خصايص حضرت حجت (عجل الله فرجه)
محمّد بن مسلم ثقفى گويد:
محضر مبارك حضرت باقر العلوم (عليه السلام) رفتم، تا درباره قائم
آل محمّد عجّل اللّه تعال فرجه الشّريف سؤالى نمايم، هنگامى كه
خدمت حضرت رسيدم، پيش از آن كه سخنى بگويم، مرا مخاطب قرار داد
وفرمود: اى محمّد بن مسلم! قائم آل محمّد (عجل الله فرجه) داراى
پنج امتياز از پيامبران الهى مى باشد كه آن حضرت در اين پنج امتياز
وخصوصيّت با آن پيامبران شبيه است:
شبيه حضرت يونس (عليه السلام) مى باشد، از اين جهت كه او پس از سال
ها غيبت در شكم ماهى، هنگام ظهور وخروجش جوانى شاداب ونيرومند بود.
شبيه حضرت يوسف (عليه السلام) است، از جهت اين كه از ديد واز چشمِ
غريب وآشنا مخفى وپنهان بود، به طورى كه حتّى برادرانش هم او را
نمى شناختند.
شبيه حضرت موسى (عليه السلام) است، چون مرتّب طاغوتيان از ظهورش
وحشت داشتند وولادتش مخفى انجام گرفت.
ونيز غيبتى طولانى داشت ودوستان وپيروانش صدمات وسختى هاى بسيارى
را - در زمان غيبت حضرت موسى بن عمران - متحمّل شدند؛ ومرتّب در
انتظار ظهورش چشم به راه بودند تا آن كه خداوند متعال او را ظاهر
گردانيد وبر دشمنش پيروز آمد ومؤمنين در آسايش قرار گرفتند.
شبيه حضرت عيسى (عليه السلام) است، همچنان كه امتّش درباره او
اختلاف كردند وعدّه اى گفتند: اصلاً عيسى متولّد نشده، گروهى ادّعا
كردند كه تولّد يافته، ولى مرده است؛ بعضى هم گفتند: او را به دار
آويختند وكشته اند وبرخى هم بر واقعيّت وحقيقت امر آگاه وپابرجا
ماندند.
ونيز شبيه جدّش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى باشد، از
اين جهت كه با شمشير خروج وقيام مى نمايد ودشمنان خدا ورسولش را به
قتل مى رساند، همچنين ستمگران وتجاوزگران را سركوب ونابود مى
نمايد.
پس او مانند جدّش با نصرت هاى الهى بر همگان مسلّط وپيروز خواهد
شد؛ وهيچ پرچمى از او بدون پيروزى باز نمى گردد.
سپس امام باقر (عليه السلام) افزود: بعضى از نشانه هاى ظهور آن
حضرت عبارتند از: خروج سفيانى از شام، صيجه آسمانى در ماه مبارك
رمضان خواندن نام مبارك آن حضرت با نام پدر بزرگوارش. (اكمال الدّين: ص 327، ح 7، غيبة شيخ طوسى: ص 261، إعلام الورى: ج
2، ص 233، وينابيع المودّة: ج 3، ص 311 با تفصيلى بيشتر به نقل از
امام صادق (عليه السلام) آورده است).
جواب چهل مسئله مشكل از كودكى خردسال
سعد بن عبد اللَّه قمى حكايت نمايد:
روزى متجاوز از چهل مسئله از مسائل مشكل را طرح وتنظيم نمودم تا از
سرور ومولايم حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرى صلوات اللَّه عليه پاسخ
آن ها را دريافت نمايم.
از شهر قم به همراه بعضى دوستان حركت كرديم، هنگامى كه وارد شهر
سامراء شديم به سوى منزل آن حضرت روانه گشته؛ وپس از آن به منزل
رسيديم واجازه ورود گرفتيم، داخل منزل رفتيم.
همين كه وارد شديم، ديدم مولايم همچون ماه شب چهارده در گوشه اتاق
نشسته است وكودكى خردسال را - كه چون ستاره مشترى مى درخشيد - روى
زانوى خود نشانيده بود.
امام عسكرى (عليه السلام) به ما اشاره نمود كه جلو بيائيد ودر
نزديكى ما بنشينيد.
پس طبق فرمان حضرت، جلو رفتيم ونشستيم وسپس مسائل خود را به طور
كلّى مطرح كرديم.
امام حسن عسكرى صلوات اللَّه عليه پس از شنيدن سخنان ومسائل ما،
اشاره به كودك نمود واظهار داشت: اى فرزندم! جواب شيعيان خود را
بيان كن.
پس ناگهان، آن كودك لب به سخن گشود وتمامى سؤال هاى ما را يكى پس
از ديگرى جواب كافى داد.
وبعضى سؤال ها را پيش از آن كه مطرح كنيم، خود كودك مطرح مى نمود
وجواب آن را مى داد، به طورى كه همه ما مبهوت ومتحيّر گشتيم كه اين
كودك خردسال چگونه در همه علوم وفنون شناخت كافى دارد وبا بيان
شيوا تمامى سؤال هاى ما را پاسخ داده وهمه افراد را قانع مى
نمايد؟!
پس از آن، امام حسن عسگرى صلوات اللَّه عليه متوجّه من شد وفرمود:
اى سعد بن عبد اللّه! براى چه از قم به اين جا آمده اى؟
عرضه داشتم: يا بن رسول اللّه! چون عشق زيارت وديدار شما را داشتم،
بدين جا آمده ام.
حضرت فرمود: پس بقيّه سؤال هائى را كه تهيّه وتنظيم نموده بودى، چه
شد؟
پاسخ دادم: آماده وموجود مى باشد.
فرمود: از فرزندم ونور چشمم - مهدى موعود (عليه السلام) - آنچه مى
خواهى سؤال كن.
ومن بعضى از سؤال هاى باقى مانده را مطرح كردم، از آن جمله عرضه
داشتم: يا بن رسول اللَّه! تأويل وتفسير (كهيعص) چيست؟
كودك در حالى كه روى زانوى پدر نشسته بود، فرمود: اين حروف، رموز
واخبار غيبى الهى است كه خداوند متعال در رابطه با حضرت زكريّا
پيغمبر (عليه السلام) بيان نموده است؛ چون زكريّا از خداوند متعال
درخواست نمود تا اسامى خمسه طيّبه - پنج تن آل عبا (عليهم السلام):
- را تعليم او نمايد.
لذا جبرئيل (عليه السلام) نازل شد وآن اسامى مقدّس را به او تعليم
داد؛ وهر زمان حضرت زكريّا (عليه السلام) يادى از آن اسامى:
(محمّد، على، فاطمه، حسن، حسين (عليهم السلام):) مى كرد، هر نوع
مشكل وناراحتى كه داشت، حلّ وبر طرف مى گرديد.
امّا هرگاه نام حسين (عليه السلام) بر زبان جارى مى نمود وبه ياد
آن حضرت مى افتاد، غم واندوه فراوانى بر او عارض مى شد؛ وافسرده
خاطر مى گرديد.
پس روزى اظهار داشت: خداوندا! علّت چيست كه هر موقع چهار نفر اوّل
را يادآور مى شوم، دلم آرام مى گيرد؛ وچون پنجمين نفر را ياد مى
كنم محزون گرديده ودر چشمانم اشك حلقه مى زند؟!
خداوند متعال (كهيعص) را در جواب حضرت زكريّا (عليه السلام) برايش
فرستاد؛ وتمامى اخبار وجرياناتى را كه بر امام حسين (عليه السلام)
مقدّر شده بود، به وسيله آن رموز كلّى برايش بيان نمود:
(كاف) يعنى؛ كربلاء وحوادث آن، (هاء) اشاره به هلاكت وشهادت اهل
بيت سلام اللّه عليهم، (ياء) يزيد - بن معاويه است - كه برامام
حسين (عليه السلام) ظلم نمود، (عين) اشاره به عطش وتشنگى آن حضرت
واصحاب مى باشد؛ و(صاد) صبر واستقامت آن حضرت خواهد بود.
سپس آن كودك در ادامه فرمايشات گهربارش فرمود: چون حضرت زكريّا
(عليه السلام) اين خبر را - از فرشته الهى يعنى؛ جبرئيل امين (عليه
السلام) - دريافت نمود، وارد مسجد شد وبه مدّت چند روز در مسجد
ماند ومرتّب گريه وزارى مى كرد.
ودر پايان افزود: حضرت يحيى پيغمبر وامام حسين 8 هر دو به مدّت شش
ماه در رحم مادر بودند؛ ودر شش ماهگى به دنيا آمدند. (إكمال الدّين: ص 452، ح 21، إرشاد القلوب ديلمى: ص 422، احتجاج
طبرسى: ج 2، ص 523، ح 341، بحار الانوار: ج 52، ص 78 - 88، داستان
بسيار طولانى است، به قطعاتى از آن بسنده گرديد).
تشخيص حرام وحلال براى كودكى خردسال
احمد بن اسحاق يكى از اصحاب وكسانى بود كه وجوهات شيعيان را جمع
آورى مى كرد وخدمت امام حسن عسكرى (عليه السلام) تقديم مى نمود، او
حكايت نمايد:
روزى به قصد تحويل مقدار قابل توجّهى وجوهات شرعيّه به همراه
تعدادى سؤال در مسائل مختلف، به محضر مبارك امام حسن عسكرى (عليه
السلام) عازم سامراء شدم.
وچون وارد شهر سامراء گشتم، به سمت منزل آن حضرت حركت نمودم،
هنگامى كه به منزل رسيدم، اذن دخول طلبيده ووارد شدم، چشمم به
كودكى خردسال افتاد كه بر زانوهاى حضرت نشسته وبسيار خوش سيما
ونورانى بود.
همين كه كيسه هاى پول وجواهرات را خدمت حضرت نهادم، امام (عليه
السلام) نگاهى به كودك نمود وفرمود: اى پسرم! اين اموال از شيعيان
ودوستان تو مى باشد، آن ها را باز كن وتحويل بگير.
ناگهان كودك اظهار داشت: اى پدر! واى سرورم! آيا جايز است كه دست
به سوى اموالى دراز كنم كه آغشته به حرام است؟!
سپس امام حسن عسكرى (عليه السلام) خطاب به احمد بن اسحاق كرد
وفرمود: آنچه در كيسه ها مى باشد، بيرون بياور تا فرزندم حلال
وحرام آن ها را از يكديگر جدا نمايد.
چون يكى از كيسه ها را خدمت حضرت نهادم، كودك فرمود: اين مال فلان
شخص است كه در فلان محلّه شهر قم سكونت دارد ومقدار آن 72 دينار
است كه بابت فروش باغ ارثيه پدرش ونيز فروش هفت عدد پيراهن وكرايه
مغازه هايش مى باشد.
امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: عزيزم! صحيح گفتى، اكنون بگو
كدام حرام است؟
كودك اظهار داشت: در اين كيسه يك دينار مشكوك، از اهالى شهر رى
مربوط به فلان تاريخ مى باشد كه مغشوش مى باشد.
بعد از آن اشاره به يكى ديگر از كيسه ها نمود وفرمود: وامّا صاحب
اين كيسه فلانى است كه در فلان شهر مقدار يك مَن ويك چارك نخ، جهت
بافتن پارچه به فلان بافنده معروف داد وچون مدّتى طولانى سپرى شد،
نخ ها را دزد به سرقت برد.
وصاحب نخ ها نسّاج را تكذيب وجريمه كرده وبه جاى آن، يك مَن ونيم
غرامت گرفت.
پس يك دينار با تكّه اى پارچه در اين كيسه از چنين راهى به دست
آمده است كه حرام مى باشد.
سپس كودك به سوّمين كيسه اشاره نمود واظهار داشت: آنچه درون آن
است، مال فلان شخص است كه در فلان محلّه قم زندگى مى كند ومقدار
هفتاد دينار مى باشد كه نبايد دست زده شود.
امام حسن عسگرى (عليه السلام) سؤال نمود: چرا؟
فرزند جواب داد: چون اين ها بابت فروش گندم هائى است كه مالك با
كشاورز اختلاف داشتند ومالك سهم كشاورز را كمتر از حقّش داد.
پدر فرمود: بلى، صحيح است.
پس از آن كودك فرمود: اى احمد بن اسحاق! اين اموال را به صاحبانش
برگردان، ما نيازى به آن ها نداريم.
واكنون كيسه آن پيرزن را بياور.
احمد گفت: من به طور كلّى آن كيسه را فراموش كرده بودم...
(احتجاج طبرسى: ج 2، ص 524 - 527، ينابيع المودّة: ج 3، ص 319، ح
5).
* آرى براى امام معصوم، چون از طرف خداوند متعال منصوب است، سنّ
وسال، موقعيّت مطرح نيست؛ بلكه هر زمان هر چه اراده نمايد حاصل
خواهد شد وبه همه امور آگاه مى گردد.
پس مواظب اعمال وگفتار خود در تمام حالات باشيم كه امام زمان، روحى
له الفداء وسلام اللَّه عليه غافل نخواهد بود.
ظهور از پشت پرده با خصوصيّات
يكى از اصحاب امام حسن عسكرى (عليه السلام) به نام يعقوب بن منقوش
حكايت كند:
روزى به منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى (عليه السلام) وارد
شدم، حضرت داخل ايوان جلوى يكى از اتاق ها نشسته بود وسمت راست
امام (عليه السلام) پرده اى جلوى درب اتاق آويزان بود، خدمت حضرت
عرض كردم: يا بن رسول اللّه! امام وصاحب ولايت بعد از شما كيست؟
فرمود: پرده را بالا بزن، تا متوجّه شوى!
همين كه پرده را بالا زدم، كودكى پنج ساله را در قيافه نوجوانى ده
ساله با اين خصوصيات نمايان شد:
چهره سفيد ونورانى، ابروانى كشيده وبا فاصله، كفان دست درشت وغليظ،
شانه هاى بزرگ وبافاصله ودر سمت راست گونه اش خالى سياه وجود داشت.
سپس آن كودك، با وقار وهيبتى مخصوص به طرف پدر بزرگوارش امام حسن
عسكرى (عليه السلام) جلو آمد؛ ودر بغل پدر، روى زانويش نشست.
بعد از آن امام عسكرى (عليه السلام) به من فرمود: اى يعقوب! اين
كودك بعد از من امام وصاحب شماها خواهد بود.
همين كه سخن پدر تمام شد واو را معرّفى نمود، از روى زانوى پدر
برخاست وپدرش اظهار نمود: اى عزيزم! اى پسرم! در حال حاضر داخل برو
- ومخفى باش - تا آن هنگامى كه خداوند متعال اراده كند.
وچون آن حجّت خدا وارد اندرون منزل شد، امام حسن عسكرى (عليه
السلام) مرا مخاطب قرار داد وفرمود: اى يعقوب! اكنون بلند شو وداخل
اتاق را خوب نظر كن كه چه مى بينى؟
پس طبق فرمان امام (عليه السلام) بلند شدم وهر چه به اطراف نگاه
كردم كسى را نيافتم؛ ومتوجّه شدم كه حجّت خدا از چشم ها ناپديد
وغايب شده است. (إعلام الورى طبرسى: ج 2، ص 250، إكمال الدين: ص 407، ح 2).
او را نخواهيد ديد
مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه به نقل از على بن بلال
بغدادى - كه يكى از اصحاب امام عسكرى (عليه السلام) مى باشد -
حكايت كند:
روزى به همراه عدّه اى از علماء وبزرگان حضور مبارك امام حسن عسكرى
(عليه السلام) رسيديم تا آن كه از آن حضرت درباره امام وحجّت بعد
از او جويا شويم.
همين كه وارد مجلس حضرت شديم، مشاهده كرديم كه بيش از چهل نفر در
منزل آن حضرت، اجتماع نموده اند.
عثمان بن سعيد عَمرى حركت كرد وايستاد، سپس اظهار داشت: يا بن رسول
اللَّه! مى خواهم از چيزى سؤال نمايم كه شما خود نسبت به آن آگاه
هستى.
حضرت فرمود: فعلاً بنشين.
بعد از آن، امام حسن عسكرى (عليه السلام) با حالت غضب حركت نمود
وخواست كه از مجلس خارج شود، فرمود: كسى بيرون نرود تا من برگردم.
چون لحظاتى گذشت، حضرت مراجعت نمود وبا صدائى بلند فرمود: اى عثمان
بن سعيد!
وعثمان بن سعيد با شنيدن سخن حضرت، از جاى خود برخاست وسر پا
ايستاد.
امام (عليه السلام) اظهار داشت: آيا مايل هستى كه شما را به آنچه
مى خواهيد، خبر بدهم؟
همگان گفتند: آرى، يا بن رسول اللَّه!
امام (عليه السلام) فرمود: آمده ايد تا از خليفه وحجّت خداوند
متعال، بعد از من سؤال نمائيد!؟
تمام افراد گفتند: بلى، ما براى همين موضوع آمده ايم.
در همين اثناء، كودكى همانند پاره اى از ماه وشبيه ترين افراد به
امام حسن عسكرى (عليه السلام) ظاهر گشت.
سپس امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: اين كودك، امام شما پس از
من خواهد بود واو خليفه وجانشين من مى باشد، او را تابع وپيرو
باشيد؛ واز يكديگر متفرّق نشويد كه هلاك مى گرديد.
وسپس افزود: از اين پس ديگر او را نخواهيد ديد، مگر آن كه وقتش فرا
برسد. (كتاب الغيبة شيخ طوسى: ص 357، ح 319).
حوادث ظهور وخروج نور
حضرت باقر العلوم (عليه السلام) به بعضى از دوستان خود فرمود: دست
از پا خطا نكنيد ومشغول انجام وظايف خود باشيد تا زمانى كه علائم
ونشانه هائى كه برايت مطرح مى كنم آشكار شود.
(علائم ونشانه هائى از غيبت وظهور منجى عالم بشريّت، حضرت بقيّة
اللَّه الأعظم - روحى وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، عجّل
اللَّه فى فرجه الشّريف - مى باشد كه هر كدام نياز به توضيح وتشريح
دارد كه بايد به كتابهاى مربوطه ارجاع شود. ضمناً حديث بسيار
طولانى بود كه به قطعه هائى از ترجمه آن اكتفا شد).
قبل از ظهور - امام زمان (عليه السلام) - بين مردم يك درگيرى وسيعى
انجام خواهد شد وجمع بسيارى كشته مى شوند، بعد از آن شخصى به عنوان
سُفيانى، لشكرى را متشكّل از هفتاد هزار مرد جنگى ومسلّح، به سوى
كوفه بسيج مى كند ودر نتيجه آن خونريزى وغارت اموال ونفوس بسيارى
رُخ مى دهد.
در همين بين، لشكرى از سمت خراسان با در دست داشتن پرچم هاى مخصوصى
حركت مى كنند كه در بين آن ها تعدادى از ياران امام زمان (عليه
السلام) نيز وجود دارد.
سپس لشكر خراسانى با لشكر سفيانى در بين شهر حيره وكوفه با يكديگر
درگير مى شوند.
سپس سفيان متوجّه خواهد شد كه مهدى موعود (عليه السلام) ظهور كرده
است وآن حضرت در حال حركت به سوى مكّه مى باشد، به همين جهت گروه
عظيمى را جهت تعقيب آن حضرت روانه مى كند.
پس چون لشكر سفيانى هنگامى كه در محلّى به نام بيداء - بين مكّه
ومدينه - برسند وفرود آيند، ندائى از آسمان به زمين خطاب مى شود
كه: تمامى نيروهاى سفيانى را به جز سه نفر در خود فرو بِبَر، كه
اثرى از آن ها باقى نباشد.
وامّا آن سه نفر را خداوند متعال، صورت هايشان را به پشت بر مى
گرداند وبه صورت وقيافه سگ در مى آيند ومسخ مى شوند.
سپس در يك چنين زمانى حضرت ولى عصر، امام زمان (عليه السلام) در
كنار كعبه الهى قرار گرفته وبر ديوار آن تكيه زده وبه اهل زمين
خطاب مى نمايد ومى فرمايد:
اى مردم! ما براى يارى دين خدا آمده ايم وهر كس مايل باشد، مى
تواند به گروه ما بپيوندد.
وبه دنباله آن مى افزايد: ما اهل بيت پيغمبر (صلى الله عليه وآله
وسلم) هستيم؛ واز هر فردى نسبت به خداوند متعال ورسولش نزديك تر
واولى تر مى باشيم، پس هر كس بخواهد كه نسبت به حضرت آدم، نوح
وابراهيم؛ وهمچنين نسبت به تمامى پيامبران الهى، حتّى حضرت محمّد
صلوات اللَّه عليهم با من مذاكره واحتجاج كند، آماده ام.
پس از آن، مى فرمايد: آيا خداوند متعال در قرآن نفرموده است: (إنَّ
اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ ونُوحاً وآلَ إبْراهيم وآلَ عِمْرانَ عَلَى
الْعالَمينَ * ذُريَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضِ وَاللَّهُ سَميعٌ
عَليمٌ). (سوره آل عمران: آيه 33 و34).
من تداوم بخش وخلف آدم ونوح هستم، من برگزيده ابراهيم ومحمّد صلوات
اللّه عليهم هستم، هر كه مى خواهد پيرامون قرآن ويا پيرامون سنّت
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) با من احتجاج ومناظره
نمايد، آماده ام؛ چون از هركس ديگرى به آن ها نزديك تر وبه آن ها
آشناتر هستم.
بعد از آن، در ادامه فرمايشات خود مى افزايد: آن هائى كه كلام مرا
شنيدند ومتوجّه شدند، خداوند آن ها را هدايت نمايد.
ضمناً شنوندگان حاضر، اين مطالب ومسايل را به ديگران كه غايب هستند
گزارش دهند....
امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمود: در چنين موقعيّتى خداوند
متعال اصحاب وياران حضرت حجّت (عليه السلام) را كه تعداد آن ها
سيصد وسيزده نفر مى باشند، جمعشان مى نمايد، همان طورى كه در قرآن
چنين فرموده است:
(أيْنَما تَكُونُوا يَأتِ بِكُمُ اللَّهُ
جَميعاً إنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ). (سوره
بقرة: آيه 148).
سپس اين تعداد افراد با امام زمان (عليه السلام) بيعت مى كنند؛
وعهد وميثاق حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) نزد اوست كه از
پيامبران يكى از پس ديگرى به إرث نهاده شده است.
حضرت باقر العلوم (عليه السلام) در پايان افزود: امام زمان (عليه
السلام) از فرزندان حسين بن على (عليهما السلام) مى باشد كه خداوند
متعال قضيّه قيام آن حضرت را در يك شب تنظيم واصلاح مى نمايد ونام
مبارك وگرامى او همانند نام جدّش رسول خدا (صلى الله عليه وآله
وسلم) خواهد بود. (اختصاص شيخ مفيد: ص 255 - 257، بحار الانوار: ج 52، ص 305، ح 78).
همچون شمايل جدّش ظاهر مى شود
روزى حضرت صادق آل محمّد صلوات اللَّه عليهم در جمع بعضى از
شاگردان خود پيرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللَّه فرجه
الشّريف، چنين اظهار نمود:
به خدا سوگند! او را مى بينم كه در حال ورود به مكّه معظّمه مى
باشد، در حالتى كه پيراهن وعباى رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله
وسلم) را بر تن؛ وعمامه آن حضرت را بر سر وكفش هاى وصله دارش را در
پاى خود كرده؛ ونيز چوب دستى او را در دست گرفته وبه عنوان يك
چوپان به همراه چند گوسفند مى آيد تا داخل مكّه گردد....
با اين كه صدها سال از عمر مباركش سپرى شده، امّا با شكل وقيافه
جوانى شاداب ظاهر مى گردد وهيچ أثر پيرى در او ديده نمى شود؛ وبه
تنهائى وارد مسجد الحرام وبه كعبه پناهنده مى گردد.
وچون شب فرا رسد ومردم به خواب بروند، جبرئيل به همراه ميكائيل
وتعدادى از ديگر ملائكه نازل مى شوند ونزد حضرت ولى عصر، امام زمان
صلوات اللّه عليه مى آيند.
در اين هنگام، جبرئيل (عليه السلام) به صاحب الزّمان عجّل اللّه
تعالى فرجه الشّريف گويد: اى سرور من! گفتار تو مقبول ودستور تو
نافذ خواهد بود.
پس از آن، امام زمان (عليه السلام) دستى بر صورت خود مى كشد واظهار
مى دارد: حمد وستايش مخصوص خداوندى است كه وعده اش فرا رسيده وما
را وارث زمين گردانيده است وجايگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند
بهترين پاداش را براى عمل كنندگان مخلص قرار داده است.
بعد از آن، حضرت بين ركن ومقام مى ايستد وبا فريادى رعدآسا ندا مى
دهد: اى كسانى كه خدا شما را براى يارى من ذخيره داشته است، به
پاخيزيد وبه سوى من بشتابيد ومرا يارى كنيد.
امام صادق (عليه السلام) در ادامه فرمايش خود افزود: صداى امام
زمان به گوش همگان در شرق وغرب عالَم خواهد رسيد.
وچون اين صدا به گوش همه برسد، تمامى اصحاب وياران آن حضرت كمتر از
يك چشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، كه تعداد آن ها سيصد
وسيزده نفر، به تعداد اصحاب حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم)
در جنگ بدر خواهد بود.
سپس تمامى افراد با حضرت بيعت خواهند كرد؛ واوّل كسى كه دست امام
زمان را مى گيرد وبيعت مى كند، جبرئيل امين (عليه السلام) است وپس
از آن ساير ملائكه كه بر زمين فرود آمده اند؛ وسپس جنّيانى كه در
ركاب آن حضرت بايد باشند وبعد از آن ها مؤمنينى كه كنار آن حضرت
اجتماع كرده اند، بيعت مى نمايند. (مختصر بصائر الدّرجات ص 182 - 183).
تهيّه آذوقه لشكر امام زمان (عجل الله فرجه)
مرحوم شيخ صدوق، كلينى وبرخى ديگر از بزرگان آورده اند:
حضرت صادق آل محمّد از قول پدرش، حضرت باقر العلوم (عليهما السلام)
حكايت فرمايد: هنگامى كه امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجّه الشّريف
ظهور نمايد وبخواهد قيام نمايد، قيام خود را از مكّه معظّمه شروع
نموده وابتداء به سمت شهر كوفه حركت مى كند.
وقبل از آن كه به همراه لشكر وياران خويش حركت نمايد، منادى حضرت
در بين جمعيّت، نداء دهد: كسى حقّ ندارد به همراه خود غذا وآب حمل
كند، سپس حضرت دستور مى دهد تا سنگ حضرت موسى بن عمران (عليه
السلام) - كه به مقدار بار شترى است - برداشته شود وهمراه نيروها
آورده شود، پس در هر منزلى كه فرود آيند، از آن سنگ چشمه اى از آب
گوارا جارى گردد كه هر گرسنه اى از آن ميل كند، سير گردد؛ ونيز هر
تشنه اى از آن آب بياشامد، سيراب شود ونيازى به طعام ومايعات
نخواهند داشت.
واين آذوقه خوراكى وآشاميدنى براى تمامى افراد لشكر امام زمان
(عليه السلام) مى باشد، تا هنگامى كه در نجف اشرف وكوفه وارد شوند.
(اصول كافى: ج 1، ص 231، ح 3، إكمال الدّين: ص 670، ح 17، الخرايج
والجرايح: ج 2، ص 691، ح 1).
پيراهن يوسف وابراهيم كجاست؟
مرحوم شيخ صدوق، راوندى وبعضى ديگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن
عمرو حكايت كند:
روزى در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين نشسته
بودم، آن حضرت فرمود: آيا مى دانى پيراهن حضرت يوسف (عليه السلام)
چه بود وكجاست؟
عرض كردم: خير، نمى دانم؛ شما بفرمائيد تا فرا بگيرم.
امام (عليه السلام) فرمود: چون حضرت ابراهيم (عليه السلام) را
خواستند داخل آتش بيندازند، جبرئيل امين (عليه السلام) پيراهنى از
لباس هاى بهشتى برايش آورد وبر او پوشانيد وآتش در مقابلش سرد وبى
أثر شد.
ودر آخرين روز حياتش آن را تحويل حضرت اسحاق (عليه السلام) داد واو
نيز پيراهن را بر حضرت يعقوب (عليه السلام) پوشانيد كه اندازه قامت
او بود.
وهنگامى كه حضرت يوسف (عليه السلام) به دنيا آمد، پدرش آن پيراهن
را بر يوسف پوشانيد، تا آن جائى كه همان پيراهن را توسّط برادرانش
براى پدر خود - كه نابينا گشته بود - فرستاد واو بينا گرديد واين
همان پيراهن بهشتى بود.
عرض كردم: اكنون آن پيراهن كجاست وچه خواهد شد؟
فرمود: الآن نزد اهلش مى باشد ودر نهايت، تقديم قائم آل محمّد
صلوات اللَّه عليه خواهد شد.
وهنگامى كه آن حضرت ظهور نمايد، آن پيراهن را بر تن مبارك خود مى
نمايد وتمام مؤمنين در شرق وغرب دنيا، هر كجا كه باشند بوى خوش آن
را استشمام خواهند كرد.
واو - يعنى؛ امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف - در تمام
امور وارث تمامى پيغمبران الهى مى باشد. (إكمال الدّين: ص 327، ح 7، الخرايج والجرايح: ج 2، ص 691، ح 6، با
تفاوتى مختصر).