نيابت حج از جانب حضرت مهدي
هم چنين انجام حج به نيابت از حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه
الشريف استحباب دارد، چنان که قطب راوندي در کتاب الخرائج گويد:
ابو محمد دِعْلَجي، از اصحاب وشيعيان مورد اطمينان بود، احاديث را
مي شنيد وروايت مي کرد، او دو پسر داشت، يکي از آنها انسان سالم
وسر به راه با اعتقاد در راه راست حرکت مي کرد، ولي ديگري در مسير
باطل بوده، وبه فساد وگناه آلوده بود. شخصي مبلغي پول به ابو محمد
دِعْلَجي داد تا به نيابت از امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
حج به جا آورد، او آن مبلغ را پذيرفت، واز آن پول مقداري به پسر
فاسق داد، وسپس، به مکّه مشرّف شد وحج نيابتي را انجام داد، پس از
بازگشت، به ديدارکنندگان گفت: (در مراسم حج، در سرزمين عرفات
ايستاده بودم، ناگاه در نزديک خود جواني خوش سيما وگندمگون را ديدم
که از دو طرف سر، موي سرش آويزان بود، وبا حالي گريان با کمال خضوع
به راز ونياز با خدا مشغول بود. وقتي که حرکت مردم، از سرزمين
عرفات نزديک شد، آن جوان به من توجه کرد وفرمود: (اي شيخ، آيا حيا
نمي کني؟)
عرض کردم: اي آقاي من، از چه چيز حيا نمي کنم؟
فرمود: به تو مبلغي براي حج به نيابت از کسي که مي داني مي دهند،
وتو مقداري از آن پول را به يک نفر فاسق شراب خوار مي دهي؟ ترس آن
است که به زودي اين چشم تو ـ اشاره به يکي از چشمانم کرد ـ کور
گردد. ومن تاکنون در اين مورد نگران وهراسناک هستم.
نقل شده چهل روز از اين ماجرا نگذشت که در يکي
از چشمانش (همان چشمي که امام اشاره کرده بود) زخمي پيدا شد، وآن
زخم موجب نابينايي همان چشمش گرديد.(1)
برخاستن هنگام ذکر نام مبارک امام مهدي
يکي از وظايف مستحبي ديگر اين است که وقتي نام مبارک حضرت مهدي عجل
الله تعالي فرجه الشريف را مي شنويم، به احترام او از جا بر خيزيم
وبايستيم، شاعر معروف شيعه دِعْبِل خُزاعي وقتي که قصيده تائيّه
خود را در محضر حضرت امام رضا عليه السلام خواند، تا به اين شعر
رسيد:
خُرُوجُ اِمامٍ لا مَحالَةَ واقِعٌ |
|
يَقُومُ عَلَي اسمِ اللهِ بِالْبَرَکاتِ |
(ناگزير خروج وقيام امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تحقّق مي
يابد، واو به نام خدا، همراه برکت هاي اِلاهي قيام مي کند).
حضرت رضا عليه السلام برخاست وروي دو پايش
ايستاد، وسرش را به زير افکند، سپس دست راستش را بر سرش نهاد وگفت:
(اللهم عَجِّل فَرَجَهُ ومَخْرَجَهُ، وانصُرنا بِهِ نَصْراً
عَزيزاً؛(2)
خدايا، در فرج خروج حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شتاب
فرما، وما را به وسيله او به پيروزي شکست ناپذير وپرشکوه، ياري
فرما).
اين مطلب بيانگر آن است که با شنيدن هر يک از نام هاي امام مهدي
عجل الله تعالي فرجه الشريف، برخاستن وايستادن مستحب است، واين
استحباب، اختصاص به واژه (قائم) ندارد.
ولي عبدالله سبط محدّث جزائري ذکر کرده که،
روايتي را به اين مضمون ديده است که (روزي نام قائم عجل الله تعالي
فرجه الشريف درمحضر امام صادق عليه السلام ذکر شد، آن حضرت به
احترام وتجليل از اين اسم برخاست وايستاد).(3)
تضرع وراز ونياز براي حفظ ايمان
يکي ديگر از وظايف ما در عصر غيبت اين است که همواره با خضوع وخشوع
به سوي خدا رو آوريم وبا تضرع وزاري از درگاه اِلاهي بخواهيم تا
ايمان ما، وايمان مسلمانان ومؤمنان را از نفوذ وراهيابي شيطان ها
وانحراف ها در مورد اعتقاد پاک به امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي
فرجه الشريف حفظ کند، وبا خواندن دعاهايي که در اين مورد وارد شده،
به ايمان خود بيفزاييم.
شيخ کليني از زُراره روايت کرده که گفت: از امام صادق عليه السلام
شنيدم مي فرمود: (حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در ايام
کودکي قبل از قيام خود، غايب مي گردد) پرسيدم: چرا؟ فرمود: ترس از
دشمنان دارد. آن گاه اشاره به شکم خود کرد (يعني دشمنان اگر به او
دست يابند شکم او را مي درند واو را مي کشند)
سپس فرمود: (اي زُراره، او همان مُنْتَظَر است، او کسي است که در
مورد ولادت او، ايجاد شک وترديد مي شود، بعضي مي گويند: پدرش بدون
فرزند از دنيا رفت، وبعضي مي گويند او قبل از وفات پدر، در رحم
مادرش بود وهنوز به دنيا نيامده بود،و بعضي مي گويند: او دو سال
قبل از وفات پدر، متولد شد، واو است مُنتَظَر (انتظار کشيده شده)
ولي خداوند مي خواهد شيعيان را در اين مورد امتحان کند. اي زُراره،
در اين جاست که باطل گرايان در وادي شک وترديد قرار مي گيرند.
زُراره مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: وقتي که اين
زمان را درک کردم، چه کاري انجام دهم؟
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتي که اين زمان را درک کردي اين
دعا را بخوان:
اللهُمَّ عَرِّفنيِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ
لَمْ تُعَرِّفني نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، اَللهُمَّ
عَرِّفني رَسُولَکَ، فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَکَ
لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، اللهُمَّ عَرِّفني حُجَّتکَ فَاِنَّکَ
اِنْ لَْم تُعَرِّفني حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينيِ؛.(4)
خدايا، خودت را به من بشناسان، زيرا اگر تو خود را به من نشناساني،
رسول تو را نخواهم شناخت. خدايا، رسولت را به من بشناسان، زيرا اگر
رسولت را به من نشناساني، حجّت تو را نخواهم شناخت، خدايا، حُجّتت
را به من بشناسان، زيرا اگر حجّتت را به من نشناساني از دين خود
گمراه خواهم شد). اين دعا، طولاني است ودنباله دارد، ودر کتاب
مفاتيح الجنان باب غيبت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ذکر
شده است.
و در روايت ديگر آمـده است: عبـدالله بن سنان
گويـد امـام صادق عليه السلام فرمود: (ستيبکم شبهة فتبقون بلاعَلَم
يُري، ولا اِمامِ هدي؛(5)
به زودي شبهه اي در شما راه يابد، وشما بدون پرچمي که ديده شود،
وبدون امامي که راهنما باشد، قرار مي گيريد، در اين موقعيت هيچ کس،
جز آن کس که دعاي غريق مي خواند، نجات نيابد).
پرسيدم: دعاي غريق چيست؟ وچگونه است؟ فرمود؛ چنين است:
(يا اَللهُ يا رَحْمنُ يا رَحيِمُ، يا مُقَلِّبُ، الْقُلُوبِ
والاَبْصارِ، ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دينکَ؛ اي خدا، واي رحمان ورحيم
واي گرداننده دل ها وچشم ها، قلب مرا در راه دينت استوار گردان).
عرض کردم: (يا مُقلِّبَ القُلُوبِ والاَبْصارِ ثبَّت قَلْبِي عَلي
دِينِکَ؛ اي گـرداننده دل ها وچشـم ها، قلب مرا در راه دينت ثابت
واستـوار ساز).
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند متعال هم
دگرگون کننده دل ها، وهم دگرگون کننده چشم هاست، ولي همان را بگو
که من مي گويم: (يا مُقلِّبُ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلبِي عَلي
دِيِنکَ).(6)
شيخ صدوق (ره) در کتاب کمال الدين نيز اين گونه
نقل مي کند،(7)
واين مطلب دلالت دارد که انسان نبايد بر دعاهايي را که از طرف
امامان (عليهم السلام) نقل شده، چيزي کم وزياد کند.
عريضه حاجت
يکي از وظايف ما در عصر غيبت اين است که انسان
عريضه اي حاوي حاجات ونيازهاي خود را به پيشگاه امام مهدي عجل الله
تعالي فرجه الشريف بنويسد(8)
ما اين مطلب را در قسمت آخر کتاب الدّعا والزياره(9)
متذکر شده ايم، ووظايف ديگر اين که در روايات اسلامي نقل شده، از
جمله نماز ابي الحسن ضرّاب که اين نماز در کتاب هاي دعا وزيارت ها،
ذکر شده است.(10)
نمونه هايي از نشانه هاي ظهور
اميرمؤمنان علي عليه السلام در ضمن خطبه اي(11)
اشاره به برخي از نشانه هاي ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه
الشريف نموده وچنين فرمود:
(هرگاه ناقوس ها نواخته شود، ومردم را يأس ونا
اميدي فرا گيرد. وگاوميشان (وشک بارگان در رأس امور قرار گيرند)
سخن بگويند شگفتي هاي بسيار عجيب رخ دهد، آتش عظيم در شهر نصيبين(12)
زبانه مي کشد، پرچم عثماني در وادي سود(13)
آشکار مي شود، وآشوب در شهر بصره رخ دهد، به طوري که گروه ها به
جان هم بيفتند، بعضي، بر بعضي ديگر غالب گردند، وهرج ومرج شديد
پديد آيد؛ وهِرْقِلْ (قيصر روم) در قسطنتنيه (استانبول) در برابر
سفياني تسليم گردد، وسلطنت قسطنتنيه در اختيار سفياني قرار گيرد،
در اين زمان در انتظار ظهور آن کسي باشيد که از درختي که بر کوه
طور بود، با موسي عليه السلام سخن گفت).
گفتار ديگري از حضرت علي پيرامون علائم ظهور
از اميرمؤمنان علي عليه السلام در بخشي از گفتارش نقل شده ودر آن
از قيام حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف خبر مي دهد ومي
فرمايد: (وقتي که مردم نماز را ضايع کنند، امانت داري را تباه
سازند، دروغ را حلال بشمارند، ربا بخورند، رشوه بگيرند، دين را به
دنيا بفروشند، کارها را به دست احمق ها بسپرند، قطع رحم کنند، از
هوس ها پيروي کنند، خون ريزي را مباح بدانند، حلم به عنوان ضعف
تلقّي شود، ظلم يک نوع افتخار به حساب آيد، اميران، فاسق شوند،
وزيران ستمگر گردند، عارفان خائن، قاريان گنه کار شوند، گواهان
زور، ودروغ وفجور وتهمت وگناه وطغيان رواج يابد.
و نيز ظاهر قرآن ها زينت داده شود، مسجدها تزيين، مناره ها طولاني،
به اشرار احترام گذاشته شود، صف ها پر ازدحام، ولي هدف ها خواسته
هاي گوناگون، پيمان ها شکسته، وعده شده ها نزديک، زن ها از روي حرص
بر دنيا، با شوهرانشان در تجارت شريک شوند، صداي فاسقان بلند شود،
وشنيده گردد.
در آن وقت رييس مردم پست ترين آنها باشد، واز
آدم شرور به خاطر ترس از آنها، احترام شود، دروغگو تصديق گردد،
خائن به عنوان امين تلقّي شود، زنان ترانه خواني با آلات لهو وغنا
به صحنه آيند، وآيندگان امت، پيشينيان را لعنت کنند، زنان بر اسب
ها سوار شوند، وزنان به مردان، ومردان به زنان شباهت پيدا کنند،
وشاهدي بي آن که از او تقاضاي گواهي شود، گواهي دهد، وشاهد ديگري
به قضاوتي که حق بودنش را نشناخته شهادت دهد، وفهم درک، منهاي دين
شود، وکارهاي مادي ودنيوي بر کارهاي آخرت، ترجيح داده شود، پوست
گوسفند را بر دل هاي گرگ بپوشانند (گرگ ها در لباس ميش درآيند)، دل
ها پليدتر از مُردار متعفّن وتلخ تر از حنظل شوند، در چنين وضعي
بشتاب بشتاب، سپس عجله کن، عجله کن که از آن محيط خارج گردي ودين
خود را حفظ کني در اين زمان بهترين مکان براي سکونت بيت المقدس
خواهد بود وزماني بر مردم مي رسد که آرزو کنند در آن سرزمين ساکن
شوند).(14)
ابن عباس مي گويد: در حجّة الوداع (آخرين حج پيامبر ـ صلي الله
عليه وآله وسلم) همراه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مراسم حج را
به جا آورديم، پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم حلقه در کعبه را
گرفت، سپس رو به ما کرد وفرمود: آيا مي خواهيد شما را به نشانه هاي
قيامت خبر دهم؟
سلمان که در آن روز، نزديک ترين افراد به آن حضرت بود، عرض کرد:
آري اي رسول خدا،.
پيامبر: از علامت هاي بر پا شدن قيامت؛ تباه کردن، نماز، پيروي از
هوي هاي نفساني،ميل به رأي هاي باطل، احترام ثروتمندان (به خاطر
ثروتشان) وفروختن دين به دنياست، در اين اوضاع، دل مؤمن در درونش
ذوب مي شود، همانند نمک که در آب ذوب مي گردد. چرا که منکرات وزشتي
ها را مي نگرد، ولي قدرت تغيير آن را ندارد.
سلمان: اي رسول خدا، آيا چنين کارهايي خواهد شد؟
پيامبر: سوگند به خداوندي که جانم در دست اوست. آري. اي سلمان، در
آن زمان اميران ستمگر، وزيران فاسق، عارفان ظالم وامين هاي خيانت
کار روي کار آيند.
سلمان: اي رسول خدا، آيا چنين کارهايي خواهد شد؟
پيامبر: آري سوگند به کسي که جانم در دست اوست. اي سلمان، در آن
زمان، منکر در قالب معروف، ومعروف به جاي منکر خواهد شد، خائن امين
مي شود، وامين خيانت مي کند، دروغگو تصديق مي شود، وراستگو تکذيب
مي گردد.
سلمان: اي رسول خدا، آيا چنين کارهايي خواهد شد؟
پيامبر: اي سلمان، سوگند به خداوندي که جانم در دست اوست. آري. اي
سلمان، در آن روز زنان بر مسند رياست مي نشينند، وکنيزان مشاور مي
شوند، کودکان بر فراز منبرها مي روند، دروغ به عنوان هنر وزيرکي،
وزکات دادن به عنوان خسارت تلقي مي شود، اموالي که در جنگ مسلمانان
با کافران به دست آمده به عنوان غنيمت شخصي تصرّف مي گردد، انسان
به پدر ومادرش جفا وبي مهري مي کند، واز رفيقش بيزاري مي جويد،
وستاره دنباله دار طلوع مي کند.
سلمان: اي رسول خدا، آيا چنين کارهايي مي شود؟
پيامبر: سوگند به کسي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان، در آن
زمان، زن در تجارت با شوهرش شرکت مي کند، وباران در تابستان مي
آيد، وجوانمردان از بين مي روند، فقير تحقير مي گردد. در اين وقت
بازارها نزديک هم شوند، ودر آن جا، يکي گويد: من چيزي نفروختم،
ديگري گويد: نفعي نداشت، وکسي را جز سرزنش کننده وگله کننده از خدا
نمي بيني.
سلمان: اي رسول خدا، آيا اين کارها مي شود؟
پيامبر: سوگند به کسي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان، در آن
زمان کساني حاکم مردم شوند، که اگر مردم سخن بگويند، حاکمان آنها
را مي کشند، واگر سکوت کنند، حق آنها را پايمال نمايند، وبيت المال
آنها را چپاول کنند، حريم حرمت آنها را بشکنند، خون هاي آنها را
بريزند، وترس ووحشت در دل هاي آنها ايجاد کنند، آن گاه مردم را جز
هراسان، نگران ووحشت زده نمي بيني.
سلمان: اي رسول خدا، آيا چنين کاري خواهد شد؟
پيامبر: سوگند به کسي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان، در آن
زمان چيزي از مشرق، وچيزي از مغرب آورده شود، وآن چيز را با رنگ
هاي گوناگون بيارايند، پس واي بر ضعفاي امت من از آنها، وواي بر
آنها از خداوند، آنها که به صغير رحم نمي کنند، وبه کبير احترام
نمي گذارند، ونسبت به بدکاران گذشت ندارند، صورتشان مانند انسان
است، ولي دل هايشان مانند دل هاي شيطان هاست.
سلمان: اي رسول خدا، آيا چنين کارهايي تحقّق مي يابد؟
پيامبر: سوگند به کسي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان، در آن
عصر مردان (از نظر غريزه جنسي) به مردان، وزنان به زنان اکتفا
کنند، مردان بر جوانان غيرت (تعصب) مي ورزند، چنان که بر دختران،
در خانه خاندانش غيرت ورزيده شود. مردان خود را شبيه زنان، وزنان
خود را شبيه مردان در مي آورند، زنان بر اسب ها سوار گردند، لعنت
خدا از امت من بر اين زنان باد.
سلمان: آيا چنين کارها رخ مي دهد؟
پيامبر: سوگند به کسي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان، در آن
زمان مسجد ها را مانند معبد يهود ونصاري، تزيين وطلاکاري نمايند،
قرآن ها را تذهيب وزيورگون کنند، مناره هاي مسجدها را طولاني
سازند، صفوفشان در ظاهر بسيار، ولي دلهايشان نسبت به هم ديگر پر
کينه است، وچندگونگي از زبان هايشان شنيده مي شود.
سلمان: اي رسول خدا، آيا اين کارها رخ مي دهد؟
پيامبر: سوگند به آن کسي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان، در
آن زمان مردان اُمت من، خود را به زيورها آرايش کنند، لباس حرير
وابريشم بپوشند، واز پوست پلنگ لباس زيرين وزره يا فرش براي خود
درست نمايند.
سلمان: اي رسول خدا، آيا اين کارها خواهد شد؟
پيامبر: سوگند به خداوندي که جانم در دست اوست.
آري. اي سلمان، در آن زمان ربا آشکار شود، وخريد وفروش عَينه(15)
رواج يابد نيز رشوه خواري رايج شود، ودنيا بالا رود ودين در زير پا
قرار گيرد.
سلمان: اي رسول خدا؛ آيا اين کارها رخ مي دهد؟
پيامبر: سوگند به خداوندي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان، در
آن عصر، طلاق فراوان شود، وحدود اِلاهي جاري نمي گردد، هرگز به خدا
ضرر نمي رسانيد (بلکه با اين کارها به خود ضرر مي زنند)
سلمان: اي رسول خدا، آيا به راستي اين کارها رخ مي دهد؟
پيامبر: سوگند به خداوندي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان،
کنيزکان با وسايل لهو وغنا، ترانه خواني کرده وبه ساز وآواز
بپردازند، وبدترين افراد امت من بر آنها حکومت ورياست نمايند.
سلمان: اي رسول خدا، به راستي اين کارها رخ مي دهد؟
پيامبر: سوگند به آن خدايي که جانم در دست او است، آري. اي سلمان،
در آن عصر ثروتمندان امت من براي نزهت (وپاک نمايي) حج به جا
آورند، وافراد متوسط براي تجارت، وفقيران براي ريا وخودنمايي به حج
مي روند.
در آن عصر عده اي قرآن را براي غير خدا بياموزند، وآن را وسيله
خوانندگي قرار دهند، وگروه هايي پيدا شوند که علم دين را براي غير
خدا بياموزند، وفرزندان زنا زياد شود، وقرآن را با آواز لهوي
بخوانند، وبراي دنيا در روي هم ديگر بايستند.
سلمان: اي رسول خدا، آيا چنين کاري رخ مي دهد؟
پيامبر: سوگند به خداوندي که جانم در دست اوست، آري. اي سلمان، اين
کارها در وقتي که حريم حرمت ها دريده مي شود، وگناهان تحصيل گردد،
بَدان بر نيکان تسلّط يابند، دروغ رواج يابد، لجاجت آشکار شود، فقر
واحتياج رايج شود، مردم به لباس خود افتخار کنند، وباران در غير
فصلش ببارد، آلات نوازندگي ولغو را نيکو بشمارند، امر به معروف
ونهي ازمنکر را زشت بدانند، به گونه اي که مؤمن در آن زمان ذليل تر
از کنيز گردد، ملامت وسرزنش در ميان قاريان وعابدان فاش شود،
واينها در ملکوت اعلي به عنوان افراد پليد وناپاک خوانده شوند.
سلمان: اي رسول خدا، آيا اين کارها خواهد شد؟
پيامبر: سوگند به آن کسي که جانم در دست او است
آري... (تا آخر حديث..).(16)
آخرين سخن
آخرين وکوتاه سخن اين که: امروز اوضاع جهان به گونه اي شده که غيرت
ديني وتعصّب مذهبي از دل ها رخت برکنده، آن طوري که اگر از ناحيه
کافري، ضرر وآسيب مهمي به دين برسد، هيچ يک از ما آن گونه ناراحت
وبرانگيخته نمي شويم که در برابر ضرر مالي جزئي که از ناحيه
مسلماني به ما وارد شود ناراحت وبرانگيخته مي شويم، وبراي افراد ما
اهميت ندارد که اگر همه مردم گروه گروه از دين خارج شوند.
اين است وضع نابسامان جامعه، به درگاه اِلاهي است هر شکايتي، وبر او
است اعتماد در سختي وسستي.
از درگاه خداوند متعال مسئلت داريم که ما را براي انتظار فرج شريف
امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف موفّق بدارد، وهم چنين توفيق
عمل به واجبات، مانند امر به معروف ونهي از منکر را به ما عنايت
فرمايد، خداوند شنوا واجابت کننده دعاهاست.
اين آخرين مطلبي بود که مي خواستيم در اين کتاب بياوريم، خداوند در فرج
امامان عليهم السلام سرعت بخشد، وفرج ما وفرج تمام دنيا را وابسته
به فرج آنها قرار دهد.
درود خداوند بر محمّد صلي الله عليه وآله وسلم ودودمان پاک او باد.
اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِليکَ في دَولَةٍ
کريمةٍ تُعِزُّبِها الاِسلامَ واَهْلَهُ، وتُذِلُّ بِهَا النِّفاق
واَهلَهُ، وتَجْعَلُنا فيِها مِنَ الدُّعاةِ اِلي طاعَتِکَ
والْقادةِ اِلي سَبيلِکَ، وتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنيا
والآخِرَةِ.(17)
خدايا، ما اشتياق به سوي تو داريم در مورد برقراري دولت ارجمندي که به
وسيله آن، به اسلام ومسلمانان، عزّت بخشي، وبه وسيله آن، نفاق
ومنافقان را ذليل وخوار نمايي، وما را از دعوت کنندگان مردم به سوي
اطاعت تو، ورهبران به سوي دينت قرار دهي، وبه وسيله اين دولت
ارجمند، کرامت وشرافت دنيا وآخرت را نصيب ما فرمايي).
پىنوشتها:
(1) الخرائج والجرائح، ص 481 و482؛ فرج المهموم، ص 256.
(3) مترجم گويد: روايت شده: در خراسان در محضر امام رضا عليه
السلام سخن از قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف به ميان
آمد، آن حضرت هر دو دستش را بر سر مبارکش نهاد وگفت:
(اللهُمَّ عَجَّل فَرَجَهُ وسَهِّل مَخْرَجَهُ؛ خدايا، در
فرجش تعجيل فرما، وظهور وقيامش را آسان گردان، ونيز نقل
شده: وقتي که دِعْبِل خُزاعي قصيده معروف خود را در محضر
امام رضا عليه السلام خواند، حضرت رضا عليه السلام برخاست،
وايستاد، ودستش را از روي تواضع بر سر نهاد، وبراي فرج
امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف دعا کرد (منتخب
الاثر، چاپ جديد، ص 641 و640).
(4) جمال الاسبوع، ص 520؛ غيبة الطّوسي، ص 33.
(5) اين حديث را مترجم محترم تحت اللفظي ترجمه کرده است وبا آن
نوع ترجمه درست هم هست ولي در اين عبارت (بلا عَلَم يُري
ولا اِمامِ هدي) منظور آن نيست که ترجمه شده، چون ضرب
المثل است واگر ضرب المثل تحت اللفظي ترجمه شود پيام اصلي
خود را از دست مي دهد، لذا بايد اين گونه ترجمه شود که: به
زودي شبهه اي شما را فرا مي گيرد که نه نشاني ونه اِمامي
از شما باقي نمي ماند، البته منظور اين نيست که امام شما
از بين مي رود. نه، بلکه بود ونبودش يکي مي شود وآن قدرت
ظهور وبروز نخواهد داشت. اين جا (عَلَم يُري) را نبايد
پرچم ترجمه کرد، بلکه موجوديّت وهويّت يک شيء را مي گويند،
که حديث حضرت امام هم اشاره به همين مطلب است. که تقريباً
معادل اين ضرب المثل در فارسي اين است (که: نه از تاک،
نشان مي ماند ونه از تاک نشان) ويراستار.
(6) اعلام الوري، ص 432؛ منتخب الانوار المضيئه، ص 80، فصل 6.
(7) کمال الدين، ص 351، حديث 49.
(8) شيوه نوشتن عريضه به امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف
در کتاب منتهي الاآمال، ج 2، ص 334 نقل شده، که آن را
درکاغذي مي نويسند، سپس به آب جاري يا به آب چاه عميق ويا
به قبر يکي از امامان عليهم السلام مي اندازند وبه خواست
خدا به دست امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي رسد.
(مترجم).
(9) الدعا والزياره، ص 1053، تا آخر کتاب.
(10) مصباح المتهجّد، ص 406.
(11) اين خطبه به نام خطبه تطنجيه، بسيار مشروح (حدود يازده
صفحه وزيري) است ودر کتاب الزام النّاصب، علامه يزدي
(متوفاي 1333 هـ ق) ج2، ص 242، تا 252 ذکر شده، ومحتواي آن
پيرامون علائم ظهور امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
است. (مترجم).
(12) يکي از شهرهاي قديمي ترکيه است که در مرز شرقي سوريه واقع
شده است. واز مراکز علمي وپزشکي قديم بوده است.
(ويراستار).
(13) به احتمال قوي اين وادي (سود) است که همان کشور عِراق فعلي
باشد، که حروف نگار در متن عربي (سود) نوشته است، وعلت اين
که در قديم به عِراق وادي سواد مي گفتند اين است که اين
کشور را سراسر نخلستان فرا گرفته بود واز دور يا از بالا
که نگاهي به منطقه مي افتاد به سياهي مي زد. (ويراستار).
(14) کمال الدين، ص 525، باب 47، حديث1؛ الخرائج والجرائح، ص
133؛ منتخب الانوار المضيئه، ص 86.
(15) منظور از عينه اين است که براي حيله وگريز از ربا، کالايي
را به قيمت معين مي فروشند، سپس همان کالا را به کمتر از
آن قيمت از مشتري بخرند، ومعامله اول بستگي به معامله دوم
دارد.
(16) تفسير القمي، ج 2، ص303، سوره محمد صلي الله عليه وآله
وسلم با توجه به سند حديث چه قدر مسائل امروز جامعه
مسلمانان با فرمايش رسول خدا تطبيق مي کند وچه کساني در
انزواي سکوت جان دل خود را به خاطر حق جوي وحق گويي فرسوده
کردند، بايد گفت: اي رسول خدا، اُمت تو وحاکمان اسلامي
چقدر از تو دورند، دورند به همان فاصله زماني، هزار وچهار
صد سال، ما به اندازه آن ستون حنانه هم در فراق تو نمي
ناليم
استون
حنانه از هجر رسول ناله مي زد همچو ارباب عقول، کو ناله
ها، کو فريادها، (ويراستار).
(17) فرازي از دعاي افتتاح؛ اقبال سيد بن طاووس، ص 51؛ مصباح
کفعمي، ص 581، بلد الامين، ص 195.