چشم به راه مهدى

جمعى از نويسندگان مجله حوزه

- ۲ -


نقد و بررسى
بر افراشتن پرچم ، كنايه از اعلان جنگ با نظام حاكم و تلاش براى تاءسيس ‍ حكومت جديد است .
((طاغوت )) يعنى انسانى كه به حدود الهى تجاوز كرده و مى خواهد كه مردم حاكميت او را در برابر حاكميت خداوند بپذيرند.
واژه ((طاغوت )) و جمله : (( يعبد من دون الله )) در دو حديث فوق ، به خوبى بيانگر آن است كه مقصود از ((پرچم بر افراشته شده پيش از قيام قائم )) پرچمى است كه در مقابل خدا و رسول و امام عليه السلام برافراشته گردد و برافرازنده در مقابل حكومت خدا حكومتى تاءسيس كند و در پى آن باشد كه به خواسته هاى خود، جامه عمل ، بپوشاند. بنابراين ، نمى توان شخص صالحى كه براى حاكميت دين ، قيام و اقدام كرده ، طاغوت خواند؛ زيرا در اين صورت ، چنين پرچمى ، نه تنها در مقابل پرچم قائم برافراشت نشده كه در مسير و طريق و جهت او خواهد بود.
بر اين سخن گواه از سخن معصوم داريم ، از جمله :
امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:
(( و انه ليس من احد يدعو الى ان يخرج الجال الا و سيجد من يبايعه و من رفع رايه ضلاله فصاحبها طاغوت .(30) ))
هيچ كس مردم را تا خروج دجال فرا نمى خواند، مگر اين كه افرادى يافت مى شوند كه با او بيعت كنند. هر كس پرچم گمراهى برافراشت ، صاحب آن طاغوت است .
در اين روايت ، امام عليه السلام با قيد ((ضلالت )) براى ((راية )) آن قيام كننده اى را طاغوت خوانده است كه پرچم گمراهى برافرازد.
مؤ يد ديگر، صحيحه عيص بن قاسم است . امام عليه السلام در اين روايت قيامها را به دو دسته تقسيم مى فرمايد:
قيامهايى كه جلوداران آنها به خود دعوت مى كنند.
قيامهايى كه براى مقابله با باطل و اقامه حق صورت مى گيرد.
امام عليه السلام قيامهاى دسته دوم را تاءييد مى كند و قيام ((زيدبن على )) و مانند وى را از اين نوع مى داند و به پيروان خود هشدار مى دهد كه هر قيامى را به قيام زيد قياس نكنند، تا به گمراهى دچار نشوند:
((هنگامى كه كسى براى قيام به سوى شما آمد، توجه كنيد كه براى چه هدفى قيام مى كنيد. نگوييد كه زيد هم خروج كرد. زيد، مردى عالم و راست گفتار بود. او، هرگز شما را به سوى رياست و حاكميت خويش ‍ دعوت نكرد، بلكه به آنچه رضاى آل محمد صلى الله عليه و آله است ، فرا خواند. و اگر پيروز مى شد، به عهد خود وفا مى كرد، او، براى شكستن قدرت طاغوتى بنى اميه قيام كرد؛ اما آن كه امروز قيام كرده است (محمد بن عبدالله ) شما را به چيز ديگر مى خواند. ما شهادت مى دهيم كه به دعوت او راضى نيستيم . او امروز، از ما پيروى نمى كند، تا چه رسد به روزى كه پرچمها براى او بسته شود.(31) ))
در روايات بالا، امام عليه السلام قيام زيدبن على عليه السلام و مانند او را كه داعى به حق هستند، تاءييد مى كند و قيامهاى اشخاصى چون : محمد بن عبدالله (32) ، كه مردم را به خود فرا مى خوانند، محكوم مى كند.
گواه ديگر اين كه : ائمه عليه السلام قيام حسين بن على ، شهيد فخ را كه در زمان حكومت هادى ، برادر هارون الرشيد، انجام گرفته تاءييد كرده اند.
بنابراين ، قيام زيدبن على و شهيد فخ و نهضتهايى از اين دست را، نمى توان از نمونه هاى طاغوت شمرد.
افزون بر اينها، اگر با استناد به اين روايات ، هر گونه قيام و نهضتى را محكوم و غير مشروع بدانيم ، اين گونه برداشت ، با روايات جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و همچنين با سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليه السلام تعارض دارد و در مقام تعارض ، بايد از اين روايات صرف نظر كرد.
همچنين در گذشته ، رواياتى را كه از فريقين نقل كرديم كه پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليه السلام به برخى از قيامهاى پيش از قيام قائم عليه السلام اشاره كرده و آنها را تاءييد كرده اند.(33)
با توجه به آنچه آورديم ، معناى حديث اين است كه : هر پرچمى پيش از قيام قائم بر افراشت شود و رهبر آن مردم را به سوى خود فرا خواند، صاحب اين چنين پرچمى ، طاغوت است .
اما اگر شخص صالحى در دوره غيبت قيام كند، به نيابت از امام عليه السلام و تشكيل حكومت دهد، بدون ترديد، مشمول اين روايات نخواهد بود.
2- رواياتى كه بيانگر ناكامى و موفق نشدن قيامهاى پيش از قيام مهدى عليه السلام است . اين دسته از روايات ، در ضمن ، اشاره دارند بر مشروع نبودن تلاش براى ايجاد حكومت اسلامى . زيرا قيامى كه بدون ثمر باشد، از ديدگاه عقل و عقلا ناپسند است .
امام سجاد مى فرمايد:
(( والله ما يخرج احد منا قبل خروج القائم ، الامثله كمثل فرخ طار من و كره قبل ان يستوى جناحاه فاخذه الصبيان .(34) ))
به خدا سوگند، هيچ يك از ما، پيش از قيام قائم خروج نمى كند، مگر اين كه مثل او، مانند جوجه اى است كه پيش از محكم شدن بالهايش از آشيانه پرواز كرده باشد. در نتيجه كودكان او را گرفته و با او به بازى مى پردازند.
(( ما خرج و ما يخرج منا اهل البيت الى قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلمته البليه و كان قيامه زيادة فى مكروهنا و شيعتنا.(35) ))
هيچ كس از خاندان ما، تا قيام قائم ، براى دفع ستم و يا زنده كردن حق خروج نكرده و نمى كند، مگر اين كه باعث افزايش گرفتارى ما و شيعيان ما مى گردد.
از اين دو روايت نتيجه گرفته اند كه قيام براى تشكيل حكومت اسلامى ، نه تنها بى نتيجه است ، كه گرفتارى و ناراحتى اهل بيت عليه السلام را نيز در پى دارد. بنابراين ، بايد از تشكيل حكومت اسلامى ، پيش از قيام مهدى عليه السلام چشم پوشيد. استناد به دو روايت بالا و مانند آن از جهاتى باطل است :
اين دو روايت ، در صدد اين نيستند كه اصل جواز قيام را رد كنند، بلكه پيروزى را نفى مى كنند .زيرا اگر نفى جواز كنند، قيام امام حسين عليه السلام را در برابر يزيد و همچنين قيام زيد بن على و حسين بن على شهيد فخ و... را محكوم كرده اند، با اين كه بدون ترديد، اين قيامها مورد تاءييد ائمه عليه السلام بوده است .
عدم پيروزى قيام ، دليل بر نفى تكليف به قيام نيست .
مثلا رد جنگ صفين ، شايع شد كه معاويه مرده است . اين خبر باعث شادى مردم شد. امام على عليه السلام در مقابل شايد مردم فرمود:
(( و الذى نفسى بيده لن يهلك حتى تجتمع عليه الامه ،قالوا: فبم تقاتله ؟ قال : التمس الغذر فيما بينى و بين الله تعالى .)) (36)
سوگند به آن خدايى كه جان من در قبضه قدرت اوست ، معاويه هلاك نمى شود، تا مردم بر او هماهنگ شوند. از آن حضرت سؤ ال كردند: بنابراين ، پس چرا با او مى جنگيد ،امام فرمود: مى خواهم بين خود و خدايم عذر داشته باشم .
به روايت ديگر، مردى از شام به كوفه آمد و از مرگ معاويه خبر داد.
على عليه السلام به او فرمود:
(( انت شهدت موته ؟ قال : نعم و حثوت عليه ، قال : انه كاذب ، قيل : و ما يدريك يا اميرالمؤ منين انه كاذب ؟ قال : انه لا يموت حتى يعمل كذا و كذا - اعمال عملها فى سلطانه - فقيل له : فلم تقاتله و انت تعلم هذا، قال : للحجه .(37) ))
آيا تو بر مرگ معاويه شاهد بودى ؟
گفت : بله ، من خود خاك بر قبر او ريختم .
على عليه السلام فرمود: اين مرد دروغگوست .
گفته شد: اى اميرمؤ منان از كجا مى دانى كه اين شخص دروغ يم گويد.
على عليه السلام فرمود: معاويه نمى ميرد تا اين گونه و آن گونه عمل كند.
و اعمالى كه او در مدت حكومت خود انجام مى دهد يادآورى كرد.
به آن حضرت گفته شد: بنابراين ، چرا با او مى جنگى ؟ على عليه السلام فرمود: براى اتمام حجت و انجام وظيفه با او مى جنگم .
اين روايات ، بيانگر اين معنى هستند كه انسان مسلمان ، بايد به تكليف خود عمل كند و نبايد انتظار داشته باشد، حتما به نتيجه مطلوب برسد. در هر برهه اى از زمان ، با مطالعه و دقت همه جانبه ، آنچه را وظيفه خود مى بيند، بدون توجيه گرى و راحت طلبى انجام دهد. حال ، يا به نتيجه مطلوب مى رسد، يا نمى رسد. در هر صورت تكليف خود را انجام داده است .
و بايد با ستمگران ستيزيد و به داد مظلوم رسيد و براى از بين بردن ستم و حكام ستمگر و بر پا داشتن عدل و داد و حكومت اسلامى ، تلاش ورزيد، هر چند به آن نتيجه اى كه از اين اقدامات انتظار هست ، نرسيد .
امكان دارد مقصود از جمله (( منا اهل البيت )) و (( احد منا)) تنها ائمه معصومين عليه السلام باشند؛ زيرا شيعيان از آنان انتظار خروج مسلحانه را داشتند و ايشان با توجه به شرايط حاكم بر آن زمان ، مى خواستند با اخبار غيبى آنان را قانع كنند كه هر كس از ما پيش از قيام قائم خروج كند، به علت نبود امكانات لازم ، پيروز نخواهد شد و مصلحت اقتضا مى كند كه خروج مسلحانه نداشته باشند.
چنان كه اشاره شد، در برخى از روايات ، به قيامهايى پيش زا قيام قائم بشارت داده شده است كه زمينه ساز حكومت مهدى عليه السلام هستند. بدون ترديد زمينه سازى آنها به لحاظ موفقيت آن قيامهاست . افزون بر اين كه ايجاد آمادگى ، خود بزرگترين ثمره اين قيامهاست .
اگر بگوييم اين روايات در صدد نهى از قيام و مبارزه با ستم و فسادند، با آيات جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و همچنين با سيره ائمه معصومين ناسازگارند، از اين روى ، بايد به دور افكنده شوند.
3- دسته سوم از رواياتى كه براى مشروع نبودن تلاش در راه ايجاد حكومت اسلامى در دوره غيبت ، بدانها استناد كرده اند رواياتى هستند كه به سكوت سكون ، فرا مى خوانند و از مشاركت در هر قيام و مبارزه اى ، پيش از تحقق نشانه هاى ظهور، باز مى دارند.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
(( يا سدير الزم بيتك و كن حلسا من احلاسه واسكن ما سكن الليل و النهار، فاذا بلغك ان السفيانى قد خرج فارحل الينا.(38) ))
اى سدير! در خانه بنشين و به زندگى بچسب . آرامش داشته باش تا آن هنگام كه شب و روز آرام هستند، اما هنگامى كه خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده به سوى ما بيا، اگر چه با پاى پياده باشد.
يا مى فرمايد:
(( خمس علامات قبل قيام القائم : الصيحة و السفيانى و الخسف و قتل نفس الزكيه و اليمانى .
فقلت : جعلت فداك ، ان خرج احد من اهل بيتك قبل هذه العلامات ، انخرج معه ؟
قال : لا...(39) ))
پنج نشانه پيش از قيام قائم وجود دارد: صيحه و نداى آسمانى ، خروج سفيانى و فرو رفتن (لشگر سفيانى در سرزمينى به نام بيداء) كشته شدن نفس زكيه ، خروج يمانى .
عمر بن حنظله مى گويد: از آن حضرت سؤ ال كردم اگر شخصى از خاندان شما پيش از اين نشانه ها قيام كند، آيا ما نيز با او قيام و خروج كنيم ؟
آن حضرت فرمود: نه
در حديثى ديگر امام باقر عليه السلام به جابر فرمود:
(( الزم الارض و لا تحرك يدا و لا رجلا حتى ترى علامات اذكرها لك - و ما اراك تدركها - اختلاف بنى فلان ، و مناد ينادى من السماء و يجيئكم الصوت من ناحية دمشق ...))(40)
اى جابر! آرامش خود را حفظ كن و دست پايت را حركت نده تا نشانه هايى كه برايت مى گويم ببينى (هر چند گمان نمى كنم تا آن زمان زنده باشى ) اختلاف بنى فلان و ندا دهنده اى كه از آسمان ندا مى دهد و صدايى كه از سوى دمشق بلند خواهد شد.
گفته شده كه مقتضاى اين روايات منحصر به سدير، عمر بن حنظله و جابر نيست ، بلكه بر همه واجب است كه تا خروج سفيانى و ديگر نشانه ها و بالاخره تا قيام قائم (عج ) سكوت كنند و از قيام و خروج خوددارى كنند.
پاسخ : الغاى خصوصيت و تعميم حكم به همه افراد، در همه زمانها متوقف است بر اين كه ما علم داشته باشيم به اين كه شخص خاص و يا مورد خاصى مورد نظر امام نبوده است .
در روايات بالا نه تنها چنين علمى نداريم كه خلاف آن براى ما ثابت است . از باب نمونه به ويژگيهاى سدير و حالات او اشاره مى كنيم :
با نگاهى به تاريخ و ديگر روايات مى يابيم كه سدير، فردى بوده كه همواره احساساتش بر عقلش غلبه داشته است و او مى پنداشته قيام و اقدام براى تشكيل حكومت اسلامى ، براى امام عليه السلام وجود دارد و به همين دليل ، همواره منتظر قيام و خروج آن حضرت بوده است . حضرت در بيان فوق ، نبود امكان قيام و تشكيل حكومت ظاهرى را به ايشان گوشزد كرده است و به وى و افرادى مانند وى ، كه تحت تاءثير احساسات غلط قرار گرفته اند. سفارش مى كند: بهتر است كه در خانه بنشينند.
گواه بر اين سخن ، حديثى است كه خود وى ، از امام صادق عليه السلام نقل مى كند:
((بر امام صادق عليه السلام وارد شدم و به آن حضرت عرض كردم : به خدا سوگند، نشستن براى شما روا نيست . حضرت فرمود: چرا اى سدير؟ گفتم : به خاطر ياران و پيروانى كه داريد. به خدا سوگند، اگر اميرالمؤ منين عليه السلام به اندازه شما پيرو داشت ، قبايل تيم و عدى در خلافت طمع نمى ورزيدند.
حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه است ؟
گفتم : صد هزار.
گفتم : بله ، بلكه دويست هزار.
فرمود: دويست هزار؟
گفتم : بله و بلكه نصف دنيا.
حضرت ساكت شد و پس از لحظه اى فرمود: آيا مى توانى همراه ما به ينبع (محلى نزديك مدينه ) بيايى ... حضرت در آن مكان به پسر بچه اى كه چند بزغاله مى چرانيد نگاه كرد و فرمود:
اگر من به اندازه اينها ((شيعه )) داشتم ، سكوت را روا نمى دانستم .(41)
سدير مى گويد: آنها را شماره كردم ، شمار آنها هفده راءس بود.
از اين روايت ، حدود ادراك سدير، رد اين گونه مسائل مشخص مى گردد. ضمنا مراد از شيعه در روايت فوق ، تنها كسانى نيستند كه نامى از شيعه داشته باشند بلكه مراد شيعه واقعى است ، يعنى كسانى كه تا مرز شهادت همراهند و اينان در آن زمان ، اندك بوده اند.
در روايت ديگر، معلى بن خنيس مى گويد:
((نامه عبدالسلام و سدير را با نامه هاى ديگر افراد خدمت امام صادق عليه السلام بردم ، در زمانى كه صاحب پرچمهاى سياه (ابومسلم خراسانى ) قيام كرده و هنوز آثار حكومت بنى عباس ظاهر نشده بود. در آن نامه ها نوشته بود كه ما پيش بينى مى كنيم كه امر خلافت به شما واگذار گردد، شما چه نظر داريد، حضرت با عصبانيت نامه ها را به زمين زد و فرمود: من امام اينان نيستم . آيا نمى دانند كه سفيانى بايد كشته شود.(42) ))
از اين روايت نيز استفاده مى شود كه سدير و ديگر دوستان او، به خاطر آگاه نبودن از اهاف و مقاصد ابومسلم ، پنداشته بودند كه وى براى بازگرداندن خلافت به امام عليه السلام قيام كرده است ، غافل از اين كه ابومسلم ، گر چه به ظاهر مردم را به اطاعت فردى از بنى هاشم فرا مى خواند. ولى از سوى ابراهيم عباسى به سامان دادن خراسان گماشته شده بود و پس از كشته شدن ابراهيم ، مردم را به خلافت برادرش ، عبدالله سفاح ، دعوت مى كرد.
در هر صورت ، با توجه به مطالب بالا و ديگر مطالبى كه درباره سدير و خصوصيات او آمده است ، ما نمى توانيم از روايتى كه او را ملزم مى كند در خانه بنشيند الغاى خصوصيت كنيم و بگوييم : وظائف همه ، حتى در عصر غيبت سكوت و خانه نشينى است .
افزون بر اين ، آيا با اين روايت مى توان از همه آيات و روايات و همچنين حكم عقل كه بر وجوب امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا و مبارزه با حاكمان ستم ، دلالت دارند، دست برداشت .
روايت حنظله نيز همانند روايت سدير، درباره قضيه خاصى است . گواه بر اين ، اين كه امام عليه السلام ، عمر بن حنظله و افراد ديگرى همانند وى را، از خروج با يكى از سادات اهل بيت نهى كرده است . يعنى فرد مشخصى مطرح بوده و امام از همراهى با او نهى كرده است . ذيل روايت دلالت دارد كه آن شخص ، ادعاى مهدويت داشته و امام عليه السلام با ذكر نشانه هاى ظهور، ادعاى آن شخص را رد كرده و يادآور شده كه هر كس از اهل بيت ، پيش از اين نشانه ها قيام كند، آن قائم موعود، نيست .
اين حديث و مانند آن ، در واقع مى خواهند جلو سوء استفاده برخى از سادات علوى را كه به عنوان مهدى موعود قيام مى كردند و به افرادى مانند: سدير و عمر بن حنظه و جابر و... بفهمانند كه فريب اينان را نخورند.
با توجه به آنچه آورديم ، پاسخ روايت جابر و همچنين روايات ديگرى كه در ((مستدرك الوسائل ))آمده از قبيل : روايت چهارم ، پنجم هفتم و هشتم باب دوازدهم (43) ، روشن شد.
4- از رواياتى كه بر مشروع نبودن ايجاد حكومت اسلامى در دوره غيبت ، بدان استناد شده ، رواياتى است كهب صبر دعوت كرده اند و از شتاب ، نهى . در برخى از اين روايات آمده است كه انسان مسلمان ، پيش از فرا رسيدن موعد فرج و زوال ملك ظالم ، نبايد خود را به زحمت بيندازد و به دنبال برقرارى حكومت عدل باشد.
انسان مسلمان ، در دوره غيبت . اگر نيت جهاد داشته باشد، ثواب جهاد به او داده خواهد شد:
على عليه السلام مى فرمايد:
(( الزموا الارض واصبروا على البلاء و لا تحركوا بايديكم و سيوفكم فى هوى السنتكم و لا تستعجلوا بمالم يعجله الله لكم فانه من مات على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره على الله واستوجب ثواب ما نى من صالح عمله و قامت النية مقام اصلاته لسيفه فان لكل شى مدة و اجلا.(44) ))
به زمين بچسبيد و بر بلاها صبر كنيد دستها و شمشيرهايتان رادر جهت خواتهاى زبانتان به حركت در نياوريد و نسبت به آنچه خداوند براى شما در آن عجله قرار نداده ، عجله نكنيد. اگر كسى از شما در رختخواب بميرد، اما نسبت به خدا و رسول و اهل بيت رسول شناخت و معرفت داشته باشد، شهيد از دنيا رفته و اجر او با خداست و آنچه را از اعمال نيك نيت داشته ، پاداشش را خواهد برد و همان نيت خير او در رديف به كار گرفتن شمشير است . بدانيد كه براى هر چيز مدت و سرآمدى است .
يا پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام سفارش مى فرمايد:
(( ان ازالة الجبال الرواسى اهون من ازالة ملك لم تنقض ايامه .(45)))
كندن كوههاى محكم و برافراشته شده آسان تر از نفى حكومتى است كه هنوز روزگار آن پايان نيافته است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
(( الغبرة على من آثارها، هلك المحاصير، قلت : جعلت فداك و ما المحاصير؟ قال : المستعجلون ، اما انهم لمن يريدوا الا من يعرض لهم ... يا ابا المرهف ، قلت : لبيك قال ، اترى قوما حبسوا انفسهم على الله عز ذكره لا يجعل لهم فرجا؟ بلى والله ليجعلن الله لهم فرجا.(46) ))
گرد و غبار به ضرر كسى است كه آن را بر انگيخته است . اسبهاى چموش ‍ مغرور، هلاك مى شوند.
عرض كردم : فداى شوم ، اسبهاى چموش چه كسانى هستند؟
فرمود: كسانى كه شتاب مى كنند. آنان كسانى را دستگير مى كنند كه در معرض ديد آنها باشند و يا با آنان برخوردى داشته باشند...
سپس فرمود: اى ابوالمرهف !
گفتم : بله .
فرمود: ايا ديده اى جمعيتى كه جان خود را وقف راه خدا كرده باشند. خداوند براى آنان فرجى قرار نداده باشد بلى ، به خدا سوگند خداوند براى آنان فرجى قرار داده است .
پاسخ : بدون ترديد سخنان على عليه السلام ، در ارتباط با مورد خاص و شرايط ويژه است .
در گذشته يادآور شديم كه جهاد، همانند ديگر امور، متوقف بر تهيه مقدمات و امكانات است و شتابزدگى در آن ، پيامدهاى ناگوارى را در پى دارد. امام على عليه السلام در بيان فوق ، به همين معنى اشاره مى كند.
ابن ابى الحديد، در تفسير سخن فوق مى نويسد: ((امام على عليه السلام ، با كلام فوق بر آن نيست كه كوفيان را از جنگ با اهل شام باز دارد، زيرا امام ، همواره ، آنان را از سستى و كوتاه آمدن در جنگ با شاميان سرزنش كرده است ، بلكه شمارى از ياران امام عليه السلام بر آن بودند كه فساد و نفاق گروهى از كوفيان را افشاء كنند. على عليه السلام براى جلوگيرى از تفرقه و ايجاد اختلاف داخلى در ارتش خود، آنان را از اين كار، در آن شرايط بازداشت و فرمود: بنشينيد و بر بلاها صبر كنيد.(47)
چگونه ممكن است شخصيتى كه آن همه خطبه در تشويق به جهاد و مبارزه با ستمگران دارد، مردم را به سكوت و گوشه نشينى در مقابل ظلم و فساد دعوت كند.
او كه مى فرمايد:
((زشت باد رويتان ، كه هدف تيرهاى دشمن قرار گرفته ايد. به شما هجوم مى آورند به آنها هجوم نمى بريد. با شما مى جنگند، با آنان نمى جنگيد. معصيت خدا مى شود و شما بدان رضايت مى دهيد(48)
در حديث دوم نيز، هدف رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله اين نيست كه رو در رويى با پادشاهان به نتيجه نخواهد رسيد؛ چرا كه مسلمانان صدر اسلام ، بسيارى از قدرتهاى حاكم محلى و جهان را ساقط كرده اند و ما ديده ايم بسيارى از انقلابها از جمله انقلاب اسلامى ايران در برابر نظامهاى طاغوتى ، به موفقيت رسيده است .
از سوى ديگر، اين روايت در صدد تحريم مبارزه عليه ستمگران نيست و گرنه قيام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام در مقابل معاويه و قيام امام حسين عليه السلام در مقابل يزيدبن معاويه كه صحيح نبود.
بنابراين ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، در اين سخن ، سنگينى كار و لزوم امكانات مورد نياز، براى درگيرى با حكومتهاى خودكامه را يادآورى كرده است . همان گونه كه از جاى كندن كوهها به آسانى ممكن نيست و نياز به امكانات و صرف وقت كافى دارد، مبارزه با ستمگران ؛ بويژه آنان كه پايه هاى حكومت خود را محكم كرده اند نيز، آن چنان است . بر فرض ‍ اگر اميد چندانى هم به پيروزى نبود، باز وظيفه مردم در مبارزه با ستم و فساد به حال خود باقى است .
از روايت سوم استفاده مى شود كه برخى از افراد عليه حكومت بنى اميه قيام كرده بودند و حكومت نيز در پى آنان بود.
ابى المرهف نيز، ترس آن داشت كه بنى اميه او را دستگير كنند. امام در اين گفتار، خواسته اند كه ترس وى را از بين ببرند. آن گاه امام از هلاكت فرد شتابزده ، يعنى كسى كه احساسات زودگذر او را به قيام و اقدام واداشته است ، خبر مى دهد.
در هر صورت ، اين روايت در مقام منع از دفاع در مقابل هجوم دشمنان و يا منع از ايجاد حكومت اسلامى در صورت توان و وجود شرايط آن نيست .
اگر در اين روايات آمده كه شتاب نكنيد، به معناى صبر بر ظلم و سكوت در برابر از بين بردن دين و آثار دين و پذيرش سلطه جباران و تسلط آنان بر دين و نواميس مردم نيست ، بلكه اين احاديث به معنى شتاب نكردن در رسيدن به دولت حقه جهانى است . شيعيان براساس رواياتى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده بود، منتظر فردى از اهل بيت براى نجات و تشكيل دولت حق بودند و به شكلهاى گوناگون اين انتظار را اظهار مى كردند و گاهى هم از روى اعتراض به ائمه عليه السلام گفتند: چرا قيام نمى كنيد و ستمگران را به جاى خود نمى نشانيد. آنان از ائمه عليه السلام انتظار داشتند كه به عنوان موعود، قيام كنند. ائمه عليه السلام نيز، با توجه به چنين ذهنياتى مى فرمودند:
((اين توقع شما، پيش از موقع است . آن قيام را نشانه هايى است كه پيش ‍ از پديد آمدن ان ها قيام به عنوان مهدى موعود عليه السلام ، درست نيست .))
ائمه عليه السلام در اين روايات ، تن دادن به ستم را سفارش نمى كنند، بلكه آنان ، با طرح اين روايات ، شيعيان را از شتاب و اين كه هر قيامى را قيام موعود تلقى كنند، بر حذر داشته اند. از اين روى ، اين روايات ، به هيچ روى رد صدد منع از قيامهايى كه از سوى مصلحان ، براى مبارزه با ستم و تشكيل حكومت اسلامى به منظور آماده سازى براى قيام حضرت مهدى عليه السلام صورت مى گيرد، نيست .
5- برخى از روايات ، به طور عموم و بعضى ديگر در دوره غيبت ، شيعيان را به تقيه دعوت مى كنند.
امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
(( لا دين لمن لا ورع له و لا ايمان لمن لا تقيه له و ان اكرمكم عندالله اعلمكم بالتقية ، قيل يابن رسول الله ، الى متى ، قال : الى قيام القائم فمن ترك التقية قبل خروج قائمنا فليس منا(49) .))
كسى كه از گناهان پرهيز ندارد، دين ندارد. همچنين كسى كه از تقيه استفاده نمى كند ،ايمان ندارد. گرامى ترين شما در نزد خداوند، داناترين شما به تقيه است .
گفته شد: اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله ! تقيه تا چه زمانى لازم است ؟ فرمود: تا قيام قائم . هر آن كه پيش از خروج قائم ما، تقيه را ترك كند، از ما نيست .
روايت ديگرى نيز مفضل از امام صادق عليه السلام نقل كرده است و در آن روايت نيز امام عليه السلام تقيه را بستگى به قيام قائم عليه السلام مى داند(50) .
با استناد به اين روايات ، گفته شده است كه دخالت در سياست و مخالفت با حكومتهاى ستم پيشه خلاف تقيه است ؛ بنابراين ، جايز نيست (51)
در اين كه در مبارزه با دشمن لازم است از تقيه و اصول مخفى كارى استفاده كرد، ترديدى نيست و امام به نام تقيه ، مسؤ وليتهاى اجتماعى را كنار گذاشتن و تا ظهور امام زمان عليه السلام در سنگر تقيه ماندن ، چيزى نيست كه اسلام آن را تاءييد كند.
اسلام ، اجازه داده در جايى كه جان و يا مال و يا ناموس انسان در خطر است و اظهار حق ، هيچ گونه نتيجه اى ندارد از آن ، تا آماده شدن شرايط خوددارى كند و وظيفه خود را پنهانى انجام دهد.
بنابراين تقيه گاه لازم است ؛ زيرا باعث حفظ جان و يا حفظ دين است و اما گاهى تقيه و سكوت ، باعث نابودى دين و انحراف جامعه اسلامى است . اين جا، جاى سكوت نيست ، جاى امر به معروف و نهى از منكر و ايثار و فداكارى و شهادت در راه دين است . در اين جا، ديگر تقيه حرام است . از اين روى ، امام خمينى ، در سالها 42 و 43 فرياد زد:
((والله گنه كار است كسى كه سكوت كند.))
بنابراين روايات تقيه در صدد بازداشتن از جهاد، يا امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ستم نيستند، بلكه به انسان مسلمان گوشزد مى فرمايند: در حالى كه به وظايف خود عمل مى كند، در صوت امكان ،جان و مال خود و ديگر مسلمانان را حفظ كند. در روايات آمده :
(((( التقية جنة المؤ من )) و ((التقية ترس المؤ من ))(52) .))
تقيه زره و سپر مؤ من است .
روشن است كه از زره و سپر در ميدان جنگ استفاده مى شود، نه در خانه هاى در بسته چنانكه برخى از به اصطلاح منتظران مهدى عليه السلام بر اين باور بودند و تا آن جا به ((تقيه )) اى كه خود تفسير مى كردند، پايبندى نشان مى دادند كه موافقت زبانى با حكومتهاى ستم را جايز مى دانستند(53)
امام صادق عليه السلام ، خطاب به ابو حمزه ثمالى ، در رابطه با معناى تحريف شده ((تقيه ))، كه چيزى جز فرار از مسؤ وليت و رفاه طلبى نيست ، مى فرمايد:
(( ... وايم الله لودعيتم لتنصرونا لقلتم لا نفعل انما نتقى ، و لكانت التقية احب اليكم من آبائكم و امهاتكم ، و لو قدقام القائم ما احتاج الى مسائلتكم عن ذلك و لا قام كثير منكم من اهل النفاق حد الله .(54) ))
به خدا سوگند، اگر ما شما را به يارى خد عليه حكومتهاى ستم فرا خوانيم ، رد مى كنيد و به تقيه ، تمسك مى جوييد. تقيه در نزد شما از پدران و مادرانتان دوست داشتنى تر است . اگر قائم ، قيام كند، نياز به پرستش از شما ندارد و درباره بسيارى از شما كه نفاق پيشه كرده ايد حد الهى را جارى خواهد كرد .
امام عليه السلام ، هشدار مى دهد كه اين گونه از تقيه برداشت كردن نشانه نفاق است و هنگاميكه حضرت مهدى عليه السلام ظهور كند، با اين كه اين عده ادعاى شيعه بودن را دارند، به عنوان منافق با آنان برخورد خواهد كرد.
افزون بر آنچه در پاسخ روايات ، آورديم ، رواياتى نيز از ائمه عليه السلام نقل شده كه در آن بسيارى از قيامهاى علويان و غير آنان مورد تاءييد ائمه عليه السلام قرار گرفته است . همچنين قيامهايى داريم كه شيعيان و عالمان معروف در آن شركت داشته اند. اين دسته از روايات ، روايات پيشين را توضيح مى دهند و تفسير مى كنند، از جمله :
1- محمد بن ادريس ، در كتاب ((اسرائر)) نقل مى كند كه :
فردى در حضور امام صادق عليه السلام ، سخن از قيام به ميان آورد و از خروج كسانى كه از اهل بيت قيام مى كنند سؤ ال كرد، حضرت فرمود:
(( لا زال انا و شيعتى بخير ما خرج الخارجى من آل محمد صلى الله عليه و آله و لو ددت ان الخارجى من آل محمد صلى الله عليه و آله و على نفقة عياله .(55) ))
پيوسته من و شيعيانم بر خير هستيم ، تا هنگامى كه قيام كننده اى از آل محمدمدينه فاضله قيام كند. چقدر دوست دارم كه شخصى از آل محمدقيام كند و من مخارج خانواده او را بپردازم .
2. رواياتى كه دينداران را ستوده اند و ديندارى را مانند كرده اند به آتش در كف گرفتن و...(56)
و رواياتى كه درباره سنگينى مسؤ وليت مسلمانان راستين و ارزش آنان در دوران غيبت وارد شده ... روايات پيشين را كه در نهى از قيام مسلحانه وارد شده بودند، رد مى كنند.
پيامبرمدينه فاضله مى فرمايد:
((پس از شما افرادى خواهند آمد كه هر يك از آنان ، ارزش و اجر پنجاه تن از شما را دارد.
اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا (ص )! ما به همراه تو ر بدر، احد و حنين شركت كرديم درباره ما قرآن نازل شد (چگونه آنان از ما برترند) آن حضرت فرمود: آنان مشكلات و مسؤ وليتهايى دارند كه شما، تاب و تحمل آنها را نداريد.)) (57)
در روايتى ديگر، امام سجاد(ع ) پاداش هزار شهيد، همانند شهداى بدر و احد را به شيعيان واقعى وعده داده است . (58)
چه كسانى در دوره غيبت ، پاداش هزار شهيد بدر و احد و حنين را دارند و به پنجاه مسلمان صدر اسلام مى ارزند؟ آيا كسانى كه سكوت و گوشه نشينى را برگزيده اند و حداكثر نمازى مى گزارند و روزه اى مى گيرند؟
بدون ترديد، آن همه ستايش و ارزش از آن اينان نيست . كسانى مى توانند از نمونه هاى احاديث بالا باشند كه دست كم ، همانند مسلمانان صدر اسلام ، با ستم و فساد مبارزه كنند و به مسؤ وليتهاى خود، جامعه عمل بپوشانند اگر غير اين باشد، آتش دست گرفتن و اجر هزار شهيد بدر، احد و حنين را داشتن ، بى معنى خواهد بود.
3. خبر دادن پيامبر(ص ) از حركتهاى پيروز مسلمانان :
(( لا تزال طائفة من امتى يقاتلون على الحق ظاهرين الى يوم القيامه .)) (59)
همواره گروهى از امت من ، بر اساس حق قيام مى كنند و پيروز مى شوند. و اين قيامها، تا روز قيامت ادامه خواهد داشت .
(( لن يبرح هذا الدين قائما يقاتل عليه عصابة من المسلمين حتى تقوم الساعة .)) (60)
همواره اين دين پا برجا خواهد بود و گروهى از مسلمانان براى پاسدارى از آن به جهاد و جنگ بر مى خيزند تا قيامت فرا رسد.
4. تاءييد قيام زيد:
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
(( ان عمى كلان رجلا لدنيانا و آخرتنا مضى و الله عمى شهيدا كشهداء استشهدوا مع رسول الله (ص ) و على الحسن و الحسين .))(61) ))
عموى من ، مردى مفيد براى دنيا و آخرت ما بود. او، شهيد از دنيا رفت . همانند شهيدانى كه در زمان پيامبر(ص ) و على و حسن و حسين (ع ) به شهادت رسيدند.
پيامبر اسلام (ص ) به امام حسين (ع ) فرمود:
((اى حسين ! از صلب تو، مردى به وجود خواهد آمد كه زيد، ناميده مى شود. او و يارانش ، روز قيامت با گامهاى خود از گردنهاى مردم مى گذرند، در حالى كه برق نور پيشانى آنان ، چشمهاى مردم را مى ربايد و بدون حساب وارد بهشت مى شوند.)) (62)
امام رضا (ع )، در پاسخ ماءمون ، كه زيدالنار، برادر امام رضا(ع ) را، با زيد بن على مقايسه كرد، فرمود:
(( لا تقس اخى زيدا الى زيد بن على فانه كان من علماء آل محمد(ص ) غضب لله عزوجل فجاهد اعدائه حتى قتل فى سبيله .))(63)
برادرم زيد را، با زيد بن على مقايسه نكن . چون زيد بن على از عالمان آل محمد(ص ) بود. براى خدا خشم كرد و در راه خدا جهاد كرد و كشته شد.
آن گاه امام رضا (ع )، از پدرش موسى بن جعفر(ع ) و او از پدرش امام صادق (ع ) نقل مى كند كه آن حضرت درباره زيد بن على مى فرمودند:
(( رحم الله عمى زيدا انه دعا الى الرضا من آل محمد، ولو ظفر لو فى بما دعا اليه و قد استشار فى خروجه ، فقلت له : يا عم ان رضيت ان تكون المقتول المصلوب بالكناسه فشانك . فلما ولى قال جعفر بن محمد ويل لمن سمع واعتيه فم يجبه ...)) (64) ))
خدا عمويم زيد را رحمت كناد. او، به رضاى از آل محمد(ص ) دعوت مى كرد. اگر پيروز مى شد، به وعده اش وفا مى كرد. او در قيام خود، با من مشورت كرد و من به او گفتم :
عمو! اگر آمادگى دارى كه كشته شوى و به دار در كناسه آويخته گردى ، اقدام كن . چون قيام كرد جعفر بن محمد فرمود: واى بر آن كس كه فرياد وى را بشنود و به وى پاسخ ندهد.
درباره زيد بن على ، روايات بسيار است . از عالميان شيعى : شيخ مفيد، شيخ طوسى ، شهيد اول ، شيخ بهايى ، بحرالعلوم ، اردبيلى ، شيخ حر عاملى ، علامه مجلسى و... او را ستوده اند (65) و رواياتى نيز در تاءييد او، از ائمه (ع ) نقل كرده اند.
در تنقيح المقال ، آمده است :
((تمام علماى اسلام بر بزرگوارى و مورد وثوق بودن و پارسايى و علم و فضيلت زيد بن على ، اتفاق نظر دارند. (66) ))
5. تاءييد قيام حسين بن على شهيد فخ :
وى از شهداى بزرگى است كه در سرزمين فخ ، حدود يك فرسخى مكه ، با سپاه هادى عباسى جنگيد و به شهادت رسيد. دشمنان بدن او و يارانش را قطعه قطعه و سرهاى آنان را از بدن جدا و اجساد آنان را، رها كردند و رفتند.
در آخرين ديدار حسين بن على ، شهيد فخ ، با امام موسى بن جعفر، امام به وى فرمود:
(( يابن عم انك مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق يظهرون ايمانا و يسترون شركا و انا الله و انا اليه راجعون احتسبكم عندالله من عصبه .(67) ))
اى پسر عمو! تو كشته خواهى شد. پس نيكو جنگ كن ؛ زيرا اين قوم فاسق هستند. اظهار ايمان مى كنند، ولى در دل مشركند. من مصيبت شما جماعت را، به حساب خدا مى گذارم ، و بر صبر در اين مورد از خدا پاداش مى طلبم .
امام ، در اين سخن ، دشمنان زيد را فاسق و مشرك مى خواند و شهادت او را به حساب خدا مى گذارد و بدين وسيله ، قيام او و يارانش را تاءييد مى كند.
امام جواد عليه السلام مى فرمايد:
(( لم يكن بعد الطف مصرع اعظم من فخ ...(68) ))
پس از واقعه كربلا، قتلگاهى بزرگتر از فخ نيست .
پيامبر اسلام (ص )، در عبور از سرزمين فخ ، از شهادت شهداى فخ خبر داد و بر آنان گريست و ارزش ياران حسين بن على را براى اصحاب خودش بيان كرد.(69)
امام صادق عليه السلام نيز، در آن زمين نماز گزارده و در عظمت شهيدان فخ فرموده :
(( يقتل ههنا رجل من اهل بيتى فى عصابة تسبق ارواحهم اجسادهم الى الجنة .))(70) ))
در اين مكان مردى از خاندان من با گروهى از يارانش به شهادت مى رسند، كه روح آنان پيش از جسم آنان به بهشت داخل مى شود.
هنگامى كه سرهاى شهداى فخ را به مدينه آوردند تا علويان را بترسانند، در سكوت مجلس امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود:
(( انا لله و انا اليه راجعون ، مضى والله مسلما، صالحا، صواما، قواما، آمرا بالمعروف ، ناهيا عن المنكر، ماكان فى اهليته مثله .(71) ))
حسين (شهيد فخ ) در گذشت ، وى به خدا سوگند، او مسلمانى شايسته روزه دار، شب زنده دار، امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر بود و در ميان خاندانش نظير نداشت .
شيخ طوسى ، شيخ مفيد، علامه حلى ، نجاشى ، علامه مجلسى ، محدث قمى ، علامه سيد محسن امين ، و... او را ستودهاند و از شخصيت و قيام او، تجليل و احترام كرده اند و ارزش ويژه اى براى او قائل شده اند.(72)

next page

fehrest page

back page