دادگستر جهان

ابراهيم امينى

- ۱۲ -


تعداد نواب

در عدد نواب اختلاف است.سيدبن طاوس در كتاب (ربيع الشيعه) اسامى آنان را بدين قرار ذكر كرده: ابوهاشم داودبن القاسم، محمدبن على بن بلال، عثمان بن سعيد، محمدبن عثمان، عمرالاهوازي، احمدبن اسحاق،ابومحمدالوجناي، ابراهيم بن مهزيار، محمدبن ابراهيم.(1)

شيخ طوسى عليه الرحمه وكلا را بدين اسامى معرفى نموده است: ازبغداد، عمرى وپسرش وحاجز وبلالى وعطار،از كوفه،عاصمي. ازاهواز، محمدبن ابراهيم بن مهزيار،از قم،احمدبن اسحاق،ازهمدان، محمدبن صالح، از ري،شامى واسدي.از آذربايجان،قاسم بن العلاء.از نيشابور،محمدبن شاذان.(2)

ليكن وكالت چهارنفر، دربين شيعيان معروف است: اول عثمان بن سعيد.دوم محمدبن عثمان، سوم حسين بن روح، چهارم على بن محمدسمري، هريك از آنها هم در شهرهاى مختلف نمايندگانى داشتند.(3)

عثمان بن سعيد

عثمان بن سعيد از بزرگان وثقات اصحاب امام حسن عسكري(عليه السلام) ووكيل آنجناب بود. مامقانى وبوعلى درباره اش نوشته اند: عثمان بن سعيد موثق وجليل القدر بوده احتياجى به توصيف ندارد.وكيل امام هادى وامام حسن عسكرى وامام قائم عليهم السلام بوده است.(4)

علامهء بهبهانى نوشته است: عثمان بن سعيد ثقه وجليل القدرمى باشد.(5)

امام هادى وامام حسن عسكرى عليهما السلام توثيقش نموده اند.

احمد بن اسحاق مى گويد: به امام هادي(عليه السلام) عرض كردم: باكى معاشرت نمايم واحكام دينم را از او ياد بگيرم وسخنش را بپذيرم؟ فرمود: عثمان بن سعيد عمرى مورد اعتماد من مى باشد.اگر چيزى برايت نقل كرد صحيح مى گويدحرفش را بشنو واطاعت كن، زيرا من به وى اعتماد دارم.

ابوعلى نقل كرده كه: از امام حسن عسكري(عليه السلام) هم نظير اين سؤال شد پاسخ داد: عثمان بن سعيد وفرزندش محمد مورد اعتماد من هستند.هرچه را برايت روايت كنند درست مى گويند.سخن آنان را بشنو واطاعت كن زيرا به آنان اعتماد دارم.

اين حديث به قدرى در بين اصحاب شهرت داشت كه ابوالعباس حميرى مى گويد: اين حديث در بين ما زياد مذاكره مى شد وبدان وسيله مقام ارجمند عثمان بن سعيد را ستايش مى كرديم.(6)

محمد بن اسماعيل وعلى بن عبدالله مى گويند: روزى در شهر سامره بر امام حسن عسكري(عليه السلام) وارد شديم در حاليكه گروهى از شيعيان حاضر بودند.ناگاه،بدرخادم وارد شده عرض كرد:جماعتى ژوليده مو وگردآلود درب خانه اجازه ورود مى خواهند.حضرت فرمود:از شيعيان يمن هستند.سپس به خادمش بدر فرمود: عثمان بن سعيد را حاضر كن.

طولى نكشيد كه عثمان حاضر شد.حضرت به وى فرمود: عثمان! تو وكيل ومورد وثوق ما هستي،اموال خدا را كه اين جماعت آورده اند تحويل بگير. راوى مى گويد:عرض كرديم: ما مى دانستيم كه عثمان از شيعيان خوب است ولى شما با اين عمل موقعيت ومقامش را بالاتر برديد ووكالت وثقه بودنش را نيز اثبات نموديد.حضرت فرمود: آرى چنين است. بدانيد كه عثمان بن سعيد وكيل من وفرزندش وكيل فرزندم مهدى خواهد بود.(7)

امام حسن عسكري(عليه السلام) فرزندش را به جماعتى كه چهل نفر بودند وعلى بن بلال واحمد بن هلال ومحمدبن معاويه وحسن بن ايوب از جملهء آنان بودند نشان داد وفرمود: اين امام شما وجانشين من است، از وى  اطاعت كنيد وبدانيد كه بعد از اين تا مدتى او را نخواهيد ديد. سخنان عثمان بن سعيد را قبول كنيد وتابع اوامرش باشيد زيرا وى جانشين امام شماست وحل وفصل كارهاى شيعيان به دستش خواهد بود.(8)

كرامات او

علاوه بر اينها، كراماتى بدو منسوب است كه صدق گفتارش را تأييد مى كند. از باب نمونه:

شيخ طوسى در كتاب غيبت از جماعتى از بنى نوبخت كه ابوالحسن كثيرى از جملهء آنهاست روايت كرده كه: از قم وحوالى آن، اموالى نزد عثمان بن سعيد حمل شد.وقتى حامل خواست مراجعت كند عثمان فرمود: امانت ديگرى هم بتو سپرده شده چرا تحويل ندادي؟عرض كرد: چيزى باقى نمانده است: فرمود: برگرد وجستجو كن.

آن مرد پس از چند روز تفحص، برگشته اظهار داشت، چيزى را نيافتم، عثمان گفت: دو قطعهء پارچه سردانى را كه فلانى فرزند فلانى به تو سپرده بود كه به ما برسانى چه شد؟!عرض كرد: به خدا سوگند! فرمايش شما درست است ليكن من فراموش كردم والان هم اصلاً نميدانم كجاست. بازهم به منزلش برگشته هرچه تفتيش كرد آنرا نيافت. نزد عثمان بن سعيد برگشته جريان را اطلاع داد. گفت: برو پيش فلانى پسر فلانى پنبه فروش، كه دو عدل پنبه بانبارش بردي،آن عدلى را كه رويش چنين وچنان نوشته است بازكن، پارچه امانتى را در آن خواهى يافت.آن مرد به دستورش عمل نمود وپارچه را يافته خدمتش برد.(9)

محمد بن على اسود مى گويد: زنى پارچه اى به من داد كه به عثمان بن سعيد برسانم.آنرا با لباسهاى ديگرى خدمتش بردم. دستورداد: به محمد بن عباس قمى تحويل دهم. به دستورش رفتار نمودم. بعد از آن عثمان بن سعيد پيغام داد: چرا پارچهء آن زن را ندادي؟ پس داستان پارچهء آن زن به يادم آمد، بعد از جستجوى بسيار آنرا يافته تحويل دادم.(10)

صدوق عليه الرحمه در (اكمال الدين) نوشته است: مردى از اهل عراق سهم امامى نزد عثمان بن سعيد برد عثمان مال را رد كرده فرمود: حق عموزادگانت را كه چهارصددرهم است از آن بيرون كن. مرد عراقى تعجب نمود، وقتى به حساب اموال خود رسيدگى نمود معلوم شد هنوز قسمتى از زمين زراعتى عموزادگانش را كه در دست وى بوده به صاحبانش رد نكرده است. وقتى با دقت حساب كرد ديد سهم آنان چهارصد درهم مى شود. پس آن مبلغ را از اموال خويش خارج نمود وبقيه را پيش عثمان بن سعيد برد.اين دفعه مورد قبول واقع گشت.(11)

اكنون وجدان پاك رفقا را به قضاوت مى طلبم. باوجود اخبارى كه دربارهء عثمان بن سعيد وارد شده ومقامى كه نزد امام هادى وامام حسن عسكري(عليه السلام) داشته است واتفاق شيعيان برعدالتش وتسليم بودن اصحاب وخواص امام حسن عسكري(عليه السلام) در مقابلش، آيا بازهم در صحت ادعايش ترديد داريد واحتمال مى دهيد كه خواسته باشد مردم را فريب دهد؟!

محمد بن عثمان

بعد از وفات عثمان بن سعيد، فرزندش محمد بن عثمان به جاى پدر نشست وبه وكالت ناحيهء مقدس منصوب شد.

شيخ طوسى درباره اش مى گويد: محمدبن عثمان وپدرش هر دو وكيل حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) بوده ونزد آن جناب مقام بزرگى را واجد بودند.(12)

مامقانى نوشته است: جلالت وبزرگى محمدبن عثمان نزد اماميه ثابت است ومحتاج به بيان واقامهء برهان نيست. شيعيان اجماع دارند كه حتى در زمان حيات پدرش وكيل امام حسن عسكري(عليه السلام) بوده وسفارت حضرت حجت را نيز عهده دار بوده است.(13)

عثمان بن سعيد تصريح كرد كه: بعد از من فرزندم جانشين من ونائب امام مى باشد(14)..

يعقوب بن اسحاق مى گويد: به وسيلهء محمدبن عثمان نامه اى خدمت امام زمان فرستادم واز بعض مشكلات دينى سؤال نمودم،جواب نامه به خط مبارك امام واصل شد ودرضمن آن نوشته بود: محمدبن عثمان بن عمرى موثق مى باشد ونامه هايش نامه هاى من است.(15)

كرامات او

محمدبن شاذان مى گويد:چهارصد وهشتاد درهم مال امام پيش من جمع شده بود. چون خوش نداشتم آن را نا تمام نزد امام بفرستم بيست درهم از مال خودم رويش گذاشته توسط محمدبن عثمان خدمت امام فرستادم، اما از اضافه كردن بيست درهم چيزى ننوشتم. رسيد آن مال از ناحيهء امام واصل شد ونوشته بود: پانصد درهم كه بيست درهمش مال خودت بود واصل گشت.(16)

جعفر بن احمدبن متيل مى گويد: محمدبن عثمان مرا احضار كرد چند پارچه وكيسه ايكه چند درهم در آن بود به من تسليم نمود وفرمود: به (واسط) برو واول كسى را كه ملاقات نمودى كيسه را با پارچه تسليمش كن. من به جانب واسط حركت كردم، اول كسى را كه ملاقات نمودم حسن بن محمد بن قطاة بود. پس خودم را به وى معرفى نمودم، مرا شناخت وبا هم معانقه كرديم، باو گفتم:

محمدبن عثمان سلامت رسانيد واين امانت را برايت فرستاد. وقتى اين مطلب را شنيد خداى را سپاس گفت وفرمود: محمدبن عبدالله عامرى وفات نموده. من اكنون براى تهيهء كفنش از منزل خارج شده ام. وقتى امانت را باز نموديم ديديم تمام مايحتاج دفن مرده اى در آن موجود است. پولها هم به مقدار مزد حمالان وقبركن بود.پس جنازه را تشييع كرده دفن نموديم.(17)

محمدبن على بن الاسودقمى مى گويد: محمد بن عثمان قبرى براى خويش تهيه كرده علتش را پرسيدم، پاسخ داد: از جانب امام مأمورم كه كارهايم را جمع وجور كنم. دو ماه بعد از اين واقعه دار دنيا را وداع كرد.(18)

محمد بن عثمان در حدود پنجاه سال متصدى منصب نيابت بود ودر سال (304) در گذشت.(19)

حسين بن روح

حسين بن روح سومين وكيل امام زمان(عليه السلام) است. وى داناترين فرد عصرخويش بود. محمدبن عثمان او را به جانشينى خود ونيابت امام عصر منصوب گردانيد.

مجلسي(عليه الرحمه) در بحار نوشته است: وقتى مرض محمد بن عثمان شدت يافت، گروهى از بزرگان ومعروفين شيعه مانند ابوعلى بن همام وابوعبدالله بن محمد كاتب وابوعبدالله باقطانى وابو سهل اسماعيل بن على نوبختى وابوعبدالله بن وجنا خدمتش رسيده از جانشينش سؤال نمودند جواب داد: حسين بن روح جانشين من ووكيل ومورد اعتماد حضرت صاحب الامر است، در كارها به وى رجوع كنيد. من از جانب امام مأمورم كه حسين بن روح را به نيابت منصوب گردانم.(20)

جعفر بن محمد مدائنى مى گويد: من اموال امام را نزد محمد بن عثمان مى بردم. روزى چهارصد دينار خدمتش بردم فرمود:اين پول را نزد حسين بن روح ببر. عرض كردم خواهشمندم خودتان قبول بفرماييد. فرمود: خدمت حسين بن روح ببر وبدانكه من او را جانشين خودم قرار دادم.عرض كردم: به امر امام اين كار را انجام ميدهيد؟ فرمود:آري. پس اموال را نزد حسين بن روح بردم. بعد از آن سهم امام را خدمت او مى بردم(21)

در بين اصحاب وخواص محمد بن عثمان، افرادى وجود داشتند كه به مراتب از حسين بن روح موجه تر وآبرومند تر بودند مانند جعفر بن احمدبن متيل.همه يقين داشتند كه منصب نيابت به وى تفويض مى شود.

ليكن برخلاف پيش بينى آنان، حسين بن روح به اين مقام برگزيده شد وتمام اصحاب حتى جعفر بن احمدبن متيل در مقابلش تسليم شدند.(22)

از ابو سهل نوبختى پرسيدند:چطور شد كه حسين بن روح به نيابت انتخاب شد در صورتيكه شما بدان مقام سزاوارتر بوديد؟ گفت:امام بهتر مى داند چه كسى رابدين منصب انتخاب كند.من هميشه با مخالفين مناظره دارم، اگر وكيل بودم شايد در مواقع بحث، براى اثبات مدعاى خودم، جاى امام را نشان مى دادم، ولى حسين بن روح مثل من نيست حتى اگر امام در زير لباسش مخفى باشد واورابا قيچى پاره پاره كنند ممكن نيست دامنش را بگشايد تا امام ديده شود.(23)

صدوق (عليه الرحمه) مى نويسد: محمد بن على اسود نقل كرده كه على بن حسين بن بابويه، بوسيلهء من به حسين بن روح پيغام داد كه از حضرت صاحب الامرعليه السلام تقاضا كند برايش دعائى بفرمايد شايد خدا پسرى بوى مرحمت كند. من خواستهء او را خدمت حسين بن روح عرض كردم بعد از سه روز اطلاع داد كه امام برايش دعا فرمود. بزودى خدا پسر پربركتى كه نفعش به مردم مى رسد به وى عطا خواهد نمود. درهمان سال محمد برايش متولد شد وبعد از او هم فرزندان ديگرى پيدا كرد. صدوق عليه الرحمه بعد از نقل داستان مى نويسد: هر وقت محمدبن على اسود مرا مى ديد كه در مجالس درس محمدبن حسن بن احمد رفت وآمد مى نمايم وشوق زيادى در خواندن وحفظ كتاب هاى علمى دارم، مى گفت چندان تعجب ندارد كه اين قدر به تحصيل علم علاقه دارى براى اينكه به بركت دعاى امام زمان به دنيا آمدي.(24)

مردى در نيابت حسين بن روح شك داشت. پس براى روشن شدن موضوع، با قلم خشك وبدون مركب، نامه اى نوشت وبراى امام فرستاد. پس از چند روز جوابش توسط حسين بن روح از ناحيهء مقدسه صادر شد.(25)

حسين بن روح در ماه شعبان سال(326) از داردنيا رحلت نمود.(26)

نائب چهارم

نائب چهارم امام عصر(عليه السلام) شيخ ابوالحسن على بن محمدسمرى بوده است. ابن طاوس در باره اش مى نويسد: امام حسن عسكرى وامام هادى عليهما السلام را خدمت نموده وآن دو امام باوى مكاتبه داشتندوتوقيعات زيادى برايش مرقوم فرمودند واز وجوه موثقين شيعيان بوده است(27)..

احمد بن محمد صفوانى مى گويد: حسين بن روح، على بن محمدسمرى را به جاى خويش نصب كرد تا به كارهايش رسيدگى كند. اما هنگامى كه وفات على بن محمد نزديك شد جمعى از شيعيان خدمتش رسيدند تا از جانشينش سؤال نمايند فرمود.مأمور نيستم كسى را به نيابت منصوب كنم.(28)

احمدبن ابراهيم بن مخلد مى گويد: روزى على بن محمد سمرى بدون مقدمه فرمود: خدا على بن بابويه قمى را رحمت كند.حاضرين تاريخ اين كلام را يادداشت نمودند. بعداً خبر رسيد كه على بن بابويه در همان روز از دنيا رفته است. خودسمرى هم در سال (329) وفات نمود.(29)

حسن بن احمد مى گويد: چند روز قبل از وفات على بن محمد سمرى خدمتش حاضر بودم نامه اى را كه از ناحيهء مقدسه صادر شده بود براى مردم قرائت نمود، بدين مضمون: اى على بن محمدسمري! خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند، زيرا تا شش روز ديگر اجلت خواهد رسيد. كارهايت را جمع وجور كن، ليكن كسى را جانشين قرار نده زيرا بعد از اين غيبت كامل واقع خواهدشد. من تا هنگاميكه خدا اذن ندهد وزمانى طولانى نگذرد ودلها را قساوت نگيرد وزمين از ستم پر نشود آشكار نخواهم شد. در بين شما كسانى پيدا خواهند شد كه ادعاى رؤيت نمايند ليكن آگاه باشيد كه: پيش از خروج سفيانى وصيحهء آسمانى هركس ادعاى رؤيت كند دروغگوست.(30)

نيابت چهار نفر مذكور در بين شيعيان معروف است. گروهى هم به دروغ اين منصب را ادعا نمودند ولى چون برهانى نداشتند دروغشان ثابت گشت ورسوا شدند مانند: حسن شريعى، ومحمدبن نصيرنميرى، واحمدبن هلال كرخى، ومحمدبن على بن بلال، ومحمدبن على شلمغاني، وابوبكر بغدادى.

اين بود اطلاعات من راجع به نواب. از مجموع اين مدارك به صحت ادعاى آنان، اطمينان حاصل مى شود.

دكتر: من در اين زمينه سؤالاتى داشتم ولى اجازه دهيد براى جلسه بعد بماند، چون امشب بحثمان خيلى طولانى شد.

چرا از اول، غيبت كامل واقع نشد؟

با حضور همه برادران جلسه در خانه آقاى دكتر تشكيل شد.

دكتر: غيبت صغرى اصلاً چه فايده اى داشت؟ اگر بنابود امام زمان غائب شود چرا از همان زمان وفات امام حسن عسكري(عليه السلام) غيبت وانقطاع كامل شروع نشد؟

هوشيار: غائب شدن امام ورهبر جمعيت، آنهم زمانى طولانى امريست بس غريب وغيرمأنوس وباور  كردنش براى مردم دشوار است از اين جهت، پيغمبر وائمه اطهار عليهم السلام تصميم گرفتند كه: كم كم مردم را با اين موضوع آشنا سازند وافكار را براى پذيرش آن آماده نمايند لذا گاه بيگاه از غيبتش خبرداده گرفتاريهاى مردم آن عصر وانكار وسرزنش منكرين وثواب ثبات قدم وانتظار فرج را گوشزد مى نمودند. گاهى هم با رفتارشان عملاً شبيه غيبت را فراهم مى ساختند.

مسعودى در اثبات الوصية نوشته است: امام هادي(عليه السلام) با مردم كم معاشرت مى كرد وجز با خواص اصحاب با كسى تماس نمى گرفت. وقتى امام حسن عسكرى به جايش نشست در اكثر اوقات از پشت پرده با مردم سخن مى گفت تا شيعيان براى پذيرش غيبت امام دوازدهم مهيا ومانوس گردند.(31)

اگر بعد از رحلت امام حسن عسكري(عليه السلام) غيبت كامل شروع مى شد شايد وجود مقدس امام زمان مورد غفلت واقع شده كم كم فراموش مى گشت. از اين جهت، ابتدا غيبت صغرى شروع شد تا شيعيان در آن ايام، به وسيله نواب با امام خود تماس گرفته علائم وكراماتى را مشاهده نمايند وايمانشان كامل گردد.اما هنگامى كه افكار مساعد گشت وآمادگى بيشترى پيدا شد غيبت كبرى شروع گرديد.

كبرى حدى دارد؟

مهندس: آيا براى غيبت كبرى حدى تعيين شده است؟

هوشيارِ : حدى معين نشده ليكن احاديث دلالت مى كنند كه مدتش به قدرى طولانى مى شود كه گروهى به شك مى افتند.از باب نمونه:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) دربارهء حضرت قائم فرمود: غيبتش به قدرى طولانى مى شود كه شخص جاهل مى گويد: خدا به اهل بيت پيغمبر احتياجى ندارد..(32)

حضرت سجاد(عليه السلام) فرمود: يكى از خصائص نوح در قائم وقوع خواهد يافت وآن طول عمرش مى باشد.(33)

يار صفحه:


(1)رجال بوعلى ط سال(1102) ص 312.
(2)رجال مامقانى ط نجف سال1352 ج 1 ص 200 واثبات الهداة ج 7 ص294.
(3)بحار الأنوار ج 51 ص 362.
(4)رجال بوعلى ص 200 ورجال مامقانى ج 2 ص 245.
(5)منهج المقال تأليف علامهء بهبهانى چاپ تهران سال1307 ص 21.
(6)بحار الأنوار ج 51 ص 348.
(7)بحار الأنوار ج 51 ص 345.
(8)بحار الأنوار ج 51 ص 346.
(9)بحار الأنوار ج 51 ص 316.
(10)بحار الأنوار ج 51 ص 335.
(11)بحار الأنوار ج 51 ص 326. واثبات الهداة ج 7 ص 302.
(12)منهج المقال ص 305 ورجال مامقانى ج 3 ص 149.
(13)رجال مامقانى ج 3 ص 149.
(14)رجال مامقانى ج 1 ص 200.
(15)بحار الأنوار ج 51 ص 349.
(16)بحار الأنوار ج 51 ص 325.
(17)بحار الأنوار ج 51 ص 337.
(18)بحار الأنوار ج 51 ص 351.
(19)بحار الأنوار ج 51 ص 352.
(20)بحار الأنوار ج 51 ص 355.
(21)بحار الأنوار ج 51 ص 352.
(22)بحار الأنوار ج 51 ص 353.
(23)بحار الأنوار ج 51 ص 359.
(24)كمال الدين ج 2 ص 180.
(25)اثبات الهداة ج 7 ص 340.
(26)رجال  ماقماني ج1ص 200.
(27)رجال ماقماني ج2 ص304.
(28)بحار الانوار جلد 51 ص 360.
(29)بحار الانوار ج 51 ص360.
(30)بحار الأنوار ج 51 ص 361.
(31)اثبات الوصية ص 206.
(32)اثبات الهداة ج 6ص 393.
(33)قال على بن الحسين عليه السلام فى القائم سنة من نوح وهو طول العمرــ بحارج51ص217.