وظيفه مسلمين درزمان غيبت
درست است كه پيامبر وامام معصوم
از جانب خدا، براى تصدى مقام زمامدارى واداره امور مسلمين منصوب
گشته اند وبايد دراين راه تلاش وجديت نمايند، ليكن وظيفه اصلى
برعهدهء مسلمين نهاده شده كه درراه تأسيس وتحكيم حكومت اسلامى وبه
قدرت رساندن پيامبر يا امام جديت وكوشش كنند وپيرو فرمانها
ورهنمودهاى آنان باشند. هم چنين درزمانيكه به وجود امام معصوم
دسترسى نيست مسلمين موظفند براى تأسيس حكومت اسلامى واجراى قوانين
وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام تلاش وجديت نمايند. چون اسلام
حتى درچنين زمانى هم ازاحكام خويش دست بردار نيست وعمل بآنها را از
مسلمين خواستار است. اتفاقاً بسيارى از احكام وقوانين دين به صورت
خطاب به عموم مسلمين توجه دارد. از باب نمونه خدا درقرآن مى
فرمايد: (وجاهدوا فى الله حق جهاده).(1)
درراه خدا حق جهاد را انجام دهيد.
ومى فرمايد: (انفروا
خفافاً وثقالاً وجاهدوا باموالكم وانفسكم فى سبيل الله).(2)
براى جنگ با كافران، درحال سبكبارى ودشوارى بيرون شويد ودرراه خدا
به مال وجان جهاد كنيد.
ومى فرمايد: (تؤمنون
بالله ورسوله وتجاهدون فى سبيل الله).(3)
به خدا ورسول ايمان داريد ودر راه خدا جهاد مى كنيد.
ومى فرمايد: (وقاتلوا
فى سبيل الله الذين يقاتلونكم ولا تعتدوا).(4)
ودر راه خدا با كسانيكه با شما مى جنگند بجنگيد ولى تعدى نكنيد.
ومى فرمايد: (فقاتلوا
اولياء الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعفاً).(5)
با دوستان شيطان بجنگيد كه حيله هاى شيطان ضعيف است.
ومى فرمايد: (وقاتلوهم
حتى لا تكون فتنة ويكون الدين كله لله).(6)
با آنها بجنگيد تا فتنه برطرف شود ودين مخصوص خدا باشد.
ومى فرمايد: (ومالكم
لا تقاتلون فى سبيل الله).(7)
چرا درراه خدا نمى جنگيد؟ ومى
فرمايد: (فقاتلوا ائمة الكفر انهّم لا
ايمانلهم).(8)
با پيشوايان كفر بجنگيد زيرا به پيمانهاى خود وفادار نيستند.
ومى فرمايد: (وقاتلوا
المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة).(9)
همه باهم با مشركين بجنگيد چنانكه آنان با همديگر با شما مى جنگند.
ومى فرمايد: (واعدّوالهم
مااستطعتم من قوة ومن رباط الخيل ترهبون به عدوالله وعدوكم).(10)
هرچه مى توانيد براى دشمنان نيرو واسبان بسته آماده سازيد وبدين
وسيله دشمنان خدا ودشمنان خودتان را بترسانيد.
ومى فرمايد: (والسارق
والسارقة فاقطعوا جزاءً بما كسبا نكالاً من الله والله عزيز حكيم).(11)
دست زن ومرد دزد را قطع كنيد تا كيفر اعمالشان وعقوبتى از جانب خدا
باشد وخدا نيرومند وحكيم است.
ومى فرمايد: (الزانية
والزانى فاجلدوا كل واحد منهما مأة جلدة ولا تأخذ بهمارأفة فى دين
الله).(12)
زن ومرد زناكار را يكصد تازيانه بزنيد ودراجراى حدالهى دلسوزى
وعاطفه مانع نشود.
ومى فرمايد: (ولتكن
منكم امة يدعون الى الخير ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر).(13)
بايد از شما امتى به وجود آيد كه مردم را به خوبى دعوت نمايند وامر
به معروف ونهى از منكر كنند.
ومى فرمايد: (يا
ايها الذين آمنوا كونوا قوامّين بالقسط شهداء لله).(14)
اى مؤمنين! شما برپاكننده عدل وگواهان براى خدا باشيد.
دراين قبيل آيات كه نمونه هاى فراوانى دارد عموم مسلمين مورد خطاب
قرار گرفته اند وازآنان خواسته شده كه وظائف اجتماعى را كه در
صلاحيت حكومت اسلامى است انجام دهند. مثلاً گفته شده كه با دشمنان
بجنگيد ودرراه خدا جهاد كنيد. با مستكبرين وسران كفر پيكار نمائيد.
مردم جهان را به خير وصلاح دعوت كنيد. با فساد وگناه وستمگرى
مبارزه نمائيد، عدل وداد را در جهان برپا داريد وحدود الهى را اجرا
سازيد.
با اندكى تأمل روشن مى شود كه انجام اين قبيل كارهاى مهم اجتماعى
بدون وجود دولت وتشكيلات وسيع اجرائى امكان پذير نيست وچون چنين
امرى از مسلمين خواسته شده بنابراين موظفند در تهيهء مقدمات آن
يعنى تأسيس وتحكيم حكومت صالح اسلامى تلاش وجديت نمايند. به عبارت
ديگراقامه دين درتمام ابعاد بدون وجود حكومت اسلامى امكان پذير
نيست، درحاليكه اقامهء دين از وظائف مسلمين است. خداوند در قرآن مى
فرمايد:
(شرع لكم
من الدين ما وصّى به نوحاً والذى اوحينا اليك وما وصيّنا به
ابراهيم وموسى وعيسى ان اقيموا الدين ولا تفرقوا فيه).(15)
خدا براى شما از دين احكامى را تشريع نموده كه انجام آنها را به
نوح توصيه كرده است وآنچه را كه به تو وحى كرديم وبه ابراهيم وموسى
وعيسى توصيه نموديم كه دين خداى را برپا بداريد واز تفرقه واختلاف
اجتناب نمائيد.
از خطابات عمومى قرآن ودوام واسمترار احكام سياسى واجتماعى اسلام
واز اين آيهء قرآن چنين نتيجه مى گيريم كه درزمانيكه مسلمين به
امام معصوم ومبسوط اليد دسترسى ندارند، خودشان موظفند درتأسيس
وتحكيم حكومت اسلامى تلاش وجديت نمايند وبدين وسيله دين را درتمام
ابعاد برپا داشته، همه احكام وبرنامه هايش را باجرا درآورند.
به عبارت ديگر، اگر اين مطلب عقلائى را قبول داريم كه با هرج ومرج
وبدون حكومت نمى توان زندگى كرد، اگر عقيده داريم كه شارع مقدس
اسلام نيز چون هرج ومرج را نمى پسنديده، براى تأمين سعادت دنيا
وآخرت انسانها حكومت خاصى را پيش بينى كرده وبه همين منظور قوانين
وبرنامه هاى سياسى واجتماعى راتشريع نموده است،اگر عقيده داريم كه
وجوب تأسيس حكومت اسلامى واجراى قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعى
اسلام مخصوص مدت كوتاه زندگى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)
نيست بلكه براى هميشه ودرتمام اعصار بايد تداوم يابد واگرعقيده
داريم كه اقامهء دين درتمام ابعاد برعهدهء خود مسلمين نهاده شده
است، از اين مجموع چنين نتيجه مى گيريم كه در زمان غيبت امام زمان
عليه السلام ودسترسى نداشتن به آن حضرت، مهم ترين وضرورى ترين امرى
كه برمسلمين لازم است سعى وجديت درتأسيس وتحكيم حكومت اسلامى
وتداوم دادن حكومت پيامبرگرامى اسلام مى باشد، تا با اجراى احكام
وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام محيط امن وامان وسالمى را به
وجود آورند كه براى عبادت واطاعت خداى بزرگ وپرورش نفس وسيرو صعود
الى الله آماده باشد.
دو شاهد
ضرورت تأسيس حكومت وسعى وتلاش در تداوم آن، يك امر عقلائى است كه
همهء عقول بدان گواهى مى دهند. اسلام نيز نه تنها اين امر عقلائى
را مردود ندانسته بلكه آن را تأييد نموده است به همين جهت د رجنگ
احد، هنگامى كه خبركذب كشته شدن پيامبر اسلام دربين مسلمين شايع
گشت ودر اثر شيوع اين خبر دروغ رزمندگان اسلام كه مشغول نبرد
بودند، توان خويش را ازدست دادند وپراكنده شدند اين آيه نازل شد
كه:
(وما محمد
الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على
اعقابكم).(16)
شاهد ديگر: در انجمنى كه بعداز وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله
وسلم) در سقيفهء بنى ساعده تشكيل شد، همه حاضرين درضرورت ولزوم
تداوم دادن حكومت اسلامى پيامبر اتفاق داشتند وهيچكس نگفت نيازى به
حاكم وخليفه نداريم، بلكه اختلاف درتعيين مصداق بود. انصار مى
گفتند: بايد امير وخليفه از ما باشد ومهاجرين مى گفتند: ما به اين
مقام سزاوارتريم. بعضى هم مى گفتند: ما امير باشيم وشما وزيرو
گروهى ديگر مى گفتند: يك نفر ازما ويك نفراز شما باهم امير باشند.
اما حتى يك نفر نگفت: وجود امير وخليفه ضرورت ندارد وبدون زمامدار
مى توانيم به حيات اجتماعى خودمان ادامه دهيم.
حتى حضرت على عليه السلام كه از
جانب رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) براى تصدى اين مقام منصوب
گشته بود وحق الهى خويش را تضييع شده مى دانست وبا جريان سقيفهء
بنى ساعده به مخالفت برخاست وگروهى از اصحاب نيزاز او حمايت ودفاع
مى كردند، بااصل ضرورت تداوم حكومت رسول خدا(صلى الله عليه وآله
وسلم) به مخالفت برنخاست وهيچگاه نفرمود: اصل تعيين خليفه چه
ضرورتى داشت كه اين همه تعجيل كرديد؟ بلكه مى فرمود: من به امامت
وخلافت سزاوارترم، زيرا پيامبر مرا بدين مقام برگزيده واز علم
وعصمت ولياقت ذاتى نيز برخوردارم. حضرت على عليه السلام با اينكه
حق خودش را تضييع شده وخلافت اسلامى را از مسير اصلى منحرف شده مى
دانست، اما چون به ضرورت اصل حكومت ايمان داشت، هيچگاه درصدد خلاف
وتضعيف خلفا برنيامد. بلكه به عنوان ثانوى وبراى بقاء اصل كيان
اسلام درموارد لازم به ياريشان مى شتافت وازخيرانديشى وكمكهاى فكرى
دريغ نداشت. خويشان نزديك وياران باوفايش كه گاهى از جانب خلفا به
مأموريتهائى گمارده مى شدند مى پذيرفتند وحضرت علي(عليه السلام)
هيچگاه آنها را از پذيرفتن اين مناصب نهى نكرد. از رفتار آن حضرت
چنين استفاده مى شود كه اصل وجود حكومت را درهرحال ضرورى ولازم مى
دانسته است. چنانكه در جواب خوارج كه مى گفتند: لا حكم الاّ لله
فرمود: كلمة حق يراد بهاالباطل نعم انه لا حكم الاّ لله ولكن هؤلاء
يقولون: لا امرة الاّ لله. وانه لابدّ للناس من امير، براو فاجر،
يعمل فى امرته المؤمن ويستمع فيها الكافر ويبلّغ الله فيها الاجل
ويجمع به الفيئى ويقاتل به العدّو وتأمن به السبل ويؤخذ به للضعيف
من القوى حتى يستريح برّ ويستراح من فاجر.(17)
يعنى سخن حقى است كه باطل از آن اراده شده است. آرى حكم مخصوص
خداست ليكن اينها مى گويند: امارت وحكومت جزبراى خدا نيست. درصورتى
كه مردم نياز به امير وحاكم دارند، خوب باشد يا بد باشد. تا اينكه
مؤمن بتواند در پناه حكومت عمل صالح انجام دهد وكافر از نعمت آسايش
برخوردار گردد وخدا كارش را باتمام برساند وبه وسيلهء حاكم غنائم
ومالياتها جمع آورى شود وبه وسيله آ ن با دشمنان اسلام جهاد به عمل
آيد وراهها امن شود وحق ضعيف از قوى مأخوذ گردد، تا اينكه افراد
صالح ونيكوكاردر راحت وآسايش زندگى كنند ومردم از شر بدكاران در
امان باشند.
بنابراين دراصل ضرورت تأسيس وتداوم حكومت اسلامى نبايد ترديد نمود.
واين وظيفه سنگين وحساس برعهدهء عموم مسلمين نهاده شده است.
درزمانيكه به پيامبر يا امام معصوم دسترسى دارند بايد درتأسيس
وتحكيم حكومت او تلاش وجديت نمايند. ودر زمانيكه به امام معصوم
دسترسى ندارند بايد دربين فقها فرد شايسته اى را كه نسبت به مسائل
اسلامى بالاخص مسائل سياسى واجتماعي، كاملاً آشنا باشد واز مقام
تقوا ومديريت وبينش سياسى نيز برخوردار باشد، شناسائى وبه رهبرى
وامامت برگزينند. زيرا حاكميت ورهبرى چنين فردى از جانب ائمهء
معصومين عليهم السلام پذيرفته وتوصيه شده است، يك چنين فردى است كه
مى تواند امت اسلام را رهبرى كند وبرنامه هاى سياسى واجتماعى اسلام
را به اجرا درآورد.
لازم بيادآورى است كه بحث حكومت اسلامى ومسأله ولايت فقيه بحثى است
دقيق وطولانى ونياز به تأليف جداگانه اى دارد، كه در اين بحث كوتاه
ما نمى توانيم ابعاد گسترده آن را مورد بررسى قراردهيم. پس بهتر
است دراينجا بهمين اشارهء كوتاه اكتفا كنيم وبحث را خاتمه دهيم.
هدف از ذكر اين مقدمه كه نسبتاً هم طولانى شده اينست كه وقتى
احاديث مخالف قيام ونهضت قبل از حضرت مهدى را مورد بررسى قرار مى
دهيم بدين نكته متوجه باشيم كه مسائلى از قبيل جهاد، دفاع، حدود،
ديات، قصاص، تعزيرات، قضا، شهادت، امربه معروف، نهى ازمنكر، مبارزه
با ظلم وستم، دفاع از محرومين ومستضعفين وديگر مسائل اجتماعى
وسياسي، از مسائل ضرورى ومسلّم اسلام هستند كه نمى توان درآنها
ترديد نمود اين قبيل مسائل بايد به اجرا گذارده شوند، براى اجراى
آنها وجود حكومت اسلامى ضرورت دارد وبراى تأسيس حكومت اسلامى
وپياده كردن احكام وقوانين دين هم، جهاد ونهضت وقيام همگانى ضرورت
دارد. بنابراين احاديث مخالف قيام را بايد با يك چنين ديدى مورد
بررسى قرار دهيم. اميدوارم كه بتوانيم در فرصت مناسب اين موضوع را
دقيق تر ومشروح تر بررسى كنيم تا به نتيجه بهترى برسيم چون الان
وقت جلسه گذشته وامكان توضيح بيشتر دراين مورد نيست.
دكتر: از دوستان تقاضا دارم كه هفته آينده براى تشكيل جلسه به منزل
ما تشريف بياورند.
بخش دوم بررسى احاديث
دكتر: جناب آقاى هوشيار! به بحث گذشته ادامه بدهيد:
هوشيار: در جلسه گذشته بحثى را به عنوان مقدمه خدمت شما عرضه داشتم
وازاينكه طولانى وشايد خسته كننده بود معذرت مى خواهم. اكنون وارد
اصل بحث يعنى بررسى احاديث مخالف قيام ونهضت مى شويم. چنانكه در
جلسه قبل باطلاع شما رسيد، احكام سياسي واجتماعى بخش عظيمى از
اسلام را تشكيل مى دهد ودر متن دين قرار دارد. جهاد درراه خدا
ودفاع ازاسلام ومسلمين ومبارزهء با كفر واستكبار ودفاع از محرومين
ومستضعفين وامربه معروف ونهى از منكر، وبه طور كلى اقامه دين، از
وظائف قطعى وضرورى مسلمين است ليكن ممكن است بعض افراد به بهانه
وجود چند حديث، از انجام اين وظيفه بزرگ شانه خالى كنند وخويشتن را
باانجام برخى از مراسم مذهبى دلخوش بدارند. به همين جهت لازم است
احاديث را كاملاً بررسى كنيم. احاديث مذكور را بطور كلى به چند
دسته مى توان تقسيم كرد:(18)
دسته اول
رواياتى كه به شيعيان سفارش مى كند: دعوت هركسى را كه قيام كرد
وشما را به خروج مسلحانه دعوت نمود بدون تفكر نپذيريد بلكه شخص او
وهدفش را بشناسيد وبررسى كنيد. اگر واجد شرائط رهبرى نبود يا در
قيام هدف باطلى داشت، دعوت اورا اجابت نكنيد گرچه از خاندان پيامبر
باشد. مانند اين حديث:
حديث اول ـ محمدبن يعقوب عن على
بن ابراهيم عن ابيه عن صفوان بن يحيى عن عيسى بن القاسم قال سمعت
اباعبدالله عليه السلام يقول:عليكم بتقوى الله وحده لاشريك له
وانظروا لانفسكم فوالله ان الرجل ليكون له الغنم فيها الراعى فاذا
وجد رجلاً هواعلم بغنمه من الذى هوفيها يخرجه ويجئى بذالك الرجل
الذى هواعلم بغنمه من الذى كان فيها والله لوكانت لاحدكم نفسان
يقاتل بواحدة يجرّب بها ثم كانت الاخرى باقية يعمل على ماقد استبان
لها، ولكن له نفس واحدة اذا ذهبت فقد والله ذهبت التوبة فانتم احق
ان تختار والانفسكم ان اتاكم آت منّا فانظروا على اى شيئى تخرجون
ولا تقولوا: خرج زيد. فان زيداً كان عالماً وكان صدوقاً ولم
يدعكم الى نفسه وانمادعاكم الى الرضا من آل محمد. ولوظهر لوفى
بمادعاكم اليه. انما خرج الى سلطان مجتمع لينقضه. فالخارج منّا
اليوم الى اى شيئى يدعوكم.الى الرضا من آل محمد صلى الله عليه
وآله؟ فنحن نشهدكم انالسنا نرضى به وهويعصينا اليوم وليس معه احد
وهو اذا كانت الرايات والالوية اجد ران لا يسمع منّا، الاّ من
اجتمعت بنوفاطمة معه. فوالله ما صاحبكم الاّ من اجتمعوا عليه اذا
كان رجب فاقبلوا على اسم الله وان احببتم ان تتأخروا الى شعبان
فلاضيروان احببتم ان تصوموا فى اهاليكم فلعل ذالك اقوى لكم وكفالكم
بالسفيانى علامة.(19)
يعني: عيص بن قاسم مى گويد: ازحضرت صادق عليه السلام شنيدم كه
فرمود: تقوا را ازدست ندهيد وهمواره مراقب نفوس خودتان باشيد. به
خدا سوگند اگر كسى چوپانى را براى چرانيدن گوسفندانش برگزيده،
بعداً شخص ديگرى را يافت كه براى چرانيدن گوسفندان از چوپان اول
داناتراست، چوپان قبلى را رها مى كند ومرد داناتر را به كار مى
گيرد. به خدا سوگند اگر شما دوجان داشتيد كه با جان اول جنگ وتجربه
مى كرديد، وجان ديگر برايتان باقى مى ماند واز تجربه هاى گذشته
استفاده مى كرد(مانعى نداشت) ليكن واقع امر چنين نيست وهرانسانى
بيش از يك نفس ندارد كه اگر به هلاكت برسد ديگر امكان توبه وبازگشت
وجود ندارد. بنابراين برشما لازم است كه خوب بينديشيد وبهترين راه
را انتخاب كنيد. پس اگر يك نفر ازما(خاندان پيامبر) آمد وشما را به
قيام وخروج دعوت نمود، خوب بينديشيد كه به چه منظورى قيام كرده
است. (وبراى توجيه قيام او) نگوئيد: زيدبن على هم قبلاً قيام كرد.
زيرا زيد مردى دانشمند وراستگو بود وشمارا به امامت خودش دعوت نمى
كرد بلكه به شخصى دعوت مى كرد كه مورد توافق ورضايت اهل بيت قرار
گيرد. واگر پيروز مى شد حتماً به وعده اش عمل مى كرد وحكومت را
باهلش مى داد. زيد در برابر دستگاه سلطنت قيام كرد تا آن را سرنگون
سازد. اما آن كس كه امروز قيام كرده شما را به چه امرى دعوت مى
كند؟ آياشما را به سوى شخصى دعوت مى كند كه مورد توافق ورضايت آل
محمد قرارگيرد؟ نه چنين نيست. شما راگواه مى گيريم كه ما به قيام
اين شخص راضى نيستيم. او هم اكنون كه به قدرت نرسيده با ما مخالفت
مى كند پس در صورتى كه قدرت يافت وپرچمى برافراشت بطريق اولى از ما
اطاعت نخواهد كرد. فقط دعوت كسى را بپذيريد كه همه فرزندان فاطمه
دررهبرى او توافق نمايند كه او امام ورهبرشما است. وقتى ماه رجب
فرارسيد به يارى خدا بيائيد. واگر خواستيد تا شعبان تأخير بيندازيد
مانعى ندارد واگر ميل داشتيد كه روزهء ماه رمضان را دربين خانوادهء
خودتان باشيد شايد برايتان بهترباشد. واگر نشانه وعلامت مى خواهيد
خروج سفيانى براى شما كفايت مى كند.
سند حديث ـ حديث صحيح است وراويان آن توثيق شده اند.
بررسى معنا ومفاد حديث
امام صادق عليه السلام دراين حديث
مى فرمايد: مواظب نفوس خودتان باشيد مبادا بيهوده آن را به هلاكت
بيندازيد. چنان نباشد كه هركس قيام كرد وشمارا بيارى طلبيد دعوتش
را اجابت نمائيد.اگر مدعى رهبرى وامامت بود درحاليكه دربين امت
فردى اعلم واصلح وجود دارد، دعوت اورا نپذيريد.(كما اينكه درزمان
حيات ائمه معصومين عليهم السلام هميشه چنين بوده است) هم شخص رهبر
قيام را مورد بررسى قرار دهيد هم هدفش را. اگر خودش مورد اعتماد
نبود يا هدف درستى نداشت دعوتش را اجابت نكنيد. وقيام اين شخص را
(ظاهراً محمدبن عبدالله بن حسن) با قيام زيدبن على بن حسين مقايسه
نكنيد ونگوئيد چون زيد قيام كرد پس قيام اين شخص هم صحيح است. زيرا
زيد نه مدعى امامت بود نه مردم را به سوى خودش دعوت مى نمود.هدف
زيد اين بود كه حكومت باطل را سرنگون سازد وبه دست اهلش يعنى شخصى
كه مورد توافق آل محمد باشد بسپارد. واگر پيروز مى شد حتماً بوعده
اش عمل مى كرد. زيد مردى عالم وراستگو بود وصلاحيت رهبرى قيام را
نيز داشت.اما شخصى كه اكنون قيام كرده مردم را به سوى خودش دعوت مى
كند وبا اينكه هنوز به قدرت نرسيده با ما مخالفت مى نمايد پس اگر
پيروز شد به طريق اولى از ما اطاعت نخواهد كرد ازحديث استفاده مى
شود كه در آن زمان شخصى قيام كرده بوده كه خودش را لايق مقام امامت
مى دانسته وبراى رسيدن به اين مقام مردم را بيارى مى طلبيده است.
شخص مذكور ظاهراً محمدبن عبدالله بن حسن بوده كه به عنوان مهدى
موعود قيام كرد. ابوالفرج اصفهانى مى نويسد: اهل بيت محمد او را
مهدى مى خواندند وعقيده داشتند كه مهدى موعود روايات است.(20)
همو مى نويسد: هيچكس شك نداشت كه محمدبن عبدالله، مهدى موعود است
واين موضوع دربين مردم شايع بود وبه همين جهت گروهى از بنى هاشم
وآل ابيطالب وآل عباس با او بيعت نمودند(21)
همو نقل مى كند كه محمد به مردم مى گفت: شما مرا مهدى مى دانيد
وواقعاً هم چنين است(22)
به هرحال محمدبن عبدالله بن حسن درزمان حضرت صادق عليه السلام به
عنوان مهدى موعود قيام كرده بود ومردم را به سوى خودش دعوت مى كردو
دريك چنين موردى است كه امام صادق عليه السلام به عيص بن قاسم
وسائر شيعيان مى فرمايد: مواظب نفوس خودتان باشيد وبيهوده آن را
بهدر ندهيد. وقيام اين شخص را با قيام زيد مقايسه نكنيد. زيرا زيد
مدعى امامت نبود بلكه مردم را به سوى شخصى كه مورد توافق آل محمد
قرار گيرد، دعوت مى نمود.
از سخنان گذشته به خوبى روشن شد كه امام صادق عليه السلام درصدد
نيست كه مردم را به طور اطلاق از قيام نهى كند بلكه قيامها را به
دو دسته تقسيم مى كند: يك دسته قيامهاى باطل نظير قيام محمد
بن عبدالله بن حسن ودرچنين موردى نبايد مسلمين دعوتش را بپذيرند
ونفوسشان را به هلاكت بيندازند. دسته ديگر، قيامهاى صحيح كه مطابق
موازين عقل وشرع است، نظير قيام زيدبن علي، كه هم هدف درستى داشت
هم خودش واجد شرائط رهبرى بود. كه امام صادق عليه السلام نه تنها
از چنين نهضتهائى نهى نمى كند بلكه ظاهراً آنها را تأييد مى نمايد.
از حديث استفاده مى شود: هرقيامى كه نظير قيام زيد باشد مورد تأييد
ائمه عليهم السلام مى باشد. بررسى شخصيت زيد واهداف وانگيزه هاى
قيامش نياز به بحثهاى طولانى دارد كه دراين مختصر نمى گنجد، ولى به
طور اختصار عرض مى كنم.
1ـ رهبر قيام يعنى زيد مردى با
تقوا وعالم وصادق بود وصلاحيت رهبرى داشت. حضرت صادق عليه السلام
درباره اش مى فرمود: عمويم زيد براى دنيا وآخرت ما سودمند بود. به
خدا سوگند درراه خدا به شهادت رسيد، او نيز مانند شهيدانى است كه
با رسول خدا وعلى بن ابيطالب وحسن وحسين عليهم السلام به شهادت
رسيدند.(23)
حضرت على عليه السلام مى فرمود: مردى با ابهت وجلال دركوفه قيام مى
كند كه زيد نام دارد. او دربين اولين وآخرين همانندى ندارد. جز
كسانى كه از سيره ورفتارش پيروى مى نمايند. زيد واصحابش در قيامت
با طومارهائى ظاهر مى شوند. فرشتگان باستقبال آنان مى شتابند ومى
گويند: اينان بهترين باقيماندگان ودعوت كنندگان به حق مى باشند.
رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز از آنان استقبال مى كند ومى
فرمايد: پسرم! شما به ظيفه خودتان عمل كرديد. واكنون بدون حساب
داخل بهشت شويد.(24)
رسول خدا صلى الله عليه وآله به
امام حسين فرمود: ازنسل تو فرزندى به وجود مى آيد كه زيد نام دارد.
او واصحابش درقيامت با صورتهاى سفيد وزيبا محشور مى شوند وداخل
بهشت مى گردند.(25)
2ـ زيد در قيامش هدف صحيحى داشت.
مدعى امامت نبود بلكه مى خواست حكومت طاغوت را سرنگون سازد بعد از
آن حق را به حقدارش يعنى امام معصوم كه مورد توافق آل محمد قرار مى
گيرد بسپارد واگر پيروز مى شد به وعده اش عمل مى كرد. امام صادق
عليه السلام فرمود: خدا عمويم زيد را رحمت كند. اگر پيروز مى شد
بوعده اش عمل مى كرد. او مردم را به شخص مورد توافق آل محمد دعوت
مى كرد كه مصداقش من بودم.(26)
يحيى بن زيد مى گويد: خدا پدرم را
رحمت كند. به خدا سوگند يكى از بزرگترين عبادت كنندگان بود. شبها
به عبادت مشغول بود وروزها روزه دار بود. درراه خدا جهاد كرد. راوى
مى گويد: به يحيى گفتم: يابن رسول الله! البته امام بايد چنين
باشد. يحيى گفت: پدرم امام نبود بلكه اززهاد وسادات بزرگوار واز
جهادگران درراه خدا بود. باز راوى گفت: يابن رسول الله! پدرت مدعى
امامت بود وبراى جهاد در راه خدا قيام كرد، با اينكه حديثى از
پيامبر دربارهء كسيكه به دروغ ادعاى امامت كند وارد شده است. يحيى
پاسخ داد: بندهء خدا! چنين حرفى را نزن. پدرم عاقلتر از اين بود كه
مدعى مقامى باشد كه حقش نيست. بلكه پدرم به مردم مى گفت: من شما را
به سوى شخصى دعوت مى كنم كه مورد توافق آل محمد قرار گيرد. ومنظورش
عمويم جعفربود. راوى گفت: پس جعفر بن محمد امام است؟ يحيى گفت: آرى
او فقيه ترين فرد بنى هاشم مى باشد.(27)
يار صفحه:
(13)سوره آل عمران، آيه 104.
(16)محمد نيز پيامبرى است كه قبل از او پيامبرانى آمده
ودرگذشته اند. اگر بميرد يا كشته شود شما به وضع سابق
خودتان برمى گرديد؟ يعنى با كشته شدن يا مردن او تشكيلات
ونظم اجتماعى خودتان را از دست مى دهيد واز جهاد ودفاع دست
مى كشيد؟ چنانكه ملاحظه مى فرمائيد آيهء مذكور ضرورت حفظ
وتداوم نظام اسلامى واجتماعى را به عقول سالم خود مسلمين
واگذار نموده وبه اين نكته توجه مى دهد كه مسلمين نبايد
درهيچ حال ولو با كشته شدن يا مردن رسول خدا از نظام
اسلامى واجتماعى خويش دست بردارند وجهاد را رها سازند.
(17)نهج البلاغه ج 1 كلام 39.
(18)احاديث مزبور را مى توانيد در كتاب وسائل الشيعه ج 11 ص 35
تا 41 وكتاب بحار الأنوار ج 52 مطالعه كنيد.
(19)وسائل الشيعه ج 11 ص 35ـ بحار الأنوار ج 52 ص 301. حديث
دهم اين باب نيز از عيص بن قاسم روايت شد كه بخشى از همين
حديث مى باشد ونبايد آن را حديث ديگرى محسوب داشت.
(20)مقاتل الطالبين ص 157.
(21)مقاتل الطالبين ص 158.
(22)مقاتل الطالبين ص 162.
(26)بحار الأنوار ج 46 ص 199.
(27)بحار الأنوار ج 46 ص 199.