گروه انصار در روايات اسلامي
گروه زمينه سازان قيام امام مهدي، عليه السلام، قبل از (گروه
انصار) پا به عرصه مي گذارد وافراد گروه انصار از شاگردان نسل
پيشين محسوب مي شوند واز آنان به واسطه ويژگي هاي منحصر به فردي که
دارند، بازشناخته مي شوند.
در اين جا، تنها يک نمونه از روايات وارد شده دربارهِ اين گروه را،
که روايتي است در باب (جوانان طالقان) نقل مي کنيم. اين روايات را
فريقين (شيعه وسنّي) با اسناد خود نقل کرده اند.
جوانان طالقان
متقي هندي در (کنز العمّال) وسيوطي در (الحاوي) دربارهِ انصار امام
از (طالقان) چنين نقل کرده اند:
(وَيحاً للطّالقان، فان لِلّهَ عزّ وجل بها
کنوزاً لَيسَت مِن ذهبٍ وفضّه، ولکن بها رجالٌ عرفوا اللّه حَق
معرفته وهم انصار المهدي).(1)
(خوشا به حال طالقان، همانا براي خداي باشکوه وبزرگ در طالقان گنج
هايي است که از طلا ونقره نيست، بلکه در آنجا مرداني هستند که خدا
را چنان که حقّ معرفت اوست، شناخته اند وآنان از ياوران مهدي، عليه
السلام، هستند).
در روايتي ديگر چنين آمده است:
(بخ بخ للطّالقان)
(آفرين، آفرين بر طالقان)
علاّمهِ مجلسي در اين باره حديث مفصل تري را نقل کرده است:
(له کنزٌ بالطالقان ما هو بذهب ولا فضّه، ورايه
لم تنشر مُذطُويت، ورجالٌ کَاَن قلوبهم زبر الحديد لا يشوبها شکُّ
في ذات اللّهِ اَشَدُّ مِنَ الجَمرِ، لو حَملوا علي الجبال لاَ
َزالوها، لا يقصدون براياتهم بلده اِلاّ خربوها کَاَن علي خيولهم
العُقبان، يتمسّحون بسرج الامام يطلبون بذل البرکه، ويحفّون به
ويقونه بانفسهم في الحروب، يبيتون قياماً علي اطرافهم ويصبحون علي
خيولهم. رُهبان بالليل، ليوث بالنهار. هم اطوع من الا َمَه
لسيّدها، کالمصابيح کَاَن في قلوبهم القناديل وهم من خشيته مشفقون.
يدعون بالشهاده ويتّمنون ان يُقتلوا في سبيل اللّهِ. شعارهم: يا
لثارات الحسين. اِذا ساروا يسير الرعب اِمامهم مسيره شهر يمشون
اِلي المولي اِرسالاً، بهم ينصراللّه اِمام الحقّ).(2)
(براي او گنجي است در طالقان که (از جنس) طلا
ونقره نيست، وپرچمي است که از هنگام فرو پيچيده شدن، گشوده نشده
است، ومرداني است که دل هاشان پاره هاي آهن است. در دل اين مردان
شک در ذات الهي راه نيافته وسوزنده تر از پاره هاي اخگر است.(3)
اگر به کوه ها حمله ور شوند، آن ها را متلاشي سازند، با پرچم هاشان
آهنگ هيچ دياري را نکنند جز آن که ويرانش سازند، گويي که بر اسب
هاشان عقابانند. براي برکت به زين اسب امام، عليه السلام، دست کشند
وگرداگرد او بگردند ودر نبردها با جان خويش ياري اش کنند.(4)
شب را به قيام وعبادت گذرانند وروز را بر اسبان خود، زاهدان شب
وشيران روزند. اطاعت پذيرتر از کنيز به سرور خويشند. چونان چراغ
هايند؛ انگار در دل هاشان چلچراغي هايي فروزان است واز بيم الهي
ترسانند. براي شهادت دعا مي کنند وآرزوي کشته شدن در راه خدا را در
سر مي پرورانند. شعارشان: اي خون خواهان حسين! است. آن گاه که به
راه افتند، ترس ووحشت پيشاپيش ايشان طول يک ماه را بپيمايد. متوجه
مولا شوند وبه حرکت درآيند. خداي تعالي بديشان امام حق را ياري
رساند).
ياران امام، جوانانند
در روايات به اين مسأله اشاره شده که ياران امام عصر، عليه السلام،
را جوانان
تشکيل مي دهند وميانسال وکهنسال در ميانشان - جز به ندرت - پيدا
نمي شود.
حضرت اميرمؤمنان، عليه السلام، فرموده است:
(اصحاب المهدي شباب لا کهول فيهم، اِلاّ کمثل
کُحل العين والملح في الزاد واقلّ الزاد الملح).(5)
(ياران مهدي، عليه السلام، جوانند وميانسال در ميانشان نيست مگر به
مثل سرمهِ چشم ونمک در غذا ونمک (هميشه) کم تر از غذاست (کنايه از
آن که پيران بسيار کم هستند)).
تعداد فرماندهان ياران امام
حضرت امام باقر، عليه السلام، در روايتي مفصل در اين باره چنين
فرموده است:
(فيجمع اللّه عليه اصحابه (وهُم) ثلاثمئه
وثلاثه عشر رجلاً، ويجمعهم اللّهُ عَلي غير ميعادٍ... فيبايعونه
بين الرّکن والمقام ومعه عهدٌ من رسول اللّه (صلى الله عليه وآله
وسلم) قد توارثته الابناء عن الاباء...).(6)
(وخداوند بي هيچ ميعادي يارانش را براي وي گرد ميآورد، در حالي که
سيصد وسيزده نفرند... وحدّ فاصل رُکن ومقام (ابراهيم) با امام،
عليه السلام، بيعت مي کنند وبا آن حضرت عهدي است از رسول خدا که
پشت در پشت از پدرانش به ارث برده است).
در برخي روايات اين تعدادي که با امام عصر، عليه السلام، بيعت مي
کنند - در حدّ فاصل رکن ومقام - تعداد فرماندهان لشکر امام، عليه
السلام، معرفي شده اند.
نشانه هاي ياوران مهدي
پيش از آغاز بحث ونشانه هاي ياوران مهدي (عجل الله فرجه) ناچاريم
به نکته اي اشاره کنيم وآن اين است که زبان رايج در زمان صدور اين
روايت ها، زباني رمزي ونمادين بوده؛ از اين رو بايد (سيوف) را به
سلاح و(خيول) را به ماشين ها، نفربرها، تانک ها ووسايل نقليهِ زرهي
ورزمي معنا کرد. چنان که وصف (رُهبانٌ بالليل، ليوثٌ بالنهار) نيز،
تعبيري نمادين ومجازي است که مقصود از آن عبادت وتهجّد در شب،
وشجاعت وجرات وجسارت در روز است.
زبان رمزي براي کسي که به شيوه هاي تعبير در منابع وروايات اسلامي
آشنا باشد، زباني شناخته شده است. پس از اين مقدمه، بحث از (نشانه
هاي ياوران مهدي (عجل الله فرجه)) را در اين روايت ها آغاز مي
کنيم:
گنج هايي که از جنس طلا ونقره نيست
ياران امام، گنجينه هايند. گنجينه، ثروتي است که مردم از محلّ
اختفاي آن بي خبرند. ممکن است گنجي در خانه انسان، زير گام هاي او،
در زمين مجاور منزل يا در شهر وي باشد، ولي او از آن گنج بي خبر
باشد. انصار امام نيز گنج هاي پنهانند؛ ممکن است يکي از آنان در
خانهِ فردي از ما يا در همسايگي يا در شهر ما باشد، ولي وي را
نشناسيم وحقيرش بشمريم، نيز در چشم مردمي که ديدهِ بصيرتشان از
نفوذ در اعماق وکشف گنج ها ناتوان است، کوچک آيند.
بي گمان اين بصيرت، يقين، توجّه به خدا، بي باکي وذوب شدن در ذات
خداي تعالي - که انصار امام بدان ها توصيف شده اند - به يکباره شکل
نمي گيرد، بلکه در جان اين جوانان وجود داشته وتنها از ديدگان مردم
پنهان مانده است؛ چنان که گنجينه ها از چشم ها پنهان مي مانند.
قدرت وآگاهي
خداي بلند مرتبه در وصف بندگان شايستهِ خود (ابراهيم)، (اسحاق)
و(يعقوب) مي فرمايد:
(واذکر عبادنا ابراهيم واسحاق ويعقوب اولي
الايدي والابصار انّا اخلصناهم بخالصهٍ ذکري الدّار وانّهم عندنا
لمن المصطفين الاخيار).(7)
وبندگان ما ابراهيم واسحاق ويعقوب را که نيرومند وديده ور بودند،
به ياد آور. ما آنان را با موهبت ويژه اي - که يادآوري آن سراي بود
- خالص گردانيديم. وآنان در پيشگاه ما به جِدّ از برگزيدگان
نيکانند.
اين، از شگفت آورترين توصيف هاست.
بصيرت، نيازمند قدرت است وبدون قدرت از دست مي رود وبه خاموشي مي
گرايد. بصيرت را جز مؤمن نيرومند بر نمي تابد، هنگامي که قوايش
تحليل رود فاقد بصيرت شود. بنابراين، قدرت نياز به بصيرت دارد؛
زيرا قدرت بي بصيرت به لجاجت ودشمني واستکبار بدل مي شود.
خداي تعالي، ابراهيم واسحاق ويعقوب را چنين توصيف فرموده است که
آنان صاحبان (قدرت/الايدي) و(بصيرت/الابصار) هستند. چنان که در
برخي روايت ها نيز، ياران امام عصر (عليه السلام) به صاحبان (قدرت)
و(بصيرت) توصيف شده اند.
هشياري وبصيرت
تعبير روايت از حالت آگاهي وبصيرت ياران امام عصر (عليه السلام)
تعبير عجيبي است:
(کالمصابيح کَأنّ َقلوبهم القناديل)
(آنان چونان چراغ هايند؛ انگار که در دل هاشان قنديل هايي روشن
است).
آيا امکان پذير است که ظلمت، قنديل را بشکند؟ هر چند که ظلمت قنديل
را احاطه مي کند، ولي قدرت درهم شکستن آن را نخواهد داشت.
آنان اگرچه تيرگي شک وترديدها متراکم گردد وفتنه ها پي در پي
درآيند، در روح وجان وهشياري اينان نفوذ نتواند کرد. از اين رو
آنان هنگامي که رهسپار شوند، دچار شک نگردند، به قهقرا نروند وبه
پشت سر ننگرند. تعبير روايت در اين زمينه چنين است:
(لا يشوبه شکُّ في ذات اللّه)
(دل هايي که به شک در ذات خدا آلوده نشوند).
از اين تعبير فهميده مي شود که منظور، امري غير از شک است؛ مخلوطي
از شک ويقين يا لحظاتي است از شک که حالت يقين را مي شکافد وبه
گونه اي به درون يقين نفوذ مي کند، ولي طولي نمي کشد که در مقابل
يقين شکست مي خورد وجا خالي مي کند. چنين چيزي براي بسياري از
مؤمنان اتفاق مي افتد وتنها يقين ياران امام را شکّي بر نمي آشوبد.
يقين آنان ناب وخالص وبه دور از شايبهِ شک وترديد است.
عزم نافذ
اين بصيرت، چنان عزم نافذي به آنان مي بخشد که هيچ ترديدي در آن
نيست. تعبير از اين عزم به (الجمر اخگر، پارهِ آتش)، تعبيري
باشکوه وحکايتگر است. (اخگر) تا هنگامي که ملتهب وفروزان است، نفوذ
مي کند ومي درد. تعبير به (اشدّ من الجمر نافذتر از پارهِ آتش)،
دلپسندترين تعبيري است که در باب نفوذ عزم مي شناسيم. ما نمي دانيم
که خداي تعالي در روح وجان جوانان طالقان چه گنجينه هايي از
هشياري، يقين، عزم ونيرو قرار داده است. تعبيرهاي وارد در اين
روايت، تعبيرهاي غيرمأنوسي است. انگار که سخن از آنان، سخن از روي
وَجد وشيفتگي است:
(زُبر الحديد کالمصابيح، کأنَّ في قلوبهم القناديل، اشدُّ من
الجَمر، رُهبانٌ بالليل، ليوثٌ بالنهار)
(پاره هاي آهنند، چون چراغند، انگار در دل هاشان قنديل هايي روشن
است، نافذتر از پاره آتش، زاهدان شب وشيران روز).
گويي که روايت از تمام توانايي هاي لغت سود جسته تا امکان تعبير از
آگاهي، بصيرت، نيرومندي وعزم نافذ اين جوانان را به دست آورد.
نيرومندي
روايت، جوانان طالقان را به (صاحبان) قدرتي شگرف که تاکنون هيچ
جواني را بدان نيرومندي مشاهده نکرده ايم، توصيف کرده است. در اين
عبارت تأمل کنيد: (کأنّ قلوبهم زُبر الحديد گويي که دل هاشان پاره
هاي آهن است).
آيا تاکنون کسي را ديده ايد که بتواند تکه هاي آهن را در کف دست
ذوب کند، يا بشکند يا نرم سازد؟
(لَو حملوا علي الجبال لاَزالوها، لا يقصدون براياتهم بلده اِلاّ
خرّبوها کأن علي خيولهم اَلعُقبانُ)
(اگر به کوه ها حمله ور شوند، آن ها را متلاشي سازند، با پرچم
هاشان آهنگ هيچ دياري را نکنند جز آن که ويرانش سازند، گويي که
عقابانند بر اسب ها).
اين تعابير عجيب از قدرت سهمگيني حکايت مي کند. اين قدرت، از نوع
قدرتي که طاغوت ها از آن بهره مندند نيست، بلکه فقط برخاسته از
نيروي عزم واراده ويقين است.
مرگ جويي وشهادت طلبي
(يدعون بالشهاده ويتمنّون اَن يُقتلوا في سبيل الله)
(براي شهادت دعا مي کنند وآرزوي کشته شدن در راه خدا را در سر مي
پرورانند).
مرگي که پيرمردان نود ساله وصد ساله را دچار وحشت مي سازد، در حالي
که تمام لذت هاي زندگي وميل بدان ها را از کف داده اند... آري،
همان مرگي که پيران را به وحشت مي اندازد، اين جوانان که در آغاز
جواني به سر مي برند، بدان عشق مي ورزند. عشق به شهادت از دو چيز
سرچشمه مي گيرد ودو نتيجه را در زندگي مردم به جاي مي گذارد؛ آن دو
چيز، رويگرداني از دنيا وتوجّه به خداي تعالي است. اگر انسان با
دوستي دنيا در دلش مقابله کند، خود را از بند آن رها سازد وفريبش
را نخورد، بي گمان گام نخست را در اين راه - که دشوارترين گام است
- برداشته وگام ديگر آن است که دل به محبّت خدا دهد وشيفتهِ ياد
وعشق او باشد که صاحب چنين دلي با تمام وجود به سوي خدا بازگردد.
نزد اين گروه، امور دنيوي را اهميّتي نيست. با
ديگران در بازارها واجتماع ها حاضر مي شوند، ولي به دل، از اين
امور غايبند ودربارهِ اينان ترکيبِ (حاضرِ غايب)(8)
به طور کامل مصداق پيدا مي کند.
اين جنگجويان جسور، عاشق مرگي هستند که مردم از آن مي هراسند.
شهادت را طلب مي کنند ودر آن لقاي الهي را مي جويند. اشتياق شان به
شهادت، به سان اشتياق مردم به لذت هاي دنيا وبلکه برتر از آن است.
کم هستند کساني که آنان را درک کنند. انسان هاي
غربي براي درک آنان راهي ندارند. وگاه آنان را به (خودکشي کنندگان)(9)
توصيف مي کنند، حال آن که (خودکشي کننده) کسي است که از دنيا خسته
مي شود ودر زندگي به بن بست مي رسد، ولي اين جوانان درهاي دنيا را
به روي خود گشوده مي يابند، دنيا به رويشان لبخند مي زند وبا تمام
طراوت وزيب وزيورهايش به سرشان سايه مي افکند. بنابراين، آنان از
دنيا خسته نشده ودر آن به بن بست نرسيده اند، بلکه از آن رويگردان
شده اند؛ زيرا مشتاق لقاي الهي اند.
غربيان، اين جوانان را به (تروريسم) متهم مي کنند، حال آن که اين
ها تروريست نيستند واگر مي گفتند که اينان از ترور نمي هراسند،
سخني نزديک تر به واقعيت بود.
رويگرداني از دنيا وعشق به لقاي الهي، سرچشمهِ عشق به شهادت وکشته
شدن در راه خداست. امّا آن چه که از عشق به شهادت حاصل مي شود، عزم
ونيرومندي است؛ جنگجوي بي باکي که توان آن را داشته باشد که خود را
از (بند) دنيا آزاد کند، چنان عزم، اراده ونيرويي در خود مي يابد
که ديگران از آن بي نصيبند.
اين عزم (قاطع) وتوان (بال) با اسباب قدرت مادّي که در جبههِ مخالف
موجود است، هيچ ارتباطي ندارد؛ هر چند که ما ضرورت وجود اين اسباب
وقدرت هاي مادّي واهميّت آن ها را در ظهور امام (عليه السلام)
ونزديک تر شدن فرج آن حضرت، انکار نمي کنيم.
تعادل شخصيت
از بارزترين نشانه هاي اين گروه، تعادل در شخصيت، تعادل ميان دنيا
وآخرت وتعادل ميان قدرت وبصيرت است وهمين راز نيرومندي ونفوذ آنان
مي باشد.
خداي تعالي اين موازنه وتعادل را دوست دارد وافراط وتفريط وگرايش
به چپ وراست را ناپسند مي دارد. خداي بزرگ فرموده است:
(وَابتَغِ فيما ءاتَيکَ
اللّهُ الدّار الاخره ولا تَنسَ نصيبَک مِنَ الدّنيا).(10)
(وبا آن چه خدايت داده، سراي آخرت را بجوي وسهم خود را از دنيا
فراموش مکن).
خداي تعالي در مقام آموزش دعا به ما فرموده است:
(ربّنا آتنا في الدنيا
حسنهً وفي الاخره حسنهً).(11)
(پروردگارا! در اين دنيا به ما نيکي ودر آخرت نيز نيکي عطا کن).
ونيز خداي تعالي فرمايد:
(وَلا تجعل يدََک مغلوله
الي عنقک ولا تبسطها کُلَّ البسطِ فتقعد ملوماً محسورا).(12)
(دستت را به گردنت زنجير مکن (بخيل مباش) وبسيار (هم) گشاده دستي
منما که ملامت شده وحسرت زده بر جاي ماني).
تعادل بين خشوع وعبوديت براي خدا، فروتني در برابر مؤمنان وشدّت
وقاطعيت در برابر کافران نيز از همين موازنه محسوب مي شود.
(اَذّلهٍ علي المومنين
اعزّهٍ علي الکافرين).(13)
(با مؤمنان، فروتن وبر کافران سرفرازند).
تعادل بين توکّل بر خدا وتلاش وکار وبرنامه ريزي نيز، از همين نوع
موازنه است. حضرت اميرمؤمنان علي (عليه السلام) براي (همّام) جوانب
اين موازنه وتعادل در شخصيّت (متّقين) را چنين توصيف کرده است:
فمن علامه احدهم انّک تري له قوّه في دينٍ
وحزماً في لينٍ وايماناً في يقين وحرصاً في علمٍ وعلماً في حلمٍ
وقصداً في غني وخشوعاً في عبادهٍ وتجمّلاً في فاقه وصبراً في شدّه
وطلباً في حلالٍ ونشاطاً في هُديً وتَحَرُجّاً عن طمعٍ يعمل
الاعمال الصالحه وهو علي وجلٍ، يُمسي وَهمُّهُ الشکر ويُصبحُ
وهَمُّهُ الذکر يَبيت حذراً ويُصبح فرحاً،... يمزج الحلم بالعلم
والقول بالعمل... في الزلازل وقور وفي المکاره صبورٌ وفي الرخاءِ
شکورٌ... نفسه منه في عَناءٍ والنّاس منه في راحهٍ).(14)
(از نشانه هاي هر يک از آنان اين است که در کار دين نيرومندش بيني
وپايدار، نرم خوي هشيار ودر ايمان استوار ودر طلب دانش حريص وبا
داشتن علم بردبار ودر توانگري ميانه رو ودر عبادت فروتن وبه درويشي
نکوحالي نمودن ودر سختي شکيبايي کردن وجستجوي آن چه رواست وشادماني
در رفتن راه راست ودوري گزيدن از طمع. کارهاي نيک مي کند ودر هراس
است. روز را به شب مي رساند ودر بند سپاس است. بامداد مي کند
ذکرگويان، شب را به سر مي برد ترسان وروز مي کند شادان... بردباري
را با دانش در مي آميزد وگفتار را با کردار... به هنگام دشواري ها
بردبار است ودر ناخوشايندها پايدار ودر خوشي ها سپاسگزار... نفسِ
او از او در زحمت است ومردم از وي در راحت).
اين موازنه از ويژگي هاي بارز درشخصيت ياران امام عصر (عليه
السلام) است.
زاهدان شب، شيران روز
روايت، با جملهِ (رهبانٌ بالليل، ليوث بالنهار) به چنين موازنه اي
اشاره کرده است. در ساختار شخصيت انسان، شب وروز نقش هاي گوناگوني
را ايفا مي کنند. گردش شب وروز، يک گردش تکاملي است، هر کدام ديگري
را کامل مي کند وبا مشارکت يکديگر، در بناي شخصيت انسان مؤمن
دعوتگر ومجاهد نقش دارند.
اگر تهجّد وعبادت در شب نباشد، انسان در رويارويي با گردنه هاي
دشوار، استواري لازم را نمي يابد واز ادامهِ حرکت در راه پرخاري که
در روز بايد بپيمايد، باز مي ماند. همچنين اگر حرکت در (روز)
نباشد، (شب) يار وهمراه خود را از عمل به وظيفهِ دعوتگري به سوي
خدا در اجتماع باز مي دارد وانسان دومين نقش خود را در زندگي دنيا
- پس از عبادت خدا - که دعوت به سوي عبوديت اوست، از کف مي دهد.
قرآن کريم بر تأثير شب در آماده کردن انسان ها
براي دعوت به سوي خدا وکوشش در اين راه تأکيد ورزيده است. در
آغازين روزهاي رسالت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، سورهِ
مبارک مزمّل بر آن حضرت نازل شد. در اين سورهِ شريف، خداي تعالي از
پيامبرش خواسته است تا شبانگاهان، خود را براي تحمّل (قول ثقيل)(15)
در روز آماده سازد.
خداي تعالي در اين سوره خطاب به پيامبرش فرموده است:
(يا ايّها المزمل قُم اللّيل اِلاّ قليلاً نصفه
او انقص منه قليلاً اَوزِد عليه وَرتّل القرآنَ ترتيلاً اِنّا
سَنُلقي عَلَيکَ قَولاً ثقيلاً اِنَّ ناشئَه اللّيل هِيَ اشَدُّ
وَطاً واَقوَمُ قيلاً اِن لَکَ في النهار سَبحاً طويلاً).(16)
(اي جامه به خود پيچيده! شب را برخيز، مگر اندکي. نيمي اش را يا
کمي از نيم بکاه يا بر آن بيفزاي وقرآن را آرام وپر درنگ بخوان. ما
بر تو سخني گران القا مي کنيم که خيزش شب، به اثر سخت تر است وبه
گفتار استوارتر که تو را در روز، آمد وشدي دراز است).
تعبير از شب به (ناشئه)، تعريفي دقيق وگويا است. شب، انسان را مي
سازد واو را آماده انجام کارهاي بزرگ مي نمايد وشخصيت وي را صيقل
مي دهد. واژهِ (قيلاً) يعني سخن وياد خدا (ان ناشئه الليل هي اشد
وطئاً واقوم قيلاً).
در خطبهِ (متّقين) حضرت امام اميرمؤمنان علي (عليه السلام) براي
(همّام)(قدس سره) دو بخش از زندگي پرهيزگاران، يعني شب وروز را
چنين توصيف کرده است. بنگريد:
(اَمّا اللّيلُ فصافّونَ اَقدامهم تالينَ لاِ
َجزاء القرآنِ يُرَتّلونه ترتيلاً. يُحزِّنونَ بِهِ اَنفُسَهُم
ويَستَثيرون به دَواءَ دائِهم. فَاِذا مَرُّوا بآيهٍ فيها تشويقٌ
رَکَنُوا اليها طمعاً وتَطَلعَت نُفُوسُهُم اِلَيها شوقاً
وَظَنُّوا اَنّها نَصبُ اَعيُنِهِم، واِذا مَرُّوا بِآيهٍ فيها
تخويف اَصغَوا اِلَيها مَسامِعَ قُلُوبِهِم وَظَنُّوا اَن زَفيرَ
جهنمَ وَشَهيقَها في اُصُولِ آذانِهِم، فَهُم حانونَ عَلي
اَوساطِهِم، مُفتَرِشُونَ لِجِباهِهِم واَکُفّهِم ورُکَبِهِم
واَطرافِ اَقدامِهِم، يَطلِبُونَ اِلَي اللّهِ تَعالي في فَکاکِ
رِقابِهِم. واَما النهارُ فَحُلَماء عُلَماء، اَبرارٌ اَتقِياء،
قَد بَراهُمُ الخَوفُ بَريَ القِداحِ، يَنظُرُ اِلَيهِم النّاظِرُ
فَيَحسَبهُم مَرضي وَما بِالقَومِ مِن مَرَضٍ وَيَقُولُ: قَد
خُولِطُوا وَلَقَد خالَطَهُم اَمرٌ عَظيمٌ).(17)
(چون شب شود برپا ايستاده، آيات قرآن را با تأمّل وانديشه مي
خوانند وبا خواندن وتدبّر در آن خود را اندوهگين مي سازند وبه
وسيلهِ آن به درمان درد خويش کوشش دارند. پس هرگاه به آيه اي
برخورند که به شوق آورده واميدواري در آن است، به آن طمع نمايند
وبا شوق به آن نظر مي کنند، آن سان که گويي پاداشي که آيه از آن
خبر مي دهد، در برابر چشم ايشان است وآن را مي بينند. هرگاه به آيه
اي برخورند که در آن بيم دادني است، گوش دل هاي خويش بدان نهند
چنان که گويا شيون (اهل) دوزخ در بيخ گوش هاي ايشان است. (در
پيشگاه الهي براي رکوع) قد خود را خم مي کنند و(براي سجود) پيشاني
ها وکف ها وزانوها واطراف قدم هاشان را بر روي زمين مي گسترانند.
از خداي تعالي آزادي خويش را (از عذاب رستاخيز) درخواست مي کنند،
ولي در روز، دانشمندانند خويشتن دار، نيکوکارانند پرهيزگار. ترس
(از خدا) آنان را چون تير پيراسته لاغر کرده است ونزار. چون کسي
بدان ها نگرد پندارد بيمارند، ولي آن ها را بيماري نيست وگويد
خردهاشان آشفته است، (امّا) موجب آشفتگي ايشان کاري است بزرگ).
شب وروز دو نيمهِ زندگي انسانند که يکديگر را تکميل مي کنند. شب را
دولتي ودولتمرداني است وروز را دولتي ودولتمرداني. دولتمردان روز
بدون قيام شب به نتيجه نمي رسند ودولتمردان شب بدون تلاشِ روز، در
دعوت مردم به بندگي خدا وحاکميت دين حق موفّق نخواهند بود.
ياران امام عصر
(عجل الله فرجه) هم مردان شبند وهم مردان روز وخداوند بديشان دولت
شب وروز هر دو را بخشيده است:
سمه العبيد من الخشوع عليهم
فاذا ترجلّت الضحى شهدت لهم |
|
لِلّه اِن ضمتهم الاسحارُ
بيض القواضب انهم احرارُ |
(نشان بندگي بندگان از خشوع آنان هويداست خدا را اگر سپيده دمان
بديشان ضميمه شود وهنگام که بامداد برآيد، گواهي دهدبرق تيغ ها که
آنان آزاد مردانند)
اگر آنان مردان دولت شب نبودند به تنهايي قدرت رويارويي با
گردنکشان زمين را نداشتند واگر مردان روز نبودند، قادر نبودند زمين
را از آلودگي شرک براي برپايي توحيد وعدل تطهير کنند. همچنين اگر
آنان از مردان روز نبودند، در زندگي مردم به توحيد وعدل حکم نمي
کردند. ونيز اگر از مردان شب نبودند، دچار غرور شده واز صراط
مستقيم منحرف مي شدند.
دو مرحله يا دو نسل؟
ما در مقابل دو نسل قرار داريم، نخست: نسلي که شاهد سقوط وفروپاشي
تجربه سوسياليسم مارکسيستي وتجربهِ دموکراسي سرمايه داري (غربي)
است وزمين را مهيّاي ظهورامام عصر (عجل الله فرجه) خواهد ساخت.
اينان همان نسل(موطّئان / زمينه سازانند). دوم: نسلي که به ياري
امام (عليه السلام) بر مي خيزد وپيش روي او نبرد مي کند. اينان
همان نسل (انصار)اند.
آيا اينان تنها دو نسل محسوب مي شوند يا آن که دو نسل ودو مرحله از
تاريخ هستند؟ ما (به درستي) نمي دانيم، ولي بعيد است که چنين اقدام
بزرگي تنها در يک نسل سامان پذيرد.
پاورقى:
(1)
کنزالعمّال، ج 7، ص 26.
(2)
بحار الانوار، ج 52، ص 307.
(3)
در نسخه اي ديگر به (سخت تر از سنگ) تعبير شده است.
(4)
در برخي نقل ها پس از اين جمله، فقره هاي زير اضافه شده
است: (ويکفونه ما يريد فيهم، رجالٌ لا ينامون الليل، لهم
دويُّ في صلاتهم کدويّ النّحل)؛ (هر انتظاري که امام از
اينان داشته باشد، کفايتش کنند، مرداني هستند که شب نمي
خوابند. در نماز خويش صدايي چون صداي زنبوران عسل دارند
(کنايه از ابتهالي که در نماز دارند)).
(5)
بحار الانوار، ج 52، ص 333.
(8)
آيا حديث حاضر وغايب شنيده اي؟***من در ميان جمع ودلم جاي ديگر است
(9)
کساني که عليه منافع استکبار دست به عمليات شهادت طلبانه
مي زنند.
(14)
نهج البلاغه با ترجمهِ دکتر شهيدي، خ 193، ص 226؛ نهج
البلاغهِ فيض الاسلام، خ 184، ص 611.
(15)
کنايه از دريافت وحي الهي.
(17)
نهج البلاغه دکتر شهيدي، ص 225 و226.