اصالت مهدويت

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- ۳ -


فرمود با پدرم مشرف شدم به مکه معظمه فقط يک شتر داشتيم که پدرم سوار بود ومن پياده ملازم ومواظب خدمت او بودم در مراجعت به سماوه رسيديم استري (قاطر) از اشخاصي که شغلشان جنازه کشي بين سماوه ونجف بود از شخص سني تا نجف اجاره کرديم چون شتر کندي مي کرد، وگاهي مي خوابيد وبه زحمت او را بلند مي کرديم پدرم سوار قاطر ومن سوار شتر از سماوه حرکت کرديم بين راه اغلب نقاط گلزار وباتلاق بود وشتر هميشه مسافتي عقب مي افتاد وبه خشونت ودرشتگوئي مکاري سني مبتلا بودم تا اينکه برخورديم به جائيکه گل زياد بود شتر خوابيد وديگر هر چه کرديم برنخواست در اثر تعقيب در بلند کردن لباسهايم گل آلود شد وفائده نکرد ناچار مکاري هم توقف کرد تا لباسهايم را در آبي که در آنجا بود بشويم من از آنها کمي فاصله گرفتم براي برهنه شدن وشستن لباس وفوق العاده مضطرب وحيران که عاقبت اينکار به کجا مي رسد، وآن وادي از جهت قطاع الطريق هم خطرناک بود ناچار متوسل شدم به ولي عصر ارواحنا فداه ولي بيابان همواره وتا حد مد بصر احدي پيدا نبود بغتتا ديدم جواني نزديک من پيدا شد شباهت داشت به سيدمهدي پسرسيدحسين کربلائي (نظرم نيست که فرمود دو نفر بودند يا همان يک نفر) (و نظرم نيست کدام سبقت به سلام کرديم) عرض کردم شي اسمک فرمود سيد مهدي عرض کردم ابن سيد حسين فرمود نه ابن سيد حسن عرض کردم از کجا مي آئي فرمود من خضير (چون مقامي در آن بيابان بود به عنوان مقام خضر عليه السلام) من خيال کردم مي فرمايد از آن مقام آمدم فرمود چرا اينجا توقف کرده اي شرح خوابيدن شتر وبيچارگي خود را عرض کردم تشريف برد نزد شتر ديدم تا دست روي سر او گذارد شتر برخواست ايستاد وآن حضرت با او صحبت مي فرمايد وبا انگشت سبابه به طرف چپ وراست به شتر نشان مي دهد بعد تشريف آورد نزد من فرمود ديگر چکار داري عرض کردم حوائجي دارم ولي فعلا با اين حال اضطراب ونگراني نمي توانم عرض کنم جائي را معين فرمائيد تا با حواس جمع مشرف شده عرض کنم فرمود مسجد سهله، بغتتا از نظرم غائب شد آمدم نزد پدرم گفتم اين شخص که با من صحبت مي کرد کدام طرف رفت (مي خواستم بفهمم اينها هم حضرت را ديده اند يا نه) گفتند احدي اين جا نيامد وتا چشم کار مي کند بيابان پيدا است گفتم سوار شويد برويم گفتند شتر را چه مي کني گفتم امرش با من است سوار شدند من هم سوار شتر شدم شتر جلو افتاد وبه عجله مي رفت، مسافتي از آنها جلو افتاد مکاري صدا زد ما با اين سرعت نمي توانيم بيائيم. غرض قضيه برعکس سابق شد مکاري تعجب کنان گفت چه شد اين شتر همان شتر است وراه همان راه گفتم سري است در اين امر ناگهان نهر بزرگي سر راه پيدا شد من باز متحير شدم که با اين آب چه کنيم تا فکر مي کردم شتر رفت ميان نهر متصل به طرف راست وچپ مي رفت مکاري وپدرم لب آب رسيدند فرياد زدند کجا مي روي غرق مي شوي اين آب قابل عبور نيست ولي چون ديدند من با کمال سرعت با شتر مي روم وطوري هم نيست جرأت کردند گفتم از اين راهي که شتر مي رود به طرف چپ وراست همانطور بيائيد آنها هم آمدند وبه سلامت از آب عبور کرديم من متذکر شدم که آن وقتي که حضرت انگشت سبابه به طرف راست وچپ حرکت مي داد اين آب را اشاره مي فرمود خلاصه آمديم شب وارد شديم بر جمعي کوچ نشين آنجا منزل کرديم همه آنها با تعجب از ما مي پرسيدند از کجا مي آئيد گفتيم از سماوه، گفتند پل خراب شده وراهي نيست مگر کسي با طراده از اين آب عبور کند واز همه بيشتر مکاري متحير مانده بود گفت بگو بدانم چه سري در اين کار بود گفتم من آنجا که شتر خوابيد به امام دوازدهم شيعيان متوسل شدم آن حضرت تشريف آورد واين مشکلات را حل نمود (نظرم نيست که گفت او وآن جماعت مستبصر شدند يا نه) غرض به همان حال آمديم تا چند فرسخي نجف اشرف باز شتر خوابيد سرم را نزديک گوش او بردم گفتم تو ماموري ما را به کوفه برساني تا اين کلمه را گفتم برخواست وبه راه ادامه داد در خانه در کوفه زانو به زمين زد من هم او را نفروختم، ونکشتم تا مرد روزها مي رفت در بيابان کوفه چرا وشبها در خانه مي خوابيد بعد به ايشان عرض کردم در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار مشرف شديد فرمود بلي ولي در گفتن شرح او مجاز نيستم ملتمس دعا هستم اقل آقا امام سدهي).
دوم - معجزه شفا يافتن همسر محترمه عالم جليل وفاضل بزرگوار جناب آقاي آقا شيخ محمد متقي همداني سلمه الله تعالى است که از فضلاء همدانيان حوزه علميه قم وبه تقوى وطهارت نفس معروف وخود اينجانب سالها است ايشان را به ديانت واخلاق حميده مي شناسم. چندي پيش اين معجزه را شفاها وسپس کتبا براي حقير مرقوم داشته بودند که چون فراموشم شده است که آن نوشته را کجا گذارده ام مجددا از ايشان خواستم وايشان هم فتوکپي شرحي را که در آخر کتاب مستطاب نجم الثاقب نوشته اند فرستادند که عين متن آن را در اينجا نقل مي شود.
(بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله ربّ العالمين والصلاة والسلام على محمّد وآله الطاهرين ولعنة الله على أعدائهم وظالميهم ومنکري فضائلهم ومناقبهم إلى قيام يوم الدين آمين ربّ العالمين.
مناسب ديدم ذکر نمايم توسلي که به حضرت بقيه الله في الارضين حجة ابن الحسن العسکري نموده وتوجهي که آن جناب فرمودند چون موضوع کتاب در اثبات وجود آن حضرت است از طريق معجزات وخرق عادات.
روز دوشنبه هيجدهم ماه صفر از سال هزار وسيصد ونود وهفت مهمي پيش آمد که سخت مرا وصدها نفر ديگر را نگران نمود يعني همسر اينجانب محمد متقي همداني در اثر غم واندوه وگريه وزاري دو سال که از داغ دو جوان خود که در يک لحظه در کوههاي شميران جان سپردند در اين روز مبتلا به سکته ناقص شدند البته طبق دستور دکترها مشغول به معالجه ومداوا شديم ولي نتيجه اي به دست نيامد تا شب جمعه 22 ماه صفر يعني چهار روز بعد از حادثه سکته، شب جمعه ساعت يازده تقريبا رفتم در غرفه خود استراحت کنم پس از تلاوت چند آيه از کلام الله وخواندن دعائي مختصر از دعاهاي شب جمعه از خداوند تعالى خواستم که امام زمان حجة بن الحسن صلوات الله عليه وعلى آبائه المعصومين را ماذون فرمايد که به داد ما برسد وجهت اينکه متوسل به آن بزرگوار شدم واز خداوند تبارک وتعالى مستقيما حاجت خود را نخواستم اين بود تقريبا از يک ماه قبل از اين حادثه دختر کوچکم فاطمه از من خواهش مي کرد که من قصه ها وداستانهاي کساني که مورد عنايت حضرت بقيه الله روحي وارواح العالمين له الفداء قرار گرفتند ومسئول عواطف واحسان آن مولا شده اند براي او بخوانم من هم خواهش اين دخترک ده ساله را پذيرفتم وکتاب نجم ثاقب حاجي نوري را براي او خواندم در ضمن من هم به اين فکر افتادم که مانند صدها نفر ديگر چرا متوسل به حجت منتظر امام ثاني عشر عليه سلام الله الملک الاکبر نشوم لذا همانطور که در بالا تذکر دادم در حدود ساعت يازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار وبا دلي پر از اندوه وچشمي گريان به خواب رفتم، ساعت چهار بعد از نيمه شب جمعه طبق معمول بيدار شدم ناگاه احساس کردم از اطاق پائين که مريض سکته کرده ما آنجا بود صداي همهمه مي آيد - سر وصدا قدري بيشتر شد وساکت شدند وساعت پنج ونيم که آن روزها اول اذان صبح بود به قصد وضو آمدم پائين ناگهان ديدم صبيه بزرگم که معمولا در اين وقت در خواب بود بيدار وغرق در نشاط وسرور است تا چشمش به من افتاد گفت آقا مژده بدهم گفتم چه خبراست؟ من گمان کردم خواهرم يا برادرم از همدان آمده اند گفت بشارت مادرم را شفا دادند گفتم که شفا داد؟ گفت مادرش چهار بعد از نيمه شب با صداي بلند وشتاب واضطراب ما را بيدار کرد چون براي مراقبت مريض دخترش وبرادرش حاج مهدي وخواهرزاده اش مهندس غفاري که اين دو نفر اخير از طهران آمده بودند تا مريضه را به تهران ببرند براي معالجه اين سه نفر در اطاق مريض بودند که ناگهان داد وفرياد مريضه که مي گفت برخيزيد آقا را بدرقه کنيد برخيزيد آقا را بدرقه کنيد مي بيند که تا اينها از خواب برخيزند آقا رفته خودش که چهار روز بود نمي توانست حرکت کند از جا مي پرد دنبال آقا تا دم در حياط مي رود دخترش که مراقب حال مادر بود در اثر سر وصداي مادر که آقا را بيدار کنيد بيدار شده بود دنبال مادر تا دم در حياط مي رود ببيند که مادرش کجا مي رود دم درب حياط مريضه به خود مي آيد ولي نمي تواند باور کند که خودش تا اينجا آمده از دخترش زهرا مي پرسد که زهرا من خواب مي بينم يا بيدارم دخترش پاسخ مي دهد که مادرجان تو را شفا دادند آقا کجا بود که مي گفتي آقا را بدرقه کنيد ما کسي را نديديم مادر مي گويد آقاي بزرگواري در زي اهل علم سيد عاليقدري که خيلي جوان نبود پير هم نبود به بالين من آمد گفت برخيز خدا تو را شفا داد گفتم نمي توانم برخيزم با لحني تندتر فرمود شفا يافتيد برخيز من از مهابت آن بزرگوار برخواستم فرمود تو شفا يافتيد ديگر دوا نخور وگريه هم مکن وچون خواست از اطاق بيرون رود من شما را بيدار کردم که او را بدرقه کنيد ولي ديدم شما دير جنبيديد خودم از جا برخواستم ودنبال آقا رفتم بحمد الله تعالى پس از اين توجه وعنايت حال مريضه فورا بهبود يافت، وچشم راستش که در اثر سکته غبار آورده بود برطرف شد. پس از چهار روز که اصلا ميل به غذا نداشت در همان لحظه گفت گرسنه ام براي من غذا بياوريد يک ليوان شير که در منزل بود به او دادند با کمال ميل تناول نمود رنگ رويش بجا آمد ودر اثر فرمان آن حضرت که گريه مکن غم واندوه از دلش برطرف شد وضمنا خانم مذکوره از پنج سال قبل رماتيسم داشت از لطف حضرت عليه السلام شفا يافت با آنکه اطباء نتوانستند معالجه کنند.
ناگفته نماند که در ايام فاطميه در منزل مجلسي به عنوان شکرانه اين نعمت عظمي منعقد کرديم جناب آقاي دکتر دانشور که يکي از دکترهاي معالج اين بانو بود شفا يافتن او را برايش شرح دادم دکتر اظهار فرمود آن مرض سکته که من ديدم از راه عادي قابل معالجه نبود مگر انکه از طريق خرق عادات واعجاز شفا يابد. الحمد لله ربّ العالمين وصلَّى الله على محمّد وآله المعصومين لاسيّما امام العصر وناموس الدهر قطب دايرة إمکان سرور وسالار إنس وجان صاحب زمين وزمان مالک رقاب جهانيان حجة بن الحسن العسکري صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه المعصومين إلى قيام يوم الدين ابن محمد تقي متقي همداني).
سوم - حکايت بسيار عجيب تشرف عالم جليل وسيد بزرگوار مرحوم آقا سيد حسين حائري است وآن را مرحوم عالم فاضل زاهد صاحب تاليفات بسيار حاج شيخ علي اکبر نهاوندي در کتاب (العبقري الحسان في احوال مولانا صاحب العصر والزمان عليه السلام) نقل فرموده وبعض ديگر از بزرگان وموثقين از او نقل نموده اند چون مفصل وطولاني است علاقمندان به آن کتاب مراجعه نمايند وعلامه نهاوندي مذکور صاحب مکاشفه مهمي است که بر عظمت مقام استاد ما مرحوم زعيم عاليقدر آيت الله بروجردي قدس سره واينکه مشمول عنايات غيبي وتوجهات ائمه عليهم السلام بوده اند دارد چنانکه در داستانهاي شگفت نيز حکايتي ذکر شده که دلالت بر اين دارد که ايشان بحق داراي مقام نيابت عامه بوده اند وهم چنين حکايت تشرف مرحوم فاضل کامل آقا شيخ احمد فقيهي قمي نيز دلالت بر تقدير از موضع ايشان دارد که از شرح اين حکايات چون موجب طولاني شدن کلام مي شود خودداري شد.
چهارم حکايت ومعجزه اي است که مولف بشارت ظهور بدون واسطه احدي آن را نقل نموده است اين حکايت نيز دلالت بر شفاء مريضه اي در شب مبارک نيمه شعبان دارد که به بيماري صعب العلاجي که اطباء حاذق از معالجه عاجز شده وحتى به اطباء خارجي نيز مراجعه کرده بودند مبتلا بوده است که چون کتاب بشارت ظهور چاپ شده ونسخه حقير را هم در حال نوشتن اين رساله براي نمايشگاه کتاب گرفته اند علاقمندان را به خود آن کتاب ارجاع مي دهم که حتما اين حکايت ومعجزه راکه از دلائل صحت مذهب است مطالعه فرمايند.
پنجم وششم وهفتم وهشتم معجزاتي است که در ضمن حکايت 23 و34 و83 و108 کتاب داستانهاي شگفت تاريخ عالم عاليقدر آقاي دستغيب شيرازي دامت برکاته مذکور است.
نهم - عالم عاليمقام آيت الله حائري دامت برکاته در کتابي که متضمن وقايع ومعجزاتي از ائمه طاهرين عليهم السلام وبعض روياي صادقه است در ارتباط با موضوع تشرف به محضر حضرت بعض حکايات نيز نقل کرده اند که هر کدام شواهد محکم بر وجود امام عليه السلام است.
وبالاخره دهمين حکايتي که در اينجا به آن اشاره مي نمائيم حکايت مربوط به مسجدي است که در ابتداء شهر مقدس قم در سمت چپ کسي که وارد شهر مي شود ساختمان شده وبه نام مسجد امام حسن مجتبي عليه السلام ناميده شده است اين حکايت را که خود حقير بدون واسطه از صاحب آن شنيده ام ونوار آن هم موجود است. در پاورقي کتاب (پاسخ به ده پرسش) نقل کرده ام. از اينگونه حکايات وشواهد ومويدات اگر در مقام پرسش وضبط برآئيم بسيار است که حداقل همه دلالت بر وجود آن حضرت ومداخله ايشان در امور (در حدي که مصلحت است) دارند اميد است خداوند متعال توفيق درک اين گونه سعادتها را به همه مشتاقان حقيقي ومنتظران واقعي عطا فرمايد.

اصالت مهدويت از جهت ابتناء آن بر توحيد ويکتاپرستي:

هسته مرکزي ومحور اصلي تمام مسائل اعتقادي وتربيتي وبرنامه هاي سياسي وانتظامي ايمان به وحدانيت ويکتائي ويگانگي خداوند متعال است که خالق ورازق وحاکم ومالک کل وبي نياز از کل است حق تعيين ونصب حاکم وولي وامام تشريع وفرمان وامر ونهي وتکليف والزام وولايت مطلق بر کليه امور مختص به او است. هرحاکميت وولايت ومالکيتي که به اذن او نباشد استعلا وطغيان واستبداد است.
قبول والتزام والزام به نظامات وقوانيني که منبع ومبناي شرعي ومصدر واعتبار الهي ندارد خواه در امور عبادي يا در امور سياسي ومالي وسائر امور باشد پرستش شيطان وشخص ومقام وهيئت وجامعه اي است که آن قوانين را وضع کند ووضع اين قوانين اظهار شرکت با خدا وتصرف در شئون خدا است.
نظامات غير الهي تحت هر رژيم ونظام باشد غير شرعي است وواجب الاطاعه نيست خواه استبدادي باشد يا دموکراسي يا به صورتهاي ديگر.
دعوت همه انبيا همه براي تحقق حکومت (الله) در زمين ولغو حکومتهاي ديگر است.
حکومت (الله) حکومت براي همه است که در آن هيچ رنگ ونژاد وزبان ومنطقه اي مطرح نيست وهمانطور که خدا حکومت تکويني دارد در امور اختياري وتشريعي نيز کسي که حق حکم وفرمان دارد خدا است وهر حکومتي که به غير اذن خدا وخودسرانه وخارج از محدوده حکومت الهي باشد حکومت جاهليت است واصالت ندارد اگرچه جاهليت آن در شکل جديد وبه اسم دموکراتيک يا سوسياليست يا جمهوري خلق باشد نه اکثريت ونه استبداد ونه اشتراکيت، هيچيک اصالت ندارند واصالت بخش نمي باشند همه چيزها وهمه ارتباطات وهمه راه ها ونظامها اگر اضافه به خدا نداشته باشند اصالت ندارند ومحترم نيستند فقط او اصل است وهمه اصالتها فرع او وقائم به مشيت واراده او وتبعي وعين تعلق به او مي باشند.
از روايت معروف (من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة الجاهلية) که در موضوع شناختن امام اين همه تاکيد شده است که هر کس بميرد وامام زمان خود را نشناسد مرده است مردن جاهليت استفاده مي شود که در هر عصري امام وولي امر منحصر به فرد است وبنابراين اولياء امور متعدد ورهبران منطقه اي واين تعدد حکومتها که در هر گوشه اي از جهان نظامي ودر هر منطقه اي فردي يا گروهي استيلا واستعلا دارند واز هر سرزميني کوچک يا بزرگ وطني ساخته وعالم اسلام را که بايد تحت نظام واحد امامت وقانون واحد اسلام باشد تجزيه کرده واين تفاوتها غير قابل قبول را بين مسلمين ايجاد کرده اند که درآمد سرانه يک کشور مسلمان نشين شايد بيش از صد برابر يک کشور ديگر باشد ودر حالي که يک کشوري مثل کويت نمي داند پولهاي خود را چه کند ودر کدام بانک بگذارد کشوري مثل بنگلادش در فقر وپريشاني وسختي بگذارند يا کشوري مثل عربستان به اصطلاح سعودي با آن همه ولخرجيهاي شاهزادگان ودرباريان وهابي مسلک آن پولهايشان در بانکهاي خارجي ذخيره وسرمايه استعمار باشد در حالي که خود عربستان سعودي اکثريت در فقر وفلاکت به سر مي بردند.
اين بدبختيها همه در اثر تسلط حکومتهاي دست نشانده خارجي، وتحميل نظامات غير اسلامي ومتعدد به مسلمين وشرک آنها به حکومت خدا است.
واگر مسلمانان از همين حديث الهام بگيرند ونظام واحدي را که امت اسلام بايد داشته باشد ورهبران آن نظام را که امام زمان هر عصر است بشناسند وبه سوي اين حکومت بروند واين تجزيه ها وتفرقه ها را محکوم کنند يقينا به عزت وعظمتي که خدا به آنها وعده داده است مي رسند امروز در اثر اين نظامات متعدد ونشناختن امام زمان سپاهيان وقواي مسلح مسلمانان در هر نقطه اي به جاي پاسداري از توحيد وحق وعدالت نگهبان يکي از طاغوتهاي دست نشانده شرق يا غرب مي باشند وافسران وسربازاني که بايد سرباز اسلام ومجاهد في سبيل الله باشند سرباز افرادي مثل خود يا بدتر وکمتر از خود شده واز بوالبهوسيها وکامرانيها واستبداد اين وآن پاسداري مي نمايند.
در اردن اين سربازان بدبخت واز اعتبار انساني واسلامي افتاده نگهبان قدرت ملک حسين نوکر آمريکا هستند در عربستان به اصطلاح سعودي نگهبان رژيم منحط ومنحرف از اسلام ملک خالد ودر مصر پاسدار حکومت تحميلي وصهيونيسم خواه سادات ودر يمن جنوبي نگهبان حکومت الحاد ودست نشانده شوروي ودر ليبي پاسدار حکومت قذافي مستبد وطرفدار ملوک شرق در عراق نگهبان رژيم خونخوار وضد انساني صدام وخلاصه در هرکجا (غير از ايران که اميدواريم ارتشش در پرتو قوانين انقلاب به طور اسلامي بازسازي شود).
اين سربازان که ايده اسلامي ندارند يا اسير وفدائي مزدوران شوروي يا نوکران آمريکا هستند نظام واحد امامت همه را در يک خط وعمال حکومت خدا وهدف همه را خدا وجهاد همه را في سبيل الله قرار مي دهد ومطلب ديگر که از اين روايت استفاده مي شود نقش معرفت امام زمان در سرنوشت انسان وعوالم بعد از اين دنياي او است که اگر امام را نشناسد به مردن جاهليت خواهد مرد وبه نظر ما نکته اي که در اين روايت بسيار مهم است وبسياري از آن غفلت دارند اين است که چگونه مردن در حال نشناختن امام مساوي است با مردن جاهليت اما با اين توضيحاتي که ما داديم معلوم مي شود که اين به واسطه ارتباط عقيده به نظام امامت با عقيده توحيد است نشناختن امام ونظامي که بايد از آن تبعيت شود نشناختن حکومت خدا وقبول نظامات ديگران است.
قرآن مي فرمايد: (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ) خدا ولي ومتصرف امور وصاحب اختيار مومنان است آنها را از تاريکيها (دوگانگيها ونظامات مشرکانه وولايت اين وآن) به سوي نور (به سوي حکومت خدا وهدايت خدا وقوانين خدا) خارج مي سازد (وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ) آنانکه کافر شدند اولياء آنها (ورهبران ونظامات حاکم بر آنها) طاغوت است آنها را از نور به سوي تاريکيها خارج مي نمايد.
از اينگونه آيات معلوم مي شود که چرا مردن کسي که امام زمان را نشناسد مردن جاهليت است چون نظام امامت نظام توحيد وولايت خدا وخلافت از جانب خدا است وتسليم وتن در دادن به اطاعت از آن اطاعت از خدا است لذا آيه (وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) تفسير شده است به اينکه در ولايت ورهبري کسي را با امام زمان شريک قرار ندهد يعني در کنار او ومقابل او کسي را واجب الاطاعه نداند.
اينها معاني بلندي است که بايد هر چه بيشتر وگسترده تر به ملت مسلمان وخصوص شيعه تفهيم شود تا ابعاد سازنده وانقلابي وانساني اسلام را درک کنند واز ذلت تواضع وپرستش در برابر مستکبران کوچک وبزرگ نجات يابند. بايد مسلمان رژيم اسلام را بشناسد وخود را فقط در برابر آن مسئول ومتعهد بداند.
اين مسئله شناخت نظام وتابعيتي که بايد شخص از آن داشته باشد در بين مسلمانان غير شيعه رسما از اهميت افتاده ولذا چنانکه گفتيم هر گوشه اي نظامي وهرجا حاکمي وسلطاني واميري بر مردم تحميل شده وعملا صدها مليون مسلمان تسليم اين نظامها شده وبلکه بسياري اين نظامها را واجب الاطاعه وزمامداران آن را اولو الامر مي دانند وبدتر آنکه به همان رسوم کثيف آريا مهري سابق در آغاز کارهاي رسمي يا نامه هاي رسمي به جاي (بسم الله الرحمن الرحيم) که شعار اسلام وشعار کساني است که آزادي انسان را احساس مي کنند (بسم سمو الامير) يا (بسم جلالة الملک) مي گويند وبيش از مشرق تا مغرب از اسلام عزيز واز کرامت انسانيت فاصله مي گيرند ودر بين شيعيان نيز با اينکه مسئله امامت را از اول وعصر حضرت رسول صلى الله عليه وآله به مفهوم ومحتواي اصيل وتوحيدي آن شناخته وبعد از رحلت آن حضرت نيز از آن منحرف نشده ودر تمام چهارده قرني که تا امروز بر اسلام گذشته اين شيعه بود که به اين اصل در بعد وسيع وعامش متمسک بوده است معذلک عملا به جنبه هاي منفي ومثبت آن چنانکه شايسته است بسياري توجه نداشته اند در جنبه منفي مثلا نفي حکومت هاي طاغوتي ونظامهاي غير شرعي حائز اهميت است که بايد هميشه اين عقيده از اين جهت مورد استفاده باشد ودر ابعاد مختلف مثل مبارزات منفي ادامه داشته باشد ودر جنبه مثبت نيز بايد اقدامات وحرکات لازم هميشه براي برقراري اين نظام انجام شود که اگرچه برقرار شدن آن در سطح جهاني ودر حد کامل وجامع آن موقوف به حصول شرايط وآمادگي جهان وظهور امام زمان حضرت ولي عصر ارواحنا فداه است اما برقرار کردن آن در سطوح محدودتر بحسب شرايط وامکانات هر زمان امکان پذير است وولايت فقيه ونيابت عامه علماء وفقهاء آن را قابل عمل وبلکه عملي کرده است.
لذا مي بينيم تقريبا در تمام اعصار غيبت وقبل از آن حکومتهائي که زمام امور مسلمين را به غصب وقهر به دست گرفتند واعمال وروشهائي داشتند که هرگز با دعوت اسلام وعدالت اسلام قابل تطبيق وتصحيح نبوداز نظر شيعه حکومت ظلمه خوانده مي شد واز ياري واعانت آنها جز در حدودي که حفظ مصالح کلي واساس اسلام ودفاع از هجوم وتسلط کفار بر آن توقف داشت خودداري مي کردند وشيعيان متعهد در امور خود به فقهاء عادل هر عصر رجوع مي کردند وحتى علاوه بر مالياتهاي رسمي که به دولتهاي غاصب مي دادند وجوه شرعي خود را که به آنها تعلق مي گرفت به فقهاء مي رساندند که اگرچه در ظاهر تحت رژيم نظام حکومت جبار بودند تابعيت واقعي آنها تابعيت از نظام امامت بوده وهست.
اين از خصائص مذهب شيعه است که در برابر حکومتهاي جائر وغير مشروع همواره موضع عدم قبول وهمکاري نداشتن داشته است.
واين است اثر عقيده توحيد وايمان به صفات جلال وجمال خدا واين است معني ظهور عقيده توحيد در برداشت وتلقي موحد از نظام سياست وحکومت واين است معناي ارتباط وابتناء نظام جامعه وعقيده به مهدويت بر توحيد ويکتاپرستي که اصالتي از اين محکمتر وواقعي تر نيست وخلاصه آن مفاد اين دو آيه است:
(وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ * أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ).

اصالت مهدويت از جهت نقش آن در عمل وبرقراري عدالت وبه ثمر:

در اينکه صدها ميليون مسلمان که در جهان زندگي مي کنند تحت تاثير اسلام ونفوذ معنوي آن قرار دارند واسلام بخشهاي مهمي از زندگي آنها را فرا گرفته است شکي نيست.
مسلمانان ايران وافغانستان وپاکستان وبنگلادش واندونزي وهند وچين وتايلند وفيليپين ومالزي وترکيه ويوگسلاوي وقبرس وعراق وکويت وبحرين وعربستان وحضرموت وعمان واردن وسوريا ولبنان ومصر والجزاير ومراکش ويمن وتونس وتانزانيکا وساحل عاج واتيوپي واريتره وسودان وليبي واستراليا وآلباني وکشورهاي مسلمان نشين تحت سلطه شوروي وديگر کشورهائي که مسلمانان در آنها اکثريت دارند يا در اقليت مي باشند همه تحت نفوذ تعاليم اسلام قرار دارند واگر چه جوامع آنها اسلامي خالص نيست وجاهليت در آنها ريشه کن نشده است اما عقيده به اسلام در آنها اثر گذارده وبسياري از آثار جاهليت وعادات ورسوم غير اسلامي آنها را از ميان برده است.
اسلام در معاملاتشان در معاشراتشان در عباداتشان در ازدواجشان در همسرداري وفرزند داري در فرهنگشان واخلاقشان واز تولد تا مرگ ودفن اموات اثر گذارده ونقش عملي اسلام در آنها ديده مي شود هر چند اسلام عامل ومحرک وبرانگيزنده منحصر بفرد آنها نيست ودر وجود آنها وجامعه آنها به مقاصدش نرسيده وآنها را با خود وخود را با آنها متحد نساخته باشد اما اين مقدار هم قابل انکار نيست که اسلام در وجود آنها ودر رفتار واعمالشان نقش دارد، وچنانکه برخي تبليغ مي کنند که اسلام از اثر افتاده ونقشي ندارد يا نمي تواند نقشي در عمل وسازندگي فرد وجامعه داشته باشد نيست هنوز هم نفوذ اسلام در پيروانش فوق العاده است ومايه ي گسترش وفراگير شدن نفوذش در آن برجا است واز آن چيزي کاسته نشده است وآنچه پشت استعمار را مي لرزاند واز آن نگران است همين نفوذ اسلام است اگر ديده مي شود که تاثير اسلام در عمل افراد وجامعه ها متفاوت است وشدت وضعف دارد بايد توجه داشت که اين تفاوتها کم وبيش هست وعلل وعواملي در آن مداخله دارد ودرجات عقيده ها وحالات معتقدان نيز موثر است بايد براي اينکه قلمرو نفوذ اسلام بيشتر شود اين علل وعوامل را از ميان برد نه اينکه گمان کنيم زمان اينکه اسلام نقش عملي داشته باشد گذشته است يا نقش سازنده اسلام را با همه موانع ودرگيريها در اين عصر ودر چهارده قرن گذشته کم وناچيز بگيريم اسلام هميشه موثر بوده ودر زندگي تمام مسلمانان وبلکه بيگانگان نقش داشته است واگر نقش نداشت از بين رفته بود. بنابراين سخني که وابستگان ومزدوران شرق ياغرب مي زنند وسازندگي اسلام ونقش عملي آن را خصوص در رهبري جنبش ها وحرکات آزادي بخش انکار مي کنند يک ياوه سرائي بيش نيست وانقلاب اسلامي ايران عليه استعمار آمريکا ومقاومت دليرانه مسلمانان افغانستان در برابر تجاوز وحشيانه شوروي نشان داد که اسلام تا چه حد در بين پيروانش از نفوذ معنوي برخوردار است ونيروي بسيج کننده رهائي بخش آن چگونه مي تواند عليه مستکبران انقلاب کند فقط به نيروي ايمان ورهنمودهاي اسلام حکومت ستمگري که خود را وارث دو هزار وپانصد سال استکبار واستبعاد مي شمرد وبر قدرت نظامي ابرقدرتهاي جهان تکيه داشت وخود به پيشرفته ترين ومدرن ترين سلاحهاي جنگي مجهز بود ساقط گرديد.
آري اسلام دين عمل است ودر متجاوز از سيصد وبيست مورد در قرآن مجيد واژه ي عمل ومشتقات آن آورده شده است.
فقه وسيع اسلام وکتابهاي بزرگ که فقهاء عاليقدر ما نوشته اند مثل جواهر که اخيرا در چهل جلد تجديد طبع شده حکم عمل وارشادات وتعاليم عملي است.
در عصر رسول خدا صلى الله عليه وآله هم اسلام در عمل همه وهر فرد نقش مطلق ومساوي نداشت فردي مانند علي عليه السلام ابرمرد اسلام وافرادي مانند شهداء بدر واحد وحمزه وجعفر وزيد بن حارثه وسلمان وابوذر ومقداد وعمار بودند که نقش اسلام در عملشان ظاهر بود افرادي هم مانند منافقين بودند يا از اشخاصي بودند که درجه ايمان مثل سلمان وابو ذر ومقداد را نداشتند.
معذلک نقش رهبري وحرکت وکنترل کننده اسلام هميشه ادامه داشته واکنون هم در پيروان اديان ومکتبها نقش اسلام از سايرين بيشتر است.
اين نفوذ معنوي اسلام ونقش سازنده وکنترل کننده ي نيرومندي که دارد اين نويد را مي دهد که اسلام روزي دين جهان شود که اکنون در اين موضوع نمي خواهيم سخن را طولاني سازيم فقط مي خواهيم به اين تهمت که برخي مي گويند اسلام وعقيده به مهدويت در عصر حاضر يا از مدتها قبل در عمل مسلمانان نقشي ندارد پاسخ بگوئيم.
بديهي است اين موضوع را که نقش اسلام بايد کاملتر وکاملتر شود تا فراگير همه جهات وهمه افراد گردد نيز تاييد مي کنيم وآن را رسالتي مي دانيم که بر عهده فرد فرد مسلمانان خصوص علماء ونويسندگان وگويندگان وروشنفکران است.
اسلام هنوز وهميشه بايد نقش جهاني خود را ايفا نمايد تا به اهداف خود برسد وما همه در انتظار عملکرد اسلام وآن روزي هستيم که اسلام به تمام هدفهايش برسد وبخشهاي مهمي از دستورات وبرنامه هاي آن خصوص در رشته نظام وسياست وحکومت که متروک واز محدوده عمل خارج شده عملي شود.

نقش مهدويت:

از آنچه گفته شد معلوم شد که مهدويت نيز مانند سائر عقايد اسلامي وبا آنها نقش عملي خود را داشته، واگر تاثير آن از سائر عقايد اسلامي بيشتر نبوده کمتر نمي باشد.
مهدويت نقش موجود اسلام را در عمل حفظ کرده واز اينکه بر مسلمانان ياس ونااميدي مسلط شود جلوگيري مي کند وضامن بقاء نقش عملي اسلام است. اين نهاد اسلامي هميشه نقش بيشتر اسلام را در عمل خواهان بوده ومسلمانان را به پياده شدن نقش اساسي وکلي اسلام اميدوار ساخته وبرخلاف آنان که نقش اسلام را پايان يافته گرفته اند مهدويت آن را هم چنان در آغاز کار ودر بين راه مي داند واسلام را بيش از آنکه دين چهارده قرن پيش باشد دين امروز ودين آينده وقرنهاي بعد وچهارده ها قرن بعد هم اگر جهان ادامه يابد مي داند.
پس نقش عملي مهدويت در پاسداري از اسلام ونقش عملي موجود اسلام وگسترش وتوسعه آن بسيار حساس وقابل توجه است واين انديشه وعقيده اي است که مسلمان را از اينکه روز اسلام را تمام بداند وتسليم کفار ومکتبهاي الحاد وکفر شود يا جهان را از اسلام بي نياز بشمارد مصونيت مي بخشد.
عقيده مهدويت با ابعاد ممتاز وسازنده اي که دارد سنگر روحي وعقيدتي مقاومت مسلمانان بوده وهست.
ايمان مسلمانان به اينکه اين دين بايد پيش برود وجهانگير شود، ودنيا را به زير پرچم توحيد درآورد آنها را در برابر امواج حوادث ثبات بخشيد ودر مقابل دشمنان پايداري واستقامت داد وهمانگونه که مسلمانان صدر اسلام گوشه گيري وانزوا وترک مداخله در امور را شعار خود نساختندو اين ايمان به آينده مشوق ومحرک آنها به جهاد وتلاش بيشتر بود امروز ودر عصر حاضر ودر آينده نيز اين عقيده اين برکات را دارد که توانست انقلابي مثل انقلاب اسلامي ايران را پي ريزي ورهبري نمايد.
اين عقيده به مهدويت محتوايش عقيده به بقاء اسلام است واينکه اين دين مانند کوه وزمين وآسمان استوار است ودر برابر حوادث پايدار.
اين عقيده محتوايش اين است که آينده براي اين دين است آخرين ابرمرد که خلاصه دودمان رسالت است مروج وزنده کننده آن است.
اين عقيده علاوه بر آنکه خود اصالت دارد به معتقدانش اصالت مي دهد وتلاش وکوشش وتعهد مي بخشد هرگز اين عقيده سبب سستي وتن از زيربار مسئوليت بيرون کشيدن نيست. اگر کسي اين عقيده را در ترک امر به معروف ونهي از منکر وتعهداتي که در برابر خدا وپيغمبر وامام وامت دارد عذر وبهانه خود قرار دهد گمراه است هرگز نمي توان اين عقيده را به نقش منفي در عمل متهم ساخت اگر عقيده به عدل وعقيده به نظام نقش منفي در عمل دارد يعني موجب ظلم وبي نظمي مي شودعقيده مهدويت نيز نقش منفي دارد مگر اينکه منکر هرگونه رابطه بين علت ومعلول شويم که با اين انکار تاثير ونقش منفي آن نيز سخني بي محتوي وغير منطقي مي باشد.
بالاخره ما هر چه مي انديشيم هيچ رابطه اي بين اين عقيده وترک تکاليف ومسئوليتها نمي بينيم واز روز اول تا حال هم برداشت مسلمانان وشيعيان از اين عقيده نسخ موقت دين وتکاليف ديني نبوده است.
اين موضع گيريهاي شيعه واين اشعار پر از شور وحماسه آنها، واين انقلاباتي که رهبران وعلماء شيعه برپا کردند ومجاهدات آنها همه اين اتهام را رد مي کند.
به نظر من اصل اين تبليغ از ناحيه سه گروه است.
نخست آنانکه به طور کلي با اسلام دشمني دارند واز هر راه بتوانند به هر يک از اصول وفروغ آن ضربه اي بزنند خودداري نمي نمايند.
ايشان که اکثر عمال تبشير ومزدوران شرق يا غرب مي باشند در پي اين هستند که از هر راه بتوانند در عقايد مسلمانان رخنه کرده وذهن آنها را نسبت به مباني اسلامي مشوش ومنحرف سازند.
دوم کساني مي باشند که به نقش بعض عقايد مثل خاتميت دين ومهدويت ومحتواي آن که آينده براي اين دين است پي برده ومي دانند که اين عقايد مسلمانها را در برخورد با تبليغات مسموم موضع مي دهد ومانند نقطه مرزي است که فتح نقاط ديگر بدون فتح آن امکان پذير نيست لذا به اين نقطه ها حمله مي کنند تا بلکه عقايد را نسبت به آن متزلزل سازند وحمله به داخل را شروع کنند.
سوم آنانکه موضع عقيده به مهدويت را در عقايد شيعه ونظام امامت ونقش ولايت ورهبري فقهاء را در عصر غيبت مي دانند وآن را با حکومتهاي طاغوتي واستبداد ورژيم هاي ديگر معارض مي بينند اين عقيده در تمام اعصار وادوار شيعه را در موضع نفي ورد هر نظام غير شرعي قرار مي دهد.
بعد از اعلام جهاد مرجع بزرگ سيدمحمد مجاهد عليه حکومت روسيه وپس از واقعه گري بايدف که به رهبري فقيه بزرگ تهران آقا ميرزا مسيح صورت گرفت روسها در مقام تضعيف نفوذ عقيده به مهدويت برآمدند ودستگاه جاسوسي آنها در ايران وعراق به طور محرمانه مشغول کار شد ودر ظاهر هم سلاطين قاجار مثل محمدشاه ودست نشانده هاي درباري خود را به توهين موضع علماء وجلوگيري از گسترش نفوذ روحانيت واداشتند که قنسول خانه هاي روسيه در شهرهائي مثل اصفهان محل تحصن وتمرکز مزدوران روسيه وکساني که عليه روحانيت ونظام تشيع فعالت داشتند بود ودر عصر ناصرالدين شاه به تحريک سفارت روس جمعي از علماء مشهور ومبارز مثل مرحوم آقانجفي اصفهاني مکرر به طهران احضار يا تبعيد شدند.
و در ضمن از سوي روسيه قلمهاي مزدوري نيز بسيج شدند تا آنچه را حکومت وقت روس مي خواست با قلمهاي مسموم به مردم تزريق نمايند.
پس از واقعه تحريم تنباکو وشکست تاريخي استعمار انگليس با يک سطر ابلاغيه مرجع شيعه آيه الله ميرزاي شيرازي قدرت نفوذ عقيده به مهدويت وولايت نواب عام حضرت مهدي عليه السلام عالم استعمار را سخت تکان داد واين بار دولت مزور وحيله گر انگليس که در نقشه کشي هاي ابليسي در آن عصر شهرت يافته بود وارد عمل شد، تا به هر نحو هست اين سد را بشکند ونفوذ علماء را از ميان بردارد وروحانيت ودين را از دنيا وسياست جدا سازد.
اين بار حملات وضرباتي که بر پيکر روحانيت وارد شد بر هر دژ ديگر وهر سازماني وارد شده بود آن را از ميان مي برد
ولي هوشياري رهبران روحاني وآگاهي آنها وفداکاريهاي بي نظيري که از آنها ظاهر شد وقوت عقيده مردم به مبدأ مهدويت باز هم نقشه هاي دشمنان را با اينکه به ظاهر موفقيتهاي بزرگ کسب کرده وتمام سازمانهاي دولتي ومطبوعات ورسانه هاي گروهي ووسايل تبليغي را تصرف کرده بودند نقش بر آب کرد واين مسئله اعتراض به مبدأ مهدويت وبهانه نقش منفي آن وهم چنين متهم کردن اکثريت به برداشت منفي از انتظار، وحمله به مراسم جشن وچراغاني نيمه شعبان که رضاخان مبتکر آن بود وبا زور مي خواست آن را متروک سازد همه از نتايج اين سياستهاي استعماري است که حتى گاهي به عنوان دلسوزي طرح مي شود وافراد ناآگاه از حقايق جريانها نيز مي پذيرند وآن گفته ها را بازگو مي نمايند.
ما اميدواريم که با هوشياري وآگاهي روزافزوني که ملت مسلمان خصوص شيعيان ايران وساير نقاط دارند اين گونه اشتباه کاريها نتواند به حريم نهادهاي عقيدتي ما نزديک شود چنانکه اميدواريم همگان مخصوصا علما وگويندگان ونويسندگمان متعهد حقايق مسائل مذهبي را چنان شرح نمايند که جاي هيچگونه برداشت غلط، وسوء تفسير باقي نماند واين نهاد الهي عقيده به مهدويت در مسير اصلاح وانقلاب وترقي وتعالي وقطع وابستگي به بيگانگان مورد استفاده قرار بگيرد. انشاء الله (وَآخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).

9 شعبان المعظم 1400 لطف الله صافي گلپايگاني.