عصر ظهور
علي كورانى
- ۲۰ -
(اى پيامبر) حق آمد و باطل نابود شد
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
روايات ، در مورد كيفيت آغاز نهضت ظهور و زمان آن ، اندكى با هم تفاوت دارند ولى
آنچه بهتر به نظر مى رسد اين است كه امام عليه السلام نخست در ميان سيصد و سيزده تن
از ياران خود ظهور مى كند آنگاه غروب نهم محرم ، يك يك داخل مسجدالحرام شده و نهضت
مقدس خود را بعد از نماز عشاء با ارسال پيام براى اهل مكه آغاز مى كند. سپس ياران
او در آن شب بر حرم و شهر مكه مسلط مى شوند... و در روز دوازدهم محرم پيام خود را
متوجه جهانيان به زبان و لغت آنان مى نمايد...
سپس تا وقوع معجزه در زمين فرو رفتن لشكر سفيانى ، در مكه باقى مى ماند آنگاه با
سپاه خود كه مركب هزار و يا بيشتر است رهسپار مدينه مى گردد.
شايان توجه است كه روايات ، آغاز نهضت امام عليه السلام را از مكه : با واژه هاى
((ظهور، خروج ، و قيام )) بيان مى كند
و به نظر مى رسد كه اين تعبيرات داراى يك مضمون باشند ولى برخى روايات بين ظهور و
خروج فرق مى گذارد. و نهضت امام عليه السلام در مكه را ((ظهور))
و حركت وى را از آنجا به سوى مدينه ((خروج ))
مى نامد و يادآور مى شود كه ظهور امام عليه السلام در مكه با حضور ياران خاص او
انجام مى پذيرد در حاليكه خروج وى از مكه به سوى مدينه زمانى رخ ميدهد كه تعداد
ياران حضرت به ده هزار تن برسد و لشكر سفيانى در زمين فرو رود، از عبدالعظيم حسنى
رضوان الله عليه نقل شده كه فرمود:
((به امام جواد عليه السلام گفتم اميدوارم شما همان قائم اهل
بيت محمد (ص ) باشيد كه زمين را از عدل و داد پر مى نمايد همانگونه كه مملو از ظلم
و بيداد شده باشد، فرمود:اى ابوالقاسم ما اهل بيت پيامبر (ص ) جملگى قائم به امر
خدا و هدايت كننده به دين خدا هستيم ، اما من آن قائمى كه خداوند بوسيله او زمين را
از لوث وجود كفار و منكرين پاك مى سازد و سراسر گيتى را از عدل و داد سرشار مى
گرداند. نيستم ، او كسى است كه ولادتش از مردم مخفى و شخص او از ديده آنها پنهان و
به نام وى او را خواندن بر آنان حرام است او همنام رسول الله (ص ) و هم كنيه اوست و
او كسى است كه زمين زير پايش پيموده مى شود و هر دشوارى بر او آسان مى گردد...
ياران او به عدد اصحاب بدر سيصد و سيزده تن مى باشند و از دورترين نقاط جهان گرد او
جمع مى شوند و اين فرموده خداوند است ((هر جا باشيد خداوند
همه شما را گردهم مى آورد كه او بر هر چيز تواناست )) چون
اين تعداد از مردم زمين گرد او جمع شوند او ظهور مى نمايد و چون شمار يارانش به ده
هزار رسد باذن خدا خروج مى نمايد و پيوسته دشمنان خدا را به هلاكت مى رساند تا
اينكه خداوند متعال خشنود شود، در اينجا عبدالعظيم فرمود: گفتم :اى سرور من چگونه
امام قائم از خشنودى خداوند آگاه مى گردد؟ فرمود: چون خداوند، رحم در دل او مى
افكند))
(358)
و نيز اعمش از ابووائل كرده است كه اميرمنان عليه السلام به فرزندش حسين عليه
السلام نگاه كرد و فرمود:
((اين فرزند من سرور و سالار است ، چنانكه پيامبر صلى الله
عليه و آله او را سيد و سالار ناميد و خداوند بزودى از سلاله وى مردى به جهان
بياورد همنام پيامبرتان كه در صورت و سيرت چون او باشد وقتى خروج نمايد كه مردم به
خواب غفلت فرو رفته و حق و حقيقت مرده و ظلم و بيداد آشكار شده باشد به خدا اگر
قيام نكند گردنش را مى زنند، با ظهور و قيام وى اهل آسمان و ساكنان آن شادمان مى
شوند و زمين را از عدالت سرشار مى كند بگونه ايكه قبل از آن از ستم و جور پر شده
باشد))
(359)
جمله حضرت كه ((اگر خروج نكند گردنش را مى زنند))
نشانگر اين است كه دستگاههاى امنيتى دشمنان اندكى قبل از ظهور به جريان امر پى برده
و نزديك است كه نقشه او كشف شود، به گونه اى كه اگر خروج و قيام نكند تهديد به قتل
مى شود.
ابراهيم جريرى از پدر خود روايت كرده است كه گفت :
((نفس زكيه جوانى است كه خاندان محمد (ص ) نامش محمد بن حسن
، بى جرم و گناه كشته مى شود و چون او را مى كشند هيچ عذر خواهى ، براى آنان در
آسمان و زمين باقى نمى ماند، در اين هنگام خداوند قائم آل محمد را در ميان گروهى بر
مى انگيزد، آنان در انظار مردم از سرمه چشم باريكتر و پنهان ترند وقتى خروج مى كنند
مردم براى آنها اشك مى ريزند، زيرا تصور مى كنند آنان را دستگير خواهند كرد اما
خداوند، شرق و غرب جهان را براى آنها مى گشايد، آگاه باشيد كه آنان مومنان حقيقى
هستند و بدانيد كه بهترين جهاد، در آخرالزمان ، خواهد بود))
(360)
اين روايت مؤ يد آن است كه حضرت مهدى عليه السلام در آغاز كار با تعدادى اندك از
ياران ظهور مى كند به نحويكه مردم به حال آنان دلسوزى مى كنند و تصور مى كنند كه
بزودى دستگير و كشته مى شوند.
از امام باقر عليه السلام منقول است كه فرمود:
((همانا قائم از راه كوه ذى طوى با سيصد و سيزده مرد به عدد
رزمندگان جنگ بدر فرود مى آيد تا اينكه به حجرالاسود تكيه داده و پرچم پيامبر را بر
مى افرازد، على بن حمزه گفت :
اين مطلب را در حضور امام كاظم عليه السلام عرض كردم امام فرمود: نوشته اى است ،
گشوده !))
(361)
مراد از روايت ، اين نيست كه امام عليه السلام با يارانش قبل از ورود به مسجدالحرام
از ذى طوى ظهور مى كند بلكه منظور اين است كه آمدن امام عليه السلام و اصحابش به
مكه از راه ذى طوى و يا آغاز حركت آنان به مسجد از آنجا صورت مى گيرد و پرچم پيامبر
(ص ) طبق روايات نزد حضرت مهدى عليه السلام است كه بعد از جنگ جمل گشوده نشده تا
آنكه حضرت قائم (عج ) آن را مى گشايد و بر حسب روايات ، ميراث پيامبر (ص ) و
پيامبران ديگر نيز با آن حضرت خواهد بود.
و معناى گفته امام عليه السلام ((و نوشته گشوده
)) كه در حاشيه اين روايت ذكر فرموده است اين است كه آن حضرت نامه گشوده اى
براى مردم بيرون مى آورد و شايد هم اين نوشته ، همان عهدنامه معروف باشد كه با بيان
و املاء پيامبر (ص ) و خط اميرمومنان عليه السلام بوده است ، چنانكه روايت موجود در
همين منبع بدان اشاره مى كند.
از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((مهدى از گردنه كوه طوى با سيصد و سيزده مرد به عدد
رزمندگان جنگ بدر، فرود مى آيد تا آنكه مسجدالحرام مى شود و در مقام ابراهيم چهار
ركعت نماز مى گزارد و به حجرالاسود تكيه مى زند و پس از حود و ثناى خدا و ياد و نام
پيامبر (ص ) و درود بر او، لب به سخن مى گشايد بگونه اى كه هيچ يك از مردم ، چنان
سخن نگفته باشد. و نخستين كسانى كه با او دست بيعت مى دهند جبرئيل و ميكائيل عليه
السلام مى باشند))(362)
البته روايات ، فرازهايى از خطبه آن حضرت و يا نخستين پيام وى را كه براى اهل مكه
ايراد مى فرمايد و نيز دومين پيامى را كه براى مسلمانان جهان ابلاغ مى كند، آورده
است . از آن جمله در نسخه خطى ابن حماد از ابوجعفر امام باقر عليه السلام نقل شده
كه فرمود:
((مهدى هنگام نماز عشاء ظهور مى كند و حاليكه پرچم رسول الله
صلى الله عليه و آله و سلم و پيراهن و شمشير او را با خود دارد و داراى نشانه ها و
نور و بيان است . وقتى نماز عشاء را بجاى آورد با صداى رسا و بلند خود مى فرمايد:اى
مردم خدا به ياد شما مى آورم ، شما اينك در پيشگاه خدا ايستاده ايد. او حجت خود را
برگزيد و پيامبران را برانگيخت ... و كتاب آسمانى فرو فرستاد. و شما را امر كرد كه
چيزى را شريك او قرار ندهيد و اطاعت و فرمانبردارى خدا و رسول او را بنمائيد و زنده
نگهداريد آنچه راكه قرآن زنده نگه داشته است و بميرانيد آنچه كه ميرانده است (ترك
كنيد آنچه را كه قرآن نهى كرده است ) و طرفداران راستى و هدايت و پشتيبان تقوا
باشيد. زيرا نابودى و زوال دنيا نزديك شده و اعلان وداع نموده است ... و من شما را
به خدا و رسول و عمل به كتاب خدا و ترك باطل و احياء سنت او دعوت مى كنم . سپس او
به همراه سيصد و سيزده مرد به شمار ياران بدر كه همچون ابر پائيزى پراكنده اند و
زاهدان شب و شيران روزاند. بدون قرار قبلى ، ظهور مى كند و خداوند سرزمين حجاز را
براى مهدى مى گشايد وى ، هر كس از بنى هاشم را كه در زندان بسر مى برد آزاد مى
سازد. آنگاه درفش هاى سياه در كوفه فرود مى آيد و گروهى را جهت بيعت به سوى مهدى
عليه السلام گسيل مى دارند و آن حضرت لشكريان خود را به سراسر جهان گسيل داشته و
ستم و ستم پيشگان را از ميان بر مى دارد و همه سرزمين ها بواسطه او به عدالت و
راستى و درستكارى در مى آيند))
(363)
تعبير ((ابرهاى پائيزى )) براى اين
است كه ابرهاى پائيزى در آسمان پراكنده شده و سپس بهم متصل مى گردند. نخستين بار
اميرمؤ منان عليه السلام اين تشبيه را درباره گردآمدن ياران مهدى عليه السلام بكار
برده است كه در نهج البلاغه خطبه 166 و در
((كلمات شگفت شماره 1)) آن حضرت آمده
است شايد اين تعبير را حضرت امير عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه واله اقتباس
كرده باشد و احتمال دارد ظهور مهدى عليه السلام و گرد آمدن يارانش در مكه چنانكه
قبلا اشاره كرديم در فصل پائيز و يا آخر تابستان واقع شود.
از ابوخالد كابلى منقول است كه گفت : امام باقر عليه السلام فرمود:
((سوگند بخدا گوئيا قائم را مى بينم در حاليكه به حجرالاسود
تكيه داده است و سپس خداى سبحان را به حق خويش سوگند ياد مى كند و آنگاه مى گويد:
اى مردم : هر كس در باره خدا با من بحث كند، من شايسته ترين مردم نسبت به خدا هستم
.
اى مردم : هر كس درباره آدم با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به
آدم هستم .
اى مردم : هر كس در باره نوح با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به
نوح هستم .
اى مردم : هر كس در باره ابراهيم با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت
به ابراهيم هستم .
اى مردم : هر كس درباره موسى با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به
موسى هستم .
اى مردم : هر كس در باره عيسى با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به
عيسى هستم .
اى مردم : هر كس در باره محمد با من بحث و مناقشه كند، من شايسته ترين مردم نسبت به
محمد هستم .
اى مردم : هر كس در باره كتاب خدا با من بحث و مناقشه بپردازد، من آگاه ترين مردم
به كتاب خدا هستم آنگاه به مقام ابراهيم رفته و دو ركعت نماز مى گزارد))
(364)
و در ديگر روايات پاره اى از كلمات اضافه آمده است ، از آن جمله كه مى گويد:
((اى مردم ، ما خدا را بيارى مى طلبيم كداميك از شما دعوت ما
را اجابت مى كند، ما اهل بيت پيامبر شما محمد صلى الله عليه واله و سزاوارترين مردم
به وى هستيم ... من بازمانده و جانشين آدم و ذخيره نوح و برگزيده اى از سلاله
ابراهيم و برگزيده خاندان محمدم .... هان كسى كه در سنت رسول خدا با من به بحث و
استدلال پردازد من به سنت رسول خدا از هر كس آگاه تر و سزاوارترم . خداوند سيصد و
سيزده تن يارانش را بدون وعده قبلى گردا گرد وى جمع مى نمايد... آنها بين ركن و
مقام با او بيعت مى كنند و با آن حضرت عهد نامه اى است كه رسول خدا صلى الله عليه
واله كه فرزندان پيامبر از اجداد طاهرينشان به ارث برده اند))
بنا به گفته برخى روايات ، مردى از ياران حضرت ، در مسجد الحرام مى ايستد و نخست آن
بزرگوار را به مردم معرفى نموده و آنان را به شنيدن بيانات امام عليه السلام و
اجابت وى ، دعوت مى كند آنگاه امام عليه السلام ايستاده و به ايراد سخن مى پردازد.
از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((مردى وابسته به او بر مى خيزد و ندا مى دهد:اى مردم ! اين
شخص ، خواسته شماست كه اينك نزدتان آمده است ، شما را به همان امورى دعوت مى كند كه
پيامبر خدا صلى الله عليه واله دعوت مى فرمود، در اين هنگام مردم بپا مى خيزد امام
نيز بر مى خيزد و خود آغاز سخن مى كند: اى مردم ! من فلانى فرزند فلانى فرزند
پيامبر خدا صلى الله عليه واله هستم شما را دعوت مى كنم به آنچه پيامبر خدا دعوت
فرمود در اين وقت مردم بپاى خاسته و آهنگ كشتن او را دارند، اما سيصد و سيزده تن از
ياران حضرت ، از وقوع اين حادثه جلوگيرى مى نمايند.))
(365)
معناى جمله مردى وابسته به او: يعنى سلاله او و معناى بپا مى خيزند يعنى مى ايستند
تا مهدى عليه السلام را كه زبانزد مردم شده و چشم انتظار وى هستند ببينند و احتمال
دارد هدفشان اين باشد كه بر مى خيزند و بخاطر ترس از رژيم حاكم ، رو به بازگشت مى
آورند.
و اما آنهائى كه بسوى امام هجوم مى برند و آهنگ كشتن وى را دارند بى گمان از عمال
رژيم حجاز هستند، روايت ، دقيقا حالت مسلمانان را كه با شوق و نشاط آمده و خواستار
وى و در جستجويش هستند و نيز وحشت و خشم حكومت را در آن هنگام مى رساند.
نكته قابل توجه اينكه بعيد بنظر مى رسد كه ياران خاص امام عليه السلام براى آزاد
سازى حرم و مكه آن هم در چنان فضاى تروريستى كه روايات بيان مى كند، كافى باشند، كه
مى توان از حادثه به شهادت رسيدن نفس زكيه بطرزى وحشيانه و به جرم اينكه مى گويد:
من فرستاده مهدى عليه السلام هستم و فرازهايى از پيام امام عليه السلام را ابلاغ مى
كند، به اين مطلب پى ببريم . بى ترديد امام مهدى عليه السلام علاوه بر آنچه را كه
خداوند از اسباب غيبى در اختيار وى قرار داده است وسائل طبيعى را نيز مهيا مى كند
كه مراسم سخنرانى آن حضرت بنحو شايسته و كامل برگزار شود و سپس ياران او بتوانند
بر حرم شريف و آنگاه بر مكه تسلط يابند و اين امر بدست صدها و يا هزاران تن از
ياران يمنى و ايرانى و حجازى و حتى مكى وى كه طبق روايات ، شمارى از آنان با حضرت
بيعت مى كنند، انجام خواهد گرفت ، اينها نيروهاى انسانى و نظامى هستند كه براى
پيروزى نهضت مقدس حضرت مهدى عليه السلام اقدام به كارهاى مهم و ضرورى مى نمايند و
زمام امور را در شهر مكه بدست مى گيرند و موج پشتيبانى مردمى از آن حضرت را، به
حالت انقلابى تكامل يافته تبديل مى سازند. همچنين نقش سيصد و سيزده نفر ياران خاص
امام عليه السلام نقش فرماندهان و جهت دهندگان به فعاليت هاى ديگر ياران ، خواهد
بود.
اين سخن بدان معنى نيست كه نهضت ظهور حضرت مهدى عليه السلام نهضتى خونين است ، چرا
كه روايات ، وقوع هيچ درگيرى يا كشتار را در مسجد الحرام و حتى در مكه نشان نمى
دهد، از يكى از علماء شنيده بودم كه ياران مهدى عليه السلام امام جماعت مسجد الحرام
را در آن شب به هلاكت مى رسانند ولى من در اين مورد روايتى را نيافتم و آخرين مطلبى
كه بدست آوردم اين بود كه صاحب كتاب الزام الناصب در ج 2 ص 166 بنقل از يكى از
علماء آورده است كه گفت :
((در روز دهم محرم حضرت حجت خروج مى كند و وارد مسجد الحرام
مى شود در حاليكه هشت راءس بزغاله لاغره را پيشاپيش خود مى برد و خطيب آنان را
بهلاكت مى رساند و چون خطيب كشته است آن حضرت از چشم مردم در كعبه غايب مى شود و
چون شب شنبه فرا رسد برفراز بام كعبه مى رود و سيصد و سيزده تن ياران خود را ندا مى
كند آنان از شرق و غرب زمين گرد او جمع مى شوند و صبح روز شنبه مردم را به بيعت با
خود فرا مى خواند.))
اما اين گفته اولا روايت نيست بعلاوه ، متن آن كه به پاره اى از آن اشاره كرديم ،
ضعيف است .
بنابراين بهتر است كه بگوئيم ، نهضت ظهور آن حضرت ، نهضتى است بدون خون ريزى ، به
سبب امدادهاى غيبى كه براى امام عليه السلام وجود دارد و ترس و وحشتى كه خداوند در
دل دشمنان او مى اندازد و بخاطر موج مردمى كه جويا و مشتاق ظهور وى هستند و نيز
بواسطه نقشه متين و استوارى كه جهت تسلط بر حرم و مراكز قدرت و مواضع حساس مكه بدون
خونريزى به اجرا در مى آيد... كه بعيد نيست طرح اين عمليات به جهت پاسدارى از حرمت
حرم و قداست مكه مكرمه ، مورد عنايت آن حضرت باشد. ...
در آن شب ، مكه ، نفس راحت و آسوده اى مى كشد و پرچم حضرت مهدى عليه السلام برفراز
مكه به اهتزار در آمده و نور وى از آن پرتو افكن است ... در حاليكه دشمنان و
خبرگزاريهاى جهانى آنها مى كوشند تا خبر پيروزى نهضت مقدس آن حضرت را سر پوش گذاشته
و با تاءخير آن را اعلام كنند و اگر هم زودتر كشف شد آن را حركتى از سوى افرادى
افراطى و مدعى مهدويت كه قبلا تعدادى از آنان در مكه و ديگر نقاط نابود شده اند،
وانمود كنند... و از طرفى دست به تحريك عوامل خود در داخل مكه مى زنند تا از رهبرى
نهضت و نيروهاى وى و نقاط ضعف آنان كسب اطلاع نموده و با ارائه و انتقال اين اخبار
به نيروهاى سفيانى بتوانند به دستور وى در سريعترين زمان ممكن خود را به مكه
برسانند.
در روز عاشوراء كه به گفته روايات روز شنبه است ، مهدى عليه السلام وارد مكه مى شود
تا بر جهانى بودن نهضت خويش تاءكيد نمايد و تمام ملتهاى مسلمان و ملل جهان را به
زبان خودشان مورد خطاب قرار مى دهد و از آنان عليه كافران و ستمگران يارى مى خواهد.
از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
(( قائم ، روز شنبه كه روز عاشورا است روزى كه امام حسين (ع
) در آن روز به شهادت رسيد ظهور مى كند))
(366)
در صورتى كه روايت قبلى ، ظهور آن حضرت را روز جمعه بعد از نماز عشاء بيان كرده
بود، چگونگى جمع بين اين دو روايت را ما اين گونه ترجيح داديم كه ظهور امام عليه
السلام در دو مرحله انجام مى شود واسطه امام بر حرم در مكه شب دهم محرم است كه
مقدمه اعلان ظهور آن بزرگوار براى جهانيان در روز شنبه كه روز عاشورا است خواهد
بود.
و بى شك اين امر براى دول جهان حائز اهميت بوده و انعكاس فراوانى در ميان ملل
مسلمان دارد... بويژه زمانيكه امام عليه السلام آنان را معجزه وعده داده شده كه
بزبان جد بزرگوارش پيامبر اسلام صلى الله عليه واله بيان شده است با خبر مى سازد كه
بزودى اتفاق خواهد افتاد و لشكريان سفيانى كه اهل سوريه هستند و براى سركوبى نهضت
آن حضرت به سوى مكه مى آيند در زمين فرو خواهند رفت .
رواياتى كه درباره مدت اقامت آن حضرت در مكه و اقدامات وى در آنجا سخن مى گويد اندك
است . يكى از آنها مى گويد:
((امام در مكه تا زمانى كه خداى سبحان اراده كند باقى مى
ماند))
(367)
روايت ديگرى مى گويد: امام مهدى عليه السلام بر راهزنان كعبه شريف اجراى حد مى
نمايد، ممكن است مراد از دزدان كعبه ، حكام حجاز قبل از حضرت باشند... و بى گمان از
اقدامات آن حضرت ، ايراد خطابه براى ملل اسلامى و اعلان موضع سياسى جهانى خود مى
باشد.
به گفته روايات ، امام عليه السلام از مكه خروج نمى كند مگر پس از وقوع معجزه فرو
رفتن سپاه سفيانى در زمين ، اما بنظر مى رسد كه اين سپاه بعد از آشكار شدن حركت
امام به سرعت براى سركوبى آن عازم مكه مى شود قبل از رسيدن به مكه خداوند آنها را
در زمين فرو مى برد.
آرى سردمداران كفر غرب و شرق در برابر پيروزى نهضت حضرت مهدى عليه السلام واكنش
شديدى از خود نشان مى دهند و آنچنان به خشم مى آيند كه تسلط بر اعصاب خويش ندارند،
چنانكه اما صادق عليه السلام مى فرمايد:
((وقتى درفش حق آشكار گردد، اهل شرق و غرب بر آن نفرين كنند،
پرسيدم چرا؟ فرمود: به سبب آنچه را كه از بنى هاشم مى بينند))
(368) و در روايتى (( به سبب آنچه را كه از اهل
بيت او پيش از او مى بينند))
اين روايت نشانگر اين است كه چند جنبش زمينه ساز، قبل از آن حضرت وجود خواهد داشت
كه رهبرى غالب آنها را سادات بنى هاشم بر عهده دارند و كفر جهانى از ناحيه اين جنبش
هاى اسلامى و موج اسلام خواهى آنها، دچار دشواريهاى فراوانى خواهد شد.
بنا به نقل روايات ، امام مهدى عليه السلام پس از نصب فرمانروايى براى شهر مكه با
سپاه خود كه مركب از ده هزار و يا بيشتر است رهسپار مدينه مى گردد، امام باقر عليه
السلام فرمود:
(( با قائم بر اساس كتاب خدا و سنت رسول در مكه بيعت مى كنند
و امام فرمانروائى را از ناحيه خود در مكه مى گمارد و آنگاه راهى مدينه مى شود در
بين راه به وى خبر مى رسد كه نماينده او را كشته اند امام به مكه باز مى گردد و فقط
قاتل و يا قاتلان او را بهلاكت مى رساند.))
(369)
از امام صادق عليه السلام منقول است كه فرمود:
((او اهل مكه را با حكمت و موعظه نيكو، به حق دعوت مى كند و
آنها اطاعت مى كنند و آنگاه مردى از خاندان خود را بعنوان نمانيده خويش بر آنها مى
گمارد و آهنگ مدينه مى نمايد. همينكه امام از مكه خارج مى گردد به نماينده او حمله
ور مى شوند، از اين رو امام بسوى آنها باز مى گردد آنان سرافكنده و گريان و زارى
كنان نزد امام مى شتابند و مى گويند: اى مهدى آل محمد! توبه توبه (از كرده خود
پشيمانيم از ما درگذر) در اين وقت امام آنها را موعظه نموده و اعلان خطر مى نمايد و
از تبهكاريها برحذر مى دارد و نماينده اى ديگر را از ميان آنها انتخاب نموده و سپس
رهسپار مدينه مى گردد
(370) ))
البته اين روايت ، اشاره اى به جنبشى كه با امام در مكه درگير مى شود ندارد و در
روايت اول كه مى گويد: قاتلان را مى كشد ممكن است مراد از آن افرادى باشند كه
نماينده وى را در مكه كشته اند.
امام عليه السلام در سر راه خود به مدينه ، از محل فرو رفتن لشكر سفيانى در زمين ،
عبور مى كند، چنانكه روايتى در تفسير عياشى از امام باقر عليه السلام نقل شده كه
فرمود:
((وقتى مردى از آنان آل محمد در حاليكه سيصد و سيزده تن او
را همراهى مى كنند و پرچم پيامبر صلى الله عليه واله را با خود دارد، آهنگ مدينه مى
نمايد تا اينكه (به محلى مى رسند) امام مى فرمايد: اينجا محل فرو رفتن لشكريانى در
زمين به فرمان خداست و اين آيه اى است (مربوط به آنان ) كه خداوند فرمود:
((آيا كسانى كه بديها را مكر و حيله نمودند، ايمن شدند كه زمين آنان را فرو
برد و يا از ناحيه اى كه نمى دانند برايشان عذاب بيايد و يا آنها را در برگيرد، در
حال رفت و آمدشان كه عاجز كنندگان نباشند.))
(371)
آزاد سازى مدينه منوره و حجاز
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
بنابر بعضى روايات حضرت مهدى عليه السلام بر خلاف مكه ، در مدينه منوره درگير چندين
نبرد خواهد شد. از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه در روايتى طولانى چنين
فرمود:
((آنگاه كه وارد مدينه مى شود، قريش از آنها نهان مى گردند،
اين گفته على بن ابيطالب عليه السلام درباره آنهاست : به خدا سوگند قريش دوست
دارند كه كاش من هر چند به اندازه زمان كشتن ماده شترى ، نزد آنان بودم در برابر كل
دارئى آنها و آنچه را كه خورشيد بر آن مى تابد، سپس امام اقدامى انجام مى دهد و
حادثه اى بوجود مى آورد، چون حادثه پديد آمد قريش گويد: ما را نزد اين طاغى ببريد،
سوگند به خدا اگر او محمدى و علوى و فاطمى بود دست به اين عمل نمى يازيد، آنگاه
خداوند قريشيان را تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى گرداند و حضرت قاتلان را بهلاكت
رسانده و همه وابستگان به آنها را به اسارت مى گيرد، سپس حركت نموده تا در شقره
(372) فرود مى آيد، در آنجا به وى خبر مى رسد كه نماينده او را كشته اند
به سوى آنها باز مى گردد و آنچنان كشتارى راه مى اندازد كه كشتار حره پيش آنها
ناچيز است ... آنگاه رفته و مردم را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مى كند...))
(373)
اين روايت بيانگر دو نبرد در مدينه مى باشد، نخستين نبرد بعد از وقوع حادثه اى است
كه بدست مهدى عليه السلام انجام مى شود و قريش و ديگران آن را نكوهش نموده و ناخوش
دارند و بنظر مى رسد كه آن حادثه مربوط به خراب كردن مسجد پيامبر و قبر مطهر آن
حضرت و بازسازى آنها باشد، چنانكه روايات ديگرى نيز بيان كننده اين معناست . دشمنان
آن حضرت اين رويداد را بهانه اى براى تحريك مردم عليه امام عليه السلام و مبارزه با
وى قرار مى دهند، حضرت با آنها به نبرد بر مى خيزد و طبق روايتى ديگر، صدها تن از
آنها را به هلاكت مى رساند در اين هنگام است كه قريشيان يعنى بستگان قبايل قريش
آرزو مى كنند كه اى كاش امير مؤ منان عليه السلام حضور داشت هر چند به مقدار كشتن
ماده شترى ، تا آنها را از دست انتقام مهدى نجات مى داد زيرا سياست امير مؤ منان
عليه السلام در مورد آنها سياست بردبارى و گذشت بود.
اما نبرد دوم ، بعد از پايان دادن به اين جنبش مخالف و تعيين حاكم براى مدينه از
ناحيه امام عليه السلام و رهسپار شدن به سوى عراق يا ايران و فرود آمدن در منطقه
شقره يا شقرات است كه اينجا احتمالا اردوگاه سپاه آن حضرت باشد، بدينگونه كه ديگر
بار مردم مدينه حركت مخالفى از خود نشان مى دهند و نماينده منصوب امام عليه السلام
در مدينه را به قتل مى رسانند و امام عليه السلام به آنجا باز مى گردد و بيش از
كشتار لشكر اموى در واقعه مشهور حره ، از آنان را مى كشد و مجددا مدينه را تحت
فرمانروائى خود در مى آورد. شمار كشتگان حره با توجه به منابع تاريخى ، بيش از
هفتصد شهيد ذكر شده است و با توجه به اينكه انقلاب و شورش اهل حره عليه يزيد بن
معاويه بعد از قيام امام حسين عليه السلام اتفاق افتاد و انقلابى بود بر حق و مشروع
بخلاف طغيان اهل مدينه بر ضد امام مهدى عليه السلام ، وجه شباهت بين عمل لشكريان
امام عليه السلام با اهل مدينه و عمل لشكر يزد با اهل حره ، صرفا به جهت بسيار
كشتگان مى باشد.
صاحب كتاب ((يوم الخلاص )) در ص 265
بخشى از روايت سابق در تفسير عياشى را آورده است ، از آن استفاده مى شود كه حضرت
مهدى عليه السلام هنگام ورود به مدينه درگير نبردى خواهد شد... در حاليكه ملاحظه مى
كنيد اين روايت بعد از ورود امام عليه السلام به مدينه دو نبرد را بيان مى كند.
روايات كتاب يوم الخلاص از جهت نسبت به منابع و مآخذ بطور كلى نياز به دقت و بررسى
دارد، زيرا مؤ لف آن به خود اجازه داده است كه روايات را جزء جزء نموده و اجزاء
بعضى را به برخى ديگر ضميمه نمايد آنگاه آن روايت تركيب شده را به ماءخذى نسبت دهد
كه بخشى از روايت و با بخشى شبيه به آن را ذكر كرده است !
احتمال دارد هنگامى كه حضرت مهدى عليه السلام سپاه خود را به مدينه وارد مى سازد،
در برخورد با عناصر باقى مانده حكومت و يا نيروهاى سفيانى ، مقاومتى بوجود آيد و يا
اينكه نبردى بين آنان واقع شود و امام عليه السلام بر آنان پيروز گردد.
ولى من روايتى را كه نشانگر اين معنى باشد نديدم ، اما روايتى را يافتم كه به رضايت
اهل مدينه و عدم مقاومت آنها در برابر امام عليه السلام اشاره مى كند. چنانكه در
كتاب كافى از امام صادق عليه السلام در روايتى مفصل آمده است كه فرمود:
((در آن روز هر كس از فرزندان على عليه السلام كه در مدينه
باشد به مكه مى گريزد تا در آنجا به صاحب اين امر ملحق گردد و صاحب اين امر رهسپار
عراق شده و لشكرى را به مدينه گسيل مى دارد تا مردم آن سامان در امنيت بسر برند و
مردم دوباره به مدينه بر گردند.))
(374)
آنچه مؤ يد محتواى اين روايت است اينكه ، اهل مدينه نظاره گر لشگر سفيانى بوده و
وقوع معجزه فرورفتن آنان در زمين و ضعف حكومت حجازى و چه بسا سقوط آن بعد از واقعه
فرو رفتن سفيانيان و موج پشتيبانى عمومى از حضرت مهدى عليه السلام را مى بينند...
علاوه بر همه اينها احساس مردم مدينه است كه آنان ، امام را از خود بدانند.
همانطور كه ملاحظه مى كنيد اين روايت نشان مى دهد كه در آن دوره امام شخصا به مدينه
نمى آيد، بلكه سپاهى را به آنجا اعزام مى كند كه اين احتمال نزديك به واقع بوده
بلكه از ديگر گفته ها برتر است .
چنانكه جنبش مخالفى كه منجر به كشته شدن فرمانروائى منصوب از جانب امام عليه السلام
در مدينه مى شود ممكن است پس از مدتى نه چندان كوتاه از تسلط وى بر مدينه و حجاز رخ
دهد. اما در مورد حادثه تجديد بناى مرقد مطهر و مسجد پيامبر صلى الله عليه واله و
باز سازى بناى كعبه و مسجد الحرام ، گفته صحيح اين است كه اين اقدام بعد از دوره
هشت ماهه اى انجام مى پذيرد كه در آن نبردها و آزاسازى كشورها يكى پس از ديگرى توسط
امام عليه السلام انجام مى گيرد و ممكن است اين كارها پس از آزاد سازى قدس و بعد از
داخل شدن تمام سرزمين هاى اسلامى تحت فرمانروائى حضرت مهدى عليه السلام باشد.
به هر حال روايات ، نشانگر اين است كه خداوند، حجاز را بدست آن حضرت آزاد مى سازد
كه در حقيقت سقوط عناصر باقيمانده حكومت ضعيف حجاز و عقب نشينى بقاياى نيروهاى
سفيانى مى باشد... و احتمال دارد آزاد سازى حجاز و بيعت مردم آن سامان با حضرت ،
بعد از استيلاى امام عليه السلام بر مكه و پس از وقوع معجزه فرو رفتن سفيانيان
باشد.
با قرار گرفتن سرزمين حجاز تحت فرمانروائى امام مهدى عليه السلام قلمرو و دولت آن
بزرگوار با وجود گروههاى مخالف آن حضرت در عراق شامل يمن ، حجاز و ايران و عراق مى
شود و به احتمال قوى يمن جنوبى نيز تحت فرمان امام عليه السلام در مى آيد. و ممكن
است اين امر بهنگام انقلاب ياران يمنى امام عليه السلام بوقوع بپيوندد. همچنين
دولتهاى كوچك خليج فارس به جهت استيلا يافتن امام عليه السلام بر حجاز و با كمك
ملتهاى خود و پايمردى ياران يمنى و ايرانى او، تحت فرمانروائى آن حضرت در مى آيند.
طبيعى است بر پايى يك دولت بدين گستردگى و پهناورى به رهبرى امام مهدى عليه السلام
واكنش شديدى در شرق و غرب خواهد داشت زيرا تسلط حكومت مهدى عليه السلام بر تنگه باب
المندب و تنگه هرمز و خليج فارس ، خطرى استراتژيك و اقتصادى محسوب مى گردد و مهمتر
از آن ، خطر تمدن و گسترش فرهنگ اسلامى است كه موجوديت شرق و غرب و يهود را به لرزه
مى اندازد و در روايتى كه از امام صادق عليه السلام بيان شد خاطرنشان گرديد كه شرق
و غرب پرچم مهدى عليه السلام يعنى انقلاب و حكومت او را نفرين مى كنند از اين رو
احتمال زياد دارد بعد از آنكه تمام نفوذ و سلطه خود را در مناطق آزاده شده از دست
مى دهند، ناوهاى جنگى خود را در خليج فارس و درياهاى مجاور منطقه به حركت در آورند.
و چيزى جز حضور در دريا و تهديد با نيروى دريائى و هوائى بر ايشان باقى نمى ماند و
هم آنان هستند كه آتش افروزان درگيرى بصره و كوه سفيد مى باشند كه يادآورى خواهند
شد.
|