دولت كريمه امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف

سيد مرتضى مجتهدى سيستانى

- ۱۰ -


در عصر ظهور سرنوشت اختراعات كنونى چيست ؟

گفتيم دو عامل اساسى و مهمّ : 1 - راهنمايى‏هاى امام عصر عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف ، 2 - تكامل عقلى و رشد فكرىِ مردم عصر ظهور ، آنان را با سرعت هر چه بيشتر به سوى علوم و آگاهى‏هاى بس بلند مى‏رساند و تمدّنى بس عظيم را براى آنان به ارمغان مى‏آورد .

اكنون اين سؤال را مطرح مى‏كنيم كه با پيشرفت عجيب علم و تمدّن در زمان پرشكوه ظهور ، سرنوشت اختراعات كنونى چه خواهد شد ، آيا آن‏ها نابود خواهند شد ؟ آيا مردم عصر ظهور از آن‏ها استفاده خواهند نمود ؟ و آيا...

اين سؤالى است كه ممكن است در ذهن بعضى از افراد وجود داشته باشد و سزاوار است كه پاسخى قانع كننده به آن داده شود . 

ما براى پاسخ گويا و مفصّل به اين سؤال ، اختراعات اين زمان را دسته‏بندى مى‏كنيم تا بتوانيم پاسخ جالبى را به خوانندگان محترم ارائه دهيم :

اختراعات زيان‏بار نابود مى‏شوند

تعدادى از اختراعات كه تا اين زمان انجام گرفته است شامل وسايل ويرانگرى مى‏شود كه در جنگ‏ها و كشتارها آن‏ها را به كار گرفته و مى‏گيرند مانند بمب‏هاى اتمى ، و... .

بديهى است وجود اين گونه اختراعات كه جز تباهى و ويرانگرى و خونريزى براى جامعه بشريّت چيزى به ارمغان نياورده و جز ظلم و فساد اثر ديگرى نداشته است ، با حكومت عدلِ الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه سازگار نيست .

روشن است كه نابود ساختن چنين وسايلى ، به نفع جامعه بشريّت مى‏باشد و براى نجات انسان‏ها و ديگر موجودات بايد اين گونه وسايلِ مخرّب نابود شوند .

نه تنها در حكومت عادلانه حضرت مهدى ارواحنا فداه اين گونه وسايل نابود مى‏شوند ، بلكه گاهى در طول تاريخ برخى از پادشاهانى كه از انسانيّت بهره‏اى داشته‏اند با ساختن اين گونه وسايل اگرچه به آن كاملاً نياز داشته‏اند سخت مخالفت ورزيده‏اند .

يكى از كسانى كه با ساختن اين گونه وسايل ويرانگر سخت مخالفت ورزيد »لوئى پانزدهم« است .

»لوئى پانزدهم« را از سلاطينى دانسته‏اند كه براى علم و دانش ارج و قرب فراوانى قابل بود و دانشمندان را احترام مى‏گذاشت و امكان فعاليّت و پژوهش‏هاى آن‏ها را فراهم مى‏ساخت . در دوران سلطنت او شيميدانى به نام »دوبره« نوعى آتش مخرّب با تأثير شگرف و آنى ساخته بود كه هيچ كس قدرت مقابله يا پرهيز از آن را نداشت . و حتّى آب هم به جاى خاموش كردن آن ، بر آتش و قدرت او مى‏افزود .

»دوبره« در كانال ورساى در حضور پادشاه و در محوطه زرّاد خانه پاريس ، مادّه اختراعى خود را آزمايش كرد و »لوئى پانزدهم« كه شديداً متعجّب و متوحّش شده بود ، از اين كه مى‏ديد مادّه‏اى وجود دارد كه مى‏تواند شهرى را به آتش بكشد و يا فوجى را نابود كند ، دستور داد كه اين اختراع فوراً از بين برده شود و اسرار آن با كسى در ميان گذاشته نشود .

با آن كه »لوئى پانزدهم« در آن زمان با انگلستان جنگ مى‏كرد و براى نابودى نيروى دريايى دشمن نياز به چنين اسلحه مخرّبى داشت ، با اين حال به گفته خود براى نجات بشريّت مصلحت در آن ديد كه آن سلاح را به كار نگيرد و در نابودى آن بكوشد .(29)

علم نمى‏تواند جهان را رهبرى كند

اگرچه در قرن هفدهم و هيجدهم ميلادى بسيارى از دانشمندان ، بر اثر پيشرفت‏هايى كه در علم به دست آمده بود ، گمان مى‏كردند روزگارى مى‏رسد كه علم جهان را رهبرى كند و در سايه قوانينى كه با استفاده از علم وضع مى‏شود ، دنيا را از نابسامانى‏ها و گرفتارى‏ها نجات مى‏دهند ؛ ولى گذشت زمان ثابت كرد حقيقت غير از آن است كه آنان گمان مى‏كردند . زيرا پيشرفت علم و دانش نه تنها جهان را از بى‏عدالتى و نابسامانى نجات نداد بلكه بر رنج و اندوه و گرفتارى‏هاى جامعه بشريّت افزود .

تاريخ نشان‏دهنده اين حقيقت است كه تاكنون ميليون‏ها نفر بر اثر پيشرفت علم ، جان خود را از دست داده‏اند ، ميليون‏ها نفر بى‏خانمان شده و از هستى ساقط گشته‏اند . همه اين‏ها به خاطر اين نكته است كه علم پيشرفت كرده است ولى انسانيّت تقويت نشده است ، در صورتى كه پيشرفت بايد همه جانبه باشد نه تك‏بُعدى .

علم در صورتى كه همراه با عقل و انسانيّت پيشرفت كند ، جامعه را به سوى تكامل مى‏برد ولى اگر بدون اينها باشد ، هستى اجتماع را به نيستى مى‏كشد .

چو دزدى با چراغ آيد
گزيده‏تر برد كالا

نظام آفرينش بر مبناى تكاملِ صحيح قرار دارد به اين معنى كه همه نباتات ، حيوانات و انسان‏ها از روزى كه خلق مى‏شوند تكامل آنان شروع مى‏شود . اگر آنان به همان حالى كه در روز اوّل خلقت‏شان هستند باقى بمانند ، دنيا به چه صورتى در خواهد آمد ؟ بنابراين تكامل به اين معنى ، از شرايط حتمى زندگى است .

نكته مهمّى كه وجود دارد اين است كه تكامل جسمى بايد همراه و همگام با تكامل فكرى و روحى باشد ، يعنى همان گونه كه كودكان از نظر جسمى رشد پيدا مى‏كنند بايد از نظر فكرى و روحى نيز تكامل بيابند . اگر آنان از نظر جسمى رشد نمايند ولى در افكار و انديشه‏هاى كودكانه آنان هيچ گونه تحوّلى ايجاد نشود ، جامعه به چه وضعى درمى‏آيد ؟!

پس تكامل جسمى انسان‏ها بايد همراه با تكاملى فكرى و رشد عقلى آنان باشد.

اين همراهى و همگامى بايد در تمام ابعاد جامعه وجود داشته باشد و گرنه در صورتى كه بشر از جهتى داراى تكامل باشد و از جهت ديگر تنزّل كند يا همچنان متوقّف بماند ، تعادل در آن اجتماع از ميان مى‏رود و جامعه را به سقوط مى‏كشاند .

بنابراين، همان گونه كه جامعه در راه علم و صنعت تلاش مى‏كند و خواهان پيشرفت و تكامل علم و صنعت و رسيدن به اوج مسائل مادّى است؛ بايد از نظر روحى و معنوى ، در حالِ تكامل باشد و گرنه پيشرفت در علم و صنعت بدون توجّه به مسائل روحى و معنوى ، آينده‏اى بسيار تاريك و خطرناك را به ارمغان مى‏آورد !

اگر جامعه بشريّت و طرفداران مدرنيزه كردن جهان در جستجوى پيشرفت و تكامل هستند ، بايد در راه تكميل و تكامل فكرى و روحى جامعه نيز تلاش كنند ، نه اينكه فقط به تكامل ابزارى كه مى‏سازند ، بپردازند .

اوّل بايد در ساختار وجود انسان‏ها از نظر شخصيّت ، افكار و انديشه‏ها تحوّل و تكامل ايجاد شود تا پيشرفت واقعى در تمدّن و صنعت به وجود آيد ، و گرنه پيشرفت تك‏بعدى جهان را به نابودى و انهدام تهديد مى‏كند . 

آينده جهان و جنگ جهانى

معروف‏ترين شخصيّت‏هاى جهان در گذشته و حال ، از نابودى و انهدام جهان ترس و هراس داشته‏اند و دانسته و مى‏دانند كه اين سرنوشت را خود براى مردم جهان به وجود آورده‏اند . يكى از اين گونه افراد اينشتين است . 

»راسل« مى‏گويد : بمب اتمى و حتّى بيشتر از آن بمب هيدروژنى ، سبب ايجاد وحشت‏هاى تازه‏اى شده و نتايج علم را در زندگى بشر ، بيش از پيش در معرض ترديد قرار داده است . حتّى بعضى از صاحب‏نظران برجسته ، كه »اينشتين« به شمار آنان است ، خاطر نشان ساخته‏اند كه خطر محو حيات ، اين سيّاره خاكى را تهديد مى‏كند .(30)

»دكنت دونوئى« مى‏گويد : امروز كه بشريّت ، در نتيجه به كار بردن نيروى اتميك، تهديد به انهدام كامل مى‏شود، مردم تازه متوجّه مى‏شوند كه تنها نجات مؤثّر آن‏ها ، منوط به توسعه بيشتر و عالى‏تر اخلاق انسان است . براى اوّلين بار در تاريخ بشر ، انسان از كارى كه با هوش خود انجام داده بيمناك است .(31)

آرى ؛ اكنون بسيارى از سياستمداران اروپايى درباره آينده انسان و جهان در هراس عجيبى به سر مى‏برند و نمى‏دانند آيا سرانجام بر اثر استفاده از سلاح‏هاى هسته‏اى جهان بكلّى نابود خواهد شد يا نه ؟!

يكى از عوامل مهمّى كه آينده جهان را تهديد نموده و زمينه جنگ جهانى را فراهم مى‏كند ، فروش وسايل پيشرفته نظامى به دولت‏هاى ديگر است . سياستمداران براى كسب ثروت بيشتر و نيز نفوذ فراوان‏تر در كشورهاى ديگر ، دست به اين گونه كارهاى ويرانگر مى‏زنند .

فروش تسليحات نظامى به كشورهاى ديگر ، يكى از منابع مهمّ درآمد براى كشورهاى بزرگ به حساب مى‏آيد . از اين جهت هر روزى سلاحى تازه‏تر به بازار مى‏آيد و هر روز اسحله‏اى ، قويتر از اسلحه ديگر درست مى‏شود . اينك اين گزارش را مطالعه كنيد :

»... دو بمبى كه در اواخر جنگ جهانى دوّم روى دو شهر ژاپنى »هيروشيما و ناكازاكى« انداخته شد ، خرابى‏هاى زيادى بر جاى گذاشت ، حال آن كه بمب نوترونى برخلاف بمب اتمى فقط كشنده است و حتّى به اندازه يك سر سوزن قدرت تخريب ندارد .

قدرت انفجارش ناچيز است ؛ زيرا 80 درصد انرژى آن به شكل اشعّه نوترون آزاد خواهد شد . اين اشعّه بر هر ميدان جنگى كه ساطع شود ، كليّه موجودات زنده حتّى موجودات ذرّه‏بينى را نابود خواهد ساخت« .

»ساموئل كوهن« درباره معايب و محاسن اختراع خود ! چنين ادامه مى‏دهد : بمب نوترونى دو عيب عمده دارد : اوّل اين كه چون شهرها و ساختمان‏ها را بى‏آسيب مى‏گذارد ، ممكن است دشمن آن‏ها را اشغال كند و يا اين كه براى نابودى آن‏ها از سوى دشمن بمب اتمى به كار رود . و عيب دوّم اين بمب در محدوده عملش تمامى موجودات حتّى موجودات انگلى را نابود مى‏سازد و شهر بزرگى را در يك ميليونيم ثانيه به يك گورستان خاموش مبدّل مى‏سازد و ساير موجودات نيز آسيب خواهند ديد .

امّا به نظر من بمب نوترونى »اخلاقى‏تر« از بمب هسته‏اى است ؛ چرا كه بمب هسته‏اى كه از شكسته‏شدن هسته اتم ساخته مى‏شود . پس از انفجار علاوه بر كشتار، بسيارى را كور ، كر ، و ناقص‏العضو مى‏كند ، حال آن كه بمب نوترونى با قدرتى كه دارد ديگر هيچ كس را ناقص العضو باقى نخواهد گذاشت« .(32)

سخن پدر بمب نوترونى حكايت از خيلى چيزها مى‏كند ، از جمله آن كه آدم‏كشى جزو ارزش‏ها به شمار مى‏رود و اگر بمبى ساخته شود كه هيچ انسانى را بر روى زمين باقى نگذارد، بمب بسيار اخلاقى است . آرى؛ سرانجامِ انسانى كه از خدا بريده و ارزش‏هاى الهى را رها كرده است ، اين چنين است !« .(33)

»با محكوم ساختن ماشين و فنّ جمعى نيز علم را محكوم دانسته‏اند ، تا بدانجا كه اين سخن تلخ مأيوس‏كننده را »برتراندراسل« درباره علم گفت : »شايد ما در عصرى به سر مى‏بريم كه عصر فناى نوع بشر است. اگر چنين به وقوع پيوندد ، گناه آن بر گردن علم خواهد بود .«(34)

در دهه 1960 ، دشمنى نسبت به علم و سرخوردگى از آن به صورتى وسيع در ميان جوانان و بخصوص جوانان تحصيل كرده و دانشگاهى رواج گرفت ، زيرا بشر از اينهمه مسائل و مصائب ناشى از گسترش فنون به ستوه آمده است.«(35)

»تمدّن كنونى غربى ، همان طور كه علم را به منافع غير انسانى و حقيرانه آلوده است ، دموكراسى را نيز پرده استتار هدف‏هاى نامردمى خود ساخته است . وقت آن رسيده است كه درباره سرنوشت اين تمدّن توليد و مصرف بينديشيم و موجبات از خودبيگانگى و بى‏اعتدالى و درماندگى انسان را ، در آستانه قرن بيست و يكم ، بشناسيم و به چاره‏جويى بپردازيم . نه با طرد علم و روى آوردن به توهّمات ، بلكه با فرزانگى . »عالمى ديگر ببايد ساخت و از نو آدمى« . بايد فروتنانه از برج عاج تفرعن عالمانه اين خرد فرود آييم كه متعصّبانه بر اين باور است كه پاسخ همه پرسش‏ها و نيازهاى انسان را با قرع و انبيق آزمايشگاهى فراهم خواهد ساخت .«(36)

»از سال 1945 به بعد جهان در لبه پرتگاه مرگ و نابودى قرار گرفته و بارها تا مرحله سقوط پيش رفته است. تسليحات اتمى ابرقدرت‏ها سايه عفريت مرگ را بر سر هر جاندارى گسترده و مسابقه‏اى كه در زمينه تجهيز و تقويت ارتش‏ها با نيروى هسته‏اى صورت مى‏گيرد ، خطر نابودى زمين و تمدّن و فرهنگ آن را بيش از پيش مطرح مى‏سازد .

در بحبوحه قدرت نظاميان و سياستمدارانى كه در چند دهه پيش طرف ديگر را با سلاح هسته‏اى مورد تهديد قرار مى‏دادند ، دو دانشمند علم مخالفت با اسلحه اتمى برافراشتند . اين دو كه خود در ساخت و به صحنه آوردن آن نقش مؤثّرى ايفا كرده بودند ، »آلبرت اينشتين« و »لئواسزيلارد« بود .

در سال 1962 فيزيكدان‏هاى اتمى در مورد انجام آزمايش‏هاى اتمى هشدار دادند و رسماً اعلام كردند كه 200000 كودك معلول و ناقص الخلقه ظرف يك سال تحت تأثير آزمايش‏هاى بمب اتم به دنيا آمده‏اند .

اختراعات ويران‏گر غير اتمى

»سزيوم 137» كه در نتيجه انفجارات اتمى به وجود مى‏آيد مستقيماً بر ژن و جنين تأثير مى‏گذارد و حداقل كودكان شش‏انگشتى و يا با دست و پاى كج و كوله و بى‏قواره به دنيا مى‏آيند .

دانشمندانى چون »ژان روستان« و دكتر »دلونى« و پروفسور »مولر« زيست شناس برنده نوبل از آمريكا ، رسماً نگرانى خود را از اين حيث اعلام داشتند و هشدار دادند كه در صورت تكرار ، محيط زيست با مخاطرات جدّى‏ترى مواجه خواهد شد و از آن پس گروه بى‏شمارى از دانشمندان سراسر گيتى با آنان هم‏صدا شدند تا جهان با كاهش زرادخانه‏هاى اتمى كه اخيراً صورت گرفت ، نفسى به راحتى كشيد .

در سال 1962 صدها زيست‏شناس مشهور جهان اجتماعى تحت عنوان »همگى در اثر تشعشعات اتمى خواهيد مرد اگر ...« تشكيل دادند و در آن جلسه »ژان روستان« طبيعى‏دان معروف فرانسوى چنين هشدار داد: »... موادّ راديوآكتيو بر سر جانداران مرگ و نيستى خواهد باريد و نتيجه آن ازدياد نسل ديوانگان و معلولان و ناشنوايان و نابينايان خواهد بود« .(37)

»نسلى كه بعد از بمباردمان مرگ‏زاى اتمى به وجود خواهد آمد بزرگتر از كف دست نخواهد بود ! 

اختراعات ويران‏گر غير اتمى

مسأله ديگرى كه با آن روبرو هستيم اين است كه نه تنها صنايع اتمى ، بلكه صنايع شيميايى نيز پا به پاى آن در اين مسابقه مرگ و نيستى شركت دارد و همان طور كه دانشمندان آمريكايى اين مطلب را تأييد كرده‏اند ، تنها اشعّه ايكس خطراتى 20 برابر تشعشعات اتمى به وجود مى‏آورد و يا داروهايى كه فرآورده صنعت شيميايى هستند و آن‏ها را به سادگى از داروخانه مى‏خريم ما را با چه مخاطراتى كه مواجه نمى‏سازند . آن گاه دارو و درمان دست به دست هم مى‏دهند تا ريشه ما را بياندازند . ميزان تشعشع هر قدر مى‏خواهد باشد به گونه‏اى در نسل و نطفه تأثير خواهد گذارد .

به عبارت بهتر هر كس اگر يك بار هم شده راديوگرافى كرده باشد ، بايستى بداند كه تخمه و تابر خود را در معرض اثرات آن قرار خواهد داد.

گفتنى است كه اين تشعشعات مى‏تواند حتى پرتوهاى تلويزيون و دستگاه‏هاى راديوگرافى و غيره را دربرگيرد و اگر تأثيرات آن در زمان كوتاه ظاهر نشود در سال‏ها و حتى قرن‏هاى آينده اثرات مخرّب و زيانبار خود را آشكار خواهد ساخت .

دكتر »رابرت ويلسون« يكى از دانشمندان عضو كميسيون انرژى اتمى آمريكا اظهار داشته است كه پرتوهاى تلويزيونى تشعشعات زيادترى از آزمايش‏هاى انفجارات هسته‏اى منتشر مى‏سازند ، شايد به اين علّت است كه مواد زائد كارخانجات اتمى را به هيچ وسيله - حتّى دفن كردن آن‏ها در اعماق اقيانوس‏ها - نمى‏توان از بين برد .«(38)

اكنون براى روشن شدن پاسخ ما درباره اختراعات كنونى ، آن‏ها را به سه دسته تقسيم مى‏كنيم : 

1 - اختراعاتى كه داراى آثار منفى ، شوم و ويران‏گر هستند . 

2 - اختراعاتى كه آثار شوم ندارند ولى زمان استفاده و بهره‏بردارى از آن‏ها گذشته است .

3 - اختراعاتى كه داراى آثار منفى نيستند و مورد استفاده جامعه قرار دارند .

دسته اوّل :

بديهى است كه در نظام عادلانه و حكومت عدل‏پرور حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه نه تنها وسايل ويران‏گر جنگى بلكه هر گونه وسيله‏اى كه در راه فساد ، تباهى و نابودى جسم يا جان انسان‏ها به كار مى‏رود از ميان برداشته خواهد شد و نابود مى‏گردد . 

بنابراين از مطالب گذشته چنين نتيجه مى‏گيريم كه از ميان برداشتن وسايل ويران‏گر و نابود ساختن آن‏ها در حكومت عدلِ الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه نه تنها وسايل ويران‏گر جنگى بلكه هر گونه وسيله‏اى كه داراى اثر منفى بر جامعه بشرى است از سر راه انسان‏ها برداشته مى‏شود و آن حضرت با نابود ساختن آن‏ها بشريّت را از آثار شوم و منفى آن‏ها نجات خواهند داد .

پس در حكومت امام عصر ارواحنا فداه آن دسته از اختراعات كه داراى اثرات شوم ، ويران‏گر و منفى هستند به نابودى كشيده شده و از ميان برداشته مى‏شوند .

دسته دوّم از اختراعات

دسته دوّم از اختراعات كنونى ، آن قسمت از اختراعاتى هستند كه داراى آثار منفى نيستند ولى در عصر ظهور دوران بهره‏ورى و استفاده از آن‏ها گذشته است . مانند وسايل طبّى و يا برخى از وسايل جنگى كه در جهادهاى عادلانه مورد استفاده قرار مى‏گيرند .

اين گونه وسايل نيز از بين خواهند رفت ؛ زيرا نيازى به وجود آن‏ها در ميان جامعه وجود ندارد . روشن است وقتى كه صحّت و سلامتى ، تمامى جهانيان را فرا گرفته و همه از صحّت روحى و جسمى برخوردار باشند ، اصلاً نيارى به وسايل جنگى نابودكننده بشر و يا وسايل طبّى كه ديگر قابل بهره‏بردارى نيستند ، وجود ندارد .

پس وقتى كه بيمارى باقى نماند تا نياز به وسايل طبّى وجود داشته باشد ، آن وسايل كنار گذارده مى‏شوند .

بى‏نيازى از وسايل جنگى

هميشه جنگ‏ها و خونريزى‏ها عوامل گوناگونى داشته‏اند كه به خاطر آن‏ها ملّتى بر ملّت ديگر هجوم برده و به كشت و كشتار يكديگر پرداخته‏اند . دو چيز عامل اساسى كشتارهايى بوده است كه در طول تاريخ صحنه گيتى را با خون مردم رنگين نموده است: 

1 - ضعف و كمبود
2 - افزون طلبى .

با يك نگاهِ دقيق به صفحات تاريخ مى‏توان دريافت دو موردى را كه به عنوان نمونه نام برديم ، اساس بسيارى از جنگ‏هاى مهمّ تاريخ بوده است؛ زيرا كمبود زمين‏هاى حاصلخيز، رودخانه‏هاى پرآب ، دامدارى‏هاى وسيع و معدن‏هاى عظيمِ نفت ، طلا و... حكومت‏هاى ظالم را تحريك نموده است تا به همسايگان خود كه از اين نعمت‏ها برخوردار بوده‏اند هجوم برده و سرزمين و اموال آنان را تصاحب كنند . عامل اصلى اين گونه خونريزى‏ها كمبود و ضعف و كاستى‏هايى بوده است كه حكومت مهاجم آن را در كشور خود مشاهده مى‏نموده است .

عامل مهمّ ديگر در بسيار از جنگ‏ها و خونريزى‏هايى كه در تاريخ واقع شده است افزون طلبى دولت‏هاى مهاجم بوده است . يعنى كشورى كه آتش جنگ را روشن نموده و دو ملّت را به جان يكديگر انداخته ، نه تنها ضعف و كمبود در مواردى كه ذكر نموديم نداشته است ؛ بلكه با همه امكانات و بهره‏هاى فراوانى كه داشته ، براى افزون نمودن آن‏ها به كشور ديگر چشم دوخته و براى توسعه‏بخشيدن و افزايش‏دادن حكومتِ خويش به كشور ديگر حمله‏ور شده است .

اگر در جنگ‏هاى طولانى و لشكركشى‏هايى كه در صفحات تاريخ ثبت شده نگاه كنيد به روشنى درمى‏يابيد كه افزون‏طلبى يك عامل مهمّ در جنگ‏ها ، كشتارها و حمله‏هاى آنان بوده است .

البتّه همان گونه كه گفتيم كمبود و ضعف ، و افزون‏طلبى دو عامل مهمّ براى جنگ‏ها و خونريزى‏هايى بوده‏اند كه در تاريخ انجام گرفته است؛ و گرنه جنگ‏ها اسباب و عوامل ديگرى نيز داشته‏اند كه به خاطر آن‏ها آتش جنگ شعله‏ور شده و خون مردم صفحه گيتى را رنگين ساخته است .

درباره دو موردى كه نام برديم دقّت كنيد: ضعف و كمبود و همچنين افزون طلبى »دو عامل برونى« حكّام و دولتمردان بوده است .

بسيارى از جنگ‏ها نه بر اساس »عوامل برونى« بلكه بر اساس »عوامل درونى« حكّام صورت گرفته است .

»عقده‏هاى روانى« كه از شمار مهمّ »عوامل درونى« است تاكنون بسيارى از افراد را به صورت جرثومه‏هاى خون‏آشام درآورده كه با شعله‏ور ساختن آتش جنگ و ريختن خون مردم بيچاره ، صفحات تاريخ را رنگين ساخته‏اند .

بديهى است بشر با تكامل عقلى از اين گونه عقده‏ها رهايى يافته و عوامل درونى و برونى براى شعله‏ور شدن فتنه جنگ نابود مى‏گردد و صلح و صفا و آرامش سراسر گيتى را فرا مى‏گيرد . در اين صورت چه نيازى به بمب‏هاى مرگبار اتمى و غير اتمى وجود دارد ؟!

از آنچه گفتيم پاسخ سؤال راجع به قسم دوّم از اختراعات كنونى به خوبى واضح مى‏شود . بديهى است وقتى زمينه به كارگيرى چيزى از ميان رفت ، آن چيز نيز محكوم به نابودى است و به دست فراموشى سپرده خواهد شد .

دسته سوّم از اختراعات

دسته سوّم از اختراعاتى كه در دوران غيبت مورد استفاده مردم مى‏باشند وسيله‏هايى هستند كه آثار منفى در آن‏ها وجود ندارد . آيا وضع اين گونه ابزار آلات چگونه خواهد بود ؟

در پاسخ به اين مورد از اختراعات - كه تعداد آن‏ها نيز زياد است - بايد بگوييم : با توجّه به پيشرفت بيش از حدّ علم و دانش و تكامل عقلى و افزايش فراوان قدرت‏هاى مغزى و به كار افتادن كامل نيروهاى فكرى ، بديهى است كه وسايل پيشرفته مهمّى اختراع خواهد شد كه با وجود آن‏ها نيازى به وسيله‏هاى عقب‏مانده و از رده خارج شده وجود نخواهد داشت . 

براى توضيح مطلب وسائلى را كه در اين زمان مورد استفاده قرار دارند مقايسه كنيد با وسيله‏هايى كه تا يك قرن قبل مورد استفاده بوده‏اند . به عنوان نمونه آيا مى‏توان دلو و ريسمان را با پمپ‏هاى قوى آب مقايسه نمود ؟! آيا دستگاه‏هاى قدرت‏مندى را كه براى كشيدن آب از قعر چاه‏ها يا رودخانه‏ها ساخته شده‏اند ، جايى براى استفاده از دلو و ريسمان باقى مى‏گذارد ؟!

البتّه هنوز در بسيارى از نقاط محروم جهان مردم مستضعف و بى‏پناه از دلو و ريسمان استفاده مى‏كنند و اين به خاطر ضعفِ كشورهاى به اصطلاح متمدّن است كه صنعت تمام نقاط جهان را فرا نگرفته و مورد استفاده همه مردم جهان واقع نشده است . امّا در دوران شكوهمند ظهور وضع جهان اين گونه نخواهد بود .

ما درباره ويژگى‏هاى حكومتى حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه گفته‏ايم يكى از ويژگى‏هاى حكومتى آن حضرت ، جهانى بودن حكومت آن بزرگوار است و جهانى بودن حكومت آن حضرت نه تنها به معناى حكومت واحد در سراسر گيتى است بلكه به معناى بهره‏مندى همه مردمان جهان از امكانات آن روزگار درخشان نيز هست .

تبليغات گسترده و توخالى غرب

غرب براى خودنمايى و فريفتن مردم جهان دست به تبليغات گسترده‏اى در زمينه علوم گوناگون زده است كه روان‏شناسى نمونه‏اى از آن‏ها است .

طرح مسائل روان‏شناسى در كشورهاى بزرگ جهان آنگونه گسترش يافته كه به پندارِ خود آنچنان پيشرفت نموده و به نكته‏هاى تازه دست يافته‏اند كه از روان‏شناسى گذشته و به فراروان‏شناسى رسيده‏اند ! كسانى كه هنوز جسم خود را نشناخته‏اند و انسان را حتّى از نظر جسم ، موجودى ناشناخته مى‏دانند چگونه از روانِ خود آگاه شده و آنگاه پا را فراتر نهاده و به فراروان‏شناسى پرداخته‏اند !

آرى ؛ اين چنين است جهان لجام‏گسيخته كنونى كه از مقام ولايت و سرپرستى نظام عالم روى برتافته و به خاطر بافته‏هاى خويش ، خود را راه‏يافته مى‏داند !

زورگويان جهان نه اكنون ! بلكه از زمان‏هاى بسيار دور ، ملّت‏هاى خود را با استفاده از تبليغات گسترده ، فريب داده‏اند .

آنان با نيرنگ و حيله ، مردمان را سرگرم ساختند و با نقشه‏هاى شوم خود ، افكار و انديشه‏هاى انسان‏هايى را كه پاك زاده شده‏اند ، به گمراهى كشاندند . آنان نگذاردند انسان‏ها بر اساس فطرت پاك خويش راه نجات را بيابند و منجى و رهائى‏بخش خود را بخواهند .

آنان علم و تمدّن را به رخ ملّت‏ها كشيدند و با تبليغات گسترده ، افكار مردم جهان را شستشو دادند ؛ با اين كه از اشتباهات خود آگاه بودند . 

نمونه‏هاى فراوانى در طول تاريخ - از گذشته تا حال - وجود دارد كه معروف‏ترين دانشمندانِ عصر غيبت از بزرگترين اشتباه‏هاى علمى برخوردار بوده‏اند از »ارسطو« و قبل از او گرفته تا دانشمندان عصر ما اشتباهات فراموش‏نشدنى را در صفحات تاريخ به نام خود ثبت نموده‏اند .

از چه كسانى پيروى كنيم ؟

آيا انسان مى‏تواند از دانشمندانى كه دست به خيانت زدند و لباس خدمت‏گذارى به ستمگرانِ جهان را پوشيدند ، پيروى كند ؟! 

آيا صحيح است ما فريب تبليغات گسترده غرب را خورده و فريفته زندگى ماشينى آنان شويم ؟

ستمگران جهان از زمان‏هاى دور به مخالفت با پيامبران الهى برخاستند و توده ملّت را از پيوستن به آنان بازداشتند ... 

با فرارسيدن عصر رسالت رسول خدا حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و عصر امامت خاندان وحى عليهم السلام ، گروهى كه شريرترين افراد در طول تاريخ بودند به مخالفت با خاندان نبوّت برخاستند و مردم را از گِرد خاندان وحى عليهم السلام پراكندند ، و با بازداشتن مردم از نوشتن فرموده‏هاى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و بستن باب علم آن بزرگوار ، به عصر جاهليّت تداوم بخشيدند .

آن‏ها نگذاشتند مردم از آبشخور علمِ وحيانى سيراب شوند و از سرچشمه زلال دانش الهى بهره‏مند گردند . 

آن‏ها نگذاشتند علم و دانش در ميان مردم جهان گسترش يابد و با دور شدن مردم از خاندان وحى عليهم السلام ، آن بزرگواران نكته‏هاى ناب علم و اسرارِ دانش را فقط به بزرگان اصحاب خود آموختند .

آيا انسان از رهبرانى پيروى كند كه همه اسرار هستى در برابر آن‏ها روشن و آشكار است و علم و دانش آنان به تمامى موجودات جهان توسعه دارد ، يا از دانشمندانى كه خود بارها به جهل و عجز خود اعتراف نموده‏اند ؟ و بارها علم و دانش خود را در برابر مجهولاتشان بسيار اندك و ناچيز شمرده‏اند .

به عنوان نمونه ، »اسحاق نيوتن« - كه او را از بزرگترين دانشمندان جهان مى‏دانند - در اين باره گفته است : »من نمى‏دانم كه از نظر جهانيان چه هستم ؟ از دريچه چشم خودم به كودكى مى‏مانم كه در ساحل دريا گرم بازى است و خود را به جستن سنگريزه‏هايى خوش‏تراش از سنگدانه‏هاى ديگر و صدف‏هايى خوش‏نقش‏تر از صدف‏هاى ديگر مشغول مى‏كند . امّا در اين ميان ، اقيانوس ناگشوده حقيقت ، از بى‏كران تا بى‏كران فراروى او همه جا گسترده است .«(39)

اين اعتراف ، واقعيّتى است كه نه تنها درباره »نيوتن« بلكه درباره همه افرادى چون او ، صحيح است . البتّه گروه زيادى بر اثر جستجوى فراوان ، سنگريزه‏هاى خوش‏تراش و يا صدف‏هاى خوش‏نقش‏ترى را يافته‏اند ولى پرسش ما اين است : 

آيا بشر بايد از كودكانى كه سرگرم بازى هستند پيروى كند يا تلاش كند به سوى كسانى كه با اسرار خلقت و رازهاى جهان آفرينش آشنا هستند راه يابد ؟

بديهى است كه گم كردن راه سبب گمراهى مى‏شود و گمراهى نتيجه‏اش اشتباه و تباهى است .

اشتباه ارسطو ، كپرنيك و بطلميوس

اكنون نمونه‏هايى از اشتباهاتى را كه در حوزه علم وارد شده نقل مى‏كنيم :

»ارسطو« تصوّر مى‏كرد كه خورشيد در يك دايره كامل به دور زمين مى‏گردد .

»كپرنيك« فكر مى‏كرد كه زمين در يك دايره كامل به دور خورشيد مى‏گردد .

اين دو يك رقابت واقعى داشتند ؛ نمى‏شد كه هر دو حق داشته باشند ، بعداً معلوم شد كه هر دو اشتباه مى‏كردند ، مدار زمين بيضوى است .(40)

بايد اين واقعيّت را دانست كه »ارسطو« حكيم مشهور مشّائى و بعد از او »بطلميوس« كه پنج قرن پس از وى آمد علم نجوم را مدّت هزار و هشتصد سال از قرن سوّم قبل از ميلاد تا قرن پانزدهم بعد از ميلاد به تأخير انداختند .

»ارسطو« مدّت هيجده قرن نوع بشر را در ظلمت جهل نگاه داشت و نگذاشت كه انسان بتواند خود را از آن ظلمتكده نجات بدهد و مى‏توان به جرئت گفت كه ارسطو مدت هيجده قرن پيشرفت علمى بشر را به تأخير انداخت .(41)

مى‏دانيم كه علوم چون حلقه‏هاى زنجير است و يك حلقه از آن به حلقه ديگر متّصل مى‏شود و يك علم ، سبب پيدايش علم ديگر مى‏گردد .

جهل بشر در مورد حركت زمين و سيّارات ديگر به دور خورشيد كه عامل آن ارسطو شد ، مدّت هيجده قرن دو بال آدمى را براى پرواز در عرصه علم بست و نفوذ ارسطو ، آنچنان زياد بود كه هيچ كس نمى‏توانست نظريّه او را در مورد ثابت بودن زمين محكوم به بطلان كند .

دو چيز قوّت نظريّه »ارسطو« را در ذهن اقوام جهان افزايش داد : اوّل اين كه »بطلميوس« جغرافيادان مشهور مصرى كه پنج قرن بعد از »ارسطو« آمد ، بر نظريّه او صحّه گذاشت و براى حركات ستارگان نظريّه‏اى ابراز كرد كه سيّارات به دور چيزهايى مى‏گردند كه متحرّك هستند و آن چيزها به دور زمين گردش مى‏كنند امّا زمين بدون حركت و ثابت است . بطورى كه مى‏بينيم »بطلميوس« گردش سيّارات را اطراف زمين دو درجه‏اى كرد و گفت : آن‏ها گرد چيزهايى مى‏گردند كه آن‏ها به نوبه خود اطراف زمينِ ثابت ، حركت مى‏كنند .

عامل دوّم كه قوّت نظريّه ارسطو را افزايش داد اين بود كه در اروپا ، كليساى مسيحى بر نظريّه ارسطو صحّه گذاشت و گفت : بدون ترديد آنچه ارسطو راجع به ثبات زمين و اين كه مركز جهان مى‏باشد گفته حقيقت است . چون اگر زمين ثابت و مركز جهان نبود ، پسر خدا )يعنى حضرت مسيح( در آن ظهور نمى‏كرد .(42)

اشتباه پوزيدونيوس

فليسوف رواقى ، »پوزيدونيوس« صد سال پيش از ميلاد مسيح ، هيأتى را به سوى اسپانياى غربى رهبرى كرد تا ببيند آيا هنگامى كه در هر غروب ، خورشيد در درياى آتلانتيك فرو مى‏رود صداى فيش از آن برمى‏خيزد يا نه !(43)

اشتباه ارشميدس

»ارشميدس« مى‏گفت : شماره ذرّاتى كه در سراسر جهان هست عدد 10 به توان 63 مى‏باشد يعنى اگر عدد 10 را شصت و سه بار در خود آن ضرب كنيم ، شماره ذرّاتى كه در جهان هست به دست مى‏آيد . 

  در نظر »ارشميدس« ذرّه عبارت بود از كوچكترين جزء از مادّه كه ديگر نتوان آن را به دو قسمت كرد و به همين جهت آن را جزء لايتجزّى مى‏خواندند .(44)

اشتباه ادينگتون

»ادينگتون« دانشمند فيزيكى انگليسى كه در سال 1944 ميلادى درگذشت، در آغاز آن قرن و هنگام جوانى گفت : مجموع اتم‏هايى كه در هستى وجود دارد عدد 10 به توان هشتاد مى‏باشد . 

يعنى اگر عدد 10 را هشتاد بار در نفس خود ضرب كنند شماره اتم‏هايى كه در جهان هست به دست مى‏آيد .

روزى كه »ادينگتون« شماره اتم‏هاى هستى را با اين فرمول رياضى حساب كرد ، منجّمين عقيده داشتند كه شماره كهكشان‏ها بطور تقريب يك ميليون عدد است .(45)

اشتباه اينشتين

اينشتين چنين مى‏پنداشت كه هيچ موجودى نمى‏تواند داراى سرعتى افزون از سرعت نور باشد . و آخرين سرعت سير در جهان هستى ، سرعت نور است .

اكنون ثابت شده است كه موجوداتى وجود دارند به نام »تاخنون« كه سرعت سير آن‏ها مافوق سرعت نور است . اگر نظريّه اينشتين درست بود ، بشر بايد از بسيارى از سفرهاى فضايى در عصر آينده نااميد باشد . 

علاوه بر اين از نظر روايات و فرموده‏هاى خاندان وحى عليهم السلام ملائكه مانند جبرائيل و... از عرش و مافوق كهكشان‏ها تا زمين را در كمتر از لحظه‏اى مى‏توانند سير كنند . 

اينشتين و افرادى همانند او به خاطر دور بودن از معارف علمى خاندان وحى عليهم السلام ، از اين حقايق آگاهى نداشته و ندارند .

»زومرفلد« اين تئورى را مطرح ساخت كه ذرّاتى وجود دارند كه حركت آن‏ها سريع‏تر از سرعت نور بوده و داراى اين خاصيّت ويژه هستند كه هرچه انرژى آن‏ها كمتر شود ، داراى سرعت بيشترى مى‏گردند . 

تئورى اينشتين در تضادّ با اين فرضيّه متهورانه »زومرفلد« مى‏باشد ؛ زيرا كه بر اساس تئورى اينشتين ، كليّه ذرّات در مرز رسيدن به سرعت نور ، داراى جرم بى‏نهايت هستند . 

تئورى‏هاى متهورّانه و اثبات نشده ، همين كه يكبار در سطح بين المللى مطرح شدند ، به اين زودى كشش خود را از دست نداده و مدّتها همچنان جالب توجّه باقى مى‏مانند .

از زمانى كه »زومرفلد« در آغاز قرن جارى تئورى خود را مطرح ساخت تاكنون نسلهاى متعدّدى از دانشمندان علم فيزيك به مطالعه و تحقيق درباره اين ذرّات سريع‏تر از نور پرداخته‏اند . ولى تنها در سال 1967 بود كه بالاخره »جرالد - فينبرگ« G.Fcinberg پرفسور فيزيك تئوريك در دانشگاه آمريكائى كلمبيا ، توانست با رساله‏اى درباره ذرّاتى كه حركتشان سريعتر از حركت نور است ، باب بحث مجدّد در اين مورد را باز كند .

»فينبرگ« براى اين ذرّات اسمى هم انتخاب كرد و آن‏ها را »تاخنون« Tachionen ناميد كه از لغت يونانى »تاخيس« Tachys به معناى »سريع« مشتقّ گشته است .

بار ديگر صداى دانشمندان فيزيك برخاست كه بر اساس تئورى اينشتين ، هيچ چيزى سريع‏تر از نور نمى‏تواند وجود داشته باشد . امّا چند تن از دانشمندان فيزيك هسته‏اى اين ايده جالب را تعقيب نموده و اكنون به اين نتيجه رسيده‏اند كه چنين ذرّات سريع‏تر از نورى بايد وجود داشته باشند ، ولى برخى به طرفدارى از اينشتين به توجيه ايراد وارد بر او پرداختند .

اشتباه ديگر اينشتين

اينشتين مى‏گفت جهان داراى وسعتى است كه پهناى آن از سه ميليارد سال نورى تجاوز نمى‏نمايد در حالى كه »از سال 1963 ميلادى كه اوّلين كوآزر كشف گرديد عقل دانشمندان نجومى متزلزل شده است و وقتى پشت راديو تلسكوپ آرسى بوئه يك كوآزر دوردست را مورد مطالعه قرار مى‏دهند . سر را با دو دست مى‏گيرند كه مبادا عقل از سرشان برود و ديوانه شوند . 

گفتيم فاصله كوآزرهاى دوردست با زمين 9 ميليارد سال نورى است در صورتى كه اينشتين مى‏گفت كه جهان وسعتى است كه پهناى آن )يا قطر آن( از سه ميليارد سال نورى تجاوز نمى‏نمايد . 

براى سنجش وسعت فضائى كه نور ، مدّت 9 هزار ميليون سال وقت صرف مى‏كند تا آن را بپيمايد كافى است كه فكر كنيم كه نور در هر سال 9500 ميليارد كيلومتر طى مى‏كند و 9500 ميليارد كيلومتر را بايد در 9 ميليارد سال ضرب كرد تا اين كه دريافت كه فاصله كوآزر و زمين چقدر مى‏باشد . 

از اين فاصله عظيم كه عقل قادر به تجسّم آن نيست گذشته ، آنچه عقل علماى نجوم را متزلزل كرده نور كوآزر است كه ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد مى‏باشد و نمى‏توانند بفهمند كه درون كوآزر چه نوع انرژى وجود دارد كه يك چنين روشنايى را به وجود مى‏آورد .«(46)

با توجّه به اين مطالب روشن شد كه پندار اينشتين درباره قطر جهان بسيار اشتباه بوده است .

اكنون كه سخن از اينشتين به ميان آمد ، مناسب است بگوييم كه او يك يهودى آلمانى بود و خيانتى بر ملّت خود روا داشت كه بى‏سابقه است . او به آمريكا پيشنهاد كرد كه در ساختن بمب اتمى از آلمان سبقت بگيرد !

»در سال 1932 هيتلر به قدرت رسيد . در آن زمان اينشتين در آمريكا بود و اعلام كرد كه به آلمان برنخواهد گشت . از اين رو سربازان نازى ، خانه او را خراب كردند و حساب بانكى وى را مسدود كردند .

يكى از روزنامه‏هاى برلين مقاله‏اى با عنوان درشت »خبر خوبى از اينشتين، وى برنخواهد گشت« نوشت ، با تهديدهاى نازى‏ها اينشتين خونسردى‏اش را حفظ كرد . ولى از ترس اين كه مبادا دانشمندان آلمان اقدام به ساختن بمب اتمى كنند به آمريكا پيشنهاد كرد در ساختن بمب اتمى پيشدستى كند . با وجود اين حتّى پيش از انفجار اوّلين بمب ، وى مردم را از خطرات بمب آگاه مى‏كرد و پيشنهاد كنترل سلاحهاى هسته‏اى را از سوى جامعه بين‏المللى نمود .«(47)

شايد به خاطر خيانتى كه او به ملّت خويش روا داشت از زندگى خود پشيمان بود : 

»اپنهايمر ، كه از دوستان نزديك اينشتين بود، در گردهمايى دانشمندانى كه به مناسبت دهمين سال درگذشت اينشتين توسّط يونسكو ترتيب يافته بود گفت : اينشتين در غروب زندگيش ، سرخورده و مأيوس از مسابقات تسليحاتى و جنگ‏ها ، به او گفته بود : اگر قرار بود زندگى را دوباره از سر گيرم ، ترجيح مى‏دادم كارگر ساده برق باشم .«(48)

و به نقلى ديگر او دوست مى‏داشت يك كفّاش بود : »آدم‏هاى زيادى هم اين طرف و آن طرف دنيا بودند كه نمى‏توانستند كشتار ژاپنى‏ها را در هيروشيما فراموش كنند و نمى‏توانستند فراموش كنند كه امضاى اين نابغه فيزيك يكى از آن فرمول‏هاى جادوگرانه پشت ماجرا بوده است . براى آن‏ها مهمّ نبود كه او بعد از شنيدن خبر ، هشت روز تمام خودش را حبس كرده ، عزا گرفته و به يك چيز فكر كرده است : اگر دوباره به دنيا مى‏آمد ديگر تئورى و فرمول نمى‏ساخت ، مى‏رفت كفّاش مى‏شد .«(49)

اينهم جريان ديگرى از اينشتين : »يك نامه كه دو استاد فيزيك دانشگاه كلمبيا براى روزولت نوشته بودند ، خلاصه‏اش اين بود : چيزى وجود دارد به نام انرژى هسته‏اى . دانشمندان نازى هم مشغول كار بر روى آن هستند . واضح است كه اين يك سلاح استراتژيك و تعيين‏كننده است . رئيس جمهور بايد تصميم بگيرد كه با آن ، چه بايد كرد ؟ دوّم اوت 1939 .

دو استاد فيزيك مى‏دانستند رئيس جمهور چيزى درباره فيزيك هسته‏اى نمى‏داند ؛ اما همان نزديكى در پرينستن كسى زندگى مى‏كرد كه از فيزيك هسته‏اى سر درمى‏آورد و رئيس جمهور هم او را قبول داشت . پس قبل از روزولت به سراغ او رفتند . براى اينشتين غم‏انگيز بود كه بعد از آن كه يك عمر طرف‏دار دو آتشه صلح بوده است پاى چنين چيزى را امضا كند . او اين كار را كرد و تا وقتى زنده بود بابت اين كه دكمه را فشار داده است ، ملامت شد .«(50)

اعتراف اينشتين به پشيمانى او از گذشته خود ، روشنگر اين مطلب است كه او اگرچه يك دانشمند پرآوازه جهان بوده ؛ ولى او خدمتِ خود را در راه علم و دانش ، تحت الشعاع خيانتى كه به ملّتش روا داشته ، مى‏دانسته است .

علم و دانش ، دستاويزى براى سوداگران

بدون شك و ترديد ، علم و دانش ، چراغ فروزانى است كه بايد بر انسان‏ها بتابد و راه را براى آنان روشن سازد؛ نه آنكه دستاويز ستمگران جهان قرار گرفته و گروهى به وسيله آن به خيانت و شيّادى بپردازند ! ولى متأسّفانه تاريخ گواه آنست كه علم و دانش در رشته‏هاى گوناگون تاكنون بارها و بارها مورد استفاده افراد سودجو قرار گرفته و آن را در راه هدف‏هاى شوم خود به كار گرفته‏اند . 

گروهى از دانشمندان و دانشمندنماها دانسته و ندانسته ، از علم و دانش سوء استفاده نمودند يا تاريكى جهل را به عنوان نور علم به مردم جلوه دادند . بديهى است اين كار يك عامل مهمّ در سرخوردگى جامعه از علم و دانش است ؛ به گونه‏اى كه جهانيان باور كرده‏اند : دانشمندان نمى‏توانند حكومت ايده‏آل را بر عالم حاكم نموده و جهان را به مدينه فاضله تبديل نمايند .

محدوديّت علم

عامل ديگرى كه سبب نااُميد شدن مردم از علم و دانش مى‏شود ، محدوديّت آن است ؛ به ويژه درباره روح كه بشر پيرامون آن از علمى اندك برخوردار است . قرآن در اين باره مى‏فرمايد : 

»وَما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَليلاً« .(51)

از دانش ، چيزى جز مقدارى اندك داده نشده‏ايد .

تا وقتى كه مغز آدمى كارآيى كامل نداشته باشد و حتّى نابغه‏ترين دانشمندان فقط از جزئى اندك از مغز خود استفاده كنند ، بشر چگونه مى‏تواند رازهاى عظيم و ناگشوده جهان بزرگ را درك كند ؟

اين حقيقتى است كه در روايات خاندان وحى عليهم السلام به آن تصريح شده و غرب تازه به آن راه يافته است . تا وقتى كه زمان غيبت ادامه داشته باشد و بشر به تكامل عقلى نرسيده و كارآيى مغز كامل نشود علم و دانش نيز در محدوديّت خواهد بود .

با اين بيان ، علم و دانشِ محدود چگونه مى‏تواند پاسخ‏گوى مشكلات ناشناخته باشد و چگونه مى‏تواند جهان تاريك را به مدينه فاضله تبديل كند ؟

بر اثر پاسخگو نبودن دانش به بسيارى از پرسش‏هاى جامعه و بى‏جواب ماندن بسيارى از مشكلات ، مردم آگاه شدند كه علم و دانش نمى‏تواند ناهنجارى‏هاى جامعه و مشكلات آن را برطرف سازد .

اين ، حقيقتى است كه بسيارى از دانشمندان به آن اعتراف نموده‏اند . ما در اينجا به نقل چند گفتار از آن‏ها اكتفا مى‏كنيم :  

1 - علم حدود دقيقاً مشخّصى دارد و هرگز نمى‏تواند جز چگونگى پديده‏هاى مورد بررسى چيزى به ما بدهد . علم در واقع به ما مى‏گويد كه چگونه زمين دور خورشيد مى‏گردد ، چگونه انسانها زاده مى‏شوند و مى‏ميرند اما نمى‏تواند پاسخگوى چراها باشد يعنى جز مقصودى كه احتمالاً موضوع مورد تجربه خود تلويحاً بيان مى‏كند قصد ديگرى را آشكار سازد ... .(52)

علم ، نمى‏تواند جهان را درك كند

2 - مقياس‏هاى ثانيه ، سانتى‏متر و گِرم را - كه كاربرد آن‏ها در استخراج قوانينى است كه در عالم مادّه حكومت مى‏كند - نمى‏توان براى فهم حقيقتِ جاذبه ، نفس ، روح ، عقل و عوامل غير مادّى ديگر به كار برد .

بنابراين ، حقيقت نيروى جاذبه نزد فيزيك‏دانان ناشناخته است ، همچنين حقيقت الكتريسيته يا مغناطيس يا انرژى - اعمّ از انرژى حرارتى يا الكتريكى يا حركتى يا اتمى - نيز مجهول است ، فيزيك‏دانان معترفند كه از فهم حقيقت هر امر غير عادّى ، عاجزند ، حتّى اين كه آن‏ها به عدم فهم حقيقت مادّه نيز معترف هستند ؛ زيرا مادّه سرانجام به اتم برمى‏گردد و اتم مجموعه‏اى از قواى الكتريكى مثبت )يعنى پرتون( و قواى الكتريكى منفى )يعنى الكترون( و قواى ديگرى كه علم جديد براى هميشه از شناختن آثار آن‏ها عاجز است ، مى‏باشد .(53)

3 - علم فيزيك تا امروز نتوانسته به اين سؤال جواب بدهد : چگونه نور چراغ ما كه انرژى است ، مبدّل به مادّه مى‏شود ؟ و اگر علم فيزيك پاسخ اين سؤال را پيدا كند ، در يك لحظه ، علم راه صد هزار ساله را خواهد پيمود .

چون در فيزيك سر الأسرار همين است و راز عظيم خلقت ، جواب همين پرسش مى‏باشد كه انرژى چگونه مبدّل به مادّه مى‏شود .

تبديل مادّه به انرژى در نظر ما عادّى است و روز و شب ، مادّه را در كارخانه‏ها و هواپيماها و كشتى‏ها و اتومبيل‏ها و خانه‏ها حتّى در بدن خودمان مبدّل به انرژى مى‏كنيم ولى تا امروز نتوانسته‏ايم انرژى را مبدّل به مادّه نماييم و هنوز نمى‏دانيم در جهان ، انرژى چگونه مبدّل به مادّه مى‏شود .(54)

4 - ما بعد از بيست و شش قرن با تمام پيشرفت‏هاى علم فيزيك و علم »آستروفيزيك« يعنى علم شناسايى فيزيكى ستارگان هنوز از لحاظ شناسائى مبدء دنيا از لحاظ فيزيكى )از لحاظ جسمى( از حدود نظريّه فيلسوف قرن ششم قبل از ميلاد كشور يونان جلوتر نرفته‏ايم .

اتم هيدروژن كه سبك‏ترين اتم‏هاى عناصر مى‏باشد داراى يك الكترون و يك پرتون است و الكترون اطراف پروتون گردش مى‏كند و هنوز هيچ نظريّه فيزيكى نتوانسته قانون علمى تبديل شيئى غير قابل وصف اوليّه را به الكترون و پروتون توضيح بدهد ، يعنى قانون علمى آن را كسى كشف نكرده است و نمى‏دانيم كه آيا اول پروتون به وجود آمد يا الكترون ، يا اين دو كه اوّلى داراى شارژ مثبت و ديگرى داراى شارژ منفى برق است ، در يك موقع به وجود آمدند ؟ و چه شد كه در يك موقع از شيئى غير قابل وصف اوّليه به وجود آمدند ؟

از قرن نوزدهم ميلادى تا امروز ، هر چه در اين خصوص گفته شد تئورى است و ما از لحاظ شناسايى مبدأ دنيا بيش از مردم يونان در دوره »آناگزيماندر« اطّلاع نداريم .(55)

با توجّه به مطالب گذشته ، به بيان چند نكته مهمّ مى‏پردازيم :

1 - چون علوم مختلف و دانش‏هاى گوناگون بى‏ارتباط با يكديگر نيستند ، اشتباه در يك رشته از علوم نه تنها سبب ركود و توقّف در پيشرفت آن علم خواهد شد ، بلكه در رشته‏هاى ديگرى از علوم كه در ارتباط با آن علم است نيز مؤثّر مى‏باشد . 

بنابراين زيان اشتباه دانشمندان در يك علم ، منحصر به آن رشته از دانش نخواهد بود ؛ بلكه در پيشرفت علوم ديگرى كه در ارتباط با آن علم است نيز خسارت وارد مى‏سازد .

2 - از آنجا كه برخى از دانشمندان عصر غيبت يا قبل از اين زمان در ميان شاگردان خود و نيز ساير مردمان داراى چهره‏هاى پرنفوذ و باعظمتى بوده‏اند ، شاگردان آنان تحت تأثير شخصيّت آنان قرار مى‏گرفتند و آراء و نظريّات آنان را از جان و دل پذيرا مى‏شدند و گاهى اين جريان تا چندين نسل ادامه مى‏يافت و شاگردان و شاگردانِ شاگردان و... بر اثر شخصيّت‏زدگىِ بى‏جا ، به نظريّه اشتباه شخص اوّل پابرجا مى‏ماندند .

گاهى شخصيّت‏زدگى شاگردان ، آنچنان مهمّ بوده است كه اگر فردى از آنان پى به اشتباه استاد مى‏برده ، جرأت اظهار آن را براى ديگران نداشته است ؛ زيرا مى‏دانسته كه اگر به مخالفت با استاد برخيزد ، مورد ريشخند نابجاى ديگران واقع شده و با هياهو و جنجال بى‏جا ، براى او آبرويى باقى نخواهد ماند . به اين جهت از اظهار انديشه و فكر صحيح خود ، خوددارى و امتناع مى‏ورزيده است . اين واقعيّتى است كه در طول تاريخ وجود دارد .

3 - گاهى برخى از مذاهب تحريف‏شده به پشتيبانى برخى از دانش‏ها و پندارهاى بى‏پايه برمى‏خيزند و با نفوذى كه در مردم خود دارند ، جرأت مخالفت با عقايد اشتباه را از ديگران سلب مى‏كنند ، همانند طرفدارى كليسا از نظريّه »ارسطو« .

در اين گونه موارد ، دينِ تحريف شده و دانش خيالى دست به دست يكديگر داده و جامعه را از پيشرفت و رسيدن به حقيقت دور مى‏كنند . 

4 - اشتباهات دانشمندان و سوء استفاده زورگويان از دانش آنان و محدوديّت علم و دانش مانع آنست كه علم و دانش ، جهان ستمديده را به مدينه فاضله تبديل كند .

5 - در عصر درخشان ظهور كه علم و دانش وحيانى فراگير شده و همه از آبشخور علم صحيح مى‏آشامند ، نه تنها جايى براى اظهار دانش خيالى باقى نمى‏ماند ، بلكه با حكومت و دين واحد جهانى ، همه مردمان جهان در سايه مكتب راستين و دانش‏پرور تشيّع زندگى مى‏كنند و از مكتب‏هاى باطل و تحريف‏شده اثرى باقى نخواهد ماند . 

بنابراين دست دين و دانش خيالى رو شده و همه مردمان جهان از اشتباه گذشتگان آگاه خواهند شد . با فرارسيدن آن روزگار پرشكوه و تابش انوار تابناك علم و دانش صحيح ، جايى براى خفّاشان فرارى از نور ، باقى نخواهد ماند .

پاورقى:‌


29) تاريخ ناشناخته بشر : 105 .
30) آية الكرسى ، پيام آسمانى توحيد : 213 .
31) آية الكرسى ، پيام آسمانى توحيد : 213 .
32) روزنامه كيهان : 5 شهريور 1360 صفحه 5 .
33) سيماى انسان كامل از ديدگاه مكاتب : 465 .
34) علم ، قدرت ، خشونت : 87 .
35) روان‏شناسى ضمير ناخودآگاه : 73 .
36) روان‏شناسى ضمير ناخودآگاه : 79 .
37) تاريخ ناشناخته بشر : 169 .
38) تاريخ ناشناخته بشر : 171 .
39) رك : فكر ، نظم ، عمل : 93 .
40) علم و نابخردى : 103 .
41) رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 302 .
42) مغز متفكر جهان شيعه : 303 .
43) جهان در 500 سال آينده : 240 .
44) رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 367 .
45) رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 367 .
46) مغز متفكّر جهان شيعه : 362 .
براى شناخت عظمت كوآزرها به پاورقى ص 127 اين كتاب رجوع كنيد .
47) ماهنامه اطّلاعات علمى : سال 19 ، شماره 3 ، دى‏ماه 1383 .
48) مقدّمه روانشناسى ضمير ناخودآگاه : 78 ، به نقل از علم و تركيب : 29 .
49) اينشتين : 27 .
50) اينشتين : 25 .
51) سوره اسراء ، آيه، 85 .
52) علم ، شبه علم و علم دروغين : 45 .
53) راه تكامل : 89/5 .
54) مغز متفكّر جهان شيعه : 344 .
55) مغز متفكّر جهان شيعه : 112 .