در مکيال المکارم آمده که حضور اين روايت در کتاب احتجاج طبرسي نيز
دليلي بر درستي واعتبار حديث است؛ چرا که مرحوم طبرسي در ابتداي
کتاب احتجاج فرموده است: دليل ما بر ذکر نکردن سند احاديث يکي از
سه امر است:
الف بحار الانوار موافقت احاديث با اجماع
ب بحار الانوار اشتهار احاديث بين مخالف وموافق
ج بحار الانوار موافقت احاديث با عقل
دليل ديگري بر درستي واعتبار اين حديث در مکيالالمکارم آمده که از
زمان صدوق تا امروز کسي از عالمان در اعتبار اين حديث مناقشه نکرده
است.
بنگريد به مکيال المکارم، باب هشتم، امر هفتاد ويکم.
ومما يدل على صحه هذا الحديث وصدوره عن الامام ايضاً ان الشيخ
الطبرسي (ره) بحار الانوار صاحب کتاب الاحتجاج ذکره مرسلاً من دون
ذکر السند والتزم في اول الکتاب وصّرح بأنه لا يذکر فيه سند
الاحاديث التي لم يذکر اسانيدها اما بسبب موافقتها للاجماع او
اشتهارها بين المخالف والمؤلف او موافقتها لحکم العقل...
ومما يدل ايضاً على صحته ان علمائنا من زمن الصدوق؛ الي زماننا هذا
استندوا اليه واعتمدوا عليه ولم يناقش ولم يتأمل احد منهم في
اعتباره کما لا يخفي...
آنگاه نويسندهِ محترم مکيال المکارم در نتيجهگيري پاياني
مينويسد:
فتبين من جميع ما ذکرناه ان الحديث المذکور من الروايات القطعيه
التي لا ريب فيها ولاشبهه تعتريها وهو ممّا قال فيه الامام عليه
السلام فانّ المجمع عليه لا ريب فيه.
درباره محتواي روايت
ما نميدانيم نويسندهِ مشرعه چه انگيزهاي براي نفي اين قبيل
روايات دارد وچرا اين گونه روايات را از دم تيغ ميگذراند؟
ما اگر به اشکال سندي ايشان تن دهيم ومثل ايشان معتقد باشيم که
حتماً بايد راوي حديث از سوي قدماي عالمان رجال توثيق داشته باشد
ودربارهِ وي ثقهٌ ومانند آن گفته شده باشد وبه اين دليل حسنبن
احمد مکتّب را مجهول بدانيم، ولي چرا در محتواي روايت دقت نکنيم
واحتمال ندهيم که منظور از مشاهده، مشاهده خاصي باشد؛ يعني اگر کسي
ادعا کند که امام را ديده واز سوي او مأموريت ونيابتي دارد.
بگذريم از اين که احتمالات ديگري نيز در مفاد روايت پيش ميآيد.
بنابراين، ما نميتوانيم اين مفاد روايت را بياعتبار بدانيم. کاري
که به گفتهِ نويسندهِ مکيالالمکارم احدي از عالمان شيعه نکرده
است. در اين جا ضروري ميدانم که متن بيان مرحوم مجلسي ونيز کلام
صاحب مکيال المکارم را بياورم:
الف بحار الانوار متن بيان مرحوم مجلسي
(لعلّه محمول على من يدعي المشاهده مع النيابه وايصال الاخبار من
جانبه عليه السلام الي الشيعه على مثال السفراء لئلاّ ينافي
الاخبار التي مضت وستأتي فيمن راه عليه السلام واللّه يعلم.
شايد اين حديث بر کسي حمل شود که ادعاي ديدار حضرت را همراه با
دعوي نيابت از سوي حضرت وواسطه خبر بودن بين حضرت وشيعه را داشته
باشد تا اين حديث با احاديث گذشته وآينده منافاتي پيدا نکند.. بحار
الانوار
ب بحار الانوار متن کلام صاحب مکيال المکارم
(ولا شبهه بقرينه صدر الکلام في انّ المراد بدعوي المشاهده هي
المشاهده على نحو ما وقع للسفراء الاربعه المحمودين المعروفين في
زمان الغيبه الاولي...
والحاصل ان المراد بالمشاهده هي المشاهده المقيده بکونها بعنوان
البابيه والنيابه الخاصه مثل ما کان للسفراء الاربعه الموجودين في
زمان الغيبه الصغري لا مطلق المشاهده بحار الانوار
ايشان پس از تأييد اين تفسير براي حديث مينويسد:
(وقد قيل في الجمع بينهما وجوه بعيده لا حاجه لنا في التعرض لها
وردّها وان ما ذکرناه واضح لاهله کالنور على شاهق الطور والله
الموفق. بحار الانوار
در هر صورت اين روايت بر مبناي صحت خبر موثوق به حجيّت واعتبار
مييابد وبر مبناي حجيّت خبر ثقه نيز اعتبار مييابد، البته اگر ما
در پذيرش توثيق راويان سختگير نباشيم؛ چرا که به راحتي از ترضي
وترحم مکرر صدوق از استاد خويش وثاقت استاد به دست ميآيد واعتماد
بر نقل او عقلايي است.
از نظر محتوايي نيز محتواي روايت مورد پذيرش عالمان بوده است
ووجوهي را ميتوان درتفسير روايت گفت.
الف بحار الانوار منظور از مشاهده، ظهور حضرت است ومنظور از ادعاي
مشاهده، ادعاي ظهور حضرت عليه السلام است.
ب بحار الانوار منظور از مشاهده، يک بار ديدار استثناءً نيست، بلکه
ديدارهاي مکرّر است؛ چيزي مانند سفيران زمان غيبت صغري.
ج بحار الانوار منظور از مشاهده، دعوي نيابت امام عليه السلام به
مانند سفيران زمان غيبت صغري است.
د - هر حکمي استثناء دارد؛ ديدار در اين روايت نفي شده، ولي براي
برخي در طول دوران غيبت کبري اتفاق ميافتد وحکمت نفي به شکل عام
اين است که کسي به راحتي به خود اجازه ندهد تا از ديدار با امام
سخن بگويد.
در هر صورت اين روايت دلايل معتبري دارد وچرا نويسنده مشرعه هيچ در
اين باره تأمل نميکند وبي درنگ اين ميراث بزرگ را به تاراج
ميدهد، چه ضرورتي در اين نفي وطرد وبي اعتبار سازي سند ودلالت
روايات نهفته است که ديگر عالمان شيعه از آن بي خبرند وايشان با
خبر است، خدا ميداند.
در پايان شايد اين اشاره ضروري باشد که مرحوم سيّد بحرالعلوم رجالي
کبير در الفوائدالرجاليه خود جلد 3، صفحهِ 68 در فائدهِ سوم از
شهيد ثاني وفرزند وي صاحب معالم ونيز از شيخ بهايي واز سيد
ميرداماد عباراتي را ميآورد که همه نشان دهندهِ آن است که استادان
ومشايخ اززمان مرحوم کليني تا به امروز نياز به توثيق وتعديل
ندارند؛ آنان به حدّي مشهورند که نيازي به تعديل وتوثيقشان نيست.
مرحوم سيد داماد که شيوخ جناب صدوق را يادآور شده واسامي جمع زيادي
از آنان را برده، در بخشي بر وثاقت کساني که صدوق به آنان (رحمه
اللّه) بحار الانوار ويا (رضي اللّه
عنه) بحار الانوار گفته تصريح دارد.
مراجعه به بيان اين چهار عالم بزرگ بسيار کارساز است؛ چرا که رجال
اين است نه آنچه امروز رايج شده است. حضرت خويي (ره) بحار الانوار
وبه پيروي از ايشان، جمعي وضعيت علم رجال را دگرگون کردهاند
ومفهوم رجالي بودن را دگرگون ساختهاند. بين نظر وحيد بهبهانيها،
بحرالعلومها وبروجرديها ونظر حضرت آيتاللّه العظمي خويي(ره)
بحار الانوار تفاوت بسيار است.
وبايد روزي حوزه وضعيت اين تفاوت را مشخص سازد وبه نظر ميرسد که
حضرت آيتاللّه العظمي خويي در مبناي رجالي خود راه افراط را
پيمودهاند وبر خلاف مبناي عالمان بزرگ رجال رفتهاند وعظمت اين
مرد بزرگ باعث شده است که کسي در برابر ايشان مبناي عالمان وفقيهان
نامور شيعه را مطرح نسازد وبيشتر مبناي ايشان در حوزهها مطرح
گردد. وگرنه رجال به اين شکل که ايشان مطرح کرده است، نزد اکثريت
عالمان وفقيهان شيعه مطرح نيست. ما در اينجا به همه هواداران علم
رجال توصيه ميکنيم که به تعليقات مرحوم وحيد بهبهاني در رجال وبه
الفوائد الرجاليه مرحوم سيد بحرالعلوم وبه شاگردان حضرت آيت
اللهالعظمي بروجردي مراجعه کنند وعلم رجال صحيح را بگيرند، بيشتر
در مبناي حضرت آيت اللهالعظمي خويي دقت کنند وجدايي اين مبنا را
از مبناي بيشتر عالمان وفقيهان وعالمان رجال احساس کنند.
در اينجا نيز اشاره ميکنيم به آنچه که يکي از شاگردان سيد
بحرالعلوم از ايشان نقل ميکند. او ميگويد: در جلسهِ درس ايشان
بودم که فردي از ايشان درباره امکان روِيت حضرت مهدي عليه السلام
در زمان غيبت پرسيد. مرحوم بحرالعلوم همانطور که مشغول کشيدن
قليان بود، سرش را پايين انداخت وآهسته با خويش چنين ميگفت:
(ما اقول في جوابه وقد ضمّني صلوات الله عليه الي صدره وورد ايضاً
فيالخبر تکذيب مدعي الروِيه في ايّام الغيبه. وتنها من ميشنيدم.
چه در جواب اين پرسش بگويم؛ در حالي که خود حضرت مرا در آغوش خويش
گرفته، ولي در روايت آمده که مدعي ديدار در زمان غيبت را تکذيب
کنيد. بحار الانوار
ايشان اين جملات را چند بار تکرار کردند، آنگاه در جواب پرسش
کننده فرمودند: در روايات اهل بيت عليهم السلام آمده است که اگر
کسي ادعاي ديدار حضرت را داشته تکذيبش کنيد. ايشان به همين جمله
بسنده کرد وديگر آن جملات آهسته را به پرسش کننده نفرمود.(1)
روايت معتبري که بر قتل راضيان به قتل سيد الشهداء
دلالت دارد
در مشرعه بحار الانوار،جلد2، ص234، آمده است:
(الروايه السادسه وان کانت معتبره سنداً لکن متنها يدّل على جواز
قتل الراضي بالقتل ولا قائل له في الفقه ولابد من ردّه الي الراوي
الاوّل اي عبدالسلام الهروي.
روايت ششم گرچه از نظر سند اعتبار دارد، ولي متن روايت بازگو
کنندهِ اين است که جايز است کشتن کسي که به کشتن کسي راضي ميشود؛
در حالي که در فقه کسي به اين مطلب قائل نيست (تنها قاتل را
ميکشند، نه کسي که راضي به قتل باشد بحار الانوار ولازم است که
اين روايت را به راوي اوّل؛ يعني عبدالسلام هروي برگردانيم. بحار
الانوار(2)
دفاع ما
ما در ذيل متن روايت را ميآوريم، آنگاه به دفاع از آن
ميپردازيم:
در بحار الانوار، جلد 52، صفحه 313 به نقل از عللالشرايع
وعيوناخبارالرضا عليه السلام آمده است:
(الهمداني، عن علي، عن ابيه، عن الهروي قال قلت لابي الحسن الرضا
عليه السلام يابن رسول اللّه ما تقول في حديث روي عن الصادق عليه
السلام انّه قال: اذا خرج القائم قتل ذراري قتله الحسين عليه
السلام بفعال آبائها فقال عليه السلام هو کذلک فقلت وقول الله
عزوجلّ (ولا تزر وازرة وزر اخرى)
بحار الانوار ما معناه؟ قال صدق اللّه في جميع اقواله ولکن ذراري
قتله الحسين عليه السلام يرضون بفعال ابائهم ويفتخرون بها ومن رضي
شيئاً کان کمن اتاه ولو انّ رجلاً قتل بالمشرق فرضي بقتله رجل
بالمغرب لکان الراضي عنداللّه عزوجلّ شريک القاتل وانّما يقتلهم
القائم عليه السلام اذا خرج لرضاهم بفعل آبائهم... بحار الانوار
عبد السلام هروي گويد:
(از امام رضا عليه السلام پرسيدم اي پسر رسول خدا نظرتان دربارهِ
حديثي که از امام صادق عليه السلام نقل شده که هر زمان حضرت قائم
عليه السلام ظهور کند، نسل قاتلان امام حسين عليه السلام را به
خاطر کار پدرانشان ميکشد چيست؟ حضرت فرمود درست است. گفتم گفتهِ
خداوند عزوجلّ است که هيچ کس بار گناه ديگري را به دوش نميگيرد،
معنايش چيست؟ حضرت فرمود: خداوند در همه گفتارش صادق است، ولي نسل
قاتلان امام حسين عليه السلام از کار پدرانشان خرسند وراضي اند
وبدان افتخار ميکنند وهر کس که به کاري راضي باشد چونان کسي است
که آن را انجام داده است. واگر مردي در مشرق عالم کشته شود ومردي
در مغرب به قتل آن راضي باشد، اين شخص راضي نزد خدا شريک قاتل
محسوب ميشود. حضرت قائم عليه السلام هم وقتي ظهور ميکند تنها به
دليل رضايت اينان به کار پدرانشان آنان را ميکشد... بحار الانوار.
در بحار الانوار، جلد 100، صفحه 94، باب 2 در اين باره که (هر کس
راضي به کاري باشد چونان کسي است که آن کار را انجام داده بحار
الانوار، رواياتي آمده است. در وسائلالشيعه جلد 11، صفحه 408 باب
5 نيز رواياتي آمده است که در آينده به برخي اشاره ميکنيم.
در مستدرک جلد 2 قديم صفحه 360 و361 در باب 3 وجوب الامر والنهي
بالقلب... وباب 4 وجوب انکار المنکر بالقلب على کل حال وتحريم
الرضا بهو وجوب الرضا بالمعروف رواياتي آمده است.
به عنوان مثال در روايتي آمده
(...ثم اوحي ان قل لهم انّکم رايتم المنکر فلم تنکروه وسلط عليهم
بخت نصر ففعل بهم، ما قد بلغک
... سپس خداوند وحي کرد که به آنان بگو: شما منکر را ديديد، ولي
انکار نکرديدو خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط ساخت واو با آنان
کرد آن چه را که تو ميداني. بحار الانوار
ودر روايت ديگر آمده:
(...انّهم کانوا ثلاث فرق فرقه باشرت المنکر وفرقه انکرت عليهم
وفرقه واهنت اهل المعاصي فلم تنکر ولم تباشر المعصيه فنجّي اللّه
الذين انکروا وجعل الفرقه المواهنه ذرّاً ومسخ الفرقه المباشره
قردهً...
...آنان سه دسته بودند؛ دستهاي که کار منکر را انجام دادند
ودستهاي که انکار کردند ودستهاي که با اهل معصيت نرمي کردند
وانکار نکردند، ولي معصيت را هم انجام ندادند. خداوند آنان را که
انکار کرده بودند (يعني به اهل معصيت گفتند که چرا چنين کرديد بحار
الانوار نجات داد ودستهاي را که نرمي کرده بودند، به شکل مورچه
کرد ودستهاي را که معصيت انجام داده بودند، به شکل بوزينه مسخ
کرد... بحار الانوار
ودر روايتي ديگر آمده:
(...انّما يجمع الناس الرضا والغضب ايّها الناس انّما عقر ناقه
صالح رجل واحد فأصابهم اللّه بعذابه بالرضا لفعله وآيه ذلک قوله
عزوجلّ فتنادوا صاحبهم فتعاطي فعقر فکيف کان عذابي ونذر وقال
فعقروها فدمدم عليهم ربّهم بذنبهم فسوّيها ولا يخاف عقبيها...
مردم را رضا وغضب دريک گروه قرار ميدهد. اي مردم شتر صالح را تنها
يک نفر پي کرد، ولي خداوند عذابش را براي همه فرستاد؛ چرا که همه
به آن کار راضي بودند ونشانهِ رضايتشان اين آيه است که: (همه
دوستشان را خواندند وصدا کردند واو ناقه را پي کرد. حال چگونه بود
عذاب وبيم دهي من بحار الانوار وآيهاي ديگر که: (همه شتر را پي
کردند خداوند از اين رو آنان را به خاطر گناهشان در هم کوبيد وبا
خاک يکسان وصاف کرد واوهرگز از فرجام اين کار بيم ندارد بحار
الانوار.
جواب اوّل:
ما از مجموع اين روايات استفاده ميکنيم که گرچه حدّ الهي تنها
براي فاعل مباشر است مثل حد قتل که براي قاتل مباشر است وحدود ديگر
نيز همين طور، ولي راضي هم به مانند مباشر گناهکار است ومستحق عذاب
الهي. (مستحق عذاب الهي نه مستحق حدّ الهي بحار الانوار بنابراين،
راضي هم در کنار مباشر استحقاق عذاب دارد؛ چون گناه مرتکب شده است،
ولي حدّ، مخصوص فاعل مباشر است.
پس ازاين مقدّمه بايد بگوييم حضور حضرت مهدي وظهور آن حضرت براي
تبهکاران چون عذاب الهي است. او دست انتقام الهي است. او براي
دشمنان وتبه کاران نقمت است وبه هنگامي که با ظهور حضرت عذاب الهي
فرا رسد وشمشير انتقام کشيده شود، ديگر راضي وفاعل مباشر هر دو با
هم عذاب ميشوند وخشم الهي هر دو را در خود فرو ميبرد. آن گونه که
قوم صالح وبرخي اقوام ديگر مشمول عذاب الهي شدند ومباشر وراضي در
کنار هم نابود گرديدند.
بنابراين، با ظهور حضرت مهدي عليه السلام صاعقه شمشير او همه را
ميگيرد ومباشر وراضي را با هم ميسوزاند.
براي روشن شدن بيشتر اين حقيقت ما در دو جهت بايد بيشتر کار کنيم:
الف بحار الانوار عذاب الهي مخصوص مباشر نيست وراضي را نيز در بر
ميگيرد.
ب بحار الانوار ظهور حضرت براي دشمنان وتبه کاران چون عذابي الهي
است.
در جهت اول رواياتي را ميآوريم:
(عن ابي عبد اللّه عليه السلام قال لي: تنزل الکوفه؟ قلت نعم قال:
فترون قتله الحسين بين اظهرکم؟ قال: قلت: جعلت فداک ما بقي منهم
احد قال فأذا انت لاتري القاتل الا من قتل او من ولي القتل الم
تسمع الي قول الله (قل قد جاءکم رسل من قبلي بالبيّنات وبالّذي
قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقين بحار الانوار فايّ رسول الله قتل
الذين کان محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار بين
اظهرهم ولم يکن بينه وبين عيسي رسول انّما رضوا قتل اولئک فسمّوا
قاتلين
راوي گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: کوفه هستي؟ گفتم
آري. حضرت پرسيد: قاتلان امام حسين عليه السلام را در پيش رو
ميبينيد؟ گفتم:فدايت گردم احدي از آنان باقي نمانده است. حضرت
فرمود: بنابراين تو تنها کشنده ويا کسي که کار را به عهده داشته
قاتل ميداني، آيا سخن خدا را نشنيدهاي که ميگويد: (پيش از من
پيامبراني همراه با بينات وبا همان چه که ميگوييد آمد پس چرا آنان
را کشتيد اگر راست ميگوييد بحار الانوار (آنگاه امام عليه السلام
ميافزايد بحار الانوار کساني که محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)
بحار الانوار در ميانشان بود، کدام پيامبر را کشته بودند با اينکه
بين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار وحضرت عيسي
عليه السلام پيامبري نبود وتنها اينان راضي به قتل آنان شده بودند
ودر نتيجه قاتل ناميده شدند. بحار الانوار(3)
عن ابي عبد اللّه قال لمّا نزلت هذه الايه (قل
قد جاءکم رسل من قبلي بالبينات وبالذي قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم
صادقين) بحار الانوار وقد علم ان قالوا واللّه ما قتلنا
ولاشهدنا قال وانّما قيل لهم ابروِا من قتلتهم فأبوا.
چون اين آيه نازل شد که (بگو پيش از من پيامبراني همراه با بينات
وبا همان چه که ميگوييد آمد پس چرا آنان را کشتيد اگر راست
ميگوييد بحار الانوار در حالي که گفتند ما نکشتيم وما نبوديم حضرت
فرمود تنها به آنان گفته شده بود که از قاتلان پيامبران تبرّي
بجوييد وآنان تبرّي نجسته بودند.
بنابراين، وظيفه اين است که از گناه وگناهکاران، قلباً واگر
بتوانيم لساناً ويداً بيزاري بجوييم وگرنه مشمول عذاب آنان خواهيم
شد. با وجود بيان روشن اين آيه، باز هم روايت مورد انکار نويسنده
محترم مشرعه قرار گرفته، جاي تعجب است.
نسل قاتلان سيّدالشهداء عليه السلام از کار پدران خويش بيزاري که
نميجويند هيچ، رضايت هم دارند وبدان افتخار ميکنند وبدين شکل
گناهکار محسوب ميشوند ومشمول عذاب الهي ميگردند وفعل گناه به
آنان نيز نسبت داده ميشود.
(عن علي عليه السلام قال قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)
بحار الانوار من شهد امراً فکرهه کان کمن غاب عنه ومن غاب عن امر
فرضيه کان کمن شهده.(4)
پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار فرمود: هر کس
که شاهد کاري باشد وآن را خوش ندارد، چونان کسي است که در آن کار
حضور نداشته است وآن کس که حضور نداشته، ولي بدان راضي بوده است؛
چونان کسي است که حضور داشته است. بحار الانوار
(عن الرضا عليه السلام قال قلت له: لايّ علّه اغرق اللّه عزوجلّ
الدنيا کلّها في زمن نوح عليه السلام وفيهم الاطفال ومن لاذنب له
فقال: ما کان فيهم من الاطفال لانّ اللّه عزوجلّ اعقم اصلاب قوم
نوح وارحام نسائهم اربعين عاماً فانقطع نسلهم فغرقوا ولاطفل فيهم
ما کان اللّه ليهلک بعذابه من لاذنب له وامّا الباقون من قوم نوح
فاُغرقوا بتکذيبهم لنبيّ اللّه نوح عليه السلام وسائرهم اُغرقوا
برضاهم بتکذيب المکذّبين ومن غاب عن امر فرضي به کان کمن شاهده
واتاه.
به حضرت رضا عليه السلام گفتم به چه دليل خداوند در زمان نوح عليه
السلام همه مردم دنيا را غرق کرد، با اينکه در ميان مردم بچّهها
وبي گناهان بودند؟ حضرت فرمود: درميان مردم بچهها نبودند؛ چرا که
خداوند صلب مردان را ورحم زنان را چهل سال عقيم کرد. در نتيجه نسل
آنان منقطع شده بود، بنابراين غرق شدند در حالي که طفلي در ميانشان
نبود خداوند چنين نيست که بيگناهان را عذاب کند. ديگر کساني که از
قوم نوح مانده بودند اينان به دليل تکذيب نوح پيامبر عليه السلام
غرق شدند وباقيمانده به دليل رضايتشان از تکذيب قوم نيز غرق
گرديدند. (آنگاه امام عليه السلام فرمود: بحار الانوار هر کس که
در کاري حضور نداشته باشد، ولي بدان راضي باشد چونان کسي است که
شاهد آن کار وانجام دهنده آن است. بحار الانوار(5)
دقت کنيد چگونه عذاب الهي راضيان به تکذيب نوح عليه السلام را فرا
ميگيرد ورضايت، گناه نابخشودني محسوب ميشود وراضيان به تکذيب در
کنار مباشران تکذيب قرار ميگيرند.
جاي تعجب است که چگونه نويسندهِ مشرعه بحار الانوار اين مجموعه
گسترده از روايات را ناديده گرفته وتنها در سايهِ يک بررسي فردي،
روايت را مخالف فقه وغيرمقبول دانسته است.
آيا ايشان به رواياتي که رضايت به کاري را در کنار انجام کار قرار
داده است، توجه نداشتهاند وآيا ايشان نميدانستهاند که عذابهايي
که براي ملتها ميآمده است، راضيان را نيز فرا ميگرفته وتنها
مباشران تکذيب، مشمول عذاب نبودهاند.
(عن جعفر بن محمد عن آبائه عن عليّ: قال: العامل بالظلم والراضي به
والمعين عليه شرکاء ثلاثه.
امام علي عليه السلام فرمود کسي که ظلم ميکند وفردي که رضايت به
آن دارد وآن که به ظالم کمک ميکند، هر سه شريکند. بحار الانوار(6)
ونيز:
(قال اميرالمؤمنين عليه السلام انما يجمع الناس الرضا والسخط فمن
رضي امراً فقد دخل فيه ومن سخطه فقد خرج منه.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: رضايت داشتن وخشم کردن، مردم را
با هم ميسازد؛ هر کس که به کاري رضايت دهد در آن دخالت داشته است
وهر کس بر کاري خشم گيرد از آن کار بيرون است. بحار الانوار(7)
(عن اميرالمؤمنين عليه السلام انّه قال في خطبه له يذکر اصحاب
الجمل: فواللّه لو لم يصيبوا منالمسلمين الاّ رجلاً واحداً
معتمدين لقتله بلا جرم لحلّ لي قتل ذلک الجيش کلّه اذ حضروه ولم
ينکروا ولم يدفعوا عنه بلسان ولايد دع ما انهم قد قتلوا من
المسلمين مثل العدّه الّتي دخلوا بها عليهم.
امام علي عليه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر لشکر جمل تنها به يک
نفر مسلمان بدون جرم به قصد کشتن وي آسيب ميزدند، کشتن همهِ آن
لشکر براي من حلال ميشد؛ چرا که همه حاضر بودهاند وانکار
نکردهاند وبا زبان ودست از وي دفاع نکردهاند. بگذريم که آنان به
تعداد خودشان از مردم کشتهاند. بحار الانوار(8)
(قال عليه السلام الراضي بفعل قوم کالداخل معهم فيه وعلى کل داخل
في باطل اثمان اثم العمل به واثم الرضا به.
امام علي عليه السلام فرمود: کسي که به کار گروهي رضايت دارد،
چونان کسي است که همراه آن گروه در آن کار بوده است وهر کس که در
کار باطلي باشد دو گناه بر اوست. يک: گناه انجام کار ودو: گناه
رضايت به آن کار بحار الانوار(9)
تا اينجا روشن شد که راضي گنه کار است ومشمول عذاب الهي واين سنّت
الهي است که عذاب دنيايي آنان را فرا ميگيرد.
واما اين که حضور حضرت براي دشمنان وگنهکاران عذاب است ودر نتيجه
راضي ومباشر در کنار هم قرار ميگيرند با توجه به اين روايات روشن
ميشود. بنگريد:
(... انّ اللّه تبارک وتعالي بعث محمّداً (صلى الله عليه وآله
وسلم) بحار الانوار رحمهً وبعث القائم عليه السلام نقمهً؛
خداوند تبارک وتعالى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار را
براي رحمت وحضرت قائم عليه السلام را براي عذاب وانتقامگيري
برانگيخت. بحار الانوار(10)
(...ليس شأنه الاّ بالسيف لا يستتيب احداً ولا يأخذه في اللّه
لومه لائم
حضرت جز با
شمشيرکار ندارد از کسي نميخواهد که توبه کند ودر راه خدا سرزنش
سرزنش گران او را نميگيرد. بحار الانوار(11)
(اذا تمنّي احدکم القائم فليتمنّه في عافيه فانّ اللّه بعث محمداً
(صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار رحمه ويبعث القائم نقمه.
اگر کسي از شما
آرزوي حضور حضرت قائم عليه السلام را دارد اين را با عافيت آرزو
کند چرا که خداوند پيامبر را رحمت وحضرت قائم را براي عذاب
ميفرستد. بحار الانوار(12)
(... يکون رحمه للمؤمنين وعذاباً للکافرين.
حضرت براي مؤمنان
رحمت وبراي کافران عذاب است. بحار الانوار(13)
(... فيا طوبي لمن ادرکه وکان من انصاره والويل کل الويل لمن
خالفه وخالف امره وکان من اعدائه ثم قال... يقوم يأمر جديد
وسنّه جديده وقضاء جديد على العرب شديد وليس شأنه الاّ القتل ولا
يستنيب (لايستتيب) احداً ولا تأخذه في اللّه لومه لائم.
خوشا به حال آناني که او را درک کنند واز يارانش باشند وواي وعذاب بر
کسي که با او ودستور او مخالفت کند واز دشمنان وي باشد... بحار
الانوار(14)
او به کاري جديد
او به کاري جديد، سنّت جديد وداوري جديد که بر عربها سخت است قيام
ميکند وجز کشتار نمينکند واحدي را توبه نميدهد وسرزنش سرزنش
گران در او تأثيري ندارد.
(...قلت: ايسير بسيره محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار
قال هيهات هيهات يازراره ما يسير بسيرته قلت جعلت فداک لمَ؟قال:
انّ رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) بحار الانوار سار في
امّته باللّين کان يتألّف الناس والقائم عليه السلام يسير بالقتل
بذلک اُمر في الکتاب الذي معه ان يسير بالقتل ولا يستيتب احداً
ويل لمن ناواه.
پرسيدم آيا چونان
روش پيامبر را دارد؟ حضرت فرمود: هرگز اي زراره، او به روش پيامبر
حرکت نميکند. پرسيدم فدايت شوم چرا؟ حضرت فرمود: رسول خدا با نرمي
در ميان امّتش حرکت کرد وبا مردم انس ميگرفت، ولي حضرت قائم عليه
السلام با جنگ وکشتار حرکت ميکند وچنين مأموريتي دارد، او با
کشتار حرکت ميکند واحدي را توبه نميدهد وواي بر هر کس که با او
دشمني کند. بحار الانوار(15)
احاديث ديگري در اين زمينه نيز هست که انشاء الله در مقالهاي
جداگانه از مجموع اين احاديث که بازگو کننده قهر حضرت است سخن
خواهيم گفت. (اين روايات نيز به دفاع همه جانبهاي نيازمندند وشايد
مقاله دفاع از روايات مهدويّت (3 بحار الانوار به اين بحث بپردازد.
بحار الانوار
تا اينجا روشن شد که ما تنها اين تک روايت را نداريم که حضرت مهدي
عليه السلام راضيان به قتل امام حسين عليه السلام را ميکشد، بلکه
روايات بسياري داريم که رضايت به قتل را گناهي همانند قتل دانسته
است وهمانگونه که قاتل مباشر به عذاب الهي دچار ميشود، راضي به
قتل نيز در گناه وي سهيم ومشمول عذاب الهي است.
دقت کنيد، در اين جواب روشن شد که سخن از حد الهي نيست. حدّ تنها
براي مباشر قتل است، ولي گناه وعذاب دنيوي براي راضي نيز هست. اين
مجموعهِ گسترده از روايات را کسي نميتواند بدون تأمل وبا شتاب
ردّ کند وآن را ناديده بگيرد؛ بايد تامل کرد تاتوجيه آن را يافت.
شگفتانگيز است که نويسنده محترم در جلد 1 مشرعه صفحه 154 و155 بر
روايت غرق در زمان حضرت نوح عليه السلام حاشيهاي نقد گونه دارند
تقريباً عکس اين حاشيه شان.
ايشان در آنجا ميخواهند بگويند که در عذاب دنيوي خشک وتر وخوب وبد
با هم ميسوزند واستناد ميکنند به آيهِ 25 سوره انفال که ميگويد:
(واتقوا فتنه لا تصيبن الذين ظلموا منکم
خاصّة) بحار الانوار
وتوضيح حضرت رضا عليه السلام را در روايت غرق بر خلاف اين آيه
ميدانند. امام رضا عليه السلام در آن روايت در پاسخ به سؤال
کنندهاي فرمودهاند که در زمان غرق نه اطفال بودند ونه بي گناهان
وهمهِ کساني که غرق شدند يا خود تکذيب کنندهِ نوح بودند ويا راضي
به تکذيب نوح. وهرگز آن عذاب، بيگناهي را نابود نساخت. ايشان اين
روايت را برخلاف آيهاي ميداند که اشاره شد که در آن آيه آمده
است:
(از عذابي بترسيد که تنها به ظالمان نميرسد (يعني ديگران را نيز
در خود فرو ميبرد) بحار الانوار.
پاورقى:
(1)
بحار
الانوار، ج 53، ص 236.
(2)
مشرعه بحار الانوار، ج 2، صفحه 234.
(3)
بحار
الانوار، ج 100، ص 95، ح 4.
(4)
وسائل، ج 11، ص 409، ح 2.
(5)
وسائل الشيعه، ج 11، ص 409، ح 2.
(10)
بحار
الانوار، ج 52، ص 315، ح 9.
(11)
بحار
الانوار، ج 52، ص 354، ح 114.
(12)
بحار
الانوار، ج 52، ص 376، ج 176.
(13)
بحار
الانوار، ج 52، ص 322، ح 30.
(14)
بحار
الانوار، ج 52، ص 349، ح 99.
(15)
بحار الانوار، ج 52، ص 353، ح 109.