4- از امام باقر عليه السلام آورده اند که فرمود:
(اصحاب القائم ثلاثمائة وثلاثة
عشر رجلا، أولاد العجم، بعضهم يحمل في السحاب نهارا، يعرف اسمه
واسم ابيه ونسبه وحليته، وبعضهم نائم علي فراشه، فيوافيه في مکة
علي غير ميعاد).(1)
يعني: هسته ي مرکزي ياران قائم، 313 نفر هستند برخي از آنان در روز
روشن با نام ونشان وحسب ونسب شناخته شده وبطور آشکار، بوسيله ي
ابرها بسوي آن حضرت مي شتابند وبرخي همانگونه که شبانگاه بربستر
خويش خفته اند، بدون وعده وآگاهي پيشين -در مکه - به خدمت سالار
خويش مفتخر مي گردند.
5- از اميرمؤمنان عليه السلام آورده اند که فرمود:
(ان اصحاب القائم شباب، لا کهول
فيهم الا کالکحل في العين، او کالملح في الزاد وأقل الزاد، الملح).(2)
يعني، ياران اصلي قائم عليه السلام همگي جوان هستند وسالخورده در
ميان آنان اندک است، بسان سرمه در چشم يا نمک در طعام، باز هم
کمتر....
6- ونيز ضمن پاسخ به فردي که از وجود گرانمايه ي حضرت مهدي عليه
السلام مي پرسيد، فرمود:
(... فيجمع الله تعالي له قوما،
قزع کقزع السحاب، يؤلف الله بين قلوبهم، لا يستوحشون من أحد ولا
يفرحون بأحد يدخل فيهم، علي عدة أصحاب بدر، لم يسبقهم الأولون ولا
يدرکهم الآخرون...).(3)
يعني:... آنگاه خداوند گروهي را بر گرد او مي آورد - که بسان
ابرهاي پراکنده وپاييزي به هم پيوسته ومتراکم مي گردند - ميان
دلهاي آنان پيوندي از مهر وايمان بوجود مي آرود که نه از قدرتي مي
هراسند ونه بخاطر پيوستن فرد يا قدرتي به گروهشان دچار شادماني
وغرور مي گردند، شمارشان شمار ياران پيامبر در (بدر) است واز نظر
مقام ومنزلت، نه گذشتگان از آنان سبقت جسته اند ونه آيندگان به
آنان مي رسند.
7- ونيز از امام صادق عليه السلام آورده اند که فرمود:
(فيصير اليه أنصاره من أطراف
الأرض، تطوي لهم طيا، حتي يبايعوه).(4)
يعني: ياران حضرت مهدي عليه السلام از کران تا کران گيتي بسوي او
مي شتابند وزمني زير پاي آنان بسان طوماري، درهم پيچيده مي شود تا
هر چه سريعتر به مکه برسند وبا آن گرامي بيعت نمايند.
8- ونيز فرمود:
(اذا أذن الامام دعا الله باسمه
العبراني، فأتيحت له صحابته الثلاثمائة وثلاثة عشر قزع کقزع
الخريف، فهم اصحاب الألوية، منهم من يفقد من فراشه ليلا،، فيصبح
بمکة ومنهم من يري يسير في السحاب نهارا، يعرف باسمه واسم أبيه
وحليته ونسبه...).(5)
يعني: هنگامي که خداوند به حضرت مهدي عليه السلام فرمان قيام براي
اصلاح زمين وزمان مي دهد، او خداي را به نام خاصي مي خواند وروي
نياز به بارگاه آن بي نياز مي برد، آنگاه است که ياران اصلي او که
313 نفر هستند بسان ابرهاي پراکنده پاييزي از سراسر جهان به لطف
خدا بر گرد او حاضر مي گردند، اينان پرچمداران لشکر عظيم وپرشکوه
او هستند، برخي از آنان شامگاه -همانگونه که در خانه ودر بسترش
خفته است - ناپديد ودر مکه حاضر مي گردد وبرخي ديگر از نظر نام
ونشان وديگر ويژگيها شناخته شده ودر روز روشن بوسيله ي ابرها، بسوي
هدف مي شتابند.
رواي پرسيد: (فدايت گردم! کداميک از اين دو گروه، از نظر ايمان
وديگر ويژگيها برجسته ترند؟)
فرمود: (آن کساني که بوسيله ي ابر در روز روشن بسوي هدف، سير داده
مي شوند... آنان ناپديدشدگانند واين آيه در مورد آنان آمده است:
(اينما
تکونوا يأت بکم الله جميعا).(6)
يعني: هر کجا باشيد خداوند شما را گرد مي آورد.
9- امام صادق عليه السلام فرمود:
(... ورجال کأن قلوبهم زبر الحديد، لا يشوبها شک في ذات الله، أشد
من الحجر، لو حملوا علي الجبال لازالوها... کأن علي خيولهم العقبان
يتمسحون بسرج الامام يطلبون بذلک البرکة ويحفون به، يقونه بأنفسم
في الحروب ويکفونه ما يريد.
رجال لا ينامون اليل، لهم دوي في صلاتهم کدوي النحل، يبيتون قياما
علي اطرافهم، ويصبحون علي خيولهم، رهبان بالليل، ليوث بالنهار. هم
أطوع له من الأمة لسيدها کالمصابيح... کأن قلوبهم القناديل وهم من
خشية الله مشفقون، يدعون بالشهادة ويتمنون أن يقتلوا في سبيل الله،
شعارهم: يا لثارات الحسين!
اذا ساروا يسير الرعب امامهم
مسيرة شهر، يمشون الي المولي ارسالا، بهم ينصر الله امام الحق...).(7)
يعني: ياران مهدي وهسته مرکزي آنان بزرگ مرداني هستند که دلهايشان
بسان پاره آهن است.
در ايمانشان به خدا ووعده ي او، ذره اي ترديد ندارند وايمانشان از
کوه سخت تر است. اگر بر کوهها يورش برند، آنها را نابود مي سازند.
چابک وچالاک بسان عقاب، بر مرکبهاي خويش سوارند ودر عشق به حضرت
مهدي عليه السلام چنانند که زين مرکب او را براي تبرک جستن مسح مي
کنند وبر گرد يار حلقه مي زنند ودر فراز ونشيبها وپيکارها او را
بسان جان شيرين با همه ي وجود محافظت مي کنند وهر دستوري دهد او را
بسنده اند وبه انجام رساننده.
بزرگ مرداني هستند که شبها را نمي خوابند وبسان انبوه زنبوران
کندوي عسل تا صبحگاهان زمزمه ي نيايش ومناجاتشان گوش را مي نوازد.
شبها را شب زنده داري مي کنند وشيران روز ودر فرمانبرداري واطاعت
از سالار خويش هيچ ترديد وچون وچرا ندارند، آنان بسان چراغهاي
روشنگرند... دلهايشان بسان مشعلهاي پرنوراست واز ترس وخشوع در
برابر خدا هراسانند. از خداي خويش طلب شهادت مي کنند وآرزوي مرگ در
راه خدا را مي کشند وشعارشان: (يا لثارات الحسين!) است.
هنگامي که به حرکت درمي آيند، امواج رعب ووحشت از برابر آنها مي
گريزد، بسوي سالارشان بسرعت مي شتابند وخداوند بوسيله ي اينان، آن
پيشواي راستين بشريت وآن اصلاحگر بزرگ جهاني را، ياري مي نمايد.
10- واز امام باقر عليه السلام آورده اند که فرمود:
(... فمن کان ابتلي بالمسير، وافي
في تلک الساعة ومن لم يبتل بالمسير فقد من فراشه وهو قول
أميرالمؤمنين علي عليه السلام: (المفقودون من فراشهم)..).(8)
يعني: هر کس از ياران مهدي عليه السلام حرکت کرد، همان ساعت به مکه
وبه حضور او مفتخر مي گردد وهر کس در خواب مانده وبه راه نيافتاده
باشد در بسترش ناپديد مي گردد وهمانگونه در قرارگاه يار، حاضر مي
شود واو از همانهايي است که اميرمؤمنان عليه السلام آنان را
(ناپديدشدگان در بستر خود) خواند.
11- امام صادق عليه السلام فرمود:
(بينا شباب الشيعة علي ظهور
سطوحهم نيام، اذا وافوا الي صاحبهم في ليلة واحدة علي غير ميعاد،
فيصبحون بمکة).(9)
يعني: به هنگام ظهور مهدي عليه السلام، جوانان وجوانمردان شيعه
همانگونه که بر پشت بام خانه هاي خويش در خوابند، همگي يک شب بدون
وعده ي قبلي، بامداد را در مکه حاضر وبه ديدار امام عصر عليه
السلام مفتخر مي گردند.
12- واز اميرمؤمنان عليه السلام آورده اند که فرمود:
(... ألا وان المهدي أحسن الناس
خلقا وخلقا، ثم اذا قام، يجتمع اليه أصحابه، علي عدة أهل بدر وهم
ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا، کأنهم ليوث قد خرجوا من غاباتهم، مثل
زبر الحديد، لو أنهم هموا بازالة الجبار الرواسي لا زالوها عن
مواضعها فهم الذين ووحدا الله حق توحيده، لهم بالليل أصوات کأصوات
الثواکل، خوفا وخشية من الله تعالي قوام الليل، صوام النهار، کأنما
رباهم أب واحد وام واحدة، قلوبهم مجتمعة بالمحبة والنصيحة... ألا
واني أعرف أسماءهم وأمصارهم...).(10)
يعني: بهوش باشيد که مهدي عليه السلام زيباترين انسانها در سيما
وکاملترينها در اخلاق وارزشهاي معنوي وانساني است. هنگامي که قيام
کند ياران اصلي او که شمارشان 313 نفر وبه شمار ياران پيامبر در
جنگ بدر است، همگي بسان شيراين از قرارگاه خويش خارج گشته وبرگرد
آن گرامي حلقه مي زنند. آنان براستي بسان پاره آهني هستند اگر بر
متلاشي نمودن کوهها تصميم بگيرند آنها را نابود مي سازند.
آنان خداي را آنگونه که شايسته است به يکتايي ويگانگي مي پرستند،
شبانگاهان نداي دلنواز نيايش وگريه هاي آنان از خوف خدا، بسان
مادران جوان مرده، طنين افکن است. شب زنده دارانند وروزه گيران واز
نظر معنوي واخلاقي هم بسان هم هستند، گويي يک پدر ومادر آنان را
پرورانده اند ودلهايشان لبريز از مهر وخيرخواهي... است، بهوش باشيد
که نام بلند آنان را مي دانم واز شهرهايشان نيز آگاهم....
13- امام باقر عليه السلام فرمود:
(يبايع القائم - بين الرکن
والمقام - ثلاثمائة ونيف، عدة أهل بدر، فيهم النجباء من أهل مصر
والأبدال(11)
من أهل الشام والأخيار من اهل العراق).(12)
يعني: با قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم ميان رکن ومقام،
313 شخصيت بزرگ، به شمار ياران پيامبر در بدر، بيعت مي نمايند در
ميان اينان چهره هاي برجسته اي از مصر وشايستگاني از شام وخوباني
از عراق هستند.
14- ونيز حذيفه از پيامبر گرامي
صلي الله عليه واله وسلم آورده است که: (اذا کان عند خروج القائم،
ينادي مناد من السماء: أيها الناس، ان الله قطع عنکم مدة الجبارين
وولي الأمر خير امة محمد صلي الله عليه واله وسلم فالحقوا بمکة،
فيخرج النجباء من مصر والأبدال من الشام وعصائب العراق، رهبان
بالليل، ليوث بالنهار، کأن قلوبهم زبر الحديد فيبايعونه بين الرکن
والمقام).(13)
يعني: هنگامي که زمان ظهور قائم فرا رسد، نداکننده اي از آسمان ندا
مي دهد که: (هان اي مردم! خداوند سلطه ي خودکامگان را از سر شما
برداشت وسررشته ي کارها وتدابير امور گيتي را، شايسته ترين
ووالاترين امت محمد صلي الله عليه واله وسلم، به کف با کفايت خويش
گرفت، اينک خود را به مکه برسانيد. وآنگاه است که چهره هاي
پرفضيلتي از مصر، شايستگاني از شام وگروههايي از عراق، بسوي مکه،
مي شتابند.
انسانهاي شايسته ووارسته اي که عبادت کنندگان شبهايند وشيران بيشه
شجاعت وشهامت روزها وقلبهايشان بسان قطعه ي آهن است. اينان ميان
رکن ومقام با سالار شايستگان گيتي واصلاحگر بزرگ عصرها ونسهلها دست
بيعت مي دهند.
تفسيري بر روايات گذشته:
از رواياتي که در صفحات گذشته ترسيم گرديد نکات متعددي دريافت مي
گردد که بجاست به مهمترين آنها اشاره شود:
ياران بلند آوازه امام مهدي
شما خواننده ي گرامي! در روايات گذشته ملاحظه کرديد که هر کدام از
ياران خاص آن حضرت از نظر نام، نشان، حسب، نسب، پدر، مادر، ريشه
خانوادگي وکنيه، کاملا شناخته شده اند.
برخي از نويسندگان در تأويل
وتفسير واژه ي (حليته)(14)
بر اين عقيده اند که اشاره به گذرنامه ي آنهاست که همواره به همراه
آنان است، اما ما بر اين تفسير وتأويل پافشاري نداريم چرا که اگر
منظور اين بود که عبارت مي بايستي اينگونه باشد:
(ومعه کتاب فيه اسمه واسم ابيه...).
بنظر ما عبارت بيانگر اين نکته است که: هر کدام از ياران خاص امام
عصر عليه السلام شناخته شده وبلندآوازه خواهند بود ونه گمنام
وناشناخته.
اميرمؤمنان عليه السلام در اشاره به اين نکته است که مي فرمايد:
(أسماؤهم في السماء معروفة وفي
الأرض مجهولة...).(15)
يعني: نام ياران مهدي در آسمان شناخته شده است ودر زمين (تا آمدن
آن گرامي) ناشناخته.
امتيازات آنان
خداوند، اين شمار از شخصيتها را، تنها بدان جهت به افتخار بزرگ
ياري وياوري آن حضرت، مفتخر مي سازد که همگي داراي امتيازات
وشايستگيها وصلاحيتهاي بي شمارند، به گونه اي که نه در روزگاران
ونسلهاي گذشته نظيري داشته اند ونه در ميان نسلهاي آينده نظيري
خواهند داشت.
اميرمؤمنان عليه السلام در اشاره به شخصيت وامتيازات آنان مي
فرمايد:
(لم يسبقهم الأولون، ولا يدرکهم
الآخرون).(16)
يعني: آنان در شايستگيها وامتيازات بر اوج رفيعي هستند، نه از
نسلهاي گذشته کسي از آنان پيشي گرفته است ونه از آيندگان کسي به
مقام والاي آنان مي رسد.
برخي از آنان به کرامت ومقامي مي رسند که زمين زير پاي آنان بسان
طوماري درهم پيچيده ونزديک مي شود ومسافت طولاني را بصورت
اعجازآميزي در مدتي کوتاه مي پيمايند که امام صادق عليه السلام در
مورد آنان مي فرمايد:
(فيصير اليه أنصاره من أطراف
الأرض، تطوي لهم الأرض طيا).(17)
يعني: ياران مهدي عليه السلام از نقاط مختلف زمين بسوي او حرکت مي
کنند وزمين زير پاي آنان در هم پيچيده ودور، نزديک مي گردد.
يک واقعيت ناشناخته
گرچه ما بطور دقيق، چگونگي (طي الارض) را نمي دانيم اما اين را مي
دانيم که اين کار شگفت براي برخي از بندگان خدا ميسر است.
قرآن شريف در داستان حضرت سليمان عليه السلام وتخت ملکه ي (سبا)
بدان تصريح مي کند ومي فرمايد:
(قال يا
ايها الملاء أيکم يأتيني بعرشها قل ان يأتوني مسلمين، قال عفريت من
الجن: انا آتيک به قبل ان تقوم من مقامک واني عليه لقوي امين، قال
الذي عنده علم من الکتاب انا آتيک به قبل ان يرتد اليک طرفک، فلما
رآه مستقرا عنده قال: هذا من فضل ربي...).(18)
يعني: سليمان گفت: (هان اي بزرگان! کداميک از شما تخت او را پيش از
آنکه فرمانبردارانه نزد من بيايند، برايم مي آورد؟)
عفريتي از جنها گفت: (من پيش از آنکه از جايت برخيزي آن را نزد تو
حاضر مي کنم، چرا که من بر اين کار توانا هستم وهم امين).
وآن کس که از دانش کتاب، بهره اي داشت گفت: (من پيش از آنکه چشم بر
هم نهي آن را نزد تو مي آورم).
وآنگاه هنگامي که آن تخت را نزد خويش ديد گفت: (اين از فزون بخشي
پروردگار من است...).
اين آيه ي شريفه به صراحت بيانگر امکان (طي الارض) وتحقق آن است،
نشانگر آن است که تخت ملکه ي سبا در ظرف کمتر از يک لحظه در برابر
سليمان عليه السلام حاضر گرديد، آن هم از فاصله اي بسيار دور،
همچون فاصله ي (يمن) در (جزيرةالعرب) تا (اردن).
راستي چگونه مي توان سريعتر از سرعت صورت تخت ملکه سباء را از يمن
به اردن انتقال داد؟
روشن است که معيارهاي مادي وطبيعي در پاسخگويي به اين حقايق ماوراي
طبيعي ومعنوي، ناتوان ونارسايند.
ايمان استوار وکامل
ياران خاص حضرت مهدي عليه السلام از نظر معنويت وايمان کامل
واستوار ونداشتن ذره اي ترديد در دلها وجانها نيز، بي نظيرند. آنان
در اوج يقين واخلاصند وبخاطر قوت واستواري وکمال ايمان به خدا، ذره
اي ترس ودلهره در کران تا کران وجودشان نيست چرا که انسان به هر
اندازه اي که ايمانش به خدا افزون گردد، به همان اندازه توان وتلاش
وشهامت وشجاعتش افزون مي گردد. به همين دليل است که ياران آن حضرت
به هنگامي که به ميدان کارزار گام مي سپارند نه کسي توان ايستادن
در برابر آنان را دارد ونه پديده اي مي تواند مانع اجراي برنامه
هاي نجات بخش ودستورات صادر شده از سوي فرماندهي بلند مرتبه ي آنان
گردد. آنها بر هر نيرويي که ميان خود وهدفهاي بلندشان بخواهد مانع
ايجاد کند پيروز مي گردند وآن را با قدرت وصلابت عادلانه، از سر
راه عدالت جهاني او، برمي دارند.
ويژگي تواضع وفروتني
آنان قهرماناني فروتن، متواضع وبرخوردار از ارزش اخلاقي وانساني
اند وهرگز مغرور ومست قدرت نمي شوند.
آنها به مقام والاي حضرت مهدي عليه السلام آنگونه که شايسته
وبايسته است آگاهي واعتقاد دارند. به همين جهت است که نه تنها از
وجود گرانمايه ي آن حضرت که از زين مرکب او نيز مفتخرانه تبرک مي
جويند وآن را مس مي کنند. چرا که حضرت مهدي عليه السلام سرچشمه ي
تمامي خوبيها وشايستگيهاست وهمه ي خيرات وبرکات از چشمه سار وجود
گرانمايه ي او جاري مي گردد.
آنان بسان فداکاراني هوشيار، برگرد آن سرچشمه ي برکات ووالاييها
وارزشها، حلقه مي زنند وجان خويش را در همه ي فراز ونشيبها
وميدانهاي جهاد وپيکار عادلانه ي او، سپر بلاي جان گرامي او مي
سازند ودستورات وخواسته هايش را به سرعت برق، لبيک مي گويند.
شب زنده داران ونيايشگران
ياران آن گرامي عبادت کنندگان خاضع وخاشعند، شبانگاهان را با نماز
ونيايش وسوز وگداز عارفانه وعاشقانه به بارگاه خدا، به سحر مي
آورند، در نمازهاي خويش زمزمه هايي بسان زمزمه ي زنبوران عسل
دارند. در رکوع وسجود وقيام وقعودند وروزها در اوج آمادگي وشهامت
بر مرکبهاي خويش، براي انجام دستورات حضرت مهدي عليه السلام
ايستاده اند وبي هيچ درنگ وتأمل وتوقف، در سريعترين فرصت ممکن
دستورات آن حضرت را، اجرا مي کنند.
در اوج عرفان وآگاهي
از ويژگيهاي آنان، اوج آگاهي وعمق دانايي ودرايت آنهاست، دلهايشان
به نور معرفت درخشنده ونورباران است واز ناداني وبي فرهنگي
وقشريگري وسطحي نگري بدورند، چرا که واقعيتها را به شايستگي مي
فهمند ودر اوج شناخت، درايت، عرفان وانديشه اند.
اتحاد وبرادري
در رواياتي که گذشت به اين نکته تصريح شده است که بيشتر ياران خاص
آن حضرت، در اوج جواني ونشاط واقتدار وطراوتند ودر ميان آنان چهره
هاي سالخورده، اندک است. از ديگر ويژگيهاي آنان، اين است که انديشه
هايشان متحد ويگانه، ديدگاهشان همانند، دلهايشان به هم پيوسته وبه
هم گره خورده است، نه اختلافي در انديشه ورأي وگفتار آنان خواهي
ديد ونه در رفتارشان وهمگي بسان يک دل، يک قلب، يک مغز ويک زبان
هستند.
نه غرور ومستي ونه احساس ضعف
آنان، نه به آفت غرور ومستي گرفتار مي شوند ونه از شمار اندک
همراهان وپيشتازان در نخستين مراحل قيام وظهور آن حضرت، احساس وحشت
وتنهايي مي کنند. زيرا انساني که داراي ارتباط عميق وخالصانه با
آفريدگار تواناي هستي است، با داشتن آن ارتباط وپيوند احساس وحشت
نمي کند ونيز از پيوستن ديگران به راه ورسم نجات بخش وافتخارآفرين
خويش وبسياري همراهان، شادمان ومغرور نمي گردد.
در آرزوي انجام وظيفه وشهادت
آرزوي بزرگ ياران خاص امام مهدي عليه السلام به دوش کشيدن بار
مسئوليت وبه انجام رساندن وظايف وجهاد وشهادت در راه خداست. چرا که
معنا ومفهوم حقيقي شهادت را به شايستگي دريافته وارزش آن در بارگاه
خدا را، آنگونه که بايد، شناخته اند.
نام مقدس حسين بر لب
آنان نام بلند آوازه ي حسين عليه
السلام را بر لب دارند وشعار ويژه ي آنان، (يا لثارات الحسين!)(19)
است.
آري! فاجعه ي خونبار کربلا وشهادت حسين عليه السلام با گذشت قرنها
ونسلها، نه تنها به بوته ي فراموشي سپرده نمي شود، بلکه همواره
زنده وپرحرارت مي ماند وهر چه روزگاران بر آن بگذرد حرارت وشور
وسوزش خويش را حفظ مي کند چنانکه گويي همين ديروز، آري! ديروز! رخ
داده است.
آري! کساني که در روز عاشورا، آن جنايات دهشتناک را ببار آوردند،
همگي در خور سخت ترين کيفرها هستند، همانگونه که از نسلهاي پس از
آنان نيز، کساني بدان جنايات ددمنشانه راضي باشند در خور شديدترين
کيفرهايند. چرا که رضايت دهندگان به آن جنايات، خود شريک جنايت ودر
خور کيفر ونابودي اند.
آخر، انسان نمايي که وجدانش راضي شود که حرمتهاي خدا را هتک گردد
وخون بزرگترين دوستان خدا، بدست پليدترين مخلوق او به زمين ريخته
شود، چنين انساني زيبنده ي زندگي وادامه ي حيات نيست. او موجود
پليد وپست ومتعفني است که از پليدي او جامعه ي انساني آلوده مي
گردد ووانهادن چنين موجودي، جنايتي نابخشودني در حق بشريت است
وناگزير بايد چنين جرثومه هاي کثيف که از روز شهادت پيشواي شهيدان
حضرت حسين عليه السلام تا امروز وتا روز قيام آن اصلاحگر بزرگ
جهاني توليد مثل وافزون گشته اند، نابود گردند.
در سالهاي اخير، متأسفانه از سوي همين عناصر نگون بخت، هر ساله بيش
از يک کتاب در تقدير (يزيد)، همان عنصر پست وبي مقدار وپليدي که
سالار جوانان بهشت را به خاک وخون کشيد وفاجعه بارترين جنايت تاريخ
را در مورد خاندان وحي ورسالت، مرتکب شد، نوشته شده است، رسواتر
اينکه، يکي از همين قماش تيره بختان، ورق پاره هاي خويش را، (حقايق
عن اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه) نام نهاده است!!!
شما را بخدا، اين نويسنده ي سياهکار که با اين کار زشت خويش،
ارزشهاي انساني را مسخ نموده واز شرافت وديانت، بکلي بيگانه گشته
وتا پست ترين مراحل بي وجداني وپستي وشقاوت نزول مي کند، در پي
چيست؟ وچه مي گويد؟
راستي چنين موجود پليدي چه ارزش وکرامتي دارد؟!
آيا چنين کسي در خور مرگ ذلت بار ونابودي نيست؟!
بجاست در اين مورد روايتي را از هشتمين امام نور حضرت رضا عليه
السلام بياوريم:
سئل الامام الرضا عليه السلام: (يابن رسول الله!... ما تقول في
حديث روي عن الصادق عليه السلام أنه قال: اذا قام قائم قتل ذراري
قتلة الحسين بفعال آبائها؟)
فقال عليه السلام: (هو کذلک).
فقال السائل: (قول الله عزوجل:
(ولا تزرو وازرة وزر اخري) ما معناه؟) قال عليه السلام (صدق الله
في جميع اقواله، لکن ذراي قتلة الحسين يرضون أفعال آبائهم ويفتخرون
بها ومن رضي شيئا کان کمن أتاه ولو أن رجلا قتل في المشرق فرضي
بقتلة رجل بالمغرب، لکان الراضي عند الله شريک القاتل وانما يقتلهم
القائم -اذا خرج - لرضاهم بفعال آبائهم...).(20)
يعني: از امام رضا عليه السلام سؤال شده که: (اي پسر پيامبر! در
مورد اين روايت چه مي فرماييد که از امام صادق عليه السلام آورده
اند که: به هنگام قيام قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم قيام
کند، نسل کشندگان حسين عليه السلام را به کيفر جنايت پدرانشان به
قتل مي رساند؟)
آن حضرت فرمود: (آري! روايت درست است وامام مهدي عليه السلام چنين
مي کند).
پرسيده شد: (بنابراين، آيه ي شريفه چه مي شود که مي فرمايد:
(ولا تزر
وازرة وزر اخري).(21)
يعني: هيچ کس بار گناه ديگري را به دوش نمي کشد؟)
فرمود: (سخن خدا وآيه ي شريفه کاملا صحيح است، اما بحث اين است که
نسل کشندگان حسين عليه السلام به جنايات وحشتناک پدران خويش دل خوش
دارند وبدان مي بالند وکسي که به کاري رضايت دهد همانند عامل آن
کار است. از اين رو اگر مردي در مشرق بناحق کشته شود وديگري در
مغرب بر آن رضايت دهد، در پيشگاه خدا شريک قتل است وقائم آل محمد
صلي الله عليه واله وسلم هنگامي که قيام مي کند آنان را بخاطر
رضايتشان به جنايات پدرانشان وافتخار بر آن جنايات به کيفر مي
رساند).
آري! ياران حضرت مهدي عليه السلام بخاطر اعلام عظمت فاجعه ي عاشورا
که با گذشت زمان، تجديد مي شود ونشانه ها وآثار وابعاد آن، با رشد
فکري وآگاهي وافزون گشتن شناخت وبينش بشريت در مورد رخدادها آشکار
مي گردد، بنام حسين عليه السلام وعاشوراي او شعار مي دهند ونداي
(يا لثارات الحسين! را همه جا طنين افکن مي سازند. چرا که اين
شعار، هشداري است به همه ي پليدان وجنايتکاراني که بدان فاجعه ي
دلخراش رضايت داده وخاندان وحي ورسالت را بخاطر آن فداکاري بي نظير
ودفاع از حق وعدالت وستم ستيزي، به باد نکوهش گرفتند ودر طول تاريخ
از پليدان حق ستيز وستمکار، جانبداري نموده وجنايات آنان را توجيه
کردند.
آري! خواننده ي گرامي! از رواياتي که در مورد ياران مهدي عليه
السلام ترسيم گرديد اين نکته استفاده مي شود که برخي از آنان
بوسيله ي ابرها در روز روشن جابجا شده وبه مکه وقرارگاه آن گرامي
مرد عصرها ونسلها، مي رسند.
در اين مورد برخي از نويسندگان معاصر اظهار نظر نموده وگفته اند که
منظور از (ابر) در اينجا هواپيما مي باشد، اما ما نمي توانيم بدين
تأويل بسنده کنيم. چرا که ممکن است منظور از (ابرها) همان معناي
حقيقي واژه ي (سحاب) باشد، زيرا ابري که ميليونها تن آب را با خود
جابجا مي کند، جابجا ساختن انسانها براي آن چه مشکلي ايجاد مي کند؟
بويژه هنگامي که بصورت فشرده وتوده هاي متراکم وباران زا، از زمين
اوج مي گيرد وبا فاصله ي بسيار از زمين، اثر جاذبه ي زني نيز ضعيف
مي شود.
به هر حال زيبنده است که ما در روايت از واژه (يحمل) که دلالت بر
جابجا شدن بوسيله ابر است غفلت نورزيم واين جمله، نشانگر آن است که
برخي از ياران امام مهدي عليه السلام کساني هستند که ابر، آنان را
جابجا مي کند.
ونيز از روايات، اين واقعيت دريافت مي گردد که برخي از ياران آن
حضرت نيز به هنگامه ي ظهور وقيام حضرت مهدي عليه السلام در مکه
هستند وبرخي در شهرها وکشورهاي ديگر پراکنده اند که به هنگامه ي
ظهور امام وتصميم بر قيام براي اصلاح جهان، آنان نيز از شرق وغرب
زمين به (مکه) روي مي آورند.
برخي از آنان بوسيله ي (ابرها) به قرارگاه آن پيشواي بزرگ ونجات
بخش مي رسند، برخي با (طي الارض) وپيچيده شدن زمين بر زير پاي آنان
ونزديک شدن راه دور بصورت اعجازآميز که از آن سخن رفت.
پاورقى:
(1)
غيبت نعماني، ص 312، باب 20، ح 8 وبحارالانوار، ج 52، ص
369.
(2)
بحارالانوار، ج 52، ص 333 وغيبت نعماني، ص 315، باب 20، ح
10.
(3)
معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 100
ومستدرک الصحيحين، ج 4، ص 554.
(4)
الفصول المهمة، بخش 12، بحارالانوار، ج 52، ص 334 ومعجم
احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 290، از منابع
متعدد.
(5)
غيبت نعماني، ص 3، باب 20 وبحارالانوار، ج 52، ص 368.
(7)
بحارالانوار، ج 52، ص 308.
(8)
غيبت نعماني، ص 314، باب 20، ح 6.
(9)
غيبت نعماني، ص 316، باب 21، ح 11.
(10)
الزام الناصب، ج 2، ص 200، نوائب الدهور مير جهاني، ج 2، ص
114.
(11)
مجمع البحرين مي گويد: (ابدال) گروهي از شايستگان هستند که
زمين هيچگاه از آنان تهي نيست، وهر گاه يکي از آنان از
جهان رخت بر بست، خداوند ديگري را جايگزين خواهد ساخت.
فيروزآبادي در قاموس آورده: (ابدال، گروهي هستند که خداوند
به برکت آنان زمين را برپا داشته است، شمار آنان 70 نفر
است، 40 نفر آنان از سوريه ولبنان وفلسطين واردن خواهند
بود و30 نفرشان از ديگر نقاط گيتي. هر گاه يکي از آنان از
دنيا برود، خداوند ديگري را جايگزين او مي سازد).
برخي نيز گفته اند: (ابدال، يعني برترينها وبافضيلت
ترينها)..
(12)
بحارالانوار، ج 52، ص 304 واختصاص، ص 208.
(13)
بحارالانوار، ج 52، ص 304.
(14)
بحارالانوار، ج 52، ص 368.
(15)ينابيع
المودة، ص 437.
(16)معجم
احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 100 به نقل از
مستدرک حاکم، ج 4، ص 554 و....
(17)مصدر
ياد شده، ج 3، ص 290.
(19)
بحارالانوار، ج 52، ص 307.
(20)
تفسير برهان، ج 2، ص 418، ذيل آيه ي شريفه وبحارالانوار، ج
45، ص 295.
(21)
سوره ي اسراء، آيه 33.