امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۱۰ -


3- (ابوخالد کابلي) که از ياران امام سجاد عليه السلام است آورده است که در مورد وجود گرانمايه ي حضرت مهدي عليه السلام از آن جناب پرسيدم که:

فقلت: (يابن رسول الله ان ذلک لکائن؟)

فقال: (اي وربي! ان ذلک لمکتوب عندنا في الصحيفة التي فيه ذکر المحن التي تجري علينا بعد رسول الله صلي الله عليه واله وسلم).

قال أبوخالد: فقلت: (يابن رسول الله ثم يکون ماذا؟)

قال عليه السلام: (ثم تمتد الغيبة بولي الله عزوجل الثاني عشر من أوصياء رسول الله صلي الله عليه واله وسلم والأئمة بعده.

ياأباخالد! ان أهل زمان غيبته، القائلين بامامته والمنتظرين ظهوره أفضل من أهل کل زمان، لأن الله تبارک وتعالي أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة وجعلهم في ذلک الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدي رسول الله صلي الله عليه واله وسلم بالسيف، أولئک المخلصون حقا وشيعتنا صدقا والدعاة الي الله عزوجل سرا وجهرا).(1)

يعني: پرسيد: (آيا براستي چنين خواهد بود؟)

فرمود: (آري! به پروردگارم سوگند! اين مطلب در صحيفه اي که نزد ما خاندان پيامبر است ودر آن همه رنجهايي که پس از پيامبر بر ما مي رود نوشته شده است، اين مطلب نيز به روشني آمده است).

گفتم: (سرورم! پس از اينکه آن وجود گرانمايه به قدرت الهي ديده به جهان گشود چه خواهد بود؟)

فرمود: (آنگاه غيبت دوازدهمين جانشين پيامبر پس از يازده امام، ادامه خواهد يافت).

و افزود: (اباخالد! مردم عصر غيبت آن حضرت که به امامت او معتقد وظهورش را انتظار مي کشند، از مردم همه ي قرون واعصار بهترند چرا که خداوند به آنان خرد وشناخت وبينشي داده است که عصر غيبت براي آنان بسان ظهور است. خداوند به آنان پاداشت جهادگراني را مي دهد که پيشاروي پيامبر با شمشير جهاد کردند، آنان براستي خالصند وشيعيان حقيقي وراستين ما وفراخوان بسوي خدا در آشکار ونهان).

4- ونيز (سعيد بن جبير) از آن حضرت آورده است که مي فرمود:

(في القائم مناسنن من الأنبياء: سنة من أبينا آدم عليه السلام وسنة من نوح وسنة من ابراهيم وسنة من موسي وسنة من عيسي وسنة من أيوب وسنة من محمد صلي الله عليه واله وسلم.

فأما من آدم ونوح: فطول العمر.

وأما من أبراهيم: فخفاء الولادة واعتزال الناس.(2)

وأما من موسي: فالخوف والتقية.(3)

وأما من عيسي: فاختلاف الناس فيه.(4)

وأما من أيوب: فالفرج بعد البلوي.

وأما من محمد صلي الله عليه واله وسلم: فالخروج بالسيف.

يعني: در (قائم) ما سنتهايي از پيامبران بزرگ الهي است. سنت ونشاني از پدرمان آدم، سنت ونشاني از نوح، سنت ونشاني از ابراهيم، سنت ونشاني از موسي، سنت ونشاني از عيسي، سنت ونشاني از ايوب وسنت ونشاني از محمد صلي الله عليه واله وسلم است.

اما نشان او از آدم ونوح طول عمر اوست.

ونشان از ابراهيم، ولادت نهاني ودوري گزيدن از مردم است.

ونشان از موسي، خوف وتقيه از ستمکاران عنان گسيخته.

ونشان از عيسي، اختلاف مردم در مورد اوست.

ونشان از ايوب، گشايش ونجات پس از بلا وگرفتاري است.

ونشان از محمد صلي الله عليه واله وسلم قيام با شمشير عدالت است.

در مورد حضرت مهدي عليه السلام از چهارمين امام نور به همين چند روايت، بسنده مي شود، بدان اميد که در آينده نيز از آن حضرت رواياتي در اين مورد بيابيم.

امام باقر ونويد از حضرت مهدي

از محتواي کتابهاي تاريخي، چنين دريافت مي گردد که عصر امام باقر عليه السلام نقطه تحول ودگرگوني در فرهنگ اسلامي است.

در آن روزگار، در جامعه، آگاهي وشوق به کسب دانش پديدار شد وبسياري از دانش طلبان براي تحصيل دانش وکسب بينش، بويژه فقه، تفسير وحديث بار سفر بسته وبسوي مراکز علمي مي شتافتند. در مردم، اندکي رشد فکري وروحيه حقجويي پديد آمد. ديگر به شنيدن روايات، بي آنکه در مورد آن تحقيق وتحليل وپرس وجو شود، اکتفا نمي کردند.

بدين جهت است که مردم براي اندوختن دانش وبهره وري از کساني که ياران پيامبر را ديده بودند، به مدينه روي مي آوردند واز آنان علم ودانش فرامي گرفتند. چه بسيار فقيهاني که از کوفه وديگر شهرهاي کشور پهناور اسلامي به مدينه هجرت نموده وبه امام باقر عليه السلام مي پيوستند. از سرچشمه جوشان بينش ودانش او بهره ها مي گرفتند وعطش سوزان خويش را از درياي بي کرانه علم وچشمه سارهاي بينش وحکمت آن حضرت برطرف مي ساختند.

علم ومعارف، در ابعاد گوناگون از سوي امام باقر عليه السلام براي تشنگان دانش وکمال مي جوشيد ودلايل وبراهين، در زمينه هاي شناخت خدا، عدل، پيامبر شناسي، معادشناسي، و... بويژه اصل امامت، براي آنان باريدن مي کرد وحقيقت، براي همه آشکار مي شد.

با اين بيان، طبيعي است که روايات رسيده از امام باقر عليه السلام پيرامون وجود مبارک حضرت مهدي عليه السلام از نظر محتوا وشمار، بسيار مي باشد که دانشمندان وفقهايي که از محضر آن حضرت کسب فيض مي نمودند واز شاگردان برجسته او بودند همه نگاشته اند وچون اين کتاب توان ترسيم همه آنها را ندارد، از اين رو به برخي از آنان بسنده مي کنيم. وخاطرنشان مي سازيم که در بخشهاي آينده کتاب نيز نمونه هاي ديگري خواهيم آورد همانگونه که در بخشهاي پيشين به مناسبتهايي گوناگون برخي از آنها را آورده ايم.

نمونه هايي از نويدهاي امام باقر عليه السلام

1- (ابوحمزه ثمالي) آورده است که: در يکي از روزها در محضر درس امام باقر عليه السلام بودم، هنگامي که حاضران رفتند امام باقر عليه السلام فرمود:

(يا أباحمزه! من المحتوم الذي حتمه الله قيام قائمنا، فمن شک فيما أقول لقي الله وهو به کافر).

ثم قال: (بأبي وأمي المسمي باسمي والمکني بکنيتي، السابع من بعدي، بأبي من يملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا.

يا أباحمزه! من أدرکه فيسلم له وسلم لمحمد وعلي فقد وجبت له الجنة ومن لم يسلم فقد حرم الله عليه الجنة ومأواه النار وبئس مثوي الظالمين).(5)

يعني: اباحمزه! از رخدادهايي که خداوند وقوع آن را قطعي ساخته است قيام (قائم) ماست.

هر کس در آنچه مي گويم ترديد کند با حال کفر به خدا، او را ملاقات خواهد کرد. آنگاه افزود: پدرم ومادرم فداي وجود گرانمايه او باد که همنام وهم کنيه من است هفتمين امام پس از من.

پدرم فداي کسي باد که زمين را لبريز از عدل وداد مي کند همانگونه که به هنگامه ي ظهورش از ستم وبيداد لبريز است.

اباحمزه! هر کس سعادت ديدار او را داشت وهمانگونه که به پيامبر وعلي عليه السلام سلام ودرود مي گويد بر آن حضرت درود گفت وفرمانبردار او گرديد، بهشت بر او واجب مي گردد وهر کس به آن وجود گرانمايه سلام نگفت، خداوند بهشت را بر او حرام ساخته واو را در آتش سوزان جاي خواهد داد وچه بدجايي است جايگاه ستمکاران.

2- بانوي دانش پژوهي که به (ام هاني) شهرت داشت آورده است که بامدادي بر حضرت باقر عليه السلام وارد شدم وگفتم:

(يا سيدي! آية في کتاب الله عزوجل عرضت بقلبي فأقلقتني وأسهرتني).

قال: (فاسألي يا أم هاني ء!)

قالت: قلت: (قول الله عزوجل: فلا أقسم بالخنس، الجوار الکنس).(6)

قال: (نعم المسألة سألتيني يا أم هاني ء! هذا مولود في آخرالزمان، هو المهدي هذه العترة، تکون له حيرة وغيبة يضل فيها اقوام ويهتدي فيها أقوام، فياطوبي لک ان أدرکتيه، ويا طوبي لمن أدرکه).(7)

يعني: (سرورم! آيه اي از قرآن شريف ذهن وفکرم را بخود مشغول داشته وخوابم را ربوده است).

فرمود: (کدام آيه ام هاني؟ بپرس!)

گفتم: (سرورم! اين آيه شريفه که مي فرمايد: فلا اقسم بالخنس، الجوار الکنس).(8)

فرمود: به! به! چه مسأله خوبي پرسيدي. اين مولود گرانمايه اي است در آخرالزمان. او (مهدي) اين عترت پاک است. مهدي خاندان وحي ورسالت، براي او غيبت وحيرتي است که گروهي در آن گمراه مي گردند وگروه هايي راه حق وهدايت را مي يابند.

خوشا بحالت اگر او وزمان او را درک کني... وخوشا بحال آنانکه او را درک خواهند نمود).

3- ونيز (ابوجارود) از آن حضرت آورده است که روزي به من فرمود:

(يا أباالجارود! اذا دارالفلک وقال الناس: مات القائم أو هلک، بأي واد سلک وقال الطالب: أني يکون ذلک وقد بليت عظامه فعند ذلک فأرجوه، فاذا سمعتم به فأتوه ولو حبوا علي الثلج).(9)

يعني: ابوجارود! اگر روزگار به گونه اي بود که مردم گفتند: (قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم از دنيا رفته است يا به شهادت رسيده ويا سرنوشت او روشن نيست وديگري گفت که: از کجا چنين چيزي خواهد بود..). در همان اوج حيرت ونااميدي وترديد مردم، شما به ظهور او اميدوار باشد وهنگامي که خبر ظهور او را شنيديد به هر صورت ممکن، حتي خزيدن بر روي برف ويخ، بسوي او بشتاب!

در اينجا به همين مقدار از روايات رسيده از پنجمين امام نور عليه السلام پيرامون امام عصر عليه السلام بسنده مي نماييم، بدان اميد که در آينده بحث، برخي ديگر از روايات آن حضرت را در اين مورد، بياوريم.

امام صادق ونويد از حضرت مهدي

سخن از امام صادق عليه السلام ونشر وشکوفايي دانش وفرهنگ در آن روزگار، نياز به نوشتن کتاب جداگانه اي دارد چه بسا که اگر کسي بخواهد همه ابعاد شخصيت آن حضرت ووضعيت کامل عصر او را از نظر سياسي وعلمي وشرايط ويژه اي که در آن زمان به هم آميخته بود، همه را ترسيم نمايد، نياز به نوشتن دائرة المعارف بزرگي خواهد داشت که ما در اينجا به گونه اي فشرده بدان شرايط اشاره مي کنيم.

يک فرصت طلايي

درست اواسط حيات امام صادق عليه السلام بود که حکومت بيداد اموي به سرعت رويه اضمحلال ونابودي مي رفت ورژيم عباسي در حال تأسيس وتشکيل بود. پيش از آنکه عباسيان پايه هاي رژيم فريبکارانه خويش را در شهرها، بويژه مدينه منوره استحکام بخشند، آن حضرت مجال وميدان بسيار مساعد وگسترده اي براي نشر علوم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم يافت وتوانست بر فراز منبر نياي بزرگش پيامبر صلي الله عليه واله وسلم برود. بر فراز منبري که ميمونها وبوزينه هاي اموي بر روي آن جست وخيز مي کردند، همانگونه که پيامبر صلي الله عليه واله وسلم پيش از آن روزگار، آن فاجعه را در خواب ديده وقرآن از آن سخن گفته بود.

(وما جعلنا الرؤيا التي اريناک الا فتنة للناس والشجرة الملعونة في القرآن).(10)

دانشگاه جعفري

اين شجره ي ملعونه با انهدام رژيم پليد بني اميه از هم پاشيد وشجره ي طيبه خاندان وحي ورسالت فرصتي يافت تا ميوه وبهره خويش را به بشريت ارزاني دارد.

امام صادق عليه السلام اندکي آزادي بيان وقلم بدست آورد وشرايط جاري او را ياري کرد تا بر فراز منبر پيامبر صلي الله عليه واله وسلم اوج گيرد ودر همان مسجد وهمان پايگاه توحيد وتقوا، فقه، تفسير، عقايد وديگر رشته هاي علمي وفکري را به انبوه دانش دوستان، تدريس نمايد، بگونه اي که رفته رفته هر روز، مجلس درس آن حضرت با حضور چهار هزار نفر فقيه، محدث، مفسر و... تشکيل مي گرديد.

از کساني که به افتخار کسب فيض شاگردي آن حضرت نايل آمده وخود نيز بارها بدان اعتراف وافتخار نموده، (ابوحنفيه، نعمان بن ثابت) است.

او در اشاره به آن دو سال پرافتخار وپربرکت محضر امام صادق عليه السلام وبهره وري از درياي ژرف وگسترده دانش، بينش ومعارف آل محمد صلي الله عليه واله وسلم از ششمين امام نور مي گفت:

(لو لا السنتان لهلک نعمان).(11)

يعني: اگر آن دو سال شاگردي امام صادق عليه السلام وفراگرفتن علوم ومعارف از آن بزرگوار نبود، نعمان هلاک وگمراه شده بود.

وسرانجام از اين دانشگاه پربرکت جعفري شخصيتهاي بزرگ وشايسته کردار ودرست انديشي فارغ التحصيل شدند که جهان بشريت بوسيله آنان به شکوه واقتدار رسيد. شخصيتهايي چون: (جابربن حيان) نخستين شيميدان جهان عرب واسلام، (هشام بن حکم) وديگر کساني که با برشمردن نام ونشان آنان بحث طولاني مي شود.

وکار شکوه وعظمت علمي وفرهنگي دانشگاه جعفري به جايي رسيد که تنها در مسجد جامع کوفه نهصد نفر انديشمند وصاحبنظر در عقايد ومذاهب بحث وتدريس وسخنراني مي کردند وهرکدام هم گفتارشان به سر چشمه هميشه جوشان دانش حضرت امام صادق عليه السلام پيوند داشت.(12)

بدينسان امام صادق عليه السلام با اين آمادگي انديشه ها وفراهم بودن امکانات وزمينه مساعد، فرصت مناسبي يافت تا انگشت روي آن نقطه حساس نهد ونقطه مورد نظرش را بفشارد واز امام مهدي عليه السلام سخن گويد واز وجود گرانمايه او براي همه معتقدان وشيفتگانش، نويدها وبشارتها دهد وبصورتهاي گوناگون از ابعاد مختلف شخصيت وقيام نقش عظيم او... بحث کند.

به همين دليل هم هست که آن حضرت، گاه از نام مهدي عليه السلام سخن مي گويد وگاه از نسب بلند وپرافتخارش.

گاه از نشانه هاي ظهور او پيام دارد وگاه از دوران حکومت سراسر عدل ومهرش وگاه در مورد مسايل ومطالبي که در اين جهت دور مي زند.

و اگر بگوييم که روايات رسيده از امام صادق عليه السلام در مورد حضرت مهدي عليه السلام از روايات ساير امامان معصوم عليه السلام بيشتر است، سخن درست وسنجيده اي گفته ايم.

بعبارت ديگر: از هيچ يک از امامان اهل بيت عليه السلام پيرامون امام عصر عليه السلام به مقدار روايات رسيده از امام صادق عليه السلام روايت ديده نشده است ودليل آن، همان شرايط مساعد وجو آماده اي بود که براي آن حضرت فراهم شد.

روشن است که ما نمي توانيم همه روايات رسيده از آن جناب در مورد امام عصر عليه السلام را به دليل محتواي غني وشمار بسيار آنها در اينجا بياوريم. اين روايات را با رعايت تناسب در بخشهاي مختلف کتاب خواهيم آورد ودراين بخش بخاطر عايت اسلوب بحث، تنها به ترسيم برخي از آنها بسنده مي شود.

نمونه هايي از روايات

1- از آن حضرت آورده اند که فرمود:

لکل أناس دولة يرقبونها   ودولتنا في آخر الدهر تظهر(13)

يعني: براي گروهي، دولت وحکومتي است که انتظارش را مي کشند وحکومت عادلانه وجهاني ما، در آخرالزمان پديدار خواهد شد.

2- ونيز آورده اند که فرمود:

(من أقر بجميع الأئمة عليه السلام وجحد المهدي کان کمن أقر بجميع الأنبيا وجحد محمدا صلي الله عليه واله وسلم نبوته).

فقيل له: (يابن رسول الله! فمن المهدي؟ من ولدک؟)

قال عليه السلام (الخامس من ولد السابع، يغيب عنکم شخصه ولا يحل لکم تسميته).(14)

يعني: هر کس به همه امامان اهل بيت عليه السلام ايمان آورد ومهدي آنان را نپذيرد، بسان کسي است که به همه ي پيابران خدا ايمان آورده اما رسالت آخرين آنان محمد صلي الله عليه واله وسلم را انکار کرده باشد.

از او پرسيدند: (اي پسر پيامبر! مهدي عليه السلام که از فرزندان شما خواهد بود، کيست؟)

فرمود: (پنجمين امام از نسل پسرم (موسي) است. او از نظرها غايب مي گردد وآوردن صريح نام مقدسش براي شما روا نيست.

3- (ابوبصير) آورده است که خود شنيدم که امام صادق عليه السلام مي فرمود:

(ان سنن الأنبياء عليهم السلام وما وقع عليهم من الغيبات جارية - وفي نسخة: حادثة- في القائم منا أهل البيت، حذو النعل بالنعل، والقذة بالقذة).

فقلت له: (يابن رسول الله! ومن القائم منکم أهل البيت؟)

فقال عليه السلام: (يا أبابصير! هو الخامس من ولد ابني موسي، ذلک ابن سيدة الاماء، يغيب غيبة يرتاب فيها المبطلون، ثم يظهره الله عزوجل، فيفتح علي يديه مشارق الأرض ومغاربه وينزل روح الله عيسي بن مريم عليه السلام فيصلي خلفه وتشرق الأرض بنور ربها ولاتبقي في الأرض بقعة عبد فيها غير الله عزوجل الا عبدالله فيها ويکون الدين کله لله ولو کره المشرکون).(15)

يعني: (سنتهاي جاري بر پيامبران خدا در مسايل غيبي، بطور کامل وبه همان صورت، در مورد (قائم) ما خاندان پيامبر، رخ خواهد داد).

گفتم: (سرورم! قائم شما خاندان وحي ورسالت کيست؟)

فرمود: (او پنجمين امام از نسل پسرم (موسي) مي باشد وفرزند سالار کنيزان عصر خويش است.

براي او غيبتي خواهد بود که باطل گرايان در موردش ترديد مي کنند. سپس خداوند او را ظاهر مي سازد وبه دست تواناي او، شرق وغرب گيتي را مي گشايد. روح خدا، عيسي بن مريم عليه السلام فرود آمده وبه امامت او نماز مي گذارد وزمين به نور پروردگارش نورباران مي گردد.

در زمين هيچ نقطه اي نمي ماند که در آنجا غير خدا پرستيده شود ودين همه اش از آن خدا مي گردد وگر چه مشرکان را خوش نيايد، توحيدگرايي ودين حق، همه جا سايه گستر وحاکم مي گردد).

پاورقى:‌


(1) بحارالانوار، ج 36، ص 387.

(2) سوره مريم، آيه 49 و48. (وأعتزلکم وما تدعون من دون الله وأدعو ربي عسي ألا يکون بدعاء ربي شقيا، فلما اعتزلهم وما يعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق ويعقوب..)..

(3) سوره قصص، آيه 21 و18. (فأصبح في المدينة خائفا يترقب... فخرج منها خائفا يترقب)..

(4) سوره مائده، آيه 17. (لقد کفر الذين قالوا ان الله وهو المسيح ابن مريم). سوره مائده، آيه 73، (لقد کفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثة). سوره توبه، آيه 30، (قالت النصاري: المسيح بن الله)..

(5) بحارالانوار، ج 24، ص 241.

(6) سوره تکوير، آيه 16 و17.

(7) اکمال الدين، ج 1، ص 330 وبحارالانوار، ج 51، ص 137.

(8) اين آيه شريفه از نظر تأويل که روشن است، اما از نظر تفسير: همانگونه که ستارگان پس از نهان وناپديد شدن آشکار مي گردند امام عصر عليه السلام نيز پس از غيبت طولاني خويش طلوع خواهد کرد قندوزي حنفي در صفحه 515، ينابيع المودة، مي گويد (اين آيه شريفه در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام نازل شده است)..

(9) اکمال الدين، ج 1، ص 326.

(10)سوره اسراء، آيه 60. در مورد نزول اين آيه شريفه به الدر المنثور وتفسير طبري، ذيل آيه ي شريفه رجوع شود.

(11)التحفة الاثناعشريه، ص 8.

(12) المجالس السنيه، ج 5، ص 309 و90.

(13) امالي شيخ صدوق، ص 396، مجلس 64، ح 3، روضة الواعظين، ج 2، ص 267 وبحارالانوار ج 51، ص 143.

(14) اکمال الدين، ج 1، ص 333.

(15) اکمال الدين، ج 2، ص 335.