حق وباطل - ارشاد وهدايت
از حق نماند مگر اسم او.
هيچ چيز مخفى تر از حق وظاهرتر از باطل نباشد.
هيچ فحشا وسنتى منکرتر وعقوبتش شديدتر ورسواتر نباشد از هدايت در
وقت گمراهى.
امر به معروف ونهى از منکر
منکرات را ظاهر سازند.
منکرات نمايان گردد ومردم امر به منکر کنند.
امر به معروف ترک شود.
از معروف نهى کنند.
منکر معروف ومعروف منکر شود.
امر به معروف ونهى از منکر را منکر شمارند.
نيکان فاجران را نهى از منکر نکنند.
پيرانشان امر به معروف ونهى از منکر نکنند.
در ترک امر به معروف ونهى از منکر ونشمردن او را از دين؛ همه با هم
مساوى باشند.
نه در مردم ونه در هيچ بلدى چيزى منکرتر از معروف ومعروف تر از
منکر نباشد.
امر کننده ى به معروف ذليل باشد.
مؤمن قدرت بر انکار ونهى ندارد مگر به دل خود.
اگر کسى به حق تکلم کند يا امر به معروف ونهى از منکر کند، ديگرى
به سوى او برخيزد واو را نصيحت کند که اين امر از تو برداشته است.
وضع مردم در طاعت خدا وخوف وخشيت
آمال دراز وعمل ها کم باشد.
در اعمال خود رياکار باشند.
مى گويند آنچه را نمى کنند.
کار مردم بر رياء باشد که هيچ خدا را منظور نکنند وخوف هم در دل
ايشان نباشد. خشوع برداشته شود تا اينکه يک نفر خاشع نبينى.
دل مردم را قساوت گرفته وچشمهاشان خشک باشد.
ياد خدا وصحبت خدا بر ايشان سنگين باشد.
مرده را مى برند وهيچکس براى او فزع نمى کند.
آيات در آسمان ظاهر شود وهيچکس از آن فزع نکند.
در غير طاعت خدا بسيار خرج کنند ودر طاعت خدا از کم دريغ دارند.
مال را در غير طاعت خدا صرف کنند وکسى دستشان را نگيرد.
مالهاى عظيم خرج شود در چيزهائيکه مورد غضب خداست.
لباس پشمينه در تابستان وزمستان بپوشند ودر اين فضلى براى خود
ببينند. از جهت ريا وخودنمائى ونظير اين پيرايه هاى ديگر که به خود
مى بندند که نشانه ى آن باشد که مردان خدايند.
آخر اين امت اول ايشان را لعن کند. يا از جهت اختلاف مسلک وطريقه
ويا از جهت اينکه مائل به دنيا شدند واولين سبب عقب افتادگى ايشان
شده اند.
غفلت از خدا وآخرت وميل به دنيا وهوى وضعف ايمان
پيروى هواهاى خود کنند.
به هواها وميلهاى مردم رفتار کنند.
از آخرت غافل وبه دنيا مشغول گردند.
عمل دنيا را بر عمل آخرت مقدم دارند.
همتى ندارند جز دنيا وبر دنيا افتاده مقيم ومعتکف گشته، نهايت
اعتماد بر وى دارند.
ايمان به نجوم آورند وتکذيب قدر کنند.
حال مؤمن صالح وبنده مطيع خدا
مؤمن غمگين وحقير وذليل باشد.
مؤمن ذليل باشد، ومنافق عزيز.
مؤمن تحقير شود وفاسق توقير.
مؤمن ذليل تر از کنيز باشد.
مؤمن مستضعف وفاسق با شرافت باشد.
مؤمن ضعيف وصغير باشد.
صاحب مال از مؤمن عزيزتر باشد.
هر گونه خوارى از مردم زمان به مؤمن برسد.
اشخاص صالح سبيل آويزان باشند.(1)
اگر صالحى را ببينند او را رد کنند واگر نمامى را ببينند او را
استقبال کنند. ساعت نخواهد شد تا اينکه مردم دشمن بدارند کسى را که
اطاعت خدا کند ودوست بدارند کسى را که معصيت خدا کند.
مؤمن ساکت وصامت باشد وکلام او مقبول نشود.
اولياى خدا که در لباس کهنه وچهره هاى زرد از عبادت وبيدارى شب
هستند؛ اگر شخصى از ايشان تکلم کند وسخن حق بگويد به او بگويند: ساکت
باش، تو قرين شيطانى وراس ضلالت هستى.
اى بوس ونکبت باد بر اين امت که چه ها رسيد از ايشان به کسانى که
طاعت خدا کنند وچگونه مطرود خواهند شد وزده خواهند شد وتکذيب
خواهند شد از جهت اين که اطاعت خدا مى کنند، پس ايشان را ذليل کنند
به سبب اطاعت خدا.
فرائض وتکاليف شرعيه
نماز را بميرانند.
به نماز استخفاف شود.
به اوقات نماز استخفاف شود (در غير وقت اداء شود).
نماز را براى رياء ونشان دادن به مردم بگزارند.
نماز عشاء نخوانده بخوابند.
اذان ونماز با اجرت بپا شود.
مردم ترک جماعت ونماز جماعت کنند.
نمازگزار در روز يا شب نماز مى گزارد اما نمازش مقبول نيست، زيرا
که در همان حال که نماز مى گزارد در نيت او اين است که ظلم به مردم
کند ودر همان حال در نفس خود فکر مى کند که چگونه ظلم کند وچگونه
حيله ومکر کند بر مسلمين.
زکات را قطع کنند.
زکات را غرامت شمرند (پول جرم).
مرد صاحب مال زياد است، اما از زمانى که مالک شده زکات وحق خدا را
نداده. حقوق رحمان ضايع شود.
فيىء را که حق امام است غنيمت خود يا جزء بيت المال کنند.
حج وجهاد را براى غير خدا کنند.
حج خانه ى خدا تعطيل شود.
اغنياء براى تنزه وتفرج حج کنند واوساط براى تجارت وکسب وفقراء
براى رياء وگوشزد مردم.
وضع وحال مساجد ومعابد
مسجدها مانند کنيسه وکليسا به طلا ونقره زينت شود.
مساجد مخروبه گردد (يعنى آنها که مورد توجه نيست).
مناره ها بلند شود.
اماکن بر مساجد تنگ گيرد ومساجد را در مضيقه افکند (يا از جهت
اعمال وکردارشان ويا از جهت بلند کردن ساختمانها ويا غير ذلک).
در مساجد آلات موسيقى بنوازند وکسى بر ايشان انکار نکند.
مسجدها را مجالس طعام وغذا قرار دهند.
مساجد معمور است واز هدايت خراب.
مسجدها معمور به اذان ودلها خالى از ايمان.
مساجدشان آباد (از نفوس يا از نقوش) ودلهاشان خراب از هدايت.
به سبب خصومت ها ودشمنى ها نماز از مسجدها برداشته شود.
صف ها وجمعيت ها بسيار وهواها مختلف.
صفها بسيار اما با دلهاى پر از بغض وکينه بر يکديگر وبا زبانهاى
مختلف. مساجد پر باشد از کسانى که خوف خدا ندارند، جمع مى شوند در
آنها براى غيبت وخوردن گوشت اهل حق ودر آنها توصيف شراب مسکر براى
يکديگر مى کنند.
گاه باشد که امام جماعت به حال مستى وبى شعورى نماز بگزارد واز ترس
او را در حال مستى اکرام کنند واو را به خود واگذارند وعقوبت نکنند
وبعد هم براى او عذرى مى سازند.
در مساجد درآيند وحلقه حلقه بنشينند وذکر ايشان وصحبت ايشان دنيا
وحب دنيا باشد، با ايشان مجالست مکنيد که خداوند را به ايشان نيازى
نيست.
مساجد معمور باشد از گمراهى وخراب باشد از هدايت، پس قاريان آن
مساجد وآباد کنندگان آن مساجد (به حضور خود يا به تعمير آنها) خائب
ونااميدترين خلق خدايند، گمراهى از ايشان جارى مى شود وبه سوى
ايشان برمى گردد، حضور در چنين مساجد که حال اهلش اين است ورفتن به
چنين مساجد کفر به خداوند عظيم است، در صورتى که به گمراهى ايشان
عارف وآگاه باشد.
پس مساجد آنان به سبب آن نحوه افعالشان وکردارشان از هدايت خراب
واز گمراهى آباد است، سنت خدا را تبديل واز حدود تجاوز کرده اند،
دعوت به سوى هدايت مى کنند، مال خدا را قسمت مى کنند، کشته هاى خود
را در اين راه شهداء مى خوانند، پس خدا را به افتراء وانکار ديندار
شده اند، به جهل خود مستغنى از علم شده اند.
حال قرآن در نزد مردم
نماند از قرآن مگر رسم او.
قرآن مهجور ومتروک گردد.
از قرآن نشناسند مگر خط او وحروف او را.
به قرآن استخفاف کنند.
شنيدن قرآن بر مردم سنگين وشيندن باطل سبک وآسان باشد.
قرآن را نشناسند مگر به صداى نيک.
غنا وآوازه خوانى به قرآن کنند.
قرآن را مزامير خود سازند (يعنى مانند تصنيف آلت غناى خود قرار
دهند).
جمعى قرآن را براى غير خدا بياموزند وآن را مزمار خود کنند.
قرآن را زينت وزيور کنند (يعنى جلد وکاغذش را).
قرآن کهنه گردد ودر وى احداث کنند چيزى که در او نيست وبر وفق
هواها توجيه وتاويل کنند.
هيچ جنسى وقماشى بائرتر از قرآن نباشد (اگر) که او را چنانکه حق
است وسزاوار او است تلاوت کنند، وهيچ جنسى وقماشى پرفروش تر وپر
بهاتر از قرآن نباشد اگر او را از مورد خود تحريف وبه غير مورد
تاويل کنند.
قرآن را حاملين او پشت سر افکنند وحفاظ او را فراموش کنند واز ياد
ببرند، تا اينکه هواها ايشان را از راه خدا ميل دهد وهمان را اعقاب
از پدران به ميراث بياموزند وقرآن را به تحريف از روى دروغ وتکذيب
عمل کنند.
پس قرآن را به بهاى کمى فروشند ونسبت به او بى ميل ورغبت گردند.
پس قرآن واهل او در آن زمان مطرود ورانده شده وبا هم دو رفيق همسفر
در يک راه خواهند بود، هيچکس حرمت اين دو را نمى کند.
اى خوشا بر اين دو رفيق وزهى بر اين دو صاحب، پس قرآن واهل قرآن در
ميان مردمان باشند، اما مردم با ايشان همراه نيستند واين از جهت آن
است که هدايت با گمراهى هرگز موافقت نکند، اگر چه با هم در يک جا
جمع شوند.
وارد مى شود بر ايشان واردى وداخل مى شود به مجلسشان داخلى براى
اين که حکمى از قرآن بشنود، هنوز در جاى خود قرار نگرفته ومطمئن
ننشسته که از دين خارج مى شود، او را از دين پادشاهى به دين پادشاه
ديگر، از حکومت شاهى به حکومت وولايت شاه ديگر واز طاعت شاهى به
طاعت شاه ديگر واز عهد وپيمان شاهى به عهد وپيمان شاه ديگر منتقل
سازند.
پس خداوند ايشان را به عذاب استدراج بگيرد از آن جائى که نمى دانند
وگمان ندارند، زيرا که کيد ومکر خداوند متين است. (مقصود آن است که
مجالسشان اسمش قرآن وتفسير قرآن است وباطنش دعوت به اين وآن يا
تاويل بر مقاصد وهواها است).
وضع قراء وعباد
عابدان جاهل وقاريان فاسق باشند.
قاريان عامل بروند.
عباد بر رياء باشند.
قاريان بسيار وعمل کم باشد.
قاريان زياد وفقهاء کم باشند.
قاريان ميل به امرا کنند.
عبادت خدا را از جهت بلندى وبرترى جستن بر مردم به جا آرند.
عبادت نکنند خدا را مگر در ماه رمضان.
اگر مؤمن را در جماعت وعبادت خدا ببينند، پناه به خدا برند از وى.
قاريان وعباد در مابين خود يکديگر را ملامت کنند. پس اين جماعت در
آسمانها پليد خوانده مى شوند.
وضع علم وروحانيت
علم برداشته شود وجهل آشکار گردد.
علماء بميرند وکم شوند.
دنيا را بالاى سر وعلم را زير پا نهند.
علم دين را براى غير خدا بياموزند.
علماء را نشناسند مگر به جامه ى نيک.
بر علماء قدح وملامت کنند.
عالم نزد مردم پست وفاسق مکرم باشد.
صاحبان آيات واحاديث را تحقير کنند وکسى که ايشان را دوست دارد
حقير شمارند.
علماء را بکشند چنانکه دزدان را مى کشند.
از علماء فرار کنند چنانکه گوسفند از مرگ فرار مى کند، پس هر گاه
چنين کنند خداوند ايشان را به سه چيز مبتلا کند:
اول: برکت را از اموال ايشان بر دارد.
دوم: سلطان جائر بر ايشان مسلط کند.
سوم: از دنيا بى ايمان بروند.
وضع علماى سوء ورفتارشان ورفتار اهل منبر
فقهاى هدايت کم وفقهاى ضلالت وخيانت بسيار.
فقيه، فقه را براى غير دين فراگيرد ومطلوب او رياست است.
فقهاشان فتوى دهند به آنچه بخواهند.
علماشان بر طمع وکمى ورع باشند.
علماء بر در خانه ى ستمگران رونده باشند.
علماى ايشان بدترين خلق خدايند.
فقهاى ايشان بدترين فقهاى زير آسمانند. فتنه از ايشان برخيزد وبه
ايشان برگردد. علماء وفقهاشان خيانتکار باشند. آگاه باش که ايشان
فجار واشرار خلق خدايند. اتباع ايشان وکسانى را که نزد ايشان مى
روند واز ايشان فرامى گيرند وبا ايشان مجالست ومشاورت مى کنند
اشرار خلق خدايند، خداوند ايشان را به جهنم داخل کند در حاليکه کور
وکر ولال باشند، هر گاه آتش فروکش کند بر شعله ى وى بيفزايند وهر گاه
پوست بدنشان پخته وسوخته شود تازه کنند تا از عذاب بچشند.
علمائشان شرار خلق خدايند بر روى زمين، از آن جهت که ميل به تصوف
وفلسفه مى کنند، قسم به خدا که اين گونه از علما از اهل عدول
وتحريف هستند (يعنى عدول وانحراف از دين)، در حب ودوستى مخالفين ما
مبالغه مى نمايند، شيعيان ودوستان ما را گمراه مى کنند، اگر به
منصبى برسند از رشوه گرفتن سير نمى شوند واگر مخذول شوند ودستشان
به جائى نرسد عبادت خدا را برپا کنند.
آگاه باشيد که اين گونه علماء قاطع طريق ودزدان راه مؤمنين اند
ودعوت کنندگان به سوى راه ملحدين اند، پس هر کس درک کند ايشان را
بايد که از ايشان حذر کند ودين وايمان خود را از ايشان حفظ نمايد.
در منابر امر به تقوى شود اما گوينده خود عمل نکند به آنچه مى
گويد. بر منبرها دروغ را طرفه وظرافت بشمارند.
وضع معيشت وکسب
از مال حرام اجتناب نکنند.
حرام را غنيمت شمرند.
مال ايتام را حلال شمرند.
آنکه مال ايتام مى خودر مردم او را مرد صالح مى گويند واز صلاح او
صحبت مى کنند.
طالب حلال مذمت وسرزنش شود وطالب حرام مدح وتعظيم شود.
کمتر چيزى که پيدا شود درهم حلال است.
ربا ومالهاى شبهه ناک را حلال شمارند.
به رشوه وربا رفتار کنند.
به رباخوارى رکون کنند.
ربا ظاهر گردد وهيچ ملامت بر آن نشود.
ربا را سهل شمارند.
تجارشان بر ربا کار کنند.
پولهاى سحت فاش وآشکار شود وبر يکديگر سبقت گيرند.
- سحت: از قبيل ربا ورشوه وقمار وقرعه کشى وکم فروشى وپول شراب
ومسکرات وپول قضاوت وپول سگ وپول خوک وپول آوازه خوانى وزنهاى
رقاصه وآوازه خوان وپول زنا وقيادت وپول تار وطنبور وآلات غنا وپول
ميته ونجس فروشى وهر چه در شرع حرام است -.
مرد معيشت خود را از کم فروشى کند.
کم فروشى کنند واز وزن وکيل بدزدند.
عيب را در وقت خريد وفروش کتمان کنند.
تاجر در تجارت خود دروغ بگويد، زرگر در زرگرى خود وهر صاحب صنعتى
در صنعت خود دروغگو باشد، پس از اين جهت وسيله هاى کسب کم شود وراه
معيشت بر ايشان تنگ گردد.
با شريکان خود به خيانت رفتار کنند.
زنان به کار مشغول شوند وبا شوهران در کسب وتجارت شرکت کنند از جهت
حرص بر دنيا.
تجار زياد وربح وسود کم باشد.
بازار همه (در کسادى) يکسان وبه هم نزديک باشد، در آن هنگام ببينى
که آن بگويد چيزى نفروختم واين بگويد سودى نکردم، پس نبينى به جز
مذمت کننده ى خدا.
وضع حکومت وهيئت حاکمه: سلطان وروش آن
واى بر اين امت از پادشاهان جبار ستمگر که چگونه مى کشند، مى
ترسانند کسانى را که اطاعت خدا کنند مگر آن کس که اطاعت ايشان کند.
پس مؤمن پرهيزگار باشد مسالمت کنه به زبان واز ايشان فرار کند به
دل.
امور به دست کسى افتد که اگر مردم حرف بزنند ايشان را بکشد واگر ساکت
باشند حق ايشان را مباح خود شمرد، حقوق ايشان را براى خود جلوگيرى
کند وبراى خود جلب کند، حرمتشان را لگد کوب وخونشان را بريزد
ودلهايشان را پر از خوف ورعب کند.
بر خود والى کنند وامر خود ودين خود را بر عهده ى کسى گذارند که در
ميان ايشان به مکر ومنکر ورشوه وقتل عمد کند، گويا ايشان امام وپيشواى
قرآنند وقرآن امام وپيشواى ايشان نيست.
مالک دولت شود کسى که مالک آن نبوده واهليت آن را ندارد لکعى از
لکع ها (لئيم - احمق - عارى از منطق).
اهل باطل را عمال خود کنند وبر اهل حق مسلط کنند.
سلطان، مؤمن را ذليل کند براى خاطر کافر.
سلطان احتکار طعام کند.
اموال ذوى القربى (از خمس وانفال واوقاف خاصه ى ايشان) قسمت شود به
راههاى باطل وصرف قمار وشراب شود.
خرابى بيشتر منظور شود از آبادى.
چيزى از مشرق وچيزى از مغرب بياورند (از مرام ها وروش ايشان) وامت
اسلامى را به آن آلوده کنند، اى واى به حال ضعيفان امت از ايشان
واى واى بر ايشان از خدا.
حکم به جور کنند.
همه جا قانون جور حکومت کند.
پاورقى:
(1)
اين مثل وکنايه از غم وگرفتگى وبيچارگى است.