دادگستر جهان

ابراهيم امينى

- ۱۱ -


نام بردن قائم وبرخاستن مردم

جلالي: چنانكه اطلاع داريد در ميان مردم مرسوم است: وقتيكه كلمه قائم برزبان جارى شد، بلند مى شوند آيا اين عمل مدركى هم دارد يا نه؟

هوشيار: اين رفتار در بين تمام شيعيان بلاد معمول بوده وهست. نقل شده كه امام رضا(عليه السلام) در يكى از مجالس خراسان حضور داشت، كلمهء قائم مذكور شد. پس آنجناب ايستاد ودست مباركش را بر سرنهاده فرمود: اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه.(1)

اين عمل در عصر امام صادق(عليه السلام) نيز معمول بوده است خدمت آنجناب عرض شد: علت چيست كه در موقع ذكر قائم بايد قيام كرد؟ در جواب فرمود: صاحب الامر غيبتى دارد بسيار طولانى واز كثرت لطف ومحبتى كه به دوستانش دارد، هركس وى را به لقب قائم كه مشعراست به دولت او واظهار تأثرى است از غربت او ياد كند،آنجناب هم نظر لطفى باو خواهد نمود. چون در اين حال، مورد توجه امام واقع مى شود سزاوار است از باب احترام به پا خيزد وتعجيل فرجش را از خدا بخواهد.(2)

پس اين رفتار شيعيان، ريشه مذهبى دارد واظهار ادب وشعارى است، گرچه وجوبش معلوم نيست.

داستان غيبت از چه زمانى پيدا شد؟

دكتر: من شنيده ام چون امام حسن عسكري(عليه السلام) بدون فرزند از دنيا رفت، گروهى سودطلب مانند عثمان بن سعيد، براى حفظ مقام خويش داستان غيبت مهدى را جعل نموده در بين مردم شايع كردند.

هوشيار: پيغمبر اكرم وائمه اطهارعليهم السلام قبلاً غيبت مهدى را پيش بينى كرده وبه مردم اطلاع داده بودند از باب نمونه:

پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: سوگند به خداييكه مرا براى بشارت برانگيخت: قائم فرزندان من بر طبق عهدى كه به او مى رسد غائب مى شود، به طوريكه بيشتر مردم خواهند گفت: خدا به آل محمد احتياجى ندارد وديگران در اصل تولدش شك مى كنند. پس هر كس زمان غيبت را ادراك نمود بايد دينش را نگهدارى كند وشيطان را از طريق شك به خود راه ندهد مبادا كه اورا از ملت من بلغزاند واز دين خارج سازد. چنانكه قبلاً پدر ومادرشما را از بهشت بيرون كرد. خدا شيطان را دوست وفرمانرواى كفارقرار داده است.(3)

اصبغ بن نباته نقل مى كند كه: اميرالمؤمنين(عليه السلام) حضرت قائم را ياد كرده فرمود: آگاه باشيد كه آن جناب به طورى غائب مى شود كه شخص نادان خواهد گفت: خدا بآل محمد احتياجى ندارد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: اگر خبرغيبت امام خود را شنيديد انكار نكنيد(4) و(88)حديث ديگر.

از جهت اين احاديث بود كه مسلمين غيبت را براى قائم ضرورى واز خصائص او مى دانستند حتى كسانى را كه احتمال مهدويت در باره شان مى دادند وادار به غيبت مى كردند.ابوالفرج اصفهانى نوشته است: عيسى بن عبدالله نقل كرده كه محمد بن عبدالله بن حسن از همان ايام كودكى در حالت غيبت واختفا زندگى مى كرد ومهدى ناميده شد.(5)

سيد محمد حميرى مى گويد: من دربارهء محمدبن حنفيه غلو داشتم وعقيده مند بودم كه غائب است. تا مدتى بدين عقيدهء غلط معتقد بودم تا اينكه خدا بر من منت نهاد وبوسيلهء جعفربن محمدصادق(عليه السلام) از آتش نجاتم داد وبه راه راست هدايتم نمود. داستان از اين قرار بود كه وقتى امامت جعفربن محمد با دليل وبرهان برايم ثابت شد، روزى به آن حضرت عرض كردم يابن رسول الله! در موضوع غيبت احاديثى از پدرانت به ما رسيده است ووقوع آنرا حتمى شمرده اند، خواهشمندم بفرماييد كه غيبت مذكور درباره چه شخصى به وقوع خواهد پيوست؟ امام صادق پاسخ داد:آن غيبت براى ششم از فرزندان من اتفاق خواهد افتاد واوست امام دوازدهم بعد از رسول خدا كه اولشان على بن ابيطالب وآخرشان قائم بحق وبقيةالله وصاحب الزمان است. به خدا سوگند اگر غيبتش باندازهء عمر نوح طول بكشد از دنيا خارج نمى شود تا اينكه ظاهر گردد ودنيا را پر از عدل وداد نمايد.

سيد حميرى مى گويد: وقتى اين مطلب را از مولايم جعفربن محمد شنيدم حق برايم آشكار شد وبه دست آنجناب از عقيدهء سابقم توبه كردم ودر اين موضوع اشعارى را سرودم پس داستان غيبت مهدى موعود به دست عثمان بن سعيد تأسيس نشده بلكه خداوند متعال غيبت را برايش مقدر نموده وپيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه اطهار عليهم السلام، قبل از تولد پدرش آنرا به مردم اطلاع داده بودند.

طبرسى عليه الرحمه مى نويسد: اخبار غيبت ولى عصر قبل از تولد خودش وتولد پدر وجدش صادر شده ومحدثين شيعه آنها را در اصول وكتابهايى كه در عصر امام باقر وصادق عليهما السلام تأليف شده است ضبط نموده بودند. از جملهء ثقات محدثين حسن بن محبوب است. وى در حدود صد سال قبل از زمان غيبت، كتاب (مشيخه) را تأليف نموده واخبارغيبت را در آن ثبت كرده است.از جملهء آنها اين حديث است:

ابو بصير مى گويد: خدمت امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: حضرت ابوجعفر مى فرمود: قائم آل محمد دو غيبت دارد، يكى طولانى وديگرى كوتاه. پس حضرت صادق فرمود: آرى يكى از آن دو غيبت از ديگرى طولانى تر مى شود. بعد از آن مى نويسد: ملاحظه كنيد با پيش آمدن دو غيبت براى فرزند امام حسن عسكري(عليه السلام) چگونه صدق اين احاديث ظاهر گشت(6)!!.

محمد بن ابراهيم بن جعفرنعمانى كه در زمان غيبت صغرى تولد يافته ودر هنگام تأليف كتاب(غيبت) هشتاد وچند سال از عمر شريف امام زمان مى گذشته است،در كتاب مذكور صفحهء شش مى نويسد: ائمهء اطهار عليهم السلام وقوع غيبت امام زمان را قبلاً خبر داده بودند،اگر غيبت آنجناب اتفاق نمى افتاد، خود اين موضوع، براى بطلان عقيدهء اماميه شاهدى مى شد ليكن خداوند متعال به واسطهء غائب نمودن آن حضرت، صحت اخبار ائمه را آشكار ساخت.

كتابهاى غيبت قبل از تولد امام عصر

داستان غيبت مهدى موعود وامام دوازدهم را پيغمبراكرم وعلى بن ابيطالب وساير امامان عليهم السلام گوشزد مسلمانان كردند واز همان صدراسلام در ميان اصحاب مشهور ومعروف بود، به قدرى معروفيت داشت كه گروهى از دانشمندان وراويان احاديث واصحاب ائمهء اطهار، قبل از ولادت امام زمان وحتى قبل از ولادت پدر وجدش كتاب هايى در خصوص غيبت تأليف نمودند واحاديث مربوط به مهدى موعود وغيبتش را در آنها درج نمودند.اسامى آنان را مى توانيد در كتاب هاى رجال پيدا كنيد.از باب نمونه:

1ــ على بن حسن بن محمدطائى طاطرى كه ازاصحاب موسى بن جعفر(عليه السلام) بوده كتابى در غيبت نوشته است.او مردى بود فقيه ومورد اعتماد.(7)

2ــ على بن عمراعرج كوفي،ازاصحاب موسى بن جعفر بوده وكتابى درغيبت نوشته است.(8)

3ــ ابراهيم بن صالح انماطي. ازاصحاب موسى بن جعفر بوده وكتابى درغيبت نوشته است.(9)

4ــ حسن بن على بن ابى حمزه. درعصرحضرت رضا ميزيسته وكتابى درغيبت تأليف نموده است.(10)

5ــ عباس بن هشام ناشرى اسدي.مردى جليل القدرومورد وثوق بود.ازاصحاب حضرت رضا(عليه السلام) بوده ودر سال220 هجرى وفات نمود. كتابى در غيبت تأليف كرده است.(11)

6ــ على بن حسن بن فضال.مردى دانشمند ومورد وثوق بود.از اصحاب حضرت هادى وامام حسن عسكرى بود. كتابى درغيبت تأليف نموده است.(12)

7ــ فضل بن شاذان نيشابوري. از فقها ومتكلمين واصحاب حضرت هادى وامام حسن عسكرى بوده است. كتابى دربارهء قائم آل محمد وغيبت او نوشته ودر سال 260 هجرى وفات نمود.(13)

به علاوه، اگر سه مطلب را با هم ضميمه كنيم غيبت امام زمان قطعى مى شود:

الف: برحسب برهان عقلى وروايات زيادى كه از معصومين صادر شده است، وجود مقدس امام وحجت، براى بقاء نوع انسان ضرورى ولازم است وهيچ عصرى از آن وجود مقدس خالى نخواهد شد.

ب: بر طبق احاديث بسياري، عدد ائمه از دوازده نفر تجاوز نمى كند.

ج: به مقتضاى احاديث وشهادت تاريخ، يازده نفرآنان زندگى را بدرود گفته اند.

از انضمام اين سه امر. بقاى حضرت مهدى به طور قطع ثابت مى شود وچون ظاهر نيست بايد گفت: در حالت غيبت بسر مى برد.

غيبت صغرى وكبري

جلالي: مراد از غيبت صغرى وكبرى چيست؟

هوشيار: امام دوازدهم دو مرتبه از ديدهء مردم مخفى شد. مرتبهء اول از سال تولدش255 يا 256 يا از سال وفات پدرش ــ 260ــ  شروع شد وتا سال (329) امتداد يافت. در طول اين مدت گرچه از نظرعامهء مردم غائب بود ليكن ارتباطات كاملاً منقطع نبود بلكه نواب خدمتش رسيده واحتياجات مردم را مرتفع مى نمودند.غائب بودن دراين 74 يا 69 سال را غيبت صغرى گويند.

غيبت دوم از سال(329) كه سال انقراض نيابت نواب بود، شروع شد وتا زمان ظهور امتداد دارد. اين را غيبت كبرى مى گويند. پيغمبر اكرم وائمه اطهار(عليه السلام) قبلاً از وقوع اين دو غيبت خبرداده بودند.ازباب نمونه:

اسحاق بن عمارمى گويد: از حضرت صادق شنيدم كه مى فرمود: قائم را دو غيبت خواهد بود يكى طولانى وديگرى كوتاه. درغيبت اول شيعيان خاص جايش را مى دانند ولى در دومى جز خواص دوستان دينى او كسى از جايش اطلاع ندارد.(14)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: حضرت صاحب الامر دو غيبت دارد، يكى از آنها به قدرى طولانى مى شود كه گروهى مى گويند: مرده است. گروهى مى گويند: كشته شده است.گروهى مى گويند: رفته است.فقط عدهء معدودى باقى مى مانند كه به وجود آنجناب عقيده دارند وايمانشان ثابت واستوار است.در آن زمان كسى از جايگاه آن حضرت اطلاع ندارد مگر خدمتكار مخصوصش(15) و(هشت) حديث ديگر.

غيبت صغرى وارتباط شيعيان

فهيمي: من شنيده ام كه: بعداز شروع غيبت صغرى بعضى از فريبكاران،از جهل مردم سوء استفاده نموده با ادعاى نيابت وبابيت امام غائب، مردم عوام وساده لوح را فريب دادند وبدين وسيله، موقعيت ومقامى را كسب كردند واموال مردم را به جيب زدند.لازم است جنابعالى توضيح بدهيد كه: نواب چه اشخاصى بوده اند وارتباط وتماس مردم با امام زمان چگونه وبه چه وسيله اى بوده است؟

هوشيار: در زمان غيبت صغرى تودهء مردم از درك ملاقات حضرت صاحب الامر(عليه السلام) محروم بودند ليكن ارتباطات كاملاً منقطع نبود وبه وسيلهء عده معدودى كه باب ونائب ووكيل ناميده مى شدند، با امام خود تماس گرفته حوائج خويش را رفع مى نمودند ومشكلات دينى خود را حل مى كردند.سهم امامى كه به اموالشان تعلق مى گرفت به وسيلهء همان نواب فرستاده مى شد.گاهى از ناحيهء مقدسه تقاضاى كمك مادى مى نمودند، گاهى براى سفر حج يا سفرهاى ديگر كسب اجازه مى كردند.گاهى براى شفاى مريض وطلب فرزند خواهش دعا مى كردند.گاهى هم ابتداء از ناحيهء مقدسه براى اشخاصى پول يا لباس يا كفن فرستاده مى شد ومانند اين كارها.در تمام اين موارد،افراد معينى واسطه بودند، تقاضاها هم بوسيله نامه فرستاده ميشد.پاسخ آنان نيز كتباً از ناحيهء مقدسه صادر مى شد كه آنها را اصطلاحاً (توقيع) مى گويند.

آيا توقيعات به خط خود امام بود؟

جلالي: كاتب توقيعات خود امام بود يا ديگري؟

هوشيار: گفته شده كه: خود آن حضرت كاتب توقيعات بوده است حتى خط مباركش بين خواص اصحاب وعلماى وقت معروف بوده آنرا به خوبى مى شناختند. اين سخن شواهدى هم دارد محمد بن عثمان عمرى مى گويد: از ناحيهء مقدسه توقيعى صادرشد كه خطش راخوب مى شناختم.(16)

اسحاق بن يعقوب مى گويد: بتوسط محمد بن عثمان مسائل مشكلى را به ناحيهء مقدسه فرستادم وجوابش را به دستخط مبارك امام زمان دريافت داشتم.(17)

شيخ ابوعمر عامرى مى گويد: ابن ابى غانم قزوينى با جماعتى از شيعيان در موضوعى اختلاف ومشاجره نمودند وبراى رفع نزاع نامه اى به ناحيهء مقدسه نوشته جريانرا به عرض رسانيدند. پس جواب نامه آنان به خط مبارك امام صادرگشت.(18)

صدوق عليه الرحمه مى گفت: توقيعى كه به خط امام زمان براى پدرم صادر شده بود، اكنون نزد من موجود است.(19)

افراد مذكور شهادت داده اند كه نامه ها به خط مبارك امام بوده است ولى معلوم نيست از چه راهى خط آن حضرت را تشخيص مى دادند،زيرا با وجود غيبت مشاهده امكان نداشت.علاوه براين، اشخاصى هم خلاف اين موضوع را اظهار داشته اند مثلاً ابونصرهبةالله روايت كرده كه توقيعات صاحب الامر،به همان خطى كه در زمان امام حسن(عليه السلام) صادر مى شد،به وسيلهء عثمان بن سعيد ومحمد بن عثمان،براى شيعيان صادر مى گشت.(20)

بازهمين شخص مى گويد: ابوجعفرعمرى درسنهء (304) وفات نمود.قريب پنجاه سال وكيل امام زمان بود، مردم اموالشان را به سويش حمل مى نمودند وتوقيعات آن حضرت به همان خطى كه در زمان امام حسن صادر مى شد، به دست او براى شيعيان صادر مى گشت.(21)

در جاى ديگر مى گويد: توقيعات صاحب الامر به دست محمد بن عثمان صادر مى شد، به همان خطى كه در زمان پدرش عثمان بن سعيد صادر مى گشت.(22)

عبدالله بن جعفر حميرى مى گويد: وقتى عثمان بن سعيد وفات نمود توقيعات صاحب الامر، با همان خطى كه قبلاً با ما مكاتبه مى شد صادر مى گشت.(23)

از اين روايات استفاده مى شود:توقيعاتى كه توسط عثمان بن سعيد وبعد از آن، توسط محمد بن عثمان به مردم مى رسيده،از حيث خط عيناً مانند توقيعاتى بوده است كه در زمان امام حسن عسكري(عليه السلام) صادر مى شده است.از اينجا معلوم مى شود كه توقيعات به خط امام نبوده بلكه مى شود گفت: امام حسن(عليه السلام) نويسندهء مخصوصى داشته كه تا زمان عثمان بن سعيد ومحمدبن عثمان زنده ومتصدى كتابت توقيعات بوده است وممكن است گفته شود كه: بعض توقيعات را خود امام مرقوم مى فرموده وبعضى را ديگران.ليكن نكتهء قابل تذكر اينكه: از مطالعهء حالات علما وشيعيان زمان غيبت صغرى ومتن توقيعات استفاده مى شودكه: مندرجات آن نامه ها مورد اعتماد ووثوق شيعيان بوده، آنها را از ناحيهء مقدسه مى دانستند ومورد قبولشان واقع مى شده است.

در مورد اختلافات مكاتبه مى كردند وپس از صدور جواب تسليم مى گشتند.حتى گاهى كه در صحت صدور بعض توقيعات شك مى كردند باز هم حل اختلافات را به عهدهء مكاتبه مى گذاشتند.(24)

على بن حسين بن بابويه با ناحيهء مقدسه مكاتبه نمود وتقاضاى فرزند كرد وجوابش رادريافت نمود.(25)

يكى از علمائى كه زمان غيبت صغرى وعصر نواب را درك نموده، محمدبن ابراهيم بن جعفر نعمانى است.وى در كتاب (غيبت) خويش، سفارت ونيابت نواب را تأييد نموده بعد از نقل احاديث غيبت،مى نويسد: در زمان غيبت صغرى افراد معين ومعروفى بين امام(عليه السلام) وبين مردم واسطه بودند، به توسط آنان مريض هايى شفا يافتند،پاسخ مشكلات شيعيان صادر مى گشت، ولى روزگار غيبت صغري، اكنون پايان يافته ودوران غيبت كبرى فرارسيده است.(26)

معلوم مى شودتوقيعات، قرائن وشواهد صدقى همراه داشته كه موردقبول شيعيان وعلماى وقت واقع مى شده است.

شيخ حرعاملي(عليه الرحمه) مى نويسد:ابن ابى غانم قزوينى با شيعيان مشاجره مى كرد ومى گفت: امام حسن عسكري(عليه السلام) فرزندى نداشته است.شيعيان نامه اى به ناحيهء مقدسه نوشتند ومرسومشان چنين بود كه نامه ها را با قلم بدون مركب بر كاغذ سفيد مى نوشتند تا علامت ومعجزه اى باشد.پس جوابشان از ناحيهء مقدسه صادر گشت.(27)

يار صفحه:


(1)كتاب الزام الناصب ط سال(1351) ص 81.
(2)الزام الناصب ص 81.
(3)قال رسول الله صلى الله عليه وآله: والذى بعثنى بالحق بشيراً ليغيبن القائم من ولدى بعهد معهود اليه منى حتى يقول اكثر الناس: ما لله فى آل محمد حاجة، ويشك آخرون فى ولادته. فمن ادرك زمانه فليتمسك بدينه ولا يجعل للشيطان عليه سبيلا بشكه فيزيله عن ملتى ويخرجه من دينى فقد اخرج ابويكم من الجنة من قبل وان الله عزوجل جعل الشياطين اولياء للذين لايؤمنون ــ اثبات الهداة ج 6ص 386.
(4)محمدبن مسلم قال سمعت اباعبدالله(عليه السلام) يقول: ان بلغكم عن صاحبكم غيبة فلا تنكروهاــ اثبات الهداة ج 6 ص 350.
(5)مقاتل الطالبين ص 165.
(6)كتاب (اعلام الوري) تأليف طبرسى عليه الرحمه، ط تهران سال 1338ص 416.
(7)الرجال نجاشى ص 193،رجال شيخ طوسى ص 357،.فهرست شيخ طوسى ص 118.
(8)رجال نجاشى ص 194.
(9)رجال نجاشى ص 28.فهرست شيخ طوسى ص 75.
(10)رجال نجاشى ص 28.فهرست شيخ طوسى ص 75.
(11)رجال نجاشى ص 215.رجال شيخ طوسى ص 384.فهرست شيخ طوسى ص 147.
(12)رجال نجاشى ص 195.رجال شيخ طوسى ص 419.
(13)اگر به مطلب مذكور توجه كنيد برايتان روشن مى شود كه داستان غيبت امام زمان موضوع تازه اى نيست بلكه ريشهء عميق دينى دارد واز زمان رسول خدا تا كنون همواره مورد توجه وبحث بوده است. بنابراين،احتمال اينكه امثال عثمان بن سعيد آنرا تراشيده وجعل كرده باشند، كاملاً بى اساس است، وجزازافراد مغرض صادر نمى شود.
(14)اسحاق بن عمارقال: سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: للقائم غيبتان؛احديهما طويلة والاخرى قصيرة فالاولى يعلم بمكانه فيها خاصة من شيعته، واما الاخرى فلا يعلم بمكانه فيها الا خاصة مواليه فى دينه ــ اثبات الهداة ج 7 ص 69.و بحار الأنوار ج 52 ص 155.
(15)بحار الأنوار ج 52 ص 153.
(16)بحار الأنوار ج 51 ص 33.
(17)بحارالانور ج 51 ص 349، واثبات الهداة ج 7 ص 460.
(18)بحار الأنوار ج 53 ص 178.
(19)انوار نعمانيه چاپ تبريز ج 2 ص 24.
(20)بحار الأنوار ج 51 ص 346.
(21)بحار الأنوار ج 51 ص 352.
(22)بحار الأنوار ج 51 ص 350.
(23)بحار الأنوار ج 51 ص 349.
(24)بحار الأنوار ج 53 ص150.
(25)بحار الأنوارج 51 ص 306.
(26)كتاب غيبت نعمانى ص 91.
(27)اثبات الهداة ج 7 ص 360.