عصر ظهور

علي كورانى

- ۸ -


اشغال عراق توسط سفيانى
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
به گفته روايات ، اشغال عراق براى سفيانى هدفى استراتژيك و فورى است . ولى ناگزير مى شود كه به جنگ قرقيسيا بپردازد، آنگاه پس از آن نبرد اجراى نقشه خود را ادامه دهد.
و در حمله به عراق ، طرف مخالفى جهانى و يا از دولتهاى منطقه در برابر وى وجود ندارد. حتى تركان كه سفيانى در قرقيسيا با آنها وارد نبرد مى شود هدفشان بدست آوردن ثروت و گنج قرقيسيا است و كارى به مسائل عراق ندارند.
تنها نيروى مخالف او يمنى ها و خراسانيان ، يعنى ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشند، اين امر روشنگر اين است كه جنگ سفيانى در عراق ، اساسا حركتى است بر ضد حضرت مهدى (عليه السلام ) و طرفداران وى .
اما مردم عراق ، آنطور كه روايات مى گويد به دو يا سه گروه تقسيم مى شوند، پشتيبانان زمينه سازان ظهور حضرت و طرفداران سفيانى و گروه سوم كه شيصبانى رهبرى آنها را بعهده دارد. از جابر جعفى نقل شده است كه گفت : از ابوجعفر (امام باقر (عليه السلام )) درباره سفيانى سئوال كردم حضرت فرمود:
((سفيانى خروج نمى كند مگر آنكه قبل از او شيصبانى در سرزمين عراق خروج كند او همچون جوشيدن آب از زمين مى جوشد و فرستادگان شما را بقتل مى رساند. بعد از آن در انتظار خروج سفيانى و ظهور قائم باشيد.)) (147)
مراد از شيصبانى در روايات اهل بيت (عليه السلام ) مردى از بنى عباس و يا مردى دشمن اهل بيت (عليه السلام ) است زيرا امامان (عليه السلام ) بنى عباس را به بنى شيصبان تعبير مى كردند و آن نام مردى بد كردار يا گمنامى است كه دشمن خود را بطور كنايه با اين كلمه بكار برده اند و شيصبان در لغت نامى از نامهاى ابليس است . پس از آنكه قدرت در دست زمينه سازان خراسانى و طرفداران آنهاست ، شيصبانى در عراق خروج مى كند با توجه به اينكه روايات ورود آنها را به عراق در مرحله اى قبل ، بيان مى دارد.
به هر حال ، وضع داخلى عراق بگونه اى است كه با ورود نيروهاى سفيانى همآهنگ و موافق است و با هيچ گونه مقاومت مهمى برخورد نمى كند. و يمنى ها و خراسانيان سرگرم حوادث ظهور در حجاز هستند و قواى سفيانى اندكى قبل از نيروهاى آنان وارد عراق مى شوند.
از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((بدون شك خاندان فلان حكمرانى مى كنند و چون به فرمانروائى رسيدند اختلاف پيدا مى كنند و حكومتشان از هم مى پاشد و كارشان پراكنده مى شود، تا اينكه خراسانى و سفيانى بر آنها خروج مى كنند، يكى از مشرق و ديگرى از مغرب ، همچون ستوران در مسابقه به سوى كوفه مى شتابند. او از آنجا و ديگرى از اينجا، تا اينكه هلاكت خاندان فلان بدست اين دو خواهد بود. و اين دو نفر يكى از آنها را باقى نمى گذارند.)) (148)
و مراد از فرزندان فلان در اينجا ممكن است خاندان شيصبانى حاكم عراق و يا فرزندان شيصبان ديگرى باشند.
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((گويا من سفيانى يا (رفيق او را) مى بينم كه در سرزمينهاى سرسبز شما در كوفه اقامت گزيده و منادى او بانگ مى زند كه هر كس سر شيعه على را بياورد هزار درهم جايزه دارد. در اين هنگام همسايه به همسايه حمله ور مى شود و مى گويد اين شخص از آنهاست . گردش را مى زند و هزار درهم را مى گيرد. اما در چنان روزى بر شما فرمانروائى نمى كنند مگر فرزندان زنان بدكار... و گويا من شخص نقابدارى را مى بينم ، پرسيدم : آن شخص نقابدار كيست ؟ امام فرمود: مردى از شماست كه مانند شما سخن مى گويد، نقاب بر چهره مى زند و بر شما احاطه پيدا مى كند شما را مى شناسد در حاليكه شما را نمى شناسيد او يكايك مردان شما را با عيب جوئى بدنام مى كند اما او جز فردى زنازاده نيست .)) (149)
و نيز در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سواران سفيانى همچون شب ظلمانى و سيل ويرانگر روى مى آورند به هر چيز كه برسند آنرا هلاك و نابود مى كنند تا آنكه وارد كوفه مى شوند و پيروان آل پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را بقتل مى رسانند آنگاه از همه جانب به جستجوى اهل خراسان مى پردازند در حاليكه اهل خراسان به طلب مهدى برمى خيزند و او را مى خوانند و به يارى او مى شتابند.)) (150)
اين روايات فجايعى را كه ارتش سفيانى در جنگ عراق بويژه در حق شيعيان مرتكب مى شود به تفصيل بيان مى كند، ابن حماد به نقل از ابن مسعود گويد:
((چون سفيانى از رود فرات بگذرد و به محلى بنام حاقرقوفا برسد، خداوند ايمان را از او محو گرداند، آنگاه با هفتاد هزارتن ، در حاليكه شمشيرها را به خود آويخته اند به رودى كه به آن دجيل (دجله كوچك ) گويند روى آورد افراد ديگرى بيش از اينها وجود دارند كه برخانه زرين (قصر) غالب شوند. مبارزان را بكشند و شكم زنان باردار را بشكافند به گمان اينكه شايد آنها فرزند پسر داشته باشند، گروهى از زنان قريش در كنار نهر دجله از عابران و مسافران كشتى درخواست مى كنند كه آنها را با خودشان سوار نموده و نزد خويشان آنان برسانند اما آنها از كينه اى كه با بنى هاشم دارند آنها را با خود نمى برند.)) (151)
معناى جمله ((در حاليكه شمشيرهايى بخود آويخته اند)) اين است كه آنها با ديگر سربازان در نوع اسلحه تفاوت دارند و ((خانه زرين )) ياد شده كه بر آن غالب مى شوند بنظر مى رسد محل گنج و يا قصرى باشد كه در كنار رود دجله يا دجيل (دجله كوچك ) قرار گرفته و منظور از زنان قريش زنهاى علويه از ذريه اهل بيت (عليه السلام ) مى باشند. از اميرمؤ منان (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((ارتش سفيانى وارد كوفه مى شود و كسى را رها نمى كند مگر آنكه او را مى كشد ((آنچنان خوى آدمكشى دارند)) كه وقتى مردى از آنها به گوهر گرانبها و عظيمى برخورد نمايد به آن توجهى نمى كند. ولى اگر كودك خردسالى را ببيند او را دستگير كرده و بقتل مى رساند.)) (152)
روايات نام تعدادى از مكانها را بجز جاهايى كه گذشت مانند زوراء (يعنى بغداد) انبار، صرات ، فاروق ، و روحا كه ارتش سفيانى در آنها تمركز پيدا مى كنند. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((او يكصد و سى هزارتن را به كوفه گسيل مى دارد و آنها در روحا و فاروق فرود مى آيند و شصت هزارتن از آنان از آنجا حركت مى كنند تا در كوفه محل قبر هود (عليه السلام ) در نخليه فرود مى آيند.)) (153)
در كتاب ((لوائح الانوار البهيه )) اثر سفارينى حنبلى درباره سفيانى آمده است :
((او با تركان پيكار مى كند و بر آنها پيروز مى شود. آنگاه در زمين تبهكارى مى نمايد و وارد بغداد شده جمعى از آنان را از دم تيغ مى گذراند.))
كوتاه سخن اينكه هجوم سفيانى به عراق حمله اى خشم آلود و ويرانگر است و تا حد زيادى به هدف خود در كشتار شيعيان حضرت مهدى (عليه السلام ) موفق مى شود. وى با نيروى مقاوم مهمى از سوى حكومت رو برو نمى گردد حتى مقاومتى از ناحيه شيعه نيز ذكر نشده است بجز آنكه درباره مردى از عجم (غير عرب ) آمده است كه او با گروه اندك و غير مسلح خود در برابر ارتش سفيانى مى ايستد و آنها وى را بقتل مى رسانند:
((آنگاه مردى از عجم و از اهل كوفه با گروهى ضعيف خروج مى كند و فرمانده ارتش سفيانى وى را بين حيره و كوفه به قتل مى رساند.)) (154)
بزودى روايت ابن حماد را كه بصراحت مى گويد آنها بجز اندكى ، غير مسلح مى باشد، خواهيم آورد ولى هجوم سفيانى نمى تواند هدف دوم او را كه تثبيت سلطه در عراق است تحقق بخشد. بلكه چند هفته اى بر نيروهاى او نمى گذرد كه خبر حركت نيروهاى زمينه سازان خراسانى و يمنى كه به سوى عراق مى شتابند به آنها مى رسد دچار وحشت و هراس مى شوند و نيروهاى سفيانى در برابر آنها عقب نشينى نموده و با آنها درگير نمى شوند مگر در چند نقطه كه درگير نبردهاى پراكنده اى مى گردند و در آنها شكست مى خورند.
به احتمال قوى تر، سفيانى از اين رو نيروهاى خود را از عراق به عقب مى راند كه به آنها يا بخش عظيمى از آنها براى ايفاى نقش جديد خود در حجاز سخت احتياج دارد تا بگمان خود به نهضت و قيام حضرت مهدى (عليه السلام ) در مكه پايان دهد. چه اينكه برخى روايات خاطر نشان مى سازد لشكرى را كه سفيانى براى پايان دادن به نهضت مهدى (عليه السلام ) به حجاز گسيل مى دارد، از عراق و بعضى مى گويند از شام اعزام مى كند البته ممكن است بخشى از آن از شام و بخش ديگرى از عراق باشد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى ، سپاهى را كه شمار آنان به هفتاد هزار نفر مى رسد به كوفه مى فرستد و اهل آن سامان را با كشتن و دار آويختن و اسارت گرفتن دچار مصيبت مى سازد. در اين حال ياوران درفش هاى سياه از سوى خراسان به حركت درآمده و منازل را يكى پس از ديگرى بسرعت پشت سر مى گذارند و با آنها (در ميان آنها) تعدادى از ياران حضرت قائم (عليه السلام ) وجود دارد)) (155)
در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سفيانى وارد كوفه مى شود و سه روز در آنجا به غارت مى پردازد شصت هزار نفر از اهالى آنجا را مى كشد سپس هيجده شب در آنجا مى ماند... آنگاه ياوران درفش هاى سياه روى مى آورند تا در كنار آب منزل مى كنند. ياران سفيانى به محض اينكه خبر فرود آنها را مى شنوند پا به فرار مى گذارند گروهى از نخلستانهاى كوفه خروج مى كنند، در حاليكه جز تعداد كمى از آنها مسلح نمى باشند و برخى از آنان اهل بصره اند.. به ياران سفيانى دست پيدا مى كنند و اسراى كوفه را از دست آنها آزاد مى سازند و ياران درفش هاى سياه افرادى را جهت بيعت نزد امام مهدى (عليه السلام ) مى فرستند)) (156)
روايت بعدى كه از اميرالمؤ منين است گوشه اى از اشغال عراق توسط لشكر سفيانى و سپس ورود نيروهاى زمينه ساز خراسانى و يمنى را توصيف مى كند:
((او يكصدوسى هزارتن را به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق فرود مى آيند شصت هزار تن از آنها راهى كوفه مى گردند تا اينكه در محل قبر هود در نخليه فرود مى آيند و روز عيد به آنها هجوم مى آورند و فرمانرواى مردم شخصى ستم گر و كينه توز است كه به او كاهن و ساحر مى گويند، شخصى به عنوان فرمانده با پنج هزار كاهن از شهر بغداد به سوى آنها خروج مى كند، هفتاد هزار نفر را بر روى پل آن شهر بقتل مى رسانند به گونه اى كه مردم سه روز در اثر خون و تعفن اجساد از نزديك شدن به فرات پرهيز مى كنند و هفتاد هزار دوشيزه را كه دست و صورتشان ديده نشده به اسارت مى گيرند و آنان را در محملهايى سوار نموده به سوى جايگاهى در نجف مى برند آنگاه از كوفه صد هزار مشرك و منافق بيرون مى آيند تا وارد دمشق مى شوند و هيچ مانع جلوى آنها را نمى گيرد و آنجا همان ارم ، داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هاى بى نشانى كه از پنبه و كتان و ابريشم نيست از مشرق روى مى آورد كه بالاى چوب هاى آنها علامتى وجود دارد. مردى از اولاد آن حضرت آن درفش ها را به حركت در مى آورد، از مشرق ظاهر مى شود و بوى آن همچون مشك عنبر در مغرب استشمام مى شود ترس و وحشت يكماه پيشاپيش آنها بدل دشمنان راه مى يابد تا اينكه به خونخواهى پدران خود وارد كوفه مى شوند.
در اين حال سواران يمنى و خراسانى همچون ستوران پريشان مو و غبارآلود و تيزتك از نژاد اسبان ميان باريك بسوى كوفه مى شتابند وقتى يكى از آنان به پائين پاى خود مى نگرد مى گويد: پس از امروز خير و سعادتى در نشستن ما نيست ، بار خدايا ما توبه كننده ايم در حاليكه آنان بهترين دين داران هستند و خداوند آنان و امثال آنان از اولاد پيامبر را در كتاب گرانقدر خود چنين توصيف كرده است ((بدرستيكه خداوند توبه كنندگان و پاك سيرتان را دوست مى دارد)) مردى از اهل نجران خروج مى كند و دعوت امام را لبيك مى گويد او نخستين نصرانى است كه اجابت مى كند و معبد خود را ويران ساخته و صليبش را مى شكند و با بردگان و مردان ضعيف خروج مى كند و با درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردند.. محل گرد آمدن كليه مردم در همه زمين در فاروق خواهد بود. و در آن روز بين مشرق و مغرب سه ميليون نفر كشته مى شوند كه بعضى از آنها برخى ديگر را بقتل مى رسانند در چنين روزى تاءويل اين آيه آشكار مى شود ((پيوسته آن ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را (با شمشير) درو شده و خموش ‍ قرار داديم .)) (157)
نسبت به اين روايت در نسخه ها خلل و اشتباهى وجود دارد، روايتى ديگر كه دقيق تر بنظر مى رسد در بحار از اميرمؤ منان (ع ) نقل شده است كه فرمود:
((اى مردم ، از من سئوال كنيد پيش از آنكه فتنه و فساد سرزمين شما را پس از مرگ و حياتش پايمال كند و سايه شوم خود را بر آن بگستراند و يا آتش از مغرب زمين در هيزم خشك و انبوه افتد و با فرياد بلند بانگ برآورد، واى بر او از انتقام جوئى و خونخواهى و مانند آن ، وقتى گردنش ‍ چرخ و روزگار طولانى شود شما مى گوئيد او مرده است ، يا هلاك شده (اگر زنده است پس در كجا بسر مى برد) در اين هنگام معنى اين آيه ، مصداق پيدا مى كند ((سپس پيروزى را براى شما برگردانديم و شما را با دارائى و فرزندان پسر يارى داديم و جمعيت شما را بيش از آنان قرار داديم )) ظهور آن حضرت نشانه ها و علامتهايى دارد: نخست محاصره كوفه با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، تعطيل مساجد بمدت چهل شب ، كشف معبد و به اهتزاز در آمدن درفشهايى گرداگرد مسجد بزرگ كه شباهت به درفشهاى هدايت دارند، كشنده و كشته شده هر دو در آتش خواهند بود، كشتار زياد، مرگ سريع ، و كشته شدن نفس زكيه در نجف همراه با هفتاد تن از خوبان كه بين ركن و مقام ذبح مى شود و كشته شدن ((اسبغ مظفر)) در بتخانه با تعداد زيادى از انسانهاى شيطان صفت و خروج سفيانى با درفش سبز (سرخ ) و صليبى زرين است ، فرمانده آن مردى از قبيله كلب است و دوازده هزار سوار، سفيانى را بسوى مكه و مدينه همراهى مى كنند فرمانده آن گروه فردى از بنى اميه است كه به او خزيمه مى گويند چشم چپ او نابيناست و در چشم ديگرش نقطه اى خون وجود دارد، تمايل به دنيا دارد، هيچ پرچمدارى از او برنمى گردد تا اينكه در مدينه فرود مى آيد، مردان و زنانى از آل پيامبر(ص ) را گرد هم مى آورد و آنها را در خانه اى در مدينه كه به آن خانه ابوالحسن اموى مى گويند زندانى مى كند، او سوارانى را در جستجوى مردى از خاندان پيامبر (ص ) مى فرستد كه مردانى مستضعف در مكه گرد او جمع شده اند كه رئيس آنها مردى از غطفان است . تا اينكه در ميان سنگهاى پهن و سفيد در بيابان در مى آيند و در زمين فرو مى روند، هيچيك از آنها نجات پيدا نمى كند مگر يك مرد كه خداوند صورت او را به پشت مى گرداند تا آنها را بترساند و نشانه عبرتى براى آيندگان باشد در آن روز تاءويل اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك )) آشكار مى شود، سفيانى صد و سى هزار تن به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق و جايگاه مريم و عيسى (ع ) در قادسيه فرود مى آيند و هشتاد هزار تن از ايشان رهسپار كوفه شده و در محل قبر هود (ع ) در نخيله فرود مى آيند و در روز عيد و چراغانى به او هجوم مى آورند و رهبر مردم جبارى ستم پيشه است كه به او كاهن ساحر مى گويند از شهرى كه به آن زوراء (بغداد) گويند با پنج هزار كاهن خروج مى كند و بر سر پل آن شهر هفتاد هزار نفر را مى كشد بطورى كه مردم به جهت خونهاى ريخته شده و تعفن جسدها از نزديك شدن به فرات خوددارى مى كنند. دوشيزگانى را كه دست و صورت آنها بى حجاب ديده نشده از كوفه به اسارت مى گيرند و بر محملها سوار نموده به جايگاهى در نجف مى برند.
آنگاه صد هزار مشرك و منافق از كوفه خروج مى كنند و بى آنكه كسى مانع آنها شود وارد دمشق مى شوند و آن ارم داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هايى از مشرق زمين كه از پنبه و كتان و حرير نيست روى مى آورد در حاليكه بالاى چوبهاى آنها علامتهايى دارد و مردى از آل پيامبر (ص ) آنها را به پيش مى راند، روزى كه در مشرق ظاهر مى شود بوى خوش او همچون مشك عنبر در مغرب به مشام مى رسد، ترس و هراس يك ماه پيشاپيش آنها به دل دشمنان راه مى يابد.
پسران سعد، در كوفه به خونخواهى پدران خود برمى خيزند و آنها فرزندان فاسقان هستند تا اين كه سواران حسين بسان اسبان مسابقه ژوليده مو و غبار آلود و پيشانى هايى سفيد و ديدگانى اشكبار دارند بر آنان هجوم مى آورند ناگاه يكى از آنها در حالى كه اشك مى ريزند پاى خود را بزمين مى زند و مى گويد بعد از امروز ديگر خير و سعادتى در نشستن نيست ، پروردگارا ما توبه كنندگان و دلشكستگانيم و در پيشگاه ربوبى تو سر فرود مى آوريم و پيشانى بر خاك مى سائيم . آنها بزرگانى هستند كه خداوند بزرگ در قرآن مجيد آنها را چنين توصيف نموده است ((خداوند توبه كنندگان و پاكيزه گان را دوست مى دارد)) و ديگر پاك سيرتان كه از آل پيامبرند.
مردى از نجران خروج مى كند و دعوت امام را اجابت مى نمايد و او نخستين نصرانى است كه پاسخ مثبت مى دهد، معبد خود را ويران مى كند و صليب آن را مى شكند و با بردگان و مردمان ضعيف و سواران خروج مى كند و با درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردد. محل گرد آمدن تمام مردم زمين ، در فاروق است و آن جايگاه مسير حج رفتن اميرمؤ منان است كه بين برس و فرات قرار دارد، پس در آن روز بين مشرق و مغرب سه هزار يهودى و نصرانى كشته مى شوند و برخى بعض ديگر را مى كشند. در آن روز تاءويل اين آيه مصداق پيدا مى كند ((پيوسته آن ، ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را همچون در ديدگان خموش قرار داديم )) بوسيله شمشير و زير سايه شمشير.))
قسمت اول و آخر اين روايت ، يك جنگ جهانگير را خاطرنشان مى سازد كه نابودى و ويرانى آن گريبانگير غرب مى شود و در آن سه هزار هزار يعنى سه ميليون نفر كشته مى شوند و ما آن را در جاى خود بيان خواهيم كرد.
و شايد معناى ((ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه )) ساختن سنگر و پناهگاه جنگ خيابانى در برابر حمله سفيانى باشد و بزودى درباره درفشهاى سه گانه پيرامون مسجدالحرام در مكه و حجاز در نهضت ظهور، با توجه به كشمكش و درگيرى براى بدست گرفتن قدرت اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) بيان خواهد شد ((و كشته شدن انسانى پاك سرشت در نجف با هفتاد تن و در روايتى هفتاد نفر از شايستگان )) بعيد نيست قابل انطباق با شهيد بزرگوار آقاى صدر قدس ‍ سره باشد زيرا او باتفاق هفتاد نفر از صالحان به شهادت رسيد. و پشت كوفه همان نجف اشرف است .
و وجود مطهر و پاكيزه اى كه اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) بين ركن و مقام به شهادت مى رسد، فرستاده آن حضرت به سوى مردم مكه است .
در اين روايت چند نام و واژه وجود دارد كه معنى و مقصود آن مشخص ‍ نيست مانند اسبغ مظفر كه در بتخانه بقتل مى رسد با بسيارى از انسانهاى شيطان صفت و مانند پسران سعد سقا و غير آن .
برخى روايات وجود دارد كه اشاره دارند، حضرت مريم و عيسى عليهماالسلام از عراق ديدن نموده و در قادسيه منزل كرده اند و مدتى در محل مسجد براثا نزديك بغداد باقى مانده اند. والله العالم .
اما جايگاه قبر هود (ع ) در نخيله معروف است در نزديكى نجف اشرف در وادى السلام مى باشد و فرمانده مردم شخص كاهن و ساحرى است ، شايد همان شيصبانى باشد كه در روايت آمده و قبل از سفيانى در عراق خروج مى كند و درفش هاى مشرق زمين ، همان درفش هاى زمينه سازان خراسانى است و منظور از مهر و علامت بر فراز درفش ها ممكن است شعار (الله ) باشد كه آرم جمهورى اسلامى است كه امام خمينى رهبر كبير انقلاب آن را برگزيده است و فاروق در روايت دوم بايد حاشيه و تفسيرى از يكى از راويان باشد كه در متن روايت وارده شده است و ممكن نيست كه از سخنان اميرمؤ منان (ع ) باشد و ممكن است محل تجمع مردم در آنجا به اين معنا باشد كه نيروهاى حضرت مهدى (ع ) در آن مكان گردهم مى آيند و آنگاه جنگ جهانى ياد شده ميان غير مسلمانان بوجود مى آيد.
توجه داشته باشيد كه اين روايات اميرمؤ منان و امثال آن نياز به تحقيق در سند و الفاظ آن دارد و ظاهرا بسيارى از اين خطبه ها و روايات طولانى از نشانه هاى ظهور و نهضت آن حضرت خطبه ها و مقالاتى از راويان و علمائى است كه تعدادى از روايات رسيده از اميرمؤ منان و امامان عليهم السلام را در ميان آنها تنظيم نموده اند آنگاه آنها را به امامان (ع ) نسبت داده اند. بنابراين ارزش علمى آن در حدى است كه سخن از راويان و علمائى است كه آگاهى و شناخت آنها از روايات بيش از ما بوده و آنان به زمان صدور روايات نزديكتر بوده اند.. و در اينجا مجال شرح آن نيست .
پيشروى لشكر سفيانى به سوى حجاز (لشكرى كه در زمين فرو مى رود)
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
به خواست خدا بزودى درباره نهضت ظهور مقدس حضرت مهدى (ع ) سخن خواهيم گفت و نيز به بررسى كشمكش سياسى در حجاز مى پردازيم كه بنا به نقل روايات ، بدنبال كشته شدن ، عبدالله حاكم حجاز و اختلاف بر سر فرمانروائى بعد از او و درگيرى بين قبايل حجازى بر سر حكومت ، بوجود مى آيد.. و اين كشمكشها حكومت حجاز را چنان ضعيف مى گرداند كه حضرت مهدى (ع ) نهضت خويش را به آسانى در مكه آغاز و شهر را از سلطه بيدادگران آزاد و حاكميت خود را بر آنجا تثبيت مى كند.
در اين برهه وقتى حكومت حجاز، خود را از شكست دادن نهضت حضرت مهدى (ع ) عاجز و ضعيف مى بيند اين حكومت و يا دولتهاى بزرگ ، سفيانى را وادار مى سازند كه دست به اين امر مهم بزند، وى نيروهاى خود را نخست به مدينه منوره و سپس به مكه مكرمه گسيل مى دارد.. در اين هنگام حضرت مهدى (ع ) به مسلمانان و به جهان اعلام مى دارد كه در انتظار وقوع معجزه ايست كه به زبان پيامبر، وعده داده شده است و آن فرو رفتن سپاه سفيانى در بيابان نزديك مكه است ، پس از اين معجزه آن حضرت نهضت مقدس خويش را ادامه خواهد داد.
بلكه بعيد نيست ، ترجيح اين مطلب كه در برخى روايات آمده است . و آن اينكه فراخواندن نيروهاى سفيانى به حجاز بويژه مكه و مدينه قبل از شروع نهضت ظهور مهدى (ع ) اتفاق مى افتد و سپاه سفيانى در جستجوى حضرت مهدى (ع ) و يارانش وارد مدينه منوره گرديده و در آنجا به ارتكاب جناياتى دست مى زند. در اين زمان حضرت در مدينه بسر مى برد، آنگاه مانند روش موسى (ع ) با اضطراب از مدينه خارج گرديده و رهسپار مكه مى شود، سپس خداوند متعال ، اجازه ظهور به آن حضرت مى دهد.
روايات در منابع شيعه و سنى ، ورود لشكر سفيانى را از ناحيه عراق و شام به مدينه منوره هجومى سخت و ويرانگر توصيف مى كند، بطوريكه وى هيچ مقاومتى در برابر خود نمى يابد. و او با ياران مهدى (ع ) و شيعيان اهل بيت (ع ) در كشتار و نابودى زن و مرد بزرگ و كوچك همانگونه كه در عراق عمل كرد عمل مى كند! بلكه از روايات استفاده مى شود كه حمله سفيانى در مدينه سخت تر خواهد بود، در نسخه خطى ابن حماد از ابن شهاب نقل است كه :
((سفيانى خطاب به فرماندهى كه با سواران خود وارد كوفه مى شود، بعد از آنكه آنجا را سخت پايمال مى كند، مى نويسد و او را ماءمور به حركت بسوى حجاز مى سازد، او روانه آن سامان مى شود و دست به كشتار قريش مى زند، چهار صد مرد از آنان و از ياران مهدى را مى كشد و شكمهاى زنان را مى درد و فرزندان را بقتل مى رساند و دو برادر از قريش را كشته و يك مرد و خواهرش بنام محمد و فاطمه را بر درگاه مسجد مدينه به دار مى آويزد.)) (158)
روايات ديگرى مى گويند: اين مرد و خواهرش از عموزادگان نفس زكيه هستند كه امام مهدى (ع ) وى را به مكه مى فرستد كه او را پانزده شب قبل از ظهور آن حضرت در مسجدالحرام بقتل مى رسانند. و اين دو برادر و خواهر از دست لشكريان سفيانى از عراق مى گريزند و جاسوسى كه از عراق با اين دو همراه بوده آن دو را به دشمنان معرفى مى كند.
روايت ذيل ، گوياى اين است كه سفيانى قتل عام خود را مورد بنى هاشم و شيعيان آنها در مدينه به اينگونه توجيه مى كند كه وى به انتقام كشته شدن سپاهيان او در عراق بدست نيروهاى خراسانى دست به اين عمل مى زند.
در نسخه خطى ابن حماد، از ابى قبيل نقل شده است كه گفت :
((سفيانى ، سپاه خود را به مدينه مى فرستد و به آنها دستور مى دهد هر كس كه از بنى هاشم در آنجاست ، حتى زنان باردار را بكشند! و اين كشتار در برابر عملكرد شخصى هاشمى است كه با ياران خود از مشرق خروج كرده است ، سفيانى مى گويد: تمام اين بلاها و كشته شدن ياران من فقط از ناحيه بنى هاشم است . پس فرمان به كشتار آنان مى دهد بطوريكه ديگر كسى از آنها در مدينه شناخته نمى شود، آنان و حتى زنانشان سر به بيابانها و كوهها مى گذراند و به سوى مكه مى گريزند.. چند روزى دست به كشتار آنها مى زند سپس دست نگه مى دارد و هر كس از آنان يافت شود وحشت زده است تا اينكه نهضت مهدى در مكه آشكار شود و هر كس كه به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مى شود)) (159)
از امام باقر (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى و همراهان وى ظاهر مى شوند و او هيچ غم و انديشه اى جز غلبه بر آل پيامبر (ص ) و پيروان آنها ندارد از اين رو دسته اى را به كوفه مى فرستد و آنها با گروهى از شيعيان آل پيامبر (ص ) برخورد مى كنند كه كشته و يا به دار آويخته مى شوند و سپاهى از خراسان روى مى آورد تا آن وارد حوزه دجله مى گردد و مردى ضعيف از عجم با پيروان خود خروج مى كند كه گرفتار درگيرى در نجف مى شود و سفيانى گروهى را رهسپار مدينه مى كند و آنها مردى را در آنجا بقتل مى رسانند و مهدى و منصور از آنجا مى گريزند و آل پيامبر (ص ) از كوچك و بزرگ دستگير مى شوند. كسى باقى نمى ماند مگر اينكه دستگير و زندانى مى شود، سپاه وى به جستجوى آن دو مرد مى پردازد و مهدى (ع ) بنا به روش موسى (ع ) نگران و با اضطراب بيرون مى آيد تا آنكه وارد مكه مى شود)) (160)
در صفحه 252 بحار درباره سفيانى چنين آمده است ((سفيانى با سپاهى انبوه وارد مدينه مى شود)) و در مستدرك حاكم ج 4 ص 442 آمده است ((كه اهل مدينه پيشاپيش حمله سفيانى از شهر خارج مى شوند))
چنين بنظر مى رسد كه منصور ياد شده در روايت ، كه با حضرت مهدى (ع ) از مدينه خارج مى شود همان محمد نفس زكيه باشد كه از ياوران حضرت مهدى (ع ) است و حضرت او را به مسجدالحرام مى فرستد تا پيام آن بزرگوار را به گوش جهانيان برساند اما او را بقتل مى رسانند و احتمال دارد يكى ديگر از ياران مهدى غير از نفس زكيه باشد.
اينها نمونه هايى از روايات نبرد سفيانى در مدينه و تبهكاريهاى وى در آنجا بود، روايات ، در مورد جاهاى ديگر حجاز كه نيروهاى سفيانى در آن وارد شوند غير از مدينه و سپس تلاش براى ورود به مكه سخنى بميان نمى آورد.. و پيداست كه مدت اشغال شهر مدينه چندان طول نمى كشد تا آنكه تمام سپاه يا بخش عمده آنرا به مكه مى فرستد كه معجزه وعده داده شده رخ مى دهد و تمام آنها در نزديكى مكه در زمين فرو مى روند. و در برخى از روايات ، باقى ماندن لشكريان سفيانى در مدينه را تنها چند روز ذكر مى كند، ولى ظاهرا مراد از آن مدت ورود سفيانى به مدينه و كارهاى ناشايست وى در آنجاست نه زمان اقامت نيروهاى سفيانى در مدينه يا نزديك آن .
روايات در مورد بزمين فرو رفتن سپاهيان سفيانى در منابع مسلمانان ، بسيار و متواتر است و شايد مشهورترين آنها در منابع اهل سنت ، روايتى باشد كه از ام سلمه روايت شده كه گفت :
((پيامبر خدا (ص ) فرمود: پناهنده اى به خانه خدا پناه مى برد آنگاه لشكرى به سوى او فرستاده مى شود تا آنكه به بيابان مدينه مى رسند و آنجا در زمين فرو مى روند)) (161)
صاحب كشاف در تفسير اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك )) (162) آورده است كه : ((از ابن عباس روايت شده كه آيه فوق در مورد فرو رفتن در بيابان بيداء نازل شده است .))
و صاحب مجمع البيان مى گويد:
((ابوحمزه گفت : از على بن حسين و حسن بن على (ع ) شنيدم كه آن دو بزرگوار مى فرمودند: مراد از آيه ياد شده ، لشكر بيابان است كه از زير پايشان گرفتار مى شوند (زمين آنها را در كام خود فرو مى برد.)) (163)
و از حذيفه يمانى روايت شده است :
((پيامبر (ص ) از فتنه اى كه بين مشرق و مغرب واقع خواهد شد ياد نموده و فرمود در حاليكه آنها گرفتار چنان فتنه اى هستند، سفيانى از وادى يا بس (بيابان خشك ) بر آنها خروج مى كند، تا آنكه به دمشق فرود مى آيد آنگاه دو لشكر، يكى به سوى مشرق و يكى به سوى مدينه روانه مى كند تا اينكه به زمين بابل و شهر نفرين شده (بغداد) فرود مى آيند و بيش ‍ از سه هزار تن را مى كشند و بالغ بر يكصد زن را به زور تصاحب مى كنند، سپس از آنجا بيرون آمده به سوى شام رو مى آورند، در اين هنگام لشكر هدايت خروج كرده و به آن لشكر مى رسد و آنها را از دم تيغ مى گذراند كه يك نفر هم كه خبر مرگ بقيه را ببرد باقى نمى ماند. و آنچه از اسيران و غنيمتها كه در دست آنهاست از آنان باز پس مى گيرند و اما لشكر دوم وارد مدينه شده و سه شبانه روز به غارت و چپاول آنجا مى پردازد آنگاه بيرون آمده و به سوى مكه روانه مى گردند تا اينكه به بيابان مى رسند و خداوند در اين هنگام جبرئيل را بر مى انگيزد و مى فرمايد: جبرئيل برو و ايشان را نابود گردان ، پس جبرئيل با پاى خود ضربتى به آن زمين مى زند و زمين آنها را در خود فرو مى برد، و هيچ كس از آنها نجات نمى يابد مگر دو مرد از جهينه .)) (164)
از امير مؤ منان (ع ) نقل شده است كه فرمود:
((مهدى روى آورنده است با موهايى پيچيده و خالى كه بر گونه خود دارد، آغاز نهضت او از جانب مشرق مى باشد و چون آن امر تحقق يافت سفيانى خروج مى كند و بمدت باردارى يك زن يعنى نه ماه فرمانروائى مى كند، وى در شام خروج مى كند و اهل شام مطيع او شوند بجز قبيله هاى حق طلب موجود در آنجا كه خداوند آنها را از خروج با سفيانى حفظ مى كند.
او با لشكرى انبوه وارد مدينه مى شود تا اينكه سرانجام به بيابان مدينه مى رسد و خداوند او را در آنجا به زمين فرو مى برد. و اين است معناى فرموده خداوند بزرگ :
((و اگر مى ديدى آن لحظه اى را كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك .)) (165)
معناى فرموده امير مؤ منان (ع ) كه ((روى آورنده )) يعنى وقتى راه مى رود مثل اينكه با تمام اندام و وجود روى مى آورد. و معناى اينكه ((آغاز نهضت او از خاور است )) يعنى آغاز امر او با دولت زمينه سازان ايرانى است و معناى ((وقتيكه آن امر تحقق يافت )) يعنى وقتى امر او آغاز يا آشكار مى شود و دولت آنها بر پا مى گردد سفيانى خروج مى كند. در اين روايت زمان خروج سفيانى تعيين نشده كه آيا بدون فاصله بعد از قيام دولت زمينه سازان حضرت مهدى (ع ) خواهد بود و يا اينكه پس از سالهاى طولانى .. ولى سياق عبارت دلالت بر نوعى ترتيب و ارتباط بين دولت ايرانيان و خروج سفيانى دارد و خروج وى عملى حساب شده بر ضد ايرانيان است ، چنانكه در اوائل روايت مربوط به جنبش او صحبت كرديم .
از حنان بن سدير نقل شده است كه گفت :
((از ابوعبدالله (امام صادق ) (ع ) درباره فرو رفتن بيابان سئوال كردم فرمود: ((اءما صهرا)) بر سر راه بريد كه در دوازده ميلى آن در محل (ذات الجيش ) واقع است .))
ذات الجيش منطقه اى است ميان مكه و مدينه و اءما صهرا محلى است در همان منطقه .
در نسخه خطى ابن حماد از محمدبن على (امام باقر) (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((بزودى پناهنده اى به مكه خواهد آمد، هفتاد هزار سرباز تحت فرمان مردى از قيس به آنجا فرستاده مى شود همينكه آنها به محل ثنيه مى رسند، آخرين فرد آنها وارد شده و اولين نفر آنان را آنجا خارج نمى شود، آنگاه جبرئيل ندا سر مى دهد بگونه اى كه اين صدا به شرق و غرب جهان مى رسد (اى بيابان ) (اى بيابان ) بگير آنها را كه خيرى در آنها نيست هيچكس بر هلاكت آنها آگاه نمى شود مگر چوپانى در كوهستان كه آنها را در حين هلاكت نظاره مى كند و از ماجراى آنها خبر مى دهد. پس وقتى پناهنده به كعبه داستان آنها را مى شنود بيرون مى رود.)) (166)
و در همين كتاب از ابى قبيل نقل شده است كه گفت :
((از آنها يكى باقى نمى ماند مگر يك بشارت دهنده و بيم دهنده اى ، اما بشارت دهنده نزد مهدى عليه السلام و يارانش مى آيد و از آنچه اتفاق افتاده خبر مى دهد و گواه صحنه ، در چهره اش پيداست ، يعنى خداوند صورت او را به پشت سر او برمى گرداند و بدين ترتيب با مشاهده برگشتن چهره او به پشت سر، سخن او را تصديق مى كنند و آگاه مى شوند كه آن قوم در زمين فرو رفته اند و دومى همانند اولى ، خداوند چهره اش را به عقب برمى گرداند، نزد سفيانى مى آيد و آنچه بر سر ياران او آمده براى وى بازگو مى كند سفيانى نيز به جهت علامتى كه در او مى بيند گفته وى را باور مى كند و آن را مطابق با واقع مى داند. و اين دو مردانى از قبيله كلب هستند.)) (167)
در همين نسخه از حفصه نقل شده است كه گفت :
((از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: لشكرى از جانب مغرب مى آيد و اين خانه (كعبه ) را مى خواهد، تا آنكه به بيابان مى رسد و زمين آن را در خود فرو مى برد كسانى كه پيشاپيش آن هستند باز مى گردند تا ببينند چه بر سر آن قوم آمده است كه آنها هم به همان مصيبت گرفتار مى شوند آنگاه خداوند هر كس را بر طبق نيت او بر مى انگيزد.)) (168)
يعنى كسى كه مجبور به شركت در لشكر سفيانى بوده اگر چه در آخرت مانند شخص داوطلب و كسى كه با ميل و اراده خود شركت كرده نيست اما او نيز بزمين فرو مى رود.
روايتى ديگر از پيامبر (ص ) روايت شده است كه فرمود:
((در شگفتم از قومى كه در يك جا مى ميرند يا كشته مى شوند اما جايگاه آنها متفاوت و گوناگون است ، پرسيدند: اى رسول خدا اين چگونه است ؟ فرمود: براى اينكه در ميان آنها افراد مجبور و ناچار و بى ميل و غير موافق وجود دارد يعنى كسانى كه در يك محل و در يك زمان از دنيا مى روند خداوند به تناسب نيت ها و انگيزه هايشان در روز قيامت آنها را حساب رسى و مؤ اخذه مى كند زيرا برخى از آنها از روى كراهت و بى ميلى و ترس بجهت زن و فرزندان و مانند آن و بعضى ديگر به اجبار و پاره اى ديگر داوطلبانه و با رغبت در آن شركت مى كنند.
و در روايتى آمده است كه شمار نفرات لشكر سفيانى كه بزمين فرو مى روند دوازده هزار نفر است نه هفتاد هزار تن . و در روايتى ديگر مى گويد يك سوم آنها به زمين فرو مى روند و يك سوم ديگر چهره هايشان به پشت سر بر مى گردد و يك سوم باقيمانده سالم مى مانند.)) (169)

next page

back page