصرت خواهند کرد. حضرت صادق عليه
السلام فرمود:
(عدد انصار او از ملائکه چهل وشش هزار خواهد بود).(21)
ولى آنچه به تخصيص ذکر شده قسمى ملائکه بدرند. امير المؤمنين عليه
السلام وحضرت مجتبى عليه السلام فرمودند:
(خداوند او را تأييد مى کند به ملائکه).(22)
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(آنان که در بدر بودند پنج هزار وسيصد وسيزده تن بودند، چهار هزار
از مسومين (يعنى با علامت وعلامت آنها عمامه ى سفيد با تحت الحنک
بود) وهزار نفر از مردفين (يعنى آنان که رديف هم به حالت صف بودند)).(23)
ودرباره سيصد وسيزده تن فرمود:
(يک ثلث ايشان بر اسبهاى اشهب (سفيد مخلوط به نقطه هاى سياه) سوار
خواهند بود وثلثى بر اسبهاى ابلق وثلثى بر اسبهاى قرمز).(24)
وشايد در ابتداى خروج با همين پنجهزار وجبرئيل وميکائيل واسرافيل
باشد، چون حضرت باقر عليه السلام فرمود:
(گويا مى بينم او را که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده با پنج هزار
ملائکه، جبرئيل از طرف راست او وميکائيل از طرف چپ او ومؤمنين در
جلو او ولشکر خود را در بلاد متفرق مى کند).(25)
قسم ديگر، آنان که با نوح در کشتى بودند.
قسم ديگر آنان که با ابراهيم بودند هنگامى که او را در آتش
انداختند.
وقسم ديگر آنان که با موسى بودند هنگامى که دريا را براى بنى
اسرائيل شکافت.
وقسم ديگر آنان که با عيسى بودند هنگامى که خداوند او را به آسمان
بالا برد ومجموع آنها چهار هزار مى شود وهمه ى اينها انتظار قائم
را دارند.
وقسم ديگر چهار هزار ملک که روز عاشورا براى يارى حضرت سيد الشهداء
عليه السلام فرود آمدند واز آن حضرت رخصت قتال خواستند وبه ايشان
رخصت نداد، پس بالا رفتند وفرود آمدند ورخصت خواستند، باز رخصت
نداد وهمچنين بالا مى رفتند وفرود مى آمدند وآن حضرت رخصت نمى داد
تا اينکه در همين حال کشته شد، پس آن ملائکه همچنان پريشان وغبار
آلود نزد قبر آن حضرت گريان هستند تا اينکه قائم قيام کند، رئيس
آنان ملکى است که نام او منصور است، پس زيارت نمى کند او را زيارت
کننده اى مگر اينکه ايشان او را استقبال مى کنند ووداع نمى کند آن
حضرت را مگر اينکه او را مشايعت مى کنند ومريض نمى شود زائرى مگر
اينکه عيادت او مى کنند ونمى ميرد زائرى مگر اينکه بر وى نماز مى گذارند
وبراى او بعد از مردن استغفار مى کنند، وهمه ى انان در زمين انتظار
قيام قائم عليه السلام را دارند تا هنگام خروج او.
پس مجموع اين چند قسم چنانکه حضرت صادق عليه السلام فرموده سيزده
هزار وسيصد وسيزده تن مى شود.(26)
قسم ديگر ملائکه ى منزلين، چنانکه حضرت صادق عليه السلام فرمود
وآنان سه هزار نفرند.
قسم ديگر ملائکه کروبيين.(27)
قسم ديگر ملائکه مقربين چنانکه آن حضرت نيز فرمودند، ولى عددى براى
اين دو نفرموده.(28)
قسم ديگر ملائکه اى که هنگام تولد آن حضرت به زيارتش آمدند، يکى از
کنيزان حضرت عسکرى عليه السلام گفت: پرندگانى از آسمان مشاهده شد
که مى آمدند وبالهاى خود را بر سر ورو وسائر بدن آن حضرت مى
ماليدند وپرواز مى کردند، آن حالت را به امام عسکرى عليه السلام
گفتند: خنديد وفرمود: ايشان ملائکه آسمان بودند فرود آمده که خود
را متبرک سازند وايشان انصار او خواهند بود هنگامى که خروج کند.(29)
نصرت جن
حضرت صادق عليه السلام به مفضل فرمود: (مؤمنين جن او را نصرت
خواهند کرد).
عرض کرد: (آيا ملائکه وجن ظاهر مى شوند براى مردم؟)
فرمود:
(بلى به خدا قسم با ايشان مخاطبه وتکلم مى کنند مانند اينکه شخص با
اهل وعيال وحواشى خود مخاطبه مى نمايد).
سپس فرمود:
(با او هر کجا برود مى روند وعدد ايشان به عدد ملائکه چهل وشش هزار
خواهد بود).(30)
خضر وعيسى بن مريم
اما خضر، چنانکه در احوال آن حضرت در زمان غيبت گذشت از همراهان او است
که هميشه با او است،(31)
واما عيسى بن مريم، پس شيعه وسنى نزول او را روايت کرده اند در
اخبار زيادى ودر فصل دجال گذشت که آن حضرت را يارى خواهد کرد بر
قتل دجال، در چند حديث از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم وائمه
عليهم السلام است که عيسى بن مريم پشت سر مهدى نماز خواهد گذارد.
اما نزول عيسى در ابتداى خروج نيست بلکه بعد از چند ماه است وآن هنگامى
است که آن حضرت براى مقاتله با سفيانى به شام عزيمت فرموده باشد.(32)
برگشتن اصحاب کهف وجمعى مخصوص از پيشينيان واز اين
امت
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
(هر گاه قائم آل محمد قيام کند بيرون آورد از پشت کعبه (در روايتى
از پشت کوفه واين اظهر است) بيست وهفت نفر را، پانزده نفر از قوم
موسى که به حق هدايت مى کردند وبه حق عدول مى دادند مردم را وهفت
نفر از اصحاب کهف ويوشع بن نون وصى موسى عليه السلام ومؤمن آل
فرعون وسلمان فارسى وابودجانه ى انصارى ومالک اشتر).(33)
ودر حديث ديگر به جاى مؤمن آل فرعون، مقداد را گفته سپس فرمود:
(پس اينها در خدمت او خواهند بود واز انصار وحکام خواهند بود).
ظاهر اين است که خصوصيت اين اشخاص از اين جهت است که آن حضرت خودش
اينها را برمى گرداند والا کسانى که برمى گردند بسيارند، چنانکه
ذکر خواهد شد، امير المؤمنين عليه السلام نيز در خطبه ى خود اصحاب
کهف را يادآورى فرموده وفرمود:
(ايشان با سگشان برگردند، از ايشان است مردى که او را مليخا گويند
وديگرى حملاها (کمسلمينا- خ -) واين دو شاهد خواهند بود براى قائم
عليه السلام وامر وى را تسليم کنند، پس قائم عليه السلام يکى از
ايشان را به جنگ روم فرستد واو برگردد بدون حاجت، پس ديگرى را
بفرستد واو برگردد به فتح).(34)
خروج دابة الارض
خروج دابة الارض از محتوم است واز کسانى که آن حضرت را يارى کند
دابة الارض است ومراد از وى امير المؤمنين عليه السلام است، لکن
وقت خروج او معلوم نيست وظاهرا در رجب دوم باشد وآن حضرت را با لشکرش
بر قتل ابليس ولشکرش کمک خواهد کرد، امير المؤمنين عليه السلام بعد
از ذکر دجال وکشتن او به دست عيسى بن مريم فرمود:
آگاه باشيد که پس از آن طامه ى کبرى است.
گفتند: طامه ى کبرى چيست؟ (بليه ى بزرگتر)
فرمود:
(خروج دابة الارض است از کوه صفا، با او خواهد بود خاتم سليمان
وعصاى موسى، پس خاتم سليمان را بر روى هر مؤمن مى گذارد در او مهر
مى گيرد، هذامؤمن حقا وبر روى هر کافر مى نهد پس نوشته مى شود اين
کافر است حقا، تا اينکه مؤمن فرياد مى کند: اى واى براى تو اى کافر
وکافر فرياد مى کند: خوشا به حال تو اى مؤمن، دوست داشتم که من
امروز مانند تو بودم ورستگار مى شدم آن گاه دابة الارض سر خود را
بلند مى کند پس هر کس که در مابين مشرق ومغرب است او را مى بيند
واين بعد از طلوع خورشيد است از مغرب خود. (يا مراد طلوع خورشيد
ولايت است از غروبگاه خود، يعنى بعد از ظهور قائم عليه السلام
خواهد بود ويا مراد بعد از رکود وتوقف خورشيد است از وقت زوال تا
عصر که پس از آن يک مرتبه از طرف مغرب نمايان مى شود) پس در آن هنگام
توبه برداشته خواهد شد).(35)
خروج دابة الارض از مقدمات رجعت است ودرباره ى او اخبار بسيار است
وبراى تذکر همين اندازه کافى است.
پاورقى:
(1)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:497:3 ح 1068، روضة
الکافى: ص 224 ح 285، بحار: 242:52 ب 25 ح 112- ص 301 ب 26
ح 66.
(2)
اثباة الهداة: 545:3 ب 32 ف 27 ح 533، معجم احاديث الامام
المهدى عليه السلام: 287:3 ح 940، بحار: 361:52 ب 27 ح
129.
(3)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:484:3 ح 1035،
المستجاد: ص 279، فصول المهمه: ص 298، بحار: 291:52 ب 26 ح
36، (امام صادق عليه السلام)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:214:3 ح 734، بحار:
235:52 ب 25 ح 103.
(4)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:273:3 ح 803، غيبت
نعمانى: ص 178، الزام الناصب: 131:2، بحار: 240:52 ب 25 ح
106.
(5)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:438:3 ح 993، روضه
ى کافى: ص 27-21 ح 381، بحار: 302:52 ب 26 ح 67.
(6)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:497:3 ح 1067،
بحار: 279:52 ب 26 ح 1.
(7)
غيبت نعمانى: ص 189، بحار: 297:52 ب 26 ح 56.
(8)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:489:3 ح 1060-ص 490
ح 1061، غيبت طوسى: ص 452 ف 7 ح 458، المستجاد: ص 279،
فصول المهمة: ص 298، بحار: 290:52 ب 26 ح 29.
(9)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:293:3 ح 830، غيبت
طوسى: ص 453 ف 7 ح 459، عقد الدرر: ص 65 ب 4 ف 1، بحار:
285:52 ب 26 ح 17.
(10)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:74:4 ح 1145، بحار:
276:52 ب 25 ح 171- ص 308 ب 26 ح 84.
(11)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:458:1 ح 311،
ينابيع المودة: 82:2 ح 125، فرائد السمطين: 331:2 ح 583،
بحار: 280:52 ب 26 ح 7.
(13)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:470:5 ح 1970، اصول
کافى: 385:1 ح 30:912، بحار: 58:51 ب 5 ح 284:52 -49 ب 26
ح 11.
(14)
منتخب الاثر: ص 179 ف 1 ب 8 ح 44، بحار: 304:52 ب 26 ح 72.
(15)
عيون اخبار الرضا عليه السلام: 1: 63-62 ب 6 ح 29، بحار:
310:52 ب 27 ح 4.
(16)
معجم احاديث الامام المهدى (عليه السلام):497:3 ح 1068،
روضه ى کافى: ص 183 ح 285، بحار: 242:52 ب 25 ح 112-ص 301
ب 26 ح 66.
(17)
عيون اخبار الرضا عليه السلام: 63:21 ب 6 ح 29، بحار:
311:52 ب 27 ح 4.
(18)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:200:3 ح 723- ص 295
ح 831- ص 299 ح 836، بحار: 307:52 ب 26 ح 81- ص 337 ب 27 ح
75 - ص 343 ب 27 ح 91.
(19)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:201:3 ح 723،
بحار:135:51 ب 4 ح 3.
(20)
غيبت نعمانى: ص 155 -154، الزام الناصب: 303:2، بحار:
348:52 ب 27 ح 99.
(21)
بحار: 11:53 ب 25، الزام الناصب: 264:2.
(22)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:167:3 ح 692،
احتجاج: 291:2 بحار: 280:52 ب 26 ح 6.
(23)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:16:4 ح 1096، بحار:
326:52 ب 27 ح 40.
(24)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:19:4 ح 1097، بحار:
356:52 ب 27 ح 120.
(25)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:299:3 ح 836، بحار:
336:52 ب 27 ح 5.
(26)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 16:4 ح 1096،
الزام الناصب: 297:2، بحار: 52: 326-325 ب 27 ح 40- ص 328
ب 27 ح 48.
(27)
غيبت نعمانى: ص 154 (امام باقر عليه السلام).
(28)
غيبت نعمانى: ص 154، الزام الناصب: 303:2، بحار: 348:52 ب
27 ح 99.
(29)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:372:4 ح 1354،
بحار: 5:51 ب 1 ح 10.
(30)
بحار: 10:53 ب 25، الزام الناصب: 264:2.
(31)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:167:4 ح 1229،
بحار: 152:52 ب 23 ح 3.
(32)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 1: 535-534 ح 365
-364 (حضرت رسول اکرم (صلى الله عليه واله وسلم))،-121:3 ح
659 (حضرت امير عليه السلام)، - ص 170 ح 694 (امام حسن
عليه السلام - ص 316 ح 857 (امام باقر عليه السلام)- 170:4
ح 1232 (امام رضا عليه السلام).
(33)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:122:5 ح 1543،
الزام الناصب: 284:2، بحار: 90:53 ب 29 ح 95.
(34)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:59:5 ح 1481، مختصر
بصائر الدرجات: ص 201، بحار: 85:53 ب 29 ح 86.
(35)
معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:132:3 ح 67، کمال
الدين: 527:2 ب 47 ح 1، بحار: 194:52 ب 25 ح 26- 100:53 ب
29 ح 120.