مهدى باورى،
ايده اى فرا اسلامى و جهانى
ايده ظهور منجى بزرگ كه با خروج خود، عدل و قسط، و گشايش و آسايش را در
مقطع پايانى تاريخ حيات انسان، به ارمغان خواهد آورد و به ستم و تجاوز ظالمان در
پهنه كره خاكى پايان خواهد بخشيد و دولت كريمه عدل پرور و دادگسترى را بنيان خواهد
نهاد، عقيده اى است كه پيروان اديان سه گانه ابراهيمى و بخش چشم گيرى از ساير ملل
بدان ايمان داشته و دارند.(2)
يهوديان مانند مسيحيان - كه به بازگشت عيسى (عليه السلام) معتقدند - ظهور يك منجى
مى انديشند و همان گونه كه زرتشتيان در انتظار رجعت بهرام شاه اند، نصرانيان حبشى
نيز چشم به راه ظهور پادشاه خود تئودور موعود هستند و هندوها نيز به خروج ويشنو دل
بسته اند و مجوسى ها به زنده بودن هوشيدر اعتقاد راسخ دارند و بودايى ها منتظر باز
آمدن بودا و اسپانيايى ها مترقب برگ خود رودريك اند و اقوام مغول هم رهبر خود چنگيز
را منجى بزرگ مى شمارند. همچنين ايده ((ظهور منجى))
در مصر باستان هم رواج داشته است، همان گونه كه در متون كهن چينى نيز ديده شده است.(59)
در كنار اين حقايق تكان دهنده، تصريحات قابل توجهى از نوابغ مغرب زمين و انديشمندان
آن ديار مى يابيم، مبنى بر اين كه جهان در انتظار مصلح كبيرى است كه سر رشته امور
را به دست خواهد گرفت و جامعه بشرى را زير يك پرچم و به دنبال يك هدف، گرد هم خواهد
آورد. (3) مانند فيلسوف شهير انگليسى برتراندراسل كه مى گويد:
دنيا چشم به راه مصلحى است كه همگان را در سايه يك پرچم و يك شعار متحد سازد.(60)
متفكر ديگر، پروفسور آلبرت اينشتاين تئورى پرداز ((نظريه
نسبيت)) است، وى (با اشاره نا آگاهانه به يكى از ره آوردهاى
دولت كريمه منجى موعود)، اين گونه اظهار نظر مى كند:
فرا رسيدن آن روزى كه در جاى جاى جهان، صلح و صفا حكومت كند و همه اعضاى جامعه بشرى
با يكديگر دوست و برادر باشند، ديرى نخواهد پاييد.(61)
در اين ميان، سخن متفكر نامدار انگليسى برنارد شاو شايان توجه است. وى در كتاب خود
((بشر و ابر مرد)) به ظهور يك مصلح
بشارت مى دهد. در اين زمينه، استاد بزرگ عباس محمود العقاد مى نويسد:
به نظر ما ابر مرد مورد نظر شاو، صرفا يك فرضيه و امرى ناشدنى نيست و فراخوانى بشر
به سوى چنين مصلحى توسط شاو از حقيقتى ثابت و واقعيتى اصيل ريشه گرفته است.(62)
نيز على رغم وجود مذاهب مختلف اسلامى و تفاوت هاى عقيدتى ناشى از آن، همه مسلمانان
طبق بشارت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به ظهور امام مهدى (عليه السلام)
در آخر الزمان اعتقاد راسخ دارند. بسيارى از علماى اهل سنت، از قرن سوم هجرى تا
امروز، بدين معنا تصريح كرده اند.
جالب تر از آن، فتواى عده اى از فقهاى ايشان است كه مسلمان منكر ظهور مهدى (عليه
السلام) را واجب القتل خوانده اند و گروه ديگرى چنين گفته اند:
چنين شخصى را بايد با ضربات دردآور تازيانه و تحقير و سرزنش ادب كرد تا - به تعبير
ايشان - با ذلت و خوارى به راه حق و عقيده صحيح باز گردد.
در اين زمينه، به فتاوى مذاهب چهارگانه اهل سنت اشاره مفصل ترى خواهيم داشت.
بر اساس همين واقعيت است كه ابن خلدون - مورخ و جامعه شناس نامدار مسلمان - از
اعتقاد مسلمانان به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) اين گونه ياد مى كند:
عقيده مشهور و رايج ميان عموم اهل اسلام در طول سده هاى متمادى اين بوده كه ناگزير
بايد مردى از خاندان نبوت در آخر الزمان ظهور كند كه دين خدا را يارى رساند و عدالت
را پديدار سازد تا امت اسلامى از وى پيروى نمايند و در نتيجه او بر كشورهاى اسلامى
سيطره و احاطه يابد. او كسى است كه مهدى ناميده مى شود.(63)
استاد احمد امين ازهرى مصرى نيز با ابن خلدون - على رغم پاره اى سخنان غير منصفانه
كه از آن دو در قبال اين ايده ديده شده است - موافقت كرده و در بيان نظريه اهل سنت
در باب مهدويت گفته است:
اما در مورد اهل سنت بايد گفت كه ايشان نيز بدين عقيده گرويده اند و به آن ايمان
دارند.(64)
آنگاه خاطر نشان ساخته كه ابن حجر عسقلانى احاديث وارد شده درباره امام مهدى (عليه
السلام) را بر شمرده و آنها را در حدود 50 حديث يافته است .(65)
سپس مى افزايد:
رساله اى از استاد احمد بن محمد بن الصديق به نام ابراز الوهم المكنون من كلام ابن
خلدون را خواندم كه در آن به تضعيف و ابطال اشكالاتى پرداخته بود كه ابن خلدون به
احاديث روايت شده درباره مهدى (عليه السلام) وارد ساخته است و ضمن اثبات صحت آن ها،
اظهار كرده كه اين اخبار در حد تواتراند.(66)
در جاى ديگرى مى گويد:
رساله ديگرى درباره اين موضوع، از اءبى الطيب بن اءبى أحمد بن اءبى الحسن الحسنى با
عنوان الاذاعة لما كان و ما يكون بين يدى الساعة خواندم.(67)
همچنين مى گويد:
امام شوكانى به منظور اثبات درستى اين عقيده، كتابى نوشته كه آن را التوضيح فى
تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال و المسيح ناميده است.(68)
بنابراين، تا زمانى كه اهل سنت در كتب روايى خويش پنجاه حديث را در اين باب مى
يابند و ظهور امام مهدى (عليه السلام) را از مقدمات فرا رسيدن قيامت مى دانند و نيز
بر بطلان كلام ابن خلدون - كه احاديث وارد شده در اين باب را تضعيف كرده - استدلال
مى كنند، و در متواتر بودن يا نبودن احاديث آن، كتابها و رساله هاى متعددى مى
نويسند، ميان شيعه و سنى از جهت اعتقاد داشتن به ظهور امام مهدى (عليه السلام)
تفاوتى وجود ندارد؛ بلكه اساس ميان مسلمانان و ديگران پيروان اديان و ملل مختلف، در
اصل اعتقاد به ظهور يك منجى در آخر الزمان هيچ گونه اختلافى نيست، هر چند در مصداق
آن ميان مسلمانان و ديگران اختلافاتى وجود دارد، ليكن تمامى امت اسلامى بر اين
باورند كه اسم مبارك وى محمد و لقب او مهدى است.
تحقق چنين اتفاق نظرى ميان پيروان اديان گذشته و اكثر ملت ها و اقوام و نيز نوابغ و
فلاسفه غرب - با وجود تعدد اديان و فاصله بسيار ميان باورها و اختلاف افكار و عادات
آنان - بر اساس ايده منجى باورى، هيچ گاه ممكن نيست بدون مدرك و پشتوانه اى استوار
و اصيل باشد. زيرا نظاير چنين وحدت نظر جهان شمولى عادة بدون وجود سند و دليل عقل
پند و معتبر صورت نمى پذيرند.(69)
اكنون چنانچه وحدت نظر تمامى فرق و مذاهب اسلامى مبنى بر صحت اعتقاد به ظهور حضرت
مهدى (عليه السلام) در آخر الزمان و از اهل البيت بودن وى را - كه به تفصيل از آن
سخن خواهيم گفت - بدان بيافزاييم، مشخص مى گردد كه اين وحدت نظر بى ترديد كاشف از
اجماع امت اسلامى است، امتى كه بر پايه روايت نبوى مورد قبول فرق اهل سنت هيچ گاه
بر خطا و گمراهى اجتماع نخواهد كرد.
در اين صورت، اختلافات پيروان ساير ايان و ملل گذشته در مصداق منجى موعود نمى تواند
در عقيده صريح و روشن مسلمانان در اين باب خللى ايجاد كند زيرا مى تواند شخص وى را
از خلال منابع اطمينان بخش اسلامى به شكل دقيق شناسايى كرد و اين مهم با پى جويى
روش نقلى كاملا متقن و متكى بر شنود دهان به دهان نسل هاى متوالى، از اصل مصدر
قانونگذارى الهى - كه در بستر تمدن اسلامى از آغاز تا كنون جريان داشته و در ميان
همه تمدن ها و فرهنگ ها همتا و نظيرى براى آن نمى توان يافت - امكان پذير است.
اما با اين همه بايد گفت: بعيد نيست كه خاستگاه اعتقاد اهل كتاب به ظهور منجى در
آخر الزمان، بشارت كتابهاى آسمانى ايشان به آمدن مهدى اهل البيت (عليه السلام) باشد
- همان گونه كه بشارت به نبوت پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم) در كتب
ايشان آمده بود - ليكن پيروان هواپرست آن اديان، از روى خصومت و لجاجت و تكبر، اين
بشارت را مخفى ساختند، مگر عده اندكى كه جزو مومنان واقعى و پرهيزگار بودند.
از جمله مواردى كه ما را به سوى مدعاى پيش گفته رهنمون مى گردد، فقراتى در اسفار
تورات است كه در آنها به ظهور مهدى اهل البيت در آخر الزمان اشاراتى رفته است.
نمونه هاى زير شايان توجه است:
1. اءبو محمد الاءردنى نويسنده عرب زبان از ((سفر ارميا))
چنين نقل مى كند:
اى اسب ها به فراز آييد و ارابه ها را از جاى بركنيد. بايد كه سلحشوران بپا خيزند؛
كوش و قوط آن دو سپرگير و لوديان آن كمان كشان، امروز روز آن آقاست كه صاحب الامر
سپاهيان است، امروز روز انتقام است، انتقام از دشمنان و بدخواهان وى، امروز شمشير
مى خورد و سير مى شود... زيرا براى آن سرور - سالار سپاهيان - در سرزمين شمال و نزد
رود فرات، يك قربانى مهيا گشته است.(70)
2. محقق اهل سنت سعيد ايوب، در كتاب خود المسيح الدجال
(71) چنين آورده است:
كعب مى گويد: در كتب پيامبران آمده است كه در كردار مهدى هيچ عيب و نقصى نيست. سپس
خود سعيد اءيوب در پى نوشت آن مى نويسد:
شهادت مى دهم كه اين مطلب را به همين صورت در متون مقدس اهل كتاب يافته ام. اهل
كتاب اخبار و روايات مهدى را چونان اخبار جد بزرگوارش رسول الله (صلى الله عليه و
آله و سلم) دنبال كرده اند. اخبار ((سفر رؤ يا))
از بانويى ياد مى كند كه از نسل وى 12 مرد به وجود مى آيد. سپس از بانوى ديگرى نام
مى برد كه دوازدهمين مرد را به دنيا مى آورد و از نسل آن بانوى نخستين است و از
احاطه خطرها به اين خانم خبر مى دهد. (خطرها را به زبان نماد و رمز،: اژدها))
ناميده است) عبارت سفر چنين است: ((اژدها در مقابل آن بانوى
دلير و مقاوم ايستاد تا هرگاه فرزندش به دنيا آيد، او را ببلعد))؛(72
) يعنى حكومت وقت در نظر داشت كه اين نوزاد را بكشد.
همچنين حوادث پس از تولد طفل را باركلى اين گونه تفسير مى كند:
((هنگامى كه تهديدها و خطرها بر آن خانم هجوم آورد، خداوند
طفل را به سرعت از وى بگرفت و جدا ساخت؛)) يعنى خداوند اين
طفل را از منظر مردم پنهان كرد و همين سِفر بازگو مى كند كه مدت غيبت او هزار و
دويست و شصت روز خواهد بود و اين رقم به زبان نمادين بيانگر مدتى است كه براى اهل
كتاب اسرارى را در بر دارد.
آنگاه باركلى درباره عموم افرادى كه از نسل آن بانويند، مى گويد:
تهديدها و خطرها جنگ سختى را عليه نسل آن بانو تدارك خواهد ديد، همان گونه كه در
سفر آمده است:
((پس اژدها بر آن بانو خشم گرفت و رفت تا كارزار عظيمى عليه
بقيه نسلى كه از وى باقى مانده بودند و پاسدارى از وصايا و دستورات الهى را بر عهده
داشتند، به راه اندازد.))(73)(4)
هر چند براى فرد مسلمان استدلال كردن به آنچه از تورات نقل كرديم، به جهت تحريفاتى
كه در كتب عهدين راه يافته است، صحيح نيست؛ ليكن اين مطلب بر شناخت اهل كتاب از
مهدى (عليه السلام) به روشنى دلالت مى كند، البته توجه داريم كه گذشته از توافق بر
اصل عقيده مهدويت، در تشخيص مصداق، ميان ايشان اختلافاتى وجود دارد. بارى اين گونه
نيست كه هر چه را اسلام بازگو كرده، لزوما از اختصاصات اين شريعت مقدس است، بلكه
بسيارى از مسايل كلى و عامى را كه اسلام آورده است، در شريعت هاى پيشين نيز وجود
داشته و از مشتركات ميان اديان آسمانى است.
شاطبى مى گويد:
در بسيارى از آيات از احكام كلى و عامى كه در شرايع سابق نيز وجود داشته، خبر داده
شده است كه در شريعت ما نيز وجود دارند و در مورد آنها ميان شرايع فرقى نيست.(74)
پس، وجود اين عقيده نزد اهل كتاب - يهود و نصارى - يا غير ايشان از امت هاى پيشين،
بر باور فرد مسلمان به درستى آنچه پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه و آله بدان
بشارت داده - و ظهور مردى از خاندان خود را در آخر الزمان اعلام فرموده - ضرر نمى
رساند و آن را از چارچوب و حوزه عقايد ناب اسلامى خارج نمى سازد. زيرا شخص مسلمان
باور دارد كه پيامبر اسلام ظهور وى را بشارت داده و نيز معتقد است كه:
پيامبر بر پايه هواى نفسانى سخن نمى گويد و كلام او جز وحى الهى نيست كه به وى
الهام مى گردد.(75)
بدين ترتيب اعتقاد ملل و اقوام مختلف به اصل ايده مهدويت را - همچنان كه گذشت - مى
توان بر اين اساس تحليل كرد كه ايده ظهور منجى نه تنها با فطرت بشر و آرمان هاى وى
هيچ گونه تضادى ندارد، بلكه دقيقا با آن هماهنگ است.
چنانچه انسان اندكى در مورد توافق (شگفت انگيز) اكثر ملل بر ايده ((منجى
باورى)) بيانديشد، قطعا بدين نتيجه خواهد رسيد كه در پس
اين گيتى، حكمت عظيم و شگرفى دست در تدبير اين جهان دارد كه آدمى براى مقاومت و
پايدارى در برابر انحرافات و ستم ها و سركشى هايى كه مشاهده مى كند، تنها از آن مدد
مى جويد و از آن جا كه چنين انسان مومنى، به ريسمان هاى محكم شوق و اميد به حاكميت
عدالت چنگ زده است، هيچگاه طعمه اى براى ياءس و سرخوردگى هاى خويش نخواهد گشت.
درباره اختلاف پيروان شرايع پيشين و ملل گذشته در تشخيص اسم منجى موعود، بايد گفت:
چنين اختلافى نمى تواند موجب عدم پذيرش بشارت رسول مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله
و سلم) باشد. پس، چون خود شريعت مقدس اسلام اين مسئوليت را بر عهده گرفته و نام و
نسب و اوصاف و نحوه كردار و منش او، و نيز نشانه هاى ظهور و سيره حكمرانى وى را
براى ما به دقت توصيف كرده است، (تا جايى كه اخبار آن متواتر گشته و به علت كثرت
راويان اهل تسنن، انتشار در خور توجهى يافته، به صورتى كه بزرگان و حافظان حديث و
فقهاى اهل سنت را به تصريح واداشته است و در جاى خود اثبات خواهد شد كه از ميان
اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پنجاه نفر اين احاديث را از حضرتش روايت
كرده اند)، براى مدلل ساختن اشتباه اهل كتاب و ملل مختلف در تعيين اسم منجى، به
دليل ديگرى نياز نيست.
اكنون به بيان اختلافى مى پردازيم كه در تعيين اسم امام مهدى (عليه السلام) ميان
امت اسلامى و دو گروه شيعه و سنى وجود دارد. بى ترديد، در اين اختلاف هيچ مؤ يدى
براى پندار مستشرقان و مقلدان آن ها يافت نمى شود، بلكه اتفاقا وجود اين اختلاف
دليلى خلل ناپذير عليه آنان به شمار مى رود؛ زيرا چنين اختلافى از قبيل نزاع بر سر
جزئيات يك پديده يقينى الوجود است، مانند اختلاف نظر فرق مسلمانان بر سر قديم يا
حادث بودن قرآن كريم، در حالى كه همگى ايشان يكپارچه بر كفر منكر قرآن حكم مى
رانند. ساير اختلافات ايشان در جزئيات برخى عقايد ديگر نيز دقيقا اين گونه است.
تناقض گويى در افسانه خواندن ايده
ظهور منجى
نتيجه منطقى سخنان گذشته، بر بى پايگى گمانه هاى مستشرقان و پيروان آن ها در
افسانه ناميدن ((ظهور حضرت مهدى عليه السلام))
دلالت مى كند. زيرا افسانه اى كه ايمان بدان در گستره اى چنين وسيع انتشار يابد،
شكى نيست كه بايد خِردهاى مومنان را از آنان سلب كرده و براى آنان تاريخى خرافى بنا
سازد؛ اما حافظه بشرى، امتى را به ياد نمى آورد كه شالوده تمدن خود را بر اساس
خرافه پايه گذارى كرده باشد، تا چه رسد به امتى كه به اعتراف خود مستشرقان، داراى
پر فروغ ترين تمدن انسانى در خلال قرون وسطى بوده است.
شگفت آن كه: اين به اصطلاح شرق پژوهان، خود به پيشاهنگى تمدن اسلامى در ميان تمدن
هاى ديگر معترفند و توان انكار اين حقيقت را ندارند كه اسلام در پالايش ذهن و روان
آحاد جامعه بشرى از خرافه ها و بدعت ها و رسوم سخيف و مندرس و آزار دهنده روح و
خردهاى آدميان نقش چشمگيرى داشته است ولى بدين نكته توجه نكرده اند كه محال است
فرزندان چنين امتى بر گرويدن به خرافه اى هم داستان شوند.
هر چند بررسى ها اين بى توجهى و غفلت را از مستشرقان نفى كرده و بيان مى دارد از
آنجا كه اينان اولا، باورهاى پيشينيان خود را آكنده از خرافه ها و افسانه هاى بى
پايه و اساس مى يافتند، نمى توانستند بدون افزودن مقدارى از كينه هاى خود، درباره
اسلامى كه ناب تر از طلاى خالص است، سخنى بگويند و چيزى بنويسند و بر اين اساس، آن
چه را از نبى مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره ظهور حضرت مهدى (عليه
السلام ) در آخر الزمان، به شكل متواتر نقل شده بود، به خرافه بودن متهم ساختند.
ثانيا، از آنجا كه آثار اجتماعى سازنده و انكارناپذير ((انتظار))
را مشاهده مى كردند، بر آن شدند تا با لطايف الحيل مانند متهم كردن
((ايده مهدى باورى)) به ((خرافى
بودن))، اين تفكر آرمان ساز و انرژى بخش و مجاهد پرور را از
ذهنيت اسلامى پاك كنند و اين سلاح بران مسلمانان را ناكارا سازند.
با اين همه، بايد گفت: مصيبت اينجا نيست. زيرا اين مستشرقان مصداق اين سخن الهى اند
كه مى فرمايد:
كلام بزرگى است كه از دهانشان خارج مى شود، اينان سخن نمى گويند، مگر به دروغ.(76)
بلكه مصيبت در نوشته هاى كسانى رخ نهان كرده است كه لباس مردانى چون سيد جمال الدين
اسد آبادى و شيخ محمد عبده را كه از پيشگامان حركت اصلاحى در جهان اسلام بوده اند،
بر تن كرده اند.
متاسفانه همين امر به پوشيده ماندن حقيقت اين نوشته هاى مسموم كمك مى كند، آثارى كه
حقيقتى ندارند جز پناهندگى به دشمن و هدايت جستن از كسى كه خود در درياى گمراهى ها
و تاريكى ها غرق گشته است؛ بدون هيچ گونه تامل شايسته و توجه بايسته در قبال همه
آنچه ميراث جاويدان اسلامى را تهديد مى كند و اصول شامخ آن را هدف قرار داده است و
بدون هيچ گونه احساس تعهد اصيل نسبت به حقيقت جويى و حق طلبى و دفاع از واقعيت ها و
نواميس عالم هستى در مقابل حق ستيزان و حقيقت گريزان.
از اين رو، بايد از هر دو گروه پيش گفته برحذر باشيم و تا پيش از طرح ادله يقينى و
قطعى اعتقاد مسلمانان به امام مهدى (عليه السلام) در بخش هاى مختلف يك پروژه تحقيقى
و ارزيابى آن ها، از پذيرش هر آنچه در اين باب القا يا منتشر مى گردد، اكيدا اجتناب
ورزيم.
تعليقات مقدمه
تعليقه اول
(1) جريان به اصطلاح ((شرق شناسى))،
جريانى پيچيده و چند بُعدى و در خور بررسى جدى است. اين جريان به همراه عوامل پشت
پرده، مجريان مستقيم و دست آوردهايش، واكنش ها و موضع گيرى هاى مختلفى را در ميان
شرقيان، برانگيخته است.
عده اى آن را جريانى كاملا سياسى تلقى مى كنند، در حالى كه گروه ديگرى معتقدند كه
((مطالعات استشراقى)) پديده اى فرهنگى
و علمى است.
برخى، ره آورد شرق پژوهى را صد در صد مخرب و مضر به حال شرقيان مى دانند، حال آن كه
برخى ديگر آن را براى شرق، كاملا سازنده و آموزنده و مثبت ارزيابى مى كنند.
پاره اى همه مستشرقان را افراد كينه توز و ماموران مخفى استعمار معرفى مى كنند، در
صورتى كه دسته ديگر آنان را عاشقان پاكباخته حقيقت و شيفتگان ميراث علمى و فرهنگى
شرق باز مى شناسند؛ ولى هيچ يك از اين قضاوت ها واقع بينانه نيستند و همگى با افراط
و تفريط تواءم اند.
بهترين تحليلى كه نگارنده از ماهيت حركت شرق شناسى ديده است، بررسى محققانه دكتر
محمود رضا افتخار زاده در مقدمه خود بر كتاب سر تاريخى و ارزيابى انديشه شرق شناسى
اثر دكتر محمد الدسوقى است. مراجعه خوانندگان محترم به اين گفتار مشروح با عنوان
((مقدمه اى بر خدمت و خيانت شرق شناسى))
كاملا سودمند خواهد بود.(77)
نويسنده در مقاله مزبور به درستى بدين جمع بندى مى رسد كه حركت شرق هر چند منافعى
براى شرقين به ارمغان آورده است و آثار مثبت و آموزنده اى در بر داشته است، اما
آثار مخرب و زيانبار آن، بيش از جهات مثبت آن بوده است.
در ميان قافله مستشرقان محققان نيك انديش و خيرخواه و علم دوست يافت مى شوند؛ ليكن
در برابر گروه عظيم شرق شناسان مغرض، متعصب، كج انديش و غير منصف، شمار در خور
توجهى نيستند. براى آشنايى با چرايى و چگونگى پيدايش حركت شرق شناسى و تاريخ، ادوار
و شاخه هاى آن ، همچنين طبقات مستشرقان، دست آوردهاى مطالعات شرق پژوهى و تاثير اين
مطالعات بر انديشه انديشمندان شرقى به كتاب هاى ذيل مراجعه فرماييد:
1. انتاج المستشرقين و اءثره فى الفكر الاسلامى / مالك بن نبى / داراالارشاد -
بيروت
2. الاستشراق و الخلفية الفكرية للصراع الحضارى / دكتر محمود حمدى زقزوق / سلسلة
كتاب الاءمة القطرية.
3. شرق شناسى (شرقى كه آفريده غرب است) / ادوارد سعيد / ترجمه دكتر اصغر عسكرى
خانقاه و دكتر حامد فولادوند / موسسه مطبوعاتى عطايى - تهران.
4. الظاهرة الاستشراقية و اءثرها على الدراسات الاسلامية / دكتر سامى سالم الحاج /
مركز دراسات العالم الاسلامى - مالت.
5. فلسفة الاستشراق / دكتر احمد سمايلوفتش / دارالمعارف - قاهره.
6. موقف المستشرقين بين المشارقة / دكتر صبحى ناصر حسين / سلسلة كتب الثقافة
المقارفة - بغداد.
براى آگاهى از زندگى نامه شرق شناسان و آثار آنان، ر.ك: فرهنگ كامل خاورشناسان /
دكتر عبدالرحمن بدوى / ترجمه: شكر الله خاكرند / انتشارات دفتر تبليغات اسلامى -
قم.
تعليقه دوم
(2) فوتوريسم يا فيچريسم (futurism) به معناى اعتقاد به دوره آخرالزمان و
انتظار ظهور منجى غيبى و مصلح جهانى، يك ايده جهان وطنى (انترناسيوناليستى) است و
به قوم، جغرافيا، نژاد، دين و يا مذهب خاصى، اختصاص ندارد.
اين حقيقت، در آينه ماءثورات اسلامى ما نيز انعكاس يافته است. در بخشى از زيارت
حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) كه جناب ثقة المحدثين حاج شيخ عباس
قمى رحمة الله از سيد بن طاووس قدس سره نقل كرده است، چنين مى خوانيم:
السلام على المهدى الذى و عدالله عزوجل به الام اءن يجمع به
الكلم ويلم به الشعث و يملاء به الاءرض قسطا وعدلا.(78)
حضرت امام خمينى (قدس سره) نيز در پيام پربار خويش كه به مناسبت نيمه شعبان 1400 ه
ق. مطابق با 7/4/1359 به اين مطلب اشاره فرمودند:
((... اگر عيد ولادت حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم)
بزرگترين عيد است براى مسلمانان، از باب اين كه موفق به توسعه آن چيزهايى كه مى
خواست توسعه بدهد، نشد؛ چون حضرت صاحب (عليه السلام) اين معنا را اجرا خواهد كرد و
در تمام عالم، زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد به همه مراتب عدالت، به همه مراتب
دادخواهى، بايد بگويم كه عيد شعبان، عيد تولد حضرت مهدى (عليه السلام) بزرگترين عيد
است براى تمام بشر. وقتى كه ايشان ظهور كند، تمام بشر را از انحطاط بيرون مى آورد،
تمام كجى ها را راست مى كند... از اين جهت اين عيد، عيد تمام بشر است، بعد از اين
كه آن اعياد، اعياد مسلمين است...))(79)