فروغ ولايت در دعاى ندبه

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- ۱ -


پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد نبيه وآله وسلّم تسليماً

(اللهم ونحن عبيدک التائقون الى وليک المذکر بک وبنبيک خلقته لنا عصمة وملاذاً، وأقمته لنا قواماً ومعاذاً، وجعلته للمؤمنين منا اماماً فبلغه منا تحية وسلاماً، وزدنا بذلک يا رب اکراماً): بارالها، ما بندگان ناتوان توئيم که به ولى تو که (ديدار ويادش) تو را وپيغمبرت را به ياد آرد، پناهنده ومشتاقيم، تو او را براى ما پناهگاه وتکيه گاه آفريدى ووى را براى بقاى ما ملجأ ونگهدار، وبراى مؤمنين از ما، پيشواى مفترض الطاعة قرار دادى، پس، از ما به حضرت او درود وسلامى فرست ومهربانى ونوازش خود را به ما بدين وسيله افزون فرماى.

(قسمتى از دعاى ندبه)

(وقال ربکم ادعونى أستجب لکم...).(1)

يکى از احساسات اصيل وحقيقى بشر، که ريشه فطرى دارد، توجه به دعا وارتباط يافتن با عالم غيب، ومبدأ آفرينش، وقدرت ازلى الهى است.

حاجت به دعا در ذات بشر موجود است، ودر هنگام اضطرار ونا اميدى از وسايل متعارف واسباب وقواى مادّى آشکارتر مى شود وانسان بى اختيار، با جان ودل به سوى خداوند کريم کارساز روى مى آورد واز او يارى ومدد مى طلبد.

دعا بهترين غذاى روح، ونشاط بخش روان است، وهيچ وسيله اى براى اقناع روح وسيع بشر از آن مؤثرتر نيست.

دعا سلاح مؤمن است، خستگى ها را مى برد، وفشار مصائب وآلام را سبک مى سازد.

انوار دعا، ضمائر را روشن وتيرگى قلوب را بر طرف مى نمايد.

چه احساسى از احساس احتياج به دعا بهتر، وبراى کمال نفس مفيدتر است؟

دعا کننده، ضعف وفقر ونياز وحاجت خود را که تمام هويت هر ممکن است درک مى کند، وبه قدرت وتوانائى وبى نيازى مطلق خداى جهان پناه مى برد، وبا منبع واقعى تمام قدرتها وبى نيازيها وکمالات، ارتباط برقرار مى کند، وضعف وفقر وحاجت خود را با آن جبران مى نمايد، با اطمينان واعتماد، به سوى آينده هر چه بهتر گام برمى دارد.

اگر دعا نباشد، واگر بشر خدا را نخواند، چگونه مى تواند بر حوادث پيروز شود؟ ودر سختيها وشدائد چه پناهگاهى دارد؟

فوايد نفسى وروحى وتربيتى دعا، وحتى تأثير آن در ترقى فکر ومعالجه بيمارى هاى روانى، ثابت شده است، وبشر عصر فضا به اين فوايد بيشتر از گذشته نياز دارد.

چون دعا براى انسان يک امر فطرى است، وشعور هر کس به آن مسلّم است، پيشرفت علم وصنعت، بشر را از آن بى نياز نساخته وبلکه دعا يک امر لازم وضرورى زندگى انسان شناخته شده، ودر اجتماعات به اصطلاح پيشرفته، توجه به مظاهر دعا رو به افزايش است.

در روش دعا نيز، مثل نواحى ديگر، انسان محتاج به هدايت هاى صحيح ومعقول است که اين احساس فطرى وضرورت روحى، سبب گمراهى وسقوط او نشود، ووسيله اى براى افراد استفاده جو ومنحرف نگردد.

مظاهر دعا در جاهليت وبين ملل قبل از اسلام، وملل غير مسلمان معاصر، مظاهرى بود که به انحطاط فکرى واخلاقى، وخرافه پرستى(2) کمک مى کرد، وتبه کارى ها را زياد واعمال غير انسانى ووحشيانه را ترويج مى نمود.

وقتى آفتاب جهانتاب اسلام در جهان تابيد، وپرده هاى خرافات را دريد، چنانچه مى دانيم انقلاب عظيم آن، همه شؤون زندگى اجتماعى، معنوى، اخلاقى، فکرى، وسياسى را فرا گرفت، ودر همه نواحى وارد شد، وتاريکى ها را برطرف کرد.

دعا نيز از امورى بود که طبعاً در درجه نخست، مستقيم وغير مستقيم، مشمول اين انقلاب گشت وبرنامه آن طورى ريخته شد که شايسته شأن هر بشر آزاد ومترقّى وفهميده، وبراى همه طبقات وتربيت عموم مفيد، ومدرسه آموزش وپرورش باشد.

اسلام برنامه هاى آزادى بخش دعا را اجرا کرد، وشخص پيغمبر اکرم صلى الله وعليه وآله واوصياى آن حضرت: برنامه هاى دعا را به مسلمانان آموختند، وبسيار از اهداف عاليه اسلام را در ضمن دعا به مردم تعليم ودر دسترس جامعه گذارند.

چنانچه يکى از ذخاير بزرگ علمى وتربيتى اسلام را بايد دعا شمرد; زيرا مسائل توحيد والهيّات، ونبوّت، ونظام حکومت وزمامدارى، واخلاق وحقوق مدنى، واحکام وآداب مختلف همه در دعاهائى که از اهل بيت رسالت: رسيده، مطرح شده وبطور تحقيق مدرسه دعاى اهل بيت، يکى از مدارس عاليه اى است که در رشد فکرى، وترقّى روحى واجتماعى مسلمانان ـ اگر از آن استفاده شود ـ اثر عظيم دارد.

وتا مسلمان اين مدرسه را نبيند، شخصيت اسلامى او کامل نمى شود; مدرسه اى است که همواره در شب وروز به روى همگان باز، وتکرار درس هاى آن شخص را على الدوام از درجه اى به درجه بالاتر صعود مى دهد.

ما در اينجا نمى خواهيم فلسفه واسرار دعا وارزش ادعيه مأثوره از اهل بيت: مانند صحيفه سجاديه، ونقش دعا را در ساختن شخصيت بيان کنيم، ونمونه هائى از جمله هاى ادعيه ومضامين بلند آنها را در هر موضوع بياوريم(3) تا معلوم شود دين ما در هر ناحيه تا چه حدّ غنى است، وچه سرمايه هاى با ارزش ووسايل سعادت ونيکبختى در دسترس ما قرار دارد، واز آن استفاده نمى کنيم، زيرا اين موضوع محتاج به تأليف کتابى جداگانه است.

فقط مى خواستيم متوجّه باشيم که هدايت هاى اسلام به حدّ کافى ووافى دعا را نيز فرا گرفته، وبطور صحيح تقاضاى فطرت ما را برآورده، وبرداشت بهترين بهره ها را از دعا، پيشنهاد کرده است.

دعاى ندبه

يکى از دعاهاى مشهور که همواره بسيارى از مؤمنان ومشتاقان ومنتظران ظهور دولت حق، وحکومت جهانى عدالت اسلام، وارادتمندان درگاه ولايتمدار حضرت بقية الله، ناموس الدهر وولى عصر، مولانا وسيدنا صاحب الزمان ـ ارواح العالمين له الفداء ـ خواندن آن را شعار خود قرار داده، ودر مناسبت ها وفرصت هاى معين، با آن رهبر اَبرار، وسر سلسله أخبار وأحرار، تجديد عهد نموده ومجالسى پرشور وروحانى، به عنوان قرائت آن تشکيل مى دهند، دعاى شريف ندبه است.

نظر به اينکه بعضى از آقايان عزيز، از اين ناچيز توضيحاتى در مورد اين دعا خواسته اند، ورد تقاضاى آنان را سزاوار نديدم، با کثرت اشتغال، وضعف مزاج، بطور مختصر، پاسخ پرسش هاى ايشان، وديگران را به عرض مى رسانم.

اميد است مورد قبول چاکران آستان ولى زمان، وقطب دوران ـ عجّل الله تعالى فرجه ـ واقع شود.

مقدمه

امام صادق وندبه بر حضرت مهدى

پوشيده نماند که ندبه بر حضرت مهدى عليه السلام واظهار شوق به لقاى آن حضرت، وگريه وابراز نگرانى از مفارقت ومحروم بودن از فيض حضور، ودعا براى تعجيل فرج وظهور، وذکر فضايل ومناقب، واقدامات وبرنامه هاى انقلابى واصلاحى آن وجود مبارک، واظهار تأسف از اوضاع ناهنجار، وروى کار بودن حکومت هاى باطل ومستبد، وروش هاى بيدادگرانه، يک سنّت حسنه اى است که همواره شيعه بر آن مداومت داشته، وآن را شعار خود قرار داده، وتا ظهور دولت حق، وتأسيس حکومت جهانى اسلام، وآزادى ونجات تمام انسان ها، اين شعار برقرار، وروشنگر خواسته هاى ارزنده وبا ارج، وهدف مترقّى ونجات بخش اسلام است.

ودر ضمن هم يک نوع اِنکار مُنکَر، ومحکوم کردن باطل ونکوهش ظلم وبيداد وفساد وگناه، وپشتيبانى از حق وعدالت، ونشانه زنده بودن احساسات انسانى پيروان مکتب مبارز قرآن وتشيع است که: (من ترک إنکار المنکر بقلبه ويده ولسانه فهو ميت بين الاحياء).(4)

اين ندبه را شيعه از امامان خود که کار وعملشان سرمشق، وپيروى از گفتار ورفتارشان ـ بر حسب حديث متواتر ثقلين واحاديث صحيح ديگر ـ وظيفه هر مسلمان است، آموخته اند.

حضرت رسول اکرم وائمه: بر حسب روايات، کراراً ضمن آنکه از اوضاع آخر الزمان، وفتنه هائى که ظاهر مى شود، وفشارهائى که بر اهل حق وارد مى گردد خبر مى دادند، نگرانى وتأثر خود را هم اظهار مى فرمودند.

شيخ صدوق وشيخ طوسى ـ رضوان الله عليهما ـ هر يک به سند خود حديث مفصلى را از (سدير صيرفى)(5) روايت کرده اند که در آن، گريه ونُدبه امام ششم حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بر غيبت صاحب الزمان ـ عجل الله تعالى فرجه ـ بيان شده است که ما براى رعايت اختصار جمله ها ومضمون قسمتى از اين حديث شريف را که ارتباط با ندبه دارد در اينجا نقل مى نمائيم.

سُدير صيرفى مى گويد: من ومُفَضّل بن عمر، وابوبصير، وأبان بن تغلب به محضر آقايمان حضرت صادق عليه السلام شرفياب شديم. ديديم آن حضرت بر روى خاک نشسته، ولباسى که از مو بافته شده، وطوقدار وبى گريبان بود، پوشيده است ومانند فرزند مرده جگر سوخته گريه مى کرد. آثار حزن واندوه از گونه ورخسارش آشکار، واشک کاسه چشمهايش را پر کرده بود ومى فرمود:

(سيدى غيبتک نفت رقادى، وضيقت على مهادى، وابتزت منى راحة فؤادى، سيدى غيبتک أوصلت مصابى بفجايع الابد، وفقد الواحد بعد الواحد يفنى الجمع والعدد، فما أحس بدمعة ترقئ من عينى وأنين يفتر من صدرى عن دوارج الرزايا وسوالف البلايا إلا مثل بعينى عن غوابر أعظمها وأفظعها وبواقى أشدها وأنکرها، ونوائب مخلوطة بغضبک، ونوازل معجونة بسخطک = آقاى من، غيبت (دورى) تو خوابم را گرفته وخوابگاهم را بر من تنگ کرده وآرامش وراحت دلم را ربوده است. آقاى من، غيبت تو مصيبتم را به مصيبت هاى دردناک ابدى پيوسته، واز دست دادن يکى پس از ديگرى، جمع وعدد را فانى مى سازد، پس احساس نمى کنم به اشکى که در چشمم خشک مى گردد، وناله اى که در سينه ام آرام مى گيرد، مگر آنکه مصائب بزرگ تر ودلخراش تر وپيشامدهاى سخت تر وناشناخته تر در برابر ديده ام مجسّم مى شود).

سدير گفت: عقل از سر ما پريد، ودل هاى ما از غم واندوه اين پيشامد هولناک، وحادثه خطرناک پاره شد، وگمان کرديم از اتفاق ناگوار کوبنده اى اين چنين گريان وسوگوار است، يا از روزگار به او مصيبتى رسيده است.

عرض کرديم، خدا ديدگانت را نگرياند اى پسر خير الوري! از چه پيشامدى اينگونه کريانى، واز ديده اشک مى بارى؟ چه حالى روى داده که اينگونه سوگوارى؟

حضرت چنان آه عميقى کشيد که ناراحتيش از آن افزون شد، از روى تعجب فرمود:

واى بر شما، بامداد امروز نگاه کردم در کتاب (جَفر)، وآن کتابى است که علم مرگ ها وبلاها، وآنچه واقع شده وواقع مى شود تا روز قيامت، در آن مندرج است. وخداى، محمد صلى الله وعليه وآله وامامان بعد از او را به آن اختصاص داده است. وتأمل کردم در موضوع ولادت غائب ما وغيبت وطول عمر او(6) وگرفتارى مؤمنان در آن زمان، وشک هائى که از جهت طول غيبت در دل هايشان پيدا مى شود، واينکه بيشتر آنها از دين برگردند، ورشته اسلام را از گردن بردارند (تا آخر حديث که طولانى ومفصل است، ومشتمل است بر دليل بر طول عمر آن حضرت، واينکه خداوند متعال نسبت به حضرت قائم عليه السلام سه برنامه را که در مورد سه پيغمبر جارى شده اجرا فرموده است).(7)

فرمايش سيد ابن طاووس

سيد أجل، أورع، أزهد، صاحب کرامات، سيد رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس حسنى حسينى (ت664هـ) در کتاب مستطاب اقبال ص260 پس از ذکر دعاهاى وداع ماه رمضان بياناتى فرموده که ترجمه اش بدين مضمون است:

(از وظايف شيعه اماميه، بلکه از وظايف امّت محمّدى اين است که در اين اوقات، واين فرصت ها متأسف واندوهناک باشند براى محروم بودن از برکات فيض حضور، وسعادت ظهور حضرت مهدى عليه السلام تا خدا ببيند که بر قدم صفا، ووفا واخلاص وارادت به آن رهبران بزرگ ثابت واستوارند، وبايد مضمون اين شعر را از روى تأسف بگويند:

اُردد طرفى فى الديار فلا أرى وجوه أحبائى الذين اُريد.(8)

زيرا مصيبت هجران وحرمان از لقاى امام، از مصيبت گذشتن ماه رمضان بزرگ تر است.

اگر به فراق پدر مهربان يا برادر پشتيبان، ويا فرزند عزيز گرفتار شوند، وحشت زده وناراحت وغمناک مى شوند، در حالى که بهره وانتفاع از پدر وبرادر وفرزند، در برابر برکات وانتفاعات مهم ما از حضرت مهدى عليه السلام که خليفه خاتم الانبياء، وامام عيسى در نماز وولى امور، وبر طرف کننده انواع کرفتارى ها وبليّات ومصلح تمام کارها است، ارزشى ندارد).

پرسشهايى که مى شود

نکته اى که در اينجا يادآورى آن مناسب است اين است که: يکى از بيماريهاى خطرناک ومسرى، بيمارى ترديد وشک پذيرى در مسائل دينى ومذهبى است. مانند آنکه يک آمادگى وگرايشى به اين پذيرش فراهم شده باشد، شبهه ها، شک ها، ومغلطه کارى ها را بدون تحقيق وبررسى کامل مى پذيرند، وبه عکس در مسائل عصر، وعلمى، واجتماعى، وتربيتى وآنچه به دروغ تجدّد وترقّى، ومحصول دنياى مادّى وماشينى، واجتماعات غربى وشکستن سدهاى اخلاقى است، زود پذيرى وزودباورى رايج شده، وحتى خرافات را به جاى حقايق مى پذيرند، ورفتارهاى ننگين، وکردار زشت، وناپسند بيگانگان را به جاى آداب حسنه بر مى گزينند، وبا افتخار، وبى چون وچرا از آنها تقليد مى کنند.

در سنت هاى دينى، ودستورات اسلامى تا مى توانند خورده گيرى هاى ناهنجار، وبى معنى مى نمايند، واز فلسفه وفائده آنها مى پرسند ولى عادات وآداب اجانب را در لباس وخوراک، ومو وسبيل، وامور اجتماعى وخانوادگى، وفرهنگى، ندانسته وبدون اينکه فايده اى از آن در نظر بگيرند، سرمشق خود قرار داده، وبلکه غالباً با علم به ضرر از بيگانگان پيروى مى کنند.

در احاديثى که در کتابهاى معتبر روايت شده، ومردان خبير واهل فن واطلاع به آن اعتماد کرده اند شبهه مى کنند، ونمى پذيرند، در حالى که خبرهاى مؤسسات خبرسازى وشايعه پردازى را، با وجود هزار علت واحتمال جعل ودروغ، قبول مى کنند.

بديهى است اين حال ناشى از ضعف اخلاق وجهل وغفلت وخودباختگى، وتسليم کورکورانه افکار وعادات بيگانگان بودن است.

پاره اى هم پيدا شده اند که با القاى شبهه، واستهزاء، ومسخره کردن آداب دينى يا خوددارى از انجام وظايف اسلامى مى خواهند خود را در جمع روشنفکران وارد، واهل تحقيق ومنطق معرفى نمايند.

اين روش در سطحهاى مختلف، وپيرامون موضوعات متنوع ظاهر مى شود. از مسائل اصول دين، والهيّات، ومحرمات، ومستحبات، ومکروهات، سخنى مى گويند وبه طور تحقير آميز واستفهام پرسش مى نمايند.

ما آنچه ديده ايم بيشتر اين افراد يا از صلاحيت علمى محروم، وعامى وبى سوادند ويا اينکه مى خواهند با اين روش خود را نوانديش معرفى کرده، ودر جمع برخى جوانان وکسانى که با مسائل دينى آشنائى کامل ندارند، وباور کردن بسيارى از حقايق برايشان دشوار است جائى باز کنند، وصاحب مکتبى شوند.

اينها بيشتر براى فريفتن واِغفال افراد خام ونپخته، حتى از الفاظ داغ، واصطلاحات ولغات انگليسى وفرانسه واسامى مکتبهاى گوناگون نيز استفاده کرده، وکسانى را که غرب زده، وعاشق الفاظ فرنگى مآبانه هستند، فريفته ودر اشتباه مى اندازند. چون اگر ساده، وبى پيرايه سخن بگويند مقاصدى که دارند آشکار شده وبيشتر مردم ملتفت مى شوند وکالاى آنها را نمى خرند. پس در لابلاى الفاظ ولغات بيگانه يا اصطلاحات جديد مى گويند تا افراد غير وارد، گمان کنند سخن آنها مبتنى بر يک اساس مسلّم علمى جديد، وفلسفه پذيرفته شده تازه است.

به هر حال در عين حال که معتقديم بايد باب بحث ونظر وپى جوئى وتعقل وبررسى آزاد، به روى همه باز باشد، واز اين جهت از کسى گله نمى کنيم بلکه از آن استقبال کرده، وآن را سبب تنوير افکار وروشن شدن حقايق، وتجلى هر چه بيشتر انوار معارف اسلام مى دانيم، به اين اشخاص نيز نصيحت مى کنيم که آقايان! اشتباه کارى وتدليس، واظهار شک وترديد، شبهه سازى ومسخره کردن حقايق، وسست کردن عقايد عامّه از راه تمسخر واستهزاء، وبيانات جسارت آميز، وحمله به اين وآن، دشنام دادن، ومردم را به هم بدگمان کردن، وسرگردان نمودن، وانديشه هاى سوء را رشد دادن کار آسانى است. آنچه مشکل ودشوار است، وکار همه کس نيست مردم را بر يک اصول صحيح استوار داشتن، ومتحد کردن، واز شبهه وشک خارج گردانيدن، وبه سوى يک مسير معقول ومقرون به خير وسعادت دنيا وآخرت راهنمائى کردن است که فقط انبيا واوليا ورجال الهى از عهده اين خدمت برآمده اند. وحتى فلاسفه، وحکما نيز در جنبه ايجابى ومثبت اين موضوع نتوانستند مقام سازنده ومؤسس داشته باشند.

آنانکه نقش مخرب را بازى کرده، وخواستند اين کاخ با عظمت، واين يگانه پناهگاهى را که انبيا به امر خدا براى مردم ساختند، خراب وويران سازند، سرانجام جز ايجاد نابسامانى وبى مأخذى وبى مقصدى ولا مسلکى، چه دردى را درمان کردند؟، وبر کجاى اين همه زخمهائى که پيکر جامعه انسانيّت از دست جهل ونادانى وفساد اخلاقى وتکبر وحسد وغرور وجاه پرستى برداشته، مرهمى گذارند.

اگر در بيان اين نکته بيش از حد اين کتاب سخن طولانى شد، براى اين است که معلوم باشد حقيقت جوئى، وتلاش براى بالا بردن سطح معرفت وبصيرت وروشن شدن اذهان، وتحصيل يقين کامل تر، وهمچنين مجاهده براى جستن حق، يک مطلب است، وشبهه سازى ومسخره کردن حقايق واتکاء به غرور، ودانستن يک سلسله الفاظ فريبنده وتوخالى، مطلب ديگر است. آن کسانى که رجال قهرمان آن ميدان مقدس هستند، با افرادى که در ميدان دوّم خود نمائى مى کنند از زمين تا آسمان فرق دارند، ونبايد آنها را به هم اشتباه کرد، وشبهه سازى را حقيقت جوئى شمرد.

اى بسا ابليس آدم رو که هست

اى بسا ابليس آدموار زشت

 

پس بهر دستى نبايد داد دست

که برد انسان به دوزخ نه بهشت

پرسش هائى که پيرامون اين دعا مى شود، چهارده پرسش است به اين شرح:

1- اعتبار دعا از جهت سند

2ـ جمله (ليت شعرى أين استقرت بک النوى بل أى أرض تقلک أو ثرى أبرضوى أو غيرها أم ذى طوى = اى کاش مى دانستم که در کدام زمين قرار دارى، آيا در کوه رضوى يا ذى طوى يا نه اينجا ونه آنجا؟) چه ارتباط به امام زمان عليه السلام دارد، وچرا سراغ آن حضرت را در (ذى طوى)، وکوه (رضوى) مى گيرند، وحال آنکه رضوى به عقيده فرقه کيسانيه جايگاه، ومحل اختفاء وغيبت محمّد حنفيه است که معتقد بودند در اين کوه از انظار مخفى، واز آنجا ظهور خواهد کرد، وامام زمان عليه السلام نه در غيبت صغرى، ونه در غيبت کبرى، ونه پس از ظهور هيچ رابطه اى با اين کوه ندارد، واساساً غيبت آن حضرت به اين صورت نيست که در جاى مخصوصى قرار گرفته باشند بلکه در همه جا وهر مکان بخواهند حاضر مى شوند، واين ما هستيم که آن ولى خدا را نمى شناسيم، وتشخيص نمى دهيم.

بنا بر اين، سؤال از اينکه تو در کدام جايگاه مخفى بسر مى برى، ظاهراً با نوع غيبت حضرت مهدى موعود شيعه اماميه سازگار نيست؟

3ـ از مطالعه دقيق متن دعا که از ائمه اثنى عشر: به تصريح، وترتيب نام برده نشده، وپس از حضرت امير المؤمنين عليه السلام که به تفصيل از مناقب وفضايل آن حضرت سخن مى گويد، ناگهان وبى واسطه به امام غائب خطاب مى کند، با از سؤال (سؤال دوّم) بيشتر در ذهن طرح مى شود.

4ـ جمله (وعرجت بروحه الى سمائک = وروح او را به آسمانت عروج دادى) نيز با إجماع واتفاق، وآيات قرآن مجيد، واخبار واحاديث که دلالت بر جسمانى بودن معراج حضرت رسول خدا صلى الله وعليه وآله دارند، مخالفت دارد.

5ـ چگونه ممکن است اين دعا منسوب به يکى از امامان باشد که همه عاقل وکامل بودند؟ چگونه با اينکه هنوز امام زمان عليه السلام به دنيا نيامده بود، در اين دعا به او خطاب کرده اند: (ليت شعرى أين استقرت بک النوى...؟ = کاش مى دانستم که در کجا سکونت دارى...).

6ـ دعاى ندبه بعد از رسول خدا وائمه هدى: پيدا شده، وبه ايشان بسته شده وبدعت است؟

7ـ اين جمله دعا (وسألک لسان صدق فى الاخرين فأجبته وجعلت ذلک علياً = واز تو براى خويش نام نيک بين آيندگان خواست، پس او را اجابت کردى وآن را عالى وبلند مرتبه قرار دادى). با قرآن مخالف است؟

8ـ جمله (وأوطأته مشارقک ومغاربک = ووارد ساختن او را به مشارق ومغارب خود) نيز مخالف با قرآن مجيد است؟

9ـ اين جمله: (وأودعته علم ما کان ومايکون الى انقضاء خلقک = ودانش کذشته وآينده، تا پايان آفرينشت را به وى وديعه دادى). نيز با قرآن مخالفت دارد؟

10ـ اين جمله: (ثم جعلت أجر محمد صلواتک عليه وآله مودتهم فى کتابک... = سپس اجر محمد ـ صلواتک عليه وآله ـ را در کتاب خويش مودّت ودوستى وپيوند با ايشان قرار دادى...) نيز با قرآن سازگار نيست؟

11ـ پرسش ديگر اين است که اين دعا را در هزار مسجد ومکان مى خوانند، آيا امام در همه جا حاضر وشنوا ولا مکان وحاضر در هر مکان است، مانند خدا؟ البته خير، پس اگر در همه جا حاضر نيست، چرا در دعا مى خوانيم: (يا بن السادة المقربين يا بن النجباء الاکرمين = از زاده آقايان مقرب درگاه خدا اى زاده نجيبان گرامى) پس اين دعا خلاف عقل است؟

12ـ يکى از موارد ديگر که مخالف با عقل است، اين جمله است (يا بن يس والذاريات يا بن الطور والعاديات)؟

13ـ خواندن غير خدا شرک است وچون در اين دعا امام خوانده مى شود، پس خواندن آن کفر وشرک است؟

14ـ خواندن اين دعا، سبب رکود فعاليتهاى اسلامى، وخمود وتخدير افکار، واقناع نفوس به ندبه وگريه، ومانع از اشتعال آتش ناراحتى ها ونارضايتى ها وانقلاب وقيام عليه اهل باطل مى شود، وافراد را از امر به معروف ونهى از منکر وتلاش وکوشش براى برقرارى نظم صحيح اسلامى وحرکت واقدام، باز مى دارد؟

شايد پرسش هائى که پيرامون اين دعاى شريف مى شود بيش از اين چهارده سؤال نباشد، که ما به حول وقوه الهى به هر يک جداگانه جواب مى دهيم.

تذکر مهم

معتبر دانستن دعاى شريف ندبه از اصول دين نيست، ومعتبر نشناختن آن به صحت عقايد، واصولى که در نزد شيعه معتبر است، خللى وارد نمى آورد.

اين موضوع يک مسأله فرعى است، واظهار نظر در باره آن براى کسى که اهل اجتهاد باشد آزاد است، ومن دوست نمى دارم که اين هم يک عنوانى باشد که سبب تشکيل دو جبهه موافق ومخالف شود.

بله بعضى از شبهاتى که بر عدم اعتبار اين دعا القاء شده، وحکايت از دارا بودن يک سليقه وروش هاى خاص مذهبى، وگرايش به آراء فرقه وهابيه ونواصب ودشمنان عترت پيغمبر خدا صلى الله وعليه وآله دارد، مخالف مذهب شيعه وطريقه اهل بيت رسالت: است. (عصمنا الله وجميع إخواننا من الزلات وهدانا الى صراطه المستقيم).

اعتبار سند دعاى ندبه

در باب حُجّيِت خبر واحد، بالاخره در علم اصول، اطمينان به صدور، ميزان اعتبار شناخته شده وروش عرف وعقلا نيز بر همين نحو قرار دارد، بلکه به اخبار تاريخى، ونقلهائى که بسا از نظر محدّث مورد اعتماد نيست اعتماد مى کنند، وهمين قدر که تاريخ معتبر يا مشهورى واقعه اى را نقل کرده باشد، آن را قبول مى نمايند. ولى علماى اسلام در اخبار واحاديث، به خصوص راجع به احکام شرع، تعيين هدفها، تعاليم دين وتفسير قرآن وفقه، از اين روش عرف، پا را فراتر نهاده وتحقيق ودقّت ورسيدگى بيشترى مى کنند ودر رجال سند احاديث، وعدالت وثِقه بودن راوى وسوابق اخلاقى، وعقيده ومسلک سياسى او، کاملاً کنجکاوى مى نمايند، وتا اطمينان پيدا نکنند به حديث عمل نمى نمايند، واصولى که در اين موضوع مراعات مى شود حاکى از نهايت دقّت وتفحص واعتناى شيعه به واقع جوئى وحقيقت پژوهى است.

اين جهت هم هست که اين فحص ورسيدگى، وتحصيل اطمينان به صدور حديث، در مورد احاديثى که راجع به حکم الزامى شرعى، مثل واجب وحرام، يا معاملات وامور مالى وحقوقى وسياسى باشد بيشتر انجام مى شود، ومعمولاً در احاديث ديگر، مانند اخبار مربوط به اصول عقائد(9) ومستحبات، به اين مقدار رسيدگى ودقت نياز پيدا نمى شود.

راجع به دعا هم، در صورتى که مضامين آن مقبول وشرع پسند باشد، اگر سند آن معتبر نباشد، وورود آن بالخصوص ثابت نشود، چون به نحو عموم، دعا وارد وراجح واز عبادات مؤکده است، خواندن آن بر حسب عمومات قرآن مجيد وروايات دعا، راجح ومستحب است، ودر مقام عمل حاجت زيادى به معرفت سند دعا نيست، وبه همين قصد خوانده مى شود، وبراى درک فيض وثواب مخصوص آن نيز بر حسب اخبار (من بلغ) رجاءً هم که بخوانند به آن نايل مى شوند.

قوّت متن والفاظ ومضامين هم، بر اعتبار دعا مى افزايد وسخن شناسان وکسانى که با اخبار وسخنان اهل بيت: ودعاهائى که از ايشان رسيده مأنوس هستند، آن را مى شناسند. چنانچه از جمله بندى هاى سست، ومضامين کوتاه بعضى از دعاها مى فهمند که از اهل بيت: نيست.

پس از اين مقدمه فشرده ومختصر، راجع به اعتبار دعاى شريف ندبه مى گوئيم: اين دعا از حيث سند، اگر چه مسند نباشد، مع ذلک اطمينان بخش ومعتبر است وبراى اينکه آن را بخوانيم، ومانند يکى از دعاهاى مشهور ومتداول مواظبت به آن داشته باشيم، به اعتبار بيشتر نيازى نيست زيرا:

1ـ اين دعا سيد جليل، صاحب مناقب ومفاخر، (سيد رضى الدين على بن طاووس) قدس سرّه که از اعلام قرن هفتم هجرى، واز رجال بزرگ شيعه، ودر علم وورع وزهد وعبادت معروف، وبا اطلاع از کتب وتصنيفات بوده، در کتاب مستطاب اقبال (ص295 ـ 299) ودر کتاب مصباح الزائر فصل هفتم، وشيخ جليل (محمد بن جعفر بن على مشهدى حائرى) از اعلام قرن ششم، در کتاب مزار معروف به (مزار محمد بن المشهدى) که علامه مجلسى آن را (مزار کبير) ناميده (دعاء صد وهفتم) نقل کرده اند وهمچنين در مزار قديم، که ظاهراً از تأليفات (قطب راوندى) است نيز نقل شده، ونقل دعا در مثل هر يک از اين سه کتاب، دليل اين است که اين شخصيت هاى بزرگ، ومتبحر وحديث شناس، اين دعا را معتبر شناخته اند.

اگر کسى بگويد: مدرکى براى اين دعا جز کتاب سيد بن طاووس نيست وسيّد هم اين دعا را از بعضى شيعيان مجهول الحال نقل کرده است، زيرا عبارت او اين است:

(ذکر بعض أصحابنا: قال: قال محمد بن على بن أبى قرة: نقلت من کتاب محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى رضى الله وعنه دعاء الندبة وذکر أنه لصاحب الزمان صلوات الله عليه، ويستحب أن يدعى به فى الاعياد الاربعة).

جواب اين است که:

اولاً، چنانچه گفته شد وپس از اين هم خواهيم گفت، در کتاب هائى که پيش از عصر سيد تأليف شده، اين دعا ذکر شده است.

ثانياً، فردى چون سيد ابن طاووس، از مجهول الحال، به اين لفظ (بعض أصحابنا) که مشعر بر تعظيم واحترام است، نقل نمى کند.

ثالثاً، هر کس اهل فن باشد، ملتفت مى شود که مراد ايشان هم از (بعض أصحابنا) همان (شيخ محمد بن المشهدى) صاحب مزار کبير است، وعبارت او در مزار کبير که دعاى صد وهفتم آن است که:

(دعاء الندبة، قال محمد بن أبى قرة نقلت من کتاب أبى جعفر محمد بن الحسين بن سفيان البزوفرى رضى الله وعنه هذا الدعاء، وذکر فيه أنه لصاحب الزمان ـ صلوات الله عليه وعجل فرجه وفرجنا به ـ ويستحب أن يدعى به فى الاعياد الاربعة).

اين عبارت را با عبارت سيد ابن طاووس پيش هم بگذاريد، وخودتان داورى کنيد.

2ـ پيش از اين سه بزرگوار، شيخ جليل ثقه (ابو الفرج محمد بن على بن يعقوب بن اسحاق بن ابى قرة قنانى) معاصر نجاشى از شيوخ وبزرگان قرن پنجم، در کتاب دعائى که شيخ محمد بن المشهدى در کتاب مزار، وسيد ابن طاووس در مصباح الزائر واقبال، از آن بسيار نقل کرده وبر آن اعتماد فرموده اند، وهمچنين از مآخذ کتاب مزار قديم مى باشد، اين دعا را روايت کرده است، وچنانچه گفته شد ايشان نيز از رجال شيعه مى باشد وعلاوه بر کتاب دعاى مذکور، کتاب ديگرى به نام (التهجد) دارد، ودر کتبى مثل رجال نجاشى وعلاّمه، توثيق شده است، ونقل ايشان نيز دليل اين است که اين دعا را معتبر شناخته، وبلکه استحباب خواندن آن را در اعياد اربعه تأييد کرده است، چنانچه ظاهر اين است که سيد بن طاووس، وشيخ محمد بن المشهدى ـ عليهما الرحمه ـ نيز آن را بخصوص مستحب مى دانسته اند.

3ـ شيخ جليل ثقه، ابوجعفر محمد بن الحسين بن سفيان بزوفرى(10) در کتاب دعاى خود، دعاى ندبه را روايت کرده است، وايشان از مشايخ شيخ مفيد ـ رضوان الله عليهما ـ است، که بر حسب اسانيد روايات کتاب أمالى شيخ ابى على طوسى، شيخ مفيد از او بسيار روايت کرده وبراى او طلب رحمت نموده است، ومحدّث نورى، در خاتمه (مستدرک) او را چهل ودوّمين شيخ از مشايخ شيخ مفيد شمرده، ووثاقت وجلالت قدر او را گواهى فرموده است، واين شيخ جليل نيز صريحاً به استحباب خواندن اين دعا فتوى داده است.

اگر گفته شود: صاحب کتب رجال محمد بن حسين بزوفرى را، مجهول الحال دانسته اند. جواب اين است که: چنانچه تحقيق آن شد، ايشان معلوم الحال واز مشايخ شيخ مفيد بوده، وآن مرد بزرگ از او بسيار روايت کرده(11) وبراى او طلب رحمت نموده است، چنانچه محمد بن المشهدى و(سيد) در حق او (رضى الله عنه) فرموده اند.

اگر کسى بگويد: (محمد بن الحسين بزوفرى در عصر ائمه نبوده تا از امام اين دعا را اخذ کرده باشد، ومعلوم نيست از چه کسى واز کجا اين دعا را گرفته است).

جواب مى دهيم: مگر کسى گفته است محمد بن الحسين بن سفيان بزوفرى، بدون واسطه اين دعا را از امام روايت کرده است، ومگر لازم است که هر کس روايتى را از امام روايت مى کند معاصر با ائمه باشد; مگر نمى شود حديثى را با سند در کتاب خود روايت کرده باشد، يا روايت معتبر ومسلّمى را با حذف سند، بطور ارسال نقل نمايد، بلکه چون در آن اعصار که نزديک به عصر ائمه: بوده، رسم بر اين نبوده است که در کتاب ها روايتى بدون سند بياورند، واگر هم بدون سند مى آوردند، عين متن را ذکر مى کردند. اطمينان حاصل است که يا اين دعا در کتاب بزوفرى با سند بوده وپس از اينکه از کتاب او نقل شده، مسامحةً سند آن را نقل نکرده اند، ويا اينکه آنقدر معروف ومشهور بوده که بزوفرى هم خود را از ذکر سند آن بى نياز مى شمرده است.

بنا بر اين مى توان حدس زد که خواندن اين دعا، در اعصار نزديک به عصر ائمه: وغيبت صغرى هم، مثل عصر ما، بين شيعه متداول ومرسوم بوده، واين شعارى است که دست به دست رسيده واَخلاف از اَسلاف، وبازماندگان از گذشتگان، آن را گرفته، ودر محضر ومنظر محدثين وشيوخ آن اعصار که همه متبحر در علم حديث، واستاد فن بوده، واز خواندن دعاهاى بى مأخذ، وپيروى از روشهاى بى مدرک، به شدّت ممانعت مى فرمودند خوانده مى شده، وکسى بر اعتبار آن ايرادى نداشته است.

4ـ علاّمه مجلسي; با دقّت وتتبّع واحاطه واطلاع وسيع وفوق العاده اى که در اخبار واحاديث، ورجال روايات، ومعرفت اسانيد دارد، علاوه بر آنکه اين دعا را در کتاب هايى مثل بحار، وتحفة الزائر ـ که در مقدمه به اعتبار سند ادعيه آن شهادت داده است ـ نقل فرموده، صريحاً وبالخصوص، اعتبار سند دعاى ندبه را که منتهى به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مى شود، تصديق فرموده است، وعبارت اين افتخار عالم اسلام ونابغه جهان علم، در کتاب مستطاب (زاد المعاد) اين است.

(و اما دعاى ندبه که مشتمل است بر عقايد حقّه، وتأسف بر غيبت حضرت قائم عليه السلام به سند معتبر، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است، که مستحب است اين دعاى ندبه را در چهار عيد بخوانند يعنى جمعه، عيد فطر، عيد قربان وعيد غدير).

محقق است که چنين کلام صريح وشهادت محکمى را ايشان بدون مأخذ ومصدر معتبر، نفرموده است.

علاوه بر ايشان، سيد جليل علامه (صدر الدين محمد طباطبائى يزدى) (متوفاى 1154 هجرى) نيز در ابتداى شرحى که به دعاى ندبه مرقوم فرموده، استناد به روايت مروّيه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نموده است.

با توجّه به مجموع مطالبى که عرض شد، اعتبار اين دعا، به خصوص با ملاحظه متن آن، مُحرز، وصدور آن از امام عليه السلام مورد اطمينان است، واستحباب خواندن آن نيز بالخصوص، وحد اقل از جهت ادله عامّه مسلّم وثابت است، ومحل هيچگونه اشکالى نمى باشد، ومحتاج به تمسک به اخبار (من بلغ) نيست.