عصر ظهور
علي كورانى
- ۹ -
آغاز بازگشت و عقب نشينى سفيانى .
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
پس از وقوع معجزه فرو رفتن در زمين ، در مورد لشكر سفيانى در راه مكه ، ستاره بخت
سفيانى رو به افول مى گذارد، در حاليكه اختر سعادت حضرت مهدى (ع ) رو به اوج و
درخشندگى مى نهد.
روايات ، بعد از وقوع حادثه فرو رفتن لشكريان سفيانى ، نقش نظامى ديگرى را براى او
در حجاز ذكر نمى كند. با توجه به اينكه اين ماجرا پايان بخش نقش او در حجاز خواهد
بود. اما احتمال دارد نيروهايى براى او در مدينه باقى بماند كه با قواى حكومت
(خاندان فلان ) كار زار كند و روايات خاطرنشان مى سازد كه حضرت مهدى (ع ) پس از
معجزه فرو رفتن قواى دشمن ، با سپاه خود كه مشكل از چند ده هزار نفر رزمنده است
براى آزاد سازى مدينه راهى آنجا شده و با دشمنان خود در آنجا درگير مى شود.
به هر حال حضرت مهدى (ع ) مدينه را فتح و حجاز را آزاد و نيروهاى دشمن را منكوب مى
سازد و لشكر سفيانى هر كجا كه روياروى او باشد، از حجاز تا عراق و شام ، شكست مى
خورد.. روايات يك نبرد يا بيشتر را ياد مى كند كه در عراق بين لشكر سفيانى از طرفى
و سپاهيان مهدى (ع ) و ياران خراسانى وى از ناحيه ديگر اتفاق مى افتد.
نبرد اهواز
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
پس از شكست نيروهاى سفيانى بدست زمينه سازان ايرانى و يمنى ، طبيعى است كه عراق تحت
قلمرو حكومت حضرت مهدى (ع ) و ياران وى در مى آيد و شكست معجزه آساى مجدد سفيانى در
حجاز عامل كمك كننده اى در تثبيت قدرت ياوران مهدى (ع ) در عراق مى گردد. بويژه
روايات خاطرنشان مى سازد كه نيروهاى زمينه سازان ، پس از شكست قواى سفيانى ، در
عراق مستقر مى شوند و جهت بيعت با امام مهدى (ع ) گروهى را به حجاز نزد آن حضرت مى
فرستند. از امام باقر (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((ياران درفش هاى سياه كه از خراسان به سوى كوفه مى آيند در
آنجا فرو مى آيند و چون مهدى (ع ) ظهور مى كند گروهى را جهت بيعت بسوى او مى
فرستند.))
(170)
همين روايت را ابن حماد در نسخه خطى خود روايت كرده :
((ياران درفش هاى سياه از خراسان به كوفه روى مى آورند و چون
مهدى (ع ) در مكه ظهور نمايد، گروهى را جهت بيعت نزد وى مى فرستند.))
(171)
ولى با وجود عواملى كه ايجاب مى كند سفيانى در عراق بطور كلى شكست بخورد، رواياتى
وجود دارد كه از درگير شدن نيروهاى وى در عراق سخن مى گويد و اين بار سفيانى با
تنها نيروى امام مهدى (ع ) درگير مى شود در حاليكه آن حضرت ، شعيب بن صالح ،
فرمانده نيروهاى ايرانى را به فرماندهى كل نيروهاى خود كه بخش عظيمى از آنان ايرانى
و يمنى و از ساير سرزمين هاى اسلامى مى باشند، انتخاب مى كند.
برخى از روايات تنها از نبرد دروازه استخر ياد مى كند و آن را به عنوان جنگى بزرگ
بين نيروهاى سفيانى و سپاهيانى حضرت مهدى (ع ) توصيف مى كند.
و استخر شهرى قديمى در جنوب ايران در منطقه اهواز است كه در صدر اسلام ، آباد بوده
است و آثار آن نزديك شهر نفت خيز ((مسجد سليمان
)) هنوز ديده مى شود. بلكه نقل مى كنند كه شهر استخر را حضرت سليمان پيامبر
(ع ) بنا نمود و در فصل زمستان در آنجا حكمرانى داشته است و گويا مسجد سليمان ،
مسجدى بوده است كه حضرت سليمان (ع ) آنرا ساخته است .
دو روايت وجود دارد كه محل گرد آمدن نيروهاى ايرانى را منطقه ((بيضاء
استخر)) معين مى كند يعنى منطقه سفيد رنگى در شهر استخر و
بنظر مى رسد كه همان بلنديهاى نزديك مسجد سليمان باشد كه به ((كوه
سفيد)) معروف است . همچنين دو يا سه روايت ، خاطرنشان مى
سازد كه هنگامى كه امام مهدى (ع ) از مدينه منوره به عراق عزيمت مى فرمايد نخست در
بيضاء استخر فرود مى آيد و ايرانيها با آن حضرت بيعت مى نمايند و به فرماندهى امام
مهدى (ع ) در آنجا وارد كارزارى سخت با لشكريان سفيانى شده و او را شكست مى دهند..
در پى اين نبرد حضرت مهدى (ع ) ((با هفت كجاوه نور از نور
وارد عراق مى گردد كه مردم نمى دانند كه وى در كداميك از آنهاست ))
و ما آن را در مبحث نهضت ظهور بيان خواهيم كرد.
در نسخه خطى ابن حماد از على (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((وقتى سواران سفيانى به سوى كوفه رفتند، گروهى را در جستجوى
اهل خراسان مى فرستد و در اين حال اهل خراسان به طلب مهدى بيرون مى آيند آنگاه
هاشمى با درفش هاى سياه در حاليكه شعيب بن صالح در پيشاپيش آنها حركت مى كند با
امام مهدى ملاقات مى كند و همچنين آن حضرت در محل دروازه استخر با ياران سفيانى
برخورد مى كنند و بين آنها نبردى بزرگ رخ مى دهد. در اين هنگام درفش هاى سياه آشكار
مى شود و سواران سفيانى پا به فرار مى گذارند)) در اين
بحبوحه مردم آرزوى ديدار مهدى (ع ) را داشته و او را مى جويند.))
(172)
معناى جمله ((هاشمى با او ملاقات مى كند))
يعنى حضرت مهدى (ع ) و هاشمى خراسانى فرمانده نيروهاى ايرانى يكديگر را ملاقات مى
كنند، چنانكه روايت بعدى صريحا بر آن دلالت دارد، يعنى گروههاى ايرانى در جستجوى
امام مهدى (ع ) بيرون مى آيند تا با او بيعت نموده و در كنار آن حضرت ، عليه دشمنان
به نبرد بپردازند. از اين رو متوجه جنوب ايران نزديك مرزهاى خشكى حجاز، از ناحيه
بصره مى گردند، در اين هنگام است كه فرمانده آنها هاشمى خراسانى و سپاهيان وى با
حضرت ملاقات مى كنند، به اين معنى كه امام مهدى ارواحنا فداه ، پس از آزاد كردن
حجاز و حركت به سمت جنوب ايران ، با آنان ملاقات مى كند، آنگاه نبرد ياد شده با
نيروهاى سفيانى كه روايت اشاره مى كند به اينكه آنها وارد جنوب ايران و عراق مى
شوند، بوقوع مى پيوندد.. و شايد اين بار آنها نيروهاى خود را با نيروهاى غربى از
طريق خليج فارس و بصره وارد نبرد مى كنند، چنانكه خواهد آمد.
روايتى ديگر در نسخه خطى ابن حماد ص 86 مى گويد:
((سفيانى در جنگ خود در عراق ، لشكريانش را در سراسر جهان
پخش مى كند.))
و اين نكته نشانگر گستردگى و پراكندگى نيروهاى وى در عراق و مرزهاى ايران و عراق مى
باشد كه فرض حضور نيروى دريائى سفيانى و هم پيمانان غربى وى را در خليج فارس تاءييد
مى كند.
روايت ذيل آمدن حضرت مهدى (ع ) به جنوب ايران را بيان و نيز جنگ دروازه استخر يا
كوه سفيد را توصيف مى كند. ولى متاءسفانه در متن روايت ، نوعى آشفتگى وجود دارد:
((سفيانى لشكريان خود را پس از ورود به كوفه و بغداد در
سراسر دنيا منتشر مى سازد و از ناحيه ماوراءالنهر، از اهل خراسان ، ترس و وحشتى به
او مى رسد، آنگاه سپاهيان مشرق (به لشكريان سفيانى هجوم مى آورند و آنها را بقتل مى
رسانند) وقتى اين خبر به او مى رسد سپاهى گران به استخر مى فرستد و در اين زمان
(سفيانى و نيروهايش ) و حضرت مهدى (ع ) و هاشمى در كوه سفيد برخورد مى كنند و در
آنجا بين آنها كارزارى چنان بزرگ بوقوع مى پيوندد كه سواران ، خون را به ساقهاى پاى
اسبان خود مى رسانند.))
روايت نخستين تاءثير شگرفى را كه در اثر شكست نيروهاى سفيانى در نبرد اهواز بوجود
مى آيد، ياد مى كند كه در هواداران حضرت مهدى (ع ) در ميان ملتهاى مسلمان موجى بر
پا مى كند بطوريكه براى پيوستن به آن حضرت و بيعت با وى دست به حركت و جنبش مى
زنند.
((در اين هنگام مردم آرزوى ديدار حضرت مهدى را مى كنند و او
را جستجو مى نمايند))
به هر حال ، روايات راجع به جنگ هاى سفيانى در عراق بعد از فرو رفتن لشكر او در
منطقه حجاز، هر گونه كه باشد، آنچه كه در آن ترديدى نيست اين است كه بعد از اين
حادثه ، وارد مرحله عقب نشينى و شكست مى گردد. و تمام سعى او صرف حفظ و نگهدارى
قلمرو حكومت خود يعنى سرزمين شام و نيز تقويت آخرين خط دفاعى فلسطين و قدس و آمادگى
در برابر حمله نيروهاى حضرت مهدى (ع ) مى شود.
روايات ، در مورد جنگهاى سفيانى با حضرت مهدى (ع ) و يارانش ، تنها به ذكر نبرد فتح
بزرگ ، فتح مقدس و آزادى فلسطين مى پردازد كه جنگ پايانى وى خواهد بود و به شكست هم
پيمانان يهودى و غربى وى مى انجامد.
سفيانى در نبرد فتح قدس
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
از روايات مربوط به اين نبرد بزرگ برمى آيد كه سفيانى ، خوشبختانه با مشكلات زيادى
روبرو مى شود، نخست ضعف در پايگاه مردمى او در سرزمين شام ..زيرا قدرت و موقعيت
فرمانروائى او هر اندازه به نفع او باشد باز مردم خطه شام مسلمانند... و آنان
معجزات و كرامات حضرت مهدى (ع ) و شكست هاى ستمگر زمان خويش ، سفيانى ، و نوكرى او
را به نفع دشمنان مسلمانان مشاهده مى كنند.. از اين رو موج عشق به حضرت مهدى و
دوستى و گرايش به آن حضرت قوت مى گيرد و بيزارى و پراكندگى ، نسبت به سفيانى و
سياستهاى وى بيشتر مى گردد.
بلكه احتمال بيشتر به عقيده من اين است كه نهضت گسترده همه جانبه و مردمى هواداران
حضرت مهدى (ع ) در سوريه ، اردن ، لبنان و فلسطين بر پا مى شود. زيرا روايات
خاطرنشان مى سازد كه مهدى (ع ) با سپاه خود بسوى سرزمين شام لشكركشى مى كند و در
((مرج عذراء)) ناحيه اى درسى كيلومترى دمشق اردو مى
زند. اين امر دست كم دلالت دارد بر اينكه سفيانى از نگهدارى مرزهاى خود و از
ايستادگى در برابر پيشروى سپاه حضرت مهدى (ع ) عاجز است و حتى روايات مى گويد
سفيانى دمشق ، پايتخت خود را تخليه مى كند و به داخل فلسطين باز مى گردد و پايتخت و
يا مقرّ فرماندهى خود را در
((منطقه رمله )) جايى كه نيروهاى
روميان يا شورشيان رومى در آن فرود مى آيند، انتخاب مى كند.
همچنين روايات مى گويد: كه حضرت مهدى (ع ) در شروع نمودن نبرد درنگ مى كند و مدتى
در حومه دمشق مى ماند تا بزرگان و مؤ منان اهل شام آنهايى كه هنوز به آن حضرت
نپيوسته اند به او ملحق شوند. و سپس حضرت از سفيانى مى خواهد كه جهت گفتگو شخصا
با آن بزرگوار ملاقات كند. آنگاه يكديگر را ملاقات مى كنند. وى تحت تاءثير شخصيت
حضرت مهدى (ع ) قرار مى گيرد و با آن حضرت بيعت مى كند و تصميم مى گيرد دست از جنگ
بردارد و منطقه را تسليم امام (ع ) نمايد اما نزديكان و پشتيبانان سفيانى وى را پس
از آن سرزنش و نكوهش مى كنند و او را از تصميم خود منصرف مى سازند!
اين پديده ها و رويدادهائى است كه اندكى قبل از فتح قدس و آزادى فلسطين رخ مى دهد و
ما آنرا در روايات مربوط به حضرت مهدى (ع ) مى خواهيم هيچگونه تفسيرى با معيارهاى
طبيعى و سياسى ندارد مگر ضعف پايگاه مردمى سفيانى در سرزمين شام و وجود موج مردمى
طرفدار مهدى (ع ). بلكه به گفته برخى از روايات ، بخشى از نيروهاى سفيانى با حضرت
مهدى (ع ) بيعت نموده و به آن حضرت مى پيوندند.
از امام باقر (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((آنگاه وى (يعنى حضرت مهدى ) (ع ) به كوفه مى آيد و در
آنجا، تا هر زمان كه خدا بخواهد مى ماند تا آنكه ظهور نمايد سپس او و همراهانش به
مرج عذراء مى آيند در حاليكه بسيارى از مردم به آن حضرت پيوسته اند، و در اين هنگام
سفيانى در منطقه رمله بسر مى برد. تا اينكه آنها يكديگر را ملاقات مى كنند و آن روز
روز شناخت مؤ منان واقعى است مردمى كه با سفيانى هستند از پيروى آل پيامبر دست مى
كشند و عده اى از مردم كه با آل پيامبر هستند به سوى سفيانى مى گروند، آنها از
پيروان او بوده مى روند تا به طرفداران وى بپيوندند هركس در آنروز بسوى درفش خود مى
شتابد.. و آن روز روز شناخت مؤ منان واقعى و ممتاز مى باشد.))
(173)
و در نسخه خطى ابن حماد از على (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((وقتى سفيانى لشكرى به سوى مهدى مى فرستد در بيابان بيداء
به هلاكت مى رسند و اين خبر به اهل شام مى رسد، آنها به خليفه خود مى گويند مهدى
ظهور نموده است با او بيعت كن و به اطاعت وى در آى و گرنه تو را مى كشيم ، او عده
اى را جهت بيعت نزد آن حضرت مى فرستد. و مهدى از سوى ديگر حركت مى كند تا در بيت
المقدس فرود آيد.))
(174)
اين روايتى است كه اوج حركت مردمى و دوستداران حضرت مهدى (ع ) و مخالفان سفيانى را
نشان مى دهد و در همين نسخه آمده است :
((حضرت مهدى مى گويد پسر عموى مرا نزد من آوريد تا با وى سخن
گويم پس او نزد حضرت آمده و به او گفتگو مى كند وى زمام امر را به امام (ع ) تسليم
و با او بيعت مى كند! و چون سفيانى نزد ياران خود باز مى گردد قبيله كلب او را نادم
و پشيمان مى كنند به همين جهت او برمى گردد و تقاضاى فسخ پيمان مى كند امام نيز
بيعت وى را فسخ مى كند. آنگاه سفيانى لشكريان خود را براى جنگ با امام بسيج مى كند
ولى امام (ع ) او را شكست مى دهد و خداوند روميان را نيز بدست آن حضرت منهدم مى
سازد.))
(175)
معنى عبارت ((قبيله كلب او را پشيمان مى كند))
يعنى او را نسبت به بيعت با حضرت مهدى (ع ) پشيمان مى نمايد و كلب نام دايى هاى
سفيانى و نام عشيره آنهاست .. و كسانى كه در حقيقت سفيانى را پشيمان و حكومت او را
از ساقط شدن در برابر حركت مردمى طرفدار امام حفظ مى كنند و او وادار به پيكار با
آن حضرت مى سازند، پشتيبانان يهودى و رومى وى مى باشند چنانكه روايات پيشين و غير
آن نشانگر اين معناست و ما در مبحث نبرد فتح قدس آن را بيان خواهيم كرد.
به هر حال ، سفيانى موفق نمى شود از اين جو مردمى طرفى بربندد و از آن فرصتى كه
امام مهدى (ع ) به وى مى دهد استفاده كند و مسلمانان سرزمين شام هم موفق به ساقط
نمودن حكومت سفيانى و ارتش او نمى شوند از اين رو وى و هم پيمانانش نيروهاى خود را
براى جنگى بزرگ آماده مى كنند جنگى كه محورهاى آن به گفته روايات از عكّا تا صور از
آنجا تا انطاكيه در ساحل دريا و از دمشق تا طبريه و تا داخل قدس گسترش مى يابد.
در اين هنگام غضب خداوند و خشم مهدى (ع ) و سپاهيانش بر سفيانى و هم پيمانان وى فرو
مى بارد، نشانه ها و معجزات الهى بدست مهدى (ع ) آشكار مى شود. و سختى و تيره روزى
به سفيانى و حاميان يهودى و رومى او روى مى آورد و به بدترين شكل شكست مى خورند.. و
سرانجام ، سفيانى بدست يكى از سپاهيان امام مهدى (ع ) دستگير مى شود و چنانكه
روايات مى گويد وى را در كنار درياچه طبريه و يا در ناحيه ورودى قدس بقتل مى
رسانند. بدين گونه به زندگى جنايت بار طاغوتى كه در مدت پانزده ماه دست به جناياتى
زده كه ديگران در سالهاى طولانى نمى توانند مرتكب آن شوند، پايان مى دهند.
يمن و نقش آن در دوران ظهور
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
روايات متعددى از اهل بيت عليهم السلام ، درباره انقلاب اسلامى و زمينه ساز ظهور
حضرت مهدى (ع ) در يمن وارد شده است كه برخى از آنها صحيح السند
(176) مى باشد، كه حتمى بودن وقوع اين انقلاب را تصريح مى كند و آن را
درفش هدايت و زمينه ساز قيام حضرت مهدى و يارى كننده آن حضرت توصيف مى كند.. حتى
برخى از روايات انقلاب اسلامى يمن را در زمان ظهور، هدايت بخش ترين درفش ها بطور
مطلق بحساب مى آورد و در وجوب يارى رساندن به آن ، همانگونه تاءكيد مى كند كه در
يارى درفش مشرق ايرانى ، بلكه بيش از آن تاءكيد مى نمايد و وقت آن را همزمان با
خروج سفيانى در ماه رجب يعنى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) و پايتخت آن را
صنعا معرفى مى كند.
اما نام رهبر آن ، در روايات ، معروف به يمنى مى باشد و روايتى نام وى را
((حسن )) و يا ((حسين
)) و از نسل زيدبن على عليهما السلام ياد مى كند ولى اين روايت از نظر متن و
سند قابل بحث است .
اينك مهم ترين روايات مربوط به انقلاب يمنى :
از امام صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((قبل از قيام قائم وقوع پنج علامت حتمى است : يمنى ، سفيانى
، صيحه آسمانى ، كشته شدن نفس زكيه و فرو رفتن در بيابان .))
(177)
و نيز فرمود:
((خروج سفيانى و يمنى و خراسانى در يك سال و يك ماه و يك روز
و ترتيب آنها همچون رشته مهره ها پشت سرهم خواهد بود. پريشانى و سختى از هر سو پديد
مى آيد و اى بر كسى كه با آنها مخالفت و دشمنى كند، در ميان درفش ها، هدايت كننده
تر از درفش يمين وجود ندارد، چرا كه درفش حق است و شما را بسوى صاحب تان دعوت مى
كند. وقتى يمنى قيام كند فروش اسلحه به مردم حرام است . و آنگاه كه خروج كند بسوى
او بشتاب كه درفش او درفش هدايت است . و بر هيچ مسلمانى ، سر پيچى از او جايز نيست
. و اگر كسى چنين كند از اهل آتش خواهد بود، زيرا كه او مردم را به حق و به راه
مستقيم دعوت مى كند.))
(178)
از امام رضا(ع ) روايت شده است كه فرمود:
((قبل از اين اءمر، سفيانى و مروانى و شعيب بن صالح است پس
چگونه مى گويد اين و آن ))
(179)
مجلسى ره گويد: ((يعنى چگونه محمد بن ابراهيم يا ديگرى كه
خروج مى كند مى گويد قائم من هستم )) و منظور از مروانى ياد
شده در روايت ، احتمال دارد كه اءبقع بوده و يا آنكه اصل او خراسانى باشد كه از سوى
نسخه برادران اشتباهى رخ داده باشد.
از امام صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((خروج اين سه تن ، خراسانى ، سفيانى و يمنى در يك سال و يك
ماه و يك روز اتفاق مى افتد. و درفش يمنى از همه هدايت كنندتر است زيرا كه دعوت به
حق مى كند.))
(180)
و از هشام بن حكم نقل شده است كه گفت : چون طالب حق خروج كرد به ابوعبدالله (امام
صادق (ع )) گفته شد: ((آيا اميدواريد
اين شخص يمنى باشد؟ حضرت فرمود: خير، يمنى دوستدار على است و اين شخص از آن حضرت
بيزارى مى جويد))
(181) و در همين روايت آمده است كه ((يمنى و
سفيانى همچون دو اسب مسابقه هستند و هر يك مى كوشد كه از ديگرى سبقت جويد)).
و در پاره اى از روايات درباره حضرت مهدى (ع ) وارد شده است :
((او از يمن و آبادى اى به نام كرعه خروج مى كند.))
بعيد نيست كه منظور از اين شخص همان يمنى باشد كه قيام خود را از اين منطقه آغاز مى
كند، زيرا آنچه در روايات ثابت و متواتر است . اين است كه مهدى (ع ) از مكه و
مسجدالحرام قيام مى كند.
در كتاب بشارة الاسلام آمده است :
((آنگاه ، فرمانروائى از صنعاء بنام حسين يا حسن ، قيام مى
كند و با قيام او فتنه ها از ميان مى رود، خجسته و پاك ظاهر مى شود و در پرتو او
ظلمت از بين مى رود و حق بعد از پنهان شدن ، بوسيله او آشكار مى گردد.))
(182)
و اينك ، بررسيهايى چند درباره انقلاب و قيام يمنى :
اما نقش آن . بطور طبيعى ، انقلاب زمينه ساز حضرت مهدى (ع ) در يمن كه سهم و نقش
عمده اى در مساعدت نهضت آن حضرت و يارى رساندن به انقلاب حجاز دارد.. و ياد نشدن
اين نقش در روايات ، وجود آن را نفى نمى كند. بلكه ممكن است به جهت حفظ و زيان
نرسيدن به آن باشد و ما بزودى در مبحث نهضت آن حضرت خواهيم گفت كه نيروى انسانى اى
كه در مكه و حجاز قيام مى كند تشكيل دهنده سپاه حضرت مهدى (ع ) است ، بطور عمده و
اساسى از ياوران حجازى و يمنى وى خواهند بود.
اما نقش يمنى هاى زمينه ساز در عراق :
روايات مى گويد: يمنى در پى نبرد سفيانى با وى وارد عراق مى شود. نيروهاى يمنى و
ايرانى جهت رويارويى با سفيانى وارد عمل مى شوند و از روايات چنين ظاهر مى شود كه
نقش نيروهاى يمن در نبرد سفيانى نقش پشتيبانى از نيروهاى ايرانى است ، زيرا از
لحن اءخبار چنين فهميده مى شود كه طرف درگير با سفيانى ، مردم مشرق زمين يعنى ياران
خراسانى و شعيب هستند. و گويا يمنى ها پس از يارى رساندن به آنان به يمن باز مى
گردند.
اما در منطقه خليج ، علاوه بر حجاز، يمنى ها نقش اساسى خواهند داشت ،گر چه روايات ،
آنرا خاطرنشان نساخته اند ولى بطور طبيعى با توجه به روند حوادث ظهور و جغرافياى
منطقه ، بايستى فرمانروائى يمن و حجاز و كشورهاى حوزه خليج در دست نيروهاى يمن ،
پيرو حضرت مهدى (ع ) قرار گيرد.
اما بحث پيرامون اينكه چرا درفش يمنى از درفش خراسانى هدايت بخش تر است ؟ در حالى
كه درفش خراسانى و درفش هاى اهل مشرق بطور كلى به درفش هدايت ، توصيف شده و كشته
شدگان آنها شهيد محسوب مى شوند و خداوند دين خود را بوسيله آنان يارى مى نمايد.. با
آنكه تعداد نسبتا زيادى از ايرانيان وزيران و مشاوران حضرت مهدى (ع ) و ياران خاص
او خواهند بود، كه از جمله آنان فرمانده نيروهاى ايرانى ، شعيب بن صالح است كه امام
مهدى (ع ) وى را بسمت فرماندهى كل ارتش خود بر مى گزيند و با آنكه نقش ايرانيان ،
در زمينه سازى قيام حضرت مهدى (ع ) در تمام سطح ها، نقش وسيع و فعالى است وآنگهى
آنان با قيام و فداكاريهاى خود، كه آغاز نهضت حضرت مهدى (ع )، بوسيله قيام آنان
خواهد بود، برترى خاصى دارند و ما آن را در نقش آنان در دوران ظهور بيان خواهيم
كرد. بنابراين چرا انقلاب يمنى و درفش وى هدايت بخش تر از ايرانيان و درفش آنهاست
؟
ممكن است دليل آن ، اين باشد كه سيستم ادارى كه يمنى در رهبرى سياسى و اداره يمن
بكار مى برد صحيح تر و از لحاظ سادگى و قاطعيت به روش ادارى اسلام نزديك تر باشد.
در حاليكه دولت ايرانيان از پيچيدگى و دوباره كارى و شائبه هايى بر كنار نيست ،
بنابراين تقاوت بين اين دو تجربه فرمانروائى به طبيعت سادگى و قبيله اى جامعه يمن و
طبيعت وراثت تمدن و تركيب جامعه ايرانى برمى گردد.
و ممكن است انقلاب يمنى از اين رو هدايت بخش تر بشمار آيد كه سياست و دستگاه اجرائى
آن قاطع باشد. و نيروهاى مخلص و مطيع در اختيار داشته باشد و پيوسته رسيدگى شديد
نسبت به آنها كند، البته اين همان دستورالعملى است كه اسلام به اولياء امور مى دهد
كه با كارمندان و كارگزاران خود عمل نمايند چنانكه در منشور اميرمؤ منان (ع ) به
مالك اشتر استاندار و نماينده امام در مصر مى بينيم و همانطور كه در صفات حضرت مهدى
(ع ) آمده است كه ((نسبت به كارگزاران و كارمندان خود سختگير
و نسبت به بينوايان مهربان مى باشد)) در حاليكه ايرانيان بر
اساس چنين سياستى عمل نمى كنند، مسئول مقصر، يا خيانتكار نسبت به مصالح مسلمانان را
در ملا عام ، جهت عبرت سايرين مجازات نمى كنند. زيرا مى ترسند اين عمل باعث تضعيف
دولت اسلامى كه مظهر موجوديت اسلام است گردد.
و احتمال دارد، درفش يمنى از اين جهت هدايت كننده تر باشد كه در ارائه طرح جهانى
اسلام رعايت عناوين ثانوى فراوان و ارزيابى ها و مفاهيم كنونى (و مقررات بين المللى
) را نمى كند. در حاليكه انقلاب اسلامى ايران معتقد و ملزم به رعايت آنهاست .
اما آنچه بعنوان دليل اساسى ، پسنديده است اين است كه انقلاب يمنى اگر هدايت گرى
بيشترى دارد به اين دليل است كه مستقيما از رهنمودهاى حضرت مهدى (ع ) برخوردار مى
گردد و جز لاينفك قلمرو و طرح نهضت آن حضرت شمرده مى شود، همچنين يمنى بديدار حضرتش
نائل مى شود و كسب شناخت و رهنمود مى كند. مؤ يد اين امر روايات مربوط به انقلاب
يمنى هاست كه رهبر انقلاب يمن يعنى شخص يمنى را مى ستايد و با اين عبارات توصيف مى
نمايد: ((بسوى حق هدايت مى كند)) و
((شما را بسوى صاحبتان مى خواند))
و اينكه ((براى هيچ مسلمانى سرپيچى از آن جايز نيست و كسى كه
چنين كند اهل آتش خواهد بود))... اما انقلاب زمينه ساز
ايرانيان در روايات آن بيش از ستايش رهبران آن ، ستايش از عموم گرديده است ، مانند
ياوران درفش هاى سياه و اهل مشرق و قومى از مشرق بجز، شعيب بن صالح كه با توجه به
روايات ، نسبت به بقيه فرماندهان درفش هاى سياه ، امتياز و برترى ويژه اى دارد و پس
از آن سيد خراسانى و سپس مردى از قم مورد ستايش قرار گرفته است .
اءخبار مؤ يد اين معناست كه انقلاب يمنى به نهضت ظهور امام (ع ) نزديكتر است تا
انقلاب زمينه ساز ايرانيان ، حتى اگر فرض كنيم يمنى قبل از سفيانى قيام مى كند يا
آنكه يمنى ديگرى زمينه ساز يمنى وعده داده شده مى باشد. در حاليكه انقلاب ايرانيان
بدست مردى از قم كه سرآغاز نهضت و قيام حضرت مهدى (ع ) مى باشد كه
((آغار آن از مشرق است )) و فاصله بين شروع انقلاب
آنها و بين خراسانى و شعيب بيست يا پنچاه سال و يا آنچه خدا اراده كند، بطول مى
انجامد... و آغاز چنين انقلابى بر پايه اجتهاد و فقها و نمايندگان سياسى آنان قرار
دارد و از موقعيتى پاك و خالص آنگونه كه انقلاب يمنى بطور مستقيم از ناحيه امام
مهدى (ع ) رهنمود يافته ، بهره مند نيست .
نكته ديگر، درباره اينكه ممكن است يمنى متعدد بوده و دومى ، يمنى وعده داده شده و
مورد نظر باشد. روايات گذشته خروج يمنى موعود را با صراحت همزمان با ظاهر شدن
سفيانى ، يعنى سال ظهور حضرت مهدى (ع ) بيان كرده است . و روايات ديگرى با سند صحيح
از امام صادق (ع ) وجود دارد كه مى گويد:
((مصرى و يمنى قبل از سفيانى قيام مى كنند.))
(183)
بنا به اين روايت ، بايستى اين شخص يمنى اول باشد كه زمينه ساز يمنى موعود خواهد
بود، همچنانكه ((مردى از قم )) و غير
او از اهل مشرق ، زمينه ساز خراسانى و شعيب كه هر دو وعده داده شده اند، خواهند
بود.
اما هنگام خروج يمنى اول را تنها اين روايت ، پيش از سفيانى تعيين مى كند. البته
ممكن است اندكى قبل از او و يا سالهاى طولانى باشد. والله العالم
مطلب ديگر، خبر ((كاسر عينه
در صنعاء)) است كه عبيدبن زرارة آنرا از امام صادق
(ع ) چنين روايت نموده است ، كه گفت :
((نزد ابو عبدالله (امام صادق (ع ))
در مورد سفيانى سخن گفته شد. فرمود: او چگونه خروج مى كند در حاليكه كاسر عينه
(184) در صنعاء هنوز خروج نكرده است .))
(185)
اين خبر از روايات قابل توجه است كه در منابع درجه اول همچون كتاب غيبت نعمانى آمده
و شايد سند آن صحيح باشد و احتمال دارد مردى كه قبل از سفيانى ظاهر مى شود يمنى اول
باشد كه زمينه ساز يمنى وعده داده شده است چنانكه ذكر كرديم و ممكن است چند احتمال
در تفسير ((كاسر عينه )) وجود داشته
باشد كه بهترين آنها مى تواند يك بيان رمزى از ناحيه امام صادق (ع ) باشد كه معناى
آن جز در وقت خود آشكار نمى گردد.
|