نشانه
در ميان فرمودههاى خاندان وحى عليهم السلام نكتههاى مهمّى درباره عصر درخشان
ظهور وجود دارد كه برخى از مردم ، قدرت درك و تحمّل آنها را ندارند ؛ همان گونه كه
مطالبى درباره مسائل ديگر فرمودهاند كه همگان آمادگى پذيرش آنها را ندارند و به
اين دليل خاندان وحى عليهم السلام به اصحاب سرّ خود فرمودهاند آن گونه مطالب را از
نااهلان بپوشند .
علاوه بر نكتههاى اسرارآميز ، مطالب مهمّ ديگرى را فرمودهاند كه مردم مىتوانند
آنها را با توجّه به وجود خارجى نظير آن جريانات ، پذيرا شوند .
به اين جهت خداوند بزرگ براى اتمام حجّت خويش و نزديك شدن آن حقايق به اذهان مردم
، جرياناتى همانند آنها را در خارج واقع مىسازد تا با توجّه به آنها ، آنچه را
كه اهل بيت عصمت عليهم السلام فرمودهاند به فهم مردم نزديك سازد .
مردمى كه گرفتار تيرگىهاى عصر غيبت هستند و نور و روشنايى روزگار درخشان ظهور را
نديدهاند ، چگونه مىتوانند آن روزگار شكوهمند را در ذهن خود ترسيم نمايند ؟
مردمى كه در اسارتِ دوران غيبت به سر مىبرند و آزادىهاى عصر نجات را نديدهاند
، چگونه مىتوانند قدرتهاى پيشرفته مردمان عصر ظهور را باور نمايند ؟
سياستمدارانِ كوتاهانديش جهانى كه خود را همهكاره كره زمين مىدانند ، چگونه
مىتوانند دگرگون شدن تمدّن پوشالى خويش را به دست مردان ناشناخته باور نمايند ؟
آيا خداوند براى كژانديشانى كه تا چيزى را با چشم سر نبينند نمىتوانند آن را
بپذيرند ، چگونه حجّت خود را بر آنها كامل مىنمايد ؟
يك فرد عادّى با مغزى شگفتانگيز !
با مراجعه به صفحات بزرگ تاريخ جهان ، پاسخ به اين پرسشها بسيار آسان است .
امدادهاى غيبى و جريانات خارقالعاده و بسيار شگفتانگيزى كه در طول تاريخ واقع شده
، پاسخِ گويا و محكمى به همه كژانديشان است به گونهاى كه آنان را از وجود عالمِ
غيب آگاه نموده و مىنمايد .
از آنجا كه ماجراهاى شگفتانگيز و حيرتآور كه ستمگران تاريخ را حيرتزده ساخته ،
بسيار است و نياز به نوشتارى ويژه دارد ، به اصل بحث كه تكامل عقل انسانها در عصر
شكوهمند ظهور است ، بازمىگرديم .
در اين باره مىگوييم : چگونه انسان با مغز محدودى كه دارد ، مىتواند از
قدرتهاى شگفتانگيز برخوردار شود ؟
قبل از آن كه به پاسخ اين سؤال بپردازيم ، جريان شگفتانگيز مردى را نقل مىكنيم
كه بر اثر تحوّلى كه در مغز او ايجاد شده بود ، صاحب قدرتهاى عجيب و ناشناخته شده
بود .
ناگفته نماند ما نيازى به نقل اين گونه جريانات نداريم ، ولى براى نزديك ساختن
مطلب به ذهن كسانى كه شيفته اين گونه جريانات مىباشند ، آن را نقل مىكنيم و سپس
به نتيجهگيرى از آن مىپردازيم :
»پتر - هوركوس« اهل هلند را »عجيبترين مرد جهان« يا »انسان - رادار« لقب
دادهاند . زيرا او به جز پنج حسّى كه همه انسانها دارند حسّى ديگر يعنى يك حسّ
ششم نيز دارد . او افكار اشخاص را مىخواند و به آنها مىگويد كه به چه چيزى فكر
مىكنند . براى »پتر - هوركس« اشياء ، محلّها و مكانها و بىزبانترين و جامدترين
موجودات جهان نيز حرف مىزنند و »پتر« به وسيله حسّ ششم خود ، حوادث گذشته و وقايع
زندگى اشخاص را كشف مىكند و از آينده جهان و آينده اشخاص اخبار حيرتانگيزى مىدهد
كه هميشه و بدون استثناء درست از آب درمىآيد .
اين حقيقت را همه پزشكان و روانشناسان كه »پتر - هوركوس« را مورد امتحان قرار
دادهاند تصديق مىكنند . تا حال ، پليس 16 كشور مختلف از روى ناچارى ، در حوادث
جنايى بغرنج و پيچيده از او كمك خواستهاند و هماكنون »پتر - هوركوس« كارت رسمى
»پليس بينالمللى« دارد .
او اين قدرت را چگونه به دست آورد ؟
امّا آنچه در زندگى »پتر« عجيبتر از همه است ، اين است كه او اين حسّ ششم
)رادار( را با خود از شكم مادر نياورده است . او تا سى و دو سالگى يك آدم معمولى
مثل همه آدمها بود و پنج حسّ بيشتر نداشت . امّا در يكى از روزهاى سال 1943 وقتى
كه آشيانه هواپيمايى را تعمير مىكرد ، از ارتفاع دهمترى به زمين سقوط كرد و بيهوش
شد .
خودش مىگويد : در عرض سه چهار ثانيه قبل از اينكه زمين بخورم ، همه زندگيم به
خاطرم آمد حتّى به يادم آمد كه يك بار سگى پاى مرا گاز گرفته بود . در آن لحظات
دلهره آور چند ثانيه پيش از اين كه نقش بر زمين شوم ، بين زمين و آسمان فقط به يك
چيز مىانديشيدم »دلم نمىخواست بميرم !« . وقتى چهار روز بعد از سقوط ، بر روى تخت
بيمارستان به هوش آمد ، سرش به شدّت درد مىكرد ، به طورى كه از شدّت درد فريادهايى
جگر خراش مىكشيد .
پرستار به او گفت كه هنگام سقوط ، جمجمهاش به سختى شكسته است . »پتر« اين خبر
پريشان كننده را شنيد ، بىآن كه بتواند پاسخ بدهد . او خيلى خسته بود و خود را در
حالت عجيبى مىديد .
وقتى پرستار از اتاق بيرون رفت ، »پتر« در همان حالِ بيمارى به طرف مريضى كه در
كنار او خوابيده بود برگشت و در اين لحظه بود كه حادثهاى معجزهآسا به وقوع پيوست
.
حالت »إلهام« به »پتر« دست داد . او تا آن وقت هرگز اين بيمار همسايه را نديده
بود و هرگز كلمهاى هم با او حرف نزده بود .
اما در يك لحظه احساس كرد كه همه گذشته و آينده اين بيمار را مىداند . اين الهام
آن قدر عجيب و ناگهانى بود كه »پتر« نتوانست از اظهار آنچه به ذهنش الهام شده بود
خوددارى كند و گفت : شما آدم حقشناسى نيستيد !
بيمار رو برگرداند و با خشم گفت : بله ! شما از كجا اين مطلب را مىدانيد؟
»پتر« گفت: براى اين كه پدر شما يك هفته پيش مرده و يك ساعت گرانقيمت براى شما
يادگار گذاشته بود ، امّا شما يادگارى عزيزتان را بلافاصله فروختيد !
بيمار همسايه با حيرت پرسيد : شما از كجا اين مطلب را مىدانيد ؟ امّا خود او نيز
نمىدانست چطور ناگهان درباره بيمار ناشناس اين همه اطلاعات به مغزش رسيده است . از
آن روز به بعد بيمار همسايه ، »پتر« را يك شيطان ، يك شبح ، و يا جنّ و پرى
مىدانست و از او مىترسيد . بدين ترتيب »پتر« براى نخستين بار به نيروى عجيب خود
پى برد و اين نيروى پيشبينى ، زندگى او را ناگهان عوض كرد .
يك موج ناشناخته در مغز او تحوّل ايجاد كرد
خودش مىگويد : نمىدانم چه شد ! امّا همين قدر مىدانم كه موجى ناشناس مثل يك
صاعقه مغز مرا پاك كرد و افكار ديگرى را در آن قرار داد ! بعضى وقتها فكر مىكردم
كه ديوانه شدهام . گاهى نيز از صميم قلب آرزو مىكردم كه واقعاً ديوانه بشوم و از
دست اين حسّ ششم نجات يابم ، زيرا همه كسانى كه وارد اتاق من مىشدند در يك لحظه من
همه گذشته آنها را از صورتشان مىفهميدم و همه آرزوها و غمهاىشان را درك
مىكردم .
در يك لحظه در قلبم مىگفتم : اين دزد است ! اين يكى امروز زنش را كتك زده است !
آن يكى ... ! امّا اين آگاهى مرا رنج مىداد نمىخواستم اسرار خصوصى مردم را بدانم
امّا چارهاى نداشتم . مغز من بىآن كه خودم بخواهم يا كلمهاى از مردم بپرسم ،
آنها را به من معرّفى مىكرد .
چهار يا پنج روز بعد از به هوش آمدن ، »پتر« بيمارى را ديد كه مىخواست از
بيمارستان مرخص شود . »پتر« در حالى كه دست او را مىفشرد و خداحافظى مىكرد ناگهان
فهميد اين مرد بر خلاف ادّعاهايش هلندى نيست و انگليسى است و يك جاسوس »انتليجنت
سرويس« است كه به وسيله چتر نجات در هلند فرود آمده است تا به نفع انگليسىها نزد
آنهايى كه هلند را اشغال كرده بودند جاسوسى كند .
»پتر« در عين حال در همان لحظه فهميد كه »گشتاپو« )سرويس ضد جاسوسى آلمانىها( به
هويّت واقعى اين جاسوس انگليسى پى برده است و به زودى اين بيچاره را دستگير خواهد
كرد و خواهد كشت .
او در مغز خود حتّى محل توقّف آينده اين جاسوس را در كوچه »كالور« به نظر آورد و
خواست حقيقت را به جاسوس انگليسى بگويد امّا او عجله كرد و بيرون رفت .
»پتر« ماجرا را به دكتر بيمارستان گفت كه به هر قيمتى است بايد اين جاسوس را از
ماجرا آگاه كرد .
دو روز بعد مأمورين آلمانى ، افسر جاسوس انگليسى را درست در همان كوچه »كالور«
تعقيب كردند و كشتند . پيشبينى »پتر« نه تنها به نفع او تمام نشد بلكه باعث شد كه
پارتيزانهاى هلندى به او مظنون شده و بگويند : تو كه قبلاً مىدانستى گشتاپو،
جاسوس انگليس را تعقيب مىكند ، لابد خودت جاسوس گشتاپو هستى ! اين ظن و گمان چندان
بالا گرفت كه دو روز بعد دو نفر به بيمارستان آمدند تا او را بكشند . قرار بود
آنها با متكّا و بالش او را خفه كنند امّا حسّ ششم »پتر« باز به كمك او آمد و وى
را از مرگ نجات داد .
سخن گفتن به زبان ديگر
يكى از اين مأمورين قتل ، يك اسپانيايى بود و هنگامى كه اين مرد بالش را روى
دهان و بينى او مىفشرد ، »پتر« به زبان اسپانيايى - زبانى كه تا آن لحظه حتّى يكى
كلمه آن را نمىدانست فرياد كشيد : كومو - آبودرو - دار - لاموئرنه !
مرد اسپانيايى بالش را كنار كشيد و گفت : »حيرتانگيز است ! اين مرد به من
مىگويد : تو از كشتن من مىترسى ! و درست در همين لحظه من به اين مسأله فكر
مىكردم« .
مدّتى در سكوت گذشت و سرانجام پارتيزان اسپانيايى دست او را فشرد وگفت : حالا من
حرفهاى شما را باور مىكنم ، امّا نبايد مرا ملامت كنيد ، آخر چطور ممكن است چنين
نيروى عجيبى را قبول كرد ؟
با اين همه در همان لحظات »پتر« كه داستانش وى را در همه بيمارستان مشهور كرده
بود احساس مىكرد كه به زودى يك انسان استثنايى خواهد شد ، حالا او ديگر از اين حسّ
ششم نمىترسد بلكه مىخواهد به كمك اين حسّ زندگى خود را تأمين كند . وقتى به
خانوادهاش برگشت ، اعضاى خانواده تقريباً او را نشناختند و مادرش گفت : پسرم
متفكّر شده است ! خود »پتر« مىگويد : نمىتوانيد شكنجهاى را كه من كشيدهام و
همين حالا هم مىكشم دريابيد .
وقتى همسايهاى به من تملّق مىگفت : من در مغز او مىخواندم كه دروغ مىگويد ،
فهميدم كه حتّى مادرم ، برادرم و خواهرانم خيلى چيزها را از من مخفى مىكنند ، ديگر
كسى نمىتوانست به من دروغ بگويد و همين امر كه من دروغ آدمها را كشف مىكردم ،
مرا رنج مىداد .
نيرويى ناشناخته آگاهىها را در مغز او وارد مىكرد
آيا اين حسّ ششم هديهاى بود يا شكنجهاى ؟ نمىدانم ، فقط مىدانم كه كسى
ديگر ، نيرويى ديگر اين اطّلاعات ذهنى و اين پيشبينىها را كه در مغز من است ، جا
مىدهد . دريافتم كه من بيش از همه آدمها بايد به خداوند نزديك بشوم ؛ زيرا خداوند
هم بين ميلياردها انسان ، فقط مرا از اين حسّ عجيب برخوردار كرده است .(1) تصميم
گرفتم كه از اين حسّ رادار به نفع آدمها استفاده كنم .
بايد زندگى تازهاى تشكيل مىدادم . ديگر ممكن نبود به كار سابقم برگردم ، زيرا
با دريافت حسّ تازه ، حسّ دقت معمولى را از دست داده بودم .
هيچ وقت بيش از ده يا پانزده دقيقه نمىتوانستم درباره يك موضوع واحد فكر كنم ؛
زيرا مغزم هر لحظه از هزاران مطلب درباره هزاران چيز پر مىشد همين كه خود را مجبور
مىكردم كه فقط به يك موضوع مثلاً به كوبيدن يك ميخ فكر كنم ، ناگهان صورتم سرخ
مىشد ، نفسم بند مىآمد و صندلىها زير پايم مىلرزيد .
سخنگفتن با بىزبانى
هر تازه واردى كه وارد اتاق مىشد ، مغز من درباره او به كار مىافتاد و گذشته
و آيندهاش را به من مىگفت . نه تنها چهره اشخاص ، بلكه اشيايى كه مورد استفادهاش
بودند ، مثل كيف ، مجلّه ، روزنامه ، عكس و دستمال ، او را به من معرّفى مىكردند .
حتّى در صحراى خلوت نيز راحت نبودم . سنگها و درختان داستانشان را با من باز
مىگفتند . براى رهايى از اين شكنجه تنها راه حل اين بود كه در يك اتاق خالى و خلوت
و بدون هيچ شيئى بنشينم و هرگز بيرون نروم ، امّا يك مرد 34 ساله مثل من نمىتوانست
مثل راهبهها زندگى كند . فقط يك راه داشتم . بايد راهى انتخاب مىكردم كه با
استفاده از همين حسّ ششم ، زندگيم را تأمين كنم ، حالا كه اين حسّ يك دقيقه مرا
راحت نمىگذاشت مجبور بودم كه از اوامر او اطاعت كنم ! از اين تاريخ زندگى »پتر« با
همين حسّ ششم رادار ارتباط دارد .
نخست در دهات و جشنهاى ملّى ، حسّ ششم خود را به مردم ثابت كردم و مثلاً يك يا
دو ساعت ، شرح حال و گذشته همه كسانى را كه در سالن نمايش نشسته بودند به آنها
مىگفتم .
برنامه رادار
او به زودى در هلند و فرانسه و تمام اروپا مشهور شد . امروز »پتر« تبعه
آمريكاست و يك برنامه عجيب تلويزيونى به اسم »رادار« دارد .
در همين برنامه او در اتاق تلويزيون مىنشيند و آن گاه تماشاچيان از فاصله صدها
كيلومتر به وسيله تلفن از او سؤال مىكنند و او بىآن كه اين اشخاص را ببيند و
بشناسد از فاصله صد كيلومترى به همه سؤالات آنها پاسخ مىدهد و شرح حال و
آيندهشان را به آنها باز مىگويد . خودش مىگويد . هدف واقعى من كمك به كسانى است
كه به من احتياج دارند ؛ مثلاً مىخواهم مردم را در كارهايشان كمك كنم و يا
بچّههاى گمشده را پيدا كنم .
»پتر« صدها كودك گمشده را پيدا كرده . صدها پليس را از قصد دزدى گانگسترها آگاه
كرده و صدها معدن را كشف كرده است . مخصوصاً صدها بار پليس را براى شناختن جانيان و
قاتلين كمك كرده است . امّا تنها موردى كه وى از قدت حسّ ششم خود استفاده نمىكند ،
منافع شخصى و قمار است ؛ زيرا اگر او بخواهد قمار كند همه ثروت دنيا را از دست همه
كس مىقاپد .
خودش مىگويد : خوب مىدانم كه خداوند حسّ ششم را براى كمك به مردم به من عطا
كرده است ، نه براى اندوختن ثروت!
يك روز پليس هلند بعد از يك آتشسوزى در شهر »ونيسكوتن« از »پتر« خواست كه عامل
اين حريق را معرّفى كند ؛ زيرا پليس بعد از چهار ماه تحقيق ، ديگر عاجز شده بود .
او بلافاصله بعد از سؤال گفت : من زنى را مىبينم كه يك دستكش خود را در محلّ
آتشسوزى جا گذاشته است ؛ مثل اين كه اين زن با ترياك و موادّ مخدّر نيز رابطهاى
دارد !
مأمورين پليس تا آن وقت دستكشى در محلّ آتشسوزى نديده بودند ، امّا وقتى دوباره
به آن محلّ رفتند دستكش را پيدا كردند . اين دستكش از يكى از مغازههاى پاريس
خريدارى شده بود و پيدا كردن صاحب آن خيلى مشكل بود . امّا مرد رادار وقتى دستكش را
نگاه كرد ، مشخّصات ديگر آن زن را نيز يافت و گفت كه او شوهر ندارد و ترياكى است .
وقتى از روى اطّلاعات »پتر« زن را دستگير كردند ، او اعتراف كرد كه ترياكى است و
ويلا را براى ترياكخانه ، اجاره كرده است . همچنين پليس توانست به كمك »پتر« ، يك
سازمان بزرگ قاچاق مواد مخدّر را به دام اندازد . در اين ماجرا پليس بين المللى
رسماً از او تشكّر كرد .
ما همه داراى حسّ ششم هستيم ! پروفسور »پوهاريش« بزرگترين استاد روانشناس آمريكا
يك سال است كه در مورد »پتر« مطالعه مىكند . او اعلام كرد كه در حسّ پيشبينى و
حسّ ششم »پتر« كه مثل دستگاه رادار از دور همه چيز را تشخيص مىدهد شكى نيست ؛ امّا
از نظر علمى هنوز نمىتوان اين مسأله را توجيه كرد ، همين قدر مىدانيم كه حسّ ششم
»پتر« از پنج حسّ ديگر او حسّاستر است و وقتى او مريض و خسته و عصبانى است ، حسّ
ششم او زودتر از ساير حواسّ ضعيف مىشود .
در طول تاريخ دو سه پيشگوى ديگر نيز همين حسّ را داشتهاند امّا »پتر« تنها كسى
است كه اين حسّ را نه به طور مادرزادى بلكه در سن 32 سالگى ، بعد از يك تصادف به
دست آورده است .
او خود مىگويد : به نظر من همه آدمها كم و بيش حسّ ششم دارند ، براى شما هم
گاهى اتّفاق مىافتد كه حادثهاى را قبلاً پيشبينى كنيد ؛ مثلاً وارد دهكدهاى
مىشويد و به خاطر مىآوريد كه گويى اين دهكده را يك بار ديگر نيز ديدهايد . به
نظر من حسّ ششم نيز در مغز آدم ، مثل پنج حسّ ديگر نقطه مخصوصى دارد و در مورد من
تصادف و سقوط ، اين نكته را برجستهتر كرده و حسّ خفته ششم را بيدار نموده است
.(2)
بنابر اين گزارش ، »پتر« در اثر سقوط و ضربه مغزى قدرتهاى خفته او بيدار شد و
توانايىهايى را به دست آورد كه ديگران از آنها برخوردار نيستند . ولى در روزگار
فرخنده ظهور كه جهان سرشار از الطاف و نعمتهاى الهى مىشود ، انسانها با تكامل
عقل قدرتهاى نهفته و نيروهاى خفته خود را به دست مىآوردند .
آزادى عقل
در صورتى انسان به قدرتهاى نهفته در وجود خود دست مىيابد و به تكامل عقلى
مىرسد كه عقل او از اسارت آزاد شود . اين آزادى ، يكى از بزرگترين آزادىهايى است
كه عصر تكاملبخش ظهور آن را براى انسانها به ارمغان مىآورد .
با آزاد شدن عقل و خرد از بندهايى كه قدرتهاى شيطانى و نفسانى او را به زنجير
كشيده است ، نيروهاى عقل از اسارت رها گشته و انسان به راحتى مىتواند قدرتهاى
عقلى خويش را به كار بندد .
عقل هر انسانى قدرتها و نيروهايى دارد كه آنها همچون يك سپاه در فرمان عقل
مىباشند . در فرمودههاى خاندان وحى عليهم السلام كه آگاه از همه ابعاد وجود بشر
هستند ، به اين گفتار تصريح شده و حضرت امام صادق عليه السلام در يك روايت بسيار
باعظمت همه افراد سپاه عقل و خرد را بيان نمودهاند (3) .
در آن روايت هفتاد صفتِ عالى و برجسته به عنوان »ارتش عقل« بيان شده است و در
برابر آن هفتاد صفت رذيله نيز براى جهل - كه مقصود از آن نفس است - بيان شده است
(4) .
دوران تيره غيبت ، عصر جولان لشكر نفس است و عموم افراد - به جز گروهى اندك - در
دست سپاه نفس گرفتارند و همواره به سوى آنچه نفس از آنان مىخواهد بسيج مىشوند ؛
امّا در روزگار فرخنده ظهور با تكامل يافتن عقل ، نفس انسانها نيز پاك شده و در
فرمانِ عقل و خرد قرار مىگيرد .
تكامل عقلى انسانها به معناى كامل شدن قدرت سپاه عقل در انسان مىباشد و ارتش و
لشكر عقل اين گونه به تكامل رسيده . بنابراين علم ، قدرت ، فهم ، اراده در انسانها
كامل مىگردد و لشكر نفس مانند عجز ، ضعف ، كسالت ، جهل و... شكست مىخورند .
بازگشت به فطرت سالم
بديهى است با فروپاشى لشكر نفس و تكامل يافتن قدرتهاى هفتادگانه عقل ،
انسانها حياتى تازه مىيابند و هر انسانى به فطرت اصيل خويش باز مىگردد . يافتن
فطرت اوّليّه ، به معناى دارا شدن قدرتهايى است كه انسان بر اثر اعتياد به آثار
جهل و پيروى از نفس و شيطان ، نتوانسته است آن قدرتها را بكار انداخته و از آنها
استفاده نمايد .
ما اگر بخواهيم روايت بسيار مهمّى را كه درباره لشكريان عقل و جهل در كتاب شريف
اصول كافى نقل شده بياوريم و به ترجمه و تشريح آن بپردازيم بسيار به طول مىانجامد
، به اين جهت از نقل آن خوددارى نموده و به بيان اين مطالب اكتفا مىكنيم :
با يك بررسى و دقّت در روايت ياد شده و توجّه به هفتاد لشكر از لشكريان عقل و
هفتاد لشكر از لشكريان جهل )نفس( به اين نتيجه مىرسيم كه اينك جامعه بشريّت در
گرداب هوا و هوس غرق بوده و گرفتار لشكر نفس بوده و از لشكر عقل - به جز مقدارى بس
اندك - بهرهاى ندارد .
با توجّه به روايت ياد شده كسى داراى عقل كامل است كه از لشكر عقل به گونه كامل
برخوردار بوده و لشكرِ جهل را شكست داده و نابود كرده باشد .
قيام شكوهمند حضرت مهدى عجّل اللَّه تعالى له الفرج براى حياتبخشيدن به لشكريان
عقل و تكامل آنها در ميان افراد جامعه بشريّت مىباشد .
بديهى است با تكامل لشكريان عقل ، لشكريان جهل )نفس( نابود شده و از آنها اثرى
باقى نخواهد ماند .
با نابودى لشكر جهل )نفس( و تكامل نيروهاى عقل ، تحوّلات شگفتى در جامعه بشريّت
ايجاد خواهد شد كه بسيار جالب و شگفتانگيز است . بر اساس اين تحوّل شگرف ، صحنه
گيتى عوض گرديده و زشتىها و بدىها جاى خود را به نيكويىها و خوبىها خواهند داد
.
بديهى است با تكامل جامعه بشريّت و جايگزينشدن خوبىها به جاى بدىها در صحنه
گيتى تحوّلى شگفتانگيز به وجود مىآيد و موجودات ديگر نيز - همان گونه كه در
روايات متعدّد ذكر شده است - در مسير تكامل قرار گرفته و به سوى تكامل روى مىآورند
.
آيا قبل از ظهور مردم جهان به تكامل عقلى مىرسند ؟
بعضى معتقدند بايد مردم جهان رشد عقلى و تكامل فكرى پيدا نمايند تا ظهور حضرت
بقيّة اللَّه ارواحنا فداه محقّق شود و تا چنين تكاملى حاصل نشود ظهور محقّق
نمىشود!
آيا اين عقيده صحيح است؟
جواب : گرچه در صورت رشد و تكامل عقلى مردم جهان ، زمينه ظهور و حكومت حضرت مهدى
ارواحنا فداه محقّق مىشود ؛ ولى بايد توجّه داشته باشيم كه ظهور آن بزرگوار بستگى
به رشد و تكامل تمامى مردم جهان ندارد و بررسى روايات فراوانى كه در زمينه ظهور
حضرت بقيّة اللَّه ارواحنا فداه وارد شده است بطلان عقيده مذكور واضح مىشود .
اگر ظهور آن حضرت پس از رشد عقلى مردم جهان واقع مىشود ، پس بايد روايات بسيارى
كه در زمينه جنگهاى امام عصر ارواحنا فداه و ياوران آن بزرگوار وجود دارد ، همه را
كنار بگذاريم ! وجود افراد مخالف و جنگ و ستيز آنان با امام عصر ارواحنا فداه دليل
بر عدم رشد فكرى و تكامل عقلى آنان است . پس چگونه مىتوان ادّعا كرد كه همه مردم
قبل از ظهور به تكامل عقلى دست مىيابند تا براى پذيرش حكومت امام عصر ارواحنا فداه
آمادگى پيدا كنند !
علاوه بر اين ، روايات بر اين مطلب دلالت دارند كه مردمِ قبل از ظهور داراى رشد
فكرى و تكامل عقلى مردمِ عصر ظهور نيستند .
همان گونه كه از ديدگاه روايات تكميل مراحل نهايى علم و دانش بستگى به ظهور آن
حضرت دارد ، تكامل عقلى و رشد فكرى جامعه نيز به ظهور آن بزرگوار بستگى دارد .
قدرت و عظمت مغز
اكنون به بحث درباره قدرت عظيم مغز پرداخته و مىگوييم : هنوز انسانها
نتوانستهاند مغز خود را به كارآيى كامل برسانند .
بسيارى از نويسندگان ، به عجز و ناتوانى خود و عدم استفاده از نيروى پرقدرت مغز
آدمى اعتراف نمودهاند . در اينجا نمونهاى از گفتار آنها را مىآوريم :
... مغز ما معمولاً بخش ناچيزى از قدرتش را به كار مىگيرد . بنابراين ، در حالى
كه قدرت و اعتبار عظيمى در اختيار هر شخص قرار دارد . افسوس كه فقط گاهگاهى از اين
اعتبار بهره مىگيريم...(5)
شايد سخن درست آن باشد كه بگوييم : انسان با همه درخشندگى استعدادهايش ، در طى
عمر خويش ، چيزى بيش از يك ميليارديم نيروى مغزش را به كار نمىگيرد .(6)
ترديدى نيست كه ما هنوز نمىدانيم در عرصه پهناور مغزمان - اين كيهان نهفته در
وجود آدمى - به هنگام خلاّقيّت ، تفكّر و كار چه مىگذرد . با اين حال ، روشهاى
تجربى در كنار پژوهشها و آزمايشهاى به عمل آمده ، اطّلاعات بسيارى در خصوص
ساختمان مغز آدمى و روندهاى تفكّر در اختيارمان قرار داده است، مقايسات بىشمارى را
ميسّر ساخته و دستكم به تشخيص راههايى براى كنترل پارهاى از عمليّات ذهنى كمك
كرده است .(7)
اين مطلب روشنگر قدرت فكر در وجود انسان و عدم استفاده كامل از نيروى بزرگ آن است
كه گريبانگير انسان در عصر ما مىباشد .
در روزگارى كه دست الاهى بر سر مردم جهان سايه افكند و دست قدرتمند ولىّ اللَّه
الأعظم ارواحنا فداه بر سر انسانهاى زجر كشيده دوران غيبت نوازش دهد ، در آن روز
است كه نيروهاى پنهان و نهفته در مغز انسانها تجلّى و ظهور مىيابد و انسان به
تكامل عقلى دست خواهد يافت .
»پردههاى مغز كه پناهگاه افكار و خاطرات و تمام فعّاليّتهاى فكرى و عقيده و
مرام و قيود و پابستهاى انسانى است ، از عوامل اصلى سلّولهاى ريز - كه تعداد
آنها از 10 تا 13 ميليارد متجاوز است - تشكيل يافته است .
هر كدام از آنها در نوع خود شبيه رگهاى برگ درخت هستند و پيامهاى الكتريكى را
به يكديگر انتقال مىدهند .
فكر و خاطرات انسان ، عمل جالب اين عوامل است كه مدام با يكديگر در ارتباط هستند
.
تجربه عملى ثابت كرده كه نابغهترين فرد بشر فقط يك مقدار كوچكى از اين ذخاير را
مصرف نموده است .«(8)
مغز انسان از چهارده ميليارد سلول عصبى تشكيل مىشود . اگر باز در نظر بگيريم كه
هر سلول داراى پنج هزار ارتباط با سلولهاى ديگر است و مىتواند در انواع حالتهاى
ميان سلولى نيز قرار گيرد ، تعداد بالقوّه حالتها و درجات آزادى سلولهاى مغز از
مرزهاى تصوّر آدمى فراتر مىرود . مىتوان گفت كه هر انسان اعمّ از نابغه يا عادّى
، چيزى بيش از يك ميليارديم ظرفيّت مغز خويش را در دوران زندگيش به كار نمىگيرد .
اگر فقط يك ميليارديم توانايى و ظرفيّت كلّى مغز ، اعمّ از مغز يك نابغه يا مغز
يك انسان عادّى به كار گرفته شود ، تفاوتى كه بين آنها ديده مىشود يك تفاوت كيفى
خواهد بود نه كمّى .(9)
اكنون كه دانستيد همه افراد فقط مقدار اندكى از مغز خود را مىتوانند به كار
گيرند ، به اين گزارش توجّه كنيد :
»امروزه مغز يك كامپيوتر كه در واقع هسته مركزى آن است با يك ميليون واحد
اطلاعاتى كار مىكند . در زبان كامپيوتر به آنها »بايت« مىگويند . مغز انسان درست
شبيه اين دستگاه كار مىكند . واحدهاى مولكولى حافظه و سوئيچهاى عصبى اطّلاعات را
ذخيرهسازى و آماده مىكنند . بچّهاى كه در گهواره است نيز اين عمل را انجام
مىدهد حتّى اگر ناآگاهانه باشد . در سراسر زندگى ما اطّلاعات را ذخيره مىكنيم تا
اين كه بتوانيم در روزى كه به آن احتياج داريم از آنها بهره ببريم . تنها به ندرت
اتفاق مىافتد كه بپذيريم كه مغز ما با ذخيره دانشاش قابل اطمينان نيست .
هسته مركزى يك كامپيوتر با نوع متفاوت ديگرى از اوامر كار مىكند . مغز انسان با
بيش از 15 ميليارد كليد و سوئيچ كار مىكند در حالى كه كامپيوترهاى مدرن بزرگ تنها
10 ميليون دارند . عناصر بيشترى را مىتوان با اتّصالات بينكليدى ذخيره نمود . پس
چرا مىتوان به يك كامپيوتر خيلى بيشتر از مغز انسان اطمينان كرد ؟ زيرا نُه دهم
مغزها همواره خالى است در حالى كه يك كامپيوتر همواره تمام واحدهاى اطّلاعاتىاش را
در اختيار دارد .«(10)
شايد نتوانيد باور كنيد كه مغز داراى 15 ميليارد كليد باشد . شايد نتوانيد باور
كنيد كه مغز انسان تمام رويداد ، جريانات و آنچه بر انسان مىگذرد از اوّل عمر تا
آخرين لحظه زندگى ، همه را بايگانى نموده و ذخيره مىسازد .
مغز هر انسانى هر چه را كه گفته يا شنيده است ، يا كارى را كه ديده ، يا انجام
داده است و... در خود جاى داده است .(11)
و هر انسانى در آخرين لحظههاى زندگى آنچه را كه انجام داده يا... همانند نوارى
سريع براى او جلوهگر مىشود . اين حقيقتى است كه خاندان وحى عليهم السلام كه شاهد
بر خلقت ما بودهاند ، به ما آموختهاند . و به همين دليل ما هيچ گونه شكّ و ترديدى
در قدرتهاى ناشناخته مغز ، و شكوفا شدن اين توانايىها در روزگار شكوهمند ظهور
نداريم و آنچه را كه آن بزرگواران فرمودهاند بدون كم و كاست پذيرا هستيم .
حافظههاى خارقالعاده دليل بر قدرت عظيم مغز است
به خاطر فراگيرى مسائل اعتقادى از آبشخور وحى ، ما هيچ گونه نيازى به گفتههاى
ديگران و استدلال به جرياناتى كه واقع شده نداريم ؛ ولى براى آن كه مطلب خود را
براى همه ثابت كنيم حتّى براى برخى از افرادى كه براى پذيرش حقايق در جستجوى امورى
هستند كه با حواسّ ظاهرى خود آن را درك كنند ؛ به اين جهت ، توجّه اين گونه افراد
را به وجود كسانى كه داراى حافظه خارقالعاده مىباشند ، جلب مىكنيم تا بدانند در
مغز انسان قدرتى بسيار بزرگ نهاده شده است(12) :
شخصى به نام »اگائون« تمام 2500 كتابى را كه در طول عمرش خوانده بود حفظ كرد .
حيرتانگيزتر از آن اين است كه وى بدون لحظهاى درنگ ، مىتوانست هر بخشى از اين
كتابها را از بر بخواند .(13)
تا همين اواخر، رسانههاى گروهى بسيارى از كشورها گزارشهايى درباره حافظه
استثنائى يكتادور حسين قدرى پخش مىكردند كه مىتواند سؤالات مربوط به تاريخها و
وقايع و شخصيّتهاى تاريخى آن وقايع را بىدرنگ پاسخ دهد . حافظه استثنايى »حسين
قدرى« تاريخهاى تولّد و وفات بسيارى از بزرگان تاريخى را در خود جاى داده است .
آنچه خارقالعاده به نظر مىرسد اين است كه او يك تقويم اختصاصى به روش تقويم
اسلامى )هجرى قمرى( براى خود تدوين كرده است . اين تقويم داراى دو بخش است .
يك بخشى به صورت دورههاى 100 ساله مرتّب شده است و روزهاى هفته و تاريخها را از
سال 1901 تا سال 2000 ، از جمله تمام حوادث به ياد ماندنى را ماه به ماه در آن جمع
كرده است . بخش بعدى از سال 1501 آغاز مىشود و تا سال 2070 مىانجامد . اين بخش بر
حسب روز ، روزهاى هفته ، ماهها و تاريخهاى تولّد و مرگ شخصيّتهاى برجسته مرتّب
شده است . علاوه بر دو بخش ياد شده ، يك دوره اضافى نيز وجود دارد كه از نخستين سال
دوره مسيحيّت آغاز مىشود و بر حسب روز و ماه ، پيشاپيش تا سال 3000 محاسبه
مىگردد!(14)
از رايجترين مسائلى كه مخصوصاً به اعجوبههاى رياضى داده مىشود مسألهاى است بر
اساس محاسبات تقويمى اين اعجوبهها در ذهن خود قرنها و هزارها را طى مىكنند و در
مسير خويش صدها رابطه بغرنج )يك هفته مركّب از 7 روز ، يك روز مركّب از 24 ساعت ،
يك ساعت مركّب از 60 دقيقه و الى آخر( را كشف مىكنند . اينان به فاصله چند ثانيه
مىتوانند صدها عمليّات را انجام دهند و در پايان اعلام دارند كه روز اوّل ژانويه
سال 1880 ميلادى ، جمعه بوده است .
تمامى اين محاسبات با توجّه كامل به سالها ، كبيسه ، تغيير تقويم در سال 1582
ميلادى و پيچيدگىهايى از اين قبيل انجام مىشود . مثلاً اينان مىتوانند بگويند از
مرگ »نرون« امپراطور روم تا سقوط قسطنطنيّه چند ثانيه گذشته است؟
يك بار دو شمارشگر سريع به نامهاى »ايناودى« و »داگير« در يك گفتگوى خصوصى ،
خودشان را با مبادله سؤالهايى از اين قبيل سرگرم كرده بودند ؛ روز سيزدهم اكتبر
سال 284444 چه روزى از روزهاى هفته خواهد بود؟(15)
وجود اين گونه افراد استثنايى در كشورهاى خارج براى اثبات قدرت شگفتانگيز مغز
انسان و عجز انسانِ كنونى از رسيدن به تمدّنِ پيشرفته در روزگار ظلمانى غيبت است !
برخى از مسائلى كه اين اعجوبههاى رياضى در ظرف چند ثانيه حل مىكنند ، به گفته
رياضيدانها به چندين ماه وقت براى محاسبه به روش عادّى نياز دارد كه پس از آن نيز
مدّت زمانى طولانى براى وارسى و تأييد نتايج به روش معمولى با كامپيوتر ضرورت خواهد
داشت .
رابطه مغز با قدرتهاى فوق طبيعت
به راستى اين اعجوبههاى رياضى از چه روشهايى بهره مىگيرند ؟ آيا اين
»استعداد« خاصّ در سالهاى كودكى در ايشان رشد يافته يا در سالهاى نوجوانى ، يا در
طى يك عمر تمرين كسب شده و تكامل پيدا كرده است؟
كوششهايى در جهت تبيين اين توانايى به عنوان محصول حافظهاى اغراقآميز كه
روانشناسان آن را حدّتِ حافظه ناميدهاند به عمل آمده است . ترديدى نيست كه در اين
مورد خاصّ ، ما با جلوهاى از يك حافظه حقيقتاً قوى روبرو هستيم و در عين حال
نمىتوانيم ماهيّت اين پديده را به اتّكاى حافظه صرف تبيين كنيم .(16)
جالب توجّه اينجاست كه بسيارى از اعجوبههاى رياضى هيچ تصوّرى از چگونگى انجام
دادن محاسبات در مغز خويش ندارند .
آنها مىگويند : »ما مىشماريم ، همين و بس ، چگونگىاش را فقط خداى مىداند .
پاسخهايى از اين قبيل ، به هيچ وجه مايه حيرت نيستند . برخى از اين گونه شمارشگران
، اشخاصى تماماً بىسواد بودهاند ... روانشناسان و رياضيدانان ، هميشه با علاقهاى
زايد الوصف به اين گونه افراد با استعداد نگريسته و كوشيدهاند رمز نهفته ظرفيّتها
وتوانايىهاى ايشان را كشف كنند !(17)
عدّهاى پا را فراتر نهاده و نه تنها درباره شناخت راز و رمز نهفته در اين گونه
افراد ، بلكه درباره راه تكامل عقل سخن گفتهاند .
تكامل عقل از نظر علم روز
بحث درباره تكامل عقل ، لزوم و كيفيّت آن ، اكنون فكر و انديشه بسيارى از
دانشمندان غرب را به خود مشغول ساخته است . آنها با اعتقادى كه نسبت به پيشرفت علم
دارند ، معتقدند روزى فرا خواهد رسيد كه عقل انسانها تريليونها بار قوىتر از
اكنون گردد .
يكى از آنان به نام »كرزويل« مىگويد : شما در مغز فقط حدود 100 تريليون اتّصال
مىتوانيد برقرار كنيد . اين ممكن است عدد بزرگى به نظر برسد ، ولى روش ذخيره
اطّلاعات در مغزها ناكار است . كسى كه در يك زمينه دانش استاد است ، فقط حدود 100
هزار قطعه از آن را مىتواند به ياد بياورد .(18)
»تا پايان قرن 21 ، هوش غيربيولوژيكى تريليونها تريليون بار قوىتر از هوش
انسانى خواهد بود .« (19)
نكتهاى كه بايد درباره آن دقّت شود ، اين است كه آنها بر اثر آشنا نبودن با
حقايق جهان هستى و دور بودن از مكتب خاندان وحى عليهم السلام ، اگرچه راهيابى به
تكامل عقلى را مىپذيرند امّا از كيفيّت و چگونگى آن آگاهى ندارند و به همين جهت ،
در توجيه آن دچار اشتباههاى فراوانى مىشوند :
»خيلىها فكر مىكنند مغز بايد الگوى هوش مصنوعى قرار بگيرد« و برخى مانند
»كرزويل« سخن از ادغام مغز با سيستمهاى هوشمندِ الكترونيك براى افزايش كارآيى آن
مىزند و مىگويد : »رايانههايى ريزى كه توى خون ما بالا و پايين مىروند و شعور
ما را زياد مىكنند« .(20)
دور بودن اين گونه افراد از مكتب حياتبخش خاندان وحى عليهم السلام باعث شده كه
آنان به همه چيز حتّى به مسأله بسيار مهمّ تكامل عقل نيز با ديد مادّى بنگرند و
گمان كنند با رايانههاى ريز ، خيالات و افكار خود را مىتوانند تكامل بخشند !
تكامل عقلى و اراده
تاكنون از قدرت و توانايى مغز آگاه شديم و درك كرديم كه بشر تاحال از بخش
عظيمى از قدرت وجود خويش بىبهره بوده است . اكنون بحثى را درباره تكامل عقل و قدرت
اراده آغاز مىكنيم :
از نشانهها و آثار تكامل عقل انسانها ، قوى شدن اراده آنان مىباشد ؛ زيرا همان
گونه كه در حديث جنود عقل نقل شده ، اراده از سپاه و ارتش عقل است كه با تكامل آن ،
اراده نيز قدرت پيدا كرده و نيرومند مىشود . بديهى است كه با فعّال شدن اراده و به
كار افتادن قدرتِ آن ، يك تحوّل اساسى و حياتى در انسان ايجاد مىشود .
اگر قدرت اراده كامل شود انسان مىتواند كارهاى خارقالعاده و شگفتانگيز انجام
دهد ؛ زيرا در صورتى كه قدرت اراده به حدّ نهايى برسد ايجادگر ، انتقال دهنده ،
آگاهى بخش و... مىشود ، يعنى انسان مىتواند حالت يا خصوصيّتى را در فردى يا در
چيزى ايجاد كند و يا بيشتر نمايد يا برطرف كند ، يا چيزى را از جايى بياورد و يا به
جاى ديگر منتقل نمايد ، يا با اعمال اراده از چيزى كه اطّلاع ندارد ، آگاه شود و...
همان گونه كه گفتيم اراده يكى از شعبههاى قدرت عقل است و با تكامل عقل قدرتهاى
عقلى نيز به تكامل رسيده و فعّال مىشوند . بنابراين در عصر درخشان ظهور بر اثر
تكامل عقل انسانها ، اراده آنان نيز قدرت گرفته و پرتوان مىشود .
پس در عصر رهايى كه عقل انسانها از قيد و بند شيطان و نفس رها مىگردد ، جنود و
لشكريان عقل نيز از ضعف و ناتوانى رها گشته و قدرتهاى نهفته آنها ظاهر شده و
فعّال مىشوند .
در دوران تيره و تار غيبت بسيارى از انسانها به آرزوها و خواستههاى خود دست
نيافته و جهان را ترك گفتهاند ؛ گويى كه براى آنان خواستن ، توانستن نبوده است .
امّا در عصر نور و روشنايىِ ظهور ، براى مردم آن روزگارِ فرخنده خواستن توانستن
است؛ به گونهاى كه اگر بخواهند از شىء مجهولى آگاه شوند پردهها بر كنار رفته و
با ارادهاى كه مىنمايند از آنچه كه مىخواهند آگاه مىگردند .
اينها حقايقى است كه خاندان وحى عليهم السلام به ما آموختهاند و ما با جان و دل
پذيراى گفتار شيرين آن بزرگواران هستيم ، تا إن شاء اللَّه در عصر درخشان ظهور اين
واقعيّتها را با تمام وجود لمس كنيم . بنابراين در عصرِ تكامل ، اوّل اراده انجام
مىگيرد و در پى آن آگاهى تحقّق مىپذيرد .
براى اين كه اين گفتار مستند به فرمودههاى خاندان وحى عليهم السلام باشد به اين
روايت كه از حضرت امام حسين عليه السلام نقل شده است توجّه كنيد :
إنّ اللَّه ليهب لشيعتنا كرامة لايخفى عليهم شيء في الأرض وما كان فيها حتّى أنّ
الرجل منهم يريد أن يعلم علم أهل بيته فيخبرهم بعلم ما يعملون .(21)
قطعاً خداوند بر شيعيان ما(22) كرامتى مىبخشد كه بر آنان چيزى در زمين و آنچه در
آن است مخفى نمىماند تا آنجا كه مردى از آنان مىخواهد از حال اهل خانه خود آگاه
شود ، پس )آگاه شده و( به آنان خبر مىدهد كه از آنچه انجام مىدهند باخبر است .
اگر آن زمان پرشكوه را ان شاء اللَّه درك كنيم ، همه اين حقيقتها را خواهيم ديد
و در اين دوران تيره از آنجا كه اين مطالب را از خاندان وحى عليهم السلام فرا
گرفتهايم ، بدون هيچ گونه شكّ و ترديد پذيرا هستيم و چون مىدانيم براى آن
بزرگواران ، گذشته و حال و آينده فرقى نداشته و آگاه از همه جريانات مىباشند ،
همچون كسى كه اين جريانات را با چشم خود ديده باشد ، از خاندان وحى عليهم السلام
مىپذيريم و اين عهد و پيمانى است كه از عالم ذرّ با آنان بستهايم و وظيفه داريم
به آن همچنان پاىبند بوده و باشيم .
از همه اينها گذشته ، بايد بدانيم در دوران تاريك غيبت ، افرادى استثنايى
بودهاند كه اراده آنان براى آگاه شدن از چيزى ، آگاهى را به دنبال داشته است . اين
گونه افراد كسانى بودهاند كه در عصر غيبت و تاريكى به روشنايى و نور رسيدهاند .
ما در اين بحث نمونههاى جالبى از جريانات مرحوم سيّد بحرالعلوم را نقل كرديم تا
اگر پذيرش اين گونه جرياناتِ عصر ظهور ، براى برخى از افراد سنگين است ، فكر و ذهن
آنان براى پذيرش اين حقايق آماده و مهيّا گردد .
پاورقى:
1) بنا به روايات و فرمودههاى خاندان وحى عليهم السلام خداوند ، اولياء خود را در
ميان مردمان مخفى ساخته است . ولى آنگاه كه عصر شكوهمند ظهور فرا رسد و ياوران
خودساخته و خاصّ امام عصر ارواحنا فداه شناخته شوند و توانايىهاى عظيم آنان حتّى
در عصر غيبت براى مردم آشكار شود ، همه خواهند دانست كه طلايهداران عصر پرفروغِ
ظهور ، چگونه با داشتن آنهمه توانايى و قدرت خود را در ميان مردم ناشناخته و مخفى
نگه داشتهاند !
2) هفتهنامه خبر ، 25 ارديبهشت سال 1376 .
3) اصول كافى : 20/1 .
4) مقصود از جهل در آن روايت ، نفس است نه نادانى ؛ زيرا جهلِ به معناى نادانى ،
خود يكى از ارتش جهل به معناى نفس است كه در آن روايت بيان شده است .
5) توانايىهاى خود را بشناسيد : 14 .
6) توانايىهاى خود را بشناسيد : 32 .
7) توانايىهاى خود را بشناسيد : 17 .
8) نسخه عطّار : 134 .
9) توانايىهاى خود را بشناسيد : 347 .
10) بازگشت به ستارگان : 76 .
11) وقتى »و . ج پنفيلد« ، محقّق نامدار مغز انسان ، ناحيهاى از مخچه را به طريق
الكتريكى تحريك مىكرد ، بيمار تمام جزئيّات مربوط به گذشتههاى دور را به ياد
مىآورد . )توانايىهاى خود را بشناسيد : 121)
12) سالها پيش از اين ، »يوهان فون نيومن« رياضىدان و سيبرنتيكدان بزرگ معاصر ،
مطلبى پر سر و صدا را به آگاهى مردم رساند . او تخمين زد كه مغز انسان عملاً
مىتواند 1020 واحد اطّلاعاتى را در خود ذخيره سازد . اين رقم را اگر به زبان ساده
ترجمه كنيم بدين معنى خواهد بود كه هر يك از ما خواهد توانست كلّ محتواى اطّلاعاتى
ميليونها جلد كتاب موجود در بزرگترين كتابخانه جهان در مسكو را به حافظه بسپارد .
)توانايىهاى خود را بشناسيد : 44)
13) توانايىهاى خود را بشناسيد : 45 .
14) همان كتاب : 46 .
15) توانايىهاى خود را بشناسيد : 53 .
16) توانايىهاى خود را بشناسيد : 54 .
17) توانايىهاى خود را بشناسيد : 56 .
18) كليك شماره 31 )ضميمه روزنامه جامجم( : صفحه 9 .
19) كليك شماره 31 )ضميمه روزنامه جامجم( : صفحه 9 .
20) كليك شماره 31 )ضميمه روزنامه جامجم( : صفحه 9 .
21) بحار الأنوار : 63/53 .
22) توجّه داشته باشيم كه در عصر ظهور همه مردمان جهان پيرو خاندان وحى عليهم
السلام مىباشند .