چشم به راه مهدى

جمعى از نويسندگان مجله حوزه

- ۱۷ -


فلسفه غيبت از نظر كلام مفيد
ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان حارثى عكبرى بغدادى (413336 ه‍ ق .) مشهور به شيخ مفيد پس از شيخ صدق به ظهور رسيد او از پيشگامان برجسته اماميه در دفاع از حريم غيبت و تفهيم اسرار بى شمار آن ، به شمار مى رود.
شيخ مفيد از راه استدلال و برهان به رد باطل مى پرداخت جايگاه ويژه او موجب شده است تا معاصران وى داوريهاى گوناگونى از او داشته باشند. ابن نديم مى نويسد:
((ابن المعلم ابو عبدالله در زمان ما رهبرى متكلمان شيعه را به عهده دارد. در تركيب كلام برجسته است و عقل نكته سنج و قدرت نفوذ فراوان دارد. من با او ملاقات كرده ام و او را بسيار روشن ديده ام . (634) ))
كلام شيعى كه با هشام بن حكم ،از شاگردان نامدار امام جعفر صادق عليه السلام آغاز شده بود به دست متكلمان بر جسته اى چون : على بن منصور كوفى يونس بن عبدالرحمن يقطينى ، محمد بن ابى عميرة ازدى بغدادى حسن بن على بن يقطين بغدادى فضل بن شاذان نيشابورى اسماعيل بن على بن اسحاق ابوسهل نوبختى بغدادى حسن بن موسى نوبختى ، ابوالحسين سوسنجردى حمدونى ، ابوالحسن ناشى اصغر و مظفربن محمد بن احمد بغدادى استمرار يافت .
شيخ مفيد كلام شيعى را نزد بزرگانى چون : ابو ياسر طاهر شاگرد ابى الجيش خراسانى و مظفر بن محمد احمد ابوالحسن بلخى حسن بن على بن ابراهيم بصرى و على بن عيسى بن على بن عبدالله بغدادى فرا گرفت و با تلاش گسترده اى آن را به اوج خود رساند و در اين مهم از تعاليم معتزليان نيز بهره جست . شاگردان نامدارش : كراجكى (م : 449)، سيد مرتضى (م : 436) و شيخ طوسى ((م . 46 ه‍ ق ) از مقاطع استثنائى تاريخ اسلام است در اين مقطع دانشوران برجسته اى زندگى مى كردند و نقد بازار گرمى داشت و فرقه هاى اسلامى و ارباب اديان و مذاهب گوناگون با يكديگر تبادل فكرى داشتند واز رو در رويى با يكديگر پرهيز نمى كردند و در مجالس يكديگر حضور مى يافتند و شبهات به مكتب اهل بيت دامن گسترده بود و به همين دليل شيخ مفيد با بهره گيرى از حمايت عضدالدوله بويهى همه نبوغ و استعداد خود را در زمينه علم كلام به كار گرفت و با آشنايى دامنه دارى كه به عقايد ملل و نحل داشت ، بر ضد طرفداران همه عقايد باطل به مناظره برخاست و با بردبارى خارق العاده و تحمل آراى ديگران و مشى فروتنانه شاگردان برجسته اى را تربيت كرد و با خلق آثارى گرانقدر بخصوص در زمينه كلام شيعى كه شمار آنها به نود مى رسد و اختصاص 33 اثر از آن ميان به امامت به دفاع از كيان شيعه برخاست و با گامهاى موثرى كه برداشت جايگاه تفكر شيعى را محكم و بلند پايه كرد ايشان حدود ده اثر فقط در زمينه غيبت نوشت و هيچ يك از نويسندگان شيعى در اين حد به مساءله غيبت نپرداخته است از آن ميان مى توان به آثار زير اشاره كرد:
1. كتاب الغيبه .
2. المسائل العشره فى الغيبه .
3. مختصر فى الغيبه .
4. النقض على الطلحى فى الغيبه .
5.جوابات الفارقين فى الغيبه .
6. الجوابات فى خروج الامام المهدى عليه السلام .
و در كتابهاى زير برخى از مسائل مربوط به غيبت را نقد و بررسى كرده است :
1. الافصاح فى الامامة .
2. الايضاح فى الامامة .
3. العمدة فى الامامة .
4. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد.
5. العيون و المحاسن .
6.الزاهر فى المعجزات .
به جز اين آثار چهار رساله از مناظرات ايشان نيز در حوزه مسائل مربوط به غيبت و فلسفه آن تا روزگار ما مانده است .
پرسش كنندگان و طرفهاى مناظره ، بيشتر معتزله و برخى زيدى ، اسماعيلى ، اشعرى ، مرجئه و جبرى مسلك بوده اند گاهى علماى شيعه نيز، به منظور كسب آگاهى بيشتر از شيوه استدلال شيخ ، پرسشهاى خود را مرتب كرده و از سرزمينهاى دور و نزديك نزد ايشان مى فرستاده اند و شيخ مفيد در مقام پاسخ به اين پرسشها، برخى از آثار خود را پديد آورده است از اين مجموعه مى توان به كتاب : الفصول العشرة فى الغيبه اشاره كرد كه در پاسخ برخى از پرسشهاى ابى العلاء ابن تاج الملك از علماى شيعه ، نوشته است .
از مسائل مهمى كه شيخ در اين آثار آن را پيگيرى كرده شبه هاى فراوانى را در زمينه غيبت رد كرده فلسفه غيبت است . شبهات ديگرى نيز، از جمله : انكار وجود امام فرزند نداشتن امام حسن عسكرى علل پوشيده ماندن ولادت خروج دعوى اماميه در غيبت از حد عادت غير عادى بودن طول عمر امام زمان و... در كنار فلسفه غيبت به طور استدلالى و بسيار دقيق جواب داده شده اند.
در مسائل عشره ، تدبير مصالح خلق و آزمون انسانها از سوى خدا از علل غيبت امام عصر، دانسته شده اند(635) شيخ براى بيان عدم انحصار غيبت در حضرت مهدى نمونه هاى ديگر از اوليا الهى را ذكر مى كند كه در منظر ستم پيشگان پديدار نمى شوند و براى حفظ دين خود از فاسقان فاصله مى گيرند و كسى از مكان آنان خبر ندارد. خضر از آن جمله است كه بنا به اجماع اصحاب سيره و اخبار پيش از زمان موسى تا اين زمان بوده است و كسى از جايگاه او خبر ندارد و در آياتى از قصه موسى عليه السلام به وجود او اشاره شده است (636) جريان اصحاب كهف (637) و داستان اصحاب حمار(638) را نيز شيخ مفيد از اين مقوله مى داند
شيخ مفيد در فصل هفتم مسائل عشره اين اشكال را مطرح كرده است :
((وقتى در عصر غيبت حدود الهى اجرا نمى شود و نمى توان كسى را به حق دعوت كرد و جهاد مقدسى با دشمنان دين صورت نمى گيرد چه نيازى به امام زمان ، وجود و عدم او چه تفاوتى دارد.(639) ))
در رد آن مى نويسد:
((غيبت امام ، خللى به حفظ شرع و ملت وارد نمى كند امام ، در هر صورت به احوال امت توجه دارد و شيعيان عهده دار دعوت به شرع هستند و در اين خصوص حجت بر آنان تمام است . جهاد با دشمنان دين از نيز واليان از سوى ايشان مى توانند بر عهده گيرند(640) بنابراين غيبت امام مخل غرض نيست .
حال اگر امام به دليل ترس بر حال خود نتوانست حدود را اقامه كند و احكام را اجرا كند و زمين به فساد كشيده شد، عامل انتشار فساد، كسى جز ستمگران نخواهند بود و هم آنان بايد پاسخ ‌گو باشند.(641) ))
در جاى ديگر مى نويسد:
((اصولا ظرفهاى تقيه و اضطرار فعل الهى فعل خود امام يا فعل شيعيان مومن نيست اينها ساخته و پرداخته ستمگران و غاصبان خلافت هستند. كسانى كه خون امام را مباح كرده ، نسبت او را نفى و حق او را انكار كرده اند بنابراين مسؤ وليت تمام آثار اسفبارى كه از غيبت امام ناشى مى شود اعم از تضييع احكام ، تعطيل حدود، تاءخير مصالح و پديد آمدن مفاسد، بر عهده آنان است .(642)
شيخ مفيد در رد اين اشكال كه اماميه از سوئى امامت را واجب مى دانند و از سوى ديگر غيبت امام را مصلحت مى دانند،(643) مى نويسد:
((مصالح بر حسب اختلاف احوال ، فرق مى كنند و بر حسب نياز و تشخيص مصلحان و افعال و اغراض آنان ، دگرگون مى شوند. مثلا اگر نياز جامعه فراهم ساختن زمينه هاى تلاش و كوشش باشد، مصلحان بايد امكان كار و كوشش را براى آحاد جامعه فراهم سازنده و موانع را از سر راه آنان بردارند، ولى اگر افراد جامعه ، به سمت لهو و لعب گرايش يابند، مصلحان نبايد در خدمت آنان باشند، بايد بر آنان سخت گيرى كنند و راه آنان را ببندند. تدبير الهى بر، نظير همين رابطه است . خدا انسانها را مى آفرينند، عقل آنان را تكميل مى كند و اعمال صالح را بر آنها تكليف مى كند، تا با انجام كارهاى شايسته به كمال برسند. آنان اگر چنين كردند، خدا راه خود را براى حركت آنان هموار مى كند و اگر مخالفت كردند، اوضاع و احوال دگرگون مى شود و تدبير ديگرى را در پيش مى گيرد.))
((اگر شناخت امام ضرورت دارد، چگونه مى توان امام غايبى را كه ناپيدا است شناخت ؟))
آيا اين نقض غرض نيست ؟))
جواب مى دهد:
((آنچه ضرورت دارد، وجود امام و معرفت اوست ، ولى كسى وجوب ظهور امام و عدم غيبت او را مطرح نكرده است ، بنابراين ، غيبت با مدلول خبرى كه در ضرورت شناخت امام از پيامبر داريم ، منافات ندارد؛ چون شناخت ، امرى غير از مشاهده است . ما به چيزهاى زيادى باور داريم كه يا در پرده غيب هستند و يا پيشتر ظهور داشته اند و امروزه ظهور مادى ندارند. امتهاى پيشين ، نيز نسبت به امور غيبى و غير قابل دسترس ، مكلف به كسب معرفت بوده اند: (( النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم التوراة و الانجيل (644) )) آنان موظف بودند كه تا به ظهور پيامبر اسلام ايمان آورند. ما خود به بعث و نشور و حساب و كتاب ايمان داريم و همه آنها از تيررس حواس ما به دور هستند.))
در ثمره اين نوع شناخت مى نويسد:
((نفس شناخت وجود امام و عصمت و فضل و كمال او در كسب ثواب و اجر كفايت مى كند؛ چون ما به اين ترتيب ، به دستور الهى عمل كرده ايم و عقاب جهل از ما برداشته شده است حل و فصل كشمكشها و بيان احكام شرعى مكلفان و امور ديگر، از مصالح دين و دنيا، وقتى بر عهده امام است كه تمكن و قدرت و اختيار وجود داشته باشد، امامى كه استطاعت ندارد، تكليف ندارد و مكلفان براى كشف احكام و وظايف شرعى ، بايد به فقهاى شيعه مراجعه كنند و يا نبود حكم شرعى و يا عدم دسترسى به آن ، بايد به حكم عقل تمسك جويند.))
شيخ در جواب اين سؤ ال كه اگر انسان مى تواند در مقابل عمل ، از نصوص ‍ دينى ، اجتهاد و اصول علميه و احكام عقلى بهره جويد، چه نيازى به امام دارد؟ مى نويسد:
((نياز به امام ، استمرار دارد، دسترسى نداشتن به امام ، انسان را از وجود او بى نياز نمى كند، چنانكه دسترسى نداشتن به دوا، مريض را از آن بى نياز نمى كند. انسان سرگردان ، هر چند راهنما نيابد، از آن بى نياز نمى شود. اگر غيبت ، سبب بى نيازى از امام مى شد، لازم مى آمد كه مردم در غيبت پيامبرى كه در شعب ابى طالب پيش آمد و يا غيبت او در غار و نيز غيبت موسى در ميقات و غيبت يونس در شكم ماهى ، از پيامبر بى نياز شوند، اما چنين نبوده است . (645)
به نظر شيخ :
((ما و اهل سنت ، هر دو، اجتهاد را قبول داريم ، تفاوت ما در اين است كه آنان از زمان رحلت پيامبر اسلام ، به اجتهاد عمل كرده اند و ما در دوره غيبت . بنابراين ، آنان نمى توانند بر ما خرده بگيرند، چون در عصر غيبت ، حال هر دوى ما يكى است .))
به نظر او، ظهور امام واجب نيست . بلى ، اگر امام مى دانست كه با ظهور او دين اصلاح خواهد شد، يك لحظه درنگ نمى كرد. (646) ظهور نكردن او، به اين جهت است كه امامان پيشين مى توانستند تقيه كنند و اين عمل آنان مباح بوده است ، ولى مهدى (ع ) به منظور احياى دين ، قيام خواهد كرد و تقيه در عصر او جايز نيست و اين ، براى دشمنان دين ، قابل تحمل نيست ؛ از اين روى همه در كمين او خواهند بود، تا بتوانند او را از ميان بردارند. او در نهان خواهد بود، تا يارانش پا به عرصه حيات بگذارند. يارانى كه داراى درستى عقل و درستى عقد هستند. (647) بنابراين ، منشاء عدم قيام مهدى چيزى جز وجود مصلحت نيست . (648)
معتزليان بيش از هر گروه ديگرى با شيخ مفيد برخورد فكرى داشتند. آنان هر چند همانند شيعيان وجود امام را ضرورى مى دانستند، اما مسئله غيبت را نفى مى كردند و از نقطه نظر عقلى ، در فلسفه غيبت ترديد مى كردند (649) .
شيخ ، مفيد، ضمن اشاره به برخورد معارضه جويانه آنان ، گوشزد مى كند:
((اين همه اشكال ، در شرايطى بر عقايد اماميه وارد مى شود كه خود معتزله بر خلاف باور به ضرورت وجود امام ، به اقرار خود، پس امام على (ع ) تا اين زمان ، هرگز امام ديگرى نداشته اند. بنابراين عذر اماميه در باور به امام غايب پذيرفته تر از عذر معتزله است كه با همه اعتقادشان به وجوب امام ، در طول زمان ، پس از شهادت حضرت على (ع ) پيشوايى نداشته اند. و اين در شرايطى بوده كه آنان بر حسب عقيده خود مى توانستند از اهل حل و عقد بهره مند گردند و اسامى را در نظر بگيرند(650) .))
عصر شيخ مفيد، مقارن زمانى بود كه همه نايبان خاص از ميان رفته بودند و خود به خود، اين سؤ ال به ذهنها تداعى مى شد كه فرق شيعه و اهل سنت در چيست و چگونه مى توان حدود را اجرا كرد يا احكام الهى را برپا داشت ؟
شيخ مفيد در رفع اين ابهام مى نويسد:
((لازم نيست امام همه وظايف خود را شخصا به عهده گيرد. او، مى تواند نايبى را برگزيند و در صورت لزوم ، خود وارد عمل شود. و اگر شر و فسادى از غيبت امام ناشى شود بايد كسانى را سرزنش كرد كه با اعمال ناپسند خود موجب غيبت او شده اند(651) .))
رويارويى اماميه و معتزله در فلسفه غيبت
در عصر سيد مرتضى (355 - 436 ه‍ ق .) كه يكى از برجسته ترين شاگردان شيخ مفيد بود. تعارض انديشه هاى كلامى شيعه و معتزله ، نمود بيشترى يافت . بخصوص سيد مرتضى در عقل گرايى ، تمحض بيشترى داشت . او، حتى آراى شيخ مفيد را در امامت و مباحث عقيدتى ديگر، به نقد كشيد. قطب الدين راوندى ، به نقل سيد بن طاووس ، اثرى را در رابطه با موارد اختلاف آراى شيخ مفيد و سيد مرتضى تدوين كرده كه به 95 مساءله مى رسد.
به ادعاى راوندى موارد اختلاف بيش از اين مقدار بوده است . (652)
سيد مرتضى ، با قاضى عبدالجبار همدانى معتزلى (م : 415 ه‍ ق .) معاصر بود و مدتى نزد وى تلمذ كرده بود و با انديشه هاى او آشنائى كامل داشت و عبدالجبار، در آن زمان قاضى القضات ركن الدوله ديلمى بود و كتاب ((المغنى فى ابواب التوحيد و العدل )) را نوشت .
عبدالجبار، كوشيد انديشه پيشوايان خود: جاحظ و جبانى را در مساءله امامت ، به كرسى نشاند و پيش از او، ابوالحسن خياط با نوشتن الانتصار به دفاع از جاحظ برخاسته بود و آراى جاحظ را كه پيش از آن در دو كتاب العثمانيه و فضيلة المعتزلة نشر يافته بود، به وسيله ابن راوندى كه از معتزله كناره گيرى كرده بود و افكار شيعى داشت ، در كتاب : فضيحة المعتزلة ، به نقد كشيده بوده .
قاضى عبدالجبار، كتاب مغنى را در بيست جلد در مسجد رامهرمز املا كرد و آخرين جلد آن ، به امامت اختصاص يافت .
او، در بيشتر موارد، منقولات خود را به شيوخ خود، يعنى پيشوايان معتزله نسبت مى دهد و از ميان آنان ، جاحظ و ابوعبدالله جعل و ابوعلى جبائى و ابوهاشم جبائى و ابوالقاسم بلخى ، بيشتر به چشم مى خورند و در نقد فرقه هاى شيعى از گفته ابومحمد حسن بن موسى نوبختى بهره مى گيرد.
با رواج انديشه هاى قاضى عبدالجبار، متفكران فرقه هاى گوناگونى ، به نقد آن برخاستند.
از زيديه ، محمد بن احمد بن على بن الوليد، كتاب : الجواب الحاسم المغنى لتشبه المغنى را در رد آراى عبدالجبار نوشت از شيعه ، سيد مرتضى علم الهدى ، كتاب : الشافى فى الامة را در نقد قاضى به رشته تحرير درآورد.
سيد مرتضى ، در جاهايى از كتاب خود، به كتاب الامامة ، ابن راوندى استشهاد مى كند و از او در برابر معتزله دفاع مى كند. برخورد محكم و منطقى سيد مرتضى ، سبب شد پيشوايان معتزله ، در انديشه دفاع از عبدالجبار باشند ابوالحسن بصرى ، شاگرى قاضى نقض نقض الشافى الامامة و ابى يعلى سالار بن عبدالعزيز ديلمى ، به دفاع از سيد مرتضى نقض الشافى را نوشت . (653)
ما چون در تشريح افكار شيخ الطائفه طوسى ، شاگرد برجسته سيد مرتضى ، از ((تلخيص الشافى )) كه شكل ويراسته شده همان الشافى است ، به تفصيل سخن خواهيم گفت ، تبيين بخشهايى از نظريات ايشان و مناقشاتى كه با معتزليان دارد و در اين كتاب آمده است ، به همان جا وا مى نهيم و در اين جا، از نوشته ديگر او، در باب غيبت و فلسفه آن : المقنع فى الغيبة ، بهره مى گيريم .
اين كتاب ، كه بخشهايى از آن در رسالة فى غيبة الحجة ، شريف مرتضى نيز تكرار شده ، پس از الشافى الامامة و نيز تنزيه الانبيا و الائمه ، آمده ، آخرين نظريات سيد مرتضى در آن منعكس شده است .
شريف مرتضى ، فلسفه غيبت را در المقنع ، بر دو اصل : ضرورت امامت در همه روزگارها و ضرورت عصمت امام ، مبتنى مى كند. دو اصل اساسى كه بدون درك صحيح آن دو، نمى توان به راز غيبت پى برد و يا از آن بحثى به ميان آورد. به همين دليل ، ابتدا، دلايلى براى اثبات اين دو اصل مى آورد، بعد غيبت را بر روى آن استوار مى كند با استدلال ، امامت امت اسلامى را در امام غايب منحصر مى كند. او، در طليعه بحث ، غيبت را از گونه آيات متشابه مى داند كه راز آن را بايد در حكمت الهى جست ، حكمتى كه ما فقط مى توانيم به آن علم اجمالى پيدا كنيم و علم تفصيلى آن نه ممكن است و نه ضرورت دارد.
سيد مرتضى ، پس از بحثهاى بسيار دقيق در بيان علت غيبت ، به نظريه خود اشاره مى كند كه همان نظر شيخ مفيد است . او مى نويسد:
((سبب غيبت ، مى تواند بيمى باشد كه بر جان امام مى رود و همين طور ممانعت او از تصرف در امور جامعه .))
به اين ترتيب ، نوك پيكان نقد را متوجه نظامهاى جور حاكم بر سرنوشت مسلمانان مى كند. در توضيح بيان خود مى نويسد:
((وقتى از وجود امام نفع برده مى شود كه امام از تمكن و اقتدار برخوردار باشد و دستورهاى وى اعمال گردد، تا بتواند سپاهيان را تجهيز كند و با اهل بغى بجنگد و اقامه حدود كند و مرزها را پاس دارد و در حق ستم ديدگان انصاف پيشه كند و هيچ يك از اين امور، جز با تمكن ، ممكن نيست . بنابراين ، وقتى بين او و هدفهايش ، چيزى حايل شد، ضرورت قيام از ايشان سلب مى شود و هرگاه بر جان خود بيمناك باشد، غيبت براى او واجب مى گردد. چون پرهيز از امورى كه به انسان زيان مى رسانند، عقلا و نقلا واجب است و پيامبر نيز در شعب و غار، خود را از انظار پنهان داشت . و اين امر، دليلى جز ترس و دورى از ضررها نداشته است (654) .))
سيد مرتضى ، پرسشهاى زيادى را پيش مى كشد و به آنها پاسخ مى دهد. فرق ميان غيبت نبى و امام ، مدت دورى از انظار، دلايل پنهان نشدن ائمه پيشين شيعه ، فرق غيبت و نبود امام ، امكان ظهور بى زيان امام و چگونگى اقامه حدود در زمان غيبت از جمله پرسشهايى است كه در اين كتاب به آنها پاسخ داده شده است . به نظر او، در طول غيبت ، نياز به امام برطرف نمى شود، چون نياز به امام معصوم ، نياز ثابتى است و دسترسى به دلايل شرعى و عقلى در رسيده به حق ، برطرف كننده اين نياز نيست .
سيد مرتضى ، دليل كسانى را كه ظاهر نشدن امام را براى اوليا، ناشى از بيم نشر خبر مى دانند، كافى نمى داند، چون از نظر ايشان ، عقلاى شيعه ، آثار زيانبار نشر خبر ظهور را به خوبى مى دانند؛ بنابراين ممكن نيست كه چنين خبر مهمى را نشر دهند. بخصوص آنان مى توانند اين نكته را بفهمند كه نشر خبر ظهور، سبب مى شود كه خود نيز نتوانند از وجود مبارك امام بهره ببرند.
برخى از صاحبنظران شيعى ، اصولا، ظاهر شدن امام را براى برخى از اوليا، مفيد فايده نمى دانند آنان منشاء غيبت را دشمنان دين تلقى مى كنند، ولى سيد اين نظريه را نيز رد مى كند و مى نويسد:
((چگونه مى توان منكر فايده ظهور امام بر اوليا شد؟ چون در اين صورت ، ظهور هيچ يك از امامان شيعه نمى توانست مفيد فايده اى باشد.))
او، ضمن اين كه ظهور امام را براى برخى از اوليا، نفى نمى كند، در رابطه با بقيه اوليا، علت غيبت را تكلفى مى داند كه بايد براى دفع آن كوشيد، تا در پروسه اين تلاش ، ظهور ميسر شود و فرد به كمالات خود دست يابد (655) و دست از قصور و تقصير بردارد.
سيد مرتضى ، در اين رساله برخوردارى اوليا را از وجود امام در عصر غيبت ، يادآور شده است . او، به اين سؤ ال نيز پاسخ داده است كه آيا غيبت مى تواند مانع فعاليت امام باشد؟ مى نويسد:
((اولياى امام ، هر چند شخص او را نمى شناسد، ولى در سايه باور وجود او، از انجام امور ناپسند پرهيز مى كنند. چون او را ميان خود احساس مى كنند كه از كوشش شيعيان باخبر است و آلودگى شيعيان او را افسرده مى كند.))
شريف مرتضى امكان وجود جانشينان امام كه در حال غيبت خود آنان را معين كرده باشد و از اين راه از اوضاع مردمان باخبر گردد، نفى نمى كند و از اين حيث فرقى ميان غيبت و ظهور امام نمى بيند.
پيوند غيبت و قاعده لطف
شاگرد سيد مرتضى ، شيخ طوسى ، (460 - 385 ه‍ ق ) پيش از آن كه از طرف خليفه ، القائم بامرالله ، بر كرسى كلام تكيه بزند، پس از ورود به بغداد، در محضر شيخ مفيد به كسب دانش پرداخت و پس از مرگ شيخ مفيد، در سال 413 شاگردى سيد مرتضى را اختيار كرد و در مجموع ، 28 سال از عمر خود را با اين نابغه بزرگ سپرى كرد و در علوم اسلامى جايگاهى ويژه يافت و در محيط علمى آن روز بغداد، توانست فلسفه غيبت را با اسلوبى بسيار قويم و منطقى ، براى مخالفان قابل فهم سازد. بخصوص در بخش اعظم عصر وى ، سياست دولت عباسى كه از بدو تاءسيس به دست افرادى غير نژاد عرب تشكيل شده بود، اقتضا مى كرد تا همه فرقه ها آزاد باشند و هر كسى بتواند و به طور آزاد، عقايد خود را به بحث بگذارد.
شيخ طوسى ، پيش از تاليف الغيبه ، كتاب الشافى فى الامامة سيد مرتضى را تخليص كرد و آن را تخليص الشافى ناميد. (656) در دو جا، از فلسفه و علت غيبت بحث كرد: يكى اوايل جلد اول و ديگرى آخرين فصل جلد چهارم عمده بحثهاى تخليص الشافى ، همان مباحثى است كه در المقنع فى الغيبه آورده شده است . (657)
شيخ طوسى ، علت پنهان شدن امام را، با استفاده از قاعده لطق و در نظر گرفتن آمادگى نداشتن مردمان ، يا بخشى از آن بررسى مى كند.
او، دو فرض براى مساله در نظر مى گيرد:
((1. علت پنهان شدن در همه مكلفان وجود دارد و اختصاص به فرد مشخصى ندارد. با اين تفاوت يك سطح و يك نوع نيست . انگيزه پنهان شدن از دشمنان غير از انگيزه پنهان شدن از اولياى آن است . دليل ظاهر نشدن امام براى دشمنان ، چيزى جز ستمكارى و عزم آنان در از ميان بردن امام نيست و سبب پنهان شدن از اولياء نياز به برهان ندارد؛ زيرا فرض اين است كه امام ، براى همه مكلفان لطف است ، و هرگاه لطف ، به وسيله علتى ، خارج از اختيار مكلف ، برداشته شد، تكليف از او ساقط است ، هر چند اين تكليف بر گردن ساير مكلفان باقى است .
شيخ طوسى ، امكان ظاهر شدن امام به برخى از اوليا را نفى نمى كند و به ديگران سفارش مى كند تا در رفع علت غيبت تمكن يابند، تا امام براى آنان ظاهر گردد و در يك كلمه ، مكلف بايد تقصير خود را تلافى كند. و اين تكليف به ما لايطاق نيست ، زيرا مكلف ، بايد قدرت تميز امور را داشته باشد. او، وقتى به اين قدرت دست يافت و ديد كه امام بر او ظاهر نمى شود، مى فهميد كه بايد سراغ سببى برود كه مانع ظهور اوست و در اين جست و جو خواهد فهميد كوتاهى از سوى خودش است . بنابراين ، از وقتى با تمام قدرت اجتهاد كرد، به تميز حق و باطل توانمند مى شود و در برابر حق تسليم مى گردد و كسى كه مى گويد من همه تلاش خود را كرده ام ، ولى به علم و اجتهاد دست نيافته ام ، پذيرفتنى نيست .
2. و اگر علت پنهان شدن دشمنان باشند، اين امر سبب اسقاط تكليف نخواهد شد، چون اگر لطف به فعل مكلف ، يا فعل غير او تعلق يابد و مكلف ، بداند حاصل نشده ، تكليف ساقط نخواهد شد و اسقاط تكليف واجب است . (658) ))
لطف چيزى است كه مكلف را براى انجام واجب ، برمى انگيزد و از قبح دورش مى كند. (659)
شيخ طوسى ، مردم را به دليل مهيا نكردن خود براى ديدار مهدى ، نكوهش ‍ مى كند(660) .
و عمل آنان را مانع اصلى در بهره گيرى از لطف مى داند:
((وجود امام ، لطف است و تصرف او در امور، لطف ديگر. خدا با ايجاد امام به لطف خود جامعه عمل پوشيد و فردى را كه براى اداره جامعه لازم است آفريد و حجت را بر مردم تمام كرد، تا اگر شايسته بودند، از وجودش بهره ببرند و بسط يد امام لطف ديگرى است كه به كوشش ما مربوط مى شود. تقويت قدرت نداشتن امام را مواردى ، در توان ماست . بنابراين ، ما مكلف به آن هستيم و قدرت نداشتن امام را بايد از چشم خود ببينيم (661) .))
او، سه مرحله را براى بسط يد امام لازم مى داند:
1. ايجاد امام از سوى خدا.
2. قيام امام براى امامت و رهبرى جامعه .
3. عزم مردمان بر تقويت او.
و نتيجه مى گيرد كه انجام مرحله سوم از مراحل بسط يد امام ، بر عهده ماست . ما بايد زمينه اقتدار او را فراهم سازيم (662) ، چون خدا خواسته ، تا تقويت او، به وسيله بشر صورت گيرد، نه فرشتگان (663) .
فلسفه غيبت در آثار كلامى پس از شيخ طوسى
پس از عصر شيخ طوسى ، با كرسى نشستن باور به امام غايب و جا افتادن فلسفه غيبت ، بحث از غيبت و فلسفه آن ، فروكش كرد و به عنوان يك تفكر قابل دفاع در ضمير شيعه باقى ماند و مخالفان فكرى شيعه نيز، كمتر به آن پرداختند. به همين دليل ، در آثار كلامى پس از شيخ طوسى ، كمتر به نكات تازه اى بر مى خوريم .
امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى ، از اعلام قرن ششم ، نويسنده كتاب اعلام الورى باعلام الهدى و كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى (636 - 699 ه - .ق .) صاحب قواعد المرام فى علم الكلام ، در فلسفه غيبت همان نظريات سازمان يافته شيخ مفيد، سيد مرتضى و شيخ طوسى را به گونه خلاصه ، در آثار خود آوردند(664) .
خواجه نصيرالدين طوسى ، سر آمد متكلمان و متفكران شيعى قرن هفتم ، اشاره اى به اين موضوع كرده است .
او، مى نويسد:
((غيبت نمى تواند ناشى از اراده خدا، يا اراده امام زمان باشد، بلكه بايد سبب غيبت امام را در اعمال مكلفان ، كه سبب ترس و پيروى نكردن است ، جست و ظهور وقتى واجب خواهد شد كه سبب غيبت از بين برود(665) .))
خواجه نصيرالدين طوسى ، در آثار ديگر خود، از جمله تلخيص ‍ المحصل و تجريد العقايد، به فلسفه غيبت نپرداخته است .
او، كه در آغاز جوانى در نيشابور به تكميل تحصيلات خود اشتغال داشت ، شاهد هجوم لشكريان چنگيز به خاك خراسان بود، تا 57 سالگى ، ناگزير با اسماعيليان الموت همكارى مى كرد و پس از آن ، به دربار هلاكو انتقال يافت و در راءس مخروط تصميم گيرنده مسائل سياسى و فرهنگى امپراتورى وسيع هلاكوخان قرار گرفت . علاقه ايشان به تحكيم حساب شده موقعيت تشيع و رونق عقايد اماميه ، موجب گرديد، تا كمتر به اين امر روى آورد. حتى علامه حلى (648 - 726 ه - .ق ) شارح خواجه نيز، به پيروى از وى ، در كشف المراد، به اين مساءله اشاره نكرده است . هر چند مقداد بن عبدالله سيورى معروف به فاضل مقداد (م : 836 ه - .ق ) در كتاب خود: النافع يوم الحشر فى شرح باب الحادى عشر و ابوالفتح بن مخدوم الحسين العربشاهى (م : 976 ه - .ق .) از احفاد مير سيد شريف جرجانى ، صاحب مفتاح الباب ، در شرح باب حادى عشر و از معاصران علامه ، حاجى ميرزا محمد على حسينى شهرستانى ، در كتاب الجامع فى ترجمة النافع فى شرح باب حادى عشر، به عنوان شارحان آثار خواجه ، فلسفه غيبت را به اختصار، مورد بحث قرار داده اند و سخنان آنان همان چيزهايى است كه در سده هاى سوم و چهارم و پنجم ، بارها و بارها در منابع عمده كلام شيعى و مجموعه هاى روايى آمده است (666) .
نتيجه
مساءله مهدويت و غيبت امام دوازدهم ، بر خلاف پيشينه اى كه در اسلام داشته ، بيشتر در دامن شيعه پرورش يافت و حكمت الهى اهل سنت ، اجازه نداده است چنين عقيده اى رسميت بيابد. هر چند كم نيستند معاريف و مشاهير سنى كه آن را بخشى از عقيده خود قرار داده . و كتابهايى در اين باب ، نوشته اند.
به عقيده شيعيان ، غيبت امام ، مانع از آن نيست كه وى قائد حقيقى جهان باشد. چون او در غيبت نيز، مددكار مومنان است و با حضور خود در جامعه ، سبب قوت دل ارباب معرفت مى شود و آنان براى اين كه گامى به سوى ظهور مهدى برداشته باشند، خود را به انجام كارهاى نيك موظف مى دانند و همين پروسه عمل است كه شيعيان مؤ من را براى درك حقيقت عمل صالح و دسترسى به جامعه آرمانى آماده مى كند و به آنان اميد ماندن و حركت مى بخشد. در واقع ، فلسفه سياسى شيعه را در فلسفه غيبت مهدى مى توان ، جست .
متفكران شيعه ، در رد اين ادعا كه وجود امام غايب نمى تواند براى جامعه بشرى سودى داشته باشد، از ديرباز، پاسخهايى داده اند كه در يك دسته بندى كلى آنها را مى توان در اين چند پاسخ خلاصه كرد:
1. اين امر مسلم نيست كه امام از ديد همه غايب باشد، چه بسا اوليايى كه به دليل عمل به وظايف خود توانايى درك محضر او را دارند و از اين نعمت بزرگ الهى ، برخوردار مى شوند.
2. اعتقاد به ظهور امام ، نوع بشر، بخصوص مؤ منان را از انجام گناهان باز مى دارد.
3. وجود امام ، لطف است و اگر چهره پنهان داشته ، به اين جهت است كه در ميان مردم دشمنانى دارد و شرايط براى ظهور او، كه چون پيشوايان ديگر تقيه نخواهند كرد، فراهم نشده است .
4. اماميه تا آمدن موعود، مجاز و گاه مجبورند تقيه كنند. عمل به تقيه ، با پيروى از روش خود امام غايب ، كه براى حفظ حيات شخصى ، تا روز ظهور تقيه مى كند، تاييد مى شود.
فرزانگان شيعى ، چون ابن ابى زينب نعمانى (م : 360) شيخ مفيد (385413 ه - .ق .) سيد مرتضى (355 - 366 ه - .ق .) و شيخ طوسى (460 - 385 ه - .ق .) با پديد آوردن آثارى تحت عنوان غيبت و طرح مباحث كلامى و استدلالى درباره مساله غيبت و فلسفه آن ، كوشيدند از يك طرف حضور امام را با بهره گيرى از آموزه هاى پيشوايان معصوم در باطن ثابت كنند و از طرف ديگر، تلاش كردند كه حكومت ظالمان و غاصبان را نامشروع قلمداد كنند و مردم را در انتظار فرج ، جدى و استوار سازند و اين اطمينان را به وجود آورند كه سرانجام امام خواهد آمد و حكومت عدل الهى و علوى را در سطح جهان تشكيل خواهد داد و با اين كوششها، كه تا عصر خواجه نصيرالدين طوسى و علامه حلى دوام آورد، مساءله انتظار جا افتاد و در انتظار مهدى بودن يك عمل دينى شمرده شده و اين امر، عملا توانست شيعه را در دوره رويكرد به سلطان عادل (329 - 905 ه - .ق .) و دوره مشروعيت دادن به سلطان عادل (1324 - 1358 ه - .ق .) در برابر همه ناسازگاريهاى زمان متحد گرداند و با تاسيس ‍ حكومت دينى و آغاز رويكرد به ولايت فقيه ، بخشى از تمايل رمز آلود سياسى شيعه را تحقق عينى ببخشد.
امام مهدى ، در آثار شخصيتهاى اسلامى
مقدمه
علماى اسلام ، افزون بر انجام وظيفه خطير بيان احكام شرعى ، به مسائل مهم معارف اسلامى و اعتقادى و شبهاتى ، كه از سوى نحله هاى گوناگون افكنده مى شده ، غافل نبوده اند.
تولد مهدى ، حيات ، غيبت ، حكمت غيبت و... از سوى بزرگان اسلام ، چه شيعه و چه سنى ، مورد بحث و بررسى بوده است .
در اين باره ، آثار فراوانى پديد آمده و كمتر عالم اسلامى را مى توان يابيد كه در اين باب قلم نزده باشد و يا سخنى نگفته باشد.
منظور ما در اين نوشتار، نگاشتن كتاب نامه ، به سبك معمول نيست . كه كار انجام شده (كتاب نامه امام مهدى و در جستجوى قائم ) بلكه بر آنيم ، ابتداء به معرفى برخى شخصيتهايى كه درباره مهدى كتاب ، يا رساله نگاشته اند بپردازيم و آن گاه سيرى در كتاب ، يا رساله مورد نظر داشته باشيم : در باب موضوعاتى كه به آنها پرداخته شده و چگونگى پرداخت .
كمال الدين و تمام النعمه
نوشته : ابى جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه قمى ، معروف به شيخ صدوق .
مصحح : على اكبر غفارى .
ناشر: مؤ سسه نشر اسلامى ، وابسته به جامعه مدرسين ، قم .
شماره صفحه ها: 686
ابن بابويه ، در قم ، چشم به جهان گشود. در نزد فقهاى بزرگ و محدثان نامدارى چون : على بن بابويه (پدر خود) محمد بن حسن بن وليد، احمد بن على بن ابراهيم هاشم قمى ، احمد بن محمد بن يحيى عطار اشعرى قمى ، حسن بن ادريس قمى ، حمزه بن محمد علوى و... دانش فقه و حديث را فرا گرفت (667) .
روح جست و جوگرش آرام نگرفت و براى بهره گيرى از محضر ابوالحسن محمد بن احمد بن على اسدى ، راه يافت و از وى حديث شنيد.
در سال 352 ه - .ق . به نيشابور رفت و از علماى آن جا، استفاده برد.
آن گاه به مشهد، كوفه ، بغداد، همدان ، بلخ ، سرخس ، ايلاق و مكه مكرمه رفت و از متخصصان فن حديث ، آموخت (668) .
شيخ عبدالرحيم ربانى شيرازى ، در مقدمه معانى الاخبار، تا دويست و پنجاه و دو تن ، از بزرگان را كه شيخ صدوق ، از آنان استفاده كرده ، ياد مى كند.
شيخ صدوق ، با كوشش فراوان ، در راه كسب و دانش ، به مقامهاى عالى علمى دست يافت و در رشته حديث ، به جايى رسيد كه ((رئيس ‍ المحدثين )) نام گرفت .(669)
شيخ طوسى درباره شخصيت والاى ايشان مى نويسد:
((ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى ، دانشمند جليل القدر، بزرگوار، حافظ احاديث صاحب نظر در رجال و ناقد اخبار بوده است . در ميان دانشمندان قم ، در حفظ و كثرت علم ، كسى مانند وى ، ديده نشده است . وى ، نزديك به سيصد كتاب ، داشته است .))(670)
از جمله آثار وى ، كمال الدين و تمام النعمه است كه گويا، پس از بازگشت از سفر مشهد، در سال 252 ه - .ق . نگاشته است و انگيزه خود را از نگاشتن آن ، چنين اعلام مى دارد:
((آنچه مرا واداشت كه به نگارش اين كتاب بپردازم چنين بود: از زيارت حضرت امام رضا، صلوات الله عليه ، به نيشابور برگشتم . ديدم . شيعيان آن جا درباره قائم (عج ) مساءله دار شده اند. سعى كردم ، آنان را با بيان رواياتى كه از پيامبر(ص ) و ائمه (ع ) رسيده به راه درست ، رهنمون گردم . در اين روزگار، بزرگى از مشايخ فضل و دانش و تقوا، از اهالى قم ، به نام : نجم الدين ابو سعيد محمد بن احمد بن على بن صلت قمى ، ادام الله توفيقه ، در بازگشت از سفر بخارا، بر ما وارد شد. روزى درباره آراء و باورهاى برخى از فلاسفه و علماى منطق بخارا گفت : از آنان درباره حضرت قائم (عج ) سخنانى شنيدم كه مرا در مورد غيبت طولانى حضرت ، دچار حيرت و ترديد كرده است . من مطالبى در اثبات وجود حضرت مهدى (عج ) براى زدودن ترديد از او بيان كردم و رواياتى درباره غيبت ، بر او خواندم ، حيرت او بر طرف شد و دلش آرام گرفت . از من خواست ، كتابى درباره غيبت حضرت مهدى (عج ) بنويسم پذيرفم و به او وعده دادم كه ان شاءالله وقتى به وطن خود (رى ) برگشتم آن را عملى خواهم ساخت . تا اين كه شبى در خواب ديدم خانه كعبه را طواف مى كنم و به حجرالاسود رسيدم و آن را استلام كردم ناگاه ديدم ، مولى صاحب الزمان (ع )، پهلوى در كعبه ايستاده است . سلام كردم . حضرت جواب دادند.
فرمود: چرا كتابى راجع به ((غيبت )) نمى نويسى ، تا ناراحتى برطرف شود؟
عرض كردم : يابن رسول الله (ص ) من كتابها درباره غيبت شما نوشته ام .
حضرت فرمود: نه ، آن موضوعات را نمى گويم ، كتابى راجع به غيبت من بنويس و غيبتهاى پيامبران را در آن نقل كن . سپس از نظرم غايب شد. من با اضطراب از خواب بيدار شدم و تا طلوع فجر، به گريه و زارى پرداختم ، چون صبح شد، به منظور انجام امر ولى الله و حجت خدا، آغاز به نوشتن اين كتاب كردم .))(671) .
اين اثر نفيس ، در دو نوبت به گونه سنگى در ايران و يك نوبت به گونه حروفى در نجف و يك مرتبه با ترجمه چاپ شده است ولى ، اين چاپها، افتادگى ، تحريف و اشتباه فراوان دارد.
از اين روى ، آقاى على اكبر غفارى ، به تصحيح آن پرداخته و مؤ سسه نشر اسلامى ، به گونه زيبا و مطلوب ، آن را چاپ و نشر داده است .
در تصحيح و مقابله اين كتاب ، بر هفت نسخه خطى اعتماد شده ، از جمله :
1. نسخه كتابخانه شخصى آيت الله ربانى شيرازى .
2. نسخه كتابخانه شخصى محدث ارموى به خط نستعليق ، همراه علل الشرايع .
3. نسخه حاج باقر ترقى .
4. نسخه كتابخانه ميرزا حسن مصطفوى تبريز.
5. سه نسخه ديگر، از كتابخانه آيت الله مرعشى .
كتاب ، پس از خطبه و مقدمه طولانى ، كه بخش عظيمى از كتاب را در برگرفته ، آغاز مى شود. در مقدمه ، مباحث كلامى سودمندى به رشته تحرير درآمده كه مصحح محترم بحثهاى مطرح شده را تفكيك كرده و با عناوين زير، آورده است : الخليفه ، قبل الخليفه .
وجوب طاعة الخليفه .
ليس لاحدان يختار الخليفه الا الله عزوجل .
وجوب وحدة الخليفه فى كل عصر.
لزوم وجود الخليفه .
وجوب عصمة الامام .
السرفى امره تعالى الملائكة بالسجود لادم عليه السلام .
وجوب معرفة المهدى (عج ) فرجه .
اثبات الغيبة و الحكمة فيها.
آن گاه به پاسخ از شبهات مى پردازد و ديدگاههاى گروههاى گوناگون ، چون : كيسانيه ، ناووسيه ، واقفيه و زيديه را در باب غيبت امام عصر(ع ) به بوته نقد و بررسى مى نهد و خرده گيريهاى ابن بشار و پاسخ ابن قبه رازى و... را مى آورد.
بر وجود امام غايب و اين كه از عترت است و ظهور مى كند و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد، دلايل محكم ، متين و منطقى اقامه مى كند.
پس از اين ، گزارشى دارد خواندنى از مناظره اى كه بين او و يكى از ملحدان ، در حضور ركن الدوله امير سعيد، انجام گرفته است .
در نقض و ابارم مسائل كلامى كه از سوى مخالفان مطرح شده ، كلام را به اوج مى رساند و مباحث جالبى را عرضه مى دارد(672) كتاب ، در 57 باب تنظيم شده كه مطالب مهم آن ، بدين شرح است :
1. انبيا و حجتهاى الهى كه مدتى ازديدگان پنهان بوده اند: ادريس ، نوح ، صالح ، ابراهيم ، يوسف ، موسى ، عيسى و...
2. كسانى كه داراى عمر طولانى بوده اند.
3. نياز بشر به امام .
4. سخنان پيشوايان دين درباره غيبت .
5. كسانى كه به محضر حضرت مشرف شده اند.
6. اخبار و رواياتى كه بيانگر نشانه هاى ظهورند.
7. توقيعات صادر شده از ناحيه مقدسه
و...
گرچه در اين اثر از همه گونه احاديث : صحيح ، ضعيف ، حسن و مردود استفاده شده ، ولى شيخ صدوق در اثبات غيبت و ظهور و ديگر مطالب حساس ، سعى مى كند بر احاديث صحيح اعتماد كند.
كتاب ، دائرة المعارف روايى است با دسته بندى بسيار جالب در باب موضوعات مربوط به امام عصر(ع ).

next page

fehrest page

back page