حديث شب ميلاد

سيد مجتبى بحريني

- ۲ -


نرجس خاتون خوشدل باش وشادى زى که خدا به تو فرزندى عنايت مى کند که هو فرج المومنين. خدايا! در شب نيمه شعبان سال 255 حکيمه خاتون عمه محترمه آن آقى دنيا وآخرت در حالى که هنوز حضرتش در رحم مادر بود، مادر گرامى اش نرجس خاتون را نويد داد که امشب خدا به تو فرج المومنين عنايت مى کند. هزار وصد وشصت وپنج سال گذشت واين نويد وبشارت به فعليت نرسيد وآن فرج المومنين ظهور نفرمود وفرج براى اهل ايمان پديد نيامد. چه مى شود بر هستى منت گذارى وبه يمن ميلادش امر فرجش را اصلاح فرمايي؟ از القاب شريفه آن وجود مقدس فرج المومنين والفرج الاعظم است.(1)

غوث وغيب قابض منصور
والفرج الاعظم واليمين
  والفرج الاعظم والموتور.(2)
من يستعن به له المعين. (3)

بياييم چون جد امجدش صادق آل محمد عليه السلام که در صبحدم بيست ويکم ماه مبارک رمضان سر به سجده گذاشت وبراى فرج حضرتش دعا کرد، ما هم سر به سجده بگذاريم وبا سوز دل وآه سينه واشک ديده آنچه او مسالت مى فرمود درخواست کنيم وهمانند آن وجود مقدس عرض کنيم: اسالک يا الله يا الله يا الله، يا رباه يا رباه يا رباه... اسالک بجميع ما سالتک وما لم اسالک من عظيم جلالک ما لو علمته لسالتک به ان تصلى على محمد واهل بيته، وان تاذن لفرج من بفرجه فرج اوليائک واصفيائک من خلقک، وبه تبيد الظالمين وتهلکهم، عجل ذلک يا رب العالمين. بارالها از تو مسالت دارم به همه آنچه عرض کردم وآنچه عرض ننمودم از عظمت جلال تو، که اگر مى دانستم تو را به آن مى خواندم، که بر محمد واهل بيت طاهرينش درود فرست، وبه کسى که فرج اوليا واوصيا به فرج اوست اذن فرج ارزانى فرما، همان که به وسيله او ستم آوران را نابود وهلاک مى سازى. بارالها در اين امر تعجيل بنما. حماد بن عثمان راوى حديث گويد: وقتى حضرت سر از سجده برداشت عرض کردم: آقا، شنيدم شما در سجده چنين دعا مى کرديد که خدا فرج کسى که فرج اصفيا واوليااش به وسيله او فراهم مى آيد، برساند، مگر شما آن شخص نيستيد؟ فرمود: ذاک قائم آل محمد، او قائم خاندان رسالت عليهم السلام است.(4) ويا چونان امام هفتم، حضرت کاظم عليه السلام که بعد از نماز عصر در بغداد دست به دعا بر مى داشت وبراى فرج حضرتش دعا مى کرد دعا کنيم وعرض کنيم: اسالک باسمک المکنون المخزون الحى القيوم الذى لا يخيب من سالک به ان تصلى على محمد وآله، وان تعجل فرج المنتقم لک من اعدائک وانجز له ما وعدته يا ذا الجلال والاکرام. تو را به آن اسم پنهان در خزانه ات که حى قيوم است وهر کس تو را به آن نام بخواند نااميد نگردد، مى خوانم که بر محمد وآل محمد درود فرستاده، در فرج آن کس که انتقام تو را از دشمنانت مى گيرد شتاب گيرى، ووعده ى که به او داده ى منجز وپا بر جا سازى. نوفلى راوى اين دعا گويد: به حضرتش عرض کردم: کسى که براى فرجش دعا کرديد کيست؟ فرمود: ذلک المهدى من آل محمد عليهم السلام او مهدى خاندان رسالت است - سپس فرمود - پدرم فدى آن دل گشاده پيوسته ابرو، باريک ساق، پهن دوش، گندم گون که زردى شب زنده دارى بر رنگ چهره گندم گونش غلبه نموده، پدرم فدى آن آقا که پيوسته با ستاره ها سر وسر دارد ورکوع وسجود مى آورد، پدرم به فدى آن کس که سرزنش سرزنش کنندگان او را نگيرد همان که مصباح الدجى وچراغ شب هاى تار است، بابى القائم بامر الله، پدرم به فدى کسى که به امر خدا قيام نمايد.(5) پيوسته دعى فرج بخوانيم واز خدا بخواهيم امر ظهور آن آقا را که قبل از ولادتش فرج المومنين خوانده شده اصلاح وامضا فرمايد.

خوب است اين بخش را با اين اشعار خاتمه بخشيم:

هر چه آيد به سر ما همه از دورى توست
اين خمارى که مرا بر سر سودا زده است
بلبل نطق مرا تا به دم نفخه صور
رو مگردان ز من تيره دل ى چشمه نور
(مفتقر) با همه آلايش پيدا ونهان
  بانگ رسوايى من نيز ز مستورى توست
نشئه غمزه آن نرگس مخمورى توست
هوس زمزمه بر شاخ گل سورى توست
که مرا روشنى دل ز رخ نورى توست
طالب مرحمت معنوى وصورى توست.(6)

ميلاد مولود

ميلاد مهدى باشد مبارک   ياران بخوانيد فتح وتبارک

در نخستين بخش اين نوشتار آنچه روز چهاردهم ماه شعبان وشب نيمه آن تا نزديک طلوع فجر در بيت الشرف امام يازدهم عليه السلام واقع شده بود، آورديم. در اين بخش بر آنيم تا آنچه در آن ساعت فرخنده وطالع ميمون، يعنى در طلوع فجر نيمه ماه شعبان اتفاق افتاده بياوريم وبه حقيقت مطلع الفجرى که در آن طلوع فجر طالع گرديده وباطن والفجرى که در آن فجر صادق ظاهر شده، چشم دل بسپاريم، يعنى ولادت با سعادت ورفعت وميلاد با عظمت وجلالت ولى امر، ناموس دهر، امام عصر، حضرت حجه بن الحسن - عجل الله تعالى فرجه الشريف. طلوع فجر نزديک شد، وگويا هستى در انتظار بود واضطراب. ولى بيش از همه، عمه محترمه اش حکيمه خاتون در اضطراب بود وانتظار، گاهى ديده اش پاسدارى از ستارگان مى کرد که نزديکى طلوع فجر را بداند، لحظاتى چشمانش افق را زير پر مى گرفت تا شاهد طلوع فجر صادق باشد، زمانى به حجره مى آمد ونرجس خاتون را ديدار مى نمود ودر انديشه بود وخيال.

-: برادر زاده ام حضرت ابومحمد عليه السلام حجت خداست وامام معصوم، آنچه بگويد بدون هيچ ترديدى واقع خواهد شد، فرمود: امشب، همين امشب! شب صبح شد ولى خبرى نشد! که ناگهان گلبانگ امام يازدهم عليه السلام رشته افکارش را گسيخت واو را متوجه ساخت: لم يطلع الفجر يا عمه بعد! عمه جان هنوز فجر طالع نشده.(7) در اين ميان نرجس خاتون با اضطراب از خواب پريد وجناب حکيمه او را در آغوش گرفت ونام خدا را براى او به زبان آورد. ديگر بار صدار دلربى حضرت عسکرى عليه السلام بلند شد: اقرئى عليها: انا انزلناه فى ليله القدر، عمه جان بر وسوره مبارکه قدر را بخوان. حکيمه خاتون گويد: من شروع به خواندن سوره قدر نمودم وبه نرگس بانو گفتم: حالت چگونه است؟ گفت: آنچه مولى من خبر داده بود ظاهر شد. من به امر حضرت پيوسته سوره مبارکه قدر را مى خواندم وجنين ميان رحم با من مى خواند وبر من سلام مى کرد، فاجابنى الجنين من بطنها يقرء مثل ما اقرء وسلم على. از آنچه شنيدم - صدى قران خواندن وسلام کردن کودک ميان رحم - به فزع افتادم واضطراب وترس مرا فرا گرفت که براى سومين بار صدى برادر زاده ام امام يازدهم عليه السلام بلند شد. لا تعجبى من امر الله عز وجل، ان الله تبارک وتعالى ينطقنا بالحکمه صغعارا ويجعلنا حجه فى ارضه کبارا. عمه جان، از امر خدى عز وجل تعجب منما، زيرا پروردگار تبارک وتعالى زبان ما دودمان را در کودکى به حکمت گويا مى سازد وسپس در بزرگى ما را حجت خودش در زمين قرار مى دهد.(8) خوب است قبل از ادامه جريان در اين جا از دو جهت دقت وتاملى بنماييم، يکى اين که حضرت عسکرى عليه السلام در لحظات ولادت فرزندش، از ميان همه سوره ها، دستور خواندن سوره مبارکه قدر را به عمه اش جناب حکيمه خاتون مى دهد. هر چند قبلا حديثى که بيانگر قرائت سوره الم سجده وسوره يس بود آورديم، ولى خواندن سوره قدر آن هم مکرر در هنگام طلوع فجر نيمه ماه شعبان مى تواند بيانگر حقايقى باشد،

-: عمه جان، سوره قدر بخوان که ولادت مولودى پر قدر ومنزلت نزديک است.

-: سوره قدر بخوان که ميلاد صاحب لوح قدر به مشيت قاهره حق متعال فرا مى رسد،

در دست قدرت او لوح قدر زبون است   با کلک همت او وقعى مده قضا را.(9)

-: سوره قدر بخوان که حقيقت مطلع الفجر در اين طلوع فجر جلوه مى کند.

-: سوره قدر بخوان که فجر ليله ى ست که تالى ليله القدر است.

جهت ديگر اين که جنين ميان رحم که هنوز به دنيا نيامده با عمه در خواندن سوره قدر همراهى مى کند. اين تلاوت مى تواند حاوى نکاتى باشد، اولا اين امر در اين خاندان سابقه داشته، هيچ استبعادى هم ندارد همان قدرتى که به زبان آدمى تعلق مى گيرد که دو سال بعد از ولادت سخن بگويد، همان قدرت به خاطر حکمت ومصلحتى تعلق بگيرد که حجت حق قبل از ولادت در عالم رحم حرف بزند ويا قرآن بخواند. تحقق اين موضوع نه تنها محال نيست که امکان عقلى هم دارد ودليل تحقق اين امر ممکن، احاديث متعددى است که از معصومين عليهم السلام نقل شده است، آن گونه که صديقه کبرى، حضرت زهرا عليها السلام در عالم رحم با مادرش خديجه عليها السلام سخن مى گفت ومونس او بود،(10) وهمان سان که سيدالشهدا عليه السلام هم در دوران حمل از شهادت ومظلوميتش براى مادر ياد مى نمود.(11) اگر مهدى آل محمد عليهم السلام هم نزديک ولادتش با عمه اش حکيمه خاتون سوره مبارکه قدر بخواند هيچ استبعادى ندارد. در واقع اين خداست که زبان وليش را به خواندن قرآن يا آوردن گفتار ودادن اخبار گويا مى سازد که در خود حديث به اين حقيقت اشاره شده بود.

-: آرى، مهدى ما، تو از همين حال که هنوز به دنيا نيامده ى در خواندن سوره قدر با عمه ات همراهى کن که همه بدانند تو با همه فرق دارى.

-: عزيز ما بخوان، سوره قدر بخوان. آخر مادر مکرمه ات فاطمه عليها السلام ليله بود آن هم ليله القدر. تو هم مطلع الفجر سوره قدرى، تو بايد طالع شوى تا ليله القدر شناخته گردد. سوره قدر بخوان تا فجر هم بشنود واز خجلت در حجاب نشيند وپرده شرم وستر آزرم به خود گيرد، وديگر به خود اجازه جلوه گرى ندهد، که حقيقت مطلع الفجر وفجر حقيقت مى آيد. حکيمه سوره قدر مى خواند نوى موزون ونغمه دلربى حجت خدا وشباهنگ مجذوب حق از ميان رحم مادر او را همراهى مى کند که ناگهان فاصله ى ميان نرجس خاتون وجناب حکيمه پديد مى آيد وعمه محترمه، عروس برادر عزيزش را نمى بيند. سراسيمه فرياد کنان به محضر برادر زاده آمد.

-: يادگار برادر، نرجس را نمى بينم! حضرت فرمود: عمه جان، برگرد که او را در جايگاه خودش خواهى ديد. حکيمه گويد: برگشتم وفاصله ى نشد که ناگهان پرده ى که ميان من ونرجس خاتون حجاب شده بود برطرف گرديد وآن چنان نور وروشنى جناب نرجس را احاطه کرده بود که چشم توان ديد او را نداشت - چرا چنين نباشد؟ آخر مگر نه او مادر نور است وهم اکنون نور زاييده است - در اين ميان کودکى ديدم که پس از چهره سودن بر زمين، بر زانوان نشست ودو انگشت سبابه به آسمان برداشت ومى گفت:

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له وان جدى محمدا رسول الله وان ابى امير المومنين، گواهى به وحدانيت پروردگار ورسالت جدش حضرت خاتم الانبيا ومقام اميرالمومنينى پدر بزرگوارش على مرتضى داد وسپس يکايک از ائمه عليهم السلام را نام برد تا به نام خودش رسيد واين چنين دعا کرد: اللهم انجز لى ما وعدتنى، واتمم لى امرى، وثبت وطاتى، واملا الارض بى عدلا وقسطا. بارالها، وعده ى که به من دادى منجز ومحقق بدار، امر مرا به پايان برسان، گامم را استوار دار وزمين را به وسيله من از عدل وداد پر ساز.(12) خوب است در اين قسمت هم توقفى کنيم ونگرشى عميق تر بر آن بنماييم، باشد که به حقايقى ژرف ورموزى مرموز واسرارى مکتوم واقف شويم. اولا پرده وپوششى، ستر وغطايى ميان دو خاتون، نرجس وحکيمه، عمه وعروس برادر فاصله مى شود که چنين امرى در مواليد نوع حضرات معصومين عليهم السلام نقل شده است. آرى، اينان در همه شوون با همگان فرق دارند ولحظه ولادتشان از همه خلق مستور است که اميرالمومنين عليه السلام به طارق بن شهاب فرمود: جل مقام آل محمد عن وصف الواصفين، ونعت الناعتين، وان يقاس بهم احد من العالمين.... سر الواحد والاحد، فلا يقاس بهم من الخلق احد.(13)

مقام خاندان رسالت عليهم السلام بالاتر از توصيف وصف آوران وتعريف تعريف کنندگان است وبرتر از آنند که احدى از عالميان وکسى از جهانيان به آنان قياس گردد، سر واحد احدند واحدى از خلق با آنان مقايسه نگردد، وکسى همانندشان نباشد. مطلب دوم اين که حکيمه خاتون پس از برطرف شدن پرده وحجاب چشمش به آن وجود مقدس در حالى که به سجده افتاده وصورت به رسم کرنش وخضوع در برابر حق متعال به خاک ساييده، مى افتد، مولودى است که ولادتش با سجده همراه است که واسجد واقترب،(14) سجده ى که ملاک قرب است ومحور تقرب. مولود نيمه شعبان از لحظه ولادت با اين محور وملاک همراه بوده وپيوسته اين محور، محور زندگى او واين ملاک، مدال افتخار او بوده وهست وخواهد بود، تا آن سجده خاص وسجود مخصوص که در آن، فرمان فرج وحکم ظهورش از مصدر جلال صادر مى شود تحقق يابد.(15) آرى، حکيمه خاتون با مولودى ساجد روبرو مى شود ونوزادى شاهد وداعى، شاهد وگواه بر همه حقايق، وداعى براى ظهور وخواستار تحقق وعده ى که خدا به او داده است. عجب مولودى است اين مولود، وغريب نوزادى است اين نوزاد، آرى، غريب به کلا معنييه، غريب به هر دو معنا، والثابت الغريب والوحيد والمترقب المفقود والفريد.(16)

نوزادى است که ولادتش همراه دعا براى فرج ومسالت ظهورش بوده است. گويا آنى نبايد بر هستى بگذرد در حالى که فارغ از دعا براى فرج آن وجود مقدس باشد، زيرا محور هستى، خود از لحظه ولادتش گويى اين حقيقت است وبراى ظهورش مسالت دارد،

-: خدى، ظهور من، پروردگارا، فرج من، بارالها، قيام وانتقام من، کردگرا، پر بر جايى واستقرار حکومت من، که همه اين من ها از آن توست.

-: عزيز من آرام باش، صبر کن، هنوز تو را در قماط نپيچيده اند که گلبانگ دعى فرجت بر گوش دل صدر نشينان اريکه قرب وتکيه گزينان چار بالش قدس طنين انداز شود وملکوت عالم را به خود متوجه سازد واز همان لحظه ولادتت ملکوت وجبروت، ناسوت ولاهوت با تو هم نوا گردند وبراى فرجت دعا کنند. راستى که بعضى سعادت ها نصيب بعضى مى شود وخصيصه ى براى آنان فراهم مى آورد تا در هستى نمونه وممتاز وبى مثل ومانند گردند: (ذلک فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم).(17) (يختص برحمته من يشاء والله ذو الفضل العظيم).(18)

خدا چقدر به حکيمه خاتون لطف وعنايت نموده، وچقدر فضل ورحمتش او را زير پوشش قرار داده که علاوه بر همه آنچه در قسمت نخست کتاب آورديم، نخستين کسى است که در اين عالم چشمش به جمال دلربا وطلعت زيبى گل نرگس، مهدى آل محمد - عجل الله تعالى فرجه الشريف - روشن ومنور مى شود. خوشا به حالت ى حکيمه خاتون، ديدار برادر زاده گوارايت باد! آن هم چه برادر زاده اي؟! برادر زاده ى که از آغاز عالم همه در انتظار ديدار او بودند، وبراى چنين لحظه ى دقيقه شمارى مى کردند، سرانجام قرعه اين فال به نام تو افتاد، واين همى سعادت بر دوش تو نشيمن گرفت. از آغاز عالم - به شرحى که در حديث قبل از ميلاد آورديم - همه فرزانگان عالم هستى در انتظار مقدم اين مولود بودند. يکى پس از ديگرى آمدند ورفتند وديدار اين آخرين در در دانه خزانه ربوبى نصيب آنها نگرديد، حتى جد والا مقامش حضرت هادى عليه السلام يک سال قبل از ميلاد نواده عظيم الشانش از دنيا رحلت کرد وشاهد ميلاد نور ديده اش نبود. اين سعادت از دو جهت نصيب حکيمه خاتون گرديد يکى اشتراکى - يعنى اصل ديدار - وديگرى اختصاصى يعنى اولين ديدار، وجا دارد که بگوييم در صبحدم نيمه شعبان سال 255 هجرى حکيمه خاتون مغبوط همه هستى گرديد، وکل وجود غبطه او را مى خورد، آخر او نخستين کسى است که به زيارت جمال مظهر جمال کل وکل جمال نائل آمد، واولين کسى است که چون حجاب زائل شد حجاب الله الاعظم الاعلى(19)  را ديد وبه لقاء ميمون حجاب الله الازلى القديم(20) مفتخر گرديد، وآن زيبايى بخش زيبايى وجمال آفرين جمال را ديدار نمود.

اى روى تو زيبايى بخشيده به زيبايي
جز فکر تو خوبان را نبود سر سودايي
دل بى تو به جان آمد وقت است که باز آيي
مهجور ز دين ودل بيگانه ز جانم کرد
مشتاقى ومهجورى دور از تو چنانم کرد
از تابش عشقت دل گرديده چو جام جم
با شور ونوا هر يک گويند به زير وبم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جايي
همچون تو گلى جانا فردوس نروياند
دائم گل اين بستان شاداب نمى ماند
از باده وصل خود ما را بچشان جامي
گفتي: ز کفم دردى از درد بياشامي
وى ياد توام مونس در گوشه تنهايي
جز ذکر تو آوازى در بربط وچنگى نيست
ساقى چمن وگل را بى روى تو رنگى نيست
  سرو از قدر عنايت آموخته رعنايى
اى پادشه خوبان داد از غم تنهايى
سودى وصال تو رسوى جهانم کرد
القصه که هجر تو بى تاب وتوانم کرد
کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايى
پيدا ز صفى دل هم کعبه وهم زمزم
يا رب به که بتوان گفت اين نکته که در عالم
هر صبح گل از رشکت از رخ عرق افشاند
حال دل پر خونم چون است خدا داند
درياب ضعيفان را در وقت توانايى
ما را نبود جانا غير از تو دل آرامى
اى درد توام درمان در بستر ناکامى
چون ناوک مژگانت در دهر خدنگى نيست
بى روى توام جنت جز کلبه تنگى نيست
شمشاد خرامان کن تا باغ بيارايى.(21)

پاورقى:‌


(1) نجم ثاقب 31.
(2) مطلع الانوار 293.
(3) همان 170.
(4) اقبال الاعمال 1: 367 - 368، بحار الانوار 158:98.
(5) فلاح السائل 200.
(6) ديوان کمپانى 237.
(7) اثبات الوصيه 249.
(8) کمال الدين 428 باب 42.
(9) ديوان کمپانى 202.
(10) امالى صدوق 475 مجلس 87 ح 1، بحار الانوار 25:43.
(11) مرقات الايقان 105:2.
(12) کمال الدين 428 باب 42.
(13) مشارق انوار اليقين 117 - 116، بحار الانوار 25: 174 - 172.
(14) سوره علق: 19.
(15) خوب است به آنچه در کتاب سلام بر پرچم برافراشته 194 - 191 در شرح اين فقره از زيارت آل يس - السلام عليک حين ترکع وتسجد - آورده ايم مراجعه شود.
(16) مطلع الانوار 173.
(17) سوره مائده: 54.
(18) سوره آل عمران: 74.
(19) مشارق انوار اليقين 117، بحار الانوار 172:25.
(20) مصباح الزائر 437، بحار الانوار 98:102.
(21) از نسخه خطى اشعار مرحوم شهودى - ثقه المحدثين حاج شيخ عبد الله واعظ يزدى.