اصالت مهدويت

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- ۱ -


مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

نحمدک اللّهمّ يا من مننت على عبادک برسلک وأنبيائک، وأکرمتهم بخلفائک وأوليائک ونصلّي ونسلّم على أمين وحيک وخاتم من بعثته إلى خلقک سيّدنا أبي القاسم محمّد وآله الطاهرين لاسيّما الإمام المنتظر والولي الثاني عشر والعدل المشتهر مولانا الحجّة بن الحسن المهدي أرواحنا فداه اللّهمّ صلّ عليه واملأ به الأرض عدلاً وقسطاً واجعلنا من أنصاره ومقويه سلطانه.

قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله: (لو لم يبقَ من الدنيا إلاَّ يوم لطوَّل الله ذلک اليوم حتَّى يأتي رجل من عترتي اسمه اسمي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً).
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اگر باقي نماند از دنيا مگر يکروز هر آينه خدا طولاني فرمايد اين روز را تا بيايد مردي از عترت من که اسم او اسم من پر مي کند زمين را از قسط وعدل(1) چنانکه پر شده باشد از ظلم وجور.

نور اميد:

نور اميد همواره درون جان بشر را روشن داشته واو را در برابر حوادث ناگوار پايدار مي سازد، واز گردنه ها وفراز ونشيب هاي گوناگون گذارنده گام به گام در مراحل ترقي وتکامل سير مي دهد.
اگر اميد نبود بشر هيچ قدمي را برنميداشت وهيچ رنج وزحمتي را متحمل نمي گشت، وبه حل اينهمه مشکلات، وباز کردن اين همه گره ها وکشف خواص ماده موفق نمي شد هرچه هست از کشاورزي وتوليد وصنعت وهنر وعلم ومظاهر گوناگون ونتايج روزافزون فعاليت وتلاش بشر از برکت نور اميد است که خواست خدا وسنت الله اين نور را هميشه در باطن وجود انسان روشن داشته وجز معدودي همگان شکستها وناکاميها را با آن قابل جبران مي دانند وناراحتى وسستي را با آن از خود دور ميسازند.
اين نور در هنگامه هائيکه تاريکيها وجود فرد يا جامعه را فرا ميگيرد، وامواج ابتلا آنها را احاطه مينمايد وموانع موفقيتها مانند کوه ها بر سر راه خودنمائي مي کنند ناگهان با يک درخش پرتو افکن شده از شکست روحي او را نجات مي بخشد وهمتها را بيدار، وعزمها را استوار ومشتها را محکم وتصميمها را قاطع مي سازد.
عقيده به مهدويت، وانتظار ظهور موعود آخر الزمان علاوه بر آنکه عقيده به يک واقعيت، وعقيده به وعده حتمي وتخلف ناپذير الهي است همين نور اميد وآينده نگري را موکد مي سازد واز برکاتش اين است که منتظران را در راه ياري حق وياري دين خدا وامر بمعروف ونهي از منکر ومبارزه با ظلم وزور وتسليم نشدن در برابر باطل قوت مي بخشد وجبهه اسلام را در مقابل کفر چنان مي سازد که نوميدي از فتح وپيروزي در آن مفهومي نداشته باشد غرب زدگي يا شرق زدگي وقتي چيره مي شوند که ما از خودمان واز مکتبمان مايوس شده باشيم واصالتها وسرمايه هائي را که داريم کارساز ندانيم.
آنانکه عليه عقيده مهدويت تبليغات وسم پاشي مي نمايند مي خواهند اين موضع وسنگر را از مسلمانان بگيرند تا به آساني مقلد بيگانگان وپذيراي عادات وتلقينات سوء آنان شوند.
تا جامعه اي خود را نبازد واز خودش ومکتبش نااميد نشود وابستگي فکري به بيگانگان پيدا نخواهد کرد، واگر هم تحت سلطه سياسي ونظامي آنها واقع شد مي کوشد تا زنجيرهاي سلطه بيگانه را پاره کند اما اگر احساس حقارت کرد اگر انديشه اش وايمانش شکست خورد، واگر مکتب وراه ديگران را قوي تر وسازنده تر از راه ومکتب خود شناخت، وآنها را بعنوان الگو انتخاب کرد وترقي را به تقليد از آنها گمان نمود خود را وايدئولوژيهاي مکتبي خود را فراموش خواهد کرد عقيده انتظار در معناي عامش که فراگير تمام مسلمين است ودر معناي خاصش که شيعه به آن معتقد است اين حالات وخودباختگي ها را نفي مي کند ومسلمانان را بر بازگشت به اسلام وتمسک بوحدت اسلامي وريشه کن کردن نفوذ بيگانه وتنفر از کفر والحاد دعوت مينمايد. مسلمان اگرچه به ظاهر خلع سلاح شده وقواي مادي خود را نسبت به دشمن ضعيفتر ببيند هرگز احساس حقارت نمي نمايد وميدان جهاد وتلاش را ترک نمي کند وخود را مافوق کفار مي داند که (العزّة لله ولرسوله وللمؤمنين) به سرمايه هاي ايماني واسلامي خود وبه وعده هاي الهي اتکاء دارد، ومرعوب وسست نمي شود که (وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَْعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) آن غرب زدگاني که حاضر نبودند در کارسازي اسلام بينديشند وتسلط غرب را بر سرزمينهاي اسلامي امري غير قابل رد مي دانستند وآن چپ گراياني که نيم قرن است با عرضه احزاب وبرنامه هائي که از مکتب مارکس ولنين تغذيه مينمايند ميخواستند در زير پوشش مبارزه با امپرياليزم راه تسلط نفوذ شوروي را صاف وهموار نمايند اکنون که مي بينند اسلام چنين انقلابي را که معجزه بزرگ قرن به شمار رفت بوجود آورد اگر انصاف داشته وخود را به بيگانه نفروخته باشند مي فهمند که اسلام پس از چهارده قرن چه قدرت عظيم وبيمانندي است پس از اينکه تمام مکتبها وگروه ها از ساقط کردن رژيم استعماري وآمريکائي شاه مخلوع عاجز شدند وحتى شوروي از اينکه بتواند با ياري وپشتيباني از چپ گرايان ووابستگان خود شاه خائن را ساقط سازد مايوس گرديده واز در تملق وسازش با او وارد شده بود تا بلکه از آنچه آمريکا وديگر دول غربي از ايران به غارت ميبرند سهمي هم به آنها بدهد. اين اسلام بود که اين رژيم نيرومند را ساقط واستعمار را به نوعي که در حساب حساب گرهاي ماهر سياست نمي آمد طرد ورسوا ساخت.
اعتقاد به مکتب امامت ومهدويت ونيابت عامه فقهاء از حضرت مهدي عليه السلام يگانه الهام بخش امت مسلمان ايران بود که اين مشت محکم را بر دهان ياوه گويان ودشمنان اسلام، ومبلغمان مکتب هاي الحاد ومارکس پرستان ومزدوران سرمايه داران صهيونيسم آمريکا زد.
الهام از اين مکتب مهدويت بود که مسلمانان انقلابي ما را آماده شهادت کرد که ده ها هزار شهيد جانباز خون خود را در راه نجات اسلام نثار نموده واسلام را به اين فتح بزرگ نايل نمودند بديهي است اين انقلاب به پاسداري افراد مومن ومتعهد نيازمند است واکنون که صداي دعوت اسلام از اين مرز وبوم بلند شده است مسئوليت همه بيشتر از پيش است جهانيان همه رفتار ما وسازماندهي ما را زير نظر گرفته ومي خواهند از نو اسلام را از نظام جديدي که در ايران برقرار مي شود بشناسند اگر ما نتوانيم اين انقلاب را به ثمر اسلامي کامل برسانيم وويژگيهاي ممتاز اسلام را که اسلام به آن معرف شده به دنيا نشان بدهيم وکفران نعمتي را که به آن سربلند شده ايم بنمائيم وباز هم وابستگي يا خودکامگي نشان بدهيم به اسلام خيانت کرده وبسياري را از اسلام مايوس خواهم نمود اگر خداي نخواسته در اثر غفلت انقلابي هاي مسلمان ديگران بخواهند ما را در عين حالي که از استعمار غرب فاصله مي گيريم وبايد هم فاصله بگيريم به سوي شرق ببرند وبه آنجا وابسته نمايند يا مکتبهائي را که در اصل وبنيان از اقتصاد غير اسلامي مايه مي گيرد ترويج کنند همه خيانت به اسلام است وبه نظر من انحراف از اسلام وبرنامه هاي آن در اين موقعيتي که دنيا هم انقلاب ايران را اسلامي شناخته ومنتظر پياده شدن اسلام در اين کشور مي باشند از همکاري با ساواک شاه وسيا در دوره گذشته اگر بدتر نباشد کمتر نيست مسئوليت فوق العاده زياد است وخدا وپيغمبر وامام زمان وارواح اولياء اسلام وشهداء راه حق ومسلمانان جهان ومردم آزاد دنيا همه از ما انتظار دارند تا چگونه ما امتحان بدهيم وچگونه در اين مقطع زماني به تعهداتي که داريم وفادار بمانيم وپرچم اسلام را به اهتزاز درآوريم.
اکنون هم همه اميدها به افراد مومن ومخلص است که غير از عظمت اسلام واجراء احکام اسلام هدفي ندارند به آنانکه شهيداني را که در راه خدا داده اند با مقام ومنصب وهيچ اعتباري معاوضه نمي کنند به آنها که در برابر زحمات وتلاشها راه پيمائيها تعطيل کسب وکار وبازار به زندان افتادنها، ناراحتيها وبي خوابيها از کسي اجر ومزدي نمي خواهند به آن کشاورزان وکارگران عزيزي که فقط شور اسلام وعشق به پياده شدن احکام قرآن آنها را به اعتصابات وتظاهرات وتحمل صدمات ومکروميتها برانگيخت وبالاخره به آنهائي که از صميم جان يار ووفادار وپشتيبان اسلام هستند، وهمه چيز را در چهار چوب احکام اسلام مي خواهند وفريب آنان را که مي خواهند به نام دلسوزي براي کشاورز وکارگر راه امت مسلمان را عوض کنند وخود را به مقامات ومناصبي برسانند نخورند اميد ما به آن افراد آگاهي است که مي خواهند براي به ثمر رساندن اين انقلاب همگان را در آن جذب وبه آن اميدوار سازند وبا گروه بندي ها واختصاص الفاظ مجاهد ومبارز به خود وگروهشان جامعه وامت اسلام را تجزيه نمي نمايند به آنها که با اينکه در راه انقلاب شهيدها داده اند ودر برابر مقام ومنصبي نمي طلبند واسم وآوازه اي نمي جويند.
انقلاب اسلامي به اين افراد وبه اخلاص آنها مديون است، واکنون هم افرادي با چنين خلوص نيت مي توانند با الهام از تعاليم اسلام وپيروي از رهنمودهاي روحانيت اين انقلاب را در هويت اسلاميش حفظ نمايند، ونگذارند با تز اسلام منهاي روحانيت که خطرناکترين تزهاي ضد اسلامي است وجز اسلام منهاي اسلام مفهوم ندارد اسلام را بکوبند وزمينه ي بازگشت استعمار آمريکا يا تسلط مسکو را فراهم سازند.

اصالت مهدويت:
در رابطه با مطالب بالا ونقش سازنده عقيده به مهدويت در پاسداري از ايدئولوژيهاي اسلام وبه وجود آوردن انقلاب اسلامي ايران در کتاب حاضر اصالتهاي اين عقيده از ده جهت به شرح زير بررسي مي شود.
1- اصالت مهدويت از جهت معقول بودن امکان آن.
2- اصالت مهدويت از جهت اتکاء بر مباني معقول ومنطقي.
3- اصالت مهدويت از جهت موافقت با فطرت ونواميس عالم خلقت.
4- اصال مهدويت از جهت قبول وابتناء آن بر بشارت پيامبران واديان آسماني.
5- اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر آيات قرآن کريم.
6- اصالت مهدويت از جهت ابتناء بر احاديث معتبر ومتواتر.
7- اصالت مهدويت از جهت اتفاق مسلمانان واجماع شيعه واهل سنت.
8- اصالت مهدويت از جهت معجزات وکرامات.
9- اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد ويکتاپرستي.
10- اصالت مهدويت از جهت نقش آن در عمل وبرقراري عدالت وبه ثمر رساندن انقلاب اسلام.

اصالت مهدويت از جهت معقول بودن امکان آن:

بديهي است آنچه در بررسي وشناخت يک فکر اصل وآغاز کار است معقول بودن وخردپسند بودن آن است به اين معني که عقل امکان آن را بپذيرد ونتواند آن را به طور جزم انکار کند وقبول امکان آن را غير عقلائي بداند در تمام مسائل علمي وغير علمي اين قانون جريان دارد که اول بايد امکان آن پذيرفته شود واحتمال واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن آن در نظر عقل مردود نباشد.
مثلا اگر بخواهيم وقوع اجتماع نقيضين واجتماع ضدين يا ارتفاع نقيضين يا پيش بودن وجود چيزي را بر خودش بررسي کنيم بايد نخست امکان اين مسائل را پذيرفته والا اگر امکان آن را معقول نشناسيم سخن از وقوع يا عدم وقوع آن به ميان آوردن غلط وسفاهت است وبالاخره بر اين اساس است که فرضيه هاي علمي مختلف در چگونگي پيدايش جهان، پيدايش زمين، پيدايش حيات پايان جهان تحولالت کيهاني وصدها مسئله ديگر قابل بحث وبررسي معقول مي شود. وپس از اينکه اين اصل در هر مسئله اي جاري شد وامکان آن را عقل قبول کرد واحتمال آن را رد ننمود اثبات آن اگرچه وقوعش محسوس نباشد از راه وحي واخبار انبياء بلکه خبر اشخاص موثق وافرادي که داعي به دروغ گفتن ندارند عقلائي وصحيح مي باشد.
لذا به نقل ديگران به وجود بسياري از موجودات کوچک وبزرگ وحوادث جوي وگذشته وآينده اکتفا مي شود، وبه اخبار انبياء از وجود ملائکه وعالم غيب وبهشت وجهنم وامور ديگر اعتماد واطمينان ويقين حاصل مي گردد واين روش کاملا عقلائي ومنطقي است وتخلف از آن خلاف عقل است.
اصالت عقيده به مهدويت از اين جهت محتاج به هيج بياني نيست هر عاقلي امکان آن را تصديق مي کند، وهيچ خردمندي آن را رد نمي نمايد واظهار شک وترديد را در آن جايز نمي داند هر چه بينديشيم وهر انديشمندي آنچه بينديشد نمي تواند در اصالت مهدويت از اين جهت ايرادي يا حرفي بزند هميشه اين اصالت براي مسئله مهدويت وظهور مصلح آخر الزمان در بين ملل وامم ومسلمين وحتى آنانکه به آن معتقد نيستند مسلم وثابت بوده است وحتى از بسياري از عقايد ديني ديگر امکان آن اگر به ذهن نزديکتر نباشد دورتر نيست ولذا از قرن دوم به بعد که بعض مجادلات وبحثها در بين مسلمانان رواج گرفت وپيرامون بسياري از مسائل اسلامي سخن گفته ورد وقبول داشتند اين موضوع اصلا وهرگز مورد شبهه وايرادي قرار نگرفت چون به هيچ وجه شبهه يا آنچه شبيه شبهه باشد در آن راه ندارد پس اصالت مهدويت از اين جهت صددرصد معتبر وعقلاني ومنطقي است وبيش از اين نياز به توضيح ندارد.

اصالت مهدويت از جهت اتکاء بر مباني معقول ومنطقي:

پس از اينکه چنانکه در بحث (امکان مهدويت ومعقول بودن آن) گفته شد امکان يک موضوع بررسي وپذيرفته گرديد مسئله واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن مطرح مي شود زيرا ممکن يک موضوع امکان واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن داشته باشد وعقل امکان آن را رد نکند اما واقعيت نيافته باشد مثلا ممکن است الان فلان حادثه ي بزرگ در دنيا اتفاق افتاده باشد يا فلان کشتي بزرگ در فلان اقيانوس غرق شده باشد. يا در خورشيد يک انفجار عظيم روي داده باشد اما واقعيت نيافته باشد واقعيت يافتن وواقعيت داشتن اين حوادث را بايد يا مستقيما بببينيم يا بينندگان ودانشمندان به ما خبر بدهند.
در اين بحث خودمان نيز پس از بحثي که گذشت واقعيت داشتن وجود حضرت مهدي سلام الله عليه، وغيبت آن حضرت وواقعيت يافتن ظهور آن حضرت وتشکيل حکومت جهاني اسلام وسعادت عمومي وبرقرار شدن نظام عدل وسائر اموري که پيامد ظهور وآثار آن است بررسي مي شود.
مطالعه صدها وبيشتر کتابها ورساله هائي که از يازده قرن پيش تاکنون در موضوع مهدويت نوشته شده وهم چنين بررسي کتابها واصولي که از قرن اول هجرت تا حال در رشته هاي مختلف علوم اسلامي تاليف شده ابتناء اين عقيده را بر مباني صحيح ومعقول ومصادر اصيل اسلامي روشن مي سازد وچنان اين مباني ومآخذ مصونيت اين عقيده را از هرگونه تشکيک تضمين واستوار کرده است که حتى در مقام پاسخ گوئي ورد دعواي کساني که به دروغ ادعاء مهدويت کردند کسي نتوانست اصل عقيده مهدويت را رد کند بلکه مدعيان دروغ ومتمهديان را به واجد نبودن علائم وشرايط وصفاتي که براي مهدي معلوم شده است رد مي کردند چون انکار اصل مهدويت را مساوي با انکار مباني ومآخذ محکم اصول وفروع اسلامي مي ديدند.
در ضمن مباحث آينده به تفصيل اتکاء اين عقيده بر معيارهاي باوربخش عقلي ومصادر ووثائق اسلامي معلوم خواهد شد انشاء الله تعالي.

اصالت مهدويت از جهت موافقت با فطرت ونواميس وسنن عالم خلقت:

خلاصه وحقيقت ومحتواي مهدويت منتهي شدن سير جوامع جهان به سوي جامعه واحد وسعادت عمومي وامنيت ورفاه وتعاون وهمکاري وهمبستگي همگاني وحکومت حخق وعدل جهاني وغلبه حق بر باطل. وجنود (الله) بر جنود (شيطان) ونجات مستضعفان ونابودي مستکبران وخلافت مومنان وشايستگان به رهبري يک رجل وابرمرد الهي است که موعود انبياء واديان ودوازدهمين اوصياء وخلفاء پيغمبر آخر الزمان است.
اين محتوا، واين هدف واين پايان وعاقبت مطلوب هر فطرت وخواسته وجدان هر انسان است.
حکومت عدل ونظام الهي وقانون واحد ولو تبعيضات، وبرداشته شدن مرزها وآزادي انسانها وبرچيده شدن اين رژيمها ونظامهاي طاغوت بروز مطلوب بشر است.
کدام انسان است که با اين همه مظالم وستمگريها موافق باشد؟ وکدام انسان است که با صرف اين بودجه هاي تسليحاتي سنگين وکمرشکن که براي حفظ رژيمها ومرزهائي است که در اثر تقسيم دنيا به مناطق سلطه ونفوذ طاغوتها وحزبها وگروه هاي طاغوتي برقرار شده است موافق باشد، کدام انسان است که تقسيم ملل دنيا را به غالب ومغلوب وسلطه گر وزير سلطه واستضعاف گر واستضعاف شده وپيشرفته وعقب مانده وجدانا قبول داشته باشد.
چرا دسترنج مردم ضعيف وکارگر وکشاورز بايد به مصرف تجملات ونگهداري کاخهاي مثل کاخ اليزه وکاخ سفيد وکاخ بوکينگهام وکاخ کرملين وهزارها کاخ ديگر برسد در حالي که صدها ميليون بشر از حداقل زندگي وخوراک وپوشاک ومسکن عادي محروم باشند؟
اين کشور گشائيها واين توسعه طلبيها که نمونه اش توسعه طلبيهاي بي حد وحصر آمريکا وشوروي است تا کي بايد ادامه پيدا کند؟ اين انسانهاي محروم که در جمهوري هاي شوروي خصوص جمهوريهاي آسيائي آن حق نفس کشيدن ندارند وصدايشان ونظرشان در هيچ کجاي دنيا منعکس نيست، در حزب کمونيست شوروي هضم شده واز حق انديشيدن ساده محروم هستند مگر انسان نيستند؟
اين آوارگان فلسطين واين مسلماناني که در فلسطين وغزه وسواحل رود اردن وجنوب لبنان زندگي مي کنند طبق چه قانون فطرت پسند بايد مورد اين همه جنايات وحشيانه حکومت دست نشانده وتحميلي اسرائيل قرار بگيرند؟ واين پشتيباني بي دريغ آمريکا از اين همه ظلم وشرارت وقتل عام کوچک وبزرگ وزن ومرد چه توجيهي غير از ماهيت صهيونيسيتي حکومت آمريکا دارد؟
اين مردم مسلمان ومحروم عربستان وحرمين شريعين با اين ثروت سرشار وخدادادي که دارند که مي تواند پرجمعيت ترين ووسيع ترين کشورهاي دنيا را آباد ومترقي وبي نياز سازد چرا بايد در فقر وعقب ماندگي باقي بمانند، وشاهزادگان سعودي ورژيم کثيف وهابي اموال ملي آنها را به يغما برده ودر بانکهاي خارجي ودر اختيار بيگانگان واستعمار آمريکا بگذارند وآنچه را هم به صورت ظاهر به مصارف حکومت ونگاهداري نظام وهابي سعودي مي رسانند درحقيقت در شکل معامله اسلحه وغيره به آمريکا برگردانند وبدتر از همه اينکه اين روشهاي ضد اسلامي خود را پاي اسلام قلمداد کرده وحکومت خودرا که برخلاف مباني حکومتي اسلامي است شرعي واسلام معرفي مي نمايند.
چرا کارگر وکشاورز در رژيم سرمايه داري وسوسياليستي محکوم به استضعاف است در آن رژيم در استضعاف راکفلرها وهاريمنها واناسيس ها ودر اين رژيم در استضعاف سازمانهاي کارگري وکشاورزي وحزب.
فطرت بشر همه اينها را محکوم مي کند وندا ونهضتي را که بخواهد به اين نظامها پايان دهد وپيامبرگونه وعلي وار زمام امور را به دست بگيرد تاييد مي نمايد.
اگر حکومت جهاني وواحد خواست به سر نبود، واگر اين رژيمها وموضع گيريهاشان در برابر يکديگر بر وجدان مردم تحميل نبود سازمان ملل وانديشه حکومت جهاني وارتش واحد وقانون واحد به بشر عرضه نمي شد تا کي سربازان يک حکومت براي دفاع از يک رژيم در برابر حمله رژيم ديگر خونشان ريخته شود هويت مثلا نظام اردن وحکومتهاي بزرگ وکوچکي نظير آن وارتششان وقوايشان جز حفظ فرمانروائي شخصي مثل ملک حسين يا ديگران چيست آن خوني که در راه حفظ سلطه ي ملک حسين يا انورسادات يا قذافي يا صدام حسين يا امير کويت وبحرين وسائر شيوخ ريخته شود در راه چيزي وکسي که ريخته نمي شود در راه اسلام وخدا است.
آن جانبازي وآن خونريزي وآن جنگ ودفاعي را فطرت بشر تاييد مي کند که براي اعلاء کلمه الله وسعادت انسان وپاسداري از حقوق انسان وفي سبيل الله باشد همان که اسلام که دين فطرت است وکتاب اسلام آن را چنين تفسير ومعرفي مي نمايد.
(الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ) در راه طاغوت در راه استقرار ديکتاتوري پهلوي ها وآتاتورکها وهيتلرها وکارترها واستالينها جنگ کردن جنگ با فطرت انسانيت است واصولا نه فقط فطرت بشر با اين مظاهر نفرت انگيز موافق نيست طبع جهان نيز مطابقت ندارد وعکس العملهاي آن يا به اصطلاح آثار وضعي اين اعمال ونابرابريها سلب برکات وخيرات است.
پايان يافتن سلطه بشر بر بشر وبرقرار شدن حکومت عدل ونظام الهي ولغو اين تبعيضات وبرداشتن اين مرزها همه مطلوب بشر است، واين سازمان ملل مصنوعي وآلت دست ابرقدرتها هم مجاز آن حقيقت است اگر عدل نباشد واگر ميل فطري بشر به عدل وامنيت وقانون وسازمانها ي احقاق حقوق نباشد زورمندان وتجاوزگران وسلطه جويان ناچار نمي شدند که مقاصد سوء خود را در زير پوشش عدل وصلح وهمزيستي مسالمت آميز، وحسن همجواري وحفظ امنيت، وغيره به مردم عرضه کنند ونيازي به اينکه به ظلم وباطل لباس عدل وحق بپوشانند نداشتند ولي چون فطرت بشر حق وعدل را مي خواهد واز باطل وظلم نفرت دارد اينان با اسمهاي بي مسمي مردم را فريب مي دهند وحاصل آنکه به قول شاعر (اين دروغ از راست مي گيرد فروغ).
بنابراين اجماع ملل وامم بر اينکه پايان جهان سعادت عمومي است ودر دنبال اين تاريکيها روشنائي است ومقاومت در برابر حق سرانجامش شکست ونابودي است. اين اصل است، اصل فطري است واصلي است که با سنت جهان وحرکت عالم ويا بنياد جهان که برحق است موافق است.
خدا مي فرمايد که: (وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالأَْرْضَ وَما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ) بايد حق بيايد وجهان را سراسر بگيرد وباطل از بين برود ومعني (قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً) در همه جا وهمه رشته ها آشکار شود.
در قرآن مجيد در آيات متعدد به اين قانون خلل ناپذير تصريح شده است وآخرين سخني که در اينجا متذکر مي شويم اين است که جهان وجوامع بشري در حرکات مختلف خود وتحولاتي که به وجود مي آيد مراحلي را پشت سر مي گذارد واز تخليص ها وتصفيه هاي گوناگون عبور مي کند، تا به تصفيه نهائي که به وسيله حضرت مهدي آل محمد عليهم السلام انجام مي شود برسد در اين تصفيه ها وتخليص ها به تدريج آنچه بايد ساقط شود شناخته مي شود نظامهائي که بايد منحل گردد وروشهائي که بايد ترک شود همه شناسائي مي شوند آنچه مضر است همه مانند کفها وعلفهاي خشک وهرزه اي که روي آبهاي سيل آسا که در اثر باريدن باران جاري مي شود ظاهر مي گردند از ميان مي روند وسودبخش نمي شود.
جوامع بشري همه براي پذيرفتن يک تصفيه دامنه دار آماده مي گردد وهمين که منادي عدل ومبشر ظهور حضرت مهدي عليه السلام شروع آن تحول بزرگ را اعلام کند جز معاندين وآنانکه در اين تحول بايد تصفيه شوند همه خود را براي انجام آن آماده مي سازند واز آن استقبال مي نمايند.
(ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).

اصالت مهدويت از جهت قبول امم وابتناء آن بر بشارات پيامبران:

تمام اديان آسماني به پيروان خود عصر درخشان وسعادت عمومي وآينده مشعشع وصلح جهاني ودوران پر خير وبرکتي را نويد داده اند که در آن نگرانيها ودلهره ها وهراسها مرتفع شود، وبه يمن ظهور شخص بزرگ ومردي خدائي که به تاييدات الهي مويد است در روي زمين منطقه اي وشهري ودهستان ودهي باقي نماند مگر آنکه در آن بانک دلنواز توحيد بلند شود وروشنائي يکتاپرستي تاريکي شرک را زايل سازد، وعلم وعدل، وراستي وامانت چهره جهان آراي خود را بنمايانند، وهمه جا را منور سازند.
اين موعود عزيز که بر حسب استوارترين وصحيحترين مصادر اسلامي خليفه دوازدهم حضرت خام الانبياء محمد مصطفى صلى الله عليه وآله ودوازدهمين رهبر وامام بعد از آن حضرت وهمنام وهم کنيه آن حضرت است والقاب مشهورش در بين مسلمين مهدي وقائم ومنتظر وصاحب الامر وصاحب الزمان وبقيه الله است.
در زبانهاي ديگر به (گرزاسيه) و(وشينو) و(ارتور) و(مهميد) ونامها والقاب ديگر خوانده شده است.(2)
در کتاب زند وکتاب جاماسب، وکتاب شاگموني، وکتاب جوک وکتاب ديد، وکتاب باسک، وکتاب پاتيکل، وکتاب دادنگ ودر کتاب صفنياه نبي وکتاب اشعياء (کتاب وحي کودک، وکتاب حکي نبي وکتاب مکاشفات يوحناي لاهوتي، وکتاب دانيال وانجيل متي وانجيل لقوا وانجيل مرقس(3) وکتابها والواح ديگر اين بشارتها به عبارات ومضاميني که همه اصالت عقيده مهدويت را تاييد وآن را يک اصل عام مورد قبول همه ملل وامم وانبيا واديان معرفي مي نمايند آمده است وبه ببعض صفات وعلائمي که در احاديث وبشارات اسلاميه براي اين ظهور وصاحب آن حضرت مهدي حجه بن الحسن العسکري عليه السلام بيان شده اشاره يا صراحت دارند چون شرح اين بشارات سخن را بسيار طولاني مي سازد فقط در اينجا به عنوان تفسيري از آيه 105 سوره انبياء به نمونه اي از اين بشارتها اشاره مي نمائيم.
آيه شريفه اين است (وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَْرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ) که مفاد ظاهر آن اين است که وهر آينه البته نوشتيم ما در زبور بعد از ذکر که البته بندگان صالح من وارث زمين مي گردند اين آيه از بشارت حتمي الهي خبر مي دهد که شايستگان وصلحاء وارث زمين وصاحب زمين مي شوند وچون در آيات قبل از اين آيه از زمين خاصي سخن به ميان نيامده است الف ولام الف ولام عهد نخواهد بود لذا ظاهر اين است که مراد تمام زمين است.
بنابراين آيه خبر از روزگاري مي دهد که زمين واداره آن در همه قاره ها وهمه مناطق وهمه معادن آن در اختيار بندگان شايسته خدا درآيد چنانکه در آيات ديگر نيز همين وعده را فرموده است مانند آيه (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَْرْضِ...) وآيه (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ)
مراد از زبور که در آن اين بشارت نوشته شده است کتاب آسماني است که بر جناب داود پيغمبر على نبينا وآله وعليه السلام نازل شده است ومراد از ذکر چنانکه مفسرين فرموده اند تورات است وممکن است به اعتبار اينکه الف ولام ذکر براي جنس باشد نه براي عهد مراد از آن مطلق کتابهاي آسماني که پيش از زبور نازل شده اند باشد وهر کدام باشد بر حسب اين آيه در تورات وزبور اين وعده مذکور شده است.
اکنون بايد ديد اين وعده وبشارت در تورات وزبور به چه صورتي آمده است.
بايد به اين نکته توجه داشت که تورات وبه طور کلي کتب عهد عتيق وجديد مورد دستبرد وتحريف فراوان واقع شده وبلکه حوادثي پيش آمد که موجب از بين رفت تورات وتجديد استنساخ آن از آنچه بعضي حفظ داشتند گرديد، ومخصوصا در آنچه باقي مانده هم در قسمتهائي که مربوط به بشارت از پيغمبر اسلام است تحريفات وتاويلات وتفسيرهاي غير موجه بسيار کرده ودر ترجمه ها غرض ورزي زياد نموده اند وانجيل اصل اين اناجيل موجود نبوده واناجيل نيز منحصر در اين چهار انجيل نبوده وبيش از اينها بوده است که از جمله انجيل برنابا است که در آن بشارت هاي متعدد به ظهور حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله موجود است واز حيث استواري مضامين ومطالب طرف قياس با اين اناجيل معروف (انجيل مرقس، متى، لوقا، يوحنا) نيست.
معذلک تورات وانجيل فعلي هم که در دست يهود ونصاري است حاوي بشارات متعدد به ظهور اسلام وحضرت رسول خاتم وائمه طاهرين عليهم السلام است که علماء بزرگ تورات وانجيل شناس اين موارد را در کتابهائي که به زبان فارسي وعربي وغيره نوشته اند استخراج کرده ودر تاليفات خود نوشته اند.
وعلاوه بعضي از بزرگان اهل کتاب مثل فخر الاسلام مولف کتاب نفيس انيس الاعلام ومولفات ارزنده ديگر پس از قبول اسلام پيرامون اين موضوع حق تحقيق وبررسي واظهار وافشاء حق را ادا کرده اند.
ما در اينجا فقط در رابطه با تفسير اين آيه به بشارتي از تورات وبشارتي از زبور اشاره مي کنيم.
اما تورات - در پاراش لخلخا فصل 17 از آيه 20 از سفر تکوين از قول خداوند جليل به ابراهيم خليل به اين گونه آمده است.
ول يشما علي شمعتيخا هينه بيرختي اووتو هر بتي اوتو بمادما شنمعاسار نسئم يولد وان تتيو لغوي کادل.(4)
مولف انيس الاعلام علاوه بر اين متن، متن اين کلمات را از سرياني عتيق واز سرياني جديد وترجمه عربي آن را از ترجمه طبع بيروت س 1870 وترجمه فارسي آن را از ترجمه طبع لندن س 1895 آورده است وسخن را ادامه مي دهد تا مي گويد چون معني الفاظ را دانستي اکنون گوئيم که خداوند جليل پس از اينکه هفده بشارت به حضرت خليل عليه السلام داد چنانکه در پاراش مذکور مسطور گشتند حضرت ابراهيم بعد از استماع بشارت مذکوره ساجد الله برو درافتاد وتمنا کرد کاش اسماعيل زنده مي ماند چه زندگاني او در نزد من بهتر از هفده بشارت است.
پس خداوند عالم فرمود دعاي تو را در حق اسماعيل به اجابت رسانيدم او را برکت داده، وکثير الاولاد خواهيم قرار داد، وقبيله بزرگ که عبارت باشد از قبيله عرب از صلب او خواهد بود، واو را بزرگ خواهم گردانيد به سبب اينکه محمد خواهد بود، واو را بزرگ خواهم گردانيد به سبب اينکه محمد صلى الله عليه وآله ودوازده امام که اوصياي حضرت محمدند از صلب او خواهم پديد آورد (الخ).
اما زبور داود على نبينا واله عليه السلام در ترجمه فارسي زبور 37 - از مزامير داود که چهل آيه است چنين آمده است.
9- زيرا که شريران منقطع مي شود اما متوکلان به خداوند وارث زمين خواهند شد 10 - وحال اندک است که شرير نيست مي شود که هر چند مکانش را استفسار نمائي ناپيدا خواهد بود 11- اما متواضعان وارث زمين شده از کثرت سلامتي متلذذ خواهند شد 12- شرير بخلاف صادق افکار مذمومه مي نمايد، ودندانهاي خويش را بر او مي فشارد 13- خداوند به او متبسم است چونکه مي بيند که روز او مي آيد 14- شريران شمشير را کشيدند وکمان را چله کردند تا آنکه مظلوم ومسکين را بيندازند، وراست روان را بکشند 15- شمشير ايشان بر دلشان فرو خواهد رفت وکمانهاي ايشان شکسته خواهد شد 16- کمي صديق از فراواني شريران بسيار بهتر است 17- چونکه بازوهاي شريران شکسته مي شود وخداوند صديقان را تکيه گاه است 18- خداوند روزهاي صالحان را مي داند وميراث ايشان ابدي خواهد شد 19- زيرا متبرکان (خداوند) وارث زمين خواهند شد اما ملعونان وي منقطع خواهند شد 23- زيرا که خداوند عدالت را دوست مي دارد ومقدسان خود را وانمي گذارد ابدا محفوظ مي شود در حالتي که ذربيه شريران منقطع است 29- صديقان وارث زمين شده ابدا در آن ساکن خواهند بود 30- دهان صديق به حکمت متکلم وبه زبانش به حکم گويا است 31- شريعت خدا ذر قلبش بوده اقدامش نخواهد لغزيد 32-(5) چنانکه ملاحظه مي فرمائيد اين بشارات کاملا منطبق با آيه کريمه (وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ...) است چنانکه ظاهر اين است که مراد از صديق که در بشارت آيه 31 مذکور شده ودر آن آيه وآيه 32 صفت آن بيان شده است حضرت مهدي عليه السلام است.
علاوه بر اين در مزمور (21) نيز بشاراتي هست که در انيس الاعلام (ج 7 ص 386 و387) متن اصل آن را با ترجمه فارسي آن طبق ترجمه فارسي طبع لندن (1895) آورده است.

پاورقى:‌


(1) راجع به مفهوم قسط وعدل به کتاب عقيده نجات بخش ورساله مفهوم وابستگي جهان بوجود امام عليه السلام مراجعه شود.
(2) به کتاب نجم الثاقب وسائر کتابهائي که القاب ونامهاي حضرت مهدي عليه السلام را برشمرده اند مراجعه شود. در نجم الثاقب بيش از يکصد وهشتاد اسم براي آن حضرت آورده است.
(3) براي معرفي اين کتابها وبشارات آنها به طور تفصيل مراجعه شود به کتاب انيس الاعلام وبشارات عهدين وکتاب (من ذا).
(4) انيس الاعلام ج 7 ص 383 و384 و385.
(5) رجوع شود به ترجمه فارسي کتب عهد عتيق دليم گلن جلد 3 ص 85 و86 طبع ادن برغ سال 1845 ميلادي مطابق 1261 هجري.