دولت كريمه امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف

سيد مرتضى مجتهدى سيستانى

- ۶ -


نشانه

در ميان فرموده‏هاى خاندان وحى عليهم السلام نكته‏هاى مهمّى درباره عصر درخشان ظهور وجود دارد كه برخى از مردم ، قدرت درك و تحمّل آن‏ها را ندارند ؛ همان گونه كه مطالبى درباره مسائل ديگر فرموده‏اند كه همگان آمادگى پذيرش آن‏ها را ندارند و به اين دليل خاندان وحى عليهم السلام به اصحاب سرّ خود فرموده‏اند آن گونه مطالب را از نااهلان بپوشند .

علاوه بر نكته‏هاى اسرارآميز ، مطالب مهمّ ديگرى را فرموده‏اند كه مردم مى‏توانند آن‏ها را با توجّه به وجود خارجى نظير آن جريانات ، پذيرا شوند .

به اين جهت خداوند بزرگ براى اتمام حجّت خويش و نزديك شدن آن حقايق به اذهان مردم ، جرياناتى همانند آن‏ها را در خارج واقع مى‏سازد تا با توجّه به آن‏ها ، آنچه را كه اهل بيت عصمت عليهم السلام فرموده‏اند به فهم مردم نزديك سازد .

مردمى كه گرفتار تيرگى‏هاى عصر غيبت هستند و نور و روشنايى روزگار درخشان ظهور را نديده‏اند ، چگونه مى‏توانند آن روزگار شكوهمند را در ذهن خود ترسيم نمايند ؟

مردمى كه در اسارتِ دوران غيبت به سر مى‏برند و آزادى‏هاى عصر نجات را نديده‏اند ، چگونه مى‏توانند قدرت‏هاى پيشرفته مردمان عصر ظهور را باور نمايند ؟

سياستمدارانِ كوتاه‏انديش جهانى كه خود را همه‏كاره كره زمين مى‏دانند ، چگونه مى‏توانند دگرگون شدن تمدّن پوشالى خويش را به دست مردان ناشناخته باور نمايند ؟

آيا خداوند براى كژانديشانى كه تا چيزى را با چشم سر نبينند نمى‏توانند آن را بپذيرند ، چگونه حجّت خود را بر آن‏ها كامل مى‏نمايد ؟

يك فرد عادّى با مغزى شگفت‏انگيز !

با مراجعه به صفحات بزرگ تاريخ جهان ، پاسخ به اين پرسش‏ها بسيار آسان است . امدادهاى غيبى و جريانات خارق‏العاده و بسيار شگفت‏انگيزى كه در طول تاريخ واقع شده ، پاسخِ گويا و محكمى به همه كژانديشان است به گونه‏اى كه آنان را از وجود عالمِ غيب آگاه نموده و مى‏نمايد .

از آنجا كه ماجراهاى شگفت‏انگيز و حيرت‏آور كه ستمگران تاريخ را حيرت‏زده ساخته ، بسيار است و نياز به نوشتارى ويژه دارد ، به اصل بحث كه تكامل عقل انسان‏ها در عصر شكوهمند ظهور است ، بازمى‏گرديم .

در اين باره مى‏گوييم : چگونه انسان با مغز محدودى كه دارد ، مى‏تواند از قدرت‏هاى شگفت‏انگيز برخوردار شود ؟

قبل از آن كه به پاسخ اين سؤال بپردازيم ، جريان شگفت‏انگيز مردى را نقل مى‏كنيم كه بر اثر تحوّلى كه در مغز او ايجاد شده بود ، صاحب قدرت‏هاى عجيب و ناشناخته شده بود . 

ناگفته نماند ما نيازى به نقل اين گونه جريانات نداريم ، ولى براى نزديك ساختن مطلب به ذهن كسانى كه شيفته اين گونه جريانات مى‏باشند ، آن را نقل مى‏كنيم و سپس به نتيجه‏گيرى از آن مى‏پردازيم : 

»پتر - هوركوس« اهل هلند را »عجيب‏ترين مرد جهان« يا »انسان - رادار« لقب داده‏اند . زيرا او به جز پنج حسّى كه همه انسان‏ها دارند حسّى ديگر يعنى يك حسّ ششم نيز دارد . او افكار اشخاص را مى‏خواند و به آن‏ها مى‏گويد كه به چه چيزى فكر مى‏كنند . براى »پتر - هوركس« اشياء ، محلّ‏ها و مكان‏ها و بى‏زبان‏ترين و جامدترين موجودات جهان نيز حرف مى‏زنند و »پتر« به وسيله حسّ ششم خود ، حوادث گذشته و وقايع زندگى اشخاص را كشف مى‏كند و از آينده جهان و آينده اشخاص اخبار حيرت‏انگيزى مى‏دهد كه هميشه و بدون استثناء درست از آب درمى‏آيد .

اين حقيقت را همه پزشكان و روانشناسان كه »پتر - هوركوس« را مورد امتحان قرار داده‏اند تصديق مى‏كنند . تا حال ، پليس 16 كشور مختلف از روى ناچارى ، در حوادث جنايى بغرنج و پيچيده از او كمك خواسته‏اند و هم‏اكنون »پتر - هوركوس« كارت رسمى »پليس بين‏المللى« دارد .

او اين قدرت را چگونه به دست آورد ؟

امّا آنچه در زندگى »پتر« عجيبتر از همه است ، اين است كه او اين حسّ ششم )رادار( را با خود از شكم مادر نياورده است . او تا سى و دو سالگى يك آدم معمولى مثل همه آدم‏ها بود و پنج حسّ بيشتر نداشت . امّا در يكى از روزهاى سال 1943 وقتى كه آشيانه هواپيمايى را تعمير مى‏كرد ، از ارتفاع ده‏مترى به زمين سقوط كرد و بيهوش شد .

خودش مى‏گويد : در عرض سه چهار ثانيه قبل از اينكه زمين بخورم ، همه زندگيم به خاطرم آمد حتّى به يادم آمد كه يك بار سگى پاى مرا گاز گرفته بود . در آن لحظات دلهره آور چند ثانيه پيش از اين كه نقش بر زمين شوم ، بين زمين و آسمان فقط به يك چيز مى‏انديشيدم »دلم نمى‏خواست بميرم !« . وقتى چهار روز بعد از سقوط ، بر روى تخت بيمارستان به هوش آمد ، سرش به شدّت درد مى‏كرد ، به طورى كه از شدّت درد فريادهايى جگر خراش مى‏كشيد .

پرستار به او گفت كه هنگام سقوط ، جمجمه‏اش به سختى شكسته است . »پتر« اين خبر پريشان كننده را شنيد ، بى‏آن كه بتواند پاسخ بدهد . او خيلى خسته بود و خود را در حالت عجيبى مى‏ديد .

وقتى پرستار از اتاق بيرون رفت ، »پتر« در همان حالِ بيمارى به طرف مريضى كه در كنار او خوابيده بود برگشت و در اين لحظه بود كه حادثه‏اى معجزه‏آسا به وقوع پيوست .

حالت »إلهام« به »پتر« دست داد . او تا آن وقت هرگز اين بيمار همسايه را نديده بود و هرگز كلمه‏اى هم با او حرف نزده بود .

اما در يك لحظه احساس كرد كه همه گذشته و آينده اين بيمار را مى‏داند . اين الهام آن قدر عجيب و ناگهانى بود كه »پتر« نتوانست از اظهار آنچه به ذهنش الهام شده بود خوددارى كند و گفت : شما آدم حق‏شناسى نيستيد !

بيمار رو برگرداند و با خشم گفت : بله ! شما از كجا اين مطلب را مى‏دانيد؟

»پتر« گفت: براى اين كه پدر شما يك هفته پيش مرده و يك ساعت گران‏قيمت براى شما يادگار گذاشته بود ، امّا شما يادگارى عزيزتان را بلافاصله فروختيد !

بيمار همسايه با حيرت پرسيد : شما از كجا اين مطلب را مى‏دانيد ؟ امّا خود او نيز نمى‏دانست چطور ناگهان درباره بيمار ناشناس اين همه اطلاعات به مغزش رسيده است . از آن روز به بعد بيمار همسايه ، »پتر« را يك شيطان ، يك شبح ، و يا جنّ و پرى مى‏دانست و از او مى‏ترسيد . بدين ترتيب »پتر« براى نخستين بار به نيروى عجيب خود پى برد و اين نيروى پيش‏بينى ، زندگى او را ناگهان عوض كرد .

يك موج ناشناخته در مغز او تحوّل ايجاد كرد

خودش مى‏گويد : نمى‏دانم چه شد ! امّا همين قدر مى‏دانم كه موجى ناشناس مثل يك صاعقه مغز مرا پاك كرد و افكار ديگرى را در آن قرار داد ! بعضى وقتها فكر مى‏كردم كه ديوانه شده‏ام . گاهى نيز از صميم قلب آرزو مى‏كردم كه واقعاً ديوانه بشوم و از دست اين حسّ ششم نجات يابم ، زيرا همه كسانى كه وارد اتاق من مى‏شدند در يك لحظه من همه گذشته آن‏ها را از صورت‏شان مى‏فهميدم و همه آرزوها و غم‏هاى‏شان را درك مى‏كردم .

در يك لحظه در قلبم مى‏گفتم : اين دزد است ! اين يكى امروز زنش را كتك زده است ! آن يكى ... ! امّا اين آگاهى مرا رنج مى‏داد نمى‏خواستم اسرار خصوصى مردم را بدانم امّا چاره‏اى نداشتم . مغز من بى‏آن كه خودم بخواهم يا كلمه‏اى از مردم بپرسم ، آن‏ها را به من معرّفى مى‏كرد .

  چهار يا پنج روز بعد از به هوش آمدن ، »پتر« بيمارى را ديد كه مى‏خواست از بيمارستان مرخص شود . »پتر« در حالى كه دست او را مى‏فشرد و خداحافظى مى‏كرد ناگهان فهميد اين مرد بر خلاف ادّعاهايش هلندى نيست و انگليسى است و يك جاسوس »انتليجنت سرويس« است كه به وسيله چتر نجات در هلند فرود آمده است تا به نفع انگليسى‏ها نزد آنهايى كه هلند را اشغال كرده بودند جاسوسى كند .

»پتر« در عين حال در همان لحظه فهميد كه »گشتاپو« )سرويس ضد جاسوسى آلمانى‏ها( به هويّت واقعى اين جاسوس انگليسى پى برده است و به زودى اين بيچاره را دستگير خواهد كرد و خواهد كشت .

او در مغز خود حتّى محل توقّف آينده اين جاسوس را در كوچه »كالور« به نظر آورد و خواست حقيقت را به جاسوس انگليسى بگويد امّا او عجله كرد و بيرون رفت .

»پتر« ماجرا را به دكتر بيمارستان گفت كه به هر قيمتى است بايد اين جاسوس را از ماجرا آگاه كرد .

دو روز بعد مأمورين آلمانى ، افسر جاسوس انگليسى را درست در همان كوچه »كالور« تعقيب كردند و كشتند . پيش‏بينى »پتر« نه تنها به نفع او تمام نشد بلكه باعث شد كه پارتيزان‏هاى هلندى به او مظنون شده و بگويند : تو كه قبلاً مى‏دانستى گشتاپو، جاسوس انگليس را تعقيب مى‏كند ، لابد خودت جاسوس گشتاپو هستى ! اين ظن و گمان چندان بالا گرفت كه دو روز بعد دو نفر به بيمارستان آمدند تا او را بكشند . قرار بود آن‏ها با متكّا و بالش او را خفه كنند امّا حسّ ششم »پتر« باز به كمك او آمد و وى را از مرگ نجات داد .

سخن گفتن به زبان ديگر

يكى از اين مأمورين قتل ، يك اسپانيايى بود و هنگامى كه اين مرد بالش را روى دهان و بينى او مى‏فشرد ، »پتر« به زبان اسپانيايى - زبانى كه تا آن لحظه حتّى يكى كلمه آن را نمى‏دانست فرياد كشيد : كومو - آبودرو - دار - لاموئرنه !

مرد اسپانيايى بالش را كنار كشيد و گفت : »حيرت‏انگيز است ! اين مرد به من مى‏گويد : تو از كشتن من مى‏ترسى ! و درست در همين لحظه من به اين مسأله فكر مى‏كردم« .

مدّتى در سكوت گذشت و سرانجام پارتيزان اسپانيايى دست او را فشرد وگفت : حالا من حرف‏هاى شما را باور مى‏كنم ، امّا نبايد مرا ملامت كنيد ، آخر چطور ممكن است چنين نيروى عجيبى را قبول كرد ؟

با اين همه در همان لحظات »پتر« كه داستانش وى را در همه بيمارستان مشهور كرده بود احساس مى‏كرد كه به زودى يك انسان استثنايى خواهد شد ، حالا او ديگر از اين حسّ ششم نمى‏ترسد بلكه مى‏خواهد به كمك اين حسّ زندگى خود را تأمين كند . وقتى به خانواده‏اش برگشت ، اعضاى خانواده تقريباً او را نشناختند و مادرش گفت : پسرم متفكّر شده است ! خود »پتر« مى‏گويد : نمى‏توانيد شكنجه‏اى را كه من كشيده‏ام و همين حالا هم مى‏كشم دريابيد . 

وقتى همسايه‏اى به من تملّق مى‏گفت : من در مغز او مى‏خواندم كه دروغ مى‏گويد ، فهميدم كه حتّى مادرم ، برادرم و خواهرانم خيلى چيزها را از من مخفى مى‏كنند ، ديگر كسى نمى‏توانست به من دروغ بگويد و همين امر كه من دروغ آدم‏ها را كشف مى‏كردم ، مرا رنج مى‏داد .

نيرويى ناشناخته آگاهى‏ها را در مغز او وارد مى‏كرد

آيا اين حسّ ششم هديه‏اى بود يا شكنجه‏اى ؟ نمى‏دانم ، فقط مى‏دانم كه كسى ديگر ، نيرويى ديگر اين اطّلاعات ذهنى و اين پيش‏بينى‏ها را كه در مغز من است ، جا مى‏دهد . دريافتم كه من بيش از همه آدم‏ها بايد به خداوند نزديك بشوم ؛ زيرا خداوند هم بين ميلياردها انسان ، فقط مرا از اين حسّ عجيب برخوردار كرده است .(1) تصميم گرفتم كه از اين حسّ رادار به نفع آدم‏ها استفاده كنم .

بايد زندگى تازه‏اى تشكيل مى‏دادم . ديگر ممكن نبود به كار سابقم برگردم ، زيرا با دريافت حسّ تازه ، حسّ دقت معمولى را از دست داده بودم .

هيچ وقت بيش از ده يا پانزده دقيقه نمى‏توانستم درباره يك موضوع واحد فكر كنم ؛ زيرا مغزم هر لحظه از هزاران مطلب درباره هزاران چيز پر مى‏شد همين كه خود را مجبور مى‏كردم كه فقط به يك موضوع مثلاً به كوبيدن يك ميخ فكر كنم ، ناگهان صورتم سرخ مى‏شد ، نفسم بند مى‏آمد و صندلى‏ها زير پايم مى‏لرزيد .

سخن‏گفتن با بى‏زبانى

هر تازه واردى كه وارد اتاق مى‏شد ، مغز من درباره او به كار مى‏افتاد و گذشته و آينده‏اش را به من مى‏گفت . نه تنها چهره اشخاص ، بلكه اشيايى كه مورد استفاده‏اش بودند ، مثل كيف ، مجلّه ، روزنامه ، عكس و دستمال ، او را به من معرّفى مى‏كردند .

حتّى در صحراى خلوت نيز راحت نبودم . سنگ‏ها و درختان داستان‏شان را با من باز مى‏گفتند . براى رهايى از اين شكنجه تنها راه حل اين بود كه در يك اتاق خالى و خلوت و بدون هيچ شيئى بنشينم و هرگز بيرون نروم ، امّا يك مرد 34 ساله مثل من نمى‏توانست مثل راهبه‏ها زندگى كند . فقط يك راه داشتم . بايد راهى انتخاب مى‏كردم كه با استفاده از همين حسّ ششم ، زندگيم را تأمين كنم ، حالا كه اين حسّ يك دقيقه مرا راحت نمى‏گذاشت مجبور بودم كه از اوامر او اطاعت كنم ! از اين تاريخ زندگى »پتر« با همين حسّ ششم رادار ارتباط دارد .

نخست در دهات و جشن‏هاى ملّى ، حسّ ششم خود را به مردم ثابت كردم و مثلاً يك يا دو ساعت ، شرح حال و گذشته همه كسانى را كه در سالن نمايش نشسته بودند به آن‏ها مى‏گفتم .

برنامه رادار

او به زودى در هلند و فرانسه و تمام اروپا مشهور شد . امروز »پتر« تبعه آمريكاست و يك برنامه عجيب تلويزيونى به اسم »رادار« دارد .

در همين برنامه او در اتاق تلويزيون مى‏نشيند و آن گاه تماشاچيان از فاصله صدها كيلومتر به وسيله تلفن از او سؤال مى‏كنند و او بى‏آن كه اين اشخاص را ببيند و بشناسد از فاصله صد كيلومترى به همه سؤالات آن‏ها پاسخ مى‏دهد و شرح حال و آينده‏شان را به آن‏ها باز مى‏گويد . خودش مى‏گويد . هدف واقعى من كمك به كسانى است كه به من احتياج دارند ؛ مثلاً مى‏خواهم مردم را در كارهايشان كمك كنم و يا بچّه‏هاى گمشده را پيدا كنم .

»پتر« صدها كودك گمشده را پيدا كرده . صدها پليس را از قصد دزدى گانگسترها آگاه كرده و صدها معدن را كشف كرده است . مخصوصاً صدها بار پليس را براى شناختن جانيان و قاتلين كمك كرده است . امّا تنها موردى كه وى از قدت حسّ ششم خود استفاده نمى‏كند ، منافع شخصى و قمار است ؛ زيرا اگر او بخواهد قمار كند همه ثروت دنيا را از دست همه كس مى‏قاپد .

خودش مى‏گويد : خوب مى‏دانم كه خداوند حسّ ششم را براى كمك به مردم به من عطا كرده است ، نه براى اندوختن ثروت!

يك روز پليس هلند بعد از يك آتش‏سوزى در شهر »ونيسكوتن« از »پتر« خواست كه عامل اين حريق را معرّفى كند ؛ زيرا پليس بعد از چهار ماه تحقيق ، ديگر عاجز شده بود .

او بلافاصله بعد از سؤال گفت : من زنى را مى‏بينم كه يك دستكش خود را در محلّ آتش‏سوزى جا گذاشته است ؛ مثل اين كه اين زن با ترياك و موادّ مخدّر نيز رابطه‏اى دارد !

مأمورين پليس تا آن وقت دستكشى در محلّ آتش‏سوزى نديده بودند ، امّا وقتى دوباره به آن محلّ رفتند دستكش را پيدا كردند . اين دستكش از يكى از مغازه‏هاى پاريس خريدارى شده بود و پيدا كردن صاحب آن خيلى مشكل بود . امّا مرد رادار وقتى دستكش را نگاه كرد ، مشخّصات ديگر آن زن را نيز يافت و گفت كه او شوهر ندارد و ترياكى است .

وقتى از روى اطّلاعات »پتر« زن را دستگير كردند ، او اعتراف كرد كه ترياكى است و ويلا را براى ترياكخانه ، اجاره كرده است . همچنين پليس توانست به كمك »پتر« ، يك سازمان بزرگ قاچاق مواد مخدّر را به دام اندازد . در اين ماجرا پليس بين المللى رسماً از او تشكّر كرد .

ما همه داراى حسّ ششم هستيم ! پروفسور »پوهاريش« بزرگترين استاد روانشناس آمريكا يك سال است كه در مورد »پتر« مطالعه مى‏كند . او اعلام كرد كه در حسّ پيش‏بينى و حسّ ششم »پتر« كه مثل دستگاه رادار از دور همه چيز را تشخيص مى‏دهد شكى نيست ؛ امّا از نظر علمى هنوز نمى‏توان اين مسأله را توجيه كرد ، همين قدر مى‏دانيم كه حسّ ششم »پتر« از پنج حسّ ديگر او حسّاستر است و وقتى او مريض و خسته و عصبانى است ، حسّ ششم او زودتر از ساير حواسّ ضعيف مى‏شود .

در طول تاريخ دو سه پيشگوى ديگر نيز همين حسّ را داشته‏اند امّا »پتر« تنها كسى است كه اين حسّ را نه به طور مادرزادى بلكه در سن 32 سالگى ، بعد از يك تصادف به دست آورده است .

او خود مى‏گويد : به نظر من همه آدم‏ها كم و بيش حسّ ششم دارند ، براى شما هم گاهى اتّفاق مى‏افتد كه حادثه‏اى را قبلاً پيش‏بينى كنيد ؛ مثلاً وارد دهكده‏اى مى‏شويد و به خاطر مى‏آوريد كه گويى اين دهكده را يك بار ديگر نيز ديده‏ايد . به نظر من حسّ ششم نيز در مغز آدم ، مثل پنج حسّ ديگر نقطه مخصوصى دارد و در مورد من تصادف و سقوط ، اين نكته را برجسته‏تر كرده و حسّ خفته ششم را بيدار نموده است .(2)

بنابر اين گزارش ، »پتر« در اثر سقوط و ضربه مغزى قدرت‏هاى خفته او بيدار شد و توانايى‏هايى را به دست آورد كه ديگران از آن‏ها برخوردار نيستند . ولى در روزگار فرخنده ظهور كه جهان سرشار از الطاف و نعمت‏هاى الهى مى‏شود ، انسان‏ها با تكامل عقل قدرت‏هاى نهفته و نيروهاى خفته خود را به دست مى‏آوردند .

آزادى عقل

در صورتى انسان به قدرت‏هاى نهفته در وجود خود دست مى‏يابد و به تكامل عقلى مى‏رسد كه عقل او از اسارت آزاد شود . اين آزادى ، يكى از بزرگترين آزادى‏هايى است كه عصر تكامل‏بخش ظهور آن را براى انسان‏ها به ارمغان مى‏آورد .

با آزاد شدن عقل و خرد از بندهايى كه قدرت‏هاى شيطانى و نفسانى او را به زنجير كشيده است ، نيروهاى عقل از اسارت رها گشته و انسان به راحتى مى‏تواند قدرت‏هاى عقلى خويش را به كار بندد .

عقل هر انسانى قدرت‏ها و نيروهايى دارد كه آن‏ها همچون يك سپاه در فرمان عقل مى‏باشند . در فرموده‏هاى خاندان وحى عليهم السلام كه آگاه از همه ابعاد وجود بشر هستند ، به اين گفتار تصريح شده و حضرت امام صادق عليه السلام در يك روايت بسيار باعظمت همه افراد سپاه عقل و خرد را بيان نموده‏اند (3) .

در آن روايت هفتاد صفتِ عالى و برجسته به عنوان »ارتش عقل« بيان شده است و در برابر آن هفتاد صفت رذيله نيز براى جهل - كه مقصود از آن نفس است - بيان شده است (4) .

  دوران تيره غيبت ، عصر جولان لشكر نفس است و عموم افراد - به جز گروهى اندك - در دست سپاه نفس گرفتارند و همواره به سوى آنچه نفس از آنان مى‏خواهد بسيج مى‏شوند ؛ امّا در روزگار فرخنده ظهور با تكامل يافتن عقل ، نفس انسان‏ها نيز پاك شده و در فرمانِ عقل و خرد قرار مى‏گيرد .

تكامل عقلى انسان‏ها به معناى كامل شدن قدرت سپاه عقل در انسان مى‏باشد و ارتش و لشكر عقل اين گونه به تكامل رسيده . بنابراين علم ، قدرت ، فهم ، اراده در انسان‏ها كامل مى‏گردد و لشكر نفس مانند عجز ، ضعف ، كسالت ، جهل و... شكست مى‏خورند .

بازگشت به فطرت سالم

بديهى است با فروپاشى لشكر نفس و تكامل يافتن قدرت‏هاى هفتادگانه عقل ، انسان‏ها حياتى تازه مى‏يابند و هر انسانى به فطرت اصيل خويش باز مى‏گردد . يافتن فطرت اوّليّه ، به معناى دارا شدن قدرت‏هايى است كه انسان بر اثر اعتياد به آثار جهل و پيروى از نفس و شيطان ، نتوانسته است آن قدرت‏ها را بكار انداخته و از آن‏ها استفاده نمايد .

ما اگر بخواهيم روايت بسيار مهمّى را كه درباره لشكريان عقل و جهل در كتاب شريف اصول كافى نقل شده بياوريم و به ترجمه و تشريح آن بپردازيم بسيار به طول مى‏انجامد ، به اين جهت از نقل آن خوددارى نموده و به بيان اين مطالب اكتفا مى‏كنيم : 

با يك بررسى و دقّت در روايت ياد شده و توجّه به هفتاد لشكر از لشكريان عقل و هفتاد لشكر از لشكريان جهل )نفس( به اين نتيجه مى‏رسيم كه اينك جامعه بشريّت در گرداب هوا و هوس غرق بوده و گرفتار لشكر نفس بوده و از لشكر عقل - به جز مقدارى بس اندك - بهره‏اى ندارد .

با توجّه به روايت ياد شده كسى داراى عقل كامل است كه از لشكر عقل به گونه كامل برخوردار بوده و لشكرِ جهل را شكست داده و نابود كرده باشد .

  قيام شكوهمند حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى له الفرج براى حيات‏بخشيدن به لشكريان عقل و تكامل آن‏ها در ميان افراد جامعه بشريّت مى‏باشد .

بديهى است با تكامل لشكريان عقل ، لشكريان جهل )نفس( نابود شده و از آن‏ها اثرى باقى نخواهد ماند .

با نابودى لشكر جهل )نفس( و تكامل نيروهاى عقل ، تحوّلات شگفتى در جامعه بشريّت ايجاد خواهد شد كه بسيار جالب و شگفت‏انگيز است . بر اساس اين تحوّل شگرف ، صحنه گيتى عوض گرديده و زشتى‏ها و بدى‏ها جاى خود را به نيكويى‏ها و خوبى‏ها خواهند داد .

بديهى است با تكامل جامعه بشريّت و جايگزين‏شدن خوبى‏ها به جاى بدى‏ها در صحنه گيتى تحوّلى شگفت‏انگيز به وجود مى‏آيد و موجودات ديگر نيز - همان گونه كه در روايات متعدّد ذكر شده است - در مسير تكامل قرار گرفته و به سوى تكامل روى مى‏آورند .

آيا قبل از ظهور مردم جهان به تكامل عقلى مى‏رسند ؟

بعضى معتقدند بايد مردم جهان رشد عقلى و تكامل فكرى پيدا نمايند تا ظهور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه محقّق شود و تا چنين تكاملى حاصل نشود ظهور محقّق نمى‏شود!

آيا اين عقيده صحيح است؟

جواب : گرچه در صورت رشد و تكامل عقلى مردم جهان ، زمينه ظهور و حكومت حضرت مهدى ارواحنا فداه محقّق مى‏شود ؛ ولى بايد توجّه داشته باشيم كه ظهور آن بزرگوار بستگى به رشد و تكامل تمامى مردم جهان ندارد و بررسى روايات فراوانى كه در زمينه ظهور حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه وارد شده است بطلان عقيده مذكور واضح مى‏شود .

اگر ظهور آن حضرت پس از رشد عقلى مردم جهان واقع مى‏شود ، پس بايد روايات بسيارى كه در زمينه جنگ‏هاى امام عصر ارواحنا فداه و ياوران آن بزرگوار وجود دارد ، همه را كنار بگذاريم ! وجود افراد مخالف و جنگ و ستيز آنان با امام عصر ارواحنا فداه دليل بر عدم رشد فكرى و تكامل عقلى آنان است . پس چگونه مى‏توان ادّعا كرد كه همه مردم قبل از ظهور به تكامل عقلى دست مى‏يابند تا براى پذيرش حكومت امام عصر ارواحنا فداه آمادگى پيدا كنند !

علاوه بر اين ، روايات بر اين مطلب دلالت دارند كه مردمِ قبل از ظهور داراى رشد فكرى و تكامل عقلى مردمِ عصر ظهور نيستند .

همان گونه كه از ديدگاه روايات تكميل مراحل نهايى علم و دانش بستگى به ظهور آن حضرت دارد ، تكامل عقلى و رشد فكرى جامعه نيز به ظهور آن بزرگوار بستگى دارد .

قدرت و عظمت مغز

اكنون به بحث درباره قدرت عظيم مغز پرداخته و مى‏گوييم : هنوز انسان‏ها نتوانسته‏اند مغز خود را به كارآيى كامل برسانند .

بسيارى از نويسندگان ، به عجز و ناتوانى خود و عدم استفاده از نيروى پرقدرت مغز آدمى اعتراف نموده‏اند . در اينجا نمونه‏اى از گفتار آن‏ها را مى‏آوريم : 

... مغز ما معمولاً بخش ناچيزى از قدرتش را به كار مى‏گيرد . بنابراين ، در حالى كه قدرت و اعتبار عظيمى در اختيار هر شخص قرار دارد . افسوس كه فقط گاهگاهى از اين اعتبار بهره مى‏گيريم...(5)

شايد سخن درست آن باشد كه بگوييم : انسان با همه درخشندگى استعدادهايش ، در طى عمر خويش ، چيزى بيش از يك ميليارديم نيروى مغزش را به كار نمى‏گيرد .(6)

ترديدى نيست كه ما هنوز نمى‏دانيم در عرصه پهناور مغزمان - اين كيهان نهفته در وجود آدمى - به هنگام خلاّقيّت ، تفكّر و كار چه مى‏گذرد . با اين حال ، روشهاى تجربى در كنار پژوهش‏ها و آزمايش‏هاى به عمل آمده ، اطّلاعات بسيارى در خصوص ساختمان مغز آدمى و روندهاى تفكّر در اختيارمان قرار داده است، مقايسات بى‏شمارى را ميسّر ساخته و دست‏كم به تشخيص راه‏هايى براى كنترل پاره‏اى از عمليّات ذهنى كمك كرده است .(7)

اين مطلب روشنگر قدرت فكر در وجود انسان و عدم استفاده كامل از نيروى بزرگ آن است كه گريبانگير انسان در عصر ما مى‏باشد .

در روزگارى كه دست الاهى بر سر مردم جهان سايه افكند و دست قدرتمند ولىّ اللَّه الأعظم ارواحنا فداه بر سر انسان‏هاى زجر كشيده دوران غيبت نوازش دهد ، در آن روز است كه نيروهاى پنهان و نهفته در مغز انسان‏ها تجلّى و ظهور مى‏يابد و انسان به تكامل عقلى دست خواهد يافت .

»پرده‏هاى مغز كه پناهگاه افكار و خاطرات و تمام فعّاليّت‏هاى فكرى و عقيده و مرام و قيود و پابست‏هاى انسانى است ، از عوامل اصلى سلّول‏هاى ريز - كه تعداد آن‏ها از 10 تا 13 ميليارد متجاوز است - تشكيل يافته است .

هر كدام از آن‏ها در نوع خود شبيه رگ‏هاى برگ درخت هستند و پيام‏هاى الكتريكى را به يكديگر انتقال مى‏دهند .

فكر و خاطرات انسان ، عمل جالب اين عوامل است كه مدام با يكديگر در ارتباط هستند . 

تجربه عملى ثابت كرده كه نابغه‏ترين فرد بشر فقط يك مقدار كوچكى از اين ذخاير را مصرف نموده است .«(8)

مغز انسان از چهارده ميليارد سلول عصبى تشكيل مى‏شود . اگر باز در نظر بگيريم كه هر سلول داراى پنج هزار ارتباط با سلول‏هاى ديگر است و مى‏تواند در انواع حالت‏هاى ميان سلولى نيز قرار گيرد ، تعداد بالقوّه حالت‏ها و درجات آزادى سلول‏هاى مغز از مرزهاى تصوّر آدمى فراتر مى‏رود . مى‏توان گفت كه هر انسان اعمّ از نابغه يا عادّى ، چيزى بيش از يك ميليارديم ظرفيّت مغز خويش را در دوران زندگيش به كار نمى‏گيرد .

اگر فقط يك ميليارديم توانايى و ظرفيّت كلّى مغز ، اعمّ از مغز يك نابغه يا مغز يك انسان عادّى به كار گرفته شود ، تفاوتى كه بين آن‏ها ديده مى‏شود يك تفاوت كيفى خواهد بود نه كمّى .(9)

اكنون كه دانستيد همه افراد فقط مقدار اندكى از مغز خود را مى‏توانند به كار گيرند ، به اين گزارش توجّه كنيد :

»امروزه مغز يك كامپيوتر كه در واقع هسته مركزى آن است با يك ميليون واحد اطلاعاتى كار مى‏كند . در زبان كامپيوتر به آن‏ها »بايت« مى‏گويند . مغز انسان درست شبيه اين دستگاه كار مى‏كند . واحدهاى مولكولى حافظه و سوئيچ‏هاى عصبى اطّلاعات را ذخيره‏سازى و آماده مى‏كنند . بچّه‏اى كه در گهواره است نيز اين عمل را انجام مى‏دهد حتّى اگر ناآگاهانه باشد . در سراسر زندگى ما اطّلاعات را ذخيره مى‏كنيم تا اين كه بتوانيم در روزى كه به آن احتياج داريم از آن‏ها بهره ببريم . تنها به ندرت اتفاق مى‏افتد كه بپذيريم كه مغز ما با ذخيره دانش‏اش قابل اطمينان نيست . 

هسته مركزى يك كامپيوتر با نوع متفاوت ديگرى از اوامر كار مى‏كند . مغز انسان با بيش از 15 ميليارد كليد و سوئيچ كار مى‏كند در حالى كه كامپيوترهاى مدرن بزرگ تنها 10 ميليون دارند . عناصر بيشترى را مى‏توان با اتّصالات بين‏كليدى ذخيره نمود . پس چرا مى‏توان به يك كامپيوتر خيلى بيشتر از مغز انسان اطمينان كرد ؟ زيرا نُه دهم مغزها همواره خالى است در حالى كه يك كامپيوتر همواره تمام واحدهاى اطّلاعاتى‏اش را در اختيار دارد .«(10)

شايد نتوانيد باور كنيد كه مغز داراى 15 ميليارد كليد باشد . شايد نتوانيد باور كنيد كه مغز انسان تمام رويداد ، جريانات و آنچه بر انسان مى‏گذرد از اوّل عمر تا آخرين لحظه زندگى ، همه را بايگانى نموده و ذخيره مى‏سازد . 

مغز هر انسانى هر چه را كه گفته يا شنيده است ، يا كارى را كه ديده ، يا انجام داده است و... در خود جاى داده است .(11)

و هر انسانى در آخرين لحظه‏هاى زندگى آنچه را كه انجام داده يا... همانند نوارى سريع براى او جلوه‏گر مى‏شود . اين حقيقتى است كه خاندان وحى عليهم السلام كه شاهد بر خلقت ما بوده‏اند ، به ما آموخته‏اند . و به همين دليل ما هيچ گونه شكّ و ترديدى در قدرت‏هاى ناشناخته مغز ، و شكوفا شدن اين توانايى‏ها در روزگار شكوهمند ظهور نداريم و آنچه را كه آن بزرگواران فرموده‏اند بدون كم و كاست پذيرا هستيم .

حافظه‏هاى خارق‏العاده دليل بر قدرت عظيم مغز است

به خاطر فراگيرى مسائل اعتقادى از آبشخور وحى ، ما هيچ گونه نيازى به گفته‏هاى ديگران و استدلال به جرياناتى كه واقع شده نداريم ؛ ولى براى آن كه مطلب خود را براى همه ثابت كنيم حتّى براى برخى از افرادى كه براى پذيرش حقايق در جستجوى امورى هستند كه با حواسّ ظاهرى خود آن را درك كنند ؛ به اين جهت ، توجّه اين گونه افراد را به وجود كسانى كه داراى حافظه خارق‏العاده مى‏باشند ، جلب مى‏كنيم تا بدانند در مغز انسان قدرتى بسيار بزرگ نهاده شده است(12) :

شخصى به نام »اگائون« تمام 2500 كتابى را كه در طول عمرش خوانده بود حفظ كرد . حيرت‏انگيزتر از آن اين است كه وى بدون لحظه‏اى درنگ ، مى‏توانست هر بخشى از اين كتاب‏ها را از بر بخواند .(13)

تا همين اواخر، رسانه‏هاى گروهى بسيارى از كشورها گزارش‏هايى درباره حافظه استثنائى يكتادور حسين قدرى پخش مى‏كردند كه مى‏تواند سؤالات مربوط به تاريخ‏ها و وقايع و شخصيّت‏هاى تاريخى آن وقايع را بى‏درنگ پاسخ دهد . حافظه استثنايى »حسين قدرى« تاريخ‏هاى تولّد و وفات بسيارى از بزرگان تاريخى را در خود جاى داده است . آنچه خارق‏العاده به نظر مى‏رسد اين است كه او يك تقويم اختصاصى به روش تقويم اسلامى )هجرى قمرى( براى خود تدوين كرده است . اين تقويم داراى دو بخش است .

يك بخشى به صورت دوره‏هاى 100 ساله مرتّب شده است و روزهاى هفته و تاريخ‏ها را از سال 1901 تا سال 2000 ، از جمله تمام حوادث به ياد ماندنى را ماه به ماه در آن جمع كرده است . بخش بعدى از سال 1501 آغاز مى‏شود و تا سال 2070 مى‏انجامد . اين بخش بر حسب روز ، روزهاى هفته ، ماهها و تاريخ‏هاى تولّد و مرگ شخصيّت‏هاى برجسته مرتّب شده است . علاوه بر دو بخش ياد شده ، يك دوره اضافى نيز وجود دارد كه از نخستين سال دوره مسيحيّت آغاز مى‏شود و بر حسب روز و ماه ، پيشاپيش تا سال 3000 محاسبه مى‏گردد!(14)

از رايج‏ترين مسائلى كه مخصوصاً به اعجوبه‏هاى رياضى داده مى‏شود مسأله‏اى است بر اساس محاسبات تقويمى اين اعجوبه‏ها در ذهن خود قرن‏ها و هزارها را طى مى‏كنند و در مسير خويش صدها رابطه بغرنج )يك هفته مركّب از 7 روز ، يك روز مركّب از 24 ساعت ، يك ساعت مركّب از 60 دقيقه و الى آخر( را كشف مى‏كنند . اينان به فاصله چند ثانيه مى‏توانند صدها عمليّات را انجام دهند و در پايان اعلام دارند كه روز اوّل ژانويه سال 1880 ميلادى ، جمعه بوده است .

تمامى اين محاسبات با توجّه كامل به سال‏ها ، كبيسه ، تغيير تقويم در سال 1582 ميلادى و پيچيدگى‏هايى از اين قبيل انجام مى‏شود . مثلاً اينان مى‏توانند بگويند از مرگ »نرون« امپراطور روم تا سقوط قسطنطنيّه چند ثانيه گذشته است؟

يك بار دو شمارشگر سريع به نام‏هاى »ايناودى« و »داگير« در يك گفتگوى خصوصى ، خودشان را با مبادله سؤال‏هايى از اين قبيل سرگرم كرده بودند ؛ روز سيزدهم اكتبر سال 284444 چه روزى از روزهاى هفته خواهد بود؟(15)

  وجود اين گونه افراد استثنايى در كشورهاى خارج براى اثبات قدرت شگفت‏انگيز مغز انسان و عجز انسانِ كنونى از رسيدن به تمدّنِ پيشرفته در روزگار ظلمانى غيبت است !

  برخى از مسائلى كه اين اعجوبه‏هاى رياضى در ظرف چند ثانيه حل مى‏كنند ، به گفته رياضيدان‏ها به چندين ماه وقت براى محاسبه به روش عادّى نياز دارد كه پس از آن نيز مدّت زمانى طولانى براى وارسى و تأييد نتايج به روش معمولى با كامپيوتر ضرورت خواهد داشت .

رابطه مغز با قدرت‏هاى فوق طبيعت

به راستى اين اعجوبه‏هاى رياضى از چه روش‏هايى بهره مى‏گيرند ؟ آيا اين »استعداد« خاصّ در سالهاى كودكى در ايشان رشد يافته يا در سالهاى نوجوانى ، يا در طى يك عمر تمرين كسب شده و تكامل پيدا كرده است؟

كوشش‏هايى در جهت تبيين اين توانايى به عنوان محصول حافظه‏اى اغراق‏آميز كه روان‏شناسان آن را حدّتِ حافظه ناميده‏اند به عمل آمده است . ترديدى نيست كه در اين مورد خاصّ ، ما با جلوه‏اى از يك حافظه حقيقتاً قوى روبرو هستيم و در عين حال نمى‏توانيم ماهيّت اين پديده را به اتّكاى حافظه صرف تبيين كنيم .(16)

جالب توجّه اينجاست كه بسيارى از اعجوبه‏هاى رياضى هيچ تصوّرى از چگونگى انجام دادن محاسبات در مغز خويش ندارند .

آن‏ها مى‏گويند : »ما مى‏شماريم ، همين و بس ، چگونگى‏اش را فقط خداى مى‏داند . پاسخ‏هايى از اين قبيل ، به هيچ وجه مايه حيرت نيستند . برخى از اين گونه شمارشگران ، اشخاصى تماماً بى‏سواد بوده‏اند ... روانشناسان و رياضيدانان ، هميشه با علاقه‏اى زايد الوصف به اين گونه افراد با استعداد نگريسته و كوشيده‏اند رمز نهفته ظرفيّت‏ها وتوانايى‏هاى ايشان را كشف كنند !(17)

عدّه‏اى پا را فراتر نهاده و نه تنها درباره شناخت راز و رمز نهفته در اين گونه افراد ، بلكه درباره راه تكامل عقل سخن گفته‏اند .

تكامل عقل از نظر علم روز

بحث درباره تكامل عقل ، لزوم و كيفيّت آن ، اكنون فكر و انديشه بسيارى از دانشمندان غرب را به خود مشغول ساخته است . آن‏ها با اعتقادى كه نسبت به پيشرفت علم دارند ، معتقدند روزى فرا خواهد رسيد كه عقل انسان‏ها تريليون‏ها بار قوى‏تر از اكنون گردد . 

يكى از آنان به نام »كرزويل« مى‏گويد : شما در مغز فقط حدود 100 تريليون اتّصال مى‏توانيد برقرار كنيد . اين ممكن است عدد بزرگى به نظر برسد ، ولى روش ذخيره اطّلاعات در مغزها ناكار است . كسى كه در يك زمينه دانش استاد است ، فقط حدود 100 هزار قطعه از آن را مى‏تواند به ياد بياورد .(18)

»تا پايان قرن 21 ، هوش غيربيولوژيكى تريليون‏ها تريليون بار قوى‏تر از هوش انسانى خواهد بود .« (19)

نكته‏اى كه بايد درباره آن دقّت شود ، اين است كه آن‏ها بر اثر آشنا نبودن با حقايق جهان هستى و دور بودن از مكتب خاندان وحى عليهم السلام ، اگرچه راهيابى به تكامل عقلى را مى‏پذيرند امّا از كيفيّت و چگونگى آن آگاهى ندارند و به همين جهت ، در توجيه آن دچار اشتباه‏هاى فراوانى مى‏شوند :

»خيلى‏ها فكر مى‏كنند مغز بايد الگوى هوش مصنوعى قرار بگيرد« و برخى مانند »كرزويل« سخن از ادغام مغز با سيستم‏هاى هوشمندِ الكترونيك براى افزايش كارآيى آن مى‏زند و مى‏گويد : »رايانه‏هايى ريزى كه توى خون ما بالا و پايين مى‏روند و شعور ما را زياد مى‏كنند« .(20)

دور بودن اين گونه افراد از مكتب حياتبخش خاندان وحى عليهم السلام باعث شده كه آنان به همه چيز حتّى به مسأله بسيار مهمّ تكامل عقل نيز با ديد مادّى بنگرند و گمان كنند با رايانه‏هاى ريز ، خيالات و افكار خود را مى‏توانند تكامل بخشند !

تكامل عقلى و اراده

تاكنون از قدرت و توانايى مغز آگاه شديم و درك كرديم كه بشر تاحال از بخش عظيمى از قدرت وجود خويش بى‏بهره بوده است . اكنون بحثى را درباره تكامل عقل و قدرت اراده آغاز مى‏كنيم : 

از نشانه‏ها و آثار تكامل عقل انسان‏ها ، قوى شدن اراده آنان مى‏باشد ؛ زيرا همان گونه كه در حديث جنود عقل نقل شده ، اراده از سپاه و ارتش عقل است كه با تكامل آن ، اراده نيز قدرت پيدا كرده و نيرومند مى‏شود . بديهى است كه با فعّال شدن اراده و به كار افتادن قدرتِ آن ، يك تحوّل اساسى و حياتى در انسان ايجاد مى‏شود .

اگر قدرت اراده كامل شود انسان مى‏تواند كارهاى خارق‏العاده و شگفت‏انگيز انجام دهد ؛ زيرا در صورتى كه قدرت اراده به حدّ نهايى برسد ايجادگر ، انتقال دهنده ، آگاهى بخش و... مى‏شود ، يعنى انسان مى‏تواند حالت يا خصوصيّتى را در فردى يا در چيزى ايجاد كند و يا بيشتر نمايد يا برطرف كند ، يا چيزى را از جايى بياورد و يا به جاى ديگر منتقل نمايد ، يا با اعمال اراده از چيزى كه اطّلاع ندارد ، آگاه شود و...

  همان گونه كه گفتيم اراده يكى از شعبه‏هاى قدرت عقل است و با تكامل عقل قدرت‏هاى عقلى نيز به تكامل رسيده و فعّال مى‏شوند . بنابراين در عصر درخشان ظهور بر اثر تكامل عقل انسان‏ها ، اراده آنان نيز قدرت گرفته و پرتوان مى‏شود .

پس در عصر رهايى كه عقل انسان‏ها از قيد و بند شيطان و نفس رها مى‏گردد ، جنود و لشكريان عقل نيز از ضعف و ناتوانى رها گشته و قدرت‏هاى نهفته آن‏ها ظاهر شده و فعّال مى‏شوند .

  در دوران تيره و تار غيبت بسيارى از انسانها به آرزوها و خواسته‏هاى خود دست نيافته و جهان را ترك گفته‏اند ؛ گويى كه براى آنان خواستن ، توانستن نبوده است . امّا در عصر نور و روشنايىِ ظهور ، براى مردم آن روزگارِ فرخنده خواستن توانستن است؛ به گونه‏اى كه اگر بخواهند از شى‏ء مجهولى آگاه شوند پرده‏ها بر كنار رفته و با اراده‏اى كه مى‏نمايند از آنچه كه مى‏خواهند آگاه مى‏گردند .

اين‏ها حقايقى است كه خاندان وحى عليهم السلام به ما آموخته‏اند و ما با جان و دل پذيراى گفتار شيرين آن بزرگواران هستيم ، تا إن شاء اللَّه در عصر درخشان ظهور اين واقعيّت‏ها را با تمام وجود لمس كنيم . بنابراين در عصرِ تكامل ، اوّل اراده انجام مى‏گيرد و در پى آن آگاهى تحقّق مى‏پذيرد .

براى اين كه اين گفتار مستند به فرموده‏هاى خاندان وحى عليهم السلام باشد به اين روايت كه از حضرت امام حسين عليه السلام نقل شده است توجّه كنيد : 

إنّ اللَّه ليهب لشيعتنا كرامة لايخفى عليهم شي‏ء في الأرض وما كان فيها حتّى أنّ الرجل منهم يريد أن يعلم علم أهل بيته فيخبرهم بعلم ما يعملون .(21)

قطعاً خداوند بر شيعيان ما(22) كرامتى مى‏بخشد كه بر آنان چيزى در زمين و آنچه در آن است مخفى نمى‏ماند تا آنجا كه مردى از آنان مى‏خواهد از حال اهل خانه خود آگاه شود ، پس )آگاه شده و( به آنان خبر مى‏دهد كه از آنچه انجام مى‏دهند باخبر است .

اگر آن زمان پرشكوه را ان شاء اللَّه درك كنيم ، همه اين حقيقت‏ها را خواهيم ديد و در اين دوران تيره از آنجا كه اين مطالب را از خاندان وحى عليهم السلام فرا گرفته‏ايم ، بدون هيچ گونه شكّ و ترديد پذيرا هستيم و چون مى‏دانيم براى آن بزرگواران ، گذشته و حال و آينده فرقى نداشته و آگاه از همه جريانات مى‏باشند ، همچون كسى كه اين جريانات را با چشم خود ديده باشد ، از خاندان وحى عليهم السلام مى‏پذيريم و اين عهد و پيمانى است كه از عالم ذرّ با آنان بسته‏ايم و وظيفه داريم به آن همچنان پاى‏بند بوده و باشيم .

از همه اين‏ها گذشته ، بايد بدانيم در دوران تاريك غيبت ، افرادى استثنايى بوده‏اند كه اراده آنان براى آگاه شدن از چيزى ، آگاهى را به دنبال داشته است . اين گونه افراد كسانى بوده‏اند كه در عصر غيبت و تاريكى به روشنايى و نور رسيده‏اند . 

ما در اين بحث نمونه‏هاى جالبى از جريانات مرحوم سيّد بحرالعلوم را نقل كرديم تا اگر پذيرش اين گونه جرياناتِ عصر ظهور ، براى برخى از افراد سنگين است ، فكر و ذهن آنان براى پذيرش اين حقايق آماده و مهيّا گردد .

پاورقى:‌


1) بنا به روايات و فرموده‏هاى خاندان وحى عليهم السلام خداوند ، اولياء خود را در ميان مردمان مخفى ساخته است . ولى آنگاه كه عصر شكوهمند ظهور فرا رسد و ياوران خودساخته و خاصّ امام عصر ارواحنا فداه شناخته شوند و توانايى‏هاى عظيم آنان حتّى در عصر غيبت براى مردم آشكار شود ، همه خواهند دانست كه طلايه‏داران عصر پرفروغِ ظهور ، چگونه با داشتن آنهمه توانايى و قدرت خود را در ميان مردم ناشناخته و مخفى نگه داشته‏اند !
2) هفته‏نامه خبر ، 25 ارديبهشت سال 1376 .
3) اصول كافى : 20/1 .
4) مقصود از جهل در آن روايت ، نفس است نه نادانى ؛ زيرا جهلِ به معناى نادانى ، خود يكى از ارتش جهل به معناى نفس است كه در آن روايت بيان شده است .
5) توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 14 .
6) توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 32 .
7) توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 17 .
8) نسخه عطّار : 134 .
9) توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 347 .
10) بازگشت به ستارگان : 76 .
11) وقتى »و . ج پنفيلد« ، محقّق نامدار مغز انسان ، ناحيه‏اى از مخچه را به طريق الكتريكى تحريك مى‏كرد ، بيمار تمام جزئيّات مربوط به گذشته‏هاى دور را به ياد مى‏آورد . )توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 121)
12) سال‏ها پيش از اين ، »يوهان فون نيومن« رياضى‏دان و سيبرنتيك‏دان بزرگ معاصر ، مطلبى پر سر و صدا را به آگاهى مردم رساند . او تخمين زد كه مغز انسان عملاً مى‏تواند 1020 واحد اطّلاعاتى را در خود ذخيره سازد . اين رقم را اگر به زبان ساده ترجمه كنيم بدين معنى خواهد بود كه هر يك از ما خواهد توانست كلّ محتواى اطّلاعاتى ميليون‏ها جلد كتاب موجود در بزرگترين كتابخانه جهان در مسكو را به حافظه بسپارد . )توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 44)
13) توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 45 .
14) همان كتاب : 46 .  
15) توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 53 .
16) توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 54 .
17) توانايى‏هاى خود را بشناسيد : 56 .
18) كليك شماره 31 )ضميمه روزنامه جام‏جم( : صفحه 9 .
19) كليك شماره 31 )ضميمه روزنامه جام‏جم( : صفحه 9 .
20) كليك شماره 31 )ضميمه روزنامه جام‏جم( : صفحه 9 .
21) بحار الأنوار : 63/53 .
22) توجّه داشته باشيم كه در عصر ظهور همه مردمان جهان پيرو خاندان وحى عليهم السلام مى‏باشند .