در عصر ظهور سرنوشت اختراعات كنونى چيست ؟
گفتيم دو عامل اساسى و مهمّ : 1 - راهنمايىهاى امام عصر عجّل اللَّه تعالى
فرجه الشريف ، 2 - تكامل عقلى و رشد فكرىِ مردم عصر ظهور ، آنان را با سرعت هر چه
بيشتر به سوى علوم و آگاهىهاى بس بلند مىرساند و تمدّنى بس عظيم را براى آنان به
ارمغان مىآورد .
اكنون اين سؤال را مطرح مىكنيم كه با پيشرفت عجيب علم و تمدّن در زمان پرشكوه
ظهور ، سرنوشت اختراعات كنونى چه خواهد شد ، آيا آنها نابود خواهند شد ؟ آيا مردم
عصر ظهور از آنها استفاده خواهند نمود ؟ و آيا...
اين سؤالى است كه ممكن است در ذهن بعضى از افراد وجود داشته باشد و سزاوار است كه
پاسخى قانع كننده به آن داده شود .
ما براى پاسخ گويا و مفصّل به اين سؤال ، اختراعات اين زمان را دستهبندى مىكنيم
تا بتوانيم پاسخ جالبى را به خوانندگان محترم ارائه دهيم :
اختراعات زيانبار نابود مىشوند
تعدادى از اختراعات كه تا اين زمان انجام گرفته است شامل وسايل ويرانگرى
مىشود كه در جنگها و كشتارها آنها را به كار گرفته و مىگيرند مانند بمبهاى
اتمى ، و... .
بديهى است وجود اين گونه اختراعات كه جز تباهى و ويرانگرى و خونريزى براى جامعه
بشريّت چيزى به ارمغان نياورده و جز ظلم و فساد اثر ديگرى نداشته است ، با حكومت
عدلِ الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم عجّل اللَّه تعالى فرجه سازگار نيست .
روشن است كه نابود ساختن چنين وسايلى ، به نفع جامعه بشريّت مىباشد و براى نجات
انسانها و ديگر موجودات بايد اين گونه وسايلِ مخرّب نابود شوند .
نه تنها در حكومت عادلانه حضرت مهدى ارواحنا فداه اين گونه وسايل نابود مىشوند ،
بلكه گاهى در طول تاريخ برخى از پادشاهانى كه از انسانيّت بهرهاى داشتهاند با
ساختن اين گونه وسايل اگرچه به آن كاملاً نياز داشتهاند سخت مخالفت ورزيدهاند .
يكى از كسانى كه با ساختن اين گونه وسايل ويرانگر سخت مخالفت ورزيد »لوئى
پانزدهم« است .
»لوئى پانزدهم« را از سلاطينى دانستهاند كه براى علم و دانش ارج و قرب فراوانى
قابل بود و دانشمندان را احترام مىگذاشت و امكان فعاليّت و پژوهشهاى آنها را
فراهم مىساخت . در دوران سلطنت او شيميدانى به نام »دوبره« نوعى آتش مخرّب با
تأثير شگرف و آنى ساخته بود كه هيچ كس قدرت مقابله يا پرهيز از آن را نداشت . و
حتّى آب هم به جاى خاموش كردن آن ، بر آتش و قدرت او مىافزود .
»دوبره« در كانال ورساى در حضور پادشاه و در محوطه زرّاد خانه پاريس ، مادّه
اختراعى خود را آزمايش كرد و »لوئى پانزدهم« كه شديداً متعجّب و متوحّش شده بود ،
از اين كه مىديد مادّهاى وجود دارد كه مىتواند شهرى را به آتش بكشد و يا فوجى را
نابود كند ، دستور داد كه اين اختراع فوراً از بين برده شود و اسرار آن با كسى در
ميان گذاشته نشود .
با آن كه »لوئى پانزدهم« در آن زمان با انگلستان جنگ مىكرد و براى نابودى نيروى
دريايى دشمن نياز به چنين اسلحه مخرّبى داشت ، با اين حال به گفته خود براى نجات
بشريّت مصلحت در آن ديد كه آن سلاح را به كار نگيرد و در نابودى آن بكوشد .(29)
علم نمىتواند جهان را رهبرى كند
اگرچه در قرن هفدهم و هيجدهم ميلادى بسيارى از دانشمندان ، بر اثر پيشرفتهايى
كه در علم به دست آمده بود ، گمان مىكردند روزگارى مىرسد كه علم جهان را رهبرى
كند و در سايه قوانينى كه با استفاده از علم وضع مىشود ، دنيا را از نابسامانىها
و گرفتارىها نجات مىدهند ؛ ولى گذشت زمان ثابت كرد حقيقت غير از آن است كه آنان
گمان مىكردند . زيرا پيشرفت علم و دانش نه تنها جهان را از بىعدالتى و نابسامانى
نجات نداد بلكه بر رنج و اندوه و گرفتارىهاى جامعه بشريّت افزود .
تاريخ نشاندهنده اين حقيقت است كه تاكنون ميليونها نفر بر اثر پيشرفت علم ، جان
خود را از دست دادهاند ، ميليونها نفر بىخانمان شده و از هستى ساقط گشتهاند .
همه اينها به خاطر اين نكته است كه علم پيشرفت كرده است ولى انسانيّت تقويت نشده
است ، در صورتى كه پيشرفت بايد همه جانبه باشد نه تكبُعدى .
علم در صورتى كه همراه با عقل و انسانيّت پيشرفت كند ، جامعه را به سوى تكامل
مىبرد ولى اگر بدون اينها باشد ، هستى اجتماع را به نيستى مىكشد .
چو دزدى با چراغ آيد
گزيدهتر برد كالا
نظام آفرينش بر مبناى تكاملِ صحيح قرار دارد به اين معنى كه همه نباتات ، حيوانات
و انسانها از روزى كه خلق مىشوند تكامل آنان شروع مىشود . اگر آنان به همان حالى
كه در روز اوّل خلقتشان هستند باقى بمانند ، دنيا به چه صورتى در خواهد آمد ؟
بنابراين تكامل به اين معنى ، از شرايط حتمى زندگى است .
نكته مهمّى كه وجود دارد اين است كه تكامل جسمى بايد همراه و همگام با تكامل فكرى
و روحى باشد ، يعنى همان گونه كه كودكان از نظر جسمى رشد پيدا مىكنند بايد از نظر
فكرى و روحى نيز تكامل بيابند . اگر آنان از نظر جسمى رشد نمايند ولى در افكار و
انديشههاى كودكانه آنان هيچ گونه تحوّلى ايجاد نشود ، جامعه به چه وضعى درمىآيد
؟!
پس تكامل جسمى انسانها بايد همراه با تكاملى فكرى و رشد عقلى آنان باشد.
اين همراهى و همگامى بايد در تمام ابعاد جامعه وجود داشته باشد و گرنه در صورتى
كه بشر از جهتى داراى تكامل باشد و از جهت ديگر تنزّل كند يا همچنان متوقّف بماند ،
تعادل در آن اجتماع از ميان مىرود و جامعه را به سقوط مىكشاند .
بنابراين، همان گونه كه جامعه در راه علم و صنعت تلاش مىكند و خواهان پيشرفت و
تكامل علم و صنعت و رسيدن به اوج مسائل مادّى است؛ بايد از نظر روحى و معنوى ، در
حالِ تكامل باشد و گرنه پيشرفت در علم و صنعت بدون توجّه به مسائل روحى و معنوى ،
آيندهاى بسيار تاريك و خطرناك را به ارمغان مىآورد !
اگر جامعه بشريّت و طرفداران مدرنيزه كردن جهان در جستجوى پيشرفت و تكامل هستند ،
بايد در راه تكميل و تكامل فكرى و روحى جامعه نيز تلاش كنند ، نه اينكه فقط به
تكامل ابزارى كه مىسازند ، بپردازند .
اوّل بايد در ساختار وجود انسانها از نظر شخصيّت ، افكار و انديشهها تحوّل و
تكامل ايجاد شود تا پيشرفت واقعى در تمدّن و صنعت به وجود آيد ، و گرنه پيشرفت
تكبعدى جهان را به نابودى و انهدام تهديد مىكند .
آينده جهان و جنگ جهانى
معروفترين شخصيّتهاى جهان در گذشته و حال ، از نابودى و انهدام جهان ترس و
هراس داشتهاند و دانسته و مىدانند كه اين سرنوشت را خود براى مردم جهان به وجود
آوردهاند . يكى از اين گونه افراد اينشتين است .
»راسل« مىگويد : بمب اتمى و حتّى بيشتر از آن بمب هيدروژنى ، سبب ايجاد
وحشتهاى تازهاى شده و نتايج علم را در زندگى بشر ، بيش از پيش در معرض ترديد قرار
داده است . حتّى بعضى از صاحبنظران برجسته ، كه »اينشتين« به شمار آنان است ، خاطر
نشان ساختهاند كه خطر محو حيات ، اين سيّاره خاكى را تهديد مىكند .(30)
»دكنت دونوئى« مىگويد : امروز كه بشريّت ، در نتيجه به كار بردن نيروى اتميك،
تهديد به انهدام كامل مىشود، مردم تازه متوجّه مىشوند كه تنها نجات مؤثّر آنها ،
منوط به توسعه بيشتر و عالىتر اخلاق انسان است . براى اوّلين بار در تاريخ بشر ،
انسان از كارى كه با هوش خود انجام داده بيمناك است .(31)
آرى ؛ اكنون بسيارى از سياستمداران اروپايى درباره آينده انسان و جهان در هراس
عجيبى به سر مىبرند و نمىدانند آيا سرانجام بر اثر استفاده از سلاحهاى هستهاى
جهان بكلّى نابود خواهد شد يا نه ؟!
يكى از عوامل مهمّى كه آينده جهان را تهديد نموده و زمينه جنگ جهانى را فراهم
مىكند ، فروش وسايل پيشرفته نظامى به دولتهاى ديگر است . سياستمداران براى كسب
ثروت بيشتر و نيز نفوذ فراوانتر در كشورهاى ديگر ، دست به اين گونه كارهاى ويرانگر
مىزنند .
فروش تسليحات نظامى به كشورهاى ديگر ، يكى از منابع مهمّ درآمد براى كشورهاى بزرگ
به حساب مىآيد . از اين جهت هر روزى سلاحى تازهتر به بازار مىآيد و هر روز
اسحلهاى ، قويتر از اسلحه ديگر درست مىشود . اينك اين گزارش را مطالعه كنيد :
»... دو بمبى كه در اواخر جنگ جهانى دوّم روى دو شهر ژاپنى »هيروشيما و ناكازاكى«
انداخته شد ، خرابىهاى زيادى بر جاى گذاشت ، حال آن كه بمب نوترونى برخلاف بمب
اتمى فقط كشنده است و حتّى به اندازه يك سر سوزن قدرت تخريب ندارد .
قدرت انفجارش ناچيز است ؛ زيرا 80 درصد انرژى آن به شكل اشعّه نوترون آزاد خواهد
شد . اين اشعّه بر هر ميدان جنگى كه ساطع شود ، كليّه موجودات زنده حتّى موجودات
ذرّهبينى را نابود خواهد ساخت« .
»ساموئل كوهن« درباره معايب و محاسن اختراع خود ! چنين ادامه مىدهد : بمب
نوترونى دو عيب عمده دارد : اوّل اين كه چون شهرها و ساختمانها را بىآسيب
مىگذارد ، ممكن است دشمن آنها را اشغال كند و يا اين كه براى نابودى آنها از سوى
دشمن بمب اتمى به كار رود . و عيب دوّم اين بمب در محدوده عملش تمامى موجودات حتّى
موجودات انگلى را نابود مىسازد و شهر بزرگى را در يك ميليونيم ثانيه به يك گورستان
خاموش مبدّل مىسازد و ساير موجودات نيز آسيب خواهند ديد .
امّا به نظر من بمب نوترونى »اخلاقىتر« از بمب هستهاى است ؛ چرا كه بمب هستهاى
كه از شكستهشدن هسته اتم ساخته مىشود . پس از انفجار علاوه بر كشتار، بسيارى را
كور ، كر ، و ناقصالعضو مىكند ، حال آن كه بمب نوترونى با قدرتى كه دارد ديگر هيچ
كس را ناقص العضو باقى نخواهد گذاشت« .(32)
سخن پدر بمب نوترونى حكايت از خيلى چيزها مىكند ، از جمله آن كه آدمكشى جزو
ارزشها به شمار مىرود و اگر بمبى ساخته شود كه هيچ انسانى را بر روى زمين باقى
نگذارد، بمب بسيار اخلاقى است . آرى؛ سرانجامِ انسانى كه از خدا بريده و ارزشهاى
الهى را رها كرده است ، اين چنين است !« .(33)
»با محكوم ساختن ماشين و فنّ جمعى نيز علم را محكوم دانستهاند ، تا بدانجا كه
اين سخن تلخ مأيوسكننده را »برتراندراسل« درباره علم گفت : »شايد ما در عصرى به سر
مىبريم كه عصر فناى نوع بشر است. اگر چنين به وقوع پيوندد ، گناه آن بر گردن علم
خواهد بود .«(34)
در دهه 1960 ، دشمنى نسبت به علم و سرخوردگى از آن به صورتى وسيع در ميان جوانان
و بخصوص جوانان تحصيل كرده و دانشگاهى رواج گرفت ، زيرا بشر از اينهمه مسائل و
مصائب ناشى از گسترش فنون به ستوه آمده است.«(35)
»تمدّن كنونى غربى ، همان طور كه علم را به منافع غير انسانى و حقيرانه آلوده است
، دموكراسى را نيز پرده استتار هدفهاى نامردمى خود ساخته است . وقت آن رسيده است
كه درباره سرنوشت اين تمدّن توليد و مصرف بينديشيم و موجبات از خودبيگانگى و
بىاعتدالى و درماندگى انسان را ، در آستانه قرن بيست و يكم ، بشناسيم و به
چارهجويى بپردازيم . نه با طرد علم و روى آوردن به توهّمات ، بلكه با فرزانگى .
»عالمى ديگر ببايد ساخت و از نو آدمى« . بايد فروتنانه از برج عاج تفرعن عالمانه
اين خرد فرود آييم كه متعصّبانه بر اين باور است كه پاسخ همه پرسشها و نيازهاى
انسان را با قرع و انبيق آزمايشگاهى فراهم خواهد ساخت .«(36)
»از سال 1945 به بعد جهان در لبه پرتگاه مرگ و نابودى قرار گرفته و بارها تا
مرحله سقوط پيش رفته است. تسليحات اتمى ابرقدرتها سايه عفريت مرگ را بر سر هر
جاندارى گسترده و مسابقهاى كه در زمينه تجهيز و تقويت ارتشها با نيروى هستهاى
صورت مىگيرد ، خطر نابودى زمين و تمدّن و فرهنگ آن را بيش از پيش مطرح مىسازد .
در بحبوحه قدرت نظاميان و سياستمدارانى كه در چند دهه پيش طرف ديگر را با سلاح
هستهاى مورد تهديد قرار مىدادند ، دو دانشمند علم مخالفت با اسلحه اتمى
برافراشتند . اين دو كه خود در ساخت و به صحنه آوردن آن نقش مؤثّرى ايفا كرده بودند
، »آلبرت اينشتين« و »لئواسزيلارد« بود .
در سال 1962 فيزيكدانهاى اتمى در مورد انجام آزمايشهاى اتمى هشدار دادند و
رسماً اعلام كردند كه 200000 كودك معلول و ناقص الخلقه ظرف يك سال تحت تأثير
آزمايشهاى بمب اتم به دنيا آمدهاند .
اختراعات ويرانگر غير اتمى
»سزيوم 137» كه در نتيجه انفجارات اتمى به وجود مىآيد مستقيماً بر ژن و جنين
تأثير مىگذارد و حداقل كودكان ششانگشتى و يا با دست و پاى كج و كوله و بىقواره
به دنيا مىآيند .
دانشمندانى چون »ژان روستان« و دكتر »دلونى« و پروفسور »مولر« زيست شناس برنده
نوبل از آمريكا ، رسماً نگرانى خود را از اين حيث اعلام داشتند و هشدار دادند كه در
صورت تكرار ، محيط زيست با مخاطرات جدّىترى مواجه خواهد شد و از آن پس گروه
بىشمارى از دانشمندان سراسر گيتى با آنان همصدا شدند تا جهان با كاهش
زرادخانههاى اتمى كه اخيراً صورت گرفت ، نفسى به راحتى كشيد .
در سال 1962 صدها زيستشناس مشهور جهان اجتماعى تحت عنوان »همگى در اثر تشعشعات
اتمى خواهيد مرد اگر ...« تشكيل دادند و در آن جلسه »ژان روستان« طبيعىدان معروف
فرانسوى چنين هشدار داد: »... موادّ راديوآكتيو بر سر جانداران مرگ و نيستى خواهد
باريد و نتيجه آن ازدياد نسل ديوانگان و معلولان و ناشنوايان و نابينايان خواهد
بود« .(37)
»نسلى كه بعد از بمباردمان مرگزاى اتمى به وجود خواهد آمد بزرگتر از كف دست
نخواهد بود !
اختراعات ويرانگر غير اتمى
مسأله ديگرى كه با آن روبرو هستيم اين است كه نه تنها صنايع اتمى ، بلكه صنايع
شيميايى نيز پا به پاى آن در اين مسابقه مرگ و نيستى شركت دارد و همان طور كه
دانشمندان آمريكايى اين مطلب را تأييد كردهاند ، تنها اشعّه ايكس خطراتى 20 برابر
تشعشعات اتمى به وجود مىآورد و يا داروهايى كه فرآورده صنعت شيميايى هستند و آنها
را به سادگى از داروخانه مىخريم ما را با چه مخاطراتى كه مواجه نمىسازند . آن گاه
دارو و درمان دست به دست هم مىدهند تا ريشه ما را بياندازند . ميزان تشعشع هر قدر
مىخواهد باشد به گونهاى در نسل و نطفه تأثير خواهد گذارد .
به عبارت بهتر هر كس اگر يك بار هم شده راديوگرافى كرده باشد ، بايستى بداند كه
تخمه و تابر خود را در معرض اثرات آن قرار خواهد داد.
گفتنى است كه اين تشعشعات مىتواند حتى پرتوهاى تلويزيون و دستگاههاى راديوگرافى
و غيره را دربرگيرد و اگر تأثيرات آن در زمان كوتاه ظاهر نشود در سالها و حتى
قرنهاى آينده اثرات مخرّب و زيانبار خود را آشكار خواهد ساخت .
دكتر »رابرت ويلسون« يكى از دانشمندان عضو كميسيون انرژى اتمى آمريكا اظهار داشته
است كه پرتوهاى تلويزيونى تشعشعات زيادترى از آزمايشهاى انفجارات هستهاى منتشر
مىسازند ، شايد به اين علّت است كه مواد زائد كارخانجات اتمى را به هيچ وسيله -
حتّى دفن كردن آنها در اعماق اقيانوسها - نمىتوان از بين برد .«(38)
اكنون براى روشن شدن پاسخ ما درباره اختراعات كنونى ، آنها را به سه دسته تقسيم
مىكنيم :
1 - اختراعاتى كه داراى آثار منفى ، شوم و ويرانگر هستند .
2 - اختراعاتى كه آثار شوم ندارند ولى زمان استفاده و بهرهبردارى از آنها گذشته
است .
3 - اختراعاتى كه داراى آثار منفى نيستند و مورد استفاده جامعه قرار دارند .
دسته اوّل :
بديهى است كه در نظام عادلانه و حكومت عدلپرور حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى
فرجه نه تنها وسايل ويرانگر جنگى بلكه هر گونه وسيلهاى كه در راه فساد ، تباهى و
نابودى جسم يا جان انسانها به كار مىرود از ميان برداشته خواهد شد و نابود
مىگردد .
بنابراين از مطالب گذشته چنين نتيجه مىگيريم كه از ميان برداشتن وسايل ويرانگر
و نابود ساختن آنها در حكومت عدلِ الهى حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه نه
تنها وسايل ويرانگر جنگى بلكه هر گونه وسيلهاى كه داراى اثر منفى بر جامعه بشرى
است از سر راه انسانها برداشته مىشود و آن حضرت با نابود ساختن آنها بشريّت را
از آثار شوم و منفى آنها نجات خواهند داد .
پس در حكومت امام عصر ارواحنا فداه آن دسته از اختراعات كه داراى اثرات شوم ،
ويرانگر و منفى هستند به نابودى كشيده شده و از ميان برداشته مىشوند .
دسته دوّم از اختراعات
دسته دوّم از اختراعات كنونى ، آن قسمت از اختراعاتى هستند كه داراى آثار منفى
نيستند ولى در عصر ظهور دوران بهرهورى و استفاده از آنها گذشته است . مانند وسايل
طبّى و يا برخى از وسايل جنگى كه در جهادهاى عادلانه مورد استفاده قرار مىگيرند .
اين گونه وسايل نيز از بين خواهند رفت ؛ زيرا نيازى به وجود آنها در ميان جامعه
وجود ندارد . روشن است وقتى كه صحّت و سلامتى ، تمامى جهانيان را فرا گرفته و همه
از صحّت روحى و جسمى برخوردار باشند ، اصلاً نيارى به وسايل جنگى نابودكننده بشر و
يا وسايل طبّى كه ديگر قابل بهرهبردارى نيستند ، وجود ندارد .
پس وقتى كه بيمارى باقى نماند تا نياز به وسايل طبّى وجود داشته باشد ، آن وسايل
كنار گذارده مىشوند .
بىنيازى از وسايل جنگى
هميشه جنگها و خونريزىها عوامل گوناگونى داشتهاند كه به خاطر آنها ملّتى
بر ملّت ديگر هجوم برده و به كشت و كشتار يكديگر پرداختهاند . دو چيز عامل اساسى
كشتارهايى بوده است كه در طول تاريخ صحنه گيتى را با خون مردم رنگين نموده است:
1 - ضعف و كمبود
2 - افزون طلبى .
با يك نگاهِ دقيق به صفحات تاريخ مىتوان دريافت دو موردى را كه به عنوان نمونه
نام برديم ، اساس بسيارى از جنگهاى مهمّ تاريخ بوده است؛ زيرا كمبود زمينهاى
حاصلخيز، رودخانههاى پرآب ، دامدارىهاى وسيع و معدنهاى عظيمِ نفت ، طلا و...
حكومتهاى ظالم را تحريك نموده است تا به همسايگان خود كه از اين نعمتها برخوردار
بودهاند هجوم برده و سرزمين و اموال آنان را تصاحب كنند . عامل اصلى اين گونه
خونريزىها كمبود و ضعف و كاستىهايى بوده است كه حكومت مهاجم آن را در كشور خود
مشاهده مىنموده است .
عامل مهمّ ديگر در بسيار از جنگها و خونريزىهايى كه در تاريخ واقع شده است
افزون طلبى دولتهاى مهاجم بوده است . يعنى كشورى كه آتش جنگ را روشن نموده و دو
ملّت را به جان يكديگر انداخته ، نه تنها ضعف و كمبود در مواردى كه ذكر نموديم
نداشته است ؛ بلكه با همه امكانات و بهرههاى فراوانى كه داشته ، براى افزون نمودن
آنها به كشور ديگر چشم دوخته و براى توسعهبخشيدن و افزايشدادن حكومتِ خويش به
كشور ديگر حملهور شده است .
اگر در جنگهاى طولانى و لشكركشىهايى كه در صفحات تاريخ ثبت شده نگاه كنيد به
روشنى درمىيابيد كه افزونطلبى يك عامل مهمّ در جنگها ، كشتارها و حملههاى آنان
بوده است .
البتّه همان گونه كه گفتيم كمبود و ضعف ، و افزونطلبى دو عامل مهمّ براى جنگها
و خونريزىهايى بودهاند كه در تاريخ انجام گرفته است؛ و گرنه جنگها اسباب و عوامل
ديگرى نيز داشتهاند كه به خاطر آنها آتش جنگ شعلهور شده و خون مردم صفحه گيتى را
رنگين ساخته است .
درباره دو موردى كه نام برديم دقّت كنيد: ضعف و كمبود و همچنين افزون طلبى »دو
عامل برونى« حكّام و دولتمردان بوده است .
بسيارى از جنگها نه بر اساس »عوامل برونى« بلكه بر اساس »عوامل درونى« حكّام
صورت گرفته است .
»عقدههاى روانى« كه از شمار مهمّ »عوامل درونى« است تاكنون بسيارى از افراد را
به صورت جرثومههاى خونآشام درآورده كه با شعلهور ساختن آتش جنگ و ريختن خون مردم
بيچاره ، صفحات تاريخ را رنگين ساختهاند .
بديهى است بشر با تكامل عقلى از اين گونه عقدهها رهايى يافته و عوامل درونى و
برونى براى شعلهور شدن فتنه جنگ نابود مىگردد و صلح و صفا و آرامش سراسر گيتى را
فرا مىگيرد . در اين صورت چه نيازى به بمبهاى مرگبار اتمى و غير اتمى وجود دارد
؟!
از آنچه گفتيم پاسخ سؤال راجع به قسم دوّم از اختراعات كنونى به خوبى واضح مىشود
. بديهى است وقتى زمينه به كارگيرى چيزى از ميان رفت ، آن چيز نيز محكوم به نابودى
است و به دست فراموشى سپرده خواهد شد .
دسته سوّم از اختراعات
دسته سوّم از اختراعاتى كه در دوران غيبت مورد استفاده مردم مىباشند
وسيلههايى هستند كه آثار منفى در آنها وجود ندارد . آيا وضع اين گونه ابزار آلات
چگونه خواهد بود ؟
در پاسخ به اين مورد از اختراعات - كه تعداد آنها نيز زياد است - بايد بگوييم :
با توجّه به پيشرفت بيش از حدّ علم و دانش و تكامل عقلى و افزايش فراوان قدرتهاى
مغزى و به كار افتادن كامل نيروهاى فكرى ، بديهى است كه وسايل پيشرفته مهمّى اختراع
خواهد شد كه با وجود آنها نيازى به وسيلههاى عقبمانده و از رده خارج شده وجود
نخواهد داشت .
براى توضيح مطلب وسائلى را كه در اين زمان مورد استفاده قرار دارند مقايسه كنيد
با وسيلههايى كه تا يك قرن قبل مورد استفاده بودهاند . به عنوان نمونه آيا
مىتوان دلو و ريسمان را با پمپهاى قوى آب مقايسه نمود ؟! آيا دستگاههاى
قدرتمندى را كه براى كشيدن آب از قعر چاهها يا رودخانهها ساخته شدهاند ، جايى
براى استفاده از دلو و ريسمان باقى مىگذارد ؟!
البتّه هنوز در بسيارى از نقاط محروم جهان مردم مستضعف و بىپناه از دلو و ريسمان
استفاده مىكنند و اين به خاطر ضعفِ كشورهاى به اصطلاح متمدّن است كه صنعت تمام
نقاط جهان را فرا نگرفته و مورد استفاده همه مردم جهان واقع نشده است . امّا در
دوران شكوهمند ظهور وضع جهان اين گونه نخواهد بود .
ما درباره ويژگىهاى حكومتى حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه گفتهايم يكى از
ويژگىهاى حكومتى آن حضرت ، جهانى بودن حكومت آن بزرگوار است و جهانى بودن حكومت آن
حضرت نه تنها به معناى حكومت واحد در سراسر گيتى است بلكه به معناى بهرهمندى همه
مردمان جهان از امكانات آن روزگار درخشان نيز هست .
تبليغات گسترده و توخالى غرب
غرب براى خودنمايى و فريفتن مردم جهان دست به تبليغات گستردهاى در زمينه علوم
گوناگون زده است كه روانشناسى نمونهاى از آنها است .
طرح مسائل روانشناسى در كشورهاى بزرگ جهان آنگونه گسترش يافته كه به پندارِ خود
آنچنان پيشرفت نموده و به نكتههاى تازه دست يافتهاند كه از روانشناسى گذشته و به
فراروانشناسى رسيدهاند ! كسانى كه هنوز جسم خود را نشناختهاند و انسان را حتّى
از نظر جسم ، موجودى ناشناخته مىدانند چگونه از روانِ خود آگاه شده و آنگاه پا را
فراتر نهاده و به فراروانشناسى پرداختهاند !
آرى ؛ اين چنين است جهان لجامگسيخته كنونى كه از مقام ولايت و سرپرستى نظام عالم
روى برتافته و به خاطر بافتههاى خويش ، خود را راهيافته مىداند !
زورگويان جهان نه اكنون ! بلكه از زمانهاى بسيار دور ، ملّتهاى خود را با
استفاده از تبليغات گسترده ، فريب دادهاند .
آنان با نيرنگ و حيله ، مردمان را سرگرم ساختند و با نقشههاى شوم خود ، افكار و
انديشههاى انسانهايى را كه پاك زاده شدهاند ، به گمراهى كشاندند . آنان نگذاردند
انسانها بر اساس فطرت پاك خويش راه نجات را بيابند و منجى و رهائىبخش خود را
بخواهند .
آنان علم و تمدّن را به رخ ملّتها كشيدند و با تبليغات گسترده ، افكار مردم جهان
را شستشو دادند ؛ با اين كه از اشتباهات خود آگاه بودند .
نمونههاى فراوانى در طول تاريخ - از گذشته تا حال - وجود دارد كه معروفترين
دانشمندانِ عصر غيبت از بزرگترين اشتباههاى علمى برخوردار بودهاند از »ارسطو« و
قبل از او گرفته تا دانشمندان عصر ما اشتباهات فراموشنشدنى را در صفحات تاريخ به
نام خود ثبت نمودهاند .
از چه كسانى پيروى كنيم ؟
آيا انسان مىتواند از دانشمندانى كه دست به خيانت زدند و لباس خدمتگذارى به
ستمگرانِ جهان را پوشيدند ، پيروى كند ؟!
آيا صحيح است ما فريب تبليغات گسترده غرب را خورده و فريفته زندگى ماشينى آنان
شويم ؟
ستمگران جهان از زمانهاى دور به مخالفت با پيامبران الهى برخاستند و توده ملّت
را از پيوستن به آنان بازداشتند ...
با فرارسيدن عصر رسالت رسول خدا حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم و عصر امامت
خاندان وحى عليهم السلام ، گروهى كه شريرترين افراد در طول تاريخ بودند به مخالفت
با خاندان نبوّت برخاستند و مردم را از گِرد خاندان وحى عليهم السلام پراكندند ، و
با بازداشتن مردم از نوشتن فرمودههاى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و بستن باب
علم آن بزرگوار ، به عصر جاهليّت تداوم بخشيدند .
آنها نگذاشتند مردم از آبشخور علمِ وحيانى سيراب شوند و از سرچشمه زلال دانش
الهى بهرهمند گردند .
آنها نگذاشتند علم و دانش در ميان مردم جهان گسترش يابد و با دور شدن مردم از
خاندان وحى عليهم السلام ، آن بزرگواران نكتههاى ناب علم و اسرارِ دانش را فقط به
بزرگان اصحاب خود آموختند .
آيا انسان از رهبرانى پيروى كند كه همه اسرار هستى در برابر آنها روشن و آشكار
است و علم و دانش آنان به تمامى موجودات جهان توسعه دارد ، يا از دانشمندانى كه خود
بارها به جهل و عجز خود اعتراف نمودهاند ؟ و بارها علم و دانش خود را در برابر
مجهولاتشان بسيار اندك و ناچيز شمردهاند .
به عنوان نمونه ، »اسحاق نيوتن« - كه او را از بزرگترين دانشمندان جهان مىدانند
- در اين باره گفته است : »من نمىدانم كه از نظر جهانيان چه هستم ؟ از دريچه چشم
خودم به كودكى مىمانم كه در ساحل دريا گرم بازى است و خود را به جستن سنگريزههايى
خوشتراش از سنگدانههاى ديگر و صدفهايى خوشنقشتر از صدفهاى ديگر مشغول مىكند
. امّا در اين ميان ، اقيانوس ناگشوده حقيقت ، از بىكران تا بىكران فراروى او همه
جا گسترده است .«(39)
اين اعتراف ، واقعيّتى است كه نه تنها درباره »نيوتن« بلكه درباره همه افرادى
چون او ، صحيح است . البتّه گروه زيادى بر اثر جستجوى فراوان ، سنگريزههاى
خوشتراش و يا صدفهاى خوشنقشترى را يافتهاند ولى پرسش ما اين است :
آيا بشر بايد از كودكانى كه سرگرم بازى هستند پيروى كند يا تلاش كند به سوى كسانى
كه با اسرار خلقت و رازهاى جهان آفرينش آشنا هستند راه يابد ؟
بديهى است كه گم كردن راه سبب گمراهى مىشود و گمراهى نتيجهاش اشتباه و تباهى
است .
اشتباه ارسطو ، كپرنيك و بطلميوس
اكنون نمونههايى از اشتباهاتى را كه در حوزه علم وارد شده نقل مىكنيم :
»ارسطو« تصوّر مىكرد كه خورشيد در يك دايره كامل به دور زمين مىگردد .
»كپرنيك« فكر مىكرد كه زمين در يك دايره كامل به دور خورشيد مىگردد .
اين دو يك رقابت واقعى داشتند ؛ نمىشد كه هر دو حق داشته باشند ، بعداً معلوم شد
كه هر دو اشتباه مىكردند ، مدار زمين بيضوى است .(40)
بايد اين واقعيّت را دانست كه »ارسطو« حكيم مشهور مشّائى و بعد از او »بطلميوس«
كه پنج قرن پس از وى آمد علم نجوم را مدّت هزار و هشتصد سال از قرن سوّم قبل از
ميلاد تا قرن پانزدهم بعد از ميلاد به تأخير انداختند .
»ارسطو« مدّت هيجده قرن نوع بشر را در ظلمت جهل نگاه داشت و نگذاشت كه انسان
بتواند خود را از آن ظلمتكده نجات بدهد و مىتوان به جرئت گفت كه ارسطو مدت هيجده
قرن پيشرفت علمى بشر را به تأخير انداخت .(41)
مىدانيم كه علوم چون حلقههاى زنجير است و يك حلقه از آن به حلقه ديگر متّصل
مىشود و يك علم ، سبب پيدايش علم ديگر مىگردد .
جهل بشر در مورد حركت زمين و سيّارات ديگر به دور خورشيد كه عامل آن ارسطو شد ،
مدّت هيجده قرن دو بال آدمى را براى پرواز در عرصه علم بست و نفوذ ارسطو ، آنچنان
زياد بود كه هيچ كس نمىتوانست نظريّه او را در مورد ثابت بودن زمين محكوم به بطلان
كند .
دو چيز قوّت نظريّه »ارسطو« را در ذهن اقوام جهان افزايش داد : اوّل اين كه
»بطلميوس« جغرافيادان مشهور مصرى كه پنج قرن بعد از »ارسطو« آمد ، بر نظريّه او
صحّه گذاشت و براى حركات ستارگان نظريّهاى ابراز كرد كه سيّارات به دور چيزهايى
مىگردند كه متحرّك هستند و آن چيزها به دور زمين گردش مىكنند امّا زمين بدون حركت
و ثابت است . بطورى كه مىبينيم »بطلميوس« گردش سيّارات را اطراف زمين دو درجهاى
كرد و گفت : آنها گرد چيزهايى مىگردند كه آنها به نوبه خود اطراف زمينِ ثابت ،
حركت مىكنند .
عامل دوّم كه قوّت نظريّه ارسطو را افزايش داد اين بود كه در اروپا ، كليساى
مسيحى بر نظريّه ارسطو صحّه گذاشت و گفت : بدون ترديد آنچه ارسطو راجع به ثبات زمين
و اين كه مركز جهان مىباشد گفته حقيقت است . چون اگر زمين ثابت و مركز جهان نبود ،
پسر خدا )يعنى حضرت مسيح( در آن ظهور نمىكرد .(42)
اشتباه پوزيدونيوس
فليسوف رواقى ، »پوزيدونيوس« صد سال پيش از ميلاد مسيح ، هيأتى را به سوى
اسپانياى غربى رهبرى كرد تا ببيند آيا هنگامى كه در هر غروب ، خورشيد در درياى
آتلانتيك فرو مىرود صداى فيش از آن برمىخيزد يا نه !(43)
اشتباه ارشميدس
»ارشميدس« مىگفت : شماره ذرّاتى كه در سراسر جهان هست عدد 10 به توان 63
مىباشد يعنى اگر عدد 10 را شصت و سه بار در خود آن ضرب كنيم ، شماره ذرّاتى كه در
جهان هست به دست مىآيد .
در نظر »ارشميدس« ذرّه عبارت بود از كوچكترين جزء از مادّه كه ديگر نتوان آن را
به دو قسمت كرد و به همين جهت آن را جزء لايتجزّى مىخواندند .(44)
اشتباه ادينگتون
»ادينگتون« دانشمند فيزيكى انگليسى كه در سال 1944 ميلادى درگذشت، در آغاز آن
قرن و هنگام جوانى گفت : مجموع اتمهايى كه در هستى وجود دارد عدد 10 به توان هشتاد
مىباشد .
يعنى اگر عدد 10 را هشتاد بار در نفس خود ضرب كنند شماره اتمهايى كه در جهان هست
به دست مىآيد .
روزى كه »ادينگتون« شماره اتمهاى هستى را با اين فرمول رياضى حساب كرد ، منجّمين
عقيده داشتند كه شماره كهكشانها بطور تقريب يك ميليون عدد است .(45)
اشتباه اينشتين
اينشتين چنين مىپنداشت كه هيچ موجودى نمىتواند داراى سرعتى افزون از سرعت نور
باشد . و آخرين سرعت سير در جهان هستى ، سرعت نور است .
اكنون ثابت شده است كه موجوداتى وجود دارند به نام »تاخنون« كه سرعت سير آنها
مافوق سرعت نور است . اگر نظريّه اينشتين درست بود ، بشر بايد از بسيارى از سفرهاى
فضايى در عصر آينده نااميد باشد .
علاوه بر اين از نظر روايات و فرمودههاى خاندان وحى عليهم السلام ملائكه مانند
جبرائيل و... از عرش و مافوق كهكشانها تا زمين را در كمتر از لحظهاى مىتوانند
سير كنند .
اينشتين و افرادى همانند او به خاطر دور بودن از معارف علمى خاندان وحى عليهم
السلام ، از اين حقايق آگاهى نداشته و ندارند .
»زومرفلد« اين تئورى را مطرح ساخت كه ذرّاتى وجود دارند كه حركت آنها سريعتر از
سرعت نور بوده و داراى اين خاصيّت ويژه هستند كه هرچه انرژى آنها كمتر شود ، داراى
سرعت بيشترى مىگردند .
تئورى اينشتين در تضادّ با اين فرضيّه متهورانه »زومرفلد« مىباشد ؛ زيرا كه بر
اساس تئورى اينشتين ، كليّه ذرّات در مرز رسيدن به سرعت نور ، داراى جرم بىنهايت
هستند .
تئورىهاى متهورّانه و اثبات نشده ، همين كه يكبار در سطح بين المللى مطرح شدند ،
به اين زودى كشش خود را از دست نداده و مدّتها همچنان جالب توجّه باقى مىمانند .
از زمانى كه »زومرفلد« در آغاز قرن جارى تئورى خود را مطرح ساخت تاكنون نسلهاى
متعدّدى از دانشمندان علم فيزيك به مطالعه و تحقيق درباره اين ذرّات سريعتر از نور
پرداختهاند . ولى تنها در سال 1967 بود كه بالاخره »جرالد - فينبرگ« G.Fcinberg
پرفسور فيزيك تئوريك در دانشگاه آمريكائى كلمبيا ، توانست با رسالهاى درباره
ذرّاتى كه حركتشان سريعتر از حركت نور است ، باب بحث مجدّد در اين مورد را باز كند
.
»فينبرگ« براى اين ذرّات اسمى هم انتخاب كرد و آنها را »تاخنون« Tachionen ناميد
كه از لغت يونانى »تاخيس« Tachys به معناى »سريع« مشتقّ گشته است .
بار ديگر صداى دانشمندان فيزيك برخاست كه بر اساس تئورى اينشتين ، هيچ چيزى
سريعتر از نور نمىتواند وجود داشته باشد . امّا چند تن از دانشمندان فيزيك
هستهاى اين ايده جالب را تعقيب نموده و اكنون به اين نتيجه رسيدهاند كه چنين
ذرّات سريعتر از نورى بايد وجود داشته باشند ، ولى برخى به طرفدارى از اينشتين به
توجيه ايراد وارد بر او پرداختند .
اشتباه ديگر اينشتين
اينشتين مىگفت جهان داراى وسعتى است كه پهناى آن از سه ميليارد سال نورى
تجاوز نمىنمايد در حالى كه »از سال 1963 ميلادى كه اوّلين كوآزر كشف گرديد عقل
دانشمندان نجومى متزلزل شده است و وقتى پشت راديو تلسكوپ آرسى بوئه يك كوآزر دوردست
را مورد مطالعه قرار مىدهند . سر را با دو دست مىگيرند كه مبادا عقل از سرشان
برود و ديوانه شوند .
گفتيم فاصله كوآزرهاى دوردست با زمين 9 ميليارد سال نورى است در صورتى كه اينشتين
مىگفت كه جهان وسعتى است كه پهناى آن )يا قطر آن( از سه ميليارد سال نورى تجاوز
نمىنمايد .
براى سنجش وسعت فضائى كه نور ، مدّت 9 هزار ميليون سال وقت صرف مىكند تا آن را
بپيمايد كافى است كه فكر كنيم كه نور در هر سال 9500 ميليارد كيلومتر طى مىكند و
9500 ميليارد كيلومتر را بايد در 9 ميليارد سال ضرب كرد تا اين كه دريافت كه فاصله
كوآزر و زمين چقدر مىباشد .
از اين فاصله عظيم كه عقل قادر به تجسّم آن نيست گذشته ، آنچه عقل علماى نجوم را
متزلزل كرده نور كوآزر است كه ده هزار ميليارد برابر نور خورشيد مىباشد و
نمىتوانند بفهمند كه درون كوآزر چه نوع انرژى وجود دارد كه يك چنين روشنايى را به
وجود مىآورد .«(46)
با توجّه به اين مطالب روشن شد كه پندار اينشتين درباره قطر جهان بسيار اشتباه
بوده است .
اكنون كه سخن از اينشتين به ميان آمد ، مناسب است بگوييم كه او يك يهودى آلمانى
بود و خيانتى بر ملّت خود روا داشت كه بىسابقه است . او به آمريكا پيشنهاد كرد كه
در ساختن بمب اتمى از آلمان سبقت بگيرد !
»در سال 1932 هيتلر به قدرت رسيد . در آن زمان اينشتين در آمريكا بود و اعلام كرد
كه به آلمان برنخواهد گشت . از اين رو سربازان نازى ، خانه او را خراب كردند و حساب
بانكى وى را مسدود كردند .
يكى از روزنامههاى برلين مقالهاى با عنوان درشت »خبر خوبى از اينشتين، وى
برنخواهد گشت« نوشت ، با تهديدهاى نازىها اينشتين خونسردىاش را حفظ كرد . ولى از
ترس اين كه مبادا دانشمندان آلمان اقدام به ساختن بمب اتمى كنند به آمريكا پيشنهاد
كرد در ساختن بمب اتمى پيشدستى كند . با وجود اين حتّى پيش از انفجار اوّلين بمب ،
وى مردم را از خطرات بمب آگاه مىكرد و پيشنهاد كنترل سلاحهاى هستهاى را از سوى
جامعه بينالمللى نمود .«(47)
شايد به خاطر خيانتى كه او به ملّت خويش روا داشت از زندگى خود پشيمان بود :
»اپنهايمر ، كه از دوستان نزديك اينشتين بود، در گردهمايى دانشمندانى كه به
مناسبت دهمين سال درگذشت اينشتين توسّط يونسكو ترتيب يافته بود گفت : اينشتين در
غروب زندگيش ، سرخورده و مأيوس از مسابقات تسليحاتى و جنگها ، به او گفته بود :
اگر قرار بود زندگى را دوباره از سر گيرم ، ترجيح مىدادم كارگر ساده برق باشم
.«(48)
و به نقلى ديگر او دوست مىداشت يك كفّاش بود : »آدمهاى زيادى هم اين طرف و آن
طرف دنيا بودند كه نمىتوانستند كشتار ژاپنىها را در هيروشيما فراموش كنند و
نمىتوانستند فراموش كنند كه امضاى اين نابغه فيزيك يكى از آن فرمولهاى جادوگرانه
پشت ماجرا بوده است . براى آنها مهمّ نبود كه او بعد از شنيدن خبر ، هشت روز تمام
خودش را حبس كرده ، عزا گرفته و به يك چيز فكر كرده است : اگر دوباره به دنيا
مىآمد ديگر تئورى و فرمول نمىساخت ، مىرفت كفّاش مىشد .«(49)
اينهم جريان ديگرى از اينشتين : »يك نامه كه دو استاد فيزيك دانشگاه كلمبيا براى
روزولت نوشته بودند ، خلاصهاش اين بود : چيزى وجود دارد به نام انرژى هستهاى .
دانشمندان نازى هم مشغول كار بر روى آن هستند . واضح است كه اين يك سلاح استراتژيك
و تعيينكننده است . رئيس جمهور بايد تصميم بگيرد كه با آن ، چه بايد كرد ؟ دوّم
اوت 1939 .
دو استاد فيزيك مىدانستند رئيس جمهور چيزى درباره فيزيك هستهاى نمىداند ؛ اما
همان نزديكى در پرينستن كسى زندگى مىكرد كه از فيزيك هستهاى سر درمىآورد و رئيس
جمهور هم او را قبول داشت . پس قبل از روزولت به سراغ او رفتند . براى اينشتين
غمانگيز بود كه بعد از آن كه يك عمر طرفدار دو آتشه صلح بوده است پاى چنين چيزى
را امضا كند . او اين كار را كرد و تا وقتى زنده بود بابت اين كه دكمه را فشار داده
است ، ملامت شد .«(50)
اعتراف اينشتين به پشيمانى او از گذشته خود ، روشنگر اين مطلب است كه او اگرچه يك
دانشمند پرآوازه جهان بوده ؛ ولى او خدمتِ خود را در راه علم و دانش ، تحت الشعاع
خيانتى كه به ملّتش روا داشته ، مىدانسته است .
علم و دانش ، دستاويزى براى سوداگران
بدون شك و ترديد ، علم و دانش ، چراغ فروزانى است كه بايد بر انسانها بتابد و
راه را براى آنان روشن سازد؛ نه آنكه دستاويز ستمگران جهان قرار گرفته و گروهى به
وسيله آن به خيانت و شيّادى بپردازند ! ولى متأسّفانه تاريخ گواه آنست كه علم و
دانش در رشتههاى گوناگون تاكنون بارها و بارها مورد استفاده افراد سودجو قرار
گرفته و آن را در راه هدفهاى شوم خود به كار گرفتهاند .
گروهى از دانشمندان و دانشمندنماها دانسته و ندانسته ، از علم و دانش سوء استفاده
نمودند يا تاريكى جهل را به عنوان نور علم به مردم جلوه دادند . بديهى است اين كار
يك عامل مهمّ در سرخوردگى جامعه از علم و دانش است ؛ به گونهاى كه جهانيان باور
كردهاند : دانشمندان نمىتوانند حكومت ايدهآل را بر عالم حاكم نموده و جهان را به
مدينه فاضله تبديل نمايند .
محدوديّت علم
عامل ديگرى كه سبب نااُميد شدن مردم از علم و دانش مىشود ، محدوديّت آن است ؛
به ويژه درباره روح كه بشر پيرامون آن از علمى اندك برخوردار است . قرآن در اين
باره مىفرمايد :
»وَما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَليلاً« .(51)
از دانش ، چيزى جز مقدارى اندك داده نشدهايد .
تا وقتى كه مغز آدمى كارآيى كامل نداشته باشد و حتّى نابغهترين دانشمندان فقط از
جزئى اندك از مغز خود استفاده كنند ، بشر چگونه مىتواند رازهاى عظيم و ناگشوده
جهان بزرگ را درك كند ؟
اين حقيقتى است كه در روايات خاندان وحى عليهم السلام به آن تصريح شده و غرب تازه
به آن راه يافته است . تا وقتى كه زمان غيبت ادامه داشته باشد و بشر به تكامل عقلى
نرسيده و كارآيى مغز كامل نشود علم و دانش نيز در محدوديّت خواهد بود .
با اين بيان ، علم و دانشِ محدود چگونه مىتواند پاسخگوى مشكلات ناشناخته باشد و
چگونه مىتواند جهان تاريك را به مدينه فاضله تبديل كند ؟
بر اثر پاسخگو نبودن دانش به بسيارى از پرسشهاى جامعه و بىجواب ماندن بسيارى از
مشكلات ، مردم آگاه شدند كه علم و دانش نمىتواند ناهنجارىهاى جامعه و مشكلات آن
را برطرف سازد .
اين ، حقيقتى است كه بسيارى از دانشمندان به آن اعتراف نمودهاند . ما در اينجا
به نقل چند گفتار از آنها اكتفا مىكنيم :
1 - علم حدود دقيقاً مشخّصى دارد و هرگز نمىتواند جز چگونگى پديدههاى مورد
بررسى چيزى به ما بدهد . علم در واقع به ما مىگويد كه چگونه زمين دور خورشيد
مىگردد ، چگونه انسانها زاده مىشوند و مىميرند اما نمىتواند پاسخگوى چراها باشد
يعنى جز مقصودى كه احتمالاً موضوع مورد تجربه خود تلويحاً بيان مىكند قصد ديگرى را
آشكار سازد ... .(52)
علم ، نمىتواند جهان را درك كند
2 - مقياسهاى ثانيه ، سانتىمتر و گِرم را - كه كاربرد آنها در استخراج
قوانينى است كه در عالم مادّه حكومت مىكند - نمىتوان براى فهم حقيقتِ جاذبه ، نفس
، روح ، عقل و عوامل غير مادّى ديگر به كار برد .
بنابراين ، حقيقت نيروى جاذبه نزد فيزيكدانان ناشناخته است ، همچنين حقيقت
الكتريسيته يا مغناطيس يا انرژى - اعمّ از انرژى حرارتى يا الكتريكى يا حركتى يا
اتمى - نيز مجهول است ، فيزيكدانان معترفند كه از فهم حقيقت هر امر غير عادّى ،
عاجزند ، حتّى اين كه آنها به عدم فهم حقيقت مادّه نيز معترف هستند ؛ زيرا مادّه
سرانجام به اتم برمىگردد و اتم مجموعهاى از قواى الكتريكى مثبت )يعنى پرتون( و
قواى الكتريكى منفى )يعنى الكترون( و قواى ديگرى كه علم جديد براى هميشه از شناختن
آثار آنها عاجز است ، مىباشد .(53)
3 - علم فيزيك تا امروز نتوانسته به اين سؤال جواب بدهد : چگونه نور چراغ ما كه
انرژى است ، مبدّل به مادّه مىشود ؟ و اگر علم فيزيك پاسخ اين سؤال را پيدا كند ،
در يك لحظه ، علم راه صد هزار ساله را خواهد پيمود .
چون در فيزيك سر الأسرار همين است و راز عظيم خلقت ، جواب همين پرسش مىباشد كه
انرژى چگونه مبدّل به مادّه مىشود .
تبديل مادّه به انرژى در نظر ما عادّى است و روز و شب ، مادّه را در كارخانهها و
هواپيماها و كشتىها و اتومبيلها و خانهها حتّى در بدن خودمان مبدّل به انرژى
مىكنيم ولى تا امروز نتوانستهايم انرژى را مبدّل به مادّه نماييم و هنوز
نمىدانيم در جهان ، انرژى چگونه مبدّل به مادّه مىشود .(54)
4 - ما بعد از بيست و شش قرن با تمام پيشرفتهاى علم فيزيك و علم »آستروفيزيك«
يعنى علم شناسايى فيزيكى ستارگان هنوز از لحاظ شناسائى مبدء دنيا از لحاظ فيزيكى
)از لحاظ جسمى( از حدود نظريّه فيلسوف قرن ششم قبل از ميلاد كشور يونان جلوتر
نرفتهايم .
اتم هيدروژن كه سبكترين اتمهاى عناصر مىباشد داراى يك الكترون و يك پرتون است
و الكترون اطراف پروتون گردش مىكند و هنوز هيچ نظريّه فيزيكى نتوانسته قانون علمى
تبديل شيئى غير قابل وصف اوليّه را به الكترون و پروتون توضيح بدهد ، يعنى قانون
علمى آن را كسى كشف نكرده است و نمىدانيم كه آيا اول پروتون به وجود آمد يا
الكترون ، يا اين دو كه اوّلى داراى شارژ مثبت و ديگرى داراى شارژ منفى برق است ،
در يك موقع به وجود آمدند ؟ و چه شد كه در يك موقع از شيئى غير قابل وصف اوّليه به
وجود آمدند ؟
از قرن نوزدهم ميلادى تا امروز ، هر چه در اين خصوص گفته شد تئورى است و ما از
لحاظ شناسايى مبدأ دنيا بيش از مردم يونان در دوره »آناگزيماندر« اطّلاع نداريم
.(55)
با توجّه به مطالب گذشته ، به بيان چند نكته مهمّ مىپردازيم :
1 - چون علوم مختلف و دانشهاى گوناگون بىارتباط با يكديگر نيستند ، اشتباه در
يك رشته از علوم نه تنها سبب ركود و توقّف در پيشرفت آن علم خواهد شد ، بلكه در
رشتههاى ديگرى از علوم كه در ارتباط با آن علم است نيز مؤثّر مىباشد .
بنابراين زيان اشتباه دانشمندان در يك علم ، منحصر به آن رشته از دانش نخواهد بود
؛ بلكه در پيشرفت علوم ديگرى كه در ارتباط با آن علم است نيز خسارت وارد مىسازد .
2 - از آنجا كه برخى از دانشمندان عصر غيبت يا قبل از اين زمان در ميان شاگردان
خود و نيز ساير مردمان داراى چهرههاى پرنفوذ و باعظمتى بودهاند ، شاگردان آنان
تحت تأثير شخصيّت آنان قرار مىگرفتند و آراء و نظريّات آنان را از جان و دل پذيرا
مىشدند و گاهى اين جريان تا چندين نسل ادامه مىيافت و شاگردان و شاگردانِ شاگردان
و... بر اثر شخصيّتزدگىِ بىجا ، به نظريّه اشتباه شخص اوّل پابرجا مىماندند .
گاهى شخصيّتزدگى شاگردان ، آنچنان مهمّ بوده است كه اگر فردى از آنان پى به
اشتباه استاد مىبرده ، جرأت اظهار آن را براى ديگران نداشته است ؛ زيرا مىدانسته
كه اگر به مخالفت با استاد برخيزد ، مورد ريشخند نابجاى ديگران واقع شده و با هياهو
و جنجال بىجا ، براى او آبرويى باقى نخواهد ماند . به اين جهت از اظهار انديشه و
فكر صحيح خود ، خوددارى و امتناع مىورزيده است . اين واقعيّتى است كه در طول تاريخ
وجود دارد .
3 - گاهى برخى از مذاهب تحريفشده به پشتيبانى برخى از دانشها و پندارهاى
بىپايه برمىخيزند و با نفوذى كه در مردم خود دارند ، جرأت مخالفت با عقايد اشتباه
را از ديگران سلب مىكنند ، همانند طرفدارى كليسا از نظريّه »ارسطو« .
در اين گونه موارد ، دينِ تحريف شده و دانش خيالى دست به دست يكديگر داده و جامعه
را از پيشرفت و رسيدن به حقيقت دور مىكنند .
4 - اشتباهات دانشمندان و سوء استفاده زورگويان از دانش آنان و محدوديّت علم و
دانش مانع آنست كه علم و دانش ، جهان ستمديده را به مدينه فاضله تبديل كند .
5 - در عصر درخشان ظهور كه علم و دانش وحيانى فراگير شده و همه از آبشخور علم
صحيح مىآشامند ، نه تنها جايى براى اظهار دانش خيالى باقى نمىماند ، بلكه با
حكومت و دين واحد جهانى ، همه مردمان جهان در سايه مكتب راستين و دانشپرور تشيّع
زندگى مىكنند و از مكتبهاى باطل و تحريفشده اثرى باقى نخواهد ماند .
بنابراين دست دين و دانش خيالى رو شده و همه مردمان جهان از اشتباه گذشتگان آگاه
خواهند شد . با فرارسيدن آن روزگار پرشكوه و تابش انوار تابناك علم و دانش صحيح ،
جايى براى خفّاشان فرارى از نور ، باقى نخواهد ماند .
پاورقى:
29) تاريخ ناشناخته بشر : 105 .
30) آية الكرسى ، پيام آسمانى توحيد : 213 .
31) آية الكرسى ، پيام آسمانى توحيد : 213 .
32) روزنامه كيهان : 5 شهريور 1360 صفحه 5 .
33) سيماى انسان كامل از ديدگاه مكاتب : 465 .
34) علم ، قدرت ، خشونت : 87 .
35) روانشناسى ضمير ناخودآگاه : 73 .
36) روانشناسى ضمير ناخودآگاه : 79 .
37) تاريخ ناشناخته بشر : 169 .
38) تاريخ ناشناخته بشر : 171 .
39) رك : فكر ، نظم ، عمل : 93 .
40) علم و نابخردى : 103 .
41) رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 302 .
42) مغز متفكر جهان شيعه : 303 .
43) جهان در 500 سال آينده : 240 .
44) رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 367 .
45) رك : مغز متفكّر جهان شيعه : 367 .
46) مغز متفكّر جهان شيعه : 362 .
براى شناخت عظمت كوآزرها به پاورقى ص 127 اين كتاب رجوع كنيد .
47) ماهنامه اطّلاعات علمى : سال 19 ، شماره 3 ، دىماه 1383 .
48) مقدّمه روانشناسى ضمير ناخودآگاه : 78 ، به نقل از علم و تركيب : 29 .
49) اينشتين : 27 .
50) اينشتين : 25 .
51) سوره اسراء ، آيه، 85 .
52) علم ، شبه علم و علم دروغين : 45 .
53) راه تكامل : 89/5 .
54) مغز متفكّر جهان شيعه : 344 .
55) مغز متفكّر جهان شيعه : 112 .