امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۳۰ -


در پرتو دانش جديد

پيش از آغاز اين بحث، بجاست نکته اي را يادآوري کنم وآن اين است که: از تأسف بارترين آفتهاي عصر ما اين است که برخي از جوانان در جوامع اسلامي، سخنان غربيها را به گونه اي شتابزده وباسرعت مي پذيرند وبدانها تکيه مي کنند که اگر آنان سخني فراتر از انديشه وفهم اينان نيز بگويند، بي درنگ وبدون تجزيه وتحليل ودريافت، آن را نيز مي پذيرند. اما همين جوانان در پذيرش واقعيتهاي ماوراي طبيعت وحقايق غيبي که از مرزهاي ماده وطبيعت مي گذرد، چون وچرا مي کنند ودر مورد آن حقايق، ترديد روا مي دارند.

اين دوگانگي برخورد آنان، نشانگر خودباختگي واستعمار فکري وفرهنگي شومي است که کشورهاي اسلامي را فراگرفته است. ايمان ويقين به خدا وتعاليم او را، از قلب بسياري از جوانان غفلت زده زدوده وشکافي بزرگ وفاصله اي گسترده، اين قربانيان استعمار واستبداد وحقايق معنوي والهي وآسماني، پديد آورده است.

استعمار پليد، نسل جوان را به سوي ماده وايمان به ماديات صرف وپشت پا زدن به معنويات وارزشها وحقايق غيبي وماوراي ماده، سوق داده است، از اين رو هنگامي که به اين قماش از جوانان گفته شود که: مستر فلان يا موسيو يا دکتر، پرفسور، فيلسوف يا مکتشف آلماني يا فرانسوي يا آمريکايي چنين گفت يا استاد دانشگاه ناکجا آباد يا نويسنده ي يهودي يا دانشمند مسيحي فلان رهبر بت پرست... چنين گفت يا نوشت، گفتار ونوشتار وديدگاهها وآراي اينان، چنين جواناني، وحي آسماني است. آن را با همه ي توان وامکان وسينه ي گشاده وباز، مي پذيرند، اما اگر به همين بندگان خدا، بگوييم خدا يا پيامبر يا اميرمؤمنان چنين فرمود يا روايتي را بخوانيم يا معجزه ي قطعي از يکي از امامان راستين تشيع بياوريم، پذيرش وگواهي وتصديق اينها، براي اينان، گران است وقبول آن سخت ومشکل.

چرا؟ براي چه؟ اي مسلمانان! منصفان! آزادگان! چرا؟

آيا پيامبر گرامي اسلام، دانشمند، حکيم، فيلسوف، آگاه، مکتشف، مرتبط با وحي الهي وداراي پيوند با دستگاه آفرينش وآفريدگار هستي نبود؟!

چرا گفتار انسانساز وشخصيت پرداز وافتخارآفرين او، نبايد پذيرفته شود وروايات واخبار او، نبايد مورد تصديق شما قرار گيرد؟ آخر چرا؟

آري! هنگامي که بگوييم: (عمر گرانمايه ي حضرت مهدي عليه السلام اينک از 1200 سال فراتر است واو به خواست خدا زنده وبانشاط است). بي درنگ مي گويند: (چگونه چنين چيزي ممکن است؟) ودر آن ترديد مي کنند. اما اگر گفته شود فلان مستر فرمود که: انسان مي تواند هزاران سال زندگي کند وچنين استعدادي را دارد، بي درنگ او را تصديق مي کنند واز او مي پذيرند، چرا؟ براي چه؟

کوتاه فکري وناآگاهي چقدر؟

ساده انديشي وغفلت زدگي تا کجا؟

بر ماست که به اين شخصيتهاي پرشکوه اسلام افتخار کنيم، به پيام آور بزرگ، به امير مؤمنان عليه السلام به خاندان بزرگ وحي ورسالت. بر ماست که اين عناصر نفوذي وچهره هاي بزک کرده را که استعمار به جامعه وافکار ومغزها واذهان ما رسوخ ونفوذ داده است همه را پس بزنيم ورد کنيم.

بر ما لازم است فراموش نکنيم که مسلمانان، مردان دانش جديد وقهرمانان فرهنگ وعلم نوين بودند وآنان بودند که با انديشه ي دقيق وافکار بلند خويش، سرچشمه هاي دانش را گشودند وآنها را نوشته ومنتشر ساختند وبه جهاني که ما در آن زندگي مي کنيم تقديم داشتند.

چرا ما بايد به آفت خودفراموشي وخودباختگي گرفتار آييم واصالت وشکوه خويش را به بوته ي فراموشي سپاريم؟

گفتار وديدگاههاي غربيها چه نقشي وارزش واقعي دارد که ما بدون تفکر وانديشه، همه را بپذيريم؟ وچشم وگوش بسته مطيع آنان باشيم؟

آري! متأسفانه هنگامي که از عناصري همچون: داروين، فرويد، اينشتاين يهودي وسارتر ماديگرا وحق ستيز وعناصري از اين قماش که آفريدگار هستي را انکار وپديد آورنده ي جهان را نفي وهمه ي اديان آسماني را با ديدگاههاي شکست خورده ومخالف اسلام -خود کنار مي گذارند- گفتاري نقل شود، اين گروه از جوانان بافته هاي آنان را مي پذيرند واز حقايقي بشمار مي آورند که هيچ ترديد وچون وچرا پذير نيست. به همين دليل است که بسياري از نويسندگان در بحثهاي خويش براي قانع ساختن اين گروه، بناگزير از سخنان غربيها کمک مي گيرند وموضوعات ومطالب خويش را با مهر تأييد آنها عرضه مي کنند.

راستي چرا بايد اينگونه باشد؟

هان اي فرزندان اسلام! چرا؟

اي جوانان واي نسل سرفراز قرآن! براي چه؟ به اسلام افتخارآفرين خويش بازگرديد وبدان بر همه ي جهانيان افتخار کنيد.

انديشه هاي منحط وچهره هاي بي محتواي غرب را، رها کنيد که اين بافته ها واين چهره ها که به نمونه هايي اشاره رفت، ارمغاني جز نگونساري ندارند وجز بر انحراف وانحطاط وگرفتاريها نمي افزايند.

مرزهاي ناشناخته عمر انسان

مسأله ي طول عمر از مسايلي است که مرز مشخصي براي آن ثابت نشده است. هنگامي که مي گويند فلان شخصيت صدها سال ويا هزاران سال زيست، معناي اين سخن نه اين است که او تا آخرين درجه از عمر را که براي انسانها ممکن است، زيسته است، هرگز! چرا که عمر ممکن، براي انسانها مرزهايش ناشناخته است، همانگونه که آخرين کشفيات علمي نيز همين واقعيت را بيان مي کند.

اما عمرهاي کوتاه، در جهان معاصر وگذشته نيز ملاک ومعياي نيست که بتوان با آن معيار، عمر انسانها را سنجيد، چرا که زندگي انسانها بيشتر با حوادث وفجايع ودردهايي همراه وهمزاد است که باعث کوتاهي عمر مي گردد. عواملي چون: تغذيه ي نامناسب، هواي آلوده، عدم رعايت درست موازين بهداشتي، بيماريهاي مرگبار، فشار وانباشته شدن غم واندوه وديگر عواملي که همه وهمه اثر مرگباري در انهدام زندگي دارند وعقده هاي رواني ويرانگري را، پديد مي آورند. که آنها باعث بيماريهاي خطرناکي مي گردند وزندگي وسلامت انسان را به سوي نابودي سوق مي دهند در غير اين صورت دستگاهها وسازمان وجود انسان، کشش واستعداد زندگي بسيار فراتر از اين زندگيهاي کوتاه وناقص را دارد.

در اين مورد، مجله ي مصري (المقتطف) مي نويسد: (... دانشمندان بزرگي که به دانش وآگاهي آنان مي توان اعتماد کرد، مي گويند: همه ي بافتهاي مهم واصلي سازمان وجود انسان، قابليت يک زندگي بسيار طولاني وبي نهايت را دارند وانسان اگر بتواند خود را در تيررس عوارضي که رشته ي حيات او را مي برد، قرار ندهند، کاملا برايش ممکن است که هزاران سال زندگي کند وعمري بسيار طولاني داشته باشد.(1)

ونيز در صفحه 240 مي نويسد: (نهايت چيزي که اينک از تجربه هاي ياد شده بدست مي آيد اين است که: انسان به دليل رسيدن به مرز هشتاد يا صد سالگي از عمر خويش نمي ميرد، بلکه بدان دليل در اين سن وسال زندگي را مي بازد که برخي از عوارض وآفتها، دامنگير برخي از اعضا واندامها مي گردد ودر نتيجه آنها را تلف مي سازد وآنگاه بخاطر ارتباط برخي از اعضا با برخي ديگر، حيات انسان با خطر جدي روبرو مي گردد ومي ميرد. از اين رو اگر دانش جديد موفق شود که اين عوارض را از ميان بردارد يا مانع پيدايش آنها شود، ديگر مانعي در راه ادامه ي حيات انسان نمي ماند ومي تواند صدها سال، شاداب وپرطراوت زندگي کند).

خود ما نيز در هيچ کتاب علمي وتحقيقي يا مجله تخصصي نخوانده واز هيچ پزشک، فيلسوف، حکيم ودانشمندي، نشنيده ايم که مرزهاي عمر بشر، مشخص شده است واو نمي تواند فراتر از آن، زنده بماند يا آنکه محال وناممکن است که انساني هزار سال زندگي نمايد. بلکه به عکس مي بينيم که طب جديد، اميدوار است که دارويي براي طول عمر بدست آورد واز پيري وکهنسالي جلوگيري کند.

آري! عمر طولاني در زمان ما، بدان دليل که زندگي انسانها وعمر آنان کوتاه است، ناآشنا بنظر مي رسد، اما اگر چيزي ناآشنا بود نبايد آن را محال ونا ممکن به حساب آورد.(2)

مردم در گذشته، مسافت هزار کيلومتري را در مدت يک ماه طي مي کردند، اما اينک همين مسافت را بوسيله ي، هواپيما، به مدت کوتاهي چون يک ساعت طي مي کنند. اگر انساني صد سال پيش به مردم خبر مي داد که پيمودن هزار کيلومتر در يک ساعت ممکن است، حرف او را نمي پذيرفتند وآن را کاري ناممکن مي پنداشتند چرا که براي آنان ناآشنا وناشناخته بود در حاليکه اين خبري صحيح ودرست بوده است.

جامعه هاي بشري امروز، پديده ها را براساس عادتهاي جاري مي شناسند نه براساس دانش وبينش صحيح. آنان هم که از داشن وبينش بهره اي دارند، هرگز مدعي اين نيستند که به همه ي اسباب ومسببات دست يافته اند وهمه ي علل وعوامل واصول علمي ناشناخته وحقايقي که براي دانش ودانشمندان پوشيده است، به مراتب از شناخته ها فراتر است.

بيشتر مقياسهاي علمي -در جهان هستي- ناشناخته است وانسان تاکنون نتوانسته است بدانها احاطه علمي پيدا کند، تنها توانسته است پديده هاي ظاهري را بدون آنکه اسباب وعلل آنها را بشناسد درک کند، دريابد که هر پديده اي سببي دارد واين سبب نيز خود سبب ديگري.

وهمينگونه اسباب ومسببات را بطور تسلسل درمي يابد، اما نمي تواند سبب اصلي وعلت العلل را بشناسد جز اينکه بگويد: (آن، سرچشمه ومنشا وعلت اصلي قدرت بي کران خدا واراده ي اوست نه چيز ديگر).

کساني که عمرهاي طولاني داشته اند

جهت اطلاع بيشتر ودقيقتر رجوع شود به: کتاب گرانسنگ (خورشيد مغرب)، ص 240، تأليف دانشمند ونويسنده ي فرزانه ومعاصر، محمدرضا حکيمي وکتاب (او خواهد آمد)، ص 89، هم چنين کتاب (امام مهدي عليه السلام حماسه اي از نور) از شهيد صدر، (نويد امن وامان) و(امامت ومهدويت) از آيت الله صافي، (ديرزيستي حضرت مهدي عليه السلام) از مهدي کامران، (منتظر جهان وراز طول عمر) از سيد احمد علم الهدي، (چند مقاله) از علامه طباطبايي، (مهدي عليه السلام رهبر بزرگترين انقلاب جهان) از حسن شجاعان و(طول عمر امام زمان عليه السلام) از علي اکبر مهدي پور.

در تاريخ انسان، به نامهاي بسياري برخورد مي کنيم که در اين جهان، قرنهاي طولاني زيسته اند که مورخين نام آنان را برشمرده وسرگذشت برخي را نيز نوشته اند، همانگونه که برخي از علماء در کتابهاي خويش، بخش خاصي را تنها بدانها اختصاص داده وتحت عنوان (سرگذشت کساني که طول عمر طولاني داشته اند) به ترسيم سرگذشت زندگي آنها پرداخته وبرخي از امور مربوط بدانان را آورده اند واين واقعيت را يادآورد شده اند که عمر طولاني براي انسان يک پديده عجيب وغريبي نيست، بلکه در برخي روزگاران يک پديده ي طبيعي وعادي بوده است.

ما در اينجا نام برخي از آنان را بطور فشرده مي آوريم:

1- حضرت آدم که 930 سال در اين جهان زيست.

2- حضرت سليمان نيز 930 سال زندگي کرد.

3- لقمان حکيم، 4000 سال وبرخي نيز 400 سال نوشته اند.

4- ربيع بن ضبع، 380 سال.

5- شدادبن عامر 900 سال.

6- عمربن عامر، 800 سال.

7- قس بن ساعده، 600 سال.

8- عزيز مصر، 700 سال.

9- ريان بن عزيز مصر، 1700.

10- لقمان عادي 560.(3)

وبسيار ديگري که تاريخ نام آنان را نگاشته وهر کدام صدها سال در اين جهان زيسته اند که ما نيازي به ترسيم نام آنان نمي نگريم وبه همان بيان قرآن شريف وداستان نوح عليه السلام بسنده مي کنيم که براي هر حقيقت جوي باايماني، بسنده است.

هنگام ظهور کي خواهد بود؟

حکمت خدا، اقتضا نموده است که هنگام ظهور حضرت مهدي عليه السلام در ميان مردم، نامعلوم واز آنان پوشيده باشد، به همين جهت مردم نمي دانند که آن حضرت بطور دقيق چه وقتي ظهور خواهد کرد.

با وجود روايات بسياري که از پيامبر گرانقدر وامامان نور عليهم السلام پيرامون ابعاد گوناگون حيات امام عصر عليه السلام رسيده است، با اين وصف به هنگامه ي ظهور آن حضرت بطور مشخص در هيچ روايتي تصريح نشده بلکه بعکس، رواياتي از پيامبر وامامان معصوم عليهم السلام وارده شده است که در آنها بشدت از کساني که که از هنگام ظهور خبر دهند انتقاد گشته وآنان را تکذيب نموده اند. ونيز روشن ساخته اند که هيچ يک از پيشوايان معصوم عليهم السلام در اين مورد سخني نگفته وبراي ظهور، زماني مشخص نفرموده است.

براي نمونه:

1- از پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم آورده اند که در مورد غيبت حضرت مهدي عليه السلام ومسايل مربوط به آن فرمود:

(ويکذب فيها الوقاتون).(4)

يعني: کساني که براي ظهور وقت تعيين مي کنند، دروغ مي گويند.

2- (فضيل) از امام باقر عليه السلام پرسيد:

(هل لهذا الأمر وقت؟)

يعني: آيا هنگامه ي ظهور معلوم است؟

فقال عليه السلام: (کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، کذب الوقاتون؟).(5)

آن حضرت، در پاسخ او سه بار فرمود: (کساني که براي ظهور، وقت تعيين مي کنند، دروغ مي گويند).

آري! وقت تعيين کنندگان براي ظهور، دروغ بافانند.

3- از امام صادق عليه السلام آورده اند که فرمود:

(کذب الموقتون، ما وقتنا فيما مضي ولا نوقت فيما يستقبل).(6)

يعني: کساني که براي ظهور وقت تعيين مي کنند دروغ مي بافند، ما خاندان رسالت، نه در گذشته براي آن وقت مشخصي اعلان کرديم ونه در آينده چنين خواهيم کرد.

4- ونيز از آن گرامي آورده اند که فرمود:

(... کذب الوقاتون وهلک المستعجلون ونجا المسلمون).(7)

يعني: وقت تعيين کنندگان براي ظهور حضرت مهدي عليه السلام دروغ مي گويند وشتاب کنندگان در آن به هلاکت مي رسند وتنها تسليم شوندگان به امر خدا، نجات مي يابند.

روشن است که منظور از عدم تعيين وقت در اينجا، همان مشخص ومعلوم

ساختن سال ظهور آن گرامي، بطور دقيق است، چرا که انبوه روايات رسيده از اهل بيت عليهم السلام که نشانه هاي قطعي ظهور را بيان مي کند، همگي بيانگر آن است که با پيدايش اين نشانه ها ظهور امام عصر عليه السلام نزديک مي گردد ودر حقيقت نشانه هاي قطعي ظهور يا هنگامه ي آن به هم نزديک هستند.

راز نهان بودن زمان ظهور

حقيقت اين است که ما نمي توانيم راز ورمز حکمت حقيقي پوشيده داشتن زمان ظهور آن حضرت، بوسيله ي پيامبر وامامان نور عليهم السلام را بشناسيم وآن را بطور قطعي دريابيم. شايد برخي از حکمتها ورازهاي ظاهري آن، امور ذيل باشد:

1- ممکن است حکمت سري بودن هنگام ظهور، اين باشد که مؤمنان وتوحيدگرايان، در همه ي قرون واعصار غيبت آن خورشيد رخ برکشيده در پي ابرها، در انتظار سازنده ي ظهور او باشند وبراي اين انتظار، سخت پاداش برند.

از اين روست که از زمان غيبت صغراي آن حضرت، تاکنون نسلهاي ايمان آورندگان ويکتاپرستان همواره بدان اميد زيسته اند که ظهور آن گرامي را درک کنند. با اين بيان، اگر ظهور معلوم مي شد ديگر چنين انتظار سازنده وپردازنده اي در کار نبود، بلکه آرزوها وآرمانها به يأس ونوميدي تبديل مي شد وميليونها انسان از سازندگي اخلاقي وعملي وعقيدتي انتظار وپاداش پرشکوه آن محروم مي گشتند.

از پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم آورده اند که فرمود:

(أفضل أعمال امتي، انتظار الفرج).(8)

وامير مؤمنان عليه السلام فرمود:

(المنتظر لأمرنا کالمتشحط بدمه في سبيل الله).(9)

يعني: هر کسي که در انتظار حکومت عادلانه وجهانگستر ما باشد از نظر پاداش بسان کسي است که با جهاد قهرمانانه در راه خدا به خون خويش درغلطيده است. وامام صادق عليه السلام فرمود:

(من مات منتظرا لهذا الأمر، کان کمن کان مع القائم عليه السلام في فسطاطه، لا!... بل کان بمنزلة الضارب بين يدي رسول الله صلي الله عليه واله وسلم بالسيف).(10)

يعني: هر توحيدگرايي که در انتظار ظهور حضرت مهدي عليه السلام از دنيا برود، همانند کسي است که با قائم عليه السلام در ستاد فرماندهيش بوده است... بلکه مانند کسي است که در برابر ديدگان پيامبر عدالت با شمشير در راه حق وبه دستور آن حضرت، جهاد خالصانه کرده است.

2- ثمره ديگر انتظار فرج اين است ک: انتظار به مفهوم حقيقيش، تصديق آيات قرآن وسخنان پيامبر وامامان نور عليهم السلام در مورد امام مهدي عليه السلام وچنين باور وتصديقي از درجات ايمان ومراتب تسليم وفرمانبرداري از حق وپيشوايان معصوم عليهم السلام است.

3- حکمت ديگر نامشخص بودن زمان ظهور، اصل امتحان وآزمايش است که يکي از سنتهاي الهي است.

خداوند، بندگان خويش را به انواع واقسام آزمايشها به بوته ي امتحان مي سپارد، از آن جمله بوسيله ي موضوعات ومسايل عقيدتي. از اين رو کساني که به خدا وپيام آورش وبه آنچه آن حضرت در مورد حضرت مهدي عليه السلام آورده است، ايمان بياورند، ديگر طول غيبت آن گرانمايه به هر اندازه اي که باشد وانتظار غمبار او هر چه طولاني گردد از ثبات قدم وايمان عميق وتزلزل ناپذير آنان نمي کاهد، اما نفاق پيشگان، فرصت وميدان مناسبي براي استهزا وياوه گويي بر ضد اين انديشه والا وعقيده ي مقدس مي يابند وآيات قرآن وروايات پيامبر صلي الله عليه واله وسلم در اين مورد را، به ديوار مي کوبند وهمه را کنار مي گذارند واين شيوه ي باطل گرايان در همه ي عصرها ونسلهاست.

از امام کاظم عليه السلام آورده اند که در مورد غيبت حضرت مهدي عليه السلام فرمود:

(انما هي محنة من الله عزوجل، امتحن بها خلقه...).(11)

يعني: غيبت آن حضرت، رنج وآزمايشي از جانب خداست که بندگان خويش را بدان مي آزمايد.

روشن است که معنا ومفهوم امتحان اين نيست که خداوند از واقعيت کار بندگانش آگاه نيست وآنچه در درون دارند تا آزمايش نکند نمي شناسد، نه! هرگز! بلکه خداوند به هر چيزي داناست وآنچه در سينه هاست مي داند وچيزي بر او مخفي نمي ماند که قرآن در اين مورد مي فرمايد:

(احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون ولقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا وليعلمن الکاذبين...) (12).

يعني: آيا مردم پنداشته اند همانقدر که گفتند: ايمان آورديم، به حال خود رها مي شوند وآزمايش نخواهند شد؟ ما کساني را که پيش از آنان بودند آزموديم (واينان را نيز مي آزماييم). بايد علم خدا در مورد کساني که راست مي گويند وکساني که دروغ مي گويند، تحقق يابد.

راز آزمايش بندگان

با اين بيان، چرا آزمايش؟

وبراي چه امتحان؟

پاسخ اين است که: خداوند بندگان خويش را به دلايلي چند مورد آزمايش قرار مي دهد که اهم آنها عبارتند از:

1- نخستين راز آزمايش بندگان، اتمام حجت است.

(.. لئلا يکون للناس علي الله حجة..).(13)

2- راز ديگر امتحان بندگان از جانب خدا، اين است که: انسانهاي باايمان وپرواپيشه به اوج نجات وپيروزي وکاميابي پرکشند ودرخور پاداش پرشکوه الهي گردند.

3- از امام صادق عليه السلام آورده اند که: انسان باايمان در زمان غيبت آن خوشيد جهان افروز، خداي را با اين دعا که به (دعاي غريق) ناميده شده است، بخواند:

(يا الله! يا رحمن! يا رحيم! يا مقلب القلوب! ثبت قلبي علي دينک).(14)

يعين: اي خداي يکتا! اي بخشاينده!

اي بخشايشگر!

اي دگرگون ساز قلبها! قلب مرا بر دين خويش ثابت واستوار ساز.

و نيز از آن حضرت آورده اند که همه را به خواندن اين دعا امر مي فرمود:

(اللهم عرفني نفسک، فانک ان لم تعرفني نفسک لم اعرف نبيک.

اللهم عرفني رسولک، فانک ان لم تعرفني رسولک لم اعرف نبيک.

اللهم عرفني حجتک، فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني).(15)

يعني: بار خدايا! تو خود ذات پاک ومقدس خويش را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانده بودي، پيام آورت را نشناخته بودم.

بارالها! تو خود پيام آور بزرگت را به من بشناسان که اگر خودت پيام آورت را به من نشناسانده بودي، من حجت تو را نشناخته بودم.

خداوندا! حجت ودليل خويش را به من بشناسان که اگر حجت خويش را بر من نشناسانده بودي، از دين ودينداري راستين گمراه شده بودم.

اين نيز راز ديگري از نامشخص بودن هنگام ظهور.

آري! خواننده ي گرامي! در اين مورد، رواياتي است که پيرامون برخي از امور مربوط به ظهور آن حضرت سخن مي گويد که بدين مناسبت، برخي از آنها را مي آوريم.

پاورقى:‌


(1)مجله مصري المقتطف، در شماره سوم سال 1379 هجري قمري در مقاله اي تحت عنوان: (آيا انسان مي تواند در دنيا جاودانه شود؟).

(2)امام صادق عليه السلام فرمود، (در زمان نوح، مردم 300 سال عمر مي کردند). اکمال الدين، ج 2، ص 523.

(3)براي توضيح بيشتر به: اکمال الدين، ج 2، ص 523 به بعد وکتاب بحارالانوار، ج 51، ص 225 به بعد مراجعه شود.

(4) کفايةالاثر، صث 463، اکمال الدين، ج 2، ص 378، بحارالانوار، ج 51، ص 151 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام ج 4، ص 186.

(5) غيبت شيخ طوسي، ص 262، وکافي ج 1، ص 368، بحارالانوار، ج 53، ص 103 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 260.

(6) غيبت شيخ طوسي، ص 262، بحارالانوار، ج 52، ص 103 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 377.

(7) غيبت شيخ طوسي، ص 262 وکافي، ج 1، ص 368، بحارالانوار، ج 52، ص 103 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 379.

(8) اکمال الدين، ج 2، ص 644، فرائدالسمطين ومنتخب الاثر، ص 496، بحارالانوار، ج 52، ص 122 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام ج 4، ص 249.

(9) اکمال الدين، ج 2، ص 465، بحارالانوار، ج 52، ص 123 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 75.

(10) اکمال الدين، ج 2، ص 338، بحارالانوار، ج 52، ص 146 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص 403.

(11) کافي، ج 1، ص 336، بحارالانوار، ج 51، ص 150 ومعجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 4، ص 138.

(12) سوره عنکبوت، آيه 5-3.

(13) سوره نساء، آيه 165.

(14) اکمال الدين، ج 2، ص 352، بحارالانوار، ج 52، ص 148.

(15) کافي، ج 1، ص 337، اثبات الهداة، ج 7، ص 31 وبحارالانوار، ج 53، ص 187.