اصالت مهدويت

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- ۲ -


اسرائيليات:

براي اينکه دعوت اسلام از وابستگي والتقاط وتحريف وتعبير مصون بماند.
پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله امت را به تمسک به قرآن وعترت وصيت فرمود امامان ورهبراني از اهل بيتش که مويد من عند الله وشناسنده مکتب او وروح دعوت وتفسير قرآن ووصي او مي باشند هدايت رسول خدا را در تمام شئون امتداد دادند، ومرور زمان وعلومي که از آنها ظاهر شده وناتواني ديگران از حل مشکلات ومعضلات علمي نشان داد که اين ارجاع، والزام امت به رجوع به آنها بر اساس واقعيت وصلاحيت وشايستگي آنها بود.
اگر امت را از خطي که براي آنها معين شده بود بيرون نمي کردند ومسير رهبري را تعبير نمي دادند به طور مسلم هيچگونه گمراهي وضلالت واختلاف پيش نمي آيد.
براي دين خصوص ديني مثل اسلام که خاتم اديان است وقرنها وشايد هزارها سال وبالاخره تا اين زمين وعالم تکليف باقي است بايد باقي بماند بايد حجتي باشد که مردم در اموري که در آن اختلاف مي نمايند يا جاهل هستند وراهنمائي مي خواهند وبه راهنما نياز دارند به او رجوع نمايند وقتي مثلا در مفاد يک آيه از آيات قرآن مجيد يک ميليون ودويست وشصت هزار احتمال عقلائي باشد بايد در بين امت يک نفر باشد که مثلا در حدي که بايد بر سارق جاري شود معين کند که از کجاي دست او وچه مقدارش بايد قطع شود وهمچنين در موارد ديگر بايد کسي باشد که تفسيرش از کتاب خدا وسنت پيغمبر حجت ومعتبر باشد وبر هر قول وراي مقدم شود لذا از ابان بن تغلب نقل است که فرمود شيعه آن کسي است که اگر تمام مردم به راهي بروند ودر مسئله قولي داشته باشند وعلي عليه السلام به راه ديگر برود وقول ديگر داشته باشد راه علي وقول علي را حق وصحيح مي داند.
متاسفانه پس از رحلت پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله مسير جريان امور امت را تغيير دادند سياستمداراني که بر امور مسلمين تسلط يافتند وزمام امور را به دست گرفتند از يک سو خود فاقد صلاحيت علمي بودند واز اينکه بتوانند پاسخگوي مراجعات مردم در مسائل اسلامي باشند عاجز بودند وحتى در اداره امور سياسي وسازمان بخشي وحل وفصل امور نمي توانستند اعمال خود را با موازين شرعي توجيه نمايند واز سوي ديگر بازبودن در خانه اهل بيت وشناخته شدن آنها به عنوانيگانه مرجع علمي وهدايتي وپاسخگو به مسائل اسلامي وتفسير قرآن وبيان احکام خلاف سياستشان ومعارض با حکومتشان بود از اين جهت تصميم گرفتند به عنوان اينکه قرآن مجيد تنها مرجع است. از نقل احاديث وسنت پيغمبر جلوگيري کرده وعملا قول وعمل آن حضرت وتاسي به رسول خدا را از اعتبار ساقط کردند(1) وبا اين کار از نقل احاديث فضايل اهل بيت که در نتيجه منتهي به تزلزلل سياسي وسقوط حکومت آنها مي شد جلوگيري مي کردند. با اين وضع در بن بست عجيبي افتاده بودند زيرا از يک سو علم ودانش باب علم پيغمبر علي عليه السلام را نمي توانستند انکار کنند ودر بسياري از موارد به آن اعتراف مي نمودند واز سوي ديگر شناخت علي را از اسلام واصالت تعريفات وتوجيهات وارشادات او را چنانکه پيغمبر صلى الله عليه وآله حجت قرار داده وهمگان را به پيروي از او مکلف کرده بود مخفي مي کردند وتلاششان بر اين بود که به تدريج مکتب اهل بيت وشناخت اصيلي که آنان از اسلام داشتند منزوي شود ونظام اسلام مخصوصا در سياست واموال عمومي وبيت المال دگرگون گردد آنان تلاش مي کردند سائر صحابه يا اقلا چند تن از مشاهير آنها را همطراز علي عليه السلام قرار دهند لذا وقتي هم نقل حديث آزاد شد ودر مقام جمع آوري حديث برآمدند از احاديثي که علي عليه السلام روايت کرده جز تعداد کمي روايت نکردند با آن سوابق طولاني واختصاصي که علي عليه السلام به پيغمبر صلى الله عليه وآله داشت که از طفوليتش در آغوش پيغمبر صلى الله عليه وآله پرورش يافت واز نخستين مرتبه اي که بر پيغمبر وحي نازل شد با پيغمبر بود وپيغمبر به او فرمود: (إنَّک تسمع ما أسمع وترى ما أرى إلاَّ أنَّک لست بنبيّ ولکنَّک وزير).
از آن همه سوابق علمي وارتباط کامل معنوي وروحي او با رسول خدا که محتوايش مي توانست تمام نيازمنديهاي اين امت را تا روز قيامت مرتفع سازد اکثريت امت مسلمان بلکه دنياي بشريت را محروم ساختند اما از مثل عايشه که سياست حکومتها او را به واسطه موضع معارضي که با اهل بيت وشخص شخيص خليفه منصوص علي عليه السلام داشت با اينکه بر سائر زوجات پيغمبر صلى الله عليه وآله برتري نداشت وبلکه با بعض آنها مانند: ام سلمه در حکت وفهم ودرک مسائل اسلامي ومانند زينب در التزام به اطاعت از دستورات پيغمبر قابل قياس نبود واز مثل ابو هريره با آن سوابق سوء که کتاب ابو هريره وکتاب شيخ المضيره در معرفي او کافي است با اينکه يک نفر عادي بيش نبود ومصاحبت عادي او با پيغمبر صلى الله عليه وآله بيشتر از بيست ويکماه نمي شود احاديث بسيار روايت کرده اند که مورد بحث وسوءظن محققان خود اهل سنت واقع شده است(2).
بديهي است محققان وکساني که از اهل سنت وشيعه اين مسائل را بررسي کرده ومي نمايند مي فهمند که سياست در ساختن مکتبهاي معارض با مکتب حق اهل بيت که پاسدار اصالتها وارزشهاي اسلام بوده وهست چه نقش بزرگ وخطرناک را ايفا کرده است که ما در اينجا نمي خواهيم پيرامون اين موضوع سخن را دنبال کنيم.

شرح اين هجران واين خون جگر   اين زمان بگذار تا وقت ديگر

يکي از راههائي که براي پاسخگوئي مصنوعي به پرسشهاي ديني مردم پيرامون مسائلي که در قرآن مجيد مطرح است مثل مبداء خلقت وچگونگي آفرينش وتاريخ انبياء وتفسير آيات متشابهات ومسائل ديگر انتخاب کردند مراجعه به افرادي از يهود ونصاري بود که وارد اسلام شده بودند با اينکه حضرت رسول اکرم صلى الله عليه وآله فرمود بود (لو کان موسى حياً لما وسعه إلاَّ اتّباعي) اگر موسى زنده بود جز پيروي از من راهي نداشت ودر موارد متعدد آنان را از مراجعه به اخبار يهود که اطلاعات مورد اعتمادي در اختيار نداشتند نهي فرموده بود وبا اينکه نقل احاديثي را که مسلمانان شخصا از پيغمبر شنيده بودند ممنوع ساخته بودند به مثل کعب الاحبار مراجعه مي کردند وبه نقليات بي مأخذ وبي مصدر آنها اعتماد مي نمودند از اين جهت بازار خرافات ومسموعات وافسانه ها که بسا دروغ خلق الساعه هم بود رواج يافت ودر عصر عمر وعثمان ومعاويه کعب الاحبار يهودي يکي از افراد سرشناسي بود که دستگاه به اصطلاح خلافت به او ارج مي گذارد وهمانطور که عرض کردم سنت پيغمبر را که بلاواسطه نقل مي شد کنار مي گذاردند ونقليات کعب الاخبار را که از قرنها پيش بدون اينکه واسطه اي يا مصدر صحيحي در اختيار داشته باشد قبول مي کردند.
کعب الاحبارها ووهب بن منيه ها وارد ميدان شدند وشد آنچه نبايد بشود.
در اين بين يگانه نوري که در اين تاريکيها از پشت هزاران پرده هاي سياست واستکبار واستعباد مي درخشيد واصالت معارف اسلام را تضمين مي کرد، واسرائيلياتي را که وارد معارف اسلام کرده بودند کنار مي نهاد نوري بود که از مکتب اهل بيت ومدرسه خاندان رسالت وولايت پرتوافکن بوده وهست اين مکتب که امتداد مکتب اسلام بود على رغم تمام فشارها وتحمل تمام محروميتها ومظلوميتها واستقبال از هرگونه خطر توانست اسلام اصيل را به مردم برساند واز اينکه يهوديت ونصرانيت بتواند معارف اسلام را دگرگون وشناخت حقايق آن را دشوار سازد جلوگيري نمود اهل بيت اين منابع يهودي وبيگانه را غير معتبر اعلام کرده ودر شناخت دين هرگونه ماخذي را که به پيغمبر صلى الله عليه وآله نمي پيوندد باطل شمردند.
اهل انصاف مي دانند که اگر اين مکتب واين مدرسه ي اهل بيت وجهاد وتلاش ائمه عليهم السلام واصحاب وروات احاديث وعلوم آنها نبود اسلام به عقايد باطل ديگران مخصوصا خرافات يهود آلوده شده بود وشريعت به گونه اي که کعب الاحبارها وابوسفيان ها ومعاويه ها ويزيدها وسائر جبابره مي خواستند جلوه مي کرد.

شناسايي اسرائيليات:

با دقتها وموشکافيها وبررسيهائي که محدثين بزرگ وشاگردان مکتب اهل بيت در فرهنگ اسلامي به طور کلي وعموم دارند شناسائي اسرائيليات وعقايدي که از اين رهگذر وارد انديشه ها وکتابهاي اسلامي خصوص تفسير وتاريخ شده است براي آنانکه اهل فن هستند کار دشواري نيست وبه طور کلي اسرائيليات را مي توان به دو نوع تقسيم کرد:
1- تواريخ وانديشه هائي که با عقل وصريح يا ظاهر کتاب وسنت مخالف است ومعلوم است که نسبت دادن آن به انبياء گذشته نيز غلط وتهمت است مانند عقايد مجسمه ومجيره يا نسبت کفر ومعصيت وبلکه کبيره به انبياء.
2- تواريخ وانديشه هائي که درستي يا نادرستي آنها معلوم نيست وفقط مستند آن نقل امثال کعب الاحبار مي باشد ومدرک اسلامي از قرآن وحديث ندارد.
بديهي است اين گونه نقليات بي اساس وغير معتبر يا خلاف عقل ومعيارهاي اسلامي که بر اثر سوء سياست زمامداران ويا اغراض بيگانگان ودسايس آنها در فرهنگ اسلام وارد شده به هيچ وجه مورد اعتنا واعتماد نيست واسلام از آن منزه است وبحمد الله کاملا اين نقليات از احاديث ومعارفي که اصالت اسلامي دارند مشخص است.

روشنفکران عوضي واسرائيليات:

در بين نويسندگان معاصر اهل سنت برخي که خود را روشنفکر ومتنور مي شمارند در برخي از معارف اسلامي که با عالم غيب ارتباط دارد مانند معجزات مادي ومددهاي غيبي واشراط ساعت وعلائم قيامت ومسائلي که اصالت قرآني دارند تشکيل وترديد نموده وبلکه انکار مي نمايند وبراي اينکه خود را روشنفکر نشان بدهند سرمايه اي غير از اين اظهارات ترديدآميز ندارند آنان مي خواهند هرچه بتوانند از ارزش غيبي دين بکاهند ومقامات پيامبران وائمه عليهم السلام را نپذيرند ووحي ونزول ملائکه را در جنگ بدر وحوادث ديگر از اين قبيل را به گونه اي که مادي پسند شود ومنکران خدا وقدرت وتوانائي او هم قبول کنند مطرح نمايند وانبياء را رجال ژني ونابغه قلمداد کنند وبا اين مقوله سخنان در مسائل دين تصرفات ومداخلات ناروا مي نمايند.
بديهي است که اين نه روشنفکري است بلکه غربزدگي ومادي گرائي است که متاسفانه در اثر تلقينات سوء وضعف عقيده وقلت آشنائي با مباني محکم اسلامي بسياري به آن مبتلا شده اند.
اين بيماري به نظر ما براي دعوت اسلام وبراي عقايد اسلامي بسيار خطرناک است زيرا در پوشش يک سلسله الفاظ مادي گرايانه دين را تحريف ومسخ مي نمايند ومردم را از هسته مرکزي دين که ايمان به عالم غيبت است جدا مي کنند ودر اين ميان عذر بسياري از اينها در رد يک سلسله حقايق اسرائيليات است يعني هرچه را عقلشان از فهمش عاجز ماند وهرچه را با مباني مادي وقوعش را بديع وبعيد ديدند منکر مي شوند وآن را اسرائيليات مي خوانند.
واقعا جاي تعجب است ديروز ودر صدر اسلام با ترويج اسرائيليات از نشر حقايق اسلامي جلوگيري مي کردند، امروز بازماندگان همان ها به اسم رد اسرائيليات حقايق مسلمي را که برحسب قرآن وحديث معتبر ثابت است انکار مي نمايند ومعيار اسرائيليات بودن يک موضوع را دور بودن از فهم مادي گراي خود مي گويند.
از جمله همين مسئله مهدويت وعلائم آن ونزول عيسى در آخر الزمان است که اخيرا مورد حمله اين گروه شد ومي خواهند با تهمت اسرائيليات بودن اصالت آن را که از هر جهت مسلم است انکار نمايند.
بديهي است مسائلي مثل مسئله مهدويت هرگز با اين گونه تهمتها خدشه دار نخواهد شد.
به حکم قرآن کريم ووجدان بشارت به مصلح ومنتظر آخر الزمان در تورات وزبور وجود دارد ومسائل اسلامي ديگر مخصوصا اموري که پايه ومحور دعوت اسلام است در دعوت انبياء گذشته نيز بوده است واگر بنا باشد که هر چيزي به اسم اينکه مورد قبول اهل کتاب است رد شود بايد اين افراد اصل وجود موسى وعيسى را نيز انکار کنند.
سابقه اصل عقيدتي يا حکم فرعي اسلامي در اديان گذشته ووجود آن در تورات وانجيل فعلي گواه حقانيت آن است وبه اسرائيليات وآنچه مخالفان مکتب اهل بيت که مکتب اسلام راستين است وارد در فرهنگ اسلامي کرده اند ارتباط ندارد اين قرآن است که مي فرمايد:
(شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسى وَعِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ).
چنانکه اگر يک امري اصالت اسلامي داشته باشد نامانوس بودن آن موجب صحت انکار آن واسرائيليات بودن آن نيست.
مهدويت اصالت اسلامي دارد به قرآن وحديث واجماع مسلمين استناد دارد واعتقاد مسلمانان به آن بر اساس اين اصالتهاي اسلامي است که مسلمان نمي تواند آنها را رد کند اين مسئله با اسرائيليات که فاقد اصالت اسلامي است هيچگونه ارتباطي ندارد اين سخنان واهي ناشي از بي اطلاعي وناآگاهي در مسائل اسلامي است.
لذا علماء بزرگ اهل سنت مانند احمد شاکر از معاصرين ما که تخصصش را در فن حديث وشناخت آفات وعلل آن مورد قبول عموم دانشمندان آنها است در برابر اين زمزمه هاي غرب زدگان، وماده گرايان ومقلدان ابن خلدون بپا خواسته اصالت اسلامي اين مسائل را اثبات نموده ونادرستي اين گمان ها را آشکار ساخته وترديد وانکار در اين انديشه هاي اسلامي را که منتهي به رد فرمايش وبشارات حضرت رسول اعظم صلى الله عليه وآله واعتبار احاديث صحيح ومتواتر است جريمه بزرگ شمرده اند.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر آيات قرآن کريم:

در قرآن مجيد آيات متعددي است که دلالت دارند بر پيروزي وفلاح حزب الله وغلبه سپاه خدا.
مانند اين آيات:
(فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ).
(أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
(وَإِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ).
چنانکه آياتي نيز دلالت دارند بر اينکه خدا پيامبران ومومنان را ياري مي نمايد مثل اين آيات:
(وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ).

(إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَْشْهادُ).

بديهي است اين ياري وپيروزي شامل موارد جزئي هم مي شود مثل مواقف ومشاهد بسياري که خدا پيغمبر اعظم اسلام صلى الله عليه وآله را نصرت عطا فرمود چنانکه شامل پيروزي به حجت وبرهان ودليل وبيان نيز مي گردد. اما معلوم است که مناسب کمال امتنان، ولطف خدا پيروزي ونصرت مطلق است که در زمينه وجود شرايطش انجام خواهد شد پيروزيهاي جزئي ومحدود نيز در زمينه وجود شرايط حاصل مي شود وبالاخره فرد اکمل ومصداق اتم پيروزي ونصرت پيروزي ونصرت مطلق بر همه کفار وجنود ابليسي است که نه حد زماني آن را به پاياني محدود سازد، ونه حد زميني وجغرافيائي آن را مختص به يک منطقه نمايد.
بايد بر طبق اين آيات در رو در روئي ومقابله اهل حق با اهل باطل غلبه نهائي با اهل حق باشد، وبه طور کامل مشمول نصرت الهي شوند.
آياتي نيز دلالت دارند بر اينکه حق پايدار وباقي است وباطل از ميان رفتني است مانند آيه 17 سوره رعد که در آن باطل را به کفي که روي آب وچيزهاي ديگر ظاهر مي شود وحق را به آب وبارانهاي سودمند تشبيه کرده است ودر سوره ي انفال مي فرمايد (وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَيَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ) خدا اراده کرده است که حق را با کلمات خود حق نمايد (آن را اظهار واعلام واثبات نمايد) ودنباله ي کافران را قطع فرمايد.
آياتي نيز دلالت دارند بر اينکه اراده الهي به اين تعلق گرفته وسنتش بر اين قرار يافته است که مستضعفان پيشوايان ووارثان زمين شوند، ومستکبران وطاغوتيان نابود گردند.
مثل اين دو آيه:
(وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَْرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ).
که بديهي است اين اراده خدا عام است واختصاص به قوم بني اسرائيل که مستضعف شدند وفرعون وهامان که آنان را استضعاف کرده بودند ندارد.
مستضعاف مشمول اين عنايت الهي هستند، واين سنت خدا است لذا از حضرت امير المومنين عليه السلام در نهج البلاغه روايت شده است که فرمود: لتعطفنَّ الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها، وتلا عقيب ذلک: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى ...)
يعني دنيا بعد از خودداري وتمکين نداشتنش از ما منقاد ومطيع ورام ما خواهد شد مانند ناقه سرکش که نسبت به بچه خود پذيرائي وعطوفت دارد سپس اين آيه را تلاوت فرمود (وَنُرِيدُ...) که بديهي است اين فرمايش اشاره به ظهور حضرت مهدي عليه السلام است.
بعضي آيات نيز دلالت دارند بر اينکه خلافت ارض به مومنين وکساني که اعمال صالح دارند خواهد رسيد ودينشان که خدا براي آنها پسنديده است در زمين استقرار خواهد يافت وبيم وترسشان به امن واستراحت خاطر تبديل خواهد شد.

مثل اين آيه:
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً).
وآياتي متضمن اين بشارت هستند که اسلام بر سائر اديان غالب مي شود ونور خدا که همان دعوت اسلام ونظام اسلام است چنانکه از جهت مايه ودستور واصول وفروع واحکام ونظامات به حکم (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ) کامل است از جهت اجراء وعمل، وگسترش يافتن در تمام جهان نيز کامل خواهد گشت وخدا آن را اتمام خواهد فرمود.
مانند اين آيات:
در سوره توبه: (يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ).
ودر سوره فتح: (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفى بِاللَّهِ شَهِيداً).
ودر سوره صف: (يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ * هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ...).
اين آيات وآيات متعدد ديگر علاوه برآنکه بر استقرار دين خدا در سراسر زمين وآينده درخشان عالم دلالت دارند بر حسب معتبرترين مدارک وتفاسير واحاديث به تحول بي سابقه وبي نظير وانقلابي که به رهبري وقيام حضرت مهدي اهل بيت وامام منتظر وموعود انجام خواهد گرفت تفسير شده است که تعداد زيادي از اين احاديث در کتابهاي اهل سنت روايت شده مثل کتاب (شواهد التنزيل) حاکم حسکاني که در آن دويست وده آيه از آياتي را که در شان اهل بيت نازل شده جمع آوري شده ومتجاوز از هزار وصد وشصت روايت در رابطه با اين موضوع روايت نموده است.(3)
واز جمله محدثين نامدار وعلماء بزرگ سيدهاشم بحراني در جمع آوري آياتي که مربوط به حضرت مهدي سلام الله عليه است کتابي تاليف کرده است به نام (المحجة فيما نزل في القائم الحجة) وي در اين کتاب متجاوز از يکصد آيه را با احاديثي که در تفسير هر يک وارد شده است ذکر فرموده است.
عليهذا اصالت قرآني عقيده به مهدويت نيز با توجه به اين آيات ودقت در مضامين آنها وکتابهاي تفسير واحاديثي که در تفسير اين آيات وارد شده است ثابت وغير قابل انکار است.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء بر احاديث معتبر ومتواتر:

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر احاديث معتبر ومتواتر در نهايت وضوح است زيرا کتابهاي حديث وصحاح وجوامع وسنن ومسانيد واصول شيعه واهل سنت که در آنها احاديث مربوط به اين موضوع ضبط وروايت شده است از حد احصا خارج است وهم چنين در کتابهاي ديگر که در ساير رشته هاي علوم اسلامي تاليف شده مثل تاريخ ولغت وغريب الحديث ورجال وتراجم وعقايد وکلام وحتى شعر وادب وشرح قصايد واشعار معروف علماء فنون مختلف به اين احاديث استناد کرده، وپيرامون شرح ومضامين آنها اظهار نظر نموده اند.
از عصر رسالت تا زمان ما صحابه حضرت رسول اعظم صلى الله عليه وآله وسپس تابعين وتابعين تابعين وساير طبقات روات اين احاديث را روايت نموده اند. اين احاديث بسياري بالخصوص وبالانفراد بواسطه ي شواهد ومويداتي که حديث شناسان ماهر به آن اعتماد دارند در نهايت صحت واعتبار مي باشند وبه مضمون آنها يقين حاصل مي شود وعلاوه بر اين در مسائل مهم مربوط به مهدويت مثل معرفي شخص مهدي عليه السلام وبرنامه هاي مهم انقلابي واسلامي ايشان اين احاديث در حد تواتر وبالاتر مي باشند يعني در هر يک از اوصاف معروف ومشهور حضرت مهدي عليه السلام حديث از پيغمبر صلى الله عليه وآله وائمه معصومين عليهم السلام آن قدر زياد است که قطع نظر از مقام وثاقت وصداقت وامانت روايت کنندگان احتمال تباني آنها بر دروغ وجعل اين احاديث عقلائي نيست.
موضوع مهدويت خود يک موضوعي است که علماء ومحدثين بزرگ پيرامون آن وجمع احاديث آن بالخصوص صدها کتاب نوشته اند که خواننده عزيز مي تواند براي اينکه تا حدودي از نام کتابهاي اهل سنت ومولفان آنها که احاديث مهدي را روايت کرده اند وکتابهائي که در اين موضوع به طور مستقل تاليف نموده اند واسامي اصحاب پيغمبر صلى الله عليه وآله که از آن حضرت بشارات مهدي را روايت کرده اند آگاه شود. به اين مقدمه کتاب نجم الثاقب مرحوم محدث نوري وکتاب نويد امن وامان ومنتخب الاثر تاليف نگارنده رجوع فرمايد.

اصالت مهدويت از جهت اتفاق مسلمانان واجماع شيعه واهل سنت:

اهل سنت وشيعه در طي اعصار ومرور قرنها همه بر اين اتفاق داشته ودارند که در آخر الزمان يک نفر از اولاد رسول صلى الله عليه وآله وفرزندان علي وفاطمه عليهما السلام که صفات وعلاماتش در احاديث مذکور است در هنگامي که دنيا پر از ظلم وجور شده باشد ظهور نمايد وجهان را پر از عدل وداد کند همه او را هم نام وهم کنيه پيغمبر صلى الله عليه وآله وملقب به مهدي معرفي نموده اند، وهمه اتفاق دارند بر اينکه تا او ظهور نکند سير اين عالم واين جامعه بشري به پايان نخواهد رسيد وتا اين دادگستر بزرگ ورهبر حکومت عدل جهاني قيام نکرده است بشر بايد منتظر ظهور او باشد وبداند که جهان محکوم ظلم ستمگران وفساد اهريمنان نيست وسرانجام همه تباهي ها ونگرانيها به راحتى وامنيت وآسايش مبدل مي شود ومستکبرين ومفسدين ريشه کن مي گردند
همه چشم به راهند وهمه منتظرند چنانکه از مصادر معتبر تاريخ وحديث استفاده مي شود در تمام اعصار اين يک عقيده عمومي امت اسلام بوده است وهمه بر آن اتفاق داشته اند ولذا مدعيان دروغين مهدويت را به اينکه واجد صفات ونشانيهاي مهدي موعود نيستند رد مي کردند وهرگز در مقام رد آنها صحت اصل واساس اين عقيده را منکر نمي شدند.
وخلاصه اتفاق مسلمين بر اصل ظهور مهدي عليه السلام وبرخي از خصوصيات وخصائص آن حضرت هميشه مورد قبول بوده وعلماء بزرگ اهل سنت هم آن را مورد تصريح وتاکيد قرار داده اند.(4)
وبه قول دانشمند بزرگ ومعاصر اهل سنت شيخ علي ناصف در کتاب غايه المامول همه (سلفا وخلفا) بر اين عقيده بوده وهستند.

اصالت مهدويت از جهت معجزات وکرامات:

معجزات وخوارق عادات در اثبات نبوت انبياء وراستي خبرهائي که از عالم غيب ووحي الهي مي دهند مستند عام ودليل همگاني است هيچ پيامبري بدون معجزه نبوده است راجع به معجزات انبياء واقسام آن در کتابها توضيحات کافي داده شده ودر نوشته هاي اين حقير نيز از جهات متعدد وبا توجه به انديشه ها وآرائي که اخيرا مطرح شده بيانات جالب ومفيدي هست.
در قرآن مجيد به اين مسئله در آيات متعدد تصريح شده است.
مسئله ديگر بعد از قبول معجزات انبياء معجزاتي است که از ائمه طاهرين عليهم السلام صادر شده است که خواه آنها را معجزه بگويند يا معجزه را فقط بر خوارق عاداتي که از انبياء صادر شده اطلاق کنند وخوارق عاداتي را که از ائمه عليهم السلام وديگران از بندگان خاص خدا صادر شده کرامت بگويند اين نيز يک مسئله واقع شده اي است که تواريخ معتبر وروايات مستند وصحيح که از حد تواتر خارج است آن را اثبات نموده است ومثل ساير پديده ها وحوادث بايد انسان آنها را قبول کند چون انکار آنها انکار واقعيات است وبا انکار وجود صاحب اين کرامات مساوي است وهرچند نمي توان معجزات وکرامات انبياء واولياء را با معلومات تجربي وعلل مادي توجيه وتفسير کرد اما بايد واقعيت آنها را که محسوس بشر بوده وهست باور نمود.
ما در همين عصر خودمان حکايات وجريانهاي مهمي را به چشم خود ديده يا از افراد امين وراستگو شنيده ايم که در اثر دعا يا توسل به يکي از چهارده معصوم عليهم السلام وفرزندان آن بزرگواران مثل حضرت زينب وحضرت معصومه عليهما السلام بيماراني که بيماريهاي شديد داشته شفا يافته وحاجتهاي مهم باذن خدا برآورده شده است که جز به خرق عادت وکرامات وعنايت غيبي توجيه آن امکان پذير نيست.
نه حسي را که اين معجزات را ديده است مي توان به اشتباه متهم کرد ونه نقل ها وخبرهائي که اين معجزات را خبر مي دهند مي توان به دروغگوئي متهم ساخت بنابراين هيچ گونه نقطه ابهام وزمينه ناباوري در وقايعي که به طور خارق عادت اتفاق افتاده ومعجزه ناميده مي شود نيست غير از اينکه معجزه وخارق عادات است وما نمي توانيم آن را به علت مادي مستند کنيم اما اين نتوانستن ونداشتن علت مادي اصل يک پديده را نفي نمي نمايد.

معجزات حضرت صاحب الامر:

پيرامون معجزات حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه بايد دانست که وجود ايشان وخصايص وخصوصياتي که از ايشان ظاهر شده وظاهر خواهد شد يکي از نمونه هاي بي نظير قدرت وتوانائي خداوند متعال است قدرت خداوند در طي دوره هاي مختلف حيات ايشان همواره در تجلي بوده وهست وثابت مي کند که فقط نبايد به معيارهاي مادي تکيه کرد که بيشتر چون پديده ها را با آن مي سنجند ومسببات ومعلولات را پس از اسباب وعلل مادي مي بينند از خالق اسباب وجاعل علل غافل مي شوند وشناختشان محدود مي گردد اين اظهار قدرتها که وجود نبي وولي مظهر آن مي شود وحساب هاي مادي را باطل مي سازد خدا را بدون اين پرده هاي علل مادي به ما نشان مي دهد، وبه عالم غيب مومن مي سازد بديهي است مقصود اين نيست که فقط خدا با اين پديده ها شناخته مي شوند زيرا همان پديده هائي که علل مادي دارند نيز دلائل قدرت خدا وعلم وحکمت خدا مي باشند وهمه آيات حق وکلمات حقند اما هر کدام از پديده ها به گونه اي معرفت ما را کامل مي نمايند که در اين نوشته مجال شرح اين مسائل که با الهيات ارتباط دارد نيست وحاصل اين است که وجود امام زمان ارواحنا فداه آيت عظماي وکلمه کبراي الهي است وچنانکه مجموع عالم بدون اينکه نظيري داشته باشد يا بشر سابقه اي وانسي به غير آن داشته باشد آيت ونشانه منحصر بفرد خدا است که در آن ميلياردها وميلياردها وصدهزاران ميلياردها وهرچه رقم وعدد ومافوق آن است آيات خدا است وجود امام زمان عليه السلام نيز آيه وکلمه خدا است که اگرچه از بعض جهات ونواحي منحصر بفرد مي باشند جاي تعجب واستبعاد نيست. اين قدرت خدا است که ما را به تهليل وتکبير وتسبيح وتنزيه او وامي دارد فسبحان الذي جعل أوليائه الأدلّة الباهرة على وجوده ومظهرين لأمره ونهيه وعلمه وحکمته واصطفاهم لغيبه وارتضاهم لسرّه وجعلهم خلفائه في خلقه.

انواع معجزات حضرت صاحب الامر:

از نظر اينکه تا حدي بررسي ومطالعه معجزات آن حضرت آسان باشد آنها را به ملاحظه زمان صدور آن بر سه نوع تقسيم کرده اند.
اول معجزات بسياري است که از آن حضرت از هنگام ولادت (سال 255) تا زمان رحلت حضرت امام حسن عسکري (سال 260) ظاهر شد.
دوم معجزاتي است که پس از شهادت حضرت امام حسن عسکري عليه السلام تا سال (329) که سال آخر غيبت صغري است از آن حضرت صادر شده است.
در اين دو دوره معجزات بسيار از حضرت بقيه الله ارواح العالمين له الفداء ظاهر شد که هر کس بخواهد بر تعدادي از اين معجزات که در حد تواتر وبالاتر از تواتر است ومطلع شود مراجعه کند به کتاب مستطاب بحار (جلد 13) وترجمه هاي آن وباب ششم کتاب نجم الثاقب محدث نوري که ايشان علاوه بر معجزاتي که در بحار نقل شده چهل معجزه که مصادر ماخذشان در نزد علامه مجلسي نبوده يا از نقل آن غفلت شده است از مصار مشهور ومعتبر نقل کرده اند که از اين مصادر ومآخذ وهم چنين مصادري که در اختيار علامه مجلسي بوده وهمه يا اکثر آن هم اکنون در اختيار ما است قدمت سابقه ضبط اين معجزات در کتابها که از همان عصر غيبت صغرى شروع شد معلوم مي شود.
سوم معجزاتي است که در عصر غيبت کبرى يعني از سال (329) تا تاريخ نگارش اين رساله که سال پايان قرن چهاردهم هجرت (1400) است از آن امام بزرگوار روحي فداه صادر شده است.
اين معجزات نيز از حد تواتر گذشته است وعلاوه بعض آنها به تنهائي موجب يقين مي شود مانند معجزه اي که در شفاء اسمعيل هرقلي از آن حضرت ظاهر شد که مثل صاحب کشف الغمه آن را از پسر اسماعيل شمس الدين محمد هرقلي وگروهي از مردم مورد وثوق نقل کرده است وچنان اهميت وشهرت يافت که وزير خليفه او را احضار کرد ودر پيرامون صحت آن داستان تحقيق نمود وبعد هم خليفه مستنصر بالله عباسي او را به ملاقات با خود خواند، ومعجزات ديگر که در ضمن حکايات شرفيابيها وتوسلات به آن حضرت در باب هفتم نجم الثاقب ودر 13 بحار وجنه الماوي، وکشف الاستار، ودار السلام عراقي وکتابهاي ديگر روايت شده است وچون بنابر اختصار است به چند معجزه که درعصر خودمان اتفاق افتاده است اکتفا مي کنيم.
اول مرحوم عالم جليل حجه الاسلام والمسلمين آقاي آقا امام سدهي رحمه الله تعالي عليه که از اخيار علما معروف به تقوى وسداد ومورد وثوق مرجع بزرگ شيعه ومجدد آثار اهل بيت عليهم السلام استادنا الاعظم آيت الله بروجردي قدس سره بود ولذا ايشان را براي تاسيس حوزه علميه در کرمانشاه وافتتاح مدرسه اي که به امر ايشان در آن شهر بنا شد اعزام فرمود وعلاوه شخصا هم با ايشان از موقعي که در نجف اشرف در بحث فقيه بزرگ مرحوم آيت الله آشيخ محمدکاظم شيرازي رحمه الله عليه شرکت داشتيم سابقه آشنائي واخلاص داشتم حکايت تشرف شيخ محمد کوفي را که معروف ومشهور است وبدون واسطه از او شنيده بود براي حقير نقل کرد ومن براي اينکه مدرک کتبي از ايشان داشته باشم خواهش کردم که حکايت را برايم مرقوم فرمايند آن مرحوم که خدا با اجداد طاهرينش محشور فرمايد پذيرفت وحکايت را به خط خودشان که اکنون در نزد من موجود است مرقوم داشت که عين الفاظ وعبارات ايشان را در اينجا نقل مي نمائيم.
(بسم الله الرحمن الرحيم جناب آقاي آقا شيخ محمد کوفي که به زهد وتقوى وصلاح بين خواص علماء وفضلاء نجف اشرف معروف بود، وملتزم بود ليالي وايام جمعات به نجف مشرف شود چون قضيه تشرف ايشان را خدمت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه از بعض علماء شنيده بودم يک روز جمعه در مدرسه صدر در نجف اشرف در حجره يکي از آقايان رفقا خدمت ايشان رسيدم واستدعا کردم شرح تشرف را از زبان خودشان بشنوم آنچه در نظرم مانده مضمون فرمايش ايشان از قرار ذيل است.

پاورقى:‌


(1) لذا بازگشت به حديث وجمع آوري احاديث بعد از يک فترت وفاصله طولاني در بين اهل سنت شروع شد چون ديدند اسلام منهاي اعتبار احاديث از هر جهت ناقص است واسلام نيست که تفصيل آن را در نوشته هاي ديگر نوشته وتوضيح داده ام.
(2) رجوع شود به کتاب امان الامه تاليف نگارنده وکتاب ابو هريره وکتاب شيخ المضيره وکتاب اضواء على السنة المحمدية.
(3) اين کتاب اخيرا به همت وتحقيق وتعليق يکي از علماء اعلام در بيروت به طبع رسيد.
(4) به کتاب نويد امن وامان ومنتخب الاثر تاليف نگارنده مراجعه شود.