شرحي کوتاه بر اين روايت
روايتي که از نظرتان گذشت، به برخي از آفتها وعوامل انحطاط ومفاسد
اجتماعي که پيش از واپسين حرکت تاريخ وآخرالزمان در جوامع اسلامي
گسترش مي يابد، اشاره دارد:
به وارونه شدن
مفاهيم بلند، به ضعف ابعاد عقيدتي وفکري جامعه، به بي اعتنايي وبها
ندادن به اصول وارزشهاي اسلامي، به روي آوردن به ارزشهاي پوچ وبدلي
وميان تهي، به انحصار قدرت وامکانات توده ها بوسيله ي زمامداران
وگروههاي منحرف، به سقوط ارزشهاي واقعي ورواج وگسترش نارواها وضد
ارزشها در کران تا کران جامعه بدون هراس از خدا وبدون حيا وشرم از
ديگران.... آري! روايت به اينها اشاره دارد.
روايت از
اميرمؤمنان عليه السلام نشانگر آن است که: در اين جامعه ها، نماز
که ستون دين وايمان است، روح ومغز ومحتواي خويش را از دست مي دهد،
امانتها ضايع مي گردد ودروغگويي روا مي شود ورباخوارگي وبهره کشي
مباح مي گردد وعناصر وجرياناتي بدون داشتن صلاحيتها وويژگيهاي
لازم، قدرت وامکانات جامعه را به انحصار مي گيرند وپيوندهاي
خويشاوندي گسسته مي شود.
رختن خون شايستگان
وخوبان وظلم ستيزان آسان مي گردد وستمکاران به ستم خود فخر مي
فروشند وکارهاي زشت، ميان مقامات وسياستمداران، رواج وگسترش مي
يابدو ظلم وبيداد ميان وزيران وخيانت ميان مأموران وجاسوسان ويژه ي
حکومتها وفسق ميان قاريان قرآن وخطبا وگويندگان گسترش مي يابد.
احترام قرآن در ميان اين جامعه ها، به چاپ وجلد رنگين ونفيس قرآن
است نه به تلاوت شايسته وعمل به دستورات نجات بخش آن در صحنه
زندگي، صفهاي نماز جماعتها وجمعه ها فشرده است ونمازگزاران بسيار،
اما در همان حال که جسمها در کنار هم هستند، دلها وقلبها از هم دور
وپراکنده اند.
زنان ودختران به بازارها ومغازه ها وکارگاهها براي بدست آوردن مال
وثروت سرازير مي گردند ونواي شوم فاسقان از رسانه هاي گروهي و...
همه جا پخش مي گردد ومردم مسخ شده بافته هاي دروغين آنان را بسان
وحي آسماني، تصديق مي کنند.
رهبري وتشکيلات سياسي جامعه به اراذل وعناصر پستي واگذار مي گردد
که به ارزشهاي والاي انساني وشرافت وکرامت، ايمان ندارند ومردم در
بند، از هراس وترس فاجران وبدکاران، با آنان نرمش ومدارا مي کنند
وبخاطر نرسيدن شرارت آنان به حريم زندگيشان، به آنها احترام مي
نمايند.
صداي ساز وآواز خوانندگان ورقاصه ها وهنرپيشه ها ومطربها، آميخته
به انواع موسيقي وتار وطنبور، همه جا به آسمان بلند است واز خانه
ها، کوچه ها، خيابانها، بيابانها ودشتها، از وسايل نقليه وحتي در
خشکي ودريا وهوا، بوسيله ي رسانه ها، نوارها وماهواره ها... گوشها
را پر مي کنند.
زنان بر مرکبها وزينها سوار مي گردند وترديدي نيست نشستن بر
اينگونه زينها واينگونه مرکبها بخاطر تماس خاص بخشي از اندامهاي
آنان با زينها، ايجاد هيجانات تند مي کند که اينگونه تهييج وتحريک،
در سوار شدن به ماشين وامثال آن نيست.
ونيز ژست مردانه گرفتن زنان وپوشيدن لباس آنان که اينک به نشانه ي
پيشرفت وروشنفکري ومتمدن شدن آنان به خوردشان رفته است.
روايت نشانگر آن است که دختران جوان، لباس مردان را به تن مي کنند،
موهاي خويش را مردانه آرايش مي کنند... از سوي ديگر در ادارات
ووزارتخانه ها وديگر ميدانهاي جامعه استخدام مي گردند.
مردان، لباس رنگارنگ وخاص زنان به تن مي کنند وگردنبند وزنجير طلا
به گردن خويش مي آويزند، انگشتر طلا به انگشت مي کنند وريش وسبيل
خويش را به دقت مي تراشند وابروهاي خود را نازک مي کنند وبراي
طراوت وشادابي چهره وخودنمايي، انواع پودرها وکرمها را بکار مي
گيرند، گويي مي خواهند نظرها را به خود جلب نمايند وگويي قرارداد
فرهنگي براي مبادله ي ميان زنان ومردان منعقد گرديده است که مردان
زن نما شوند وزنان به عکس.
روايت نشانگر آن است که در دادگاه، شاهد وگواه بي آنکه از او
بخواهند به دلخواه خود گواهي مي دهد وديگري به نفع دوست خود، بي
آنکه حق وباطل را بشناسد ويا در انديشه ي باطل باشد، شهادت مي دهد.
و ديگر از رشوه خوارگي، هديه ها به قاضيان، حاکمان وواسطه ها، براي
جلب نظر آنان وناحق کردن حق ويا به عکس، سخن مگو!... اينها ديگر بر
کسي پوشيده نمي ماند.
روايت نشانگر آن است که تفقه وآموختن علوم اسلامي براي دنياداري
ودنياطلبي وجاه ومقام صورت مي گيرد، نه براي دين ودر خدمت دين،
بلکه براي دنيا. برخي دروس وعلوم ديني را مي آموزند تا فارغ
التحصيل گردند، بدان جهت که پست قضاوت بدست آورند وبه حقوق ماهانه
ودرآمد ورفاه دست يابند وذره اي به دين وارزشهاي ديني وخدمت به
دين، بها نمي دهند وبرايشان اهميتي ندارد.
افرادي تظاهر به ورع وتقوا وشايستگي مي کنند در حالي که درونهايي
شرربار، نيتهايي بد وباطنهايي پليد دارند. هنگامي که فرصتي برايشان
پيش آيد، نه وجداني دارند وعاطفه وانسانيت ونه دين ومذهب. بسان گرگ
درنده اي هستند که جز دريدن شکار خويش وخوردن خون آن وقطعه قطعه
ساختن اعضاي آن، چيزي نمي شناسند.
آري! خواننده ي گرامي اين بود شرح فشرده اي براي برخي از جملات
هشداردهنده اي که از اميرمؤمنان عليه السلام در اين مورد رسيده
است. رواياتي که بيانگر اين نوع موضوعات ورخدادهاي منفي وضد ارزش
در ميان جامعه ها وتمدنها باشد بسيار است که ما بخاطر رعايت
اختصار، تنها به يک روايت بسنده نموديم.
نشانه هاي نزديک ظهور
بخش دوم، نشانه هايي است که نزديک به ظهور حضرت مهدي عليه السلام
پديدار مي گردد واينها نيز بسيارند. مرحوم شيخ مفيد، در کتاب خويش،
ارشاد، انبوهي از اين نشانه ها وعلايم را از روايات صحيح ومعتبر از
ديدگاه خويش، بطور فشرده ترسيم نموده است. ودو دسته علايم ظهور را
که يک دسته پيش از ظهور ودسته ي ديگر مقارن وهمزمان را ظهور آن
حضرت پديدار مي گردد، همه را بصورت اجمال وفشرده آورده است که ما
باري بهره وري بيشتر شما خواننده ي عزيز، نخست سخنان او را در اين
مورد مي آوريم وآنگاه به شرح وتوضيح برخي واژه ها وکلمات مي
پردازيم.
بيان شيخ مفيد
مرحوم شيخ مفيد مي فرمايد: روايات رسيده از پيامبر وخاندان وحي
ورسالت عليهم السلام بيانگر علايم ونشانه ها ورخدادهايي است که پيش
از قيام حضرت مهدي عليه السلام پديدار مي گردند که اهم آنها
عبارتند از:
جنبش ارتجاعي (سفياني)، قتل (سيد حسني)، جنگ قدرت (بني عباس)،
گرفتن خورشيد در نيم روز ماه رمضان، گرفتن ماه در آخر ماه رمضان،
رخلاف عادت، شکافته شدن زمين وفرو بردن تجاوزکاران، فرو رفتن زمين
در مشرق، فرو رفتن زمين در مغرب، توقف خورشيد به هنگام نيم روز در
وسط آسمان، طلوع خورشيد از مغرب، قتل (نفس زکيه) پشت دروازه ي کوفه
در زمره ي هفتاد نفر از شايستگان، بريده شدن سر مردي از بني هاشم
ميان رکن ومقام، ويران شدن ديوار مسجد کوفه، آمدن پرچمهاي سياه از
طرف خراسان، قيام وجنبش يمني، آشکار شدن مرد مغربي وتصرف شام
بوسيله ي سپاه او، فرود آمدن ترکها در جزيره، فرود آمدن روميان در
(رمله)، طلوع ستاره اي درخشان ونوراني بسان ماه وآنگاه انعطاف خاص
آن...، پديدار شدن سرخي در آسمان وگسترش آن در آفاق آسمان، پيدايش
ستون آتشي در مشرق به مدت سه تا هفت روز، قيام امت عرب وبرکنار شدن
زمامداران عرب بوسيله ي ملتهاي خويش وبدست گرفتن زمام امور کشورها
بوسيله ي مردم، خروج جهان عرب از سيطره ي عجم، کشته شدن رهبر مصر
بدست مردم، انهدام شاه واختلاف سه جريان سياسي در آن، ورود پرچمهاي
(قيس) و(عرب) به مصر، و پرچمهاي (کنده) به خراسان، ورود سپاهي از
سوي مغرب ورسيدن آنها به دروازه ي شهر (حيره)، آمدن پرچمهاي سياه
از سوي مشرق، شکستن ديوار فرات وجريان يافتن آب در کوچه هاي کوفه،
خروج 60 پيامبر دروغين، خروج دوازده امام دروغين، و به آتش کشيده
شدن مرد گرانقدري از بني عباس بين (جلولاء) و(خانقين)، ايجاد پل
ارتباط ميان (کرخ) وبغداد، وزش بادي سياه در آغاز روز، زلزله اي که
انبوهي را به زمين فرو مي برد، ترس وناامني فراگيري که همه عراق
وبغداد را فرامي گيرد، مرگ سريع ودردناک ونقص وزيان در اموال وجان
وثمرات، آفت ملخ نابهنگام وبه هنگام کشاورزي، برداشت کم محصولات
زراعي، جنگ قدرت ميان عجم وخونريزي بسيار در ميان آنان، شورش
بردگان بر ضد برده داران وکشتن آنان، مسخ شدن گروهي از بدعت گذاران
وبصورت ميمون وخوک در آمدن آنان، تسلط کشورهاي عقب مانده به
کشورهاي زورمند وثروتمند، طنين افکن شدن ندايي از آسمان ورسيدن آن
به گوش جهانيان به زبانهاي گوناگون، پديدار شدن چهره وسينه اي در
کره ي خورشيد، زنده شدن گروهي از مردگان وبازگشت آنان به دنيا به
گونه اي که مردم آنان را شناخته وبا آنان ديدار مي کنند.
وآنگاه به پايان اين سلسله
رخدادهاي شگرف وشگفت انگيز واعجاب انگيز بوسيله ي 24 روز رگبار
باران پياپي که زمين را پس از مردنش زنده مي سازد وبرکاتش را
پديدار مي کند وپس از آن همه ي آفتها، رنجها ودردها از حق طلبان
وحق پذيران وشيعيان حضرت مهدي عليه السلام زايل مي گردد وآنگاه است
که از ظهور آن گرامي در مکه مکرمه وبيت الله آگاه مي گردند وبا شور
وشوق ودرايت واخلاص براي ياري او مي شتابند.(1)
نگرشي بر دريافتهاي شيخ مفيد
به باور ما، برخي از نشانه هايي را که مرحوم مفيد از روايت مورد
بحث دريافت داشته وآنها را تلخيص نموده است، تاکنون پديدار گشته
وبرخي در آينده ي نزديک يا دور، پديدار خواهد گشت.
برخي از اين نشانه ها نياز به اندکي شرح وتوضيح دارد وبرخي نيز
براي ما روشن نيست وتوان تفسير آنها را نداريم. اينک به خواست خدا
وياري او، به شرح وتفسير آنچه بنظر مي رسد مي پردازيم با اين
يادآوري که هرگز مدعي آن نيستيم که مفهوم ومقصود اين روايات، درست
همينهايي است که ما دريافت داشته ايم.
در مورد سفياني وجنبش ارتجاعي او ونيز قتل حسني، گرفتگي خورشيد
وماه، فرورفتن زمين، قتل نفس زکيه ومرد هاشمي، بزودي بحث خواهد
آمد، اما جنگ قدرت بني عباس، چگونه از نشانه هاي ظهور است؟ با
اينکه مي دانيم آنان به ظاهر حدود 800 سال پيش منقرض شده اند؟
پاسخ اين است که با توجه به روايات، ناگزير بايد گفت که: برخي
زمامداران در کشورهاي عربي، از نژاد بني عباس هستند اما ناشناخته
اند.
اما توقف خورشيد در آسمان يا طلوع آن از مغرب: اين رخدادي خواهد
بود که دانش جديد روزگار ما آن را نمي توان هضم وتحليل کند، اما
بنظر ما مي توان گفت خداوند بر هر کاري تواناست وما براي روايات
نيازي به تأييد وتصديق دانش جديد در اين مورد نداريم.
اما آمدن پرچمهاي سياه از خراسان، نمي دانيم که اين عبارت اشاره به
هجوم مغول وسقوط خفت بار خلافت عباسي است که صدها سال قبل به وقوع
پيوسته ويا اشاره به رخدادي در آينده است؟
وخراسان نيز نام منطقه ي وسيعي است که شامل بخشي از افغانستان
وبخشي از شوروي سابق وشهر مشهد واطراف آن مي گردد.
اما خروج مرد يمني وظهور مرد مغربي در مصر: تاريخ بيانگر اين است
که مصريان بارها بر شام سلطه يافته اند وممکن است بار ديگر اين
تسلط تکرار گردد.
اما سرخي مورد اشاره، که در آسمان ظاهر مي گردد: اين رخداد ممکن
است انعکاس پرتو خورشيد در افق يا فضا باشد واين از آثار ونشانه
هاي خشم خدا بر زمينيان است که نظير آن در عاشورا وپس از شهادت
امام حسين عليه السلام پديدار شده است.
(ابوالعلاء) در اين مورد مي گويد:
(وعلي الافق من دماء الشهيدين علي ونجله، شاهدان).
يعني: بر افق آسمان، دو شاهد از خون مقدس علي عليه السلام وفرزندش
موجود است.
اما آتشي که بصورت ستوني سر به آسمان کشيده: در مشرق پديدار مي
گردد وسه يا هفت روز، نمايان است، شايد از آتشهاي سهمگيني باشد که
پيش از ظهور ظاهر مي گردد وشايد هم چاههاي نفتي باشد که در برخي از
مناطق طعمه ي حريق مي گردد وفضا را مملو از آتش ودود مي سازد وسه
يا هفت روز تلاش براي خاموش ساختن آن ادامه مي يابد. (والله
العالم).
اما قيام امت عرب وبرکنار ساختن زمامداران وبه کف گرفتن زمام امور
خود در برخي کشورهاي عربي ونيز رهايي عرب از سيطره ي عجم: اينها
اموري است که شايد رخ داده است ومي دانيم که (عجم) در اينجا منظور
(فارس) نيست بلکه غير عرب مي باشد خواه فارس يا ترک يا ديگر ملل.
از اينرو پس از حکومت امپراطوري بزرگ عثماني بر جهان عرب وبخش عمده
اي از کشورهاي مهم آن، همچون عراق، اردن، فلسطين، سوريه، لبنان،
مصر، سودان، يمن، حجاز،... وآنگاه سقوط آن امپراطوري بزرگ ورهايي
کشورهاي عربي از سيطره ي عثماني، مي توان گفت شايد اين رخداد بزرگ
از همان امور است. اما ويراني شام وجنگ قدرت ميان سه پرچم وسه
جريان، در صفحات آينده خواهد آمد.
وورود پرچمهاي (قيس) و(عرب) به مصر: از اخباري است که رويدادهاي
آينده وتاريخ وجامعه ها آن را روشن خواهد ساخت.
اما ورود سپاه از (مغرب) ورسيدن آن به دروازه ي (حيره) در عراق:
بدان دليل که نمي دانيم که منظور از مغرب کجاست، نمي توانيم در
مورد سپاه آن نيز که بسوي عراق خواهد آمد، نظر قطعي بدهيم.
ودر مورد آمدن پرچمهاي سياه از جانب مشرق بسوي حيره عراق، نيز نمي
توانيم اظهارنظر کنيم.
اما شکستگي ديواره ي فرات، شايد اين شرايط از فروريختن آب بند فرات
وبالا آمد آب وطغيان وجاري شدن آب در کوچه هاي کوفه پديد آيد، در
گذشته نيز بارها چنين حوادثي رخ داده است.
اما ظهور 60 پيامبر دروغين، اين نشانه نيز تا حدودي رخ داده وشماري
از اين مدعيان دروغپرداز، در دو قرن گذشته آمده اند فريبکاراني
نظير (علي محمد باب) رهبر مسلک بي ساس بهائيت، (احمد قادياني) رهبر
مرام منحرف قادياني گري وديگر دروغپردازاني که نيازي به آوردن نام
آنان نيست.
اما به آتش کشيده شدن مرد بزرگي از بني عباس، ميان دو منطقه
(خانقين) و(جلولاء) در عراق: در اين مورد اينک چيزي به ذهن نمي
رسد، شايد گذشت زمان آن را روشن سازد.
اما پلي که کرخ وبغداد را به هم پيوند دهد: سالها قبل بنياد گشته
واينک شمار آن پلها به هفت عدد رسيده است.
اما وزش وارتفاع باد سياه در آغاز روز در بغداد: ممکن است ره آورد
انفجارهاي مهيب وآتش سوزيهاي بزرگ يا عذاب دردناکي از جانب خدا
باشد، همانگونه که در برخي از جامعه ها وتمدنهاي پيشين پديد آمد.
اما زلزله اي که انبوهي را در بغداد به قعر زمين فرو مي برد: شايد
اشاره به بمبارانهاي وحشتناکي باشد که شهر را به لرزه درمي آورد
وساختمانها را منهدم مي سازد، يا اينکه اشاره به زمين لرزه ها
وزلزله هاي واقعي باشد که هنوز رخ نداده است.
اما هراس ودلهره اي که عراقيان را در کام خود فرومي برد: ممکن است
اشاره به ديکتاتور وحشتناکي باشد که اينک حاکم است وکسي از شرارت
آن احساس امنيت نمي کند.
اما مرگ دردناک: ممکن است اشاره به اعدامهاي بسيار، کشتارهاي دسته
جمعي و... باشد که هم اکنون بطور مرتب وروزانه، بلکه هر ساعت،
ادامه دارد.
اما نقص در اموال: ممکن است اشاره به آثار مرگبار مرام سياه
کمونيستي، فقر، گرسنگي، محروميت، عقب ماندگي وورشکستگي بر جاي
مانده از آن باشد که اينک بر اردوگاه از هم پاشيده ي کمونيسم وعراق
سايه افکنده است.
اما نقص در جانها: ممکن است اشاره به جنگ خونباري باشد که ميان
ايران وعراق وغرب به وقوع پيوست.
اما کمبود ونقص در محصولات زراعي وميوه جات: ممکن است اشاره به
سياست مخرب اصلاحات ارضي باشد که شهرهاي سرسبز وخرم وباطراوت
وشاداب را به بيابانهاي خشک وخالي تبديل ساخت.
اما ملخ مورد اشاره که به هنگام يا نابهنگام خواهد آمد وآفت جان
زراعت، محصولات، دانه ها وغلات خواهد شد، بنظر مي رسد که هنوز
نيامده باشد.
اما عدم رشد در کشت وزرع وسلب برکات از محصولات کشاورزي: ممکن است
اشاره به حشراتي باشد که بصورت آفتي همه چيز را تباه مي کنند يا
اشاره به بارانهاي پياپي وبسياري که همه چيز را نابود مي سازد.
اما جنگ وجدال دو دسته از عجم: براي ما روشن نيست، چرا که عجم شامل
همه ي ملتها ونژادهاي غير عرب مي شود ونه فارس تنها، بنابراين،
نکته ي مورد نظر اين جمله براي ما مبهم است وخداست که حقايق امور
را مي داند.
اما شورش بردگان بر ضد سردمداران خويش وکشتن آنان: ممکن است اشاره
به سرکشي وتمرد ميان طبقات گوناگوني از مردم باشد که رخ داده
وخواهد داد؛ از تمرد کشاورزان در برابر زمين داران، انقلاب کارگران
بر ضد کارخانه داران، شورش نظاميان بر فرماندهان خود که دستورات
آنان را اجرا نمي کنند وسلاحهاي خويش را بسوي آنان نشانه مي روند
وآنان را درو مي کنند وممکن است اشاره به انقلاب صاحب (زنج) باشد
که در بصره روي داد. (والله العالم).
اما به نداي آسماني که همه ي جهانيان آن را مي شنوند اشاره خواهيم
کرد.
اما چهره وسينه اي که در آسمان وخورشيد ظاهر مي گردند: از امور مهم
وپيچيده اي هستند که در تفسير وتحليل آنان نمي توان به پندار وحدس
بسنده کرد.
اما مردماني که از قبرهاي خويش برمي خيزند، ممکن است اين اشاره به
مسأله ي رجعت باشد که در اين مورد، روايت مفصلي خواهيم آورد.
اما باران بسيار: در اين مورد نيز در صفحات آينده بحث خواهد شد.
در پايان اين بحث، بار ديگر يادآور مي شوم که آنچه در تفسير وتحليل
سخنان شيخ مفيد آورديم، همه وهمه، چيزهايي است که برخاسته از ظن
است نه يقين وممکن است اين مجموعه روايات، اشاره به مفاهيم ومعاني
ديگري داشته باشد که به انديشه ي ما نرسيده است. (والله العالم).
نشانه هاي غير قطعي
سومين وآخرين بخش، نشانه هايي ست که در سال ظهور امام مهدي عليه
السلام يا سال پيش از آن پديدار مي گردد وخاطر نشان ساختيم که
اينها بر دو نوعند:
بخش نخست، نشانه هاي غير حتمي است، بدان معنا که ممکن است پديدار
گردند يا پديدار نگردند. اينها علايم غير قطعي است که ما اينکه به
برخي از آنها اشاره مي کنيم:
مردي از تبار پيامبر صلي الله عليه واله وسلم
پديدار شدن پرچم (هاشمي) از علايم غير قطعي براي ظهور امام مهدي
عليه السلام است.
در روايات متعددي ياد ونام (هاشمي) به ميان آمده است واز مجموع
آنها استفاده مي شود که: او مردي از بني هاشم واز نسل پيامبر خدا
صلي الله عليه واله وسلم است. در اوج جواني است ودر دست راست او
خالي است واز خراسان حرکت وجنبش خويش را آغاز مي کند.
اين روايات، نشانگر آن است که اين جوانمرد، از خروج سپاه سفياني از
کوفه وارتکاب فجايع دهشتناک، خونريزي بسيار، به اسارت در آوردن
بانوان وحرکت دادن آنان بسوي شام، با سپاه خويش به کوفه مي رسد. در
اين شرايط واوضاع مصيبت بار ودردناک درمي يابد که سپاه پليد سفياني
از کوفه بسوي شام حرکت نموده واسيران را نيز با خود مي برد.
از سوي ديگر، مرد ظلم ستيز (يمني) نيز با سپاه خويش به کوفه مي رسد
وهر دو سپاه با فرماندهان خويش بسوي سپاه سفياني حرکت مي کنند
واندکي خارج از کوفه به هم مي رسند. پيکار شديدي، ميان سپاه سفياني
از يک سو ودو سپاه هاشمي ويمني از سوي ديگر، آغاز مي گردد وپس از
تلفات وضايعات بسياري سرانجام جوانمرد هاشمي وهم پيمانش پيروز مي
شوند وتمام سپاه سفياني را در هم مي کوبند وبا آزاد ساختن اسيران
کوفه به آن شهر باز مي گردند.
روايات در مورد ريشه ونسب مرد هاشمي داراي دو پيام است. برخي او را
(حسني) وبرخي (حسيني) معرفي مي کند وبنظر نگارندنه نيز (حسني) است
واين همان کسي است که برخي روايات از او به (نفس زکيه) تعبير مي
کند.
آري! مشهور است که مردي که در مکه، ميان رکن ومقام سرش از پيکرش
جدا مي گردد، (نفس زکيه) واز تبار بني هاشم وحسني نسب است.
واز مسايل قطعي اينکه: او شيعه وپيرو خاندان وحي ورسالت است. به
عقيده ي خويش پايبند واستوار وداراي نفوذ گسترده ومحبوبيت در دلها
ويک شخصيت پرنفوذ مردمي است. بجاست رواياتي در اين مورد ترسيم
گردد:
1- عبدالله بن مسعود آورده است که: روزي به ديدار پيامبر رحمة الله
صلي الله عليه واله وسلم رفتيم که آن حضرت با چهره اي شادمان ما را
پذيرفت. در مورد هر چه پرسيديم ونپرسيديم، سخن گفت وما را بهره ور
ساخت تا اينکه در همان حال که او مي گفت، گروهي از جوانان بني هاشم
که حسن وحسين عليهم السلام در ميان آنان بودند از آنجا گذشتند. با
آمدن آنان، دل وديده ي پيامبر صلي الله عليه واله وسلم با آنان
همراه شد وگويي چيزي بياد آورد که آثار اندوه در چهره اش نمايان
وسيلاب اشک از ديدگانش فروريخت.
پرسيديم: (اي پيامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتي مي نگريم،
چرا؟!)
فرمود:
(انا أهل بيت، اختار الله لنا
الآخرة علي الدنيا، وانه سيلقي أهل بيتي من بعدي تطريدا وتشريدا،
حتي ترفع رايات سود من المشرق، فيسألون الحق فلا يعطونه، فيقاتلون
فينصرون، فمن أدرکهم منکم أو من أعقابکم، فليأت امام أهل بيتي، ولو
حبوا علي الثلج فانها رايات هدي، يدفعونها الي رجل من أهل بيتي).(2)
يعني: ما خانداني هستيم خدا آخرت را براي ما برگزيد نه دنيا را
وخاندانم پس از من با تبعيد، فشار وآوارگي روبرو مي شوند تا
پرچمهاي سياه از سوي مشرق برافراشته شود، آنان در پي حق هستند، اما
ستمکاران، حق آنان را رعايت نمي کنند ودر راه حق پيکار مي کنند
وپيروز مي گردند.
از اين رو، هرکس از شما ونسلهاي شما، آن پرچمهاي برافراشته را ديد،
بسوي امام خاندان من بشتابد گر چه با نهايت سختي؛ چرا که آنان
پرچمهاي هدايت اند وقدرت را به بزرگ مردي از خاندان من، تسليم مي
کنند.
شايد برخي چنين پندارند که منظور از پرچمهاي سياه در اين روايت،
پرچمهايي باشد که به فرماندهي وهمراهي (ابومسلم خراساني) ونهصت او
بر ضد حکومت سياه اموي برافراشته شد وبا انهدام قدرت پوشالي
وستمکار اموي پايه هاي حکومت عباسيان را در سال 656 هجري بنياد
کرد؛ اما چنين تصوري درست نيست واين پرچمهايي که از خراسان در
آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هيچ ربطي به ابومسلم خراساني
ندارد.
مورخ شهير (ابن کثير) در اين مورد مي نويسد:
(اين پرچمها ارتباطي به نهضت
ابومسلم ندارد که از خراسان برافراشته شد وبدان وسيله حکومت امويان
را برانداخت، بلکه اين پرچمها مربوط به آخرالزمان است که به همراه
حضرت مهدي عليه السلام برافراشته خواهند شد).(3)
2- ابوطفيل از اميرمؤمنان عليه السلام آورده است که فرمود:
(اذا سمعت الرايات السود مقبلة من
خراسان، فکنت في صندوق مقفل عليک، فاکسر ذلک القفل وذلک الصندوق
حتي تقتل تحتها فان لم تستطع، فتد حرج).(4)
يعني: هنگامي که شنيدي پرچمهاي سياه از خراسان بسوي جهان عرب روي
آورده وتو در صندوقي در بسته قرار داشتي، به هر صورت ممکن، آن را
بگشا تا تحت آن پرچمها قرار گيري واگر نتوانستي در صندوق را بگشايي
وروي پاي خود بروي، همانگونه خود را بغلطان تابه هدف برسي.
وبدينسان مي بينم، بدان جهت که علمها ودعوتها در واپسين حرکت تاريخ
وآخرالزمان گوناگون است واز ميان آنها، تنها پرچم آن جوانمرد
هاشمي، پرچم حق ودرست است وآلوده به باطل نيست.
اميرمؤمنان عليه السلام در اين سخنان خويش، توجه مي کند که حق
طلبان نهايت درجه تلاش وکوکشش خويش را براي پيوستن به سپاه (هاشمي)
بکار گيرند.
3- از پنجمين امام نور حضرت باقر عليه السلام آورده اند که فرمود:
(يخرج شاب من بني هاشم، بکفه
اليمني خال، ويأتي من خراسان برايات سود، بين يديه شعيب بن صالح،
يقاتل أصحاب السفياني، فيهزمهم).(5)
يعني: در واپسين حرکت تاريخ، جواني (عدالت خواه) از بني هاشم که
بدست راست او خالي است با پرچمهاي برافراشته وسياهرنگ از سوي
خراسان مي آيد.
پيشاپيش او شعيب بن صالح است واو با جنبش ارتجاعي سفياني پيکار مي
کند وآنان را شکست مي دهد.
4- ونيز فرمود:
(تنزل الرايات السود -التي تخرج
من خراسان- الکوفة، فاذا ظهر المهدي عليه السلام بمکة بعثت اليه
بالبيعة).(6)
يعني: پرچمهايي از خراسان خارج ودر کوفه فرود مي آيند وهنگامي که
حضرت مهدي عليه السلام در مکه ظهور فرمود، اينان دست بيعت واطاعت
بسوي او دراز مي کنند.
5- اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه بيان، از جمله فرمود:
(مردي از فرزندان حسن عليه السلام با 12 هزار سوار مجهز به دانش
وايمان وسلاح به حضرت مهدي عليه السلام مي پيوندد ومي گويد:
عموزاده ي گرانقدر! شايد من از تو براي برانداختن ستم وبيداد
وبرقراري عدالت برازنده تر باشم چرا که من از فرزندان حسن هستم
وشما از فرزندان حسين عليه السلام وحسن بزرگ تر است).
امام مهدي عليه السلام پاسخ مي دهد: (من همان مهدي موعود هستم. مرا
نمي شناسي؟)
او پاسخ مي دهد: (آيا بر صداقت گفتار واطمينان قلبي ما، نشانه يا
معجزه ويا علامتي داري؟)
حضرت مهدي عليه السلام به پرنده اي که در هوا در حال پرواز است مي
نگرد وپرنده به اشاره ي حضرت بر روي کف دست آن گرامي فرود مي آيد
وبه قدرت آفريدگارش به امامت مهدي عليه السلام گواهي مي دهد.
آنگاه چوب خشکي را در گوشه اي از زمين خشک غرس مي کند ودر دم سبز
وپرطراوت مي گردد وبه برگ وبار مي نشيند.
پس تخته سنگي را از صخره اي برمي دارد وآن را به دست تواناي خويش
مي فشارد وپودر مي کند وپس از آن خمير مي سازد وبسان شمع نرم مي
کند.
وجوانمرد (هاشمي وحسني) حق طلبانه بپا مي خيزد ومي گويد: (راستي که
پيشوايي وکاروانسالاري امت ونجات تمدن وجامعه ي بشري در توان تو
وزيبنده توست).
وآنگاه همه ي امکانات را تسليم
حضرت مهدي عليه السلام مي کند وسپاه خويش را تحت پرچم مهدي
وفرماندهي او قرار مي دهد).(7)
گرفتن خورشيد وماه
گرفتن خورشيد وماه، پديده ي جديدي نيست، بلکه سابقه ي تاريخي آن به
ميليونها سال باز مي گردد وشناختن سبب آن نيز اينک منظور ما نيست
چرا که از موضوع بحث کتاب خارج است. بلکه منظور اين است که گرفتن
خورشيد در اواخر ماه قمري رخ مي دهد وگرفتن ماه نيز در اواسط ماه
قمري واين مسأله از صدها سال پيش تاکنون مورد اتفاق دانشمندان
کيهان شناس وستاره شناس است.
اين مسأله تا آنجايي در ميان انسانها از قرون واعصار گذشته تاکنون
محسوس بوده است که از فرود آدم به کره ي زمين تاکنون، انسانها در
مورد آن اختلاف نداشته اند.
اما اين شيوه ي طبيعي وعادي در جريان خورشيد وماه، کمي پيش از ظهور
حضرت مهدي عليه السلام به هم مي خورد ودر نتيجه، خورشيد بطور بي
سابقه اي در وسط ماه دچار گرفتگي مي شود وماه برخلاف جريان عادي
خويش، در آخر ماه.
روايات در مورد خورشيد گرفتگي وماه گرفتگي
1- امام باقر عليه السلام فرمود:
(آيتان بين يدي هذا الامر: خسوف
القمر لخمس وکسوف الشمس لخمس عشرة ولم يکن ذلک منذ هبط آدم عليه
السلام الي الارض وعند ذلک يسقط حساب المنجمين).(8)
يعني: دو نشانه ي جوي اندکي پيش از ظهور مهدي عليه السلام در آسمان
رخ مي دهد يکي گرفتن ماه در 25 ماه وديگري گرفتن خورشيد در 15 ماه
واين دو حادثه ي جوي از فرود آدم عليه السلام به زمين تاکنون وتا
هنگام رخداد، بي سابقه است ودر آن هنگام که حساب ستاره شناسان
وکيهان شناسان به هم مي خورد.
2- از (بدربن خليل اسدي) آورده اند که گفت: نزد حضرت باقر عليه
السلام بودم که از دو نشانه وعلامت که پيش از قيام قائم پديدار مي
گردد ياد کرد وفرمود: (دو نشانه است که از زمان آدم تاکنون بي
سابقه است وتنها پيش از ظهور قائم عليه السلام پديد مي آيد وآن دو
عبارتند از: گرفتن خورشيد در نيمه ي ماه رمضان وگرفتن ماه، در آخر
ماه).
مردي که در آنجا بود، گفت: (سرورم!...! نه! خورشيد در آخر ماه مي
گيرد وماه در وسط آن.!
حضرت فرمود: (آنچه تو مي گويي
درست است جريان طبيعي اينگونه است، اما اين دو نشانه جوي ظهور مهدي
همان است که گفتم واز زمان آدم تا هنگامه ي ظهور بي سابقه است).(9)
روايت، بيانگر اين است که آن مرد به حضرت اعتراض کرد که: (خورشيد
تنها در آخر ماه مي گيرد وماه در وسط آن).
که امام عليه السلام در پاسخ او فرمود: (اين قاعده پيش از ظهور
شکسته مي شود تا نشانگر نزديک شدن هنگامه ي ظهور امام مهدي عليه
السلام باشد).
3- ونيز آن حضرت فرمود:
(ان بين يدي هذا الامر انکساف
القمر لخمس تبقي والشمس لخمس عشرة وذلک في شهر رمضان وعنده يسقط
حساب المنجمين).(10)
يعني: پيش از ظهور مهدي عليه السلام دو نشانه جوي خواهد بود: يکي
گرفتن خورشيد در 15 ماه رمضان وديگر گرفتن ماه در 25 آن. وآنگاه
است که حساب ستاره شناسان به هم مي ريزد.
آري! خواننده ي گرامي! پس از ترسيم اين روايات روشن مي شود که در
آستانه ي ظهور، در منظومه ي شمسي، تغييري رخ مي دهد به گونه اي که
زمان گرفتن خورشيد وماه تغيير مي يابد وجريان طبيعي مسير خورشيد
وماه وکره زمين دگرگون مي گردد.
وآنچه قطعي وترديدناپذير است اين است که: اين تصرفات کار بشر نيست
همانگونه که نمي توان آن را به طبيعت وتصادف نيز نسبت داد.
وشايسته يادآوري است که خود وقوع خسوف وکسوف در يک ماه نيز طبيعي
بنظر نمي رسد ونگارنده در هيچ کتاب مربوط به کيهان شناسي نديده ام
که گرفتن ماه وخورشيد هر دو در يک ماه اتفاق افتد.
ولازم بيادآوري است که اين روايات، هر دو حادثه را با ظهور آن حضرت
مرتبط مي داند وآنها را از نشانه هاي جوي ظهور اعلان مي کند. دو
نشانه ي آشکار در جهان هستي، دو نشانه از نشانه هاي آسماني که کسي
نمي تواند آنها را ناديده بگيرد وخود را به ناداني، يا غفلت وتغافل
زند:
(لئلا يکون
للناس علي الله حجة).(11)
پاورقى:
(1)ارشاد
مفيد، ص 356 وبحارالانوار، ج 52، ص 220.
(2)
مستدرک الصحيحين، ج 4، ص 464، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366
باب خروج المهدي عليه السلام ومعجم احاديث الامام المهدي،
ج 1، ص 382.
(3)
کلام ابن کثير را سيوطي در کتابش: العرف الوردي في احوال
المهدي، ص 60 آورده است.
(4)
کنزالعمال، ج 6، ص 68 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه
السلام، ج 3، ص 79.
(5)
ملاحم ابن طاووس، ص 77، عقدالدرر، ص 128، باب 5 ومعجم
احاديث الامام المهدي عليه السلام ج 3، ص 270.
(6)
ملاحم ابن طاووس، ص 104 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه
السلام، ج 3، ص 270.
(7)
الزام الناصب، ج 2، ص 205، عقدالدرر، ص 97 ومعجم احاديث
الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 97.
(8)
اکمال الدين، ج 2، ص 655 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه
السلام، ج 3، ص 251.
(9)
غيبت نعماني، ص 271، غيبت شيخ طوسي، ص 270، عقدالدرر، ص 65
و66، سنن دارقطني، ج 2، ص 65 ومعجم احاديث الامام المهدي
عليه السلام، ج 3، ص 252.
(10)
غيبت نعماني، ص 272، اکمال الدين، ج 2، ص 655 ومعجم احاديث
الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 251.