دادگستر جهان

ابراهيم امينى

- ۲۱ -


من اين مطلب را از روايات انتظار فرج به خوبى مى فهمم. به علاوه، در روايات ديگر هم كم وبيش بدين موضوع اشاره شده است.ازباب نمونه: امام صادق(عليه السلام) فرمود: خودتان را براى ظهور ونهضت قائم ما آماده سازيد ولو به ذخيره كردن يك تير باشد.(1)

عبد الحميد واسطى مى گويد: به حضرت باقر(عليه السلام) عرض كردم: ما به انتظار اين امر از كسب وبازار هم دست كشيديم؟ فرمود: اى عبد الحميد آيا گمان مى كنى كسى كه جانش را در راه خدا وقف نمود خدا برايش گشايش قرار نمى دهد؟ بخدا سوگند خدا دركارهايش گشايش خواهد داد. خدا رحمت كند بنده اى را كه امرما را زنده بدارد. عبدالحميد گفت: اگر پيش از قيام قائم مرگ من فرارسد چه خواهد شد؟ فرمود: هريك از شما كه بگويد: اگر قائم را درك كنم يارى اش مى نمايم، مانند كسى است كه در ركاب آنجناب شمشير مىزند. بلكه مانند كسى است كه در خدمت آن حضرت به شهادت نائل گردد.(2)

ابوبصير مى گويد: روزى امام صادق عليه السلام به اصحابش فرمود: آيا شما را خبر ندهم به چيزى كه خدا اعمال بندگانش را جز به آن قبول نمى كند؟

ابوبصيرعرض كرد: بفرماييد. فرمود: شهادت به يگانگى خدا وپيمبرى محمد واعتراف به دستورات خداو دوستى با ما وبيزارى از دشمنانمان وتسليم در مقابل ائمه وپرهيزكارى وجديت وآرامش ودرانتظار قائم بودن. سپس فرمود: براى ما دولتى است كه هروقت خدا بخواهد تأسيس خواهد شد. هركس ميل دارد كه از اصحاب وياران قائم ما باشد بايد در انتظار فرج باشد. پرهيزكارى را شيوه خويش كند به اخلاق نيك آراسته گردد ودرهمان حال در انتظار قائم ما بسربرد. اگر چنين بود وپيش ازقيام قائم مرگش فرارسيد به اجرو ثواب كسانى كه قائم را درك مى كنند نائل خواهد گشت. اى شيعيان جديت وكوشش نماييد ومنتظر ظهور آنجناب باشيد، اى گروهى كه مورد توجه ورحمت خدا واقع شده ايد پيروزى گوارايتان باد.(3)

بررسى احاديث مخالف قيام

مهندس: جناب آقاى هوشيار! ازسخنان گذشته شما، در بحث انتظار فرج، چنين استفاده شد كه شيعيان درزمان غيبت امام زمان عليه السلام موظفند درتأسيس حكومت اسلامى واجراى كامل قوانين سياسى واجتماعى اسلام تلاش وجهاد كنند وبدين وسيله اسباب ومقدمات ظهور وقيام جهانى آن حضرت را فراهم سازند، گمان مى كنم سخن شما با مفاد بعضى احاديث سازگار نباشد. چنانكه خود شما اطلاع داريد تعدادى حديث داريم كه از هرگونه قيام ونهضتى كه قبل از قيام حضرت مهدى انجام بگيرد، نهى مى كند. اگر آن احاديث را مورد بررسى قرار دهيد بسيار خوب است.

هوشيار: از تذكر مناسب شما بسيار ممنونم. البته لازم است احاديث مذكور را از دو جهت مورد بحث قراردهيم: اولاً از لحاظ سند بررسى شود كه آيا صحيح ومعتبرهستند يا نه.

ثانياً از جهت دلالت كه آيا مى توانند دليل منع هرگونه قيام ونهضتى باشند يا نه. ولى قبل از بحث وبررسى احاديث مناسب مى دانم مطلب ديگرى رابه عنوان مقدمه يادآورشوم. بنابراين، مسأله را دردو بخش مورد بحث قرار مى دهيم:

بخش اول: حكومت در دين.

بخش دوم: بررسى احاديث.

حكومت درمتن دين

از مطالعه متن احكام وقوانين اسلام به خوبى استفاده مى شود كه: دين اسلام فقط يك دين عقيدتى وعبادى نيست بلكه يك نظام كامل عقيدتي، عبادي، اخلاقي، سياسي، واجتماعى است. احكام وقوانين اسلام را به طور كامل مى توان به دو دسته تقسيم نمود.

دسته اول: احكام فردي: مانند: نماز، روزه، طهارت، نجاست، حج، اطعمه، اشربه، ونظيراينها. انسان در عمل كردن به اين وظائف نيازى به حكومت وتعاون اجتماعى ندارد. بلكه خودش به تنهائى مى تواند انجام وظيفه نمايد.

دسته دوم:احكام اجتماعي، مانند: جهاد، دفاع، امربه معروف، نهى ازمنكر، قضا وحل اختلافات، قصاص، حدود وديات، تعزيرات، حقوق مدنى وجزائي، روابط مسلمين با خودشان وباكفار، زكات وخمس. اين قبيل احكام به زندگى اجتماعى وسياسى انسانها مربوط مى شود. انسانها چون ناچارند با هم زندگى كنند، در زندگى اجتماعى با تزاحمات وبرخوردهائى مواجه خواهند شد وبه همين جهت نياز به قوانينى دارند كه جلو تعديات وتجاوزات را بگيرد وحقوق افراد را تضمين كند. شارع مقدس اسلام از اين امر مهم وحياتى غفلت نكرده وبه همين منظور قوانين حقوقى وجزائى ومدنى را جعل وتدوين نموده وبراى حل اختلافات واجراى كامل آنها احكام ودستورات قضائى را پيش بينى نموده است. ازجعل وتدوين اين قوانين به خوبى استفاده مى شود كه دستگاه قضا وداورى در متن دين اسلام قرار دارد وشارع مقدس به چنين تشكيلاتى عنايت داشته است. جهاد درراه خدا ودفاع از اسلام ومسلمين نيز بخش عظيمى از احكام وقوانين اسلام را تشكيل مى دهد كه دهها آيه وصدها حديث دراين باره صادر شده است. از باب نمونه: خداوند حكيم به مؤمنين مى فرمايد: (وجاهدوا فى الله حق جهاده).(4)

درراه خداحق جهاد را ادا كنيد (وقاتلوهم حتى لاتكون فتنة ويكون الدين لله).(5)

با كافران جهاد كنيد تا فتنه وفساد برطرف شود ودين مخصوص خدا گردد.

(فقاتلوا ائمة الكفر انّهم لاايمان لهم لعلّهم ينتهون).(6)

از اين قبيل آيات كه نمونه هاى فراوانى دارد استفاده مى شود كه مسلمين وظيفه دارند براى گسترش اسلام ومبارزهء با كفرو استكبار وستم جهاد كنند. حتى درآيات دستور مى دهد كه همواره درتقويت نيروى دفاعى خودشان بكوشند ودر برابر دشمنان نيروى مجهز وآماده اى داشته باشند.

درقرآن مى فرمايد: (واعدوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط الخيل ترهبون به عدوّالله وعدوّكم وآخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم).(7)

هرچه مى توانيد نيروى جنگى واسبان بسته، براى دشمنان آماده كنيد وبدين وسيله دشمن خودتان وديگران را كه شما آنها را نمى شناسيد وخدا ازآنان اطلاع دارد، بترسانيد. پس نتيجه مى گيريم كه تشكيلات وتأسيسات نظامى جزء اسلام است. مسلمين وظيفه دارند همواره درتقويت وتحكيم نيروى دفاعى واختراع وتوليد انواع سلاحهاى تدافعى وتهاجمى بكوشند. آنچنان كه دشمنان اسلام همواره از قدرت اسلام دررعب ووحشت باشندو فكر تعدى وتجاوز به مغزشان خطور نكند.

امربه معروف ونهى ازمنكر

امربه معروف ونهى ازمنكر نيز يكى از دستورات مهم اسلام ويك وظيفه همگانى است. برمسلمين واجب است، باظلم وفساد واستكبار وتعدى وتجاوز وگناه، به هرطريق ممكن، مبارزه كنند وهم چنين واجب است. براى گسترش توحيد وخداپرستى ودعوت مردم به خير وصلاح كوشش وجهاد نمايند. درتأكيد وسفارش به اين وظيفه مهم وحساس اسلامى دهها آيه وصدها حديث وارد شده است. از باب نمونه: درقرآن مى فرمايد:

(ولتكن منكم ائمة يدعون الى الخير ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر).(8)

يعنى بايد از شما امتى به وجود آيد كه مردم را به خير دعوت كنند، وامربه معروف و نهى از منكر نمايند.

ومى فرمايد: (كنتم خير امة اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف وتنهون عن المنكر وتؤمنون بالله).(9)

يعنى شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم به وجود آمديد، زيرا امربه معروف ونهى از منكر را انجام مى دهيد وبه خدا ايمان داريد.

كوتاه سخن

احكام وقوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام، از قبيل جهاد، دفاع، قضا، قوانين حقوقى ومدنى وجزائي، امربه معروف ونهى از منكر، مبارزهء با فساد وبيدادگرى واجراى عدالت اجتماعي، همه اينها نياز به نظم وتشكيلات وسيع ادارى دارد وبدون تأسيس يك حكومت اسلامى نمى توان اين احكام را باجرا درآورد.

وازهمين جا مى توان نتيجه گرفت كه تأسيس حكومت اسلامى كه ضامن اجراى قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى واقتصادى ونظامى وانتظامى وحقوقى اسلام باشد، در متن دين قرار دارد. اگر شارع مقدس اسلام چنين قوانين وبرنامه هائى را تشريع نموده قطعاً نسبت به مجرى آنها يعنى حاكم اسلام، نيزعنايت داشته است. مگر جهاد ودفاع بدون تشكيلات نظامى امكان پذيراست؟ مگرمبارزهء با ظلم وبيدادگرى وتجاوز به حقوق ديگران وبرقرار ساختن عدالت اجتماعى واحقاق حقوق افراد وجلوگيرى از هرج ومرج، بدون تشكيلات منظم قضائى وانتظامى امكان وقوع دارد؟

چون اسلام، چنين قوانين وبرنامه هائى را جعل وتشريع نموده بناچار درباره مجرى آنها هم تصميم گرفته است. وهمين است معناى حكومت اسلامي، حاكم اسلام يعنى شخصى كه دررأس يك تشكيلات وسيع ادارى قرار مى گيرد وبا اجراى كامل قوانين الهى مردم را اداره مى كند. بنابراين حكومت درمتن اسلام واقع شده وقابل انفكاك نيست.

رسول خدا زمامدار مسلمين

رسول خدا صلى الله عليه وآله در زمان حياتش عملاً دررأس حكومت اسلامى قرار گرفت. آنحضرت امور مسلمين را اداره مى كرد واز جانب خدا، براى انجام اين مسؤوليت بزرگ، اختيارات وسيعى در اختيارش نهاده شد. قرآن مى فرمايد: (النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم).(10)

پيامبردر تصرف درامور مسلمين، ازخودشان شايسته تراست.

ومى فرمايد: (فاحكم بينهم بما انزل الله ولا تتبع اهوائهم).(11)

به وسيله احكام وقوانينى كه برتو نازل شده در بين مسلمين حكومت كن واز خواسته هاى نفسانى آنها پيروى نكن.

بنابراين رسول خدا صلى الله عليه وآله دومقام ومنصب را عهده داربود: ازيك طرف به وسيلهء وحى با خداوند متعال درارتباط وتماس بود، احكام وقوانين شريعت را دريافت وبه مردم ابلاغ مى فرمود وازطرف ديگر مقام زمامدارى وادارهء امت اسلام را برعهده داشت وبا اجراى قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام، مسلمين را اداره مى كرد.

با مطالعه سيرهء رسول خدا صلى الله عليه وآله بخوبى روشن مى شود كه زمام امور مسلمين را عملاً برعهده داشته وبرآنان حكومت مى نموده است. حاكم وفرماندار مى گمارده، قاضى مى فرستاده، دستورجهاد ودفاع صادر مى كرده وبه طور كلى همهء كارهائى را كه براى اداره يك امت كوچك لازم بوده انجام مى داده است.(12)

اين مأموريت از جانب خدا به آنجناب واگذار شده بود. مأموريت داشت احكام وقوانين سياسى واجتماعى اسلام را به اجرا درآورد. مسلمين مأمور به جهاد بودند ولى رسول خدا هم مأموريت داشت آنان را براى جهاد ودفاع بسيج كند. از باب نمونه: درقرآن مى فرمايد: (يا ايها النبى حرّض المؤمنين على القتال).(13)

اى پيامبر!مؤمنين را در جهاد ترغيب وتحريص كن.

ومى فرمايد: (يا ايها النبى جاهدالكفار والمنافقين واغلظ عليهم).(14)

اى پيامبر! با كفار ومنافقين جنگ كن وبرآنان سخت بگير. رسول خدا مأموريت داشت كه دربين مردم حكومت وداورى كند. درقرآن مى فرمايد: (انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله ولا تكن للخائنين خصيماً).(15)

ما قرآن را برتو نازل كرديم تااينكه با آنچه خدا به تو نشان داده دربين مردم حكم كنى ونبايد كه به نفع خيانتكاران به خصومت برخيزي.

ازاين مجموع چنين استفاده مى شود كه رسول خدا علاوه برمقام نبوت ودريافت وحى وابلاغ به مردم، مقام حكومت وزمامدارى مسلمين را نيز برعهده داشته ومأمور بوده كه با اجراى احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام، مسلمين را اداره كند ودر همين رابطه اختيارات ويژه اى به آن حضرت واگذار شده ومسلمانان موظف بوده اند كه از دستورهاى حكومتى آن جناب اطاعت نمايند.

در قرآن مى فرمايد: (واطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منكم).(16)

ازخدا ورسول وصاحبان امر(مسؤولين امور) اطاعت كنيد.

(واطيعوا الله ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا).(17)

از خدا ورسول اطاعت كنيد واز تنازع واختلاف اجتناب نمائيد كه ضعيف مى شويد.

(وما ارسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله).(18)

هيچ رسولى را نفرستاديم جزاينكه به اذن خدا مورد اطاعت قرارگيرد.

دراين قبيل آيات اطاعت از رسول دركنار اطاعت خدا قرار گرفته وبه مسلمين خطاب شده است كه هم از خدا اطاعت كنيد، هم از رسول خدا.

اطاعت از خدا به اين صورت تحقق مى پذيرد كه احكامى را كه به وسيلهء پيامبر ارسال شده مورد قبول قرار گيرد. علاوه براين، برمسلمين واجب شده كه ازدستورها و.فرمانهاى ويژهء رسول خدا نيزاطاعت نمايند. فرمانهاى ويژهء رسول الله عبارتست از:دستورها وفرمان هائى كه از آن حضرت به عنوان اينكه حاكم مسلمين است صادر مى شده. كه از اين جهت نيز واجب الاطاعه بوده است. البته وجوب اطاعت از او بالاستقلال نيست بلكه چون خدا به اطاعت از او فرمان داده واجب الاطاعه گشته است.

بنابراين حكومت از آغاز اسلام، جزو دين بوده وپيامبراكرم صلى الله عليه وآله عمداً آن را برعهده داشته است.

حكومت اسلامى بعد از رسول خدا

بعداز وفات رسول خدا نبوت وتشريع ووحى خاتمه يافت. ليكن احكام وقوانين دين، از جمله برنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام دربين مسلمين باقى ماند. دراينجا اين سؤال مطرح مى شود كه بعد از رحلت رسول اكرم آيا منصب حاكميت وزمامدارى آن حضرت هم مانند مقام نبوت آن جناب به طور كلى خاتمه يافت؟ ورسول خدا نسبت به زمامدار وحاكم بعداز خودش هيچگونه دخالتى به عمل نياورده آن را برعهدهء خود مسلمين واگذار كرد يا از اين موضوع حساس ومهم غافل نبوده وشخصى را براى تصدى اين مقام انتخاب ومعرفى نموده است؟

شيعيان عقيده دارند كه پيامبرگرامى اسلام كه خود حاكم برمسلمين ومجرى قوانين وبرنامه هاى اسلام بود، ضرورت تداوم حكومت اسلامى را كاملاً احساس مى كرد. او به خوبى مى دانست كه مسلمين بدون حكومت نمى توانند زندگى كنند وحكومت در صورتى مى تواند اسلامى باشد كه مسؤوليت ادارهء آن برعهدهء شخصى عالم واسلام شناس وپرهيزكار وامين وعادل، نهاده شده باشد، تا با پياده كردن قوانين وبرنامه هاى دين حكومت اسلامى را تدوام دهد. به همين جهت از آغازدعوت وبه دستور خداوند حكيم، درفرصتهاى مناسب على بن ابيطالب عليه السلام را به عنوان امام مسلمين وخليفهء خودش معرفى مى كرد كه احاديث آن در كتابهاى معتبر شيعه واهل سنت موجود است. از جمله در سفر حجةالوداع، در غديرخم فرود آمد ودر حضور هزاران نفر از اصحاب فرمود:

الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا: بلى يا رسول الله. فقال: من كنت مولاه فعلى مولاه. ثم قال: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. فلقيه عمربن الخطاب فقال: هنيئاً لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاى ومولا كل مؤمن ومؤمنة.(19)

يعنى رسول خدا به مردم فرمود: آيا من در تصرف در امور مؤمنين از خودشان شايسته تر نيستم؟ گفتند: چرا يا رسول الله. آنگاه فرمود: هركس كه من مولاو صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوخواهدبود. سپس فرمود: خدايا با دوستان على دوست وبا دشمنانش دشمن باش. در اين هنگام عمربن الخطاب على بن ابيطالب(عليه السلام) را ملاقات كرد وگفت: اى پسر ابوطالب مقام جديد برايت مبارك وگوارا باشد. تومولا وصاحب اختيار من وهمهءمردان وزنان مؤمن شدي.

از اين قبيل احاديث استفاده مى شود كه حضرت رسول صلى الله عليه وآله مقام حاكميت خودش را تداوم بخشيده وبه على بن ابيطالب عليه السلام واگذار نموده است. قبلا او را براى تصدى اين مقام آماده كرده علوم واطلاعات لازم را در اختيارش نهاده ومى دانست كه از مقام علم وعصمت ذاتى نيز برخوردار است وبراى مقام امامت شايستگى دارد. به همين جهت وبه دستور خداوند حكيم او را بدين مقام برگزيد ومعرفى نمود. على بن ابيطالب(عليه السلام) هم حافظ احكام وقوانين اسلام بود. هم حاكم اسلام ومجرى قوانين. رسول خدا درغديرخم همان مقام اولى به تصرف وصاحب اختيار بودن خودش را به حضرت على واگذار نمود. عمربن الخطاب نيزهمين معنا را فهميد كه به على عليه السلام گفت: هنيئاً لك يا بن ابيطالب اصبحت مولاى ومولا كل مؤمن ومؤمنة.

مسلمين هم همين معنا را فهميدند كه با اميرالمؤمنين بيعت نموده، اظهار وفادارى كردند واگر جز اين بود نيازى به بيعت نبود.

على بن ابيطالب خليفه منصوب رسول خدا

رسول خدا صلى الله عليه وآله حضرت علي(عليه السلام) را به دستور خدا به امامت وزمامدارى مسلمين منصوب نمود وبدين وسيله امامت مسلمين وحاكميت خودش را تداوم بخشيد، ليكن بعداز وفات آن حضرت گروهى از اصحاب درصدد كسب خلاف برآمدند، ازجهل وضعف مردم سوءاستفاده نموده حق مشروع على بن ابيطالب عليه السلام را غصب كردند وحكومت اسلامى را از مسير اصلى خودش منحرف ساختند. خوددارى اميرالمؤمنين از بيعت وآن همه خطبه ها واحتجاجها وشكايتها، براى غصب مقام حاكميت وزمامدارى مسلمين بود، نه بيان احكام ومعارف دين. خلفا بيان احكام ومعارف دين را از على عليه السلام نگرفته بودند، بلكه به مقام والاى علمى آن جناب اعتراف داشتند وحتى درحل مشكلات هم به او مراجعه مى كردند.

هنگاميكه حضرت على عليه السلام به خلافت رسيد تمام شؤون حكومت را برعهده گرفت. از قبيل تعيين حاكم وفرماندار، نصب قضات، تعيين مأمور وصول زكات وخمس صدور فرمان جهاد ودفاع،تعيين فرماندهان سپاه وديگر كارهائى كه از شؤون حاكم اسلامى بود. اگر طلحه وزبير با آن جناب مخالفت كردند وجنگ جمل را برپا ساختند با حكومت آن حضرت مخالف بودند نه با مقام علمى وبيان معارف واحكام دين توسط آن حضرت. معاويه دربيان احكام با حضرت على نزاع نداشت بلكه درتصدى مقام حكومت نزاع مى كرد.

از اين مجموع چنين نتيجه مى گيريم كه با وفات رسول گرامى اسلام دوران حكومت اسلامى خاتمه نيافت بلكه با تعيين على بن ابيطالب بدين مقام برضرورت تداوم حكومت اسلامى تأكيد وتصريح به عمل آمد وبدين وسيله به اثبات رسيد كه شارع مقدس اسلام هيچگاه ازلزوم اجراى قوانين سياسى واجتماعى دست بردار نبوده ونيست. يعنى حكومت اسلامى بايد در طول تاريخ تداوم يابد.

اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از خودش امام حسن را براى تصدى مقام امامت وحاكميت برگزيد وامام حسن عليه السلام برادرش امام حسين را وامام حسين عليه السلام فرزندش حضرت سجاد را بدين مقام برگزيد ومعرفى نمود وبهمين طريق هرامامي، امام بعداز خودش را معرفى نمود تا امام دوازدهم حضرت حجةبن الحسن عليه السلام، همهء ائمه دوازده گانه علاوه برمقام عصمت وطهارت وعلم ودانش خدادادى وصلاحيت وكمال ذاتي، به مقام امامت وحاكميت مسلمين نيز منصوب ومعرفى مى شدند. بنابراين امامت مسلمين وحاكميت معصوم درمتن اسلام قرار دارد وجداشدنى نيست. گرچه جز على بن ابيطالب عليه السلام آنهم درزمان محدود، هيچيك از ائمه عملاً توفيق نيافت كه درمسند حق مشروع خويش قرار گيرد وحكومت اسلامى را درمسير واقعى خويش تداوم بخشد.

حكومت اسلامى درزمان غيبت

اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه وضع احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام دراين زمانها چيست؟ آيا دراين زمانها كه به وجود امام وحاكم معصوم دسترسى نيست، شارع مقدس اسلام دست از احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى برداشته ومسلمين دراين باره وظيفه اى ندارند؟ آيا اين قبيل احكام وقوانين كه بخش عظيمى از اسلام را تشكيل مى دهند فقط براى دوران كوتاه حيات رسول خدا تشريع شده وبعد از آن تازمان ظهور حضرت مهدى بايد مسكوت بماند؟ آيا مى توان گفت: اسلام دراين اعصار طولانى از جهاد ودفاع واجراى حدود وقصاص وتعزيرات ومبارزه با ظلم وبيدادگرى ودفاع از محرومين ومستضعفين ومبارزه با فساد وگناه وطغيان، دست برداشته واجراى اين بخش عظيم اسلام را به ظهور حضرت مهدى ارواحنا فداه موكول نموده است؟ آيا مى توان گفت: اين همه آيات وروايات دراين زمانها فقط براى بحث كردن ودر كتابها نوشتن آمده است. گمان نكنم هيچ مسلمان انديشمندى چنين حرفى را باور كند. مسلمين وبالاخص دانشمندان خواهند گفت كه اين احكام نيز براى پياده شدن آمده است. اگر چنين است، پس اسلام نسبت به اجراى قوانين وبرنامه ها در تمام زمانها وازجمله دراين زمان نظر داشته ودارد. نمى توان گفت: اسلام احكام وبرنامه هاى سياسى واجتماعى را تشريع نموده ولى نسبت به مجرى آنها يعنى حاكم شرعى نظر وعنايتى ندارد.

يار صفحه:


(1)بحار الأنوار ج 52 ص366.
(2)كمال الدين ج2ص357.
(3)غيبت نعمانى ص106.
(4)سورهء حج آيهء 78.
(5)سورهء بقره، آيهء 193.
(6)با پيشوايان كفربجنگيد. زيرا به عهد وپيمانشان وفادار نيستند. شايدازترس شمشيردست ازآزار شما بردارند.
(7)سوره انفال،آيهء 60.
(8)آل عمران 104.
(9)آل عمران 110.
(10)سوره احزاب، آيه 6.
(11)سوره مائده آيه 48.
(12)براى اطلاع بيشتر مى توانيد به كتاب التراتيب الادرايه تأليف شيخ عبدالحق وكتاب الاموال تأليف حافظ ابوعبيد مراجعه نمائيد.
(13)انعام 65.
(14)توبه 73.
(15)نساء 105.
(16)نساء 59.
(17)انفال 46.
(18)نساء 64.
(19)ينابيع الموده ص 297.