خورشيد مغرب

محمد رضا حكيمى

- ۲۴ -


16- حضور ايرانيان در صحنه

در برخى از احاديث اشاره شده است به حضور فعّال (عجم)(1) در جامعه مهدى. البته مقصود از عجم ملتهاى غير عرب است، وليكن، به احتمال قوى، بيشترين مصداق آن در هنگام ظهور، ايرانيان خواهند بود، بويژه كه مركز ثقل تشيع نيز در ايران است، اين سرزمين قهرمان ومقدس. به هر حال شرق(شرق كشورهاى اسلامى)، وخراسان (سرزمين خورشيد طالع)، وطالقان، وقم(ورى)، ومكه مكرمه، ومدينه منوره، ونجف اشرف، وكوفه،  در جريان ظهور حق مطلق، نقشهايى عمده دارند، چنانكه قسطنطنيه(استانبول فعلى) نيز، يكى از مراكز مهم فتحهاى اوليه مهدى وياران اوست!... از شهرها وسرزمينهاى ديگرى نيز، در مبارزات وفتوحات اوليه سپاهيان مهدى آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، نام بده شده است، شهرها وسرزمينهايى كه محل درگيريهاى بزرگ وحوادث گران است، از جمله:

انطاكيه(2)، دمشق، فلسطين، اردن، حمص، وحلب. وسپس كه در اين مراكز، وپاره اى جاهاى ديگر- از جمله سرزمين چين- مبارزات ودرگيريهايى اتفاق افتاد، وفتحهاى نمايان وپيروزيهاى بزرگ، نصب مهدى وياران او شد، آثار نصر وغلبه اين قيام معلوم مى شود، واندك اندك، سراسر جهان، از وقوع حادثه كبرى، وقيامت صغرى، آگاه مى گردند، آنگاه مقدمات فتح همه جهان فراهم مى گردد، وانقلاب به همه جا راه مى گشايد، ودر مدتى كوتاه، از جايى كه خورشيد طلوع مى كند تا آنجا كه غروب مى كند، همه جا را، فرا مى گيرد.

17- تأييد ونصر

در همه دعوتهاى حق، در طول تاريخ، تأييد ونصر الهى، به كمك آن دعوتها آمده است. گاه، اين تأييد ونصر، ظاهر وآشكارا بوده است، وگاه پوشيده وپنهان. چنانكه گاه، در مقطعهاى حساس بوده است، وگاه در احوال ديگر. اين است كه مؤمنان به حق، وفداكاران در راه حق، آثار حق وتأييد حق را، واشعه اميدافزاى نصر الهى را مشاهده كرده اند، ومشاهده مى كنند. در مواردى نيز كه پيروان حق، بظاهر، شكست خورده اند، در قياس با هدف آنان كه (اعلام حق) و(اعلام موضع حق) و(طرفدارى از حق) بوده است، شكست نخورده اند. به سخن ديگر: پيروان حق، هدفى جز حق ندارند. اين هدف، دو مرحله مترتب بر هم دارد:

1-  اعلام حق، در برابر باطل.

2-  غالب ساختن حق بر باطل.

با اين حساب، پيروان حق، هيچگاه  ودر هيچ ميدان شكست نخورده اند. آنان حتى در جايى كه شهيد شده اند وپرچم از دستشان افتاده است، به بخشى از هدف خويش نايل آمده اند، كه همان اعلام حق باشد، وطرفدارى از حق. آنان با اعلام حق، وجود باطل را مورد ترديد قرار داده اند، ورونق پوشالى باطل را منكوب ساخته اند، وپايه هاى آن را لرزان كرده اند. وهمين است كه هر جا پرچم حق، در ميدانى بر زمين مى افتاده است، دوباره در ميدانى ديگر افراشته مى گشته است، وهمينگونه ادامه داشته است تا كنون... وسپس نيز ادامه خواهد داشت... وكجاى اين امر، شكست است؟

اين است كه مى گوييم پيروان حق وسربازان نبرد حق، هيچگاه، به معناى واقعى، شكست نخورده اند. غروب عاشورا، پيكر حسين (عليه السلام) ويارانش روى خاك افتاده بود، خيمه هاى آنان در آتش مى سوخت، وخاندان واطفال ايشان در ميان سنگ وخار بيابان پراكنده بودند، حال آيا آنان شكست خورده بودند، وآيا آن چگونگى شكست بود؟ اگر شكست بود، پس آن حق كه اعلام شد چه بود؟ پس ماهيت حكومت باطل كه افشا گشت چه بود؟ پس آنچه در جام خورشيد ريخت وباقى ماند چيست؟ پس دين خدا كه از خطر محو شدن رهايى يافت كدام است؟ پس قيامهايى كه از آن پس، پياپى، پيش آمد وآمد تا هم اكنون- وسپس نيز پيش مى آيد- وهمواره،به روى ستمگران سيلى نواخت ونواخت- وسپس نيز مى نوازد- چيست؟ شكست فراموش شدن خط ومكتب (عليه السلام)، تأييد ونصر الهى، به صورتى آشكار پديدار خواهد گشت، ودلهاى مؤمنان را، در برابر ابر قدرتان جهان وارتشها  نيروهاى آنان گرم خواهد ساخت، وشور پيروزى را در جانها زنده خواهد كرد.

آرى، او- با (اسم خدا)- خروج خواهد كرد، چنانكه شاعر شيعى قديم، دعبل خزاعى، در قصيده تائيه معروف گفته است، وآن قصيده والا را، در حضور حضرت امام ابو الحسن الرّضا(عليه السلام)، خوانده است:

خروج امام لامحاله خارج *** يقوم على اسم الله والبركات

يميز فينا كلّ حقّ وباطل *** ويجزى على النّعماء والنّقمات(3)

ـ امامى از آل محمد (صلى الله عليه وآله)، بيقين، خروج خواهد كرد، او به تأييد اسم اعظم الهى وبركات نصر آسمانى به پا مى خيزد.

او حق وباطل را از هم جدا مى كند، و همه را، بر شادخواريها، وكين توزيها، كيفر مى دهد.

دعبل مى گويد:

چون اين ابيات را نزد امام رضا(عليه السلام) خواندم، آن امام بشدت گريست. آنگاه فرمود: (اى دعبل! روح القدس به زبان تو سخن گفته است. آيا مى دانى اين امام چه كسى خواهد بود؟) گفتم: نه(شخص او را نمى شناسم)، ليكن شنيده ام كه امامى از شما آل محمد(صلى الله عليه وآله) خروج مى كند، وزمين را از عدل وداد  مى آكند. امام رضا(عليه السلام) فرمود: (پس از من، فرزندم محمد امام است. پس از محمد فرزندش على امام است. پس از على(هادى) فرزندش حسن امام است. وپس از حسن(عسكرى)، فرزندش، حجّت قائم خواهد بود. اوست كه در زمان غيبت، چشم به راه اويند، ودر زمان ظهور همه مطيع او گردند. او زمين  را پر از قسط وعدل مى كند، پس از آنكه پر از جور وستم شده باشد..).(4)

بارى، در احاديث رسيده است كه (مهدى منصور بالرّعب، ومؤيد بالنّصر) است. يعنى به هنگام ظهور، رعب او در دلهاى قدرتمندان مى افتد، ونيروهاى غيبى وغير مرئى به كمك او وياران او مى شتابند. واين نيروها، در جاى خود، كار خود را خواهند كرد. يك نمونه آن، بنابر احاديث بسيار، نابود شدن سپاه عظيم (سفيانى)، است، در بيداء- سرزمينى ميان مدينه ومكه.

واينها همه، منافات ندارد با لزوم حضور مردم در صحنه، واينكه مهدى(عليه السلام)، مردم راه به حق دعوت مى كند، واز آنان كمك مى طلبد  چنانكه ياد شد. براى تأييد اين مطلب، يعنى اينكه مؤيد بودن مهدى(عليه السلام) از سوى خدا وبه تأييدات غيبى، منافات ندارد با لزوم كمك وهمكارى ومجاهدت مردم، براى استقرار حكومت الهى او، يادآورى مى كنم كه در حديثى از امام جعفر صادق(عليه السلام) رسيده است كه انقلاب مهدى را سه سپاه يارى مى دهند، ودر پيشبرد آن كمك مى رسانند:

1-  سپاهى از فرشتگان.

2-  سپاهى از مؤمنان.

3-  سپاهى از رعب.(5)

پس، هم تأييد ونصر الهى  در كار است، وبه وسيله فرشتگان عمل مى كند، مانند چنگ بدر، هم به تأييد الهى، رعب او وترس از او وانقلاب او، دلهاى مخالفان ونيروهاى آنان را از جا مى كند وآن قدرتها را متزلزل ومغلوب مى سازد؛ وهم حضور فعالانه مؤمنان است كه آن انقلاب عظيم را به پيش مى برد، وبه سامان مى رساند، ودر جهان مى گستراند.

18- آماده طلبى، نه...

با توجه به مباحث ومطالبى كه گذشت، وبا مرور در احاديث اهل بيت (عليه السلام)، بخوبى معلوم مى گردد، كه كسانى كه آماده طلبند، وتصور مى كنند كه با ظهور امام دوازدهم(عليه السلام)، همه چيز بسرعت روبراه مى گردد، وبدون هيچ رنجى وگرفتارى وجهادى، مصائب انسان رفع مى شود، ومشكلات بشريت حل مى گردد، ودين خدا به همه سوى مى رسد، واينهمه قدرتهاى شيطانى ووسايل وابزار وارتشها، بآنى، از پاى در مى آيند، وسپس جهانى آماده ومرفّه وسراسر عدل واحسان را بر آقايان عرضه مىدارند؛ اين كسان در اشتباهند. واين كسان، بواقع،  منتظران نيستند، منتظران به مفهوم اسلامى وتعليم شيعى. اينگونه كسان، كه در دوره هاى قبل از ظهور، خود را به راحت افكندند، واز هر درگيريى با ستم وستمكاران  كناره گرفتند، وتصور كردن كه عمر را به تن آسانمى مى گذرانند، واگر روزى ظهور فرا رسيد، مثل برق، جهان درست مىشود، ومحل امنى براى وادادگى وتن پرورى فراهم مى آيد،  اينگونه كسان  به اصطلاح، كور خوانده اند.

چگونه در مكتب عملى وفعّال، وجهاد پيشه، وشهادت شعار، وزهدنشان، وجهش بنيان تشيع، چنين چگونگى قابل قبول تواند بود؟ وچگونه امامان ما، چنين كسانى را در رده شيعه خويش، پذيرا خواهند بود؟ اكنون ببينيم خود آنان چه فرموده اند:

... قلت لابى جعفر (عليه السلام): انّهم يقولون: انّ المهدىّ، لوقام، لاستقامت له الامور عفوا، ولا يهريق محجمة دم، فقال: (كلا، والّذى نفسى بيده، لو استقامت لاحد عفوا، لاستقامت لرسول الله(صلى الله عليه وآله)، حين ادميت رباعيته، وشجّ فى وجهه، كلّا، والّذى نفسى بيده، حتّى نمسح نحن وانتم العرق والعلق). ثمّ مسح جبهته.(6)

ـ به خدمت امام محمد باقر(عليه السلام) عرض كردم: مردم مى گويند: مهدى كه قيام كند، كارها خودبخود درست مى شود، وبه اندازه يك حجامت، خون نمى ريزد. فرمود: (هرگز چنين نيست، به خداى جان آفرين سوگند. اگر قرار بود كار، براى كسى، خوربخود، درست شود، برا ى پيابمر (صلى الله عليه وآله) درست مى شد، هنگامى كه دندانش شكست، وصورتش شكافت. هرگز چنين نيست كه كار خود بخود درست شود. به خداى جان آفرين سوگند كار درست نخواهد شد تا اينكه ما وشما در عرق وخون غرق شويم).آنگاه امام، به علامت پاك كردن عرق، دست به پيشانى خود كشيد.

در حديث ديگر، از امام ابو الحسن الرّضا(عليه السلام)، نيز اينگونه روايت شده است:

... لو قد خرج قائمنا (عليه السلام)، لم يكن الّا العلق والعرق، والقوم على السّروج. وما لباس القائم(عليه السلام)، الّا الغيظ، وما طعامه الّا الجشب.(7)

ـ هنگامى كه قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله) خروج كند، خون است وعرق ريختن، وسوار مركبها بودن ودر ميدانهاى مبارزه. وقائم (عليه السلام)، جز جامه درشتناك نخواهد پوشيد، وجز خوراك درشتناك نخواهد خورد.

واينگونه احاديث متعدد رسيده است. اين است كه مردان حق بايد خويشتن را آماده يارى على ابيطالب ثانى بسازند، وگوش به سخن تنبلان، تن پروران، وآماده طلبان، يا ضعيف النّفسان وناتوانان ندهند، ودل به (آماده طلبى)- كه بر خلاف سنّت الهى است- خوش نكنند، ومرد عمل وجهاد باشند، ومرد كار وقدرت، ومرد شجاعت وتوانايى، ومرد اقدام وتكليف.

داشتن آمادگى، حتى آمادگى نظامى وسلاحدارى، به اندازه اى اهميت دارد، كه از طريق (تعليمات دعا ئ زيارت) نيز ما را متوجه آن كرده اند. چنانكه از جمله، در زيارت (سرداب مقدس)، چنين تعليم داده اند كه بخوانيم:

اللّهم كما جعلت قلبى بذكره معمورا، فاجعل سلاحى بنصرته مشهورا.

خداوندا! همچنانكه دل مرا، با ياد حجّت خود مهدى، آباد وزنده ساختى، سلاح مرا نيز در راه يارى او آماده وآخته ساز!

در اين زيارت مبارك، سپس، چنين مى خوانيم:

وان حال بينى وبين لقائه الموت- الّذى جعلته على عبادك حتما، واقدرت به على خليقتك رغما- فابعثنى عند خروجه، ظاهرا من حفرتى، مؤتزرا كفنى، حتّى اجاهد بين يديه، فى الصّف الّذى اثنيت على اهله فى كتابك، فقلت:(كانّهم بنيان مرصوص).(8)

ـ واگر چنان شد خدايا، كه مرگ- كه براى همه هست، ونشان قدرت قاهره تو است

ـ از درك حضور مهدى محرومم ساخت، اى خداتو مرا به هنگام ظهور او، از نو، زنده كن، تا از گور خويش سربرآورم، وكفن بر كمر بندم، ودر ركاب او جنگ كنم، در صفى كه افراد آن را در قرآن ستوده اى، وآن صف را (بنيان مرصوص) (چنان پيكره اى پولادين) خوانده اى!

مى نگريد كه سخن از (سلاح مشهور)(شمشير آخته) است، و(بنيان مرصوص) (بنيانى در هم رسته) . واگر از گور نيز درآيند ودوباره- به لطف الهى- زنده شوند، براى جهاد است ومبارزه، وبستن كفن به كمر، وحمل سلاح بر دوش. اين است كارآيى ومقاومتى كه از چشم براهان حكومت حقّه ومنتظران دولت مهدويه، مطلوب است ومورد انتظار.

19- ملحمه كبرى، كشتار بزرگ

ملحمه(ملحمة)، در استعمالات قديم عرب، به معناى (موقعة عظيمة القتل فى الحرب) است، يعنى: هنگامه اى بزرگ، وكشتارى عظيم در كارزار.(9) ملحمه، از ماده (لحمه)(لحمة) گرفته شده است، ولحمه به معناى پود است. جنگ بزرگ پر كشتار را از آنجا (ملحمه) گفته اند كه مردمان در چنان كارزارى، چنان در هم فرو مى روند كه گويى پودهاى جامه اند كه تارها فرو رفته اند.

در آثار قديم، ودر احاديث اسلام، سخن از وقوع ملحمه ها(ملاحم) رفته است، يعنى به هنگام بروز انقلابات آخر الزّمان، ودر طول زمانى پيش از ظهور، ودر آستانه ظهور، ملحمه هايى به وقوع خواهد پيوست.(10) آرى، سخن از خونريزيها وكشتارهاى بزرگ است، مستكبران وستمگستران، فوج فوج، كشته مى شوند، خون همه جا را مى گيرد، لاشه ها انباشته مى شود، ومرغان هوا ودرندگان صحرا، از اين لاشه ها، سير وپر، خوراك مى خورند.(11)

بدينگونه دشمنان حق وعدالت تباه مى گردند، وابرقدرتان يكى پس از ديگرى خوار ونابود مى شوند. از خون ظالمان وجباران، وپليدان وناپاكان، وروحانى نمايان، وعالمان اديان باطل، نهرها جارى مى گردد، وزمينها رنگين مى شود.

به ما تعليم داده اند، وما را تشويق كرده اند، كه برا ى اين كشتار عظيم، واين پاكسازى بزرگ جهانى آماده شويم. چه آماده سازيى از اين بهتر كه به ما فرموده اند، از درگاه خدا مسئلت كنيد كه چنين جنگ بزرگ، وچنين پاكسازى وسيع تحقق يابد، چنانكه از جمله، در ذكر صلوات بر حضرت مهدى(عليه السلام) آمده است:

... واقم به الحرب...

ـ خدايا! آتش جنگ با دشمنان را، به دست مهدى، شعله ور ساز!

در ارتباط به مسئله آماده سازى براى هنگام ظهور ويارى مهدى(عليه السلام)، ما را به موضوع شهادت نيز توجه داده اند، تا با فداكارى بيشتر، وبى باكى افزونتر، وارد صحنه هاى پيكار شويم. فرموده اند: اگر شهيد شديد(زيرا كه بطبع در جنگ وكارزار، كشته شدن وشهادت نيز پيش مى آيد)، بايد بسى شادمان باشيد، زيرا كه مانند شهيدان سرفرازى خواهيد بود كه در ركاب پيامبر خدا شهيد شده اند. آرى، هر شهيد از ما، در ركاب مهدى، اجر دو شهيد دارد.

اينهمه كسان را، اينهمه فاجران وكافران را، اينهمه دشمنان عدل وفضيلت را، واينهمه خصمان جنايت پيشه انسان وانسانيت را چه كسى بايد بكشد؟ تو، تو اى منتظر ظهور، تو اى شيعه مهدى؟  آرى تو بايد بكشى. براى اينكه بخوبى آماده شوى، اجر شهادت در اين مبارزه بزرگ را، اجر دو شهيد دانسته اند،  واجر كشتن يكى از دشمنان مهدى را، معادل اجر بيست شهيد شمرده اند. وآفرين بر اين مذهب، وبر اين مكتب، مذهب ومكتبى كه مى گويد، اگر به يارى رهبر حكومت عدل جهانى شتافتى، ودر راه يارى او كشته شدى، اجر دو شهيد دارى. واگر دشمنان او را- كه دشمنان شرف وپاكى وعدالت وانسانيت وحق وفضيلتند، ووارثان همه ظلمها وجنايتها وهمه ظالمان وجنايتكاران تاريخند- كشتى، براى كشتن هر يك تن از آن پليدان ناپاك، اجر بيست شهيد خواهى داشت:

... ومن ادرك قائمنا معه، كان له اجر شهيدين. ومن قتل بين يديه، عدوّا لنا، كان له اجر عشرين شهيدا.(12)

ـ هر كس قيام قائم ما آل محمد(صلى الله عليه وآله) را درك كند، ودر ركاب او(ودر راه يارى او)، كشته شود، اجر دو شهيد دارد. وهر كس يكى از دشمنان ما را، در حضور او بكشد، اجر  بيست شهيد خواهد داشت.

20- حوزه منتظران

(بايد هدفى داشته باشيم، كه در جستجوى آن، همديگر را گرامى بداريم).

حالا نوبت آن است كه سرى بزنيم به حوزه منتظران، وچشم براهان. شايد اكنون بهتر نتوانيم سيماى اين حوزه را ترسيم كنيم، ونشانها ونشانه هاى آن را بنگريم. منتظران، مبشّران آزادى ومناديان رهايى اند. منتظران، فرياد گران رسيدن روزند، واستقبال كنندگان طلوع خورشيد. اينكه گفته اند:(زندگى در اوجى فراتر از رنج، ونوميدى، وكام حريص زمان مى گذرد)، اين اوج، در واقع همان زندگى منتظران است. واينكه گفته اند: (دنيا به حكمت واميد نيازمند است)، اين حكمت، همان دانايى ودل بيدارى پيروان حق است، واين اميد، همان اميد رهايى. اينها همه، شكوه چهره انتظار است. هر كسى حق دارد، از شنيدن نام (انتظار)، هيجان زده شود، وشيفته ديدار سيماى منتظران گردد.

آرى، منتظران مردمى اند كه تمام وجودشان شناخت حق است، وهمه دلشان بصيرت، وهمه لحظاتشان انتظار رهايى انسانيت، مردمى كه امام آرمانشان، طلوع صبح عدالت است، تا نور حق به سراسر گيتى بتابد، وهمه جاى جهان آكنده از داد ودادگرى گردد. براستى اينچنين مردمى ديدنى اند، واعجاب انگيز، وتحسين آفرين. وراستى آيا اين مردم چگونه اند؟

تصور كنيد كه به مدخل شهرى رسيده ايد. در آنجا به شما مى گويند: اين شهر، شهر منتظران است، مردم اين شهر در حالت انتظار وچشم براهى به سر مى برند! مى پرسند: اينان منتظر چه كسى اند، ودر انتظار چه چيز به سر مى برند؟ مى گويند: اين مردم چشم براه مردى هستند آسمانى، كه هم اكنون زنده است واز نظرها پنهان است، او امام آنان است وناظر كردار آنان. چشم براهند كه اين مرد آسمانى ظاهر شود، وجهان را از ظلم وستم بپيرايد، وبا صلاح واصلاح بيارايد، واز عدل وفضيلت بياكند، وانسانيت مهضوم را به مقام شامخ خود برساند، وبلوغ روز، وبلوغ آفتاب، وبلوغ انسانيت، وبلوغ خرد را اعلام دارد. اين مردم داراى چنين آرمانى اند، وچشم براه چنين واقعه اى، ومنتظر چنين پيشوايى...

هنگامى كه در دروازه آن شهر چنين بشنويد، با خود مى گوييد: به به، آفرين، چه با عظمت مردمى، چه روشن انديش قومى، چه انساندوست ملتى، چه والانگر توده اى، چه پاكدل امتى، وچه حماسه دار گروهى!... آيا اجتماع اينان، روابط انسانى اينان، داد وستد ومعاملات اينان، انصاف ومروت اينان، پاكدامنى وعفت اينان، انسانيت وفضيلت اينان، تعهد وتقواى اينان، شرف وآزادگى اينان، خرد ودرايت اينان، شور وحماسه اينان، پايدارى وصلابت اينان، اميد وفعاليت اينان، نظافت وظرافت اينان، ذوق وهنر وزيبايى گرايى اينان، توجه به خدا ومناجات اينان، اقدام ودرگيرى وسلحشورى اينان، مظاهر اجتماعياينان، اخلاق انسانى اينان، مربيان وعالمان وواعظان اينان، بازارها وخيابانهاى اينان، مسجدها ومدرسه هاى اينان، سياست ومديريت اينان، حكومت وحاكمان اينان، قاضيان وقضاوت اينان... چگونه است؟ آيا اين مردم چه كسانىاند؟ يكى به درون اين شهر روم، شهر منتظران، وچشم براهان، ويكى در احوال آنان بنگرم، ولذت برم، وروح گيرم، واميد اندوزم، وپر شوم، وگسترش يابم، وعمق پذيرم، وايمان استوار دارم، وخويشتن انسانى خويش بازيابم، وبر عظمت والاى اين عظمت شناسان نماز برم...

بايد حوزه منتظران مهدى (عليه السلام)، پاسخگوى آنچه ياد شده باشد، وهنوز بهتر وبالاتر ... عينيت تشيع منتظر، بايد اين باشد واينچنين...

21- هميارى وهمكارى

پيوند استوارى كه بايد ميان منتظران برقرار باشد، مورد توجه وتذكر ائمه طاهرين(عليه السلام) بوده است. منتظران، در اعصار غيبت، حاملان اصيلترين اعتقاد، ودارندگان راستين ترين موضع حقّند. اعتقادات منتظران را، مبانى زبده اسلام، وحقايق زنده قرآن تشكيل مى دهد- كه پيشتر ياد كرده ايم. منتظران مدّعىاند كه ما چشم براه حركتى هستيم كه آرمان مقدس پيامبران را، از آدم (عليه السلام) وابراهيم(عليه السلام) تا محمد(صلى الله عليه وآله)، وآرمان مقدس امامان را، از على بن ابيطالب (عليه السلام) تا امام حسن عسكرى(عليه السلام) تحقق بخشد، وبشريت را يكسره به رهايى بزرگ برساند. روشن است كه پيوند افراد اين حوزه اعتقادى مهم ودرخشان- يعنى تك تك منتظران- بايد تا چه اندازه صميمى، پاك، استوار، منسجم، وعميق باشد. در اين مقام، ودر مقام رفتار خدايى- انسانى كه بايد حاكم بر حوزه انتظار باشد، به تعليمات سازنده بزرگ بسيارى بر مى خوريم، از جمله اين تعليم:

عن جابر، قال: دخلنا على ابى جعفر بن على- عليهما السّلام- ونحن جماعة، بعد ما قضينا نسكنا، فودّعناه وقلنا له: اوصنا با ابن رسول الله! فقال: (ليعن قويكم ضعيفكم، وليعطف غنيكم على فقيركم، ولينصح الرّجل اخاه كنصحه لنفسه. واكتموا اسرارنا، ولا تحملوا النّاس على اعناقنا. وانظروا امرنا وما جاءكم عنّا، فان وجدتموه فى القرآن موافقا فخذوا به، وان لم تجدوه موافقا فردّوه، وان اشتبه الامر عليكم فقتلوا عنده، وردّوا الينا نشرح لكم من ذلك ما شرح لنا. فاذا كنتم كما اوصيناكم ولم تعدّوا الى غيره، فمات منكم ميت- قبل ان يخرج قائمنا- كان شهيدا. ومن ادراك قائمنا فقتل معه، كان له اجر شهيدين. ومن قتل بين يديه عدوّا لنا، كان له اجر عشرين شهيدا.(13)

ـ جابر مى گويد: من وگروهى از دوستان، پس از انجام دادن فرايض حج، براى خداحافظى به خدمت امام محمد باقر رسيديم. به امام عرض كردم: اين پسر پيامبر به ما سفارشى بكنيد! امام باقر فرمود:(بايد نيرومندان شما به ناتوانان كمك كنند. وتوانگران به مستمندان برسند. هر يك از شما بايد  چنانكه نيكخواه ونيكفرماى خود است- نيكخواه ونيكفرماى برادر دينى خود باشد. شما بايد اسرارا آل محمد (صلى الله عليه وآله)(14) را فاش نسازيد(وبه ناشايستگان ونامحرمان ونامستعدان نگوييد)، ومردم را (با فاش ساختن پاره اى مطالب) بر سر ما نشورانيد. شما بايد در امر ما(خطّ دينى وتربيتى وتعهدى واقدامى ما) بژرفى بنگريد، وآنچه از ما رسيده است بدرستى بشناسيد واز آن آگاه گرديد. هر يك از تعليمات ما مطابق قرآن بود، آن را بگيريد وبه كار ببنديد. واگر چيزى (از ما براى شما نقل كردند و)  مخالف قرآن بود، به دور افكنيد. واگر امرى مورد شبهه واقع شد (وآن را بدرستى وروشنى تشخيص نداديد)، در آن باره درنگ كنيد(واز پيش خود اظهار نظرى نكنيد وتصميمى نگيريد)، وآن را به ما عرضه بداريد، تا همانگونه كه شرح آن نزد معلوم است، شما را در جريان بگذاريم(واز چند وچون موضوع آگاهشان سازيم). اگر اينچنين بوديد، وبدينگونه كه سفارش مى كنيم رفتار كرديد(وبراستى وراستينى پيرو نظرى وعملى كتاب خدا وپيشوايان خود بوديد)، وراه وروش ومسلك ديگرى در پيش نگرفتيد، هر يك از شما اگر از جهان درگذرد، وقائم ما(حكومت حقه ما) را درك نكرده باشد، شهيد به شمار خواهد آمد. ودر صورتى كه قائم ما را درك كند، ودر ركاب او شهيد شود، پاداش دو شهيد خواهد داشت. وهر كس در ركاب قائم يكى از دشمنان ما را (كه دشمنان حق وعدل وفضيلت وانسانيتند) بكشد، پاداش بيست شهيد خواهد بود.

اين دستور عام امام، معيار سلوكهاى گوناگون فرهنگى، سياسى وتشكيلاتى شيعه است در عصر انتظار. از جمله اين سلوكها ووظايف، تعاون است. تعاون ويارى رسانى. از همديگر با خبر بودن، به هم سر زدن، يكديگر را در امور خير كمك كردن، پند دادن، خيرخواه بودن، وتوانگر با تواضع وادب نزد ناتوانان رفتن وبه آنان رسيدن ومشكلات آنان را رفع كردن... اين امور، جزء وظايف اوليه شيعه منتظر است.

توانايان بايد به ناتوانان برسند. توانگران بايد مستمندان را دريابند. بايد غم از دل غمداران بردارند، ونيازمندان را بى نياز سازند. بايد هر كس خير ديگرى را بخواهد، واو را به خير ونيكى ودرستى وصواب دعوت كند. بايد عمل صالح شايع باشد، ومردم يكديگر را به شناختن وانجام دادن اعمال صالح فرا خوانند، ودر اين راه كمك كنند. اينها سفارش امامان وپيشوايان ماست.

در اينجا، به دو امر مهم ديگر، در زمينه تكاليف وروحياتى كه براى انسان منتظر، در روزگاران غيبت لازم است، اشاره مى كنم:

الف- پرهيز از يأس ومبارزه با آن

لازم است كه منتظران حكومت تئحيد وعدل، وچشم براهان استقرار مبانى فضيلت وحق، از هيچ امرى وعاملى، بويژه از طول كشيدن عصر غيبت، وفزون شدن قدرت كاذب قدرتمندان جهان، يأس به دل راه ندهند، وروح خود را با سمّ مهلك يأس مسموم نسازند. يأس را بايد با ياد خدا وقدرت خدا، وراست بودن وعده خدا وانبيا وامامان وديگر بزرگان، از روح زدود. به سخن امام على توجه كنيد:

انتظروا الفرج، ولا تيأسوا من روح الله... فانّ احبّ الاعمال الى الله، انتظار الفرج.(15)

ـ چشم براه رسيدن فرج باشيد، واز كارگشايى وآسايش رسانى الهى نوميد مباشيد. زيرا كه بهترين اعمال، انتظار رسيدن فرج وگشايش است (از سوى خدا).

ب- استقامت وشكيبايى

درباره صبر وبردبارى، وتحمل وشكيبايى، كه يكى از زمينه هاى بزرگ تجلى قدرت روح، وتبلور ايمان، ونمايان شدن جوهر وجود واستعداد است نيز، سخنان وتعاليم بسيارى رسيده است. در اينجا به تعليمى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بسنده مى كنيم:

انتظار الفرج بالصّبر، عبادة.(16)

ـ چشم براه فرج(رسيدن گشايش الهى) داشتن، با صبر وبردبارى، عبادت است.

وچنانكه ياد كرده ايم، توصيه به صبر، برا ى انسان منتظر، به معناى لزوم شكيبايى است در مورد غيبت امام، وبراى رفع دغدغه خاطر ونفى تزلزل است، درباره اصل فرج كلى؛ بنابراين، صبر در اينجا به معناى ترك اقدامهاى لازم ورهايى توده هاى مكلفين از وظايف خويش در طول روزگار نيست.

22- تساوى در اموال، تساوى

در احاديث وتعاليم دين، وحقايق اسلام راستين، رسيده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، اموال را به (تساوى)تقسيم مى فرموده است:

... اليس كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) يقسم بالسّوية بين المسلمين؟(17)

ـ آيا پيامبر (صلى الله عليه وآله) حقوق مسلمين را به تساوى قسمت نمى كرد؟

اين سخنى است كه على(عليه السلام)، در جواب اعتراض طلحه وزبير فرموده است.

طلحه وزبير، به خدمت مولا، اظهار داشتند كه چون قبل از حاكميت شما جانب ما رعايت مى شده است، شما هم جانب ما را رعايت كن! على(عليه السلام) در پاسخ آنان فرمود، كه پيامبر اكرم، به تساوى تقسيم مى كرد، وجانب كسى را رعايت نمى كرد. وما پيرو پيامبريم.

همچنين در احاديث بسيار رسيده است، كه على(عليه السلام) نيز اموال وحقوق را به تساوى تقسيم مى كرد. اين مسئله مشهور است، واز مناقب وامتيازات معروف على(عليه السلام) است. وجمله(اقسمكم بالسّوية)، درباره آن امام بزرگ انسان، معلوم است.

همچنين در احاديث فراوان رسيده است كه مهدى(عليه السلام) نيز اموال را بالسّويه تقسيم مى كند. اينك ذكر سه نمونه:

1-  قال رسول رسول الله(صلى الله عليه وآله): (ابشّركم بالمهدى... يقسم المال صحابا).

فقال له رجل: وما صحاحا؟ قال: (بالتّسوية بين النّاس)(18)

ـ ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيامبر اكرم فرمود:(شما را مژده مى دهم به آن مهدى... مهدى را به صورت (صحاح) تقسيم مى كند). مردى از پيامبر پرسيد: صحاح چيست؟ پيامبر فرمود:(تسويه ميان همه).

2-  قال رسول الله...(صلى الله عليه وآله) ويقسم المال بالتّسوية..).(19)

ـ عبدالله بن مسعود، از پيامبر اكرم روايت كرده است كه فرمود:(... مهدى مال را بين مردمان، به تساوى قسمت مى كند).

3-  ويسوّى بين النّاس، حتّى لا ترى محتاجا الى الزّكاة...(20)

ـ امام محمد باقر(عليه السلام) فرمود: (مهدى، اموال را ميان مردم چنان به تساوى قسمت مى كند كه ديگر محتاجى به هم نمى رسد تا به او زكات بدهند).

واين است جوهره مرام پيامبران، وماهيت دين اسلام. با اين وصف، جاى دريغ بسيار وتأسف بيشمار است كه برخى از فقها وفضلا، از مالكيتها دفاع مى كنند، وجلو تقسيمات نسبةً عادلانه را مى گيرند، واز برگرداندن پاره اى از اموال واراضى دارندگان پر تمكن، به حقداران وناتوانان، مانع مى شوند، اين، محو جوهر اسلام است، چه آقايان بدانند وچه ندانند. اين، كشتن نفس انبيا وائمه طاهرين است؟ كدام فقه است آن فقه، كه اينگونه فاصله هاى عجى ب را تصديق مى كند. واينگونه مالكيتهاى كذايى دوره منحوس ظلم را، كاملا شرعى وانبيائى مى شناسند. اى واى بر اين وضع، اى واى... در اين جريان ضدّ خدايى، وضدّ رضاى خدا، وضدّ ماهيت دين انبيا(كه همواره، به نصّ قرآن كريم، طرفداران توده هاى محروم وپا برهنه ها بوده اند)، چه كسانى دست دارند؟

عده اى  ثروتمندان زالو صفت، وبرخى فقها وفضلاى بسته ذهن ومحدود انديش، وپاره اى مذهبيهاى مرتجع- كه البته خود تصور مى كنند كه مذهبىاند ومذهب شناس- وجمعى ايادى مرموز! اين تركيب نامتناجس خطرناك، باعث مى شود تا آگاهانى كه مى خواهند از مظلومان ومحرومان دفاع كنند، وخط انقلاب را اصالت واستوارى دهند، وماهيت ضعيف گراى دين را متجلى سازند، از كار بمانند. من با سه جريان از چهار جريان ياد شده كار ندارم، يعنى جريان ثروتمندان زالو صفت، وجريان ايادى مرموز- كه

مى خواهند دين را طرفدار مالكيت وسرمايه دارى وبهره كشان معرفى كنند وجوانها وتوده ها را از انقلاب سرخورده واز اسلام مأيوس سازند- وجريان مقدس مآبان سفيه، اين سه جريان را بايد هوشيارى جامعه، وشور انقلابى مستضعفين، وقاطعيت مجريان آگاه نابود سازد. من تأسفم از برخى فقها وفضلاى حوزه ديده است. اينان چرا اينگونه مى انديشند؟ اى واى واى، كه فقه آل محمد(صلى الله عليه وآله)، وفقه على واولاد على- رهبران بى نظير طرفدارى از محرومان، ودشمنى با توانگران ومال اندوزان وبهر كشان وتمتع شعاران- كارش به اينجا برسد. كارش به جايى برسد كه اقتصاد باطل سرمايه داريهاى وابسته را به رسميت بشناسند، يا نوع مالكيتهاى معروف دوران اخير قاجاريه وسپس پنجاه ساله اخير را  با آنچه در آنها بوده وگذشته است- به گونه اين بپذيرند؟ شگفتا ودريغا!

اينها حاصل توجه نكردن به كليت تعاليم قرآن وائمه طاهرين است؟!

اينها حاصل جدا كردن (آيات الاحكام) است از ديگر اجزاى قرآن واسلام وتاريخ اسلام، وسيره عملى پيامبر وامامان؟!

اينه حاصل نشناختن مسائل ومجارى زمان است، با اينكه اينهمه در احاديث رسيده است كه زمان را بشناسيد؟!

اينه نتيجه گسستن از كليت قرآن وتأمل در همه ابعاد قرآن است، يعنى: فقط وفقط آيات احكام را، با نظر اجتهاد ودقت نگريستن، وبقيه قرآن را گاه گاه- وبويژه در ماه رمضان- براى ثواب خواندن، 6000 آيه را رها كردن ومعلومات اجتهادى خود را در 500 آيه منحصر ساختن.

اينه نتيجه ندانستن مسائل زمان، فرهنگ زمان، اقتصاد زمان، مجارى امور زمان است.

اينه نتيجه حبس شدن در مدرسه، وگسستن از جريان حيات بشرى است.

اينه عاقبت معاشرت با اغنيا وگوش دادن به وسوسه ها وصلاح انديشيها! واغفالگريهاى رندانه ومال دوستانه آنان است (ولا تركنوا الى الّذين ظلموا فتمسّكم النّار).

اينه بهره بى نصى بى از توجه وتعمّق در فلسفه حيات، ونواميس تاريخ، وحقايق اجتماع است؟!

اينه سرانجام نداشتن مطالعه در تاريخ حيات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه طاهرين (عليه السلام)، ودور ماندن از شناختن فلسفه عملى آنان، وغرق شدن در ذهنيات است...

اينه نتيجه درس ندادن ودرسى نبودن تاريخ تحليلى زندگى پيامبر اكرم وائمه طاهرين در حوزه هاست.

اينه نتيجه مردن روح (زهد) است وتوجه به تمتّعات ورفاه خواهى ووسايل دنيا ومال ومالداران.

اينه ثمره دور ماندن از (نهج البلاغه) و(حيات نهج البلاغه) است!

اينه نتيجه نشناختن ودرسى نبودن جوهر مذهب است...(21)

يار صفحة:‌


(1) (بحار الانوار)، ج52، ص 364.

(2) در احاديث رسيده است كه (مهدى نخست به انطاكيه مى رود، واز غارى در آنجا، تورات موسى(نسخه اصلى) را بيرون مى آورد... عصاى موسى وانگشترى سليمان نيز در آن غار است). ((بحار الانوار)،ج52،ص390).آنچه در مآخذ، درباره انطاكيه آمده است، با موضوع ياد شده مناسب است:(... انطاكيه كنونى (انطاكيه، در جنوب تركيه، بر رود اورونتس، نهر العاصى، 22كيلومترى ساحل مديترانه قرار دارد)، فقط قسمت كوچكى از انطاكيه قديم را اشغال كرده است. از شهر قديم، باروها، آباره، تئاتر وقلعه اى باقى است. در كاوشهاى كه در آنجا ودر اطرافش به عمل آمده موزائيكهاى عالى، از شش قرن اول ميلادى، به دست آمده است. جام بزرگ انطاكى، كه در 1910 به دست آمد، به زعم بعضى، همان جام مقدس است).

(3) (الغدير)، ج2، ص 354.

(4) (الغدير)، ج2، ص 355.

(5) (الغيبة)، نعمانى، (بحار الانوار)، ج 52، ص 139.

(6) (الغيبة)، نعمانى، (بحار الانوار)، ج 52، ص 358.

(7) (الغيبة)، نعمانى، (بحار الانوار)، ج 52، ص 359.

(8) (مفاتيح الجنان)- فصل (زيارتهاى حضرت صاحب الامر، عليه السّلام).

(9) (ملحمة)، در استعمالات جديد عرب، به معناى اشعار ومنظومه هاى حماسى بلند است، مانند آثار هومر وفردوسى.

(10) صفحه 102 و105- پانوشت- ديده شود.

(11) (الغيبة)، (بحار الانوار)، ص 246،و 251، و388.

(12) (امالى الشيخ الطوسى)،(بحار الانوار)، ج 52، ص 123، و317.

(13) (امالى الشيخ الطّوسى)، (بحار الانوار)، ج52، ص 123.

(14) ظاهرا(علاوه بر ديگر اسرار)آراء علمى، اعتقادى، سياسى، نظامى وتشكيلاتى نيز مقصود است. امروز اين امر مى تواند براى ما وجامعه ما- به ملاحظاتى- مهم باشد، وموارد عملى داشته باشد.

(15) (خصال)، (بحار الانوار)، ج52، ص 123.

(16) (دعوات الرّاوندى)، (بحار الانوار)، ج52، ص 145.

(17) (مناقب)، ابن شهر آشوب، ج2، ص 110-111.

(18) (مسند احمد حنبل)، ج3، ص 37، (منتخب الاثر)، ص 147، (بحار الانوار)، ج 51، ص 81 و92.

(19) (كشف الغمّة)، (بحار الانوار)، ج51، ص 84.

(20) (بحار الانوار)، ج 52، ص 39.

(21) البته پيداست كه مقصود در اينجا حكمى كلى نيست، تا ارزش ومقام شمارى وارستگان ناديده گرفته شود؛ ليكن در دين خدا مجامله نيست، وبايد واقعيآت نيز گفته شود.